«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (4)

برای تکمیل این بحث باید بگوییم که در متون قدیمی نظم و نثر فارسی نیز کلمه ی « علم» عموماً به معنی علم دینی اعم از فقه، تفسیر و حدیث، و لفظ « عالم» عموماً به معنی فقیه، واعظ، آخوند و ملا بکار رفته است. مثال:
شنبه، 6 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (4)
«علم »و «علماء» در زبان قرآن و احادیث (4)

نویسنده: جلال متینی



 

علم و عالم در ادب فارسی

برای تکمیل این بحث باید بگوییم که در متون قدیمی نظم و نثر فارسی نیز کلمه ی « علم» عموماً به معنی علم دینی اعم از فقه، تفسیر و حدیث، و لفظ « عالم» عموماً به معنی فقیه، واعظ، آخوند و ملا بکار رفته است. مثال:
« و از بهر این بود که عمر(رض)اهل بازار را دره همی زد و به طلب علم همی فرستاد و می گفت:« هر که فقه بیع نداند، نباید که در بازار نشیند؛ که آن گه حرام خورد و ربوا خورد، و وی را خبر نبود.»(1)
« بسیاری از علما گفته اند:« کسی را که عذری نباشد و نماز تنها کند، درست نباشد.»(2)
« و حسن بو الحسن بصری اینجا بود، و مسجد آدینه ی سیستان عبدالرحمن بنا کرد، و محراب آن حسن بصری نهاد، و اندر این سه سال بیشتر آن بود که حسن بصری به مسجد آدینه ی سیستان اندر نشست و مردمان سیستان بر او علم خواندند... چون عبدالرحمن خواست که به سیستان نشیند، مردمان سیستان جمع شدند، علماء و بزرگان و سالاران سیستان و گفتند ما را باید که امامی بحق باشد چنان که سنت مصطفی صلی الله علیه ...»(3)
« و گروهی از علما کراهیت داشته اند اجارت دادن خانه های مکه در ایام موسم.»(4)
« توقد من شجره مبارکه»آمده است در علم که درختان زیتون شام را خواسته است که برکت آن بیش از دیگر درختان است.»(5)
« طلب علم و ساختن توشه ی آخرت از مهمات است.»
کلیله و دمنه
« علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.»(6)
سعدی
« عالم ناپرهیزکار کوری است مشعله دار.»
سعدی
«علمی که ره به حق ننماید ضلالت است.»
سعدی
« علم بهر کمال باید خواند
نه به سودای مال باید خواند
اوحدی
علم کز تو ترا بنستاند
جهل از آن علم به بود بسیار
سنائی
از پی ملک و شرع بسته کمر
پیش علم علی و عدل عمر
سنائی
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
سعدی
با علم گر آشنا شوی تو
با زهد بیابی آشنایی....
دانش ثمر درخت دین است
بر شو به درخت مصطفایی
ناصر خسرو

کاربرد « دانشمند» بجای « عالم» در ادب فارسی

در متن های کهن نظم و نثر فارسی علاوه بر کلمه ی « عالم» لفظ « دانشمند» نیز دقیقاً به همین معنی به کار رفته است:
« مردی بود از علمای بصره، او را عبدالله بن زید خواندندی، مجلس می داشت و خلق بسیار جمع شده بودند... و مقریان قرآن خواندن گرفتند... چون این آیت بر خواند. دانشمند آغاز کرد و تفسیر این گفتن گرفت که در بهشت کوشک ها و غرفه ها باشد...» (7)
«... ضحاک می گوید که سپاه سلیمان آن روز چهارصد هزار مرد بود... و بر راستش سی و پنج منبر بود از بهر دانشمندان آدمیان، و بر دست چپش سی و پنج منبر بود از بهر دانشمندان پریان... و دانشمندان بر منبرها علم می گفتند ی و پریان و آدمیان بر کرسی ها علم می شنیدندی...»(8)
« و این تبع مردی مسلمان بود و پارسا بود و بر دست دو دانشمند مسلمان شده بود از فدک...»(9)
« و عبدالله عباس می گوید که قارون عم زاده ی موسی بود... توریه خوش خواندی.... روزی بر خود می گفت که چرا باید پیامبری موسی را باشد، و دانشمندی و مجلس کردن هارون را، و مرا هیچ نه.»(10)
« پس اگر دانشمندی به درجه ی بزرگتر افتی و قاضی شوی، چون قاضیان حمول و آهسته باش و تیز فهم...»(11)
« و تا بتوانی به نسیه ستد و داد مکن. پس اگر کنی با چند گونه مردم مکن: با مردم کم چیز و با مردم نو کیسه و با علوی و با کودک و با دانشمند و با وکیلان قاضی و مفتیان شهر و با خادمان.»(12)
« و لیکن دانشمندان اندر شاخه های فقه روز از سپیده دمیدن دارند.»
التهفیم
« مسأله های خلافی رفت سخت مشکل و بو صادق در میان آمد و گوی از همگان بر بود چنان که اقرار دادند این پیران مقدم که چنو دانشمند ندیده اند.»
تاریخ بیهقی
« با طایفه ی دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم.»
سعدی
دست بر دست می زند که دریغ
نشنیدم حدیث دانشمند
***
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزکار
سعدی
حافظ نیز در آنجا که از واعظان ریاکار نو دولت تازه به دوران رسیده شکوه می کند، کلمه ی « دانشمند» را به همین معنی بکار برده است:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
در همه شواهدی که ذکر شد « علم» و « دانش» مطلقاً به معنی علم دینی بکار رفته است و « عالم» به معنی کسی که در علوم دینی متخصص است و چنین است کاربرد کلمه ی « دانشمند» در مثال های مذکور در فوق که معادل واعظ و مذکر و فقیه بکار رفته است. و عبارت قابوسنامه بخوبی حد « دانشمند» را در آن روزگار تعیین می کند در آنجا که نوشته است « پس اگر از دانشمندی به درجه ی بزرگتر افتی و قاضی شوی...» معلوم می شود که در آن روزگار شغل قضاوت از « دانشمندی» مهم تر بوده است.

علم در صدر اسلام

پیش از این گفتیم که در پژوهش و بررسی متون ادبی و دینی و علمی متعلق به دوره های پیش، محقق علاوه بر آشنایی دقیق با شیوه ی کاربرد کلمات در هر دوره باید با اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و دینی زمانی که آن اثر در آن دوره نگاشته شده است نیز کاملاً آشنا باشد تا بهنگام داوری از هر گونه لغزشی بر کنار بماند، چه آفت بزرگ تحقیق در این گونه موارد آن است که محقق اوضاع و احوال روزگار خود را به قرون پیشین تسری بدهد. اینک برای آن که بدانیم وضع « علم» به معنی مصطلح امروزین آن ( معادل Seience) در جزیره العرب چهارده قرن پیش و قرون اولیه ی اسلامی در بین اعراب از چه قرار بوده است، در کمال اختصار به دو متن معتبر مراجعه می کنیم: یکی از آنها کتاب «مفاتیح العلوم» خوارزمی است که محتملاً در بین سال های (367 تا 372)نوشته شده است، و دیگری «مقدمه ی ابن خلدون» است که مؤلف آن بین سال های (732 تا 806 یا806)یا می زیسته است.
خوارزمی درباره ی طرز تقسیم بندی علوم گوناگون در کتاب خود درباره ی موضوع مورد بحث ما اشاره کوتاه و گویا دارد:
« این کتاب را در دو مقالت تدوین کردم: مقالت اول، شامل علوم شریعت و آن مقدار از علوم عربی است که به این مبحث مربوط می شود. مقالت دوم، در علوم مردم غیر عرب است، یعنی علوم یونانی ها و دیگر ملت ها...»(13)ولی ابن خلدون در سابقه ی « علوم» بطور مطلق، در نزد اعراب بشر حتر سخن گفته است:« از امور غریب یکی این است که حاملان علم در اسلام از عجم بودند، خواه در علوم شرعی و خواه در علوم عقلی. و اگر درمیان علما مردی در نسبت عربی بود، در زبان و جای تربیت و پرورش از عجم شمرده می شد. و این از آن روی بود که در میان اسلام در آغاز امر، علم و صنعتی بنا به مقتضای سادگی و بداوت آن وجود نداشت... در این هنگام تنها قوم مسلمان عرب بود که از امر تعلیم و تألیف و تدوین اطلاعی نداشت.... و ما قبلاً گفته ایم که فنون نتیجه ی حضارت است، و عرب دورترین مردم از آنند. پس علوم خاص نواحی متمدن گشت و عرب از آن دور ماند. و متمدنین این عهد همه عجم یا از کسانی بودند که در معنی از آن دسته شمرده می شدند، یعنی موالی و اهل شهرهایی که در تمدن و صنایع و حرف پیرو عجمان بودند. زیرا ایشان بر اثر رسوخ تمدن در میان خود از هنگام دولت پارسیان برای این کار بهتر و صالحتر بوده اند. عالمان نحو و حدیث و اصول فقه و کلام و اکثر مفسران همه از عجم یا از کسانی بودند که تربیت و زبان عجمی داشتند. و هیچ قومی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد مگر عجمان ( ایرانیان) و مصداق گفتار پیغامبر صلی الله علیه و سلم آشکار شد آنجا که گفت: اگر علم به اکناف آسمان باز بسته باشد، قومی از اهل فارس ( ایران) بر آن دست خواهند یافت...»(14)

حاصل سخن

اگر بخواهیم آنچه را که در قرآن مجید و احادیث درباره ی « علم» و « عالم» آمده است فهرست وار ذکر کنیم، معلوم می شود « علم» در قرآن به یکی از این چهار معنی بکار رفته است: دانستن، دیدن، فرمان، و شناختن ( حبیش بن ابراهیم تفلیسی)؛ « عالم» در قرآن به کلماتی مانند « دانا» و « داننده» ترجمه شده است ( ترجمه ی تفسیر طبری، تفسیر کمبریج)؛ علم « به انساب عرب و حوادث ایشان و دوره ی جاهلیت و اشعار عربی» ( و بر این اساس، علم به اصل و نژاد و تاریخ اقوام و ملت های دیگر و شعر و ادب آنان)علمی است که به کسی که آنها را نداند، زیانی نمی رساند و به آن که آنها را بداند نیز سودی نمی بخشد. بلکه علم منحصر به سه رشته است: آیه ی محکمه، فریضه ی عادله، و سنت قائمه ( پیامبر)؛ این سه رشته عبارتست از: اصول عقاید، علم اخلاق، و علم فقه (فیض کاشانی)؛ یا اصول عقاید= فقه اکبر، علم حلال و حرام= فقه اصغر، و علم اخلاق ( علامه ی داماد)؛
علم در زبان آیات و احادیث از نظر پیامبر علمی است که جهلش مضر باشد، و بدیهی است که جهل و ندانستن علومی بجز: آیه ی محکمه، فریضه ی عادله و سنت قائمه مضر به آخرت و کمالات اخرویه نخواهد بود ( عصار)؛ همه ی علوم مردم از چهار نوع بیشتر نیست: خدایت را بشناسی، بدانی چه مصالحی در ساختن تو بکار برده، بدانی از تو چه خواسته، و آنچه ترا از دینت خارج کند بشناسی ( امام صادق)؛ « علم نافعی که سبب نجات بشود منحصر به توحید و امامت و علومی است که از حضرت رسول و ائمه ی اطهار به ما رسیده است، و آنچه نرسیده، تفکر در آنها خوب نیست... و غیر آن یا لغو یا بی فایده و تضییع عمر و یا احداث شبهه در نفس است که بیشتر موجب کفر و ضلالت می شود» ( امام صادق به نقل مجلسی)؛ میراث پیغمبران که در حدیث « العماء ورثه الانبیاء» به آن اشاره گردیده است چیزی جز حدیث و اخبار نیست ( امام صادق)؛ مراد از « علم» در حدیث « طلب العلم فریضه علی کل مسلم» با شواهد قطعیه ی تأیید شده، دانستن اصول سه گانه ی اسلامی ( توحید، نبوت، معاد) با لوازم قریب آن ها و دانستن تفصیل احکام و قوانین اسلامی است برای هر فرد باندازه ی ابتلاء و احتیاج وی (علامه سید محمد حسین طباطبایی)؛ علم سودمند علمی است که حقارت دنیا را معلوم کند و خطر کارهای آخرت را به انسان بنماید ( غزالی)؛ تأکید بر سفر برای طلب علم در حدیث هایی مانند « اطلبوا العلم و لو بالصین) یا « من سلک طریقاً یطلب فیه علماً سلک الله به طریقاً الی الجنه» فقط برای شنیدن « حدیث» از افراد مورد نظرست ( غزالی)؛ مقصود از لفظ « علم» در احادیث « حدیث» است ( مجلسی)؛ حدیث معروف درباره ی فریضه بودن طلب علم را به دو صورت:«طلب العلم فریضه» یا « طلب العلم فریضه علی کل مسلم» روایت کرده اند (کلینی، غزالی، محمد باقر مجلسی، علامه سید محمد حسین طباطبایی، شیخ یحیی نوری)؛ علم را برای خدا باید آموخت و برای خدا بدان عمل کرد، و برای خدا آن را به دیگران تعلیم داد (امام صادق)؛ طلب علم باید با عمل به آن همراه باشد (امیر المومنین علی، امام صادق). بر فرا گرفتن «علم» اجر و ثواب اخروی مترتب است: چنان که اگر از مؤمنی، ورقی که علمی در آن باشد باقی بماند، آن ورقه همچون پرده ای میان او و آتش دوزخ حائل خواهد شد (پیامبر)؛ اگر کسی چهل حدیث ما را حفظ کند، خدا او را روز قیامت عالم و فقیه مبعوث کند (امام صادق)؛ مذاکره ی « علم» ثواب نماز مقبول دارد (امام محمد باقر) و...
بعلاوه چنان که قبلاً گفته شد کلینی در « کتاب فضل العلم» از کتاب « اصول کافی» ابوابی دارد درباره ی موضوع هایی نظیر: لزوم بکار بستن علم و مذمت علم بی عمل، گناه عالم با جاهل برابر نیست، روایت کتب و حدیث، تقلید، بدعت ها و رای و قیاس و امثال آن که همه ی این عنوان ها با مسائل دینی ارتباط مستقیم دارد.
محمد غزالی نیز در کتاب کیمیای سعادت، موضوع «به طلب علم مشغول شدن» را در رکن « عبادات» آورده است و در این رکن، مباحثی چون:طهارت کردن، نماز کردن، زکات دادن، روزه داشتن، حج کردن، قرآن خواندن، ذکر تسبیح کردن، وردها و وقت های عبادت راست داشتن را مطرح کرده است. این طرز تبویب و تقسیم بندی موضوعات در کیمیای سعادت نیز ثابت می کند که غزالی نیز مانند کلینی «علم»را محدود به مسائل دینی می دانسته است.
خوارزمی مؤلف «مفاتیح العلوم»عنوان شریعت و علوم وابسته به آن را علوم عربی خوانده، و از علوم دیگر بعنوان «علوم مردم غیر عرب» یاد کرده است، و ابن خلدون نیز عرب را در آغاز امر (در هنگام ظهور اسلام و چند قرن اول اسلامی)به مقتضای سادگی و بداوت از هر گونه علم و صنعتی بدور، و حاملان علوم را، اعم از علوم شرعی و علوم عقلی، همه از عجم یا از پیروان عجم دانسته است زیرا بزعم وی فنون نتیجه ی حضارت است و عرب دورترین مردم از آنند.
در ادب فارسی هم از «علم»و «عالم»بترتیب چیزی جز علم دینی و متخصص در علوم دینی مانند واعظ و مذکر و فقیه و مفسر و... اراده نشده است.در زبان فارسی رایج در یک صد سال اخیر، و در تمام نوشته های صدر مشروطیت به بعد نیز «اهل علم» و «علما»در همین معانی بکار رفته است.
بدیهی است مسمانان بارها در آثار خود لفظ «علم»را علاوه بر «علم دینی»برای رشته های گوناگون دانش بشری که در روزگار ایشان شناخته شده بوده است نیز بکار برده اند و برای علوم نیز تقسیمات مختلفی قائل بوده اند.وبدین جهت در کتاب های خود از علوم طبیعی، ریاضی، و الهی،یا علم جلی، خفی و لدنی، علم احجار، علم استخراج، علم اندازه، علم طب، علم تشریح، علم صرف و نحو، علم انشاء ،علم بدیع، علم بلاغت و غیره یاد کرده اند. و چنان که می دانیم در تمام این رشته ها از بین مسلمانان عالمان نامداری ظهور کرده اند که بسیار از آنان ایرانی بوده اند. ولی هر گاه سخن از « علم» در زبان قرآن و حدیث بمیان آمده است، چنان که قبلاً بشرح اشاره گردید، همه جا فقط علم دینی، بطور عام، یک یکی از شاخه های آن مقصود بوده، و با باصطلاح در این مورد اطلاق عام به خاص شده است با یک استثناء و آن حدیث « العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان» است که در آن علم ابدانیا پزشکی نیز در زبان حدیث « علم» خوانده شده است.
با وجود این مطلب صریح، برخی از معاصران ما، اعم از ایرانی و غیرایرانی چنان که در آغاز این مقاله ذکر گردید درباره ی « علم» و « عالم» در زبان قرآن و حدیث، بضرس قاطع آراء دیگری اظهار کرده و در اثبات آن نیز پای فشرده اند که از آن جمله است: اسلام بر خلاف مسیحیت برای علم و عالم مقامی والا قائل است ( مطهری، بازرگان، شلتوت، بوکای)؛ مقصود از « علم» در اسلام، مطلق همه ی علوم است آن چنان که امروز در دنیای مغرب زمین از این لفظ اراده می شود ( شلتوت، بازرگان، شیخ یحیی نوری، شریعتی در سال (1347)، « متجددان» در سال (1350)بزغم شریعتی)؛ مقصود از علم در اسلام به هیچ وجه تنها شناختن شرایع و معارف دینی و فقه نیست ( شلتوت، بازرگان، شریعتی)؛
در حدیث « طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» کسب هر گونه علم و دانشی بر هر مرد و زن مسلمانی فریضه شناخته شده است(15)( بوکای)؛ چون در اسلام بزرگترین مسئوولیت متوجه علم است، عالم در زبان قرآن و اسلام درست به همان معنی است که امروز در فرهنگ ها و ادبیات اجتماعی و ایدئولوژی های مردمی و انقلابی و مسوول برای « روشنفکر» قائل اند ( شریعتی). در اسلام بطور کلی با صرف انرژی فکری در مسائلی که نتیجه ای جز خسته کردن فکر ندارد، یعنی راه تحقیق برای انسان در آن ها باز نیست مخالفت شده است، و گر نه علومی که راه تحقیق برای انسان در آن ها باز نیست مخالفت شده است، و گر نه علومی که راه تحقیق در آن ها بازست و بعلاوه سودمند می باشد مورد تأیید و تشویق اسلام است، از جمله قرآن برای مطالعات تاریخی اهمیت فراوان قائل است و بدین سبب مردم را به مطالعه ی اقوام گذشته دعوت می کند (مطهری)؛ اسلام از ابتداء هم از علم استقبال کرده و هم استقلال آن را برسمیت شناخته است. علمی که خداوند به آدمیان داده و می دهد معرفت کامل و شناسایی خالی از خلل و تلبیس هاست، شناخت اشیاء و امورست، و همان مفهوم logie را دارد که در عناوین ژئولوژی، سوسیولوژی و امثال آن بکار می رود، فارغ از هر نوع ملاحظه و مصلحت اندیشی یا قید و دستور ( بازرگان)؛ علمای عرب در عصر پیامبر اسلام نسبت به زمان خود از لحاظ آگاهی های علمی جلوتر بوده اند و پیغمبر اسلام از کارهای آنان استفاده کرده و الهام گرفته است، و سبب تأکید بر طلب علم در اسلام نیز همین است ( بوکای)؛ خروج انسان از جو زمین، مطالعات فضایی، پرواز انسان در فضا و تسخیر فضا همه در آیات قرآنی بنوعی پیش بینی یا کشف شده است ( بوکای، سید محمد باقر صدر)؛ بسیاری از حقایق علمی را قرآن در هزاران سال قبل از پیدایش علم و تکنیک جدید کشف کرده و از جمله قرآن اسرار جنین شناسی را «پیش از بوجود آمدن میکروسکوپ های ذره بینی و تجربه های علمی» در اختیار انسان قرار داده است ( سید محمد باقر صدر).
برخی از این افراد عموماً در ترجمه ی آیات قرآن و احادیث به زبان فارسی نیز به شیوه ای خاص عمل کرده و فی المثل عبارت هایی مانند « طلب العلم» و « بغاه العلم» را بترتیب به « دانشجویی» و «دانشجویان» ترجمه کرده اند و از جمله حدیث « طلب العلم فریضه علی کل مسلم الا ان الله یحب بغاه العلم» را بدین صورت به زبان فارسی بر گردانیده اند که « رسول خدا (ص) فرمود: دانشجویی بر هر مسلمانی واجب است، همانا خدا دانشجویان را دوست دارد.(16)در حالی که می دانیم لفظ « دانشجو» در چهل پنجاه سال اخیر در ایران به معنایی خاص بکار می رود. یعنی ما امروز کسی را دانشجو می دانیم که در دانشگاه یا یکی از مؤسسات تعلیمات عالیه به فرا گرفتن یکی از رشته های علمی، ادبی و هنری نظیر پزشکی، ریاضی، ادبیات، تاریخ، حقوق، کامپیوتر، زیست شناسی، موسیقی، نقاشی و... که شامل ده ها رشته می شود سرگرم است.
بدیهی است برای کسانی که مأخذ اطلاعاتشان در مورد آیات قرآن مجید و احادیث، این گونه کتاب ها و ترجمه هاست یقین حاصل می شود که هم پیامبر اسلام طلب هر گونه علم و دانشی را بر هر مرد و زن مسلمانی فریضه دانسته است، و هم خداوند همه ی « دانشجویان» جهان را- اعم ازمسلمان و غیره مسلمان و لا مذهب بی قید و شرط- و از جمله دانشجویان رشته های هنرهای دراماتیک، رقص، موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی، باستان شناسی، و نیز همه دانشجویانی را که درباره ی ادیان و مذاهب ضاله، از نظر اسلام، تحصیل می کنند دوست می دارد.
آیا چنین برداشتی درست است؟ اگر جواب این پرسش منفی باشد، یقیناً برخوانندگان این کتاب ها حرجی نیست.

پی نوشت ها :

1.« کیمیای سعادت»، ص 133
2.ایضاً، ص 174
3.« تاریخ سیستان»، تصحیح محمد تقی بهار، تهران1314، ص 89
4.« تفسیر قرآن مجید ( معروف به تفسیر کمبریج، ج1/ ص 151
5.ایضاً، ج1/ ص 69
6.مثال هایی که مأخذ آن ها نقل نمی گردد از « لغت نامه ی دهخدا» در ذیل کلمات: علم، عالم، دانشومند، دانشمند اقتباس گردیده است.
7.« پند پیران» تصحیح جلال متینی، تهران1357، ص 132
8.« تفسیر قرآن مجید ( معروف به تفسیر کمبریج)، ج1/ ص 151
9.ایضاً، ج2/ ص 264
10.ایضاً، ج1/ ص 416
11.عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر، « قابوس نامه »، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران 1345، ص 161
12.ایضاً، ص 170
13.ابو عبدالله محمد بن احمد بن یوسف کاتب خوارزمی،« مفاتیح العلوم»، ترجمه ی حسین خدیوجم، تهران1362، ص 6
14. به نقل از ذبیح الله صفا، « تاریخ ادبیات در ایران»، تهران1351، ج1/ ص 89-88
15.این حدیث در اکثر متون عموماً بی لفظ « مسلمه» آمده است. البته چون لفظ « مسلم» در حدیث مذکور اسم جنس است، شامل مرد وزن می شود.
16.ترجمه ی حاج سید جواد مصطفوی، « اصول کافی»، ج1/ ص 30؛ و نیز رک در همین مقاله به الفاظ: دانش، دانشجو، دانشمند، دانشمندان، ترجمه ی مصطفوی:« اصول کافی» ج1/ ص 30، 43، 39، 41؛ دانش، دانشمند، دانشمندان در نوشته های شریعتی:« اسلام شناسی»، ص 43- 42. « شیعه» ، ص 182-180؛ دانش و دانشمندان در ترجمه ی سید خلیل خلیلیان:« سیری در تعالیم اسلام»، ص 129-146. و از همین گونه است کاربرد کلمه ی « دانشمند» در این عبارت:« عایشه جز زیبایی و جوانی، زنی بسیار باهوش و خوش اطوار و خوش سخن و دانشمند بود و محمد را عاشقانه دوست می داشت (« اسلام شناسی»، ص 513).

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 1

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.