نام کتاب: الاصغاء الى کلام الله فى المسیحیة و الاسلام
زیر نظر: آندریاس بشته و عادل تئودورخورى
ناشر:المکتبة البولسیة
ادیان، پیش از هر چیز پاسخى براى پرسش از وظیفه و رفتار اخلاقى و نجات به مثابه مصالحه انسان با خویش و دیگران و مصالحه با خلق و خالق دارند.
تئودورخورى اشارت درستى دارد به این که ادیان، در ملت ها و جماعت هاى متعددى تجلى یافته اند، و نقشى قاطع در پى ریزى شخصیت فرهنگى خود دارند؛ آن هم در جهانى که مسابقه اى داغ میان عقائد و نظریات مختلف در جریان است و ملت ها از شخصیت خویش به شدت حراست مى کنند و نمى خواهند از تاریخ و سنت خویش گسسته شوند و روش ها و نظریاتى را که از سوى جوامع صنعتى بر آنان تحمیل مى شود، بپذیرند. در این میان، دین و فرهنگ که بر پایه دین شکل گرفته و رنگ آن را پذیرفته است، ریشه هاى فرهنگى ملت ها را تعمیق مى بخشند.
نویسنده در ادامه به نقش مشترک اسلام و مسیحیت در کنترل وضع اخلاقى جهان آشوب زده کنونى اشاره مى کند و مى گوید: امروزه مسلمانان، مسیحیت را سرزنش مى کنند که در برابر سکولاریسم عقب نشینى کرده و جامعه و دولت را بدان وانهاده است. آنان جنبش روشنگرى را که دین را به حاشیه جامعه کشاند و تقریبا به طور کامل از عرصه سیاست تبعید کرد، نادیده مى گیرند و از این رو معتقدند که اسلام مى خواهد این خلأ را پر کند. اهداف عمده سیاسى اسلام امروزه این است که الگویى از دولت و جامعه را برپا کند، که در مقابل روش کفر آلود کمونیسم شرقى و سکولاریسم غربى بایستد و مبنایش شریعت خدا و هدفش تحقق حقوق الهى باشد.
محمود حمدى زقزوق در مقاله اش، انسان را به وصف " شنونده کلام خدا" بازخوانى مى کند. وى به کرامتى که قرآن کریم انسان را برخوردار از آن مى داند و از این رو شایسته مقام خلافت مى شمارد، اشاره مى کند و لازمه خلافت را از سویى استقلال در عمل مى داند تا بتواند از پس آنچه بر گردن او نهاده شده بر آید و از سویى دیگر، در عین حال در دائره رهنمودهاى موکلش رفتار کند و از آموزه هاى وحى الهى فراتر نرود.
زقزوق در مقاله اش به پرسش هاى زیر پاسخ مى دهد:
1- آیا توجه انسان به خدا و شنیدن کلمات خدا و تن دادن به اراده او و پیروى از دستورهاى او از نفحات فضل الهى است؟
2- آیا توجه انسان به خدا و شنیدن کلمات او و تن دادن به اراده او امورى است که در دائره آزادى انسان مى گنجد؟
3- آیا تکالیف انسانى در این باب نقش سرنوشت سازى دارد و به چه شکل؟
وى چنین پاسخ مى دهد، که انسان با پذیرش و پیروى از کلام خدا به ریسمان محکم و ناگسستنى چنگ مى زند و خدا او را از تاریکى ها به نور مى برد، در حالى که کسانى را که نمى خواهند کلام خدا را بشنوند در تاریکى فرو مى برد. وحى الهى براى کسى که بدان ایمان ندارد، کتابى بسته است و چیزى از اسرار را به او نمى نمایاند. اگر انسان با تلاش و بهره گیرى از همه نیروهایش در راه رسیدن به حق و پیروى از آن تلاش کند، آن حقیقت بزرگى که قرآن از آن یاد مى کند »ذلک بأنّ الله هُوَ الحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدعُونَ مِنْ دونه هُوَ الباطل« (لقمان آیه 30) بر او آشکار خواهد شد. اما انسان چگونه به این علم ایمانى مى رسد؟ قرآن مى گوید که انسان مى تواند به درجه رسوخ در علم برسد. این امر تنها به علمى که انسان آن را فرابگیرد، منوط نیست، به معرفتى وابسته است که بر انسان مستولى مى شود و به تعبیر دیگر، معرفتى که با ذات انسان وحدت یابد. نویسنده در ادامه به عنصر آزادى در ایمان اشاره مى کند و از عنصر بینایى که قرآن از آن به بصائر یاد مى کند، سخن به میان مى آورد و مى گوید: مؤمنان وقتى کلام خدا را مى شنوند آن را صرفا ارشاداتى ساده نمى پندارند، بلکه عقولشان را به کار مى اندازند و حق تلاوتش را با عمل بدان ادا مى کنند. بنابراین، ایمان اسلامى، پذیرشى کورکورانه نیست، بلکه به معنایى میوه اعمال و معرفت ماست به این که بدانیم نمى توانیم از مسسئولیت کارهایمان شانه خالى کنیم.
یورگن رولف در مقاله "گوش سپردن به کلمه او" به رابطه میان سخن گفتن خدا و شنیدن انسان مى پرداخته و وى مى گوید: بر خلاف تصور کنونى که کلمه را حامل معنایى مى دانند، که یک مضمون فکرى مشخصى را مى رساند، در کتاب مقدس کلمه است از واسطه اى است که پدیده و وضع به مدد آن تحقق مى یابد. در عهد قدیم از دو بعد عمل خدا سخن رفته است: یکى این که خدا به واسطه روح عمل مى کند و دیگرى این که خدا به واسطه کلمه عمل مى کند. این دو سطح از یکدیگر متمایز نیست؛ زیرا روح و کلمه، هر دو قدرت خلاق خداست، با این تفاوت که روح عبارت است از قدرتى که خدا به وسیله آن همه مخلوقات را تحت حمایت مى گیرد و اساسا عمل خدا از خلال روح انجام مى شود، ولى کلمه، وصف عمل خداست، از این حیث که معطوف به انسان است.
گاسبرت گرسهاک در مقاله اش با عنوان »کلمه الهى و کلمه الهى شده« ابتدا به تحلیل واژه کلمه مى پردازد و نتیجه مى گیرد که پررنگ ترین بعد کلمه، سخن اخبارى نیست که اطلاعاتى در اختیار دیگران قرار مى دهد، بلکه بالاترین صورت کلمه آن است که تعبیرى از شخص به دست مى دهد. کلمه، همان کنش اولیه اى است که به مدد آن انسان از دائره خودش خارج مى شود و شخص خویش را در برابر دیگرى نشان مى دهد. وى سپس به بخشى از نیایش اگوستین اشاره مى کند، که مى گوید: هرگاه خواستم تو را مخاطب قرار دهم مى اندیشم به این که چگونه ممکن است آنچه در دل من نهفته است به دل تو برسد و هر گاه که مى کوشم به تو واصل شوم و آنچه را در دل من است در دل تو جاى دهم، از کلمه بهره مى گیرم و بدان سان خطابت مى کنم.
وى در ادامه از نگره اى مسیحى به ویژگى هاى کلام خدا اشاره مى کند و نخستین ویژگى کلام خدا را زبان بشرى آن مى داند و اگر به زبانى جز این بود بشر نمى توانست به فهم آن راهى یابد. از این رو، تمامى قوانین ساختار کلام بشرى بر کلام خدا قابل تسرى است. وى در ادامه، کلمه خدا را نشانه قدرت و سلطنت خدا مى داند تا به این نتیجه برسد که چنان که در ایمان مسیحى مفروض است، خداى مطلق متعالى و منزه از عالم، تمام ذاتش را در کامه اش که مسیح است نموده است و چیزى کم نگذاشته است. وى در پایان مقایسه اى میان ایمان به کلام خدا در اسلام و مسیحیت ارائه مى دهد، از آن جمله این که، خداوند انسان را از حیث این که کلام خدا اساسا سامع کلام خداست و پذیرنده کلام خدا، با اطاعت و تسلیم، مخاطب قرار داده است و این در هر دو دین مشترک است و دیگر این که بر خلاف مسیحیت که از خدا و انسان در اتحادى شخصى میان خدا و انسان سخن مى گوید، اهتمام اسلام به شراکت انسان و خدا نیست، بلکه تنها به موضع انسان در برابر خدا است و این، ناشى از تأکید اسلام بر بعد میان انسان و خداست. البته نویسنده مسیحى مقاله، قرآن شناس نیز هست و از این رو، در ادامه مى گوید: شک نیست که قرآن در کنار تأکیدى که بر شناخت خدا دارد مى گوید: خدا کسانى را مى خواهد که دوستشان دارد و دوستش دارند و او دوستدار مؤمنان است و از رگ گردن به انسان نزدیک تر است و... با و جود این تعبیرات که به نظر مى رسد از نوعى رابطه دوستانه میان خدا و انسان سخن مى گوید، مسلمانان از این آیات، اشارتى به اشتراک انسان در حیات خدا را درک نکرده اند و بلکه بر آنند که عنایت خدا به انسان، معطوف به احسان و اقامه جماعتى از افراد است که در آن مردان و زنان مؤمن، دوست داران یکدیگرند. در مقابل این دیدگاه، ایمان مسیحى معتقد است که خدا ذاتش را به تمامى در کلامش براى انسان کشف مى کند و در وضع خطاب سه طرفه حضور دارد و به انسان فرصت شرکت در حیاتش را مى دهد. این کلام؛ یعنى خود خدا، در مفهوم مسیحى اش کتابى؛ مانند قرآن و حتى کتاب مقدس نیست، بلکه کلمه اى الهى است که در مسیح، که مفسر کلام خداست تجسم یافته است... ما در مسیح تنها کلام خدا را نمى توانیم بشنویم، بلکه هم چنین او را مى بینیم و لمس مى کنیم. از این روست که ما ( مسیحیان) کتاب مقدس را کلام خدا نمى دانیم، در حالى که مسلمانان قرآن را مستقیما کلام خدا مى دانند. کتاب مقدس در نظر مسیحیان شهادتى صحیح از کلام خداست. این کلامى که در درجه نخست خود مسیح است. نویسنده به رغم این تفاوت هاى اساسى معتقد است: راه براى گفت و گوى مشترک مسلمانان و مسیحیان هم چنان باز است و از این رو، به بیانیه مجمع دوم واتیکان اشاره مى کند، که از مسلمانان و یهودیان عمیقا تقدیر کرده و آنان را هم اهل نجات دانسته است.
وى در ادامه مى گوید: ایمان مبتنى بر کتاب مقدس بر پایه متمایز بودن قدرت کلام خدا، که همه چیز به مدد آن آفریده شده است استوار است و با این ایمان، انسان به وصف مخلوقیتش در برابر خواسته هاى خداى زنده قرار مى گیرد و اگر چه ایمان مسیحى قدرت خدا را در عین حال به مثابه محبتى مى داند که معطوف به انسان است، ولى در عین حال این امر ثابت است، که خدا هم چنان خداست و انسان هم چنان انسان است.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 313
زیر نظر: آندریاس بشته و عادل تئودورخورى
ناشر:المکتبة البولسیة
بیروت
این کتاب پنجمین مجموعه از مقالات و سخنرانى ها در موضوع گفت و گو و همکارى میان مسیحیت و اسلام، که مرکز آن در حریصاى لبنان قرار دارد، منتشر شده و آندریاس بشته و عادل تئودورخورى نیز بر این پروژه نظارت داشته اند. گفت و گوى میان مسلمانان و مسیحیان، که محصول آن از سوى این مرکز منتشر مى شود، در سال1977 در دانشکده قدیس جبرائیل آغاز شد و محور برنامه نخست آن "ایمان به خدا،آن گونه که در انگاره سنت کلامى - اسلامى و مسیحى تجلى یافته است" بود، و این که انسانى که با دیده دل خویش به این تصویر از خدا مى نگرد، چگونه انسانى است؟ پرسش اساسى این بود که ماهیت انسان در مقابل حقیقت خداى واحد منزه چیست؟ به رغم تفاوت نگاه اسلامى و مسیحى، نگره اساسى مشترکى که در هر دو میراث وجود دارد، این است که انسان، شنونده سخن خداست. گوش سپردن مومن به حقیقتى که درکش مى کند، و مسیحیان و مسلمانان- هر چند به گونه هایى متفاوت- آن را ارج مى نهند و سخنى مى دانند که خدا بدان متوجهشان کرده است، به یک اندازه، پایه و بنیاد کیان مسلمانان و مسیحیان است و به مدد این بنیاد است که مسلمان، مسلمان مى شود و مسیحى، مسیحى، و هر کدام از آن دو مکمل دیگرى مى شود. عادل تئودورخورى در مقاله اش با عنوان »مسیحیان و مسلمانان با هم در پیشگاه کلام خدا« به نقش مهم ادیان در متن جوامع بشرى اشاره کرده و نوزایى ادیان را مبتنى بر عرضه مجموعه اى از ارزش ها و معانى دانسته است، که به زندگى، هدف و روح مى بخشند. ادیان، گویاى پرسش هاى درستى هستند که در زندگى انسان اهمیتى ویژه دارند و مجمع دوم واتیکان این پرسش ها را چنین تدوین کرده است: انسان کیست؟معنا و هدف زندگى ما کدام است؟ خیر و گناه چیست؟ درد از کجا بر مى آید و معنایش چیست؟ راه سعادت حقیقى کدام است؟ مرگ چیست و دین و حساب پس از مرگ چیست؟ آن راز متینى که به وصف نیاید و همان نیز راز زندگى ماست که از آن آمده ایم و بدان باز مى گردیم، چیست؟ ادیان، تنها پرسش هاى درست واساسى را بازگو نمى کنند، بلکه مى کوشند تا پاسخ هاى درستى براى این پرسش هاى مرکزى بیابند. مجموعه اى ادیان، حقایق رهایى بخشى هستند که با انگاره هایى که از خدا ارائه مى کنند، در کشف حقیقت هستى و زندگى و انسان مى کوشند و راه را براى رهیافتى مى گشایند و با ایجاد سازگارى میان وظایف کنونى و آمیختن وقایع گذشته با تجربه کنونى و اتخاذ تصمیمى موفق براى آینده، کمک مى کنند و از آن رو که همه ادیان به مرجعى الهى و ماورائى بر مى گردند، مى توانند نقش ناقه و مصحح در برابر انواع استبدادهاى دنیوى را ایفا کنند؛استبداد ایدئولوژى هایى که در تعیین ابعاد اکنون، بدون توجه به جست وجوى حقیقت و آزادى مى کوشند.ادیان، پیش از هر چیز پاسخى براى پرسش از وظیفه و رفتار اخلاقى و نجات به مثابه مصالحه انسان با خویش و دیگران و مصالحه با خلق و خالق دارند.
تئودورخورى اشارت درستى دارد به این که ادیان، در ملت ها و جماعت هاى متعددى تجلى یافته اند، و نقشى قاطع در پى ریزى شخصیت فرهنگى خود دارند؛ آن هم در جهانى که مسابقه اى داغ میان عقائد و نظریات مختلف در جریان است و ملت ها از شخصیت خویش به شدت حراست مى کنند و نمى خواهند از تاریخ و سنت خویش گسسته شوند و روش ها و نظریاتى را که از سوى جوامع صنعتى بر آنان تحمیل مى شود، بپذیرند. در این میان، دین و فرهنگ که بر پایه دین شکل گرفته و رنگ آن را پذیرفته است، ریشه هاى فرهنگى ملت ها را تعمیق مى بخشند.
نویسنده در ادامه به نقش مشترک اسلام و مسیحیت در کنترل وضع اخلاقى جهان آشوب زده کنونى اشاره مى کند و مى گوید: امروزه مسلمانان، مسیحیت را سرزنش مى کنند که در برابر سکولاریسم عقب نشینى کرده و جامعه و دولت را بدان وانهاده است. آنان جنبش روشنگرى را که دین را به حاشیه جامعه کشاند و تقریبا به طور کامل از عرصه سیاست تبعید کرد، نادیده مى گیرند و از این رو معتقدند که اسلام مى خواهد این خلأ را پر کند. اهداف عمده سیاسى اسلام امروزه این است که الگویى از دولت و جامعه را برپا کند، که در مقابل روش کفر آلود کمونیسم شرقى و سکولاریسم غربى بایستد و مبنایش شریعت خدا و هدفش تحقق حقوق الهى باشد.
محمود حمدى زقزوق در مقاله اش، انسان را به وصف " شنونده کلام خدا" بازخوانى مى کند. وى به کرامتى که قرآن کریم انسان را برخوردار از آن مى داند و از این رو شایسته مقام خلافت مى شمارد، اشاره مى کند و لازمه خلافت را از سویى استقلال در عمل مى داند تا بتواند از پس آنچه بر گردن او نهاده شده بر آید و از سویى دیگر، در عین حال در دائره رهنمودهاى موکلش رفتار کند و از آموزه هاى وحى الهى فراتر نرود.
زقزوق در مقاله اش به پرسش هاى زیر پاسخ مى دهد:
1- آیا توجه انسان به خدا و شنیدن کلمات خدا و تن دادن به اراده او و پیروى از دستورهاى او از نفحات فضل الهى است؟
2- آیا توجه انسان به خدا و شنیدن کلمات او و تن دادن به اراده او امورى است که در دائره آزادى انسان مى گنجد؟
3- آیا تکالیف انسانى در این باب نقش سرنوشت سازى دارد و به چه شکل؟
وى چنین پاسخ مى دهد، که انسان با پذیرش و پیروى از کلام خدا به ریسمان محکم و ناگسستنى چنگ مى زند و خدا او را از تاریکى ها به نور مى برد، در حالى که کسانى را که نمى خواهند کلام خدا را بشنوند در تاریکى فرو مى برد. وحى الهى براى کسى که بدان ایمان ندارد، کتابى بسته است و چیزى از اسرار را به او نمى نمایاند. اگر انسان با تلاش و بهره گیرى از همه نیروهایش در راه رسیدن به حق و پیروى از آن تلاش کند، آن حقیقت بزرگى که قرآن از آن یاد مى کند »ذلک بأنّ الله هُوَ الحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدعُونَ مِنْ دونه هُوَ الباطل« (لقمان آیه 30) بر او آشکار خواهد شد. اما انسان چگونه به این علم ایمانى مى رسد؟ قرآن مى گوید که انسان مى تواند به درجه رسوخ در علم برسد. این امر تنها به علمى که انسان آن را فرابگیرد، منوط نیست، به معرفتى وابسته است که بر انسان مستولى مى شود و به تعبیر دیگر، معرفتى که با ذات انسان وحدت یابد. نویسنده در ادامه به عنصر آزادى در ایمان اشاره مى کند و از عنصر بینایى که قرآن از آن به بصائر یاد مى کند، سخن به میان مى آورد و مى گوید: مؤمنان وقتى کلام خدا را مى شنوند آن را صرفا ارشاداتى ساده نمى پندارند، بلکه عقولشان را به کار مى اندازند و حق تلاوتش را با عمل بدان ادا مى کنند. بنابراین، ایمان اسلامى، پذیرشى کورکورانه نیست، بلکه به معنایى میوه اعمال و معرفت ماست به این که بدانیم نمى توانیم از مسسئولیت کارهایمان شانه خالى کنیم.
یورگن رولف در مقاله "گوش سپردن به کلمه او" به رابطه میان سخن گفتن خدا و شنیدن انسان مى پرداخته و وى مى گوید: بر خلاف تصور کنونى که کلمه را حامل معنایى مى دانند، که یک مضمون فکرى مشخصى را مى رساند، در کتاب مقدس کلمه است از واسطه اى است که پدیده و وضع به مدد آن تحقق مى یابد. در عهد قدیم از دو بعد عمل خدا سخن رفته است: یکى این که خدا به واسطه روح عمل مى کند و دیگرى این که خدا به واسطه کلمه عمل مى کند. این دو سطح از یکدیگر متمایز نیست؛ زیرا روح و کلمه، هر دو قدرت خلاق خداست، با این تفاوت که روح عبارت است از قدرتى که خدا به وسیله آن همه مخلوقات را تحت حمایت مى گیرد و اساسا عمل خدا از خلال روح انجام مى شود، ولى کلمه، وصف عمل خداست، از این حیث که معطوف به انسان است.
گاسبرت گرسهاک در مقاله اش با عنوان »کلمه الهى و کلمه الهى شده« ابتدا به تحلیل واژه کلمه مى پردازد و نتیجه مى گیرد که پررنگ ترین بعد کلمه، سخن اخبارى نیست که اطلاعاتى در اختیار دیگران قرار مى دهد، بلکه بالاترین صورت کلمه آن است که تعبیرى از شخص به دست مى دهد. کلمه، همان کنش اولیه اى است که به مدد آن انسان از دائره خودش خارج مى شود و شخص خویش را در برابر دیگرى نشان مى دهد. وى سپس به بخشى از نیایش اگوستین اشاره مى کند، که مى گوید: هرگاه خواستم تو را مخاطب قرار دهم مى اندیشم به این که چگونه ممکن است آنچه در دل من نهفته است به دل تو برسد و هر گاه که مى کوشم به تو واصل شوم و آنچه را در دل من است در دل تو جاى دهم، از کلمه بهره مى گیرم و بدان سان خطابت مى کنم.
وى در ادامه از نگره اى مسیحى به ویژگى هاى کلام خدا اشاره مى کند و نخستین ویژگى کلام خدا را زبان بشرى آن مى داند و اگر به زبانى جز این بود بشر نمى توانست به فهم آن راهى یابد. از این رو، تمامى قوانین ساختار کلام بشرى بر کلام خدا قابل تسرى است. وى در ادامه، کلمه خدا را نشانه قدرت و سلطنت خدا مى داند تا به این نتیجه برسد که چنان که در ایمان مسیحى مفروض است، خداى مطلق متعالى و منزه از عالم، تمام ذاتش را در کامه اش که مسیح است نموده است و چیزى کم نگذاشته است. وى در پایان مقایسه اى میان ایمان به کلام خدا در اسلام و مسیحیت ارائه مى دهد، از آن جمله این که، خداوند انسان را از حیث این که کلام خدا اساسا سامع کلام خداست و پذیرنده کلام خدا، با اطاعت و تسلیم، مخاطب قرار داده است و این در هر دو دین مشترک است و دیگر این که بر خلاف مسیحیت که از خدا و انسان در اتحادى شخصى میان خدا و انسان سخن مى گوید، اهتمام اسلام به شراکت انسان و خدا نیست، بلکه تنها به موضع انسان در برابر خدا است و این، ناشى از تأکید اسلام بر بعد میان انسان و خداست. البته نویسنده مسیحى مقاله، قرآن شناس نیز هست و از این رو، در ادامه مى گوید: شک نیست که قرآن در کنار تأکیدى که بر شناخت خدا دارد مى گوید: خدا کسانى را مى خواهد که دوستشان دارد و دوستش دارند و او دوستدار مؤمنان است و از رگ گردن به انسان نزدیک تر است و... با و جود این تعبیرات که به نظر مى رسد از نوعى رابطه دوستانه میان خدا و انسان سخن مى گوید، مسلمانان از این آیات، اشارتى به اشتراک انسان در حیات خدا را درک نکرده اند و بلکه بر آنند که عنایت خدا به انسان، معطوف به احسان و اقامه جماعتى از افراد است که در آن مردان و زنان مؤمن، دوست داران یکدیگرند. در مقابل این دیدگاه، ایمان مسیحى معتقد است که خدا ذاتش را به تمامى در کلامش براى انسان کشف مى کند و در وضع خطاب سه طرفه حضور دارد و به انسان فرصت شرکت در حیاتش را مى دهد. این کلام؛ یعنى خود خدا، در مفهوم مسیحى اش کتابى؛ مانند قرآن و حتى کتاب مقدس نیست، بلکه کلمه اى الهى است که در مسیح، که مفسر کلام خداست تجسم یافته است... ما در مسیح تنها کلام خدا را نمى توانیم بشنویم، بلکه هم چنین او را مى بینیم و لمس مى کنیم. از این روست که ما ( مسیحیان) کتاب مقدس را کلام خدا نمى دانیم، در حالى که مسلمانان قرآن را مستقیما کلام خدا مى دانند. کتاب مقدس در نظر مسیحیان شهادتى صحیح از کلام خداست. این کلامى که در درجه نخست خود مسیح است. نویسنده به رغم این تفاوت هاى اساسى معتقد است: راه براى گفت و گوى مشترک مسلمانان و مسیحیان هم چنان باز است و از این رو، به بیانیه مجمع دوم واتیکان اشاره مى کند، که از مسلمانان و یهودیان عمیقا تقدیر کرده و آنان را هم اهل نجات دانسته است.
وى در ادامه مى گوید: ایمان مبتنى بر کتاب مقدس بر پایه متمایز بودن قدرت کلام خدا، که همه چیز به مدد آن آفریده شده است استوار است و با این ایمان، انسان به وصف مخلوقیتش در برابر خواسته هاى خداى زنده قرار مى گیرد و اگر چه ایمان مسیحى قدرت خدا را در عین حال به مثابه محبتى مى داند که معطوف به انسان است، ولى در عین حال این امر ثابت است، که خدا هم چنان خداست و انسان هم چنان انسان است.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 313