کلید واژه ها: غنا، لهو، قرآن، مرثیه، تحلیل عرفی، وهن
مقدمه
ضرورت و فرجام بحث
موسیقی و ترانه های دل نشین از گذشته های دور، بخش مهمی از لذّات زندگی انسان را دربر می گرفت. نغمه های آهنگین در خدمت شادی ها و غم های او بود. گاه برای گریز از دردها و گاه برای رسیدن به شادی های بیشتر و فرو رفتن در شهوات از آن بهره ها می گرفت. از این رو، یکی از مسائلی که در تلاوت قرآن و بعدها در مراثی اهل بیت (هم) مطرح شد، تغنی در آنها بود؛ به این معنا که آیا می توان قرآن و مراثی را با نغمه های آهنگین خواند؟ آیا ترانه و غنا، شامل همه ی اقسام صداهای اوج و فروددار می شود؟ آیا اصل تغنی و ترانه در قرآن و مراثی تحقق یافتنی است؟ آیا مضامین غنا در تحقق غنا شرط است یا سبک ادای صدا نیز مشمول ادله ی حرمت می شود؟ ... . اینها مسائلی است که در عصر معصوم و پس از آن موردتوجه قرار گرفته و بحث هایی را به دنبال داشته است.آنچه ضرورت بحث را در این زمان بیش از پیش به رخ می کشد، افزایش سبک ها، نغمه ها و اسلوب های ترانه و تغنی است. ترانه و موسیقی نیز مانند سایر بخش های زندگی، از تأثیرات تکنولوژی به دور نمانده و تحولات شگرفی به خود دیده است. ساز های بسیار پیچیده و قدرتمند که توانایی تولید صداهای متنوع را در نهایت کیفیت و لطافت ممکن می سازند؛ تولید نرم افزارهایی که صدای افراد را تغییر پذیر می نمایند و از همه مهم تر افزایش زمینه های شهوت رانی و غفلت، از عوامل بسیار مهم در حساس کردن مسئله ی غنا در عصر حاضر به شمار می روند.
امروزه موسیقی تا بدانجا تاخته است که هر مکتب، کشور و ملیت و حتی طرز تفکری، با آهنگ و نغمه های خاص به خود شناخته می شود. برای نمونه دین بودا یا مکتب لیبرالیسم یا سوسیال ها و حتی همجنس بازان و یا ورزش کاران و نظامیان، هر کدام نغمه هایی متناسب با اندیشه ها و گرایش های خود تولید کرده و در راستای تبلیغ ایده های شان به کار می گیرند. برخی از موسیقی دانان بر این باورند که هر شیء در این جهان، موسیقی خاص خود را دارد که باید کشف شود و بر اساس این بینش، به دنبال آن اند که نغمه های هماهنگ با هر اندیشه و یا شیء و جرم و یا پدیده ای را ساخته و با آن همراه سازند.
مسلمان زمان ما، در چنین فضایی زندگی می کند و با چنین فرهنگ هایی در ارتباط است. بنابراین طبیعی است که ذائقه ی او به حسب زمان تغییر نماید و خواه ناخواه در تلاوت قرآن یا مراثی و مدایح او نیز تأثیر بگذارد. با این مقدمه، ضرورت پرداختن به مسئله ی غنا در تلاوت قرآن و یا مراثی، به وضوح خود را نشان می دهد و ما را موظف می سازد تا ابعاد آن را به گونه ای بررسی نماییم تا به شاخص های روشن تری برای تبیین حدود حلال و حرام آن دست یابیم.
روش بحث
با توجه به آنچه گفته شد، بازنگری در روش بحث از تأثیرات موسیقی در قرآن و مراثی ضروری می نماید؛ زیرا امروزه برخلاف گذشته های نه چندان دور، مهم ترین شکل موسیقی غنای در خدمت شهوت نیست. با پیدایش و توسعه ی روش های متنوع و شمول مکاتب، ادیان، ملت ها، جریان های سیاسی، فرهنگی و ... نمی توان غنا را محور بحث فرض کرد. از این رو ضرورت دارد که موضوع بحث را از «غنا»ی در قرآن و مراثی، به «تلهّی» در آنها تغییر دهیم؛ زیرا تلهّی شامل هر نوع صوت لهوی می شود، خواه در خدمت شهوت باشد، خواه در خدمت قدرت یا تفکرهای مخرب و یا هر صوتی که به گونه ای «صدّ عن سبیل الله» کند. مؤید این نگاه، روایات متضافری است که غنا را یکی از اقسام «لهو الحدیث» معرفی و برای معاقب بودن آن به آیه ی مربوطه استدلال کرده اند. (1)البته این تغییر رویکرد به معنای کم توجهی به بحث «غنا» نیست، به ویژه از آن جهت که فقها در بحث از این عنوان، ادله ی خود را به کار بسته اند، بلکه ورود به بحث و کیفیت طرح ادله از زاویه ی مطلق «تلهّی» در صورت خواهد بود تا تمام موارد مذکور را دربر گیرد. بنابراین نوشته ی حاضر در دو فصل ارائه می شود. در فصل اول معیار حرمت در سخن از نظر محتوا و اسلوب تبیین می شود و در فصل دوم به بررسی غنای در قرآن و مراثی با توجه به دیدگاه ها و آرای فقها پرداخته خواهد شد.
توضیح مفردات کلیدی
گرچه در ضمن مباحث و در جای خود به توضیح تفصیلی واژگان اصلی خواهیم پرداخت، اما به جهت تبیین موضوع و آماده سازی، تعریف پذیرفته شده ای را می آوریم و تحلیل آن را به محل خود وامی گذاریم.لهو: هر کاری که انسان را از پرداختن به امور مهم و یا مهم تر باز دارد، چنانچه عمل لهوی زمینه ساز «صدّ عن سبیل الله» شود و حقایق الهی دینی را در چشم انسان خوار و بی ارزش نماید و به طور کلی آسیب مهمی به سیر انسانی او وارد سازد، حرام و در غیر آن صورت، مکروه است.
غنا: صدای دل نشین و زیبایی که موجب تأثیر بیشتر سخن گردد. بنابراین غنا الزاماً به معنای صدای همراه با ترجیع یا طرب و یا مناسب مجالس گناه نیست و از منظر مفهومی، شامل هر نوع صدای خوش می شود.
طرب: حالت رخوتی است که در اثر شنیدن صدای دل نشین در انسان ایجاد می شود. این رخوت ملازم با فرح یا شادی نیست، اما انصراف به آن یافته و اغلب در رخوت حاصل از شادی به کار می رود. از این رو طرب جزء ماهیت غنای مصطلح فقهی است.
نسبت موضوعی و حکمی میان عناوین مذکور
لهو چه به معنای لغوی، چه با قید صوت و چه با قید حرام، با مفهوم غنا نسبت عام و خاص من وجه دارد؛ زیرا برخی از لهوها، در هر سه فرض مذکور، غنا نیست، مانند صداهای خاص مکاتب ضاله؛ و برخی از غناها نیز لهو نیست، مانند غنای به معنای صوت زیبا که شامل صدای دل نشین در تلاوت قرآن نیز می شود؛ و از سوی دیگر هر غنای حرامی مصداق لهو است.از نظر حکمی نیز همین نسبت برقرار است؛ یعنی برخی از لهوهای حرام، غنای حرام هستند و برخی از غناهای غیرحرام لهو نیستند، مانند صدای دل نشین در تلاوت قرآن؛ و برخی از لهوها نیز غنا نیستند، مانند بازی فوتبال یا آهنگ های مکاتب باطل. ولی نسبت غنای حرام به لهو حرام، عام و خاص مطلق است؛ زیرا بنابر آنچه خواهد آمد، غنا وقتی حرام است که لهو حرام بر آن صدق کند و در غیر این صورت حرمتی نخواهد داشت.
فصل اول: معیار حرمت در سخن از نظر محتوا و اسلوب
چنانچه بپذیریم (2) که انسان مخلوق خدایی حکیم و بی همتاست که انسان را برای تربیت کردن و رشد دادن در مسیر کمال خاص خویش آفریده است و نیز بپذیریم که تنها راه رشد انسان، عبادت و بندگی خداست و بندگی تنها با اسلوب ارائه شده از سوی انبیا اتفاق می افتد، در این صورت، هر انسانی با فطرت پاک و عقل سلیم خود درمی یابد که هر کار یا حالت اندیشه ای که در مسیر رشد انسان اختلال ایجاد کند، نکوهیده است و اگر این اختلال آسیب مهمی (3) بدان وارد سازد، حرمت عقلی و اشمئزاز فطری را به دنبال خواهد داشت.بنابراین، هر صدا یا نغمه یا رفتاری که با غفلت همراه باشد، حرمت عقلی ندارد گرچه اغلب نکوهیده است، اما اگر سخن یا رفتار یا نغمه ای خاص مثلاً، باعث فوران شهوت شود یا گرایش به مذاهب و ملل باطل پدید آورد، حرمت عقلی پیدا خواهد کرد.
در قرآن کریم می خوانیم:
وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشترَی لَهوَ الحَدیثِ لیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلمٍ وَ یَتَّخذَهَا هُزُواً اُولئکَ لَهُم عَذابُ مّهِینُ؛ (4)
و بعضی از مردم سخنان بیهوده را کسب می کنند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده است!
از این آیه نکاتی استفاده می شود که عبارتند از:
1. سخنان لهو موجب عذاب دردناک می شود، بنابراین حرمت شرعی دارد و گناه کبیره به شمار می آید. البته هر لهوی، به معنای عملی که انسان را از انجام کارهای مهم تر باز دارد، حرام نیست، بلکه بنابر آیه لهوی که موجب گمراهی از راه خدا و تمسخر آیات او گردد، حرام است.
2. حرمت از ناحیه ی سخن نیست، بلکه از ناحیه ی لهوی بودن آن است؛ زیرا سخن فی حدّ نفسه حرمت ندارد. (5)
3. سخنان لهوی در ذات خود قابلیت انحراف و اضلال از راه خدا را دارند و به اندازه ای فاصله ایجاد می کنند که حق در نظر گوینده تحقیر شده و جسارت بر استهزاء آن پیدا می کند و همین امر باعث می شود تا معاندین به اکتساب آن اقدام نمایند و در جریان حق و حقیقت اختلال ایجاد کنند. تعبیر به «شراء» گواه بر آن است که به دلیل اهمیت «لهو الحدیث»، حاضرند سرمایه گذاری های فراوانی در آن نمایند.
علامه طباطبایی در توضیح «لهو الحدیث» می نویسد:
کلمه ی «لهو» به معنای هر چیزی است که آدمی را از مهمش باز بدارد، و لهو الحدیث آن سخنی است که آدمی را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد، مانند حکایات خرافی، و داستان هایی که آدمی را به فساد و فجور می کشاند، و یا از قبیل سرگرمی به شعر و موسیقی و مزمار و سایر آلات لهو که همه ی اینها مصادیق لهو الحدیث هستند.
«لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلمٍ» - مقتضای سیاق این است که مراد از «سبیل الله» قرآن کریم، و معارف حق و صحیح، از اعتقادات و دستورالعمل ها، و به خصوص داستان های انبیاء، و امم گذشته بوده باشد، چون لهو الحدیث و خرافات ساخته و پرداخته ی فکر انسان هاست که دست به دست گشته، در درجه ی اول معارض با این داستان های حق و صحیح است، و در درجه ی دوم بنیان سایر معارف حق و صحیح را در انظار مردم سست نموده، و سپس منهدم می سازد.
مؤید این معنا جمله ی بعدی است که می فرماید: «وَیَت (8) خِذَها هُزُواً»، یعنی حدیث را مسخره می کند، چون نام خرافات نیز حدیث است، و همین باعث وهن هر حدیثی می شود، و سبب می گردد مردم احادیث واقعی را نیز به سخریه بگیرند. (6)
در ادامه ی آیات می فرماید:
وَ إذَا تُتلی عَلَیه ءَایَاتُنَا وَلیّ مُستکبراً کَأَن لَم یَسمَعهَا کَأَنَّ فی اُذُنَیهِ وَقراً فَبَشِّرهُ بِعَذَابٍ ألیمٍ؛ (7)
و هنگامی که آیات بر او خوانده می شود، مستکبرانه روی برمی گرداند، گویی آن را نشنیده است گویی اصلاً گوش هایش سنگین است، او را به عذابی دردناک بشارت ده!
یعنی افرادی که به دنبال استخدام لهوالحدیث اند، مستکبرانه به آیه ها و نشانه های حقیقت پشت می کنند. به عبارتی، اثر طبعی و نوعی لهو، از دست دادن آمادگی استماع سخن حق است. چنانچه نوعی اشمئزاز و کسالت نسبت به آن در روح و جان شخص پیدا می شود.
آیه ی 30 سوره ی حج نیز دلالت مشابهی دارد:
و کلمه ی «زور» به معنای انحراف از حق است، و به همین جهت دروغ را نیز «زور» می گویند، و همچنین هر سخن باطل دیگری را ... .
لیکن نامبردن این دو تا از میان همه ی محرمات، و حرمات خدا در سیاق آیات حج برای این نبوده که در عمل حج این دو تا مورد ابتلای آن روز بوده، و مشرکین درباره ی تقرب به بت ها و قربانی کردن برای آنها و به نام آنها اصرار می ورزیدند. (9)
گرچه نهی در آیه، مربوط به سخنان باطلی است که به هنگام قربانی کردن چهارپایان در کنار بت ها گفته می شود، اما به جهت وصف «زور» فهمیده می شود که دلیل حرمت این سخنان، زور و باطل بون آنهاست؛ زیرا با این که خدای متعال می توانست به طور خاصّ از تسمیه به اوثان نهی کنند، از «قول زور» و سخن باطل نهی می کند، که عنوانی بسیار عامّ است، تا مردم را متوجه دلیل نهی نیز بکند، مانند این که گفته باشد از غذاهای مضرّ نخورید. بنابراین دلیل حرمت نام بردن از بت ها به هنگام قربانی کردن، باطل بودن آنهاست و این بیان شامل تمام مواردی می شود که سخن باطلبی گفته شود، حتی اسلوب های باطل سخن را نیز دربر می گیرد؛ زیرا معیار نهی، باطل بودن است، خواه در مضمون و خواه در اسلوب های بیانی.
مرحوم شیخ نیز مبنای خود را در حرمت اسلوب های غنایی با صرف نظر از محتوای باطل، بر همین نکته استوار ساخته و می نویسد:
فالإنصاف، أنّها لا تدلّ علی حرمة نفس الکیفیّة إلاّ من حیث إشعار «لَهوَ الحدیثِ» بکون اللهو علی إطلاقه مبغوضاً لله تعالی. و کذا الزور بمعنی الباطل، و إن تحقّقا فی کیفیة الکلام، لا فی نفسه، کما إذا تغنّی فی کلام حق، من قرآن أو دعا أو مرثیة.
و بالجملة، فکل صوت یُعدّ فی نفسه مع قطع النظر عن الکلام المتصوّت به لهواً و باطلاً فهو حرام؛ (10)
پس انصاف این است که دلالت بر حرمت نفس کیفیت صدا، تنها از جعت اشعار «لهو الحدیث» به مبغوض بودن مطلق لهو برای خداوند متعال است. همین طور «زور» به معنای باطل، اگرچه آن دو در کیفیت و چگونگی ادای کلام بروز کنند، نه در خود کلام، مانند این که غنا در سخن حقی مثل قرآن یا دعا یا مرثیه صورت گیرد.
و در کل، پس هر صدایی که در خودی خود با قطع نظر از سخنی که با آن صدا گفته می شود، لهو و باطل باشد، حرام است.
از نظر شیخ، حرمت غنا صرفاً به دلیل سخنان باطل یا لهو نیست، بلکه به این دلیل است که مطلق لهو و باطل از نظر خدای متعال حرام است، خواه سخن باشد یا هر چیز دیگری مانند چگونگی ادای سخن. به بیان دیگر معیار و مناط از نظر ایشان باطل و لهو بودن است و سایر امور مانند بلند بودن صدا و ترجیع و امثال آن خصوصیتی ندارند حتی اگر سخن حقی به شکل باطل و لهوی ادا شود، حرام است.
وی برای اثبات این مسئله غیر از دو آیه ی اجتناب از «لهو الحدیث» و «قول زور»، به روایاتی استناد می کند:
و عنه (ع) أنه سئل عن الغناء فقال للسائل ویحک إذا فرق الله بین الحق و الباطل أین تری الغناء یکون قال مع الباطل و الله جعلت فداک فقال ففی هذا ما یکفیک؛ (11)
از امام صادق (ع) درباره ی غنا سؤال شد. فرمود: زمانی که خدا حق و باطل را از هم جدا کند، به نظر تو غنا در کدام طرف قرار خواهد گرفت؟ گفت: فدایت شوم به خدا که باطل خواهد بود. فرمود: در این چیزی است که تو را کفایت می کند.
و الملاهی التی تصد عن ذکر الله تبارک و تعالی مکروهة (12) کالغناء و ضرب الأوتار؛ (13)
و امور لهوی که مانع از یاد خدای تبارک و تعالی می شوند، ناپسند هستند، مانند غنا و تار زدن.
از این رو ایشان نه تنها حرمت غنا، بلکه حرمت هر صدای لهوی را اگرچه مصداق غنا نیز نباشد، از این آیات استفاده می کند؛ زیرا معیار نهی، دو عنوان «لهو» و «زور» است و این در ذات خود، مقید به غنا نیستند.
و ظاهر هذه الأخبار بأسرها حرمة الغناء من حیث اللّهو و الباطل، فالغناء و هی من مقولة الکیفیة للأصوات، کما سیجیء، إن کان مساویاً للصوت اللّهوی و الباطل کما هو الأقوی، و سیجیء فهو، و إن کان أعم وجب تقییده بما کان من هذا العنوان، کما أنّه لو کان أخص وجب التعدی عنه إلی مطلق الصوت الخارج علی وجه اللّهو؛ (14)
و ظاهر تمامی این اخبار، حرمت غنا از حیث لهو و باطل بودن است. پس غنا که از مقوله ی کیفیت صداهاست، همان طور که خواهد آمد، اگر مساوی با صدای لهوی و باطل باشد، کما این که به نظر ما چنین است، و اثبات آن خواهد آمد، پس حرام است. و اگر غنا گسترده تر از لهو و باطل است، لازم است که حرمت آن را مقید به موارد لهو و باطل کنیم، کما این که اگر غنا تنها بخشی از صداهای لهو و باطل را شامل شود، لازم است که از آن تعدی کنیم و حکم حرمت را به مطلق صوتی که به شکل لهوی ادا می شود، سرایت بدهیم.
محقق اردبیلی نیز در بحث از حرمت غنا و جواز یا عدم جواز آن در تلاوت و مراثی، متعرض این نکته شده و دلیل حرمت غنا را لهو بودن آن می داند. از این رو مادامی که غنا طرب انگیز نباشد، آن را حرام نمی داند:
أنّ التّحریم للطّرب علی الظّاهر، و لهذا قیّد بالمطرب؛ (15)
از ظاهر روایات استفاده می شود که تحریم غنا به خاطر طرب است. به همین دلیل نیز مقید به طرب شده است.
محقق سبزواری نیز همین مطلب را از روایات استفاده کرده و می نویسد: و فی عدّة من تلک الأخبار إشعار بکونه لهواً باطلاً؛ (16)
و در تعدادی از آن احادیث، اشعار به این است که غنای محرم، لهو و باطل است.
وی در جایی دیگر تصریح می کند که مناط حرمت، چیزی جز لهو نیست و برای اثبات حرمت در غیر آن، به دلیلی غیر از روایات نیاز داریم:
فإذن لا ریب فی تحریم الغناء علی سبیل اللهو و الاقتران بالملاهی و نحوهما. ثمّ إن ثبت إجماع فی غیره کان متّبعاً، و إلّا بقی حکمه علی أصل الإباحة، و طریق الاحتیاط واضح؛ (17)
در نهایت، در حرمت غنایی که با سبک لهو و همراه با آلات لهوی و مانند آن دو باشد تردیدی نیست. سپس اگر در غیر این مورد، اجماعی ثابت شود، پیروی خواهد شد و الا حکمش بر اصل اباحه باقی می ماند و البته راه احتیاط روشن است.
حضرت امام خمینی (ره) نیز در بیانی مشابه و البته با صراحت بیشتر می نویسد:
فتحصّل من ذلک أنّ الغناء لیس مساوقا للصوت اللهوی و الباطل، و لا لألحان أهل الفسوق و الکبائر، بل کثیر من الألحان اللهویّة و أهل الفسوق و الأباطیل خارج عن حدّه، و لا یکون فی العرف و العادة غناء، و لکلّ طائفة من أهل اللهو و الفسوق و التغنّی شغل خاصّ فی عصرنا، و محالّ خاصّة معدّة له، و لشغله و صنعته اسم خاصّ یعرفه أهل تلک الفنون؛ (18)
نتیجه این شد که غنا مساوی با صوت لهوی و باطل و صداهای اهل فسق و کبائر نیست، بلکه بسیاری از صداهای لهوی و اهل فسق و باطل، از تعریف غنا خارج است و از نظر عرف غنا به حساب نمی آید و برای هر گروه از اهل لهو و باطل و غنا در دوره ی ما، شغل و مکان خاصی است که برای آن ساخته شده است و برای شغل و حرفه اش، اسم خاصی است که اهل آن فنون با آن نام می شناسند.
این برداشت مطابق با روایات متعددی است که لهو را عین غنا ندانسته اند، بلکه از آن و مشمول آن دانسته اند:
ابنُ أبی عُمَیر عَن مِهرَ انَ بنِ مُحَمَّد عَن أبِی عَبداللهِ (ع) قَالَ سَمِعتُهُ یَقُولُ الغنَا ممَّا قالَ اللهُ وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ؛ (19)
غنا از جمله چیزهایی است که خدای متعال فرمود: برخی از مردم سخنان لهو را کسب می کنند تا از راه خدا گمراه کنند.
... قُلتُ قَولُ الله عَزّ وَ جَلّ وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدیثِ قَالَ مِنهُ الغِنَاءَ؛ (20)
از امام درباره ی آیه ی لهو الحدیث سؤال کردم، فرمود: غنا از جمله ی آن است.
حتی اگر تعبیراتی نظیر، «مما» یا «منه» نبود، از سبک ائمه (هم) در تأویل آیات به خوبی می توان به عدم الاختصاص پی برد، چنانچه از تأویل «قول زور» به غنا نیز می توان برداشت که قول زور اختصاص به تسمیه به اوثان ندارد:
عدّة مِن أصحابِنَا عَن سَهلِ بنِ زیادٍ عَن یَحیَی بنِ المُبارَک عَن عَبدِ اللهِ بنِ جَبَلَة عَن سَماعَة بن مهرانَ عَن أبی بَصیرٍ قالَ سَألتُ أبا عَبداللهِ (ع) عَن قَولِ اللهِ عَزّوَ جَلّ فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثانِ وَ اجتَنِبُوا قَولَ الزّورِ قالَ الغناءَ؛ (21)
... از امام صادق (ع) درباره ی آیه ی «قول زور» پرسیدم، فرمود: مقصود غناست.
کما این که «قول زور» در روایت دیگری به شهادت باطل تطبیق شده است:
الشَّیخُ أبو الفُتُوحِ الرّازیّ فِی تَفسیرِهِ، عَن رَسُولِ اللهِ (ص) أنَّهُ قالَ فی خُطبَه عَلَی المِنبَرِ إنَّ شَهَادة الزّورِ تُعادلُ الشّرکَ باللهِ تَعَالَی ثُمَّ تَلَا قَولَهُ تَعالَی فَاجتَنِبُوا الرّجسَ مِنَ الأوثانِ وَ اجتَنِبُوا قَولَ الزّورِ؛ (22)
... رسول خدا (ص) بر فراز منبر فرمود: شهادت باطل معادل شرکت به خداست و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «از پلیدی های بت ها اجتناب کنید و از سخن باطل بپرهیزید».
بنابراین عنوان زور و باطل، عنوان عامّی است که هر سخن باطلی مانند غنا، شهادت باطل و تسمیه به اوثان در هنگام ذبح را دربر می گیرد.
آثار و نتایج بحث
1. معیار نهی و حرمت عقلاً و نقلاً، لهو و باطل بودن است.2. از آن جا که تنها شاخص حرمت، صدق عناوین لهو و باطل است، فرقی نیست که محتوای سخن به تنهایی واجد این عنوان باشد یا اسلوب های ادای سخن یا هر دو با هم یا هر دو به همراه امور جانبی از قبیل خواننده یا گوینده، مکان، زمان و ...، مهم آن است که به مجموع و ماحصل آن، لهو و باطل صدق کند. به همین دلیل گاه سروده ای از سوی خواننده ای به معنای عرفانی آن تلقی می شود و آثار خاص روحی و معنوی را به همراه دارد و همان اشعار از زبان خواننده ی معلوم الحال دیگر، به معنای شهوی و حتی همجنس بازی و ... حمل می شود و آثار خاص خود را دارد و از نظر عرف، اولی لهوی نیست اما دومی لهوی است. در ذیل این مطلب مباحثی است که در بخش دوم با توضیح بیشتری بیان خواهیم کرد.
3. برای روشن شدن حدود غنا نیازی به گفت و گوهای لغوی نیست؛ زیرا با علم به مناط حرمت غنا، نمی توان به اطلاق آن تمسک نمود، چنانچه نمی توان به برخی از قیود غیردخیل در لهو بودن مقید شد. بلکه مناط لهو و باطل عیاری برای حرمت غنا یا عدم غناست، مانند این که آیا افزودن بر طرب، ترجیع نیز از شرایط لازم برای حرمت غناست یا خیر؟ بنابراین در مواردی که عرف عنوان غنا را به کار برد اما لهوی نباشد، مانند نی زدن برای شتران، خارج از غنای محرم موردنظر مولاست. به ویژه این که غنا در لغت ملازم با لهو نیست، بلکه غنای لهوی یکی از مصادیق بارز آن است. از این رو می تواند روایاتی که ظاهراً با غنا مخالف اند را چنین توجیه کرد:
غنایی که از نوع آواز خوش و عاری از شهوت رانی و فساد باشد، مانند آنچه برای راندن شتران یا رونق مجالس عروسی و یا حتی مراثی امام حسین (ع) یا تلاوت قرآن استفاده می شود، اشکال ندارد؛ زیرا از موضوع حکم غنای لهوی و مناسب مجالس گناه خارج است، اگرچه معنای لغوی بر آن صدق می کند.
و فی الحدیث عنه (ص) أنه نهی عن الغناء و عن شراء المغنیات و قال إن أجورهن من السحت و لم یجوز الغناء إلا فی النیاحة إذا لم تقل باطلا و فی حداء الزمل و فی الأعراس إذا لم یسمعها الرجال الأجانب و لم تغن بباطل؛ (23)
از رسول خدا (ص) نقل است که ایشان از غنا و خریدن کنیزان ترانه خوان نهی کرد و فرمود: مزد آنان حرام است و غنا را مگر در نوحه خوانی به شرط این که سخنان باطل نگوید، مجاز ندانست. همچنین در راندن شتران و مراسم عروسی به شرط نشنیدن مردان اجنبی به شرط این که تغنی به باطل نکند.
عبدالله بن الحسن عن جده علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر (ع) قال سألته عن الغناء هل یصلح فی الفطر و الأضحی و الفرح قال لا بأس به مالم یعص به؛ (24)
علی بن جعفر نقل می کند که از برادرم امام کاظم (ع) پرسیدم؛ آیا غنا در اعیادی نظیر فطر و قربان و مراسم شادی، جایز است؟ فرمود: تا زمانی که به واسطه ی آن گناهی رخ ندهد، اشکالی ندارد.
در روایت اول، غنایی که به غیرباطل باشد مجاز دانسته شده و این نشانه ای بر درستی معنای ارائه شده از غناست؛ یعنی گوهر غنا با شهوت و باطل ملازمت ندارد و ممکن است بدون آن وجود داشته باشد که در این صورت حرام نیست. همان گونه که نشانگر آن است که غنای بدون مفسده در نوحه سرایی مجاز است. در روایت دوم نیز مجاز بودن غنا به عدم عصیان و گناه منوط شده است و این بدان معناست که غنا در صورتی حرام است که به گناه آلوده شود.
4. هر سبک و اسلوبی، خواه فی حد نفسه عنوان لهوی بر آن صدق کند یا نکند، در صورتی که استعمال آن سبک ها در قرآن یا مراثی موجب وهن به آنها گردد و مانع از توجه به حقیقت قرآن و مراثی و پیام های آن باشد، مصداق لهو و باطل بوده و حرام است. حتی اگر عناوین اصلی مانند غنا یا سبک مذهب و مکتب و فرقه ی خاص بودن، بر قرآن و مراثی صدق نکند؛ زیرا معیار حرمت، تلهّی است و تلهّی و بطلان محدود به عناوین نمی شود. بنابراین برای اثبات حرمت تغنی به قرآن و مرائی لازم نیست تغنی در مورد خود قرآن و مرائی صدق کند؛ زیرا ممکن است که حقیقت محزون آنها، حالت طرب را در خود مستهلک سازد و از نظر عرف غنا شناخته نشود، اما از آن جهت که موجب وهن و سخره به قرآن یا مراثی است، مصداق لهو و باطل می باشد.
در ادامه، مسئله ی «غنای در قرآن و مراثی» رابه طور خاصّ بررسی می کنیم؛ زیرا از دیرباز بحث های مهم و چالش برانگیزی درباره ی آن مطرح بوده و گاه بدفهمی هایی را به دنبال داشته که موجب نسبت های نادرست به برخی از اعاظم علما گردیده است.
پی نوشت ها :
1. «... قُلتُ قَولُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ (وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتَرِی لَهوَ الحَدیثِ) قالَ مِنهُ الغِناءُ» (وسائل الشیعة، ج 17، ص 308، ح 22613).
2. انسان بدون تردید مخلوق خداست و فرض آن به معنای تردید در مخلوق بودن او نیست، بلکه از آن جهت که عقل به حسب فرض های مختلف، احکام مختلف و گاه متناقضی را درک می کند، یادآروی این فرض لازم است. چنان چه برخی می گویند، عقل حکم می کند که انسان از فرصت محدود دنیا و زندگی گذرا بهترین استفاده ها را باید بکند و بیشترین لذت ها را ببرد و بیشترین لذت ها را ببرد و غنا نیز در این هدف به او کمک خواهد کرد. بنابراین از نظر عقل نه تنها نکوهیده نیست، بلکه بسیار ستوده است. این حکم عقل با فرض نفی خدا یا معاد و محدود بودن زندگی انسان به چند صباح زندگی دنیا، امری معقول است. در حالی که با فرض پذیرش خدا و معاد، تمام نتایج عوض شده و نظام ارزشی تغییر می یابد و در نتیجه احکام عقل نیز دگرگون می شود.
3. گرچه هر آسیبی به مراحل رشد انسان نکوهیده است، اما نکوهیدگی عقلی نیز مانند نکوهش های شرع، دارای مراتب است؛ یعنی عقل نکوهیدگی ها را به حسب آثار و پی آمدهای منفی آن لحاظ می کند و چنانچه آثار منفی فلان عمل، آسیب های جدی به انسان برساند، عقلاً نکوهیدگی به حدی می رسد که او را الزام به ترک می کند و در صورت ترک نکردن، او را مستوجب سرزنش، عتاب و حتی ضمان و یا عقاب می نماید، اما در غیر این صورت، عقل آن را مکروه خواهد دانست. از سوی دیگر اگر عقل هر امر نکوهیده یا مضری را حرام بداند، عسر و حرج و بلکه اختلال در نظام پیش می آید، مثلاً اگر عقل از هر عملی که اندک لهوی در آن باشد منع تحریمی کند، تکلیف به ما لایطاق می شود که عقلاً قبیح است. بنابراین تنها لهویاتی که آسیب های جدّی به او وارد می سازند، حرمت عقلی خواهند داشت.
4. سوره ی لقمان، آیه ی 6.
5. سخن گفتن یکی از گرایش های فطری و نیازهای ضروری انسان است. از این رو اصل آن ضروری است و مانند هر فعل اختیاری، دارای احکام خمسه است که تنها در صورت لهو یا باطل بودن حرمت می یابد، مانند غیبت، دروغ، ظلم و ... .
6. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 209؛ ترجمه ی المیزان، ج 16، ص 313.
7. سوره ی لقمان، آیه ی 7.
8. سوره ی حج، آیه ی 30.
9. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 372؛ ترجمه ی المیزان، ج 14، ص 524.
10. شیخ انصاری، المکاسب، ج1 ، ص 286.
11. دعائم الاسلام، ج 2، ص 207، ح 758.
12. استعمال کراهت در لسان قرآن و سنت به معنای حرمت، شایع و رایج است. در این روایت نیز شکی در آن نیست؛ زیرا حرمت غذا از مسلمات است و محل شاهد تنها عنوان «ملاهی» و «صدر عن ذکر الله» است.
13. الخصال، ج 2، ص 610.
14. شیخ انصاری، المکاسب، ج 1، ص 291.
15. مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، ج 8، ص 63.
16. کفایة الأحکام، ج 1، ص 433.
17. همان، ص 434.
18. امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج 1، ص 307.
19. الکافی، ج 6، ص 431، ح 5.
20. وسائل الشیعة، ج 17، ص 308، ح 22613.
21. الکافی، ج 6، ص 431، ح 1.
22. مستدرک الوسایل، ج 17، ص 416، ح 2_21711_8.
23. عوالی اللآلی، ج 1، ص 261، ح 42.
24. قرب الإسناد، ص 121.