نویسنده: حسین روح اللهی
پزشکی در متون پهلوی
واژهی پزشکی از واژهی اوستایی «باشز»(1) به معنای آسیبزدا گرفته شده است. این واژه در زبان پهلوی به صورت «باشز زنیشتی»(2) و به همان معنا تغییر شکل داد. سپس به صورت «باشز زک»(3) و در نهایت به صورت پزشک درآمده است.در مورد پزشکی رایج در ایران باستان منابع چندانی باقی نمانده است. تنها اشاراتی در کتب دینی و نیز برخی گزارشات تاریخنگاران یونانی به دست ما رسیده است. بر اساس این منابع میدانیم که پزشکان به دو دستهی کلّی «تنپزشک» یا «گیتیپزشک» و «مینوپزشک» تقسیم میشدهاند.
تنپزشکان (گیتیپزشکان) که وظیفهی درمان بیماریهای جسمانی را بر عهده داشتهاند، به واسطهی روش درمانی خود به گروههای متفاوتی تقسیم میشدهاند. درمانگران در بند 6 اردیبهشتیَشت این گونه یاد شدهاند:
«راستی درمانگر»(4) = آن که بنابر / با راستی درمان کند؛«داد درمانگر»(5) = آن که بنابر / با داد (قانون) درمان کند؛
«کارد درمانگر»(6) = آن که با کارد درمان کند؛
«گیاه درمانگر»(7) = آن که با گیاه درمان کند؛
«افسون درمانگر»(8) = آن که با افسون (وِرد) درمان کند «که درمیان درمانگران درمانگرتر است»
با توجه به مطالب فوق برخی بر این عقیدهاند که در سنت اوستایی پزشکان به سه دستهی کاردپزشک، گیاهپزشک و افسونپزشک تقسیم میشدهاند. هر چند میتوان این تقسیمبندی را متناسب با سه طبقهی اجتماعی روحانیون، جنگاوران و کشاورزان دانست. این دستهبندی سهگانه در اغلب تمدنهای کهن رایج بوده است. به عنوان نمونه در لوحی به دست آمده از روزگار آشور بانیپال به این مطلب اشاره شده است. علاوه بر تقسیمبندی فوق در دینکرد هنگام یادکرد گونههای پزشکی این شش نام آمده است:
اهلایی پزشکی؛(9)
آتش پزشکی؛(10)
گیاه پزشکی؛(11)
کارد پزشکی؛(12)
داغ پزشکی؛(13)
افسون پزشکی. (14)
با توجه به ریشهشناسی واژگان پهلوی فوق و مقایسهی دو تقسیمبندی یاد شده، میتوان گفت که در ایران باستان 5 دسته «گیتیپزشک» یا «تنپزشک» بوده است: آتشپزشک، گیاهپزشک، کاردپزشک، داغپزشک و افسونپزشک که برترین گونهی تنپزشکی، افسونپزشکی است که هدف آن «بیریش و بیدرد و بیرنج گردانیدن تن است و با افسون و نیرنگ مَهری، تیز بیرون بردن بیماری از تن» است. در برابر گروه تنپزشکان، مینوپزشکان قرار داشتهاند که کارشان «بازداشتن مردم (و نیز پالودن روان آنان) از منش، گویش و کنش بد و راهنمایی آنان به منش، گویش و کنش نیک است، بنا بر آموزههای دین پاک.»
بنا بر آنچه که در بندهشن آمده است علت اصلی به وجود آمدن درد و بیماری در بدن انسان، غلبهی بادهای اهریمنی در آن است. بر اساس این نوشته در بدن انسان دو باد وجود دارد یکی باد جانی که جایگاه آن در مغز است و طبیعتی گرم دارد و دیگری باد بَزَغ که جایگاه آن در نیمهی پایین بدن است و طبیعتی سرد دارد و جمع شدن باد سرد در هر عضوی از بدن باعث درد و بیماری آن عضو میشود.
از بندهای 36 - 40 فرگرد هفتم وندیداد نیز چنین بر میآید که برای دست زدن به جراحی، احراز شرایطی ویژه (افزون بر شرایط حرفهی پزشکی) لازم بوده است. پزشک باید پیش از «درمان مزداپرستان با کارد» نخست سه دیوپرست (کافر) را جرّاحی میکرد. اگر هر سه درمان میشدند آنگاه میتوانست «هر گونه که خواهد» (با کارد یا بدون کارد) به درمان مزداپرستان بپردازد. اما اگر پیش از احراز این شرط مزداپرستی را جراحی کند و بیمار بمیرد، پزشک باید کشته شود. همچنین دستمزد پزشک به طبقه، جایگاه اجتماعی و جنسیت بیمار بستگی داشت. مثلاً دستمزد درمان موبد، دعای خیر او در حق پزشک، و دستمزد درمان شهریار گردونهای چهار اسبه بوده است.
ریشههای پزشکی ایرانی
پزشکی ایران باستان، آمیزهای بود از پزشکی یونانی و آموزهها و تجربیات پزشکی کهن ایرانی و هندی. در این میان داروشناسی در ایران باستان و سپس در سراسر دورهی اسلامی، بیشتر رنگ و بویی ایرانی و گاه هندی داشت تا یونانی؛ زیرا از یک سو برخی داروهای یاد شده در آثار یونانی در سرزمینهای شرقی یافت نمیشد و از سوی دیگر در شرایط اقلیمی متنوع ایران و هند گیاهان دارویی بسیاری میرویید که یونانیان از وجود آنها آگاهی نداشتند. این معنی را میتوان از بسیاری واژگان و اصطلاحات فارسی به کار رفته در داروسازی و داروشناسی دورهی اسلامی به خوبی دریافت. برخلاف داروشناسی، در پزشکی وضع متفاوتی وجود داشت چرا که پزشکان ایرانی اواخر دورهی ساسانی و به ویژه جندی شاپوریان، جز در چشم پزشکی، بیشتر به سنت پزشکی یونان گرایش داشتند.ورود پزشکی یونانی به ایران
براساس آموزههای دینی پارسی، مراجعهی ایرانیان به پزشکان غیر ایرانی تنها هنگامی شایسته بود که پزشکان ایرانی در دسترس نباشند، با این وجود گزارشهایی از حضور برخی پزشکان یونانی در دربار هخامنشیان در دست است. هرودوت - تاریخنگار یونانی - در گزارشی ازحضور دموکدس کروتونایی (15) مشهورترین پزشک یونانی روزگار خود در دربار داریوش بزرگ (حک 521 - 485 ق. م) در شوش یاد میکند که نخست شکستگی پای وی و سپس دمل چرکین سینهی همسرش آتوسا را درمان کرد. همچنین چندین سال پس از آن و در حدود سالهای 417 - 398 ق. م. نیز پزشک یونانی دیگری به نام کتسیاس کنیدوسی (16) از معاصران هیپوکراتس (بقراط)، به عنوان پزشک شخصی اردشیر دوم هخامنشی به کار مشغول بوده و در نبرد میان اردشیر و برادرش داریوش، در آوردگاه در کنار شاه بوده است و زخمی را که داریوش به وی رسانده بود درمان کرد.
با این وجود این دو پزشک را نمیتوان نمایندهی واقعی سنّت پزشکی یونانی دانست؛ زیرا پزشکی یونانی بدان گونه که بعدها به ایرانیان و سپس مسلمانان رسید، روایت جالینوس از سنت پزشکی بقراط بود. درحالیکه دموسدس سالها پیش از بقراط و کتسیاس درست در همان روزگار شکل گیری سنت پزشکی بقراطی میزیست. افزون بر این کتسیاس از شاگردان برجستهی مکتب کنیدوس بود که نظرات آنان با آراء بقراط و پیروانش تفاوت بسیار داشت.
بر پایهی آگاهیهای ما چنین مینماید که تأثیرپذیری پزشکان ایرانی از سنت بقراطی، چندان زودتر از میانهی سدهی سوم نبوده است. برپایهی مندرجات کتاب چهارم دینکرد، شاهپور اول (حک 241 - 272 م) فرمان داد همهی آثاری را که تا آن هنگام دربارهی پزشکی و دیگر علوم نوشته شده بود، از هند، یونان و دیگر نقاط جهان گرد آورند و به اوستا ملحق کنند و فرمان داد تا آنها را برای نگهداری به جندی شاپور بفرستند. از آنجا که این شهر در همین روزگار و چنان که گویند در رقابت با انطاکیه، از مراکز پژوهشی مهم جهان باستان، ساخته شده بود، شاید بتوان گفت که هدف از بنیاد نهادن آن، ایجاد مرکزی برای پژوهشهای علمی بوده است. این مرکز نخست در آغاز در تمامی رشته های علمی فعالیت میکرده، اما اعتبار شعبهی پزشکی و بیمارستانش چنان بوده است که دیگر کارهای آن چندان به چشم نیامدهاند. تاریخ بنیانگذاری این مؤسسه و به ویژه مدرسهی پزشکی آن، به درستی معلوم نیست. فردوسی در شاهنامه و به هنگام یادکرد روزگار پادشاهی شاپور دوم، تأکید کرده است که مانی، به فرمان این پادشاه درکنار دیوار بیمارستان جندی شاپور به دار آویخته شد. البته مانی به فرمان بهرام اول و در فوریه 276 یا 277 م کشته شده است. اگر سخن فردوسی دربارهی بر دار شدن مانی در کنار دیوار بیمارستان را، درست بدانیم، باید بدانیم که بیمارستان دستکم مدتی پیش از این تاریخ، و شاید از همان روزگار شاپور اول تأسیس شده است.مجموعهی علمی جندی شاپور در روزگار خسرو انوشیروان به یاری سریانیزبانان نسطوری با پیشرفتی سریع به اوج شکوه و شهرت خود رسید. اشارهی قفطی به فعالیت علمی این مدرسه و برگزاری همایشی با شرکت پزشکان جندی شاپور در سال بیستم پادشاهی انوشیروان نیز نشان از همین شکوفایی دارد. پس از حمله اعراب به ایران، مردم خوزستان و جندی شاپور، به شرط آنکه اعراب به این مرکز علمی آسیب نرسانند، خود را تسلیم ایشان کردند، اما پس از آن، این مرکز از هر گونه حمایت دستگاه خلافت محروم شد، و نخستین اخباری که بار دیگر از آن به دست ما رسیده است به میانهی سدهی 3 ق مربوط میشود. از این پس نیز یکایک فرهیختگان این بیمارستان به بغداد فراخوانده شدند و مکتب پزشکی بغداد به بهای نابودی بیمارستان و مدرسهی جندی شاپور رونق یافت.
پزشکان دورهی ساسانی
از پزشکانی که در این روزگار در ایران به فعالیت مشغول بودهاند آگاهی چندانی نداریم. ابن ابی اصیبعه از پزشکی نصرانی با نام تیادروس (تئودوروس)، پزشک روزگار شاهپور ذوالاکتاف یا به روایتی بهرام گور یاد کرده، که کنّاشی(17) نیز نوشته است. معلوم نیست این کتاب به عربی ترجمه شده باشد، ولی گویا پزشکان دورهی اسلامی به واسطهی پزشکان جندی شاپور با آن آشنا بودهاند. اما نامدارترین پزشک ایرانی پیش از اسلام، برزویهی طبیب، گردآورندهی کلیله و دمنه بوده است. برزویه اهل ابرشهر و از پزشکان مرو بوده است. وی در مقدمهای که بر کلیله و دمنه نوشته، آورده است که از 9 سالگی به آموختن پزشکی پرداخت، اما پس از سالها تجربهاندوزی در این راه، دانش پزشکی نتوانست وی را راضی کند، چرا که پزشک «به هیچ حال تدبیر آن نداند که آن تندرستی جاوید بماند و آن بیماری تازه نشود ... دارویی باید که از وی ثمرت جاودانی برآید.» پس پزشکی را رها کرد و مشغول آموختن علم دین شد.پی نوشت ها :
1. Baēšaz
2. Baēšaz Zaništi
3. Baēšaz Zak
4. Ašō Baēšaza
5. Dātō Baēšaza
6. Karatō Baēšaza
7. Urvarō Baēšaza
8. Maθrō Baēšaza
9. Ahlāyīh Βēšāzišnīh
10. Ātaxš Βēšāzišnīh
11. Urwar Βēšāzišnīh
12. Kārd Βēšāzišnīh
13. Dāg Βēšāzišnīh
14. Mānsar Βēšāzišnīh
15. Democedes of Crotona
16. Ctesias of Cnidos
17. کتابی جامع مشتمل بر تمام مطالب مورد نیاز در یک رشته.