نویسنده : رحیم لطیفی
ادعای نمایندگی و پیامبری از جانب خدا، دریافت وحی و ارتباط با غیب، پدیدهای بس سترگ است و از آنجا که عقل کاوشگر انسانی برای اثبات هر پدیدهای، مستند آرام بخشی میخواهد، از این مدعی نیز درخواست مدرک و سند میکند.
اینکه انسان خاکی ادعا کند که هم سخن با خدا و فرشته وحی است و از جانب وی معارف، قوانین و شریعت آورده است، ادعای خارقالعادهای است که حس و تجربه معمول بشر، آن را تأیید نمیکند و به طور طبیعی از مدعی میخواهند خارق عادتی بیاورد که ملموس و محسوس باشد؛ به عبارت دیگر، کسی که توان انجام کار خارقالعادهای را دارد، میتواند امر خارق العادة مطابق فهم و درک عموم مردم هم بیاورد.
حال این کار خارقالعاده، استثنائی، شگفتانگیز، خارج از توان دیگران و... از سنخ و جنس کدام نظام و جهان است؟ آیا براساس آرایش و شیوه زمینی¬هاست یا بر هم زننده هنجار طبیعی است؟ آیا معجزه براساس قانون عمومی علیّت و نظام اسباب است و مانند دیگر پدیدههای جهان از علت ویژه خود صادر شده است؟ اگر چنین باشد، دیگر خارقالعاده نیست و یا دست کم بشر در ادامه پیشرفت علوم به علت آنها پی میبرد و نظیر آنها را انجام میدهد یا اینکه معجزه، ناقض نظام علیّت است و بدون سبب و خارج از سنت عمومی طبیعت انجام میشود که در این صورت:
اولاً، معجزه مفهوم پارادوکس به خود میگیرد که از اثبات آن، نفی آن به دست میآید.
ثانیاً، معجزه غیر ممکن میشود، چون نقض نظام علیّت و اسباب و مسببات که قاعدهای عقلی، کلی و فلسفی است، محال و ممتنع میباشد.
ثالثاً، معجزه آموزهای عقل گریز و عقل ستیز میشود که عقلانیت دین را به چالش میکشاند.
نوشتار پیشرو بر آن است تا در حد توان به پرسشهای یاد شده پاسخ دهد و سازگاری معجزه با قانون علیت را پیگیری کند.
خلاصه پاسخ این است که بدون شک معجزاتی واقع شده است که همه شگفتآور، اثبات کننده مدعای آورنده آن و مورد پذیرش مخاطبین بوده است. وقوع پدیده اعجاز با قوانین مسلم عقلی و فلسفی ناسازگاری ندارد و اگر ستیزی میان معجزه و یافتههای عقلی باشد، تنها در ظاهر و برداشت ابتدایی است.
اندک تأمل و پژوهش در معنای قانون عقلی، طبیعی و عادی نشان میدهد که معنای دقیق نظام علیّت و اسباب و مسببات با خرق عادت و به هم زدن عرف و هنجار طبیعی منافاتی ندارند. یکی از اجزا و قیود تعریف معجزه «خارقالعاده» بودن آن است. خارق یعنی به هم زننده و کوبنده و پاره کننده. معجزه نیز قانون کلی عقلی فلسفی (هر معلولی علت هم سنخ میخواهد) را نقض نمیکند؛ بلکه تنها برخلاف روند طبیعت کار میکند و صرفاً نظام مورد فهم و دید بشر (عرفی) را به هم میزند.
اینکه هر پدیدهای علت میخواهد، قانون قطعی و بدون استثناست؛ ولی علت، منحصر در علتهای مادی و طبیعی شناخته شده نیست؛ بلکه علتهای مادی فرا مادی و فرا طبیعی هم وجود دارد. بشر تاکنون تمام علتهای مادی و طبیعی را نشناخته است، تا چه رسد به شناخت علل فرا مادی. ازدیدگاه کلان، پدیده معجزه خود یک قانون و سنت عمومی الاهی است.
به عنوان مثال می گویند: کدامین دلیل قادر است اثبات نماید میان انداختن عصا و مار شدن آن، علیّت یا سنخیت برقرار است. (سبحانی، 1370: 10/91)
فخررازی با بیان روشنتر، چنین به امتناع خرق عادت پرداخته است که؛
"علم بر دو قسم است: نظری و بدیهی؛ نظری متفرع بر بدیهی میشود و لذا اگر یک علم نظری مستلزم ابطال علم بدیهی باشد، معنایش این است که فرع مخالف با اصل باشد و این معنا محال است. از این بیان معلوم میشود که علوم نظری نمیتوانند در علوم بدیهی اخلال ایجاد کند. حال باید دید علوم بدیهی چیستند؟ پس از تأمل معلوم میشود علم بدیهی آن علمی است که خود به خود برای انسان قطعی باشد و صحت و پذیرش آن نیازمند استدلال نباشد، مانند «کل از جزء بزرگتر است» «اجتماع دو نقیض محال است» و... پس از این مقدمه میتوان گفت هنگامی که روند پیدایش انسان در خارج مشاهده شود، معلوم است که اول در رحم بوده، سپس از رحم خارج شده، مراحل کودکی را پیموده، به جوانی رسیده است. اگر کسی بگوید این طور نیست؛ بلکه یک دفعه پیدا شده و به نبوغ و کمال رسیده است، عقل برخلاف این گفته حکم میکند لذا اگر کسی بگوید ممکن است آب دریاها و چشمهها شیر شود یا کوه، طلای خالص گردد، هر شخصی به این گوینده نسبت جنون خواهد داد. پس عقل به بداهت قضاوت میکند که کلیه حوادث عالم مطابق نظامهای مقرر و عادات جاری واقع میشود و این احتمال که ممکن است برخلاف آن واقع شود، مخالف با بدیهیات است. شارح مواقف در همین راستا میگوید:
ولایخفی ما فی تجویز خرق العادة من الخبط والاخلال بالقواعد المتعلقة بالنبوة وغیرها اذیجوز حینئذ ان یکون الآتی بالاحکام الشرعیة فی الاوقات المتفرقة اشخاصاً مماثلة للذی ثبتت نبوته بالمعجزة و ان یکون الشخص الذی تتقاضاه غیر الذی کان علیه دینک الی غیر ذلک من المفاسد التی تنافی نظام المعاش والمعاد. (1419: 8/260)
تفتازانی نیز شبهه منکران معجزه را اینگونه تقریر میکند:
تجویز خوارق العادات سفسطة، اذ لوجازت، لجاز أن ینقلب الجبل ذهباً و البحر دهناً و المدعی للنبوة شخصاً آخر علیه ظهرت المعجزة الی غیر ذلک من المحالات.. وعلی تقدیر ثبوتها لاتثبت علی الغائبین لأن اقوی طریق نقلها التواتر و هو لایفید الیقین، لأن جواز الکذب علی کل احد یوجب جوازه علی الکل.. (1409: 5/15)
تحلیل سخنان یاد شده، نشانگر دو ناهمخوانی در پدیده ی معجزه است.
یک. پیدایش معلول بدون علت؛ مانند معجزه حضرت صالح (بیرون آمدن بچه شتر از دل کوه) و حامله شدن زنی بدون حضور مرد در معجزه ولادت حضرت عیسیu .
دو. صدور معلول از علتی که با آن سنخیت ندارد؛ مانند زنده شدن مرده در اثر تماس با گوشت گاو (در داستان گاو بنی اسرائیل) و سرد شدن آتش در معجزه حضرت ابراهیمu .
طرح این شبهه، معتقدان به معجزه را در مقام پاسخ گویی به سه گروه تقسیم کرد:
گروه نخست: جانب قانون علیّت را گرفتند و از توجیه معجزات عاجز ماندند و منکر آنها شدند؛ مانند ابوبکر رازی (وفات 251 ق)، ابن راوندی (وفات قرن سوم ق)، برخی از معتزله و معمّر بن عباد (وفات 215ق)و پیروانش، سید احمد خان هندی و آخوند زاده. (قدردان قراملکی، 1381: 154)
گروه دوم: جانب وقوع معجزات را گرفتند و به قوانین ساخته و پرداخته عقل انسانی اعتنایی نکردند. اهل حدیث و اشاعره به انگیزه جانبداری از توحید افعالی خداوند، منکر هرگونه تأثیر گذاری، سببیّت و اسناد کار و تحولی به غیر خدا هستند و در نتیجه علیّت و نظام اسباب را انکار میکنند و اثرگذاری موجودات پیرامون خود را که با چشم دل و جان مشاهده میکنند، مانند سوزاندن آتش و نور افشانی خورشید و... را «عادة الله» مینامند. (ایجی، بیتا: 341؛ تستری، بیتا: 1/286)
اینها قانونهایی است که خدا خودش وضع کرده. از نظر ما کاری برخلاف آن ناممکن است؛ ولی از نظر خدا قانون بودن این قانون بستگی به مشیت و اراده او دارد. همان لحظهای که خداوند بخواهد این جور نباشد؛ این جور نیست؛ معجزه نیز کار خداست. (مطهری، 1420: 434)
گروه سوم: با پذیرش اصل علیّت و وقوع معجزات، به توجیه سازگاری این دو مبحث پرداختهاند. این تفکر که عموما میان امامیه ومعتزله طرفدارانی دارد، شامل طیفی از توجیهات است که به ترتیب به هر کدام اشاره میشود:
1. معجزه، فعل مباشر خدا: قانون علیّت در حوزههای فعالیت انسانها و اشیای پیرامون جاری است و نهایتاً کارهای غیر مباشر خداوند را نیز شامل میشود؛ اما کارهای مباشر خداوند و آنجا که خود او وارد صحنه عمل شود، دیگر چیزی توان مقابله با او را ندارد. شماری از متکلمان امامیه، اعجاز را کار مستقیم خداوند و ناقض علیّت میدانند. شیخ طوسی میفرماید:
و من آیات الله العجیبه انفجار العیون من الحجر الصلبة بعدد قبایل اسرائیل علی وجه یعرف کل فرقه منهم شرب نفسه... و ذلک من الانور الظاهرة، علی ان فاعل ذلک هو الله تعالی و ان ذلک لایتم فیه حیلة محتال ولاکید کائد.(1409: 1/270)
ألاتری انه لایمکن ان یستدل بطلوع الشمس من مشرقها علی صدق الصادق و یمکن بطلوعها من مغربها و ذلک لما فیه من خارق العادة.
سید مرتضی نیز همین مضمون و مثال را آورده است. (1411: 329) که از نحوه مثال به خوبی معلوم میشود که مراد از خرق عادت در معجزه، به هم خوردن قانون موجود طبیعی است.
طبق این رویکرد، قوانین کلی و عقلی مانند علیّت، نظام اسباب و ... در مورد موجودات و فاعلهای طبیعی هستند. حرارت طبیعی بدون وجود آتش دنیایی ممکن نیست و همین طور اگر خداوند بخواهد گیاهان را سبز کند و جهان طبیعت را زنده کند، باید باران بفرستد. [1] و اگر روح انسانی را قبض کند، به حضرت عزرائیل فرمان دهد. [2]
اما اگر خداوند بخواهد مستقیماً کاری را انجام دهد، چیزی توانایی مقابله آن را ندارد و مقدمه و علت و معدات نیز نمیخواهد؛ مثلاً در معجزه که باید خرق عادت باشد، خداوند میتواند بدون آب، حرارت آتش را بگیرد، از دل سنگی، چشمه جاری سازد و از میان کوه، بچه شتر بیرون آورد.
مشکل این توجیه: اگر مراد از نقض قوانین به واسطه خداوند، قوانین طبیعی معروف ما انسانها باشد و خداوند با علتهای ناشناخته طبیعی یا فوق طبیعی در جهان آفرینش تصرف کند و معجزه را بیافریند سخنی مقبول است؛ لکن این اختصاص به کارهای مباشر خداوند ندارد و اگر مراد، صدور معلولها و معجزات و حوادث بدون هیچ گونه علت باشد، این سخن مردود است.
2. تأویل معجزات: قانون علیّت و نظام اسباب، فراگیر، فراطبیعی و حاکم بر تمام موجودات است و در هیچ موردی استثنا نشده است. خدایی که خودش کنش و واکنشهای عالم را براساس قانون بنا کرده، چرا و چگونه این نظام را به هم زند.
این گروه منکر معجزات نیستند؛ لکن آنها را تأویل میکنند؛ شبیه مباحث رایج در کلام جدید که زبان دین را سمبلیک میدانند و آن را با مباحث هرمنوتیک پوشش میدهند، این طرز فکر در عصر غزالی نیز طرفدارانی داشته تا آنجا که دست به توجیه معجزات نیز زدهاند؛ غزالی اهتمام این گروه بر اصل علیت را نقل کرده، در ادامه توضیح می¬دهد که این تلقی در اثبات معجزه و خوارق عادات مشکل ایجاد می¬کند. (ر. ک: غزالی، بی¬تا، 335)
به گفته استاد مطهری، اینها معجزه را محترمانه انکار کردهاند. (1420: 432) آنها دو دلیل بر مدعای خویش آوردهاند: یکی اینکه مردم از پیامبر معجزاتی درخواست میکردند ولی پیامبر به دلیل اینکه صرفاً بشری مانند آنهاست، از آوردن آن خودداری میکرد. یعنی معجزات او برخلاف عادت نبوده است.
قالوا لن نؤمن لک حتی تفجرلنا من الارض ینبوعاً، او تکون لک الجنة من نخیل و عنب فتفجّر الانهار خلالها تفجیراً، او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفاً او تأتی بالله و الملائکة قبیلاً او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتاباً نقرؤه قل سبحان ربّی هل کنت الّا بشراً رسولاً. (اسراء / 89 ـ 93)
دانشمندان اسلامی پاسخهای متنوعی به این شبهه دادهاند:
الف) استمرار سنت حکیمانه خداوند در حیات بشری این است که انسانها از راه تلاش به رفع نیازهای خوراکی و آشامیدنی خود برسند تا در سایه آن به تکمیل نفوس و تربیت آن دست یازند. بنابراین اگر درخواست قوم پیامبر برای خلق چشمه، راحتطلبی باشد، اجابت چنین درخواستی برخلاف سنت الاهی است. (سبحانی، 1411: 2/83)
ب) مواردی که مشرکان به عنوان معجزه از پیامبر میخواستند، برخی ذاتاً محال بود و خواست و قدرت خدا به امور محال تعلق نمیگیرد، مانند آوردن خدا و فرشتگان در مقابل دیدگان قوم یا فرود آوردن آسمان بر سر آنان؛ برخی دیگر نیز دلالتی بر صدق ادعای نبوت نداشت، مانند پدید آوردن چشمه سارها و یا اینکه پیامبر مالک باغ و نخلستانها شود. (ربانی گلپایگانی، بیتا: 77)
ج) معجزه برای عدهای است که میخواهند حقیقت را بفهمند و در صدق نبوت تردید دارند و پیغمبر مجاز است معجزه بیاورد؛ اما پیغمبر ملزم نیست به هر خواهشی فوراً جواب دهد. پیامبر کارخانه معجزه سازی وارد نکرده است. (همان: 444 به نقل از امام خمینی ; )
د) برخی از درخواست کنندگان، نگاهی معاملهای داشتند و نگفتند «لن نؤمن بک» گفتند «لن نؤمن لک» یعنی تو برای ما کاری کن، نهری، باغستانی و... در ازای آن ما هم به نفع تو ایمان میآوریم و... (مطهری، همان: 442)
ﻫ) برخی دیگر اصولاً قصد ایمان آوردن و هدایت شدن نداشتند و چنین درخواستهایی از روی لجاجت و دردسر آفرینی بود؛ لذا میگفتند: «ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتاباً...»
دلیل دیگر ایشان این است که قرآن کریم در جاهای متعدد، سنت و قانون الاهی را بدون تبدیل و تغییر معرفی میکند «فلن تجد لسنة الله تبدیلا ولن تجد لسنة الله تحویلا» (فاطر / 43) انسان باید از یک مرد و زن و آن هم به شکل خاص متولد شود و این سنت تغییرپذیر نیست. تولد حضرت عیسیu خلاف این سنت است.
این سخن نیز با موج پاسخهای دانشمندان اسلامی مواجه شده است: مسأله سنن در قرآن مربوط به عدل الاهی، تکالیف بندگان و پاداش وکیفر است؛ یعنی نمیشود خداوند به بدکاران کیفر ندهد. (مطهری، همان: 438) صدور معجزات که براساس قانون عقلی است و ریشه در علتهای فوق شناخت بشری دارند، خود از سنتهای الاهی هستند، سنت لایتغیرالاهی همین است که در صورت اقتضای حال، یک رشته از معلولات را فوق جریان عادی طبیعت انجام دهد. میتوان انگیزه و چگونگی پیدایش این طرز تفکر را چنین تحلیل کرد:
تمدن جدید مادیگرا که بر حس و تجربه تکیه دارد، تمام اهمیت و ارزش را به معرفتهای حسی و مادی داده است و این پدیده، گروهی از اندیشمندان اسلامی را به حیرت آورده تا آنجا که خود را میان ایمان به غیب که عنصر اصلی ادیان الاهی است ومیان دستآوردهای تمدن مادی در تنگنا دیدهاند. از طرفی جرأت انکار مسائل خارج از تجربه حسی را ندارند؛ چون مسلمان هستند و از طرفی جرأت ندارند به وجود ملائکه و جن و امور غیبی و معجزه تصریح کنند؛ لذا برای رهایی از این تنگنا دست به توجیهاتی زدهاند، شیخ محمد عبده در تفسیر المنار و طنطاوی در کتاب جواهر و شاگردان این دو نفر از همین گروهاند. (سبحانی، همان: 2/80)
3. معجزه مستند به علل طبیعی ناشناخته: اصل علیّت در تمام آفرینش حکمفرماست و تمام فعل و انفعالات مادی، منحصر به علل طبیعی هستند. آورنده معجزه با شناخت و تسلطی که بر سلسله علل طبیعی و مجهول بر دیگران دارد، دست به انجام معجزه میزند و این در حقیقت به هم خوردن واقعی نیست؛ بلکه در چشم بیننده ناآشنا به علل اصلی چنین است.
طبق قانون علیت، هر معلولی باید علت داشته باشد؛ ولی هیچگاه سخن از انحصار علت نیست و امکان علتهای متعدد و جانشین هم منتفی نمیباشد؛ مثلاً بشر در زمانهای بسیار دور، حرارت را معلول نور خورشید میدانست؛ اما بعدها عقل استقرائی و تجربی به کشف آتش و مواد شیمیایی اصطکاک و انرژی هستهای دست یافت که همه علت حرارت هستند. حال مثلاً یک راه طبیعی و مورد فهم عموم در تبدیل شدن عصا به مار این است که عصا خاک و خاک گیاه و گیاه خوراک حیوان شود؛ راه دوم اینکه به صورت مستقیم و فوری از راه دیگری تبدیل به مار شود.
این اندیشه بیشتر میان متکلمان غربی مطرح است و آن هم به دلیل معجزات عجیب و غریبی است که در تورات و انجیل تحریف شده آمده است.
استیس، فیلسوف اصالت طبیعی و تجربی مشرب انگلیسی که حقانیت عرفان را پذیرفته است، میگوید:
ما تا عالم مطلق نباشیم، دلیل و صلاحیت کافی نداریم که یک رویداد را هر قدر هم محیر العقول و فوق عادی باشد، خارق قوانین طبیعی بشماریم؛ مگر اینکه مطمئن باشیم که تمامی قوانین طبیعی جهان را مو به مو شکافته و شناختهایم؛ چرا که در این صورت، ممکن است در قانونی نهفته باشد که از آن بیخبریم. (1367: 13)
این طرز فکر، تلاش دارد معجزات را براساس نظام اسباب تقریر کند و از عقل گریزی و یا عقل ستیزی آنها بکاهد؛ در همین راستا اینگونه محققان اروپایی میگویند هر اندازه دائره تحقیقات علمی توسعه یابد، امکان چیزهایی که آنها را محال میدانستیم، ثابت میشود. (صفایی، 1375: 2/71)
پاسخ این توجیه روشن است که اولاً، تکیه بر علل مادی طبیعی، بدون دلیل بلکه دلیل بر خلافش میباشد و وجود و بروز خوارقی که متکی بر علل غیر طبیعی هستند، گواه مطلب است؛ ثانیاً، دانش تجربی همین مقدار میگوید که پدیده مادی علت میخواهد؛ اما بر اینکه حتماً آن علت منحصر باشد یا تنها مادی باشد، دلالت ندارد؛ به عبارت دیگر، نمیتواند علل غیر طبیعی و مادی را نفی بکند اگر دایره کارآیی تجربه، عالم ماده است، طبعاً دایره قضاوت و صدور حکم آن نیز در همین دایره است.
برخی با مشاهده کلمات ابنسینا در کتاب اشارات که امور خارقالعاده را بر اساس نظام اسباب تبیین کرده است، گمان کردهاند نظریه رسمی ابنسینا منحصر دانستن اسباب و علل در مادیات است و در نتیجه معجزات نیز مستند به علل طبیعی؛ اما ناشناخته هستند. (همان: 76)
حال آنکه ایشان صرفاً در مقام تبیین و تحلیل و طبیعی جلوه دادن کارهای خارقالعاده صادر از ناحیه عارفان است، نه در صدد توجیه و تبیین مطلق امور خارقالعاده تا شامل معجزات انبیا هم بشود. در سراسر متن اشارات ادعا نشده که در صدد توجیه و طبیعی جلوه دادن مطلق خوارق عادات و از جمله خود معجزات است؛ هر چند شارح کلام ابنسینا یعنی محقق طوسی در چند مورد به خوارق عادات اولیا اشاره میکند، اما نه در شرح و نه در متن این مسأله ادعا نشده که عموم معجزات و تمام خوارق عادت، منشأ طبیعی و مشهود دارند؛ چنانکه خود عنوان این نمط «ذکر الوجه فی ظهور الغرایب عن العارفین» است و اصل بحث نیز مربوط به عرفان و عارفان میشود.
ابنسینا در قسمتهای پایانی نمط دهم تصریح میکند که کرامات و معجزات، برخاسته از نفوس انبیا هستند؛ اما نیرنجات (شعبده و چشم بندیها) برگرفته از خواص ماده و طبیعت هستند؛ بنابراین میان خوارقی که تنها منشأ مادی دارند و خوارقی که منشأ آنها اعم از علل و اسباب مادی یا ورای مادی است فرق جوهری وجود دارد. به ویژه اینکه نفوس انبیا مرکب از اراده و ویژگیهای روحی آنهاست و اینها از سنخ علل مادی طبیعی نیستند.
اینکه انسان خاکی ادعا کند که هم سخن با خدا و فرشته وحی است و از جانب وی معارف، قوانین و شریعت آورده است، ادعای خارقالعادهای است که حس و تجربه معمول بشر، آن را تأیید نمیکند و به طور طبیعی از مدعی میخواهند خارق عادتی بیاورد که ملموس و محسوس باشد؛ به عبارت دیگر، کسی که توان انجام کار خارقالعادهای را دارد، میتواند امر خارق العادة مطابق فهم و درک عموم مردم هم بیاورد.
حال این کار خارقالعاده، استثنائی، شگفتانگیز، خارج از توان دیگران و... از سنخ و جنس کدام نظام و جهان است؟ آیا براساس آرایش و شیوه زمینی¬هاست یا بر هم زننده هنجار طبیعی است؟ آیا معجزه براساس قانون عمومی علیّت و نظام اسباب است و مانند دیگر پدیدههای جهان از علت ویژه خود صادر شده است؟ اگر چنین باشد، دیگر خارقالعاده نیست و یا دست کم بشر در ادامه پیشرفت علوم به علت آنها پی میبرد و نظیر آنها را انجام میدهد یا اینکه معجزه، ناقض نظام علیّت است و بدون سبب و خارج از سنت عمومی طبیعت انجام میشود که در این صورت:
اولاً، معجزه مفهوم پارادوکس به خود میگیرد که از اثبات آن، نفی آن به دست میآید.
ثانیاً، معجزه غیر ممکن میشود، چون نقض نظام علیّت و اسباب و مسببات که قاعدهای عقلی، کلی و فلسفی است، محال و ممتنع میباشد.
ثالثاً، معجزه آموزهای عقل گریز و عقل ستیز میشود که عقلانیت دین را به چالش میکشاند.
نوشتار پیشرو بر آن است تا در حد توان به پرسشهای یاد شده پاسخ دهد و سازگاری معجزه با قانون علیت را پیگیری کند.
خلاصه پاسخ این است که بدون شک معجزاتی واقع شده است که همه شگفتآور، اثبات کننده مدعای آورنده آن و مورد پذیرش مخاطبین بوده است. وقوع پدیده اعجاز با قوانین مسلم عقلی و فلسفی ناسازگاری ندارد و اگر ستیزی میان معجزه و یافتههای عقلی باشد، تنها در ظاهر و برداشت ابتدایی است.
اندک تأمل و پژوهش در معنای قانون عقلی، طبیعی و عادی نشان میدهد که معنای دقیق نظام علیّت و اسباب و مسببات با خرق عادت و به هم زدن عرف و هنجار طبیعی منافاتی ندارند. یکی از اجزا و قیود تعریف معجزه «خارقالعاده» بودن آن است. خارق یعنی به هم زننده و کوبنده و پاره کننده. معجزه نیز قانون کلی عقلی فلسفی (هر معلولی علت هم سنخ میخواهد) را نقض نمیکند؛ بلکه تنها برخلاف روند طبیعت کار میکند و صرفاً نظام مورد فهم و دید بشر (عرفی) را به هم میزند.
اینکه هر پدیدهای علت میخواهد، قانون قطعی و بدون استثناست؛ ولی علت، منحصر در علتهای مادی و طبیعی شناخته شده نیست؛ بلکه علتهای مادی فرا مادی و فرا طبیعی هم وجود دارد. بشر تاکنون تمام علتهای مادی و طبیعی را نشناخته است، تا چه رسد به شناخت علل فرا مادی. ازدیدگاه کلان، پدیده معجزه خود یک قانون و سنت عمومی الاهی است.
معجزه و قانون علیّت
قانون علیت و سنخیت علت و معلول حکم صریح عقل است (هر پدیده، حادثه و رویدادی علت مسانخ با خود را میخواهد) و هیچ استثنا و تخصیصی را نمیپذیرد. برخی با برداشت نادرست از معجزه پنداشتهاند معجزه پدیدهای فاقد علت است و در نتیجه معجزه را آموزهای خردگریز معرفی کردهاند.به عنوان مثال می گویند: کدامین دلیل قادر است اثبات نماید میان انداختن عصا و مار شدن آن، علیّت یا سنخیت برقرار است. (سبحانی، 1370: 10/91)
فخررازی با بیان روشنتر، چنین به امتناع خرق عادت پرداخته است که؛
"علم بر دو قسم است: نظری و بدیهی؛ نظری متفرع بر بدیهی میشود و لذا اگر یک علم نظری مستلزم ابطال علم بدیهی باشد، معنایش این است که فرع مخالف با اصل باشد و این معنا محال است. از این بیان معلوم میشود که علوم نظری نمیتوانند در علوم بدیهی اخلال ایجاد کند. حال باید دید علوم بدیهی چیستند؟ پس از تأمل معلوم میشود علم بدیهی آن علمی است که خود به خود برای انسان قطعی باشد و صحت و پذیرش آن نیازمند استدلال نباشد، مانند «کل از جزء بزرگتر است» «اجتماع دو نقیض محال است» و... پس از این مقدمه میتوان گفت هنگامی که روند پیدایش انسان در خارج مشاهده شود، معلوم است که اول در رحم بوده، سپس از رحم خارج شده، مراحل کودکی را پیموده، به جوانی رسیده است. اگر کسی بگوید این طور نیست؛ بلکه یک دفعه پیدا شده و به نبوغ و کمال رسیده است، عقل برخلاف این گفته حکم میکند لذا اگر کسی بگوید ممکن است آب دریاها و چشمهها شیر شود یا کوه، طلای خالص گردد، هر شخصی به این گوینده نسبت جنون خواهد داد. پس عقل به بداهت قضاوت میکند که کلیه حوادث عالم مطابق نظامهای مقرر و عادات جاری واقع میشود و این احتمال که ممکن است برخلاف آن واقع شود، مخالف با بدیهیات است. شارح مواقف در همین راستا میگوید:
ولایخفی ما فی تجویز خرق العادة من الخبط والاخلال بالقواعد المتعلقة بالنبوة وغیرها اذیجوز حینئذ ان یکون الآتی بالاحکام الشرعیة فی الاوقات المتفرقة اشخاصاً مماثلة للذی ثبتت نبوته بالمعجزة و ان یکون الشخص الذی تتقاضاه غیر الذی کان علیه دینک الی غیر ذلک من المفاسد التی تنافی نظام المعاش والمعاد. (1419: 8/260)
تفتازانی نیز شبهه منکران معجزه را اینگونه تقریر میکند:
تجویز خوارق العادات سفسطة، اذ لوجازت، لجاز أن ینقلب الجبل ذهباً و البحر دهناً و المدعی للنبوة شخصاً آخر علیه ظهرت المعجزة الی غیر ذلک من المحالات.. وعلی تقدیر ثبوتها لاتثبت علی الغائبین لأن اقوی طریق نقلها التواتر و هو لایفید الیقین، لأن جواز الکذب علی کل احد یوجب جوازه علی الکل.. (1409: 5/15)
تحلیل سخنان یاد شده، نشانگر دو ناهمخوانی در پدیده ی معجزه است.
یک. پیدایش معلول بدون علت؛ مانند معجزه حضرت صالح (بیرون آمدن بچه شتر از دل کوه) و حامله شدن زنی بدون حضور مرد در معجزه ولادت حضرت عیسیu .
دو. صدور معلول از علتی که با آن سنخیت ندارد؛ مانند زنده شدن مرده در اثر تماس با گوشت گاو (در داستان گاو بنی اسرائیل) و سرد شدن آتش در معجزه حضرت ابراهیمu .
طرح این شبهه، معتقدان به معجزه را در مقام پاسخ گویی به سه گروه تقسیم کرد:
گروه نخست: جانب قانون علیّت را گرفتند و از توجیه معجزات عاجز ماندند و منکر آنها شدند؛ مانند ابوبکر رازی (وفات 251 ق)، ابن راوندی (وفات قرن سوم ق)، برخی از معتزله و معمّر بن عباد (وفات 215ق)و پیروانش، سید احمد خان هندی و آخوند زاده. (قدردان قراملکی، 1381: 154)
گروه دوم: جانب وقوع معجزات را گرفتند و به قوانین ساخته و پرداخته عقل انسانی اعتنایی نکردند. اهل حدیث و اشاعره به انگیزه جانبداری از توحید افعالی خداوند، منکر هرگونه تأثیر گذاری، سببیّت و اسناد کار و تحولی به غیر خدا هستند و در نتیجه علیّت و نظام اسباب را انکار میکنند و اثرگذاری موجودات پیرامون خود را که با چشم دل و جان مشاهده میکنند، مانند سوزاندن آتش و نور افشانی خورشید و... را «عادة الله» مینامند. (ایجی، بیتا: 341؛ تستری، بیتا: 1/286)
اینها قانونهایی است که خدا خودش وضع کرده. از نظر ما کاری برخلاف آن ناممکن است؛ ولی از نظر خدا قانون بودن این قانون بستگی به مشیت و اراده او دارد. همان لحظهای که خداوند بخواهد این جور نباشد؛ این جور نیست؛ معجزه نیز کار خداست. (مطهری، 1420: 434)
گروه سوم: با پذیرش اصل علیّت و وقوع معجزات، به توجیه سازگاری این دو مبحث پرداختهاند. این تفکر که عموما میان امامیه ومعتزله طرفدارانی دارد، شامل طیفی از توجیهات است که به ترتیب به هر کدام اشاره میشود:
1. معجزه، فعل مباشر خدا: قانون علیّت در حوزههای فعالیت انسانها و اشیای پیرامون جاری است و نهایتاً کارهای غیر مباشر خداوند را نیز شامل میشود؛ اما کارهای مباشر خداوند و آنجا که خود او وارد صحنه عمل شود، دیگر چیزی توان مقابله با او را ندارد. شماری از متکلمان امامیه، اعجاز را کار مستقیم خداوند و ناقض علیّت میدانند. شیخ طوسی میفرماید:
و من آیات الله العجیبه انفجار العیون من الحجر الصلبة بعدد قبایل اسرائیل علی وجه یعرف کل فرقه منهم شرب نفسه... و ذلک من الانور الظاهرة، علی ان فاعل ذلک هو الله تعالی و ان ذلک لایتم فیه حیلة محتال ولاکید کائد.(1409: 1/270)
ألاتری انه لایمکن ان یستدل بطلوع الشمس من مشرقها علی صدق الصادق و یمکن بطلوعها من مغربها و ذلک لما فیه من خارق العادة.
سید مرتضی نیز همین مضمون و مثال را آورده است. (1411: 329) که از نحوه مثال به خوبی معلوم میشود که مراد از خرق عادت در معجزه، به هم خوردن قانون موجود طبیعی است.
طبق این رویکرد، قوانین کلی و عقلی مانند علیّت، نظام اسباب و ... در مورد موجودات و فاعلهای طبیعی هستند. حرارت طبیعی بدون وجود آتش دنیایی ممکن نیست و همین طور اگر خداوند بخواهد گیاهان را سبز کند و جهان طبیعت را زنده کند، باید باران بفرستد. [1] و اگر روح انسانی را قبض کند، به حضرت عزرائیل فرمان دهد. [2]
اما اگر خداوند بخواهد مستقیماً کاری را انجام دهد، چیزی توانایی مقابله آن را ندارد و مقدمه و علت و معدات نیز نمیخواهد؛ مثلاً در معجزه که باید خرق عادت باشد، خداوند میتواند بدون آب، حرارت آتش را بگیرد، از دل سنگی، چشمه جاری سازد و از میان کوه، بچه شتر بیرون آورد.
مشکل این توجیه: اگر مراد از نقض قوانین به واسطه خداوند، قوانین طبیعی معروف ما انسانها باشد و خداوند با علتهای ناشناخته طبیعی یا فوق طبیعی در جهان آفرینش تصرف کند و معجزه را بیافریند سخنی مقبول است؛ لکن این اختصاص به کارهای مباشر خداوند ندارد و اگر مراد، صدور معلولها و معجزات و حوادث بدون هیچ گونه علت باشد، این سخن مردود است.
2. تأویل معجزات: قانون علیّت و نظام اسباب، فراگیر، فراطبیعی و حاکم بر تمام موجودات است و در هیچ موردی استثنا نشده است. خدایی که خودش کنش و واکنشهای عالم را براساس قانون بنا کرده، چرا و چگونه این نظام را به هم زند.
این گروه منکر معجزات نیستند؛ لکن آنها را تأویل میکنند؛ شبیه مباحث رایج در کلام جدید که زبان دین را سمبلیک میدانند و آن را با مباحث هرمنوتیک پوشش میدهند، این طرز فکر در عصر غزالی نیز طرفدارانی داشته تا آنجا که دست به توجیه معجزات نیز زدهاند؛ غزالی اهتمام این گروه بر اصل علیت را نقل کرده، در ادامه توضیح می¬دهد که این تلقی در اثبات معجزه و خوارق عادات مشکل ایجاد می¬کند. (ر. ک: غزالی، بی¬تا، 335)
به گفته استاد مطهری، اینها معجزه را محترمانه انکار کردهاند. (1420: 432) آنها دو دلیل بر مدعای خویش آوردهاند: یکی اینکه مردم از پیامبر معجزاتی درخواست میکردند ولی پیامبر به دلیل اینکه صرفاً بشری مانند آنهاست، از آوردن آن خودداری میکرد. یعنی معجزات او برخلاف عادت نبوده است.
قالوا لن نؤمن لک حتی تفجرلنا من الارض ینبوعاً، او تکون لک الجنة من نخیل و عنب فتفجّر الانهار خلالها تفجیراً، او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفاً او تأتی بالله و الملائکة قبیلاً او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتاباً نقرؤه قل سبحان ربّی هل کنت الّا بشراً رسولاً. (اسراء / 89 ـ 93)
دانشمندان اسلامی پاسخهای متنوعی به این شبهه دادهاند:
الف) استمرار سنت حکیمانه خداوند در حیات بشری این است که انسانها از راه تلاش به رفع نیازهای خوراکی و آشامیدنی خود برسند تا در سایه آن به تکمیل نفوس و تربیت آن دست یازند. بنابراین اگر درخواست قوم پیامبر برای خلق چشمه، راحتطلبی باشد، اجابت چنین درخواستی برخلاف سنت الاهی است. (سبحانی، 1411: 2/83)
ب) مواردی که مشرکان به عنوان معجزه از پیامبر میخواستند، برخی ذاتاً محال بود و خواست و قدرت خدا به امور محال تعلق نمیگیرد، مانند آوردن خدا و فرشتگان در مقابل دیدگان قوم یا فرود آوردن آسمان بر سر آنان؛ برخی دیگر نیز دلالتی بر صدق ادعای نبوت نداشت، مانند پدید آوردن چشمه سارها و یا اینکه پیامبر مالک باغ و نخلستانها شود. (ربانی گلپایگانی، بیتا: 77)
ج) معجزه برای عدهای است که میخواهند حقیقت را بفهمند و در صدق نبوت تردید دارند و پیغمبر مجاز است معجزه بیاورد؛ اما پیغمبر ملزم نیست به هر خواهشی فوراً جواب دهد. پیامبر کارخانه معجزه سازی وارد نکرده است. (همان: 444 به نقل از امام خمینی ; )
د) برخی از درخواست کنندگان، نگاهی معاملهای داشتند و نگفتند «لن نؤمن بک» گفتند «لن نؤمن لک» یعنی تو برای ما کاری کن، نهری، باغستانی و... در ازای آن ما هم به نفع تو ایمان میآوریم و... (مطهری، همان: 442)
ﻫ) برخی دیگر اصولاً قصد ایمان آوردن و هدایت شدن نداشتند و چنین درخواستهایی از روی لجاجت و دردسر آفرینی بود؛ لذا میگفتند: «ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتاباً...»
دلیل دیگر ایشان این است که قرآن کریم در جاهای متعدد، سنت و قانون الاهی را بدون تبدیل و تغییر معرفی میکند «فلن تجد لسنة الله تبدیلا ولن تجد لسنة الله تحویلا» (فاطر / 43) انسان باید از یک مرد و زن و آن هم به شکل خاص متولد شود و این سنت تغییرپذیر نیست. تولد حضرت عیسیu خلاف این سنت است.
این سخن نیز با موج پاسخهای دانشمندان اسلامی مواجه شده است: مسأله سنن در قرآن مربوط به عدل الاهی، تکالیف بندگان و پاداش وکیفر است؛ یعنی نمیشود خداوند به بدکاران کیفر ندهد. (مطهری، همان: 438) صدور معجزات که براساس قانون عقلی است و ریشه در علتهای فوق شناخت بشری دارند، خود از سنتهای الاهی هستند، سنت لایتغیرالاهی همین است که در صورت اقتضای حال، یک رشته از معلولات را فوق جریان عادی طبیعت انجام دهد. میتوان انگیزه و چگونگی پیدایش این طرز تفکر را چنین تحلیل کرد:
تمدن جدید مادیگرا که بر حس و تجربه تکیه دارد، تمام اهمیت و ارزش را به معرفتهای حسی و مادی داده است و این پدیده، گروهی از اندیشمندان اسلامی را به حیرت آورده تا آنجا که خود را میان ایمان به غیب که عنصر اصلی ادیان الاهی است ومیان دستآوردهای تمدن مادی در تنگنا دیدهاند. از طرفی جرأت انکار مسائل خارج از تجربه حسی را ندارند؛ چون مسلمان هستند و از طرفی جرأت ندارند به وجود ملائکه و جن و امور غیبی و معجزه تصریح کنند؛ لذا برای رهایی از این تنگنا دست به توجیهاتی زدهاند، شیخ محمد عبده در تفسیر المنار و طنطاوی در کتاب جواهر و شاگردان این دو نفر از همین گروهاند. (سبحانی، همان: 2/80)
3. معجزه مستند به علل طبیعی ناشناخته: اصل علیّت در تمام آفرینش حکمفرماست و تمام فعل و انفعالات مادی، منحصر به علل طبیعی هستند. آورنده معجزه با شناخت و تسلطی که بر سلسله علل طبیعی و مجهول بر دیگران دارد، دست به انجام معجزه میزند و این در حقیقت به هم خوردن واقعی نیست؛ بلکه در چشم بیننده ناآشنا به علل اصلی چنین است.
طبق قانون علیت، هر معلولی باید علت داشته باشد؛ ولی هیچگاه سخن از انحصار علت نیست و امکان علتهای متعدد و جانشین هم منتفی نمیباشد؛ مثلاً بشر در زمانهای بسیار دور، حرارت را معلول نور خورشید میدانست؛ اما بعدها عقل استقرائی و تجربی به کشف آتش و مواد شیمیایی اصطکاک و انرژی هستهای دست یافت که همه علت حرارت هستند. حال مثلاً یک راه طبیعی و مورد فهم عموم در تبدیل شدن عصا به مار این است که عصا خاک و خاک گیاه و گیاه خوراک حیوان شود؛ راه دوم اینکه به صورت مستقیم و فوری از راه دیگری تبدیل به مار شود.
این اندیشه بیشتر میان متکلمان غربی مطرح است و آن هم به دلیل معجزات عجیب و غریبی است که در تورات و انجیل تحریف شده آمده است.
استیس، فیلسوف اصالت طبیعی و تجربی مشرب انگلیسی که حقانیت عرفان را پذیرفته است، میگوید:
ما تا عالم مطلق نباشیم، دلیل و صلاحیت کافی نداریم که یک رویداد را هر قدر هم محیر العقول و فوق عادی باشد، خارق قوانین طبیعی بشماریم؛ مگر اینکه مطمئن باشیم که تمامی قوانین طبیعی جهان را مو به مو شکافته و شناختهایم؛ چرا که در این صورت، ممکن است در قانونی نهفته باشد که از آن بیخبریم. (1367: 13)
این طرز فکر، تلاش دارد معجزات را براساس نظام اسباب تقریر کند و از عقل گریزی و یا عقل ستیزی آنها بکاهد؛ در همین راستا اینگونه محققان اروپایی میگویند هر اندازه دائره تحقیقات علمی توسعه یابد، امکان چیزهایی که آنها را محال میدانستیم، ثابت میشود. (صفایی، 1375: 2/71)
پاسخ این توجیه روشن است که اولاً، تکیه بر علل مادی طبیعی، بدون دلیل بلکه دلیل بر خلافش میباشد و وجود و بروز خوارقی که متکی بر علل غیر طبیعی هستند، گواه مطلب است؛ ثانیاً، دانش تجربی همین مقدار میگوید که پدیده مادی علت میخواهد؛ اما بر اینکه حتماً آن علت منحصر باشد یا تنها مادی باشد، دلالت ندارد؛ به عبارت دیگر، نمیتواند علل غیر طبیعی و مادی را نفی بکند اگر دایره کارآیی تجربه، عالم ماده است، طبعاً دایره قضاوت و صدور حکم آن نیز در همین دایره است.
برخی با مشاهده کلمات ابنسینا در کتاب اشارات که امور خارقالعاده را بر اساس نظام اسباب تبیین کرده است، گمان کردهاند نظریه رسمی ابنسینا منحصر دانستن اسباب و علل در مادیات است و در نتیجه معجزات نیز مستند به علل طبیعی؛ اما ناشناخته هستند. (همان: 76)
حال آنکه ایشان صرفاً در مقام تبیین و تحلیل و طبیعی جلوه دادن کارهای خارقالعاده صادر از ناحیه عارفان است، نه در صدد توجیه و تبیین مطلق امور خارقالعاده تا شامل معجزات انبیا هم بشود. در سراسر متن اشارات ادعا نشده که در صدد توجیه و طبیعی جلوه دادن مطلق خوارق عادات و از جمله خود معجزات است؛ هر چند شارح کلام ابنسینا یعنی محقق طوسی در چند مورد به خوارق عادات اولیا اشاره میکند، اما نه در شرح و نه در متن این مسأله ادعا نشده که عموم معجزات و تمام خوارق عادت، منشأ طبیعی و مشهود دارند؛ چنانکه خود عنوان این نمط «ذکر الوجه فی ظهور الغرایب عن العارفین» است و اصل بحث نیز مربوط به عرفان و عارفان میشود.
ابنسینا در قسمتهای پایانی نمط دهم تصریح میکند که کرامات و معجزات، برخاسته از نفوس انبیا هستند؛ اما نیرنجات (شعبده و چشم بندیها) برگرفته از خواص ماده و طبیعت هستند؛ بنابراین میان خوارقی که تنها منشأ مادی دارند و خوارقی که منشأ آنها اعم از علل و اسباب مادی یا ورای مادی است فرق جوهری وجود دارد. به ویژه اینکه نفوس انبیا مرکب از اراده و ویژگیهای روحی آنهاست و اینها از سنخ علل مادی طبیعی نیستند.
پی نوشت ها :
[1] «وجعلنا من الماء کل شی حی» (انبیا / 30) «والله انزل من السماء ماء فأحیا به الارض بعد موتها» (نحل / 65) و...
[2] «فکیف اذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم» (محمد / 27)