یک توسعه متفاوت

تا همین چند دهه گذشته، توسعه نزد اندیشمندان و دانشگاهیان و حتی بسیاری ازمردم، یک مفهوم مقدس بود. اما اکنون که در کنار پیشرفت‌های تکنولوژیکی، شاهد انقراض گونه‌های
چهارشنبه، 12 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یک توسعه متفاوت
 یک توسعه متفاوت

نویسنده:ریچارد هینبرگ(1)



 

چکیده

تا همین چند دهه گذشته، توسعه نزد اندیشمندان و دانشگاهیان و حتی بسیاری ازمردم، یک مفهوم مقدس بود. اما اکنون که در کنار پیشرفت‌های تکنولوژیکی، شاهد انقراض گونه‌های گیاهی و جانوری، آلودگی آب و هوا، جنگل‌زدایی، خطر وقوع یک جنگ عظیم هسته‌ای و... هستیم، اکثر متفکران و جوامع در مورد سودمند بودن فعالیت‌هایی که زیر پرچم توسعه انجام می‌گیرد و به پیش می‌رود، دچار تردید شده‌اند.
توسعه در مفهوم غربی آن (نوآوری‌های تکنولوژیکی و رشد اقتصادی) که با انقلاب صنعتی آغاز شده است، نه تنها نمی‌تواند همه نیازهای بشری را برآورده کند، بلکه خود موجد بحران‌های بزرگ و خطرناک است و سرانجام به فاجعه منجر خواهد شد. ما باید توسعه اروپایی را فرو نهیم؛ این توسعه، شلاقی بر پیکره زمین است. ما باید به ارزش‌هایی برگردیم که آنها را فروگذاشته‌ایم. باید به جای سود‌پرستی و توسعه بازار، به سمت ارزش‌های اصیل انسانی مثل شفقت، نوع‌دوستی، حفظ سنت‌ها، ... گام برداریم تا آینده‌ای شادتر، بهداشتی‌تر و زیباتر برای انسان‌ها و همه مخلوقات رقم بزنیم.
همان‌طور که کارل پلانی می گوید، انقلاب صنعتی با «یک پیشرفت تقریباً معجزه‌آسا در ابزارهای تولید» و یا «یک جابه‌جایی فاجعه‌آمیز در زندگی مردم معمولی» مشخص شده است. خلا ایجاد شده، به تدریج و اغلب بدون اینکه مورد شناسایی قرار گیرد، با امیال و فعالیت‌های زیادی پر می‌شد، که قبل از هر چیز، امنیت را به تحلیل برده است. با ازبین رفتن ریشه‌ها، سنت‌ها و پیوند‌های آرامش‌بخش با جامعه‌ای که در آن داشتن، یک امکان تضمین شده بود، انسان‌ها کوشیدند تا برای کاهش نگرانی‌های خود، هویتشان را با افزایش غلبه بر طبیعت مشخص کنند. انباشت ثروت و وسایل راحتی، به جای آنکه باعث شود انسان‌ها در چهارچوب‌ها و متن‌ها ریشه بدوانند، شروع به ایجاد بنیادهای اولیه‌ای جهت مقابله با احساس آسیب‌پذیری‌ای کرده است که قطعاً ما را نگران می کند.

ـ فقر و وفور

طی دهه‌های 1950 و1960، زمانی که من در مناطق مرکزی غرب آمریکا در سنین رشد بودم، نشانه‌های توسعه را در هر جایی می‌دیدم. هر ساله خودروها کم‌ارتفاع‌تر، درازتر و براق‌تر می‌شدند. تلویزیون هنوز نوظهور بود و در واقع، همه تولیدات مصرفی‌ای را که تلویزیون آنها را تبلیغ می‌کرد، «تازه» و «پیشرفته» بودند. خانواده من عصرهای یکشنبه دور هم جمع می‌شدند تا «والت دیسنی آور» را تماشا کنند، فیلمی که صحنه‌هایی از «سرزمین فردا» را برجسته می‌کرد و خودروهایی به شکل موشک را در مسیر بزرگراه‌هایی عالی نشان می‌داد. من مخصوصاً از لحظاتی لذت می‌بردم که دکتر ورنر ون براون در تلویزیون ظاهر می‌شد تا درباره اصول یک سفر فضایی توضیح دهد. من همچنین، زمانی را به خاطر می‌آورم که نخستین فروشگاه تفریحی در حوالی شهر زادگاهم ساخته شد و همچنین، موقعی که طی چند سال پس از آن، منطقه مرکزی شهر با ساختمان‌های آجری قدیمی باشکوهش، به آهستگی شروع به مردن کردند. والدین من در یک عید کریسمس، برای اینکه مرا شیفته علم کنند، یک ماشین حساب کامپیوتری آنالوگ برای من خریدند، که البته یک اسباب‌بازی بی‌مصرف از کار درآمد (فقط یک خط‌کش ریاضی الکترونیکی بود). با این وجود، من فریفته این ایده شدم که یک شخص معمولی هم می‌تواند یک کامپیوتر داشته باشد. به علاوه، طی همان سال‌ها بود که هر کسی به خاطر ترسی پنهان از احتمال وقوع یک جنگ اتمی، عبوس به نظر می‌رسید: آن تکنولوژی معجزه‌آسایی که بصیرتمان را نسبت به آینده روشن می‌کرد، همان، در یک لحظه و بدون هر اخطاری، به‌طور آنی آینده را محو می‌کرد. اما، ما بخش اعظم توجهات خود را وقف وعده‌هایی درمورد جهان کردیم که در آن، سفر فضایی امری پیش پا افتاده بود و هر کسی در جهان موعود به یک زندگی آسوده و دلفریب می‌رسید. چنین به نظر می‌رسید که همه مشکلات بشری به زودی جایشان را به پیشرفت خواهند داد.
متأسفانه، آینده تماماً آن چیزی نبود که از آن ستایش می‌شد. در سی سال اخیر، ما به کره ماه رفته‌ایم و به دیگر سیارات کاوشگر فرستاده ایم. امروزه، خودروها از هر وقت دیگری، نرم‌تر و پیچیده‌تر (و گران تر) هستند. اکنون من کامپیوتری دارم که دیگر یک اسباب‌بازی بی‌مصرف نیست، بلکه به‌طور شگفت‌انگیزی یک ابزار چاپگر چند منظوره است. با این وجود، من فکر می‌کنم بسیاری از مردم موافق‌اند که پیشرفت، به همان ‌اندازه که معجزاتی کرده است، مشکلاتی را نیز (با خود) آورده است. جهان سال 1994 به‌طور کلی، خیلی ترسناک‌تر از به عنوان مثال جهان سال 1959 شده است؛ از آن زمان، ما به خوبی توانسته‌ایم به سمت جمعیت بیش از حد گام برداریم. گونه‌ها را منقرض کنیم. هوا و آب را آلوده کنیم. جنگل‌زدایی نماییم. خاک عالی (حاصلخیز) را از دست بدهیم. فرهنگ‌های سنتی را نابود کنیم. فقر را بگسترانیم و همه مسائل غامض دیگری که امروزه با آنها دست به گریبانیم را ایجاد کنیم. در آن روزها بسیاری از مردم هنوز می‌توانستند علائم اخطاردهنده در حال ظهور را نادیده بگیرند. آن موقع برای ما یک پاسخ ساده وجود داشت: این مشکلات اهمیتی ندارند چون پیشرفت آنها را حل خواهد کرد. اما اکنون ما چندان مطمئن نیستیم.
آیا پیشرفت شکست خورده است؟ یا تنور آن داغ‌تر شده است؟ احتمالاً اکنون زمان آن رسیده است که اعتقادات سابق ما از فاصله‌ای نزدیک‌تر در معرض آزمون قرار بگیرد.

مبانی و توسعه ایده توسعه

در سال 1980 روبرت نیسبت کتابش را تحت عنوان «تاریخ ایده پیشرفت» منتشر کرد. طبق تحقیقات نیسبت، فیلسوفان به‌طور روزافزونی تمایل پیدا کردند که شرایط اولیه زندگی بشر را «خشن»، «ددمنشانه» و «ناامن» توصیف کرده و تاریخ را نیز پروسه‌ای توصیف نمایند که طی آن، زندگی برای هر کسی «اندک اندک» امن‌تر و بهتر شده است.
دو هزار سال پیش، فیلسوفان و عالمان الهیات امپراتوری روم درصدد کشف راه‌هایی برآمدند تا بر اساس آنها در مورد آموزه‌های بهشتی با هم همکاری کنند و آن را بیشتر به نفع تمدن‌سازی به کار گیرند. این استراتژی متضمن استقرار بهشت در آینده بود و این بهشت، شکل یک شهر کامل با خیابان‌های طلایی که در آنها جواهر پاشیده شده است را داشت. هر چند عصر حاضر، احتمالاً یک عصر «سقوط کرده» است، اما تاریخ در خط سیر خود بالاخره به یک مقصد باشکوه خواهد رسید. اگر مردم در این مسیر قربانی شوند و سخت بکوشند، این بهشت (یا حداقل، چیزی در حد و‌ اندازه آن) در آینده قابل دسترسی است.
در قرن نوزدهم، تب توسعه، از طریق ازدواجش با تئوری تکامل، باز هم بالا گرفت. به گفته واضع این وصلت، طبیعت در خلال میلیون‌ها سال خودش را مدام تغییر شکل داده است و زمینه را برای تبدیل موجودات ساده به موجودات پیچیده‌تر فراهم کرده است؛ برای جامعه بشری نیز احتمالاً مقدر شده است که روند مشابهی را از سر بگذراند. البته در بهترین حالت، این صرفاً یک قیاس ناهمخوان بوده است: مکانیک واقعی تکامل در آن زمان (و حتی الان)، بد دریافت شد؛ پیشرفت، نه صرفاً به پدیده‌های زیستی، بلکه به جامعه (بشری ) نیز تعلق دارد. اما، به‌هم‌آمیختگی این دو، به توسعه، رایحه شبه ـ علمی حتمیت را داد و به تکامل نیز یک جنبه تازه انسانی بخشید. علاوه بر آن، از این ازدواج یک فرزند نیز زاده شد: داروینیسم اجتماعی؛ و بر اساس این طرح، از آنجا که (طبق اعتقاد آن زمان) تکامل حاصل انتخاب طبیعی است ـ قوی‌ترین و شایسته‌ترین موجودات زنده ویژگی‌های خود را به نسل بعد منتقل می‌کنند ـ بنابراین، توسعه نیز به همین شیوه، باید بر انقیاد «غیرشایستگان» مثل فقرا و از لحاظ سیاسی افراد فاقد قدرت، بر افراد از لحاظ اجتماعی «شایسته»، که در رهبران مالی و صنعتی متجلی می‌شود، متکی باشد.
علی‌رغم توجیه غلبه قوی بر ضعیف در داروینیسم اجتماعی، بسیاری از مردم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، نه تنها به توسعه به عنوان وسیله‌ای برای افزایش ثروت و قدرت و اختراع ابزارهای جدید تولید می‌نگریستند، بلکه آن را در رده ارزش‌های «برتر» بشری مثل دانش، تقدس، شفقت و عدالت، می‌دیدند. در آینده همه پرورش می‌یابند؛ جنگ منسوخ می‌شود؛ دانش و فهم گسترده می‌گردد؛ احتمالاً همه بشریت حتی از لحاظ روحانی نیز در «نقطه نهایی» هستی وحدت می‌یابند!
ایمان به چنین برداشت انسانی از ایده توسعه، هنوز هم وجود دارد، هر چند شوک‌های سختی بدان وارد شده است. ما به وسیله قانون، برده‌داری را برانداخته‌ایم، اما هنوز در بسیاری از بخش‌های جهان برده‌داری وجود دارد؛ ما کاملاً متوجه این ضرورت هستیم که دولت‌ها باید به حقوق بشر احترام بگذارند، اما سوء‌استفاده از حقوق بشر در مقیاس وسیعی وجود دارد. به علاوه، انسان‌شناسان به‌طور کاملاً قطعی نشان داده‌اند که مردم بسیاری از جوامع ابتدایی، تا آن درجه از آزادی و حقوق برخوردار بودند که حتی بسیاری از دمکراسی‌های صنعتی مدرن و روشنفکرانه را دچار شرمندگی می‌کنند. هرچه که بر دانش علمی به‌طور مداوم افزوده می‌شود، به نظر می‌رسد که تعداد افرادی که از آن بهره‌مند می‌شوند، کمتر و کمتر می‌شود. هرچند برای ارزیابی اینکه آیا امروزه انسان‌ها به‌طور کل، از لحاظ روحی آگاه‌تر شده‌اند یا نه، راهی وجود ندارد و کسی نمی‌تواند در این مورد کمکی بکند، اما انسان از پستی و دنائتی که جو سیاسی کنونی سراسر غرب را فرا گرفته است، یکه می‌خورد.
در پایان قرن بیستم، تحقق تصورات ما در مورد شهر طلایی و کریستالی آینده، بیش از هر زمان دیگری، غیر قابل دسترس به نظر می‌رسید و این موضوع در مورد تعالی اخلاقی بشر هم صدق می‌کرد. توسعه را نمی‌توان انکار کرد، اما وقتی ما به مصادیق توجه می‌کنیم، می‌بینیم که این توسعه قبل از هر چیز، در نوآوری‌های تکنولوژیکی و رشد اقتصادی رخ داده است . شاید اینها هسته واقعی آن چیزی باشند که توسعه در واقع برای ما، بر اساس آنها معنی می‌شود. اما آیا خود رشد اقتصادی و نوآوری‌های تکنولوژیکی، ضرورتاً خوب هستند؟ شاید اگر ما اندکی دقیق‌تر به تاریخ، نه صرفاً تاریخ خود این ایده، بلکه به تاریخ روند جاری توسعه بنگریم، بتوانیم جواب را بیابیم.

ـ توسعه تاکنون چگونه عمل کرده است

رشد اقتصادی همان توسعه است. اما این گرایش نیز در عموم وجود دارد که توسعه در طولانی‌مدت بر مشکلات می‌افزاید (مثل بیکاری و تورم) که باید حل شوند. همان‌طور که هرمن دیلی و دیگر اقتصاددانان متذکر شده‌اند، دنیای ما محدود است و در یک دنیای محدود، نهایت رشد اقتصادی، سیاست پوچی است که سرانجام به فاجعه منجر خواهد شد؛ و همان‌طور که ونلا مداوز در کتاب‌هایش «محدودیت‌های رشد» و «آن سوی محدودیت‌ها» نشان داده است، ما به جای آنکه مغرورانه رشد اقتصادی را زیر پا له کنیم، این مسیر را ادامه داده‌ایم.
اما توسعه تنها یک موضوع مرتبط با اقتصاد نیست. در خلال سه قرن گذشته، ما در تکنولوژی‌های حمل و نقل، ارتباطات، تولیدات، جنگ‌افزارها و سرگرمی‌ها، شاهد انقلاب‌های پی در پی بوده‌ایم. جهان شاهد تولد اتومبیل، تلفن، کامپیوتر، روبات، رادیو، تلویزیون، اجاق‌های میکروویو، ماشین فاکس و موشک‌های هسته‌ای بوده است. وقتی که بیشتر مردم در مورد توسعه می‌اندیشند، همین چیزها را مد نظر دارند.
زمانی که از یک تکنولوژی جدید برای ارضای یک نیاز اساسی بشر استفاده می‌کنیم، آیا با این اقدام خود، زندگی را نیز بهبود می‌بخشیم؟ چند دهه قبل هر کسی بدون تردید به این پرسش پاسخ مثبت می‌داده است. اما امروزه مردم، گروه گروه دچار تردید می‌شوند.
بسیاری از تکنولوژی‌های جدید مدعی صرفه‌جویی در زمان و نیروی کار هستند. در حوزه‌های فردی، بی‌چون و چرا چنین است. اما، اگر همه هزینه‌های مازادی که تکنولوژی‌های جدید به همراه دارند را در نظر بگیریم، به این نتیجه می‌رسیم که قید منافع کوتاه‌مدت را بزنیم. امروزه آمریکایی‌ها نوعاً با اختراعاتی که موجب صرفه‌جویی در نیروی کار می‌شوند، محاصره شده‌اند؛ با این حال، هنوز هم دهقانان اروپایی، در مقایسه با آمریکایی‌های مدرنی که مجبورند تمام ساعات را کار کنند، عملاً ساعات کمتری را در هفته به کار کردن اختصاص می‌دهند.
مشکلات غامض مرتبط با تکنولوژی را در حوزه‌های بهداشت انسان و مراقبت‌های بهداشتی، احتمالاً به بهترین وجه می‌توان توضیح داد. مردمی که ساده‌ترین تکنولوژی‌ها را دارند و به شکار دسته‌جمعی می‌پردازند، به‌طور کل، سالم‌ترین انسان‌ها هستند. در میان آنها سرطان و یا بیماری‌های قلبی وجود ندارد، نوعاً همه دندان‌هایشان سالم است و از نظر بینایی و شنوایی نیز سالم هستند و به ندرت دچار بیماری‌های واگیر و تباه‌کننده می‌شوند. زندگی صنعتی مدرن دسته‌ای از بیماری‌های جدید را که حاصل آلودگی‌های مرتبط با هوا و آب، غذاهای شیمیایی، تشعشعات اتمی، کامپیوتر و استرس‌های کاری هستند، به همراه آورد. معجزه دارو‌ها و جراحی‌های مدرن، تنها تا حدودی می‌توانند از پس این بیماری‌های در حال رشد تمدن برآیند و حتی خود آنها نیز یک رشته از اثرات جانبی زیان‌آوری را بر جای می‌گذارند. امروزه میانگین عمر بشر، طولانی‌تر از هر زمان دیگری است که دلیلش تا حدود زیادی به کاهش مرگ و میر نوزادان برمی‌گردد، اما پیامد جمعیت بیش از حد، ترس از قحطی و ناخوشی در مقیاس غیر قابل تصور است. پزشکی مدرن به برداشتن گام‌های مؤثر ادامه می‌دهد، این در حالی است که یک انسان متمدن، در مقایسه با نیاکان ما، تغذیه نادرستی دارد. او دارای اضافه وزن است، رشد ماهیچه‌ای درستی ندارد، بیش از حد استرس دارد و غمگین است.
هر تکنولوژی جدیدی، تغییراتی در جامعه ایجاد می‌کند، و البته همه این تغییرات، دلخواهانه و یا قابل پیش‌بینی نیستند. زمانی که یک تکنولوژی اقتباس شده است، جامعه تمایل دارد که خودش را حول آن، قالب‌دهی مجدد کند، به‌طوری که این تکنولوژی تبدیل به یک بخش اساسی و مهم زندگی می‌شود. بنابراین، برای مردم تقریباً غیرممکن است، تکنولوژی‌ای را که قبلاً گرفته‌اند، از خود دور کنند، حتی اگر بعدا ًمعلوم شود که اثرات منفی زیادی به دنبال دارد. در حالی که استفاده از برخی حشره‌‌کش‌های شیمیایی در آمریکا ممنوع شده است، سازندگان آنها بازارهایشان را در جنوب و ماورای دریاها پیدا می‌کنند؛ و در حالی که تقریباً همه انسان‌ها موافق هستند که تسلیحات هسته‌ای بدترین اختراع تاریخ بوده است، دولت‌ها به تولید آنها ادامه می‌دهند و رکورد تولید آن را می‌شکنند.
نقش حقیقی تکنولوژی در جامعه زمانی روشن می‌شود که ما به ورای نشئگی جادویی آن نیز بنگریم و آن را به عنوان مراحل کاربردی و تاریخی «ابزار تحول اقتصادی» در نظر بگیریم.

ـ آیا توسعه همیشه باید این‌گونه عمل کند؟

همه مطلب این است که توسعه مرتبط با انقلاب صنعتی، منعکس‌کننده تحولات تاریخی یگانه و مشخص است. حصارکشی، استعمارگرایی و سرمایه‌داری ـ اگر بخواهیم این مفاهیم را در قالب یک علم تحلیلی با هم ادغام کنیم ـ باید بگوییم که ادغام همه اینها، یک وضعیت تغییرشکل‌یافته اقتصادی و تکنولوژیکی را به وجود می‌آورد که دارای ابعاد و شدت بی‌سابقه بوده و هزینه‌های دهشتناک و پیش‌بینی‌نشده‌ای را نیز به همراه دارد. اما، آیا در همه توسعه‌ها، همین الگوهای مشابه از سر گذرانده خواهند شد؟ شاید نه. اما دو دلیل مهم وجود دارد که چرا نوع توسعه اروپایی، راهی را باید می‌رفت که رفته است.
نخست: به دلیل دسترسی به کار ارزان و مواد خام، تغییرات اقتصادی و تکنولوژی، چنان به موقع به وقوع پیوست و چنان موفقیتی به وجود آورد (برای کسانی که در موضع قدرت بودند) که این وسوسه پیش آمد که تمامی زندگی بشری صرفاً در محدوده اقتصاد و تکنولوژی دیده شود و همه آن منافع بشری که نمی‌تواند به پول و ماشین تقلیل یابد، نادیده گرفته شود. گفته شده است، فردی که تنها ابزارش چکش است، همه مشکلات در نگاه وی، به میخ‌ها مرتبط است. شخصی که نخستین ابزارهای اجتماعی وی، اقتصاد و تکنولوژی است، زندگی را اغلب بر حسب اهداف شخصی، بهره بردن کوتاه‌مدت، رشد، سرعت و نوگرایی در همین مسیر می‌بیند. بهداشت، جامعه، حس تعلق داشتن، ارزش گذاشتن به تفاوت‌های بشری و طبیعی، احساس وابسته بودن به زمینی که فرد درآنجا زندگی می‌کند، احساس رضایت از کار خوب، بازی، به ارزش‌های فردی خود بالیدن، برای خود تصمیم گرفتن و وجود شفقت و همبستگی میان نسل‌ها را نمی‌توان با مقیاس ارزش‌های پولی سنجید (و یا صرفاً به شیوه غیرمستقیم، به بهترین نحو آنها را انجام داد)، و لذا نگرانی‌های اندکی در مورد «اقتصاد بشری» وجود دارد.
دوم: از آنجا که میان اقتصاد و تکنولوژی و این اولویت‌های عمیق‌تر و گسترده تفاوت وجود دارد، خود اینها نیز در مسیرهای نادرستی توسعه پیدا کردند.
همان‌طور که هرمن دلی و جان کاب در کتابشان «برای خیر عموم» متذکر می‌شوند، کلمه «اقتصاد» از کلمه یونانی oikonomia مشتق شده است و معنی این کلمه یونانی، «تدبیر منزل» است. این تدبیر باید به گونه‌ای باشد که ارزش بهره‌مند شدن را برای همه اعضای خانواده و طی مدت زمان طولانی افزایش دهد. معنی ضمنی و ریشه‌ای آن، عبارت از حس اجتماعی و مسئولیت دو جانبه در قبال نسل‌های آینده است. ارسطو اقتصاد را در این مفهوم، به دقت از مفهوم chrematistics ـ شاخه‌ای از اقتصاد سیاسی که به دستکاری زیرکانه اموال و ثروت مربوط می‌شود، به‌طوری که مبادلات پولی در کوتاه‌مدت برای صاحب آن، بیشترین ارزش را ایجاد کند ـ تمیز داده است. در اوایل دوران صنعتی شدن، الیت‌های ثروتمند آن‌چنان موفقیت‌آمیز به دنبال chrematistics بودند (تکرار می‌شود که به خاطر جایگاه خاص خودشان) که آن را با اقتصاد اشتباه گرفتند و این تفکر اشتباه طی دهه‌ها و قرن‌ها به رشد خود ادامه داده است.
اما، تحولات لزوماً این مسیر را طی نکرده‌اند. چندان مشکل نیست که اقتصادی را تصور کنیم که تماماً به کار chrematistics نخورد؛ مثلاً هر جامعه سنتی با ثبات در روی زمین، چنین رویه‌ای دارد. درون همین اقتصادهای تحول‌یافته، مواردی هستند که ما را در مورد اینکه توسعه (در مفهوم بهبودی تدریجی آن) امکان‌پذیر خواهد بود، به فکر وامی‌دارند.
برخی آن را مشابه تکنولوژی می‌دانند. بسیاری از مردم تصور می‌کنند که تکنولوژی نوعی ارزش بوده و به جایی تعلق ندارد؛ بدین ترتیب که اگر فردی متعلق به هر جایی، به ‌اندازه کافی باهوش باشد، می‌تواند دست به اختراع همان تکنولوژی‌هایی بزند که ما در اختیار داریم. اما در حقیقت، هر تکنولوژی‌ای ارزش‌های اجتماعی خاص و نه عمومی را منعکس می‌کند. به عنوان مثال، یک جامعه غیر متمرکز، مساوات‌جو و دوستدار طبیعت ـ اهمیتی ندارد که چقدر پیشرفته و یا پیچیده باشد ـ هرگز دست به اختراع نیروگاه هسته‌ای نمی‌زند، زیرا تکنولوژی هسته‌ای نیازمند بوروکراسی مدیریتی متمرکز، معادن اورانیوم، وسایل انبارسازی ضایعات سمی است، و یک چنین جامعه‌ای هرگز نمی‌تواند آن را تحمل کند. اما چنین جامعه‌ای بالاخره دست به اختراع چه تکنولوژی‌هایی خواهد زد؟ احتمالاً در یک چنین جامعه ای، توسعه تکنولوژیکی ممکن است مسیری کاملاً متفاوت با آنچه را که ما انتظار آن را داریم، بپیماید. برای مثال، این جامعه ممکن است روی ابزارهایی متمرکز شود که کاملاً ساده و چند منظوره و به آسانی قابل دستیابی باشند، به‌طوری که هر عضو جامعه بتواند در تولید، استفاده و ارتقای آنها مشارکت کند. در واقع، این همان روند توسعه تکنولوژیکی‌ای است که ما آن را در جوامع سنتی مساوات‌جو مورد مطالعه قرار داده‌ایم.
این موضوع را تا آنجا که ممکن است، می‌توان به صورت فشرده بیان کرد: تمدن غربی در مسیری توسعه پیدا کرد که [پتانسیل] آن را داشت، چرا که اجازه داد ارزش‌ها و اهداف اجتماعی آن به‌طور مصنوعی و برای نیل کوتاه‌مدت به اهداف تعداد نسبتاً اندکی و به ضرر بسیاری به کار گرفته شوند. مشکلات اکولوژیکی و اجتماعی‌ای که عارض شده است را نه می‌توان مستقیماً به طبیعت بشری و نه به ضرورت تکامل نسبت داد. جریان تمدن غرب را شاید بتوان تحت عنوان توسعه توصیف کرد، اما این توسعه از نوع بسیار خاصی است.

ـ تدبیر مجدد برای توسعه

ایده توسعه، مستمکی برای توجیه هر رویه نادرستی بوده و هنوز هم هست. به همین خاطر، انسان وسوسه می‌شود که آن را به نفع نگرش قدیمی‌تر بهشت‌گرایی، کنار بگذارد. به هر حال، از موضع انسان‌های بومی و گونه‌های تمدنی جوامع دیگر، خود توسعه ثابت کرده است که شلاقی بر پیکره زمین است. شاید بهتر است که همه ما از منظر فرهنگ‌های ماقبل مدرن که به سنت‌های اجدادی شبیه است ـ و نه به تئوری‌ها و ابزارهای جدید ـ برای چالش‌های زندگی کنونی، پاسخ‌هایی را بیابیم.
هنوز شاید مشکل باشد بتوانیم پیش‌بینی کنیم که چطور می‌توانیم با هم بیاموزیم، تغییر کنیم و جامعه خود را توسعه بخشیم. فرض این است که ملاک ما در مورد اجزای تشکیل‌دهنده توسعه، به طرز مضحکی با اعتیاد ما به نشانه‌های خطرناک و مشخص توسعه اقتصادی و تکنولوژیکی آمیخته است. اما، اگر ما همان ملاک‌ها را بر مبنای ارزش‌های عمیق‌تر و جهانی قرار دهیم، آیا باز هم نمی‌توانیم به یک دینامیسم مشخص فرهنگی برسیم؟ در کشف یک بدیل برای توسعه، آن‌طور که ما آن را درک می‌کنیم، نه نیازی به فاصله‌گیری فرهنگی و نه حالت سکون است.
نخستین قدم برای رسیدن به این نوع جدید توسعه، دسته بندی منافع جمعی، ارزش‌ها، اهداف و اولویت‌هاست. این روند دسته بندی کردن، یک بار برای همیشه و با یک ضربت کامل نمی‌شود. خود توسعه، پالوده کردن مداوم را به همراه خواهد داشت.
زمانی که ما در این بازگشت و برآورده کردن نیازهای واقعی و ارزش‌های فطری خود، پیشرفت کرده باشیم، ممکن است دریابیم که چنین اقداماتی نیاز به اجرایی شدن دارند و وقتی که ما در بازگشت و کشف نیازهای واقعی و ارزش‌های فطری خود، قدم‌هایی را برمی‌داریم، ممکن است دریابیم که این اقدامات نیاز به تکمیل شدن دارند و اگر از آن اقدامات حمایت گردد، از دیدگاه‌های کنونی ما نوعی قهقهرا محسوب می‌شود. معنی‌اش این است که شاید لازم بدانیم برخی از جنبه‌های قدیمی اقتصادی و تکنولوژیکی توسعه را ادامه دهیم. به عنوان مثال، ممکن است که ما به مشترکات باز گردیم و رفتارهای مشارکتی و مربوط به زندگی ساده اجتماعی که زمانی ما را به زندگی در دنیای بدون مرز قادر می‌ساخت را دوباره کشف کنیم. ممکن است که ما بخواهیم در فعالیت‌ها، از سیستم‌های پیچیده سفته‌بازی و دستکاری پولی خود فاصله بگیریم. همچنین، شاید از قید خودروها، سوخت‌های فسیلی، و کارخانجات و افسوس خوردن به خاطر زندگی راحت، که عادت ماست، خلاص شویم.
درضمن، ما به سمت یک تصویر ایدئالی گذشته حرکت نخواهیم کرد، بلکه در عوض، اولویت روشن و جدید خود را مبنا قرار می‌دهیم و از نو (زندگی خود را) روی آن می‌سازیم. اقتصاد و تکنولوژی‌های قرون وسطایی و یا جوامع قبیله‌ای، ممکن است که مصادیق دلگرم‌کننده‌ای را در این مسیر ارائه دهند، اما آنها نباید اهداف نهایی ما به شمار روند. وقتی ارزش‌هایی که در آن جوامع، مضمر و غریزی بودند، در جوامع ما نیز مورد توجه قرار گیرند و شفاف شوند، در این صورت، شاید بتوانیم توسعه این چنینی را کلاً بی‌سابقه بدانیم.
آن چشم‌اندازهایی از فرصت‌ها که انتظار ما را می‌کشند، شاید خیلی والاتر از آنهایی باشند که حتی توسط زبان‌آورترین مهندسان اجتماعی قرن بیستم ما تبلیغ می‌شوند. شاید تکامل و توسعه بتوانند در روندی واحد به هم نزدیک شوند و ما را دوباره وارد جامعه‌ای رها از گونه‌های مسلط و دارای اعضای برابر (و نه مسلط) بکنند و توجهمان را به رفاه موجود در آن جامعه کامل معطوف نمایند. شاید ما بالاخره بتوانیم حتی رؤیای پرومته‌ای خود در مورد تبدیل شدن به کاشفان فضا... را صورت واقعی بخشیم، هرچند نه به عنوان استعمارگران و حاکمان جهان «استارترک»، بلکه به عنوان کودکانی که از خواب بیدار و برای بیرون رفتن آماده می‌شوند. به خاطر وجود ملاک‌های متفاوت برای توسعه، ما می‌توانیم احساسات سالم در مورد افتخارات فرهنگی و صداقت که در درونمان و یا میان افراد جامعه متبلور شده است را کشف نماییم. همزمان با آن، ممکن است که ما طعم شرایط حاضر را به گونه‌ای بچشیم که بسیاری از مردم متمدن چنین طعمی را فراموش کرده باشند. و به آینده نیز با خوش‌بینی و اعتماد بنگریم. شاید ما از آینده‌ای بهره‌مند گردیم که نقدینگی اصلی در اقتصاد آن، مراقبت‌های انسانی باشد؛ آینده‌ای که درآن، هر نسل جدیدی می‌کوشد تا مهربان‌تر باشد، نه اینکه مورد توجه‌تر و یا ثروتمندتر باشد. آینده‌ای که تنها تکنولوژی‌هایی در آن اهمیت می‌یابند که جهان را بهداشتی‌تر، شادتر و مکانی زیباتر برای همه مخلوقات می‌کنند. به گمان من، این توسعه واقعی خواهد بود.

پی نوشت ها :

1 ـ Richard Heinberg

منبع: http://archive.richardheinberg.com/museletter/163
منبع:ماهنامه سیاحت غرب شماره 84

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط