مترجم: سید اسد الله مبشری
در اندلس
اندلس، نقطه ی انتهایی منطقه نفوذ اسلام در باختر است. «محیط» فرهنگی این دیار با محیط فرهنگی خاورزمین منجمله ایران تفاوت دارد؛ باید این محیط را در تلو تاریخی حوادث اسلام در شبه جزیره ی اسپانیا قرار داد. در این کتاب حتی نمی توان طرح این تاریخ را بیان کرد، پس ناچار باید مطلب را بیادآوری بعضی از اشخاص و بعضی از آثار درجه ی اول محدود ساخت. با این بررسی اجمالی می توان دید افکار و اشخالص با چه سهولت، سراسر عاصمه ی دارالاسلام را آغاز تا انجام سیر کرده اند.ابن مسره و مکتب المریه
1. اهمیت این مکتب وابسته به دو واقعه می باشد که اسلام باطنی را در انتهای باختری جهان اسلامی نمودار ساخت. با پیدا شدن این مکتب، می بینیم در سراسر منطقه ی جغرافیایی که اصول باطنی اسلامی در آنجا نفوذ داشت، نفس کار به تعلیمات امپدوکلس اختصاص یافت، یعنی آن نقش تغییر شکل داد و منادی الهیات نبوی گردید. از طرف دیگر، آسین پالاثیوس (1) معتقد است که به ظن غالب، شاگردان ابن مسره، پیروان و ادامه دهند گان عرفان پریسیلین (2) ( قرن چهارم میلادی)، شدند، اگر به خطوط اصلی و افکار برجسته و اساسی عرفان پریسیلین توجه کنیم می بینیم همه ی آنها در مکتب ابن مسره و در عقاید او موجود بوده است ( و آن عبارت است از مفهوم ماده ی کلی و جهانی که مانند خداوند ازلی و ابدی است، عقیده به این که روح بشر از مبدأ الهی است؛ عقیده باینکه اتصال روح با جسم مادی، در اثر خطایی است که در جهان دیگر ارتکاب یافته است؛ باز خرید گناهان و رستگاری نفس و بازگشتش به وطن، نتیجه یتصفیه ای است که در اثر ارشاد پیمبران ممکن می گردد؛ تفسیر معنی روحانی تورات و اناجیل.) همه ی این افکار را می توان نزد ابن مسره و در مکتب او بازیافت.
بنا به شرح احوال ابن مسره، او در سال 269 هجری/ 883 میلادی تولد یافت و نژاد از عرب نمی برد. چنین نوشته اند که هر چند پدرش عبدالله اصلا از مردم قرطبه بود اما در ابتدای مسافرتش به مشرق زمین، مثلا به بصره، بعنوان یک نرماندی سیسیلی مشهور شده بود. اما نکته ی مهم این است که پدرش در مشرق زمین در جرگه ی معتزلیان و باطنیان رفت و آمد می کرد، و مجذوب مطالب و نظریه های علوم الهی شده بود و علاقه داشت سیمای مخصوص روحانی خویش را به فرزند منتقل سازد اما دریغ که حین زیارت کعبه به سال 286 هجری/ 899 میلادی در گذشت. با آنکه پسرش هنوز هفده سال تمام نداشت شاگردان فراوان بر او گرد آمده بودند و ابن مسره با آنان به کنج انزوایی که در سیره (3) قربطه داشت، رفت. دیری نگذشت که سوء ظن جمعیت اندک محل، بر ضد او شدیداً بر انگیخت. آری وقتی کسی به تعلیم دادن عقاید یکی از حکیمان سلف به نام امپدوکلس مشهور می گردید، انتظار آن می رفت که به کفر وزندقه منسوب گردد. بعلاوه وضع سیاسی امارت قربطه در آن روزگار بسی بحرانی بود. ابن مسره بهتر آن دید که در معیت دو تن از شاگردان محبوب و نزدیک خود، جلای وطن اختیار کند. او به مدینه، و مکه سفر کرد و با مکتبهای شرقی آشنایی حاصل نمود. بهنگام سلطنت عبدالرحمن سوم که سیاستی آزادتر داشت به وطن بازگشت و چون بعلت تماس با گروه باطنیان مشرق زمین، از تعالیم آنان برخوردار شده بود، نهایت احتیاط را مراعات می کرد. و او دوباره به کنج خلوت خود در سیره ی قرطبه پناه برد و معنی اصول عقاید خویش را با تنی چند از شاگردان بصورت رمزی و کنایی آشکار ساخت و کم کم فلسفه ای متقن تأسیس کرد و روش زندگانی روحانی پیش گرفت. افسوس که تعداد کتابهای او و عنوانهای صحیح آن را نمی دانیم و تنها دو کتاب از آثار او را با اطمینان می توانیم یاد کرد: یکی کتاب التبصره حاوی بیاناتی عمیق که قطعاً شامل مفتاح روش باطنی او بوه است. و دیگر کتاب العروف راجع به جبر و مقابله ی رمزی. این کتابها دور از چشم فقیهان که آتش خشمشان تیز شده بود، از دستی به دستی گشت و تا مشرق زمین نفوذ یافت و آنجا دو صوفی جزمی و راسخ دین، به رد آن اقدام کردند. گویا در آنوقت این گونه امور در محاکم طرح نمی شد و به نام کفر و زندقه کسی را به آتش نمی سوختند یا دست کم در دوران حیات ابن مسره چنین بود. باری، استاد که در اثر کوششهای خود خسته و فرسوده شده بود در کنج دور افتاده ی خود در سیاره (4) در میان شاگردان خویش قبل از پایان پنجاه سالگی به سال 319 هجری/ 20 اکتبر 931 میلادی در گذشت.
2. حجابی که ابن مسره اصول و عقاید را زیر آن پنهان می کرد، همچنین معدود بودن شاگردان او، و شهرت وی به زندقه و کفر، و اتهام او به بی اعتنایی به امور مذهبی، همه ی این اوضاع و احوال توضیح می دهد که چرا امروز نمی توان روش فلسفی او را به روشنی بیان کرد. مع ذلک تجدید بنای افکار او به کوشش طاقتفرسای عربیدان بزرگ اسپانیولی، میگن آسین پالاثیوس (5) بثمر رسید. مساعی او در دو قسمت انجام گرفت. از طرفی به عقیده ی آسین پالاثیوس، اصول عقاید انباذ قلس، محوری بود که اصول مهم عقاید ابن مسره پیرامون آن دور می زد؛ از طرف دیگر، این خاورشناس ناچار بود روش ابن مسره را به مدد شروح تفضیلی که ابن عربی از آن یاد کرده است تجدید نماید. کوشش نخستین بعلت مساعدت تاریخ نویسان و شارحان آرای فلسفی ( منجمله شهرستانی و شهرزوری و ابن ابی اصیبعه و قفطی) بالنسبه آسان بود. افسانه ی شرح حال و لایت مآبی و قدیسی امپدوکلس جدید (6) که در اسلام معروف است شامل چند مطلب برجسته از شرح حال مسلم، اما مبالغه آمیز اوست. بعقیده ی مؤلفان اسلامی امپدوکلس بین پنج فیلسوف بزرگ یونان ( که عبارتند از امپدوکلوس، فیثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو) از نظر قدمت، نخستین فیلسوف محسوب است، و او را بعنوان کاشف اسرار و پیامبر مجسم می کنند که عمر خود را مصروف تعالیم و اعمال روحانی نمود. او منزوی زیست و از شرق به غرب سفر کرد و دست از همه ی افتخارها شست. باری او را یکی از پیمبران قبل از اسلام می شناسند که در دایره ی وسیع انبیای سلف جای داشته است. سیمای خلقی او سیمای یک صوفی است. بعضی ز آثار او را شناخته اند و تفسیر کرده اند.
3. اصول عقایدی که به او منسوب است اصولا شامل مسائل ذیل می گردد:
برتری و باطنی بون فلسفه و روانشناسی ( که شخص، یا واقعیت روحانی موجود مکتوم را به روحانیت رهبری می کند)؛ بساطت مطلق، و توصیف ناپذیری، و سکون محرک وجود نخستین یا مبدأ اولی؛ نظریه ی فیض و انبعاث وجود؛ مقولات نفوس؛ نفوس متعین بعنوان موجودات صادر از روح جهان؛ از لیت و بازخرید نفوس. مجموع این افکار، سرشار از افکار عرفانی و در عین حال نو افلاطونی است. تنها موردی که در اینجا باید توضیح داد، نظریه ی فیضان دو مراتب جواهر خمسه می باشد: ماده ی اولی (7) که نخستین حقیقت از حقایق معمول است ( نباید آن را با ماده ی جسمانی کلی اشتباه کرد)؛ عقل، نفس، طبیعت، ماده ی ثانویه. اگر به مراتب وجودی که معتقد پلوتینوس بوده مراجعه شود (احدیت، عقل، نفس، طبیعت، ماده) بیدرنگ می توان به تفاوت بین رأی پلوتینوس، و نو امپدوکلسی اسلامی پی برد. احد، که نخستین اقنوم از اقانیم پلوتینوسی است از طرح ابن مسره ساقط شده و ماده ی اولی یا نخستین جای آن را گرفته است. در اندیشه ی پلوتینوس، در عالم معقولات ماده ای موجود است که بطور وضوح از ماده ی مصطلح ما جداست و بر وجود آن سابق است، و هیأتی (8) ایجاد می کند که کلیه ی صور و اشکال با آن ملازمه دارد ( انئاد پلوتینوس- رساله ی دوم 4، 1 و 4) (9)، اما با این تفاوت که نو امپدوکلسی، این ماده ی معقول را بعنوان عنصر، دراری حقیقت بالفعل می دانست و آن را صادر اول از ذات الهی می پنداشت. ( در اینجا کتاب درباره ی اسرار مصر بیاد می آید که پورفیر (10) در کتاب تأثیر سحر آمیز تصاویر و هیاکل را توضیح داده و چنین دانسته که آنها از این ماده خالص آسمانی ساخته شده اند.) خلاصه، مسلماً فکر این عنصر معقول کلی، قضیه ی اصول عقاید ابن مسره را تشکیل داده است. در اینجا سه تبصره ی مختصر را باید ذکر کرد: الف. برتری و رفعت نخستین اقنوم پلوتینی که مافوق طرح جواهر خمسه می باشد، با عقیده ی اسماعیلیه مبنی بر لزوم و اقتضای برتر بودن و فوقانیت مبدأ نخستین بروجود ولاجود (11) تطبیق می کند. چون معلوم شد که مکتب و اصول عقاید ابن مسره از جنبه ای با مکتب و اصول عقاید باطنی اسلام، منجمله با اصول عقاید شیعیان و اسماعیلیان نزدیک است لذا با توجه به آن ارزشمند می باشد. ب. با نظریه ی عنصر یا ماده ی معقول، مفهوم امپدوکلسی را راجع به دو نیروی جهانی موسوم به مهر Q و قهر امپدوکلسی دوباره می بینیم. معادل اصطلاح اول در زبان عربی «محبت» است اما منطوق معادل دومی متغیر است. «قهر» و «غلبه» ( که معادل یونانی Neikos نیست بلکه معادل کلمه Kratein می باشد که آن را معمولا در ستاره شناسی بکار می برند) حاکی از مفهوم تسلط و پیروزی و برتری است. به عقیده ی سهروردی، قهر و محبت دو «مرتبه و بعد» از عالم معقولند قاهر، صفت « انوار پیروز» یا انوار محض ملکوتی است. سهروردی بدون اینکه «قهر» را اختصاصاً اثر موجوداتی که از عنصر جسمانی می باشند بشناسد، صفت خورنه (12) اوستائی، یا نور جلال، و قاهریت نور را از آن مشتق می داند: پس، در امپدوکلسی جدید، از نظر انباذ قلسی کلاسیک، تفاوتی اساسی وجود دارد؛ چگونگی این تفاوت، باز هم به تحقیق نیازمند است. ج. اصل عقیده به یک عنصر اصلی معقول تأثیری شایان توجه داشت. این فکر نه فقط نزد سلومون بن گابیرول (13) فیلسوف یهودی ( متوفی بین 1058 و 1070 میلادی) وجود داشت بلکه در آثار ابن عربی نیز منعکس بود و به مدد همین آثار بود که آسین پالاتیوس امکان آن یافت تا بنیان قسمتی از اصول عقاید ابن مسره را تجدید نماید. قضیه ی متافیزیکی جواهر خمسه، یا اصول پنجگانه ی وجود به عقیده ی ابن مسره ی نو امپدوکلسی، نزد ابن عربی، به مراتب نزولی پنج معنی و مفهوم اصطلاح
«عنصر» منتج گردید:
1. عنصر روحانیی که بین مخلوق و غیر مخلوق مشترک است ( حقیقة الحقایق)؛
2. عنصر روحانیی که بین همه ی مخلوقات، اعم از روحانی و جسمانی مشترک است ( نفس الرحمن)؛
3. ماده ای که بین تمام اجسام چه آسمانی چه زمینی مشترک است؛
4. ماده ی طبیعی ( که آن ما می باشد) که بین همه ی اجسام کره ی ارض مشترک است؛
5. ماده ی صناعی که بین همه ی صور عارضی مشترک است. در پایان، اندیشه ی عنصر یا ماده ی روحانی ( مراجعه شود به Spissitudo Spiritualis هانری مور (14)) در عقیده ی معاد ملاصدرا شیرازی و مکتب اصفهان واجد اهمیت اساسی گردید.
4. در اینجا نمی توان توالی حوادث و تبدلاتی را شرح داد که مکتب ابن مسره یعنی نخستین جمعیت صوفیانه در سرزمین اسپانیای مسلمان، طی کرد. مکتب در محیط تعصب و بدگمانی و آزار و تکفیر ادامه یافت. پیروان مکتب مسره که ناچار بودند مسلک باطنی دقیقی را پیروی کنند سلسله مراتب سری تشکیل دادند و در رأس آن سلسله، یک امام قرار داشت. مشهورترین امام طایفه در آغاز قرن پنجم ( نهم میلادی)، اسماعیل بن عبدالله عینی بود و دختر شایسته ی او، بین پیروان، به ترتیب فوق العاده ی کلامی و فلسفه ی الهی شهرت داشت. دریغا که در حیات اسماعیل، انشعاب پیش آمد و از آن پس، شیوه ی تشکیلات اجتماعی مکتب را از دست دادند، اما بهرحال تأثیر عمیقی که جهت صوفیانه ی افکار ابن مسره داشت متوقف نگردید. دلیل کافی بر قریحه ی صوفیانه ی ابن مسره که در قلب تصوف اسپانیا بکار بسته می شد تأثیر فراوانی بود که بوسیله ی کانون باطنی مکتب «المریه» (15) اعمال گردید. پس از مرگ اسماعیل الرعینی، و در آغاز قرن ششم هجری ( یازدهم میلادی) شهرالمریه، در اوج تسلط مرابطین (16) مرکز کلیه ی صوفیان اسپانیا گردید. ابو العباس ابن العریف، قاعده ی «طریقت» جدیدی که بر فسلفه ی الهی ابن مسره بنا شده بود پی ریزی کرد. سه تن از شاگردان بزرگ او آن طریقت را هر سو پراکندند: ابوبکر الملورکین در غرناطه؛ ابن برجان ( که نامش از نام ابن عربی جدا ناشدنی است)، در اشبیلیه ( او در معیت ابن العریف به مراکش تبعید گردید و در حدود سال 536 هجری/ 1141 میلادی، هر دو در آنجا در گذشتند)، ابن قسیی، پیروان مکتب مسره را در «الغرب» ( واقع در جنوب پرتغال) (17) بصورت نوعی چریک مذهبی در آورد و نام سری آنان «مریدین» بود. اصول عقاید و تشکیلات آن فرقه با اصول عقاید و تشکیلات اسماعیلیان مشترکاتی داشت که مبین معنی است. ابن قسیی مدت ده سال در «الغرب» بعنوان امامی مقتدر حکومت کرد و در سال 546 هجری/ 1151 میلادی فوت شد. ابن عربی چهارده سال پس از مرگ او، ( 560 هجری / 1165 میلادی) بدنیا آمد و یکی از آثار مهم او تفسیری است بر اثر منحصر ابن قسیی که موجود است ( تفسیر الهی و صوفیانه در سیاق آنچه موسی در طور سینا دید: [ فاخلع نعلیک]، قرآن، آیه ی 25 سوره ی 21).
پی نوشت ها :
1. Asin Palacios.
2. Priscillien اهل اسپانیا فرقه ای تأسیس کرد که اصول عقایدش بر مذهب حلولی و مانوی مبتنی بود. او معتقد بود نفس بشر از آسمان هبوط کرد و دچار اصل «شر» شد و آن اصل، نفس را قرین کالبد ساخت. او خوردن گوشت و زناشویی را ناروا می دانست و «پدر» را با «روح القدس» یکی می پنداشت. عقاید او مردود شناخته شد و خود او نیز به قتل رسید.
3. Sierra.
4. Sierra.
5. Miguel Asin Palacios.
6. neo- Empedocle.
7. Materia Prima.
8. Le Forme.
9. Enneades یا Neuvaines یا تاسوعات پلوتینوس مجموعه ی 54 رساله ی پلوتینوس است که در شش مجلد و هر مجلد شامل نه رساله بوسیله ی پور فیر شاگرد او در قرن سوم میلادی جمع آوری شد. این مجموعه نوعی دایرة المعارف فلسفی و نخستین اسناد مکتب نو افلاطونی است.
10. Porphyre یا Plotinus مردی سامی نژاد و نام اصای او مالخوس Malchus بود.
11. برای ذات باریتعالی سه مقام ذکر کرده اند: مقام لاسم له و لا رسم له، که مرتبه غیب الغیوب است، مقام احدیث که جلوه ی ذات بر ذات می باشد؛ مقام واحدیت که تعین الوهیت به تعیین اسماء و صفات است و منشأ ظهور اعیان ثابته می باشد.
12. Xvarnah.
13. Salomon ben Gabirol.
14. Henry More.
15. Almeria از شهرهای اسپانی.
16. Almoravide سلسله ی بربر که از سال 1055 تا 1147 میلادی در مراکش و در قسمتی از اسپانیا سلطنت کردند. مؤسس این سلسله یکی از سران مرابطون عبدالله بن یاسین بود و نام سلسله از کلمه ی المرابطون مشتق شده است.
17. الغرب در قدیم به قسمت جنوب غربی اسپانیا خصوصاً به جنوب پرتغال اطلاق می شد.