«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (2)

اینکه پیش از بررسی و ارزیابی آراء مذکور در فوق، لازم است توجه خوانندگان را به موضوعی که در تحقیقات ادبی مورد قبول همگان است جلب کنیم که بی عنایت به آن این بحث جابه جایی نمی رسد
شنبه، 6 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (2)
«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (2)

نویسنده: جلال متینی



 

ضابطه ی تحقیق در متون کهن

اینکه پیش از بررسی و ارزیابی آراء مذکور در فوق، لازم است توجه خوانندگان را به موضوعی که در تحقیقات ادبی مورد قبول همگان است جلب کنیم که بی عنایت به آن این بحث جابه جایی نمی رسد. موضوع از این قرارست که در مطالعه ی آثار مکتوب هر زبان متعلق به ادوار گذشته، باید به این حقیقت آشنا باشیم که در هر یک از زبان های زنده، در دوره های مختلف، در تلفظ کلمات، معنی کلمات، و قرار گرفتن ارکان جمله از نظر تقدم و تأخر و غیره تغییراتی نمایان به چشم می خورد که بی شناخت دقیق آن ها فهم متون منظوم و منثور قرون پیشین میسر نمی گردد. این موضوع درباره ی زبان فارسی که امروز ما ایرانیان و افغانان و تاجیکان بدان تکلم می کنیم نیز کاملاً صدق می کند، گر چه تغییراتی که در زبان مکتوب ما در دوره ای متجاوز از یک هزار و یک صد و پنجاه سال راه یافته است به عقیده ی اهل فن، در قیاس با زبان های انگلیسی و فرانسوی در چنین دوره ی درازی بسیار ناچیز و اندک است. برای آن که این موضوع برای کسانی که با مباحث خاص ادبی کمتر سرو کار دارند نیز روشن گردد به ذکر چند نمونه در زبان فارسی می پردازیم:
امروزه ما فارسی زبانان ایران لفظ «تیغ» را به معنی وسیله ای برای تراشیدن موی (= استره ی حجام و سر تراش)بکار می بریم و در بعضی از شهرهای ایران نیز آن را به جای «خار» (استخوان های باریک و تیز ماهی) هم استعمال می کنند.اما فردوسی از جمله در دو بیت زیر آن را به معنی شمشیر- که در عصر او به همین رایج بوده- بکار برده است:
گرایدون که این تیغ زن رستم است
بر این دشت ما را گه ماتم است
4/969/158
چکاک چاک گرز آمد و تیغ و تیز
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
2/370/864
کلمه ی «شوخ»را که امروزه به معنی: بذله گو، مزاح، زنده دل و شاد بکار می بریم، در قرون پیشین به معانی: دلیر، بی باک، دلربا، لوند، افسونگر، چرک تن و جامه، بی شرم و بی حیا بکار می برده اند.
لفظ «آزادی»که امروز آنقدر بدر بابش داد سخن می دهند، در قرن سوم و چهارم هجری به معنی: شکر و سپاس بکار می رفته است.
«دبستان»و «دبیرستان»را که امروز به ترتیب معادل مدرسه ابتدائی و متوسطه بکار می بریم در قرن های پیش هر دو کلمه معادل «مکتب»و «مکتبخانه»بوده است.
«تیرماه»را امروز به معنی ماه اول تابستان بکار می بریم، در صورتی که در متن کهن فارسی به معنی فصل پاییز استعمال گردیده است.
امروز در ضمن سخنان خود بارها و بارها فعل مرکب «صحبت کردن»را بکار می بریم، فی المثل «دیروز با او صحبت کردم»یا «آن دو را دیدم که با هم صحبت می کردند.» و کسی هم از شنیدن این عبارات تعجب نمی کند و ما را به بی شرمی متصف نمی سازد، در حالی که این ترکیب در چندین قرن پیش در ایران و نیز هم امروز در بین فارسی زبانان افغانستان به معنی هم بستر شدن مرد با زن بکار می رفته است و بکار می رود، و معادل است با مجامعت و مواقعه و امثال آن.
از تغییر تلفظ کلمات و تغییرات مربوط به دستور زبان در ادوار گذشته در اینجا شاهدی نمی آوریم زیرا خارج از بحث ماست.اما با توجه به چند مثالی که درباره ی تغییر معنی کلمات ارائه شد، آشکار می گردد که در مطالعه و بررسی آثار مکتوب قرون پیشین، محقق نخست باید دقیقاً به جزئیات زبان در دوره ی مورد نظر آشنا باشد تا معنی هر کلمه و ترکیب و اصطلاح را آن چنان که شاعر یا نویسنده در آن دوره بکار می برده است بفهمد، و الا اظهار نظرهایش درباره ی متنی که مورد بررسی و تحقیق قرار می دهد یک پول سیاه هم نمی ارزد.چنان که اگر محققی برای کلمه ی «تیغ» جز معنی امروزین آن چیزی نداند، و بخواهد درباره ی شاهنامه و گرشاسبنامه اظهار نظر کند، یقیناً «کشف» خود را بدین صورت عنوان خواهد کرد:براساس شاهنامه یکی از جنگ افزارهای مهم دوران باستان در ایران، «تیغ» (یعنی همین تیغ ژیلت یا حداکثر تیغ بلند سلمانی) بوده است که در میدان نبرد پهلوانان آن را بدست می گرفتند و با آن بر یکدیگر حمله می بردند و بقول فردوسی از برخورد تیغ ها با یکدیگر چکا چاک نیز بر می خاسته است! و یقیناً چنین پژوهنده ای از این موضوع نیز اظهار شگفتی می کند که چرا سلاح های آن روزگار از نظر خردی و کلانی و وزن با هم هماهنگ نبوده است زیرا فردوسی در بیتی در بیان سنگینی گرز رستم می گوید:
نه بر گیرد از جای گرزش نهنگ اگر بفکند بر زمین روز جنگ
ولی همین رستم وقتی از جنگ با گرزی آن چنان سنگین کاری از پیش نمی برد، برای غلبه ی بر خصم، تیغ ژیلت خود را از نیام بیرون می کشد!؟
بدیهی است برای فهم کامل هر متن قدیمی، علاوه بر نکاتی که بدان اشاره گردید، محقق باید به اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی دوره ای که آن اثر در آن نوشته شده است نیز کاملاً واقف باشد و بداند آن اثر در چه حال و هوایی بوجود آمده است تا داوری هایش مقرون به صواب باشد.
بعلاوه در بررسی و پژوهش هر اثری، باید آن را از آغاز تا پایان بطور کامل بخواند، نه آن که از « لااله الا الله» فقط به « لا اله» اکتفا کند و سپس به داوری بپردازد.

علم و عالم در زبان قرآن

اینک با توجه به ضابطه ای که بدست داریم به بررسی معنی «علم»، «عالم» و «علما»در آیات قرآنی و احادیثی می پردازیم که به آن استناد می گردد.و برای این کار نخست به قرآن و سپس به قدیم ترین کتاب هایی که این احادیث در آن ها آمده است مراجعه می کنیم. این کلمات بارها در قرآن مجید آمده است، از جمله سیزده بار لفظ «عالم» در عبارات:عالم الغیب و الشهاده، عالم الغیب، عالم غیب السموات و الارض، هو عالم الغیب در وصف خداوند.(1)قدیمی ترین مترجمان و مفسران قرآن لفظ «عالم» را در این عبارات به «دانا» و «داننده » و مانند آن معنی کرده اند. دو بار نیز کلمه ی «علماء» در قرآن بکار رفته است که آن را نیز به «دانایان»، «علماء» و «دانشمندان» برگردانیده اند.(2)
برای پی بردن به معانی مختلف « علم» در قرآن، کتاب های زیادی موجودست که از آن میان به کتاب « وجوه قرآن» تألیف ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی، تألیف در سال (558)، مراجعه می کنیم، مؤلف که در این کتاب بدقت معانی گوناگون برخی از کلمات را در قرآن بر شمرده، درباره ی موضوع مورد بحث ما نوشته است:
«بدان که علم در قرآن بر چهار وجه باشد:
وجه نخستین علم به معنی « دانستن» بود چنان که خدای در سوره الانبیاء (110) گفت:
«انه یعلم الجهر من لقول و یعلم ما تکتمون» یعنی: العلم بعینه... و از این معنی در قرآن بسیارست.
و وجه دوم علم به معنی « دیدن» بود چنان که در سوره آل عمران (142) گفت:« ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین»، یعنی: و لم یرالله الذین... و از این معنی در قرآن بسیارست.
و وجه سیم علم به معنی « فرمان» بود چنان که در سوره هود (3) گفت:« فان لم یستجبیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله» یعنی: انزل باذن الله.
و وجه چهارم علم به معنی « شناختن» بود چنان که در سوره النمل (66) گفت:« بل ادراک علمهم فی الاخره» یعنی:معرفتهم فی الاخره.»(4)

علم و عالم در زبان احادیث

پس از قرآن مجید، چند متن معتبرکهن شیعه و سنی که احادیث مورد نظر ما را نقل کرده اند از نظر می گذرانیم تا روشن گردد پیامبران و امامان شیعه کدام رشته از مطالعات و تحقیقات بشری را « علم» دانسته و چه کسی را « عالم» خوانده اند.

ثقه الاسلام کلینی

نخست به کتاب اصول کافی (یا:الکافی فی علم الدین) تألایف ثقه الاسلام کلینی، شیخ مشایخ شیعه و رئیس محدثین علمای امامیه مراجعه می کنیم، زیرا کلینی از علمای زمان غیبت صغری است که در سال (328 یا 329)ق، مقارن با آغاز غیبت کبری در گذشته است و نخستین محدث شیعی است که به جمع و نظم و ترتیب و تبویب اخبار دینی پرداخته است. و درباره ی احادیث مورد قبول شیعه ی دوازده امامی، سندی قدیمی تر و معتبرتر از این کتاب در دست نیست.
کلینی، تألیف خود به نام اصول کافی را به چند «کتاب»تقسیم کرده که یکی از آن ها «کتاب فضل العلم»است.وی کتاب فضل علم را به (21)«باب»بخش نموده و بتفصیل تمام احادیث مربوط به علم، عالم و موضوع های وابسته به آن را در ذیل عناوین مختلف در این باب ها آورده است.او در «باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحث علیه،» باب وجوب دانش و آموختن آن و تشویق بدان، درباره ی «طلب علم»احادیث ذیل را ذکر کرده است:
رسول خدا گفت:«طلب العلم فریضه علی کل مسلم الا ان الله یحب بغاه العلم،»: دانشجویی بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا دانشجویان را دوست دارد.حضرت صادق گفت:« طلب العلم فریضه». امیر المومنین علی گفت: «ایها الناس اعلموا ان کمال الدین طلب العلم و العمل به، الا و ان طلب العلم او حب علیکم من طلب المال ان المال مقسوم مضمول لکم قد قسمه عادل بینکم و ضمنه وسیفی لکم و العلم مخزون عند اهله و قد امرتم بطلبه من اهله فاطلبوه،»:ای مردم بدانید کمال دین طلب علم و عمل بدان است. بدانید که طلب علم بر شما از طلب مال لازمترست زیرا مال برای شما قسمت و تضمین شده.عادلی ( که خداست) آن را بین شما قسمت کرده و تضمین نموده و به شما می رساند، ولی علم نزد اهلش نگهداشته شده و شما مأمورید که آن را از اهلش طلب کنید، پس آن را بخواهید.(5)
پیامبر اسلام فقط به گفتن این که طلب علم بر هر مسلمانی فریضه است بسنده نکرده، بلکه در دو حدیث دیگر به دقت به تعریف « علم» نیز پرداخته و از بین علوم مختلف، علمی را که مسمانان باید فرا بگیرند تعیین نموده است. کلینی این دو حدیث را نیز در دو باب مختلف در کتاب خود آورده است:
در «باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء» حدیث تثلیث را بدین شرخ از امام هفتم ذکر کرده است:« دخل رسول الله (ص) المسجد فاذا جماعه قد اطافوا برجل. فقال: ما هذا؟ فقیل علامه. فقال: و ما العلامه؟ فقالواله . اعلم الناس بانساب العرب و وقایعها و ایام الجاهلیه و الاشعار العربیه، قال: فقال النبی (ص): ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه، ثم قال النبی (ص): انما العلم ثلاثه آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلا هن فهو فضل،»: چون رسول خدا (ص) وارد مسجد شد، دید جماعتی گرد مردی را گرفته اند.فرمود:چه خبرست ؟ گفتند علامه ای است . فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتندئ: داناترین مردم است به دودمان عرب و حوادث ایشان و به روزگار جاهلیت و اشعار عربی، پیغمبر فرمود: اینها علمی است که نادانش را زیانی ندهد و عاملش را سودی نبخشد. سپس فرمود: همانا علم سه چیزست: آیه ی محکم، فریضه ی عادله، سنت پابرجا، و غیر از اینها فضل است.(6)
درباره ی این که مقصود پیامبر از «آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه» چه بوده است از طرف صاحب نظران آرایی بیان شده است که از چهارچوب موضوع های دینی تجاوز نمی کند.
از جمله شارچین اصول کافی، فیض کاشانی است که به توضیح و شرح علوم سه گانه از نظرگاه پیامبر اسلام پرداخته و گفته است مقصود پیامبر از «علم لا یضر من جهله»علمی است که برای معاد و قیامت مفید باشد.»(7)وی « آیه ی محکمه را اصول عقاید، و فریضه ی عادله را علم اخلاق و سنت قائمه را، که بر حسب بعضی از نسخ کافی سنت متبعه ضبط شده، عبارت است از علم فقه. ولی استاد متأخرین، علامه داماد، رحمه الله علیه اصول عقاید را آیه ی محکمه قرار داده و فقه اکبرش نامیده است، و فریضه ی عادله را همان علم حلال و حرام دانسته و فقه اصغرش خوانده، و علم اخلاق را سنت قائمه شمرده است.»(8)
حدیث دیگری که پیامبر در آن به تعریف علم پرداخته، در «باب النوادر» بدین شرح مذکورست:«جاء رجل الی رسول الله (ص) فقال: یا رسول الله ما العلم؟ قال: الانصات. قال: ثم مه یا رسول الله؟ قال الستماع. قال: ثم مه؟ قال الحفظ. قال: ثم مه؟ قال: العمل به. قال: ثم مه یا رسول الله؟ قال: نشره،»: مردی خدمت رسول خدا آمد و گفت: یا رسول الله علم چیست؟ فرمود: سکوت کردن. گفت: سپس چه؟ فرمود: گوش فرا دادن. گفت: سپس چه؟ فرمود: حفظ کردن. گفت: سپس چه؟ فرمود: به آن عمل کردن. گفت: سپس چه ای رسول الله؟ فرمود: انتشارش دادن.(9)
علاوه بر پیامبر، امام صادق نیز درباره ی انواع « علم» گفته است:« همه ی علم مردم را چهار قسم دیدم: اول این که خدایت را بشناسی. دوم بدانی چه مصالحی در ساختن تو بکار برده. سوم بدانی از تو چه خواسته. چهارم آنچه ترا از دینت خارج کند بشناسی.»(10)
اینک با توجه به این مقدمات معلوم می گردد چرا اسلام برای فرا گرفتن « علم» اجر و ثواب اخروی بسیار قائل شده است. کلینی در « باب ثواب العالم و المتعلم» ضمن نقل احادیث متعدد درباره ی این موضوع، این دو حدیث را نیز آورده است: یکی حدیث نبوی « من سلک طریقاً یطلب فیه علما سلک الله به طریقاً الی الجنه و ان الملائکه لتضع اجنحتها لطالب العلم رضاً به و انه یستغفر لطالب العلم من فی السماء و من فی الارض حتی الحوت فی البحر...،»:رسول خدا (ص)فرمود:کسی که در راهی رود که در آن دانش جوید، خدا او را به راهی بهشت برد، همانا، فرشتگان با خرسندی بال های خویش برای دانشجو فرو نهند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا برای دانشجو آمرزش طلبند...(11)
و دیگر حدیثی است از قول امام صادق:« من تعلم العلم و عمل به و علم لله فی دعی فی ملکوت السماوات عظیماً فقیل: تعلم لله و علم لله،»: هر که برای خدا علم را بیاموزد و بدان عمل کند و به دیگران بیاموزد در مقام های بلند آسمان ها عظیمش خوانند و گویند: آموخت برای خدا، عمل کرد برای خدا، تعلیم داد برای خدا.(12)
از طرف دیگر احادیثی که در اصول کافی درباره ی «عالم» و «علما» مذکورست نیز همه درباره ی عالمی است که علمش محدود به موضوعاتی باشد که در احادیث مذکور در فوق ذکر گردیده است نه چیزی دیگر. از جمله حدیث های زیرین این حقیقت را بهتر آشکار می سازند:
امام صادق فرمود:«قال:ان العلماء ورثه الانبیاء وذاک ان الانبیاء لم یورثوا درهما و لا دیناراً و... اورثوا احادیث من احادیثهم فمن احد بشی ء منها فقد اخذ حظاً وافراً، فانظروا عملکم... عمن تاخذونه؟ فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و... المبطلین و تأویل الجاهلین،»: دانشمندان وارثان پیمبرانند برای این که پیمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند و تنها احادیثی از احادیثشان به جای گذارند. هر که از آن احادیث بر گیرد، بهره ی بسیار بر گرفته است. پس نیکو بنگرید که این علم خود را از که می گیرید، زیرا در خاندان ما اهل بیت در هر عصر جانشینان عادلی هستند که تغییر دادن غالیان و بخود بستگی خرابکاران و بدمعنی کردن نادانان را از دین بر می دارند.(13)
امام باقر گفت:«عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد،»: عالمی که از علمش بهره برد (یا بهتر برند) بهتر از هفتاد هزار عابدست.(14)امام صادق گفت:« یغدوا الناس علی ثلاثه اصناف: عالم و متعلم و غشاء فنحن العلماء و شیعتنا المتعلمون، و سائر الناس غثاء»: مردم بر سه دسته شوند: دانشمند و دانشجو و خاشاک روی آب، ما دانشمندانیم، و شیعیان ما دانشجویان، و مردم دیگر خاشاک روی آب.(15)امام صادق گفت:« من حفظ من احادیثها اربعین حدیتاً بعته الله یوم القیامه عالماً فقیها،»:کسی که چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خدا او را روز قیامت عالم و فقیه مبعوث کند.(16)و در حدیث دیگر به نقش «عالم» در هنگام ظهور بدعت ها چنین تصریح گردیده است، قال رسول الله (ص):« اذا ظهرت البداع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله،»: زمانی که در امتم بدعت ها هویدا گشت بر عالم است که علم خویش را آشکار کند، هر که نکند لعنت خدا بر او باد.(30)
پیش از آن که بررسی اجمالی « کتاب فضل العلم» مذکور در «اصول کافی» کلینی را به پایان برسانیم، توجه خواننده را به این حقیقت نیز جلب می کنیم که در همین باب فضل علم، ابوابی هست درباره ی «استعمال العلم»(درباره ی لزوم بکار بستن علم، و مذمت علم بی عمل)، «المستأکل بعلمه و المباهی به»(درباره ی کسانی که مقصودشان از طلب علم، کسب مال دنیا باشد و علم را وسیله ی تفاخر خود قرار دهند)، «لزوم الحجه علی العالم و تشدید الامر علیه»(درباره ی این که کار عالم سخت است و گناهش با گناه جاهل برابر نیست) و نیز ابوابی درباره ی: روایت کتب و حدیث، تقلید، بدعتها و رای و قیاس، و این که همه حلال و حرام و احتیاجات مردم در قرآن و حدیث آمده است، اختلاف احادیث با یکدیگر و...
وجود چنین عناوینی در کتاب فضل علم از کتاب اصول کافی کلینی ما را دریافتن پاسخ برای پرسشی که مطرح کرده ایم راهبری تواند کرد.

پی نوشت ها :

1.« ترجمه ی تفسیر طبری»، تصحیح حبیب یغمائی، تهران 1339 تا 1344، ترجمه ی سوره ی 6/73؛ 9/94، 105؛ 13/9؛ 23/92؛ 32/6 ؛ 34/3؛ 35/38؛ 39/46؛ 59/22؛ 62/8؛ 64/18؛ 72/26. « تفسیر قرآن مجید ( معروف به تفسیر کمبریج)»، تصحیح جلال متینی، تهران 1349- ترجمه ی سوره ی 92/23 به بعد بر اساس شماره های مذکور در ذیل ترجمه ی تفسیر طبری درهمین زیر نویس.
2.« ترجمه ی تفسیر طبری»، ترجمه ی سوره ی 26/197؛ 35/28؛« تفسیر قرآن مجید ( معروف به تفسیر کمبریج)»در همین سوره ها و آیه ها.
3.ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی،« وجوه قرآن»، تصحیح مهدی محقق، تهران 1340 ، ص 208-207. برای معنی « علم» در قرآن به کتاب های زیر نیز می توان مراجعه کرد:"Iim," The Encyclopaedia of Islam,1971,Vol.III,PP.1133-1144
Iganz Goldziher,Muslim studies,ed.S.M.Stern,tr.by C.R.Berber and S.M.Stern,Vol 1,New Yourk 1997,PP. 201-208.
4.کلینی، « اصول کافی» ، ترجمه و شرح از حاج سید جواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران 1349، ج/ص30 ( هر سه حدیث)
5.اصول کافی، ج.1/ ص 37
6.ایضاً، ج 1/ ص 38، ح 1
7.سید محمد کاظم عصار، « علم الحدیث»، تهران 1354، ص 41
8.ایضاً، ج 1/ ص61
9.ایضاً، ج1/ ص 38
10.ایضاً، ج1/ ص 42
11.ایضاً، ج1/ص43
12.ایضاً، ج1/ص39. در نسخه ی « اصول کافی» که در دسترس نگارنده ی این سطورست چند کلمه ی ناخوانا است. کلمات ناخوانده با چند نقطه مشخص گردیده است.
13.ایضاً، ج1/ص 40
14.ایضاً، ج1/ ص 41
15.ایضاً، ج1/ ص 63
16. ایضاً، ج1/ ص 70

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 1

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.