تشیع پاسخی به بنیادی ترین مسائل اسلام (1)

آیا دین، مجموعه ای است پیش ساخته و یا مجموعه ای است در پاسخ به پرسش های بنیادین و یا ترکیبی از این دو؟ تشیع، که قرائتی معصومانه از دین است، چه پیوندی با مجموعه ی دین در گذر تاریخی دارد
يکشنبه، 7 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشیع پاسخی به بنیادی ترین مسائل اسلام (1)
تشیع پاسخی به بنیادی ترین مسائل اسلام (1)

 

نویسنده: دکتر محمد محسن حمیدی*



 

 

چکیده

آیا دین، مجموعه ای است پیش ساخته و یا مجموعه ای است در پاسخ به پرسش های بنیادین و یا ترکیبی از این دو؟ تشیع، که قرائتی معصومانه از دین است، چه پیوندی با مجموعه ی دین در گذر تاریخی دارد؟ این ها پرسش هایی است که نویسنده ی نوشتار، درصدد پاسخ به آنهاست. پیام آور بزرگ اسلام، در سده ی نخست، بنیاد جامعه ای برین را نهاد. اما واقعیت تاریخی، روزگار نخست ظهور اسلام را با تنش های سیاسی، فرقه ای و قبیله ای نشان می دهد، تشیع در درون این منازعات، پاسخی روشن به همه آرمان هایی بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله در راستای ایجاد جامعه ای برین تلاش ورزیده بود، چه آن که بنیان اولیه آن هم توسط خود ایشان پایه ریزی شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال یازدهم هجرت چهره ی نورانی را در نقاب خاک کشید. پس از این بود که دو جریان که قائل به وصایت و امامت بودند و جریانی که قائل به شورا و خلافت بود در برابر هم قرار گرفتند. اولی، ماجرای تشیع است و دومی، جریان خلافت، مدتی پس از رحلت، سادگی و شکوه دوره ی نبوی، از میان برخاست و بالمال، پس از اندکی، به جبهه رویارویی هم صف آرایی نمودند. اسلام سنی، اسلام تشیع، اسلام خوارج، از این میان، اندیشه شیعی در پاسخ به پرسش های بنیادی تاریخ رقم خورد. در شکل گیری تشیع، مانند هر حرکت سیاسی دیگر، می توان در چهار مرحله مرور نمود، بحران و مشاهده بی نظمی، تشخیص درد، بازسازی جامعه، راه درمان.
تشیع، در واقع، به ارائه ی راه کارهایی که از زلال وحی سرچشمه گرفته، به ریشه یابی بحران ها پرداخته، در بحران جانشینی، مسأله ی وصایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و جانشینی علی علیه السلام، مطرح شده که به واقع، امری شخصی نبوده، بلکه در زلال وحی ریشه داشته است. همین است که در مرحله ی تشخیص درد، علی علیه السلام و فرزندانش، درد جامعه ی اسلامی را در فاصله ی گرفتن از جانشینی علی علیه السلام و فرزندانش ارزیابی نموده اند. لذا در مرحله ی سوم که بازسازی ساختاری جامعه است، پس از تشخیص درد، بازگشت به دامن اهل بیت و خلافت بلافصل و وصایت ر پیش بینی می کند. طرح جایگزینی، عدالت، اهل بیت و سنت و عترت است و بدین روی شیعه، به صورت ساختاری، پاسخی است به همه دردها، نگرانی ها، بحران ها و اضطراب ها، که بازگشت جامعه به دامن عترت را وا می گوید.
واژگان کلیدی: تشیع، قبیله، بحران، بی نظمی، وصایت، خلافت، شورا.

 

هزار جامه بدل کرد روزگار و هنوز
حدیث دیده یعقوب و پیرهن باقیست
«صائب»

1) طرح مسأله

چند و چون پسوند دین با جامعه و تاریخ کدام است؟ آیا دین و مذهب، مجموعه ی پیش ساخته ای از قواعد و اصول است که بر مؤمنان عرضه می شود، یا آن که پس از پرسش هایی که در دوره ی تکوین آن دین یا مذهب فراروی فرد مؤمن یا جامعه مؤمنان پدید می آید، رهبر یا رهبران دینی پاسخ ها، راه حل ها، آموزه ها و راه کارهایی فراپیش می گذارند که مجموعه ی آنها مکتب، منش و مذهب ویژه ای را متمایز می سازد، و یا ترکیبی از هر دو ساختار مکتب مطلوب را تعیین می کند؟
این ها برخی از بنیادی ترین پرسش هایی هستند که چون سخن بر سر هر دین و مسلکی باشد، در میان می آیند. اما از سوی دیگر اسلام خود را آخرین دین و پیامبر صلی الله علیه و اله خود را «خاتم پیامبران» خوانده است، و از این رو فراگیری و تعمیم پذیری آموزه های آن به تاریخ پس از تکوین، مطرح می شود. تشیع، به مثابه یک مذهب، چه پیوندی با تاریخ دارد و چه فلسفه و تبیین و از کدام ره گذر می توان بر آن آورد.
نگارنده می کوشد تا این پرسش ها را به آزمون بگذارد و این فرضیه را وارسی نماید که: تشیع در پیوند با بنیادی ترین مسائل فرد و جامعه ی مسلمان در یکی دو سده ی نخست اسلامی قوام یافته و می توان آنرا پاسخی ویژه به اصلی ترین پرسش های مسلمانان آن روزگار دانست. همچنین به کمک برخی روش شناسی های اخیر در علوم اجتماعی، کوشش شده است تا پسوند تشیع با مسائل پیش گفته، و ناسازگار نبودن آن با تعمیم پذیری و دامن گستری مذهب به افق های فراخ تر تبیین شود.

2) درآمدی تاریخی

پیامبر صلی الله علیه و آله، پس از سال های طاقت فرسای تلاش، ایستادگی و جهاد، و پی ریزی جامعه ای که از آن پس از سوی همه ی فرقه های اسلام به دید آرمان شهر اسلامی نگریسته شد، در سال یازدهم هجرت، رخ در نقاب خاک و پر به سوی آسمان کشید. ماجرای سقیفه، دو دسته ی اصلی را به عنوان اهل وصایت و اهل شورا از یکدیگر جدا ساخت. حکومت در دستان یک فرقه و دید منتقدانه همراه با نگه داشت چارچوب کلی یادگار محمد صلی الله علیه و آله، از آن پس ادامه یافت.
علی علیه السلام، که از مدار اصلی سیاست کنار گذاشته شده بود، به رغم رایزنی های گاه و بیگاهی که با وی می شود، 25 سال تمام (و به گفته ی شریعتی در بهترین سال های عمر خویش از 33 تا 58 سالگی) به آبادانی و کشاورزی پرداخت.
گشودن سرزمین های اسلامی، که در روزگار عمر آغاز شد، با ثروت، سرزمین و مردمی نومسلمان، طیف تازه ای از مسائل و پیامدها را برای عرب های مسلمان پدید آورد و سقوط نهاوند در سال 21 هجری پیروزی بزرگی بود؛ پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد؛ پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی. (زرین کوب، 1383، 83)
اما این سادگی و بی پیرایگی دیری نپایید. «هنوز ربع قرنی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و‌آله نگذشته بود که در روزگار فرمانروایی سومین خلیفه، از میان امت این ندا برخاست که به خاطر موازین دین علیه فرمانروای جامعه دست به اسلحه ببرند». این رویارویی خود سبب ساز جبهه گیری های فکری و سیاسی دیگری در آینده گردیده، و در گذر تاریخ از چشم اندازهای گوناگون به تحلیل کشیده شد. در مثال برخی گفته اند که کشتن عثمان (656م.) مایه پدید آمدن آن سه فرقه ی دینی و سیاسی گردید که تا امروز نیز جهان اسلام بر پایه ی همان ها استوار است»؛ اسلام سنی، اسلام تشیع و اسلام خوارج. (بارتولد، 1377، 14-12)

3) روش شناسی جستار

بر سر شکل گیری تشیع، سخن های گونه گون و گاه متعارض به میان آمده است. هرچند از دیدگاهی پیروان یک نحله ی فکری در این زمینه دیگران را می توانند نادرست و برخطا رفته بدانند، اما شاید بتوان کلیت همه ی این دیدگاه ها را از چشم اندازی دیگر جمع نمود. به گمان من اگر پرده ی قداست و «این است و جز این نیست» را از برداشت های اندیشه ای در این زمینه کنار بزنیم و آنها را تنها تلاش ها یا فراورد تلاش های اندیشمندان برای شناخت یک پدیدار- تشیع- بدانیم، می توانیم بگوییم که آنها طیف های گونه گون فکری اند که هر یک در پی نگریستن از چشم اندازی متفاوت به موضوع بررسی حاصل امده اند. می توان به یک شخصیت برجسته از چشم انداز زندگی خانوادگی، اندیشه های سیاسی، زندگی شخصی، ویژگی های فیزیکی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، و مانند آن نگریست. به گمان من کلیت آنچه بر سر پیدایش تشیع گفته می شود را می توان در یک چنین چارچوبی گرد آورده و به یکدیگر نزدیک ساخت.
قائل شدن به این که برداشتهای فکری گوناگون، نگریستن از چشم اندازی ویژه است، نقطه ی مشترکی است که اکنون پایه ی مناسبی برای تبیین موضوع این نوشتار- علل تاریخی پیدایش تشیع- پدید می آورد، و به رغم آن که غایت آن نگرش و حد افراطی و پیشینه ی آن به «نسبی گرایی» می رسد، باز هم در این موضوع «چون نیک بنگری» ابهامی پدید نمی آورد؛ چرا که از یک چنین دیدگاهی، دست کم مجال فراخ تری برای بازنمایی ارزش ها، مفاهیم و فرهنگ شیعی در مجموعه ی گفتمان غالب و مسلط تاریخ اسلام (اسلام سنی) پدید می آید.
دست کم «این قدر هست که» چشم انداز گرایی (perspectivisim) «در تقابل با پوزیتویسم، که علم را روش اعلا و مثالی مشاهده ی مستقیم «واقعیت» می داند، تاکید می کند که هر نوع تلاش شناخت شناسانه- از جمله علم- از منظر خاصی صورت می گیرد که منافع و دلبستگی های سیاسی و فکری خاص خودش، معرف آن است. بنابر پرستپکتیویسم ما نمی توانیم هیچ چیزی، و فراتر از همه «واقعیت» را «مستقیماً» مشاهده کنیم و به بطنش راه ببریم. هر مشاهده ای، مشاهده از منظرهای نظری فرهنگی جای تردید ندارد» (فی، 1381، 11-10).
به گمان من، امتیاز این روش در آن است که: از یک سو افق گسترده تری برای رهیافت های گوناگون فراهم می سازد تا بتوان به موضوع جستار از زوایای گوناگون نگریست و برجستگی های چند پهلوی آن را دریافت و از دیگر سو کاستی های هر رهیافت را نیز کمابیش در رهیافت های نظری و روش شناختی آن رهیافت و کم تر در اصل و بنیاد موضوع سراغ کرد.
صاحب این قلم بر آن است تا در این نوشتار، چشم اندازگرایی را (در مفهوم حداقلی پیش گفته) در کنار چارچوب روش شناختی، «اسپریگنز» (Thomas A.spragens برای «فهم نظریه های سیاسی» نشانیده، و با پل زدن بر آن دور، راه را بر مطالعه ی چندی و چند وجهی پیدایش تشیع هموار نماید. البته همان گونه که نویسنده، خود، یادآور می شود نام بردن از نظریه ی سیاسی، نمی تواند مانع کاربست این چارچوب بر دیگر نظریه ها(ی اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی و مانند آن) باشد (اسپریگنز، 1370، ص).
بایسته می نماید تا همین جا به یک شبهه ی «مقدر» پاسخ بگویم و آن این که از جایی که این چارچوب بر علل زیستی، واقعی یا تصوری فرد در پیدایش نظریه تاکید می کند، چه بسا در تقابل یا تعارض با اندیشه های مذهبی و الهی انگاشته شود. این در حالی است که آموزه های مذهبی را نمی توان و نمی باید آفریده ی «برج عاج نشینان (1)» انگاشت.
می توان چشم اندازی مشترک برای این گونه نگرش به آموزه های مذهبی جست، و کسانی چون «اسپریگنز» و «رندال» را، به رغم بهره گیری از ابزارهای متفاوت، در رهیافتی مشترک دید.
«وقتی از تاریخ ظهور و تکامل عقاید باخبر باشیم، رابطه ای را که میان عقیده و زمان و مکان پیدایش آن هست آسان تر می فهمیم و متوجه می شویم که هر اعتقادی به محیط پیدایش آن تعلق دارد؛ و مادام که از محیط خود مایه بقا می گیرد، سودمند است. اگر ترکیب عقل مردم چون موزاییکی باشد که اعتقادی بر صفحه ای انبوه شده، فهم تاریخ و علت پیدایش این اعتقادات و این که می باید آن را گرفت یا رها کرد اهمیت بسیار دارد، و در این زمینه پرسش های بسیار پیش می آید. آن جهش های بزرگ تفکر که این اعتقادات را بر سر هم انبوه کرده چه بوده و به چه صورتی انجام گرفته و قومی که به این افکار معتقد بوده اند در اوج قدرت انتشار آن چه وضعی داشته اند؟ میراث این جهش های فکری چه ارزشی دارد؟ مردم در کار تجدید بنای تمدن، که هرگز خاتمه پذیرفتنی نیست، چه مواردی را باید بجویند؟ انسان که جهان برون را می شناسد و به سرچشمه های امید درونی واقف است باید از نفوذ گذشته در حال گفت و گو کند و آن را بشناسد تا آن که فرمانروای آن شود (رندال، 1376، 12).
در این جا، سخن بر سر پیوندهای اندیشه مذهب با زمانه و به دیگر سخن همگفتی آنهاست.
«ضرورتی که ما را به تجزیه ی اعتقادات مردم و تشخیص ریشه های آن وادار می کند، مربوط به یک حقیقت مسلم است، که کمتر به اهمیت آن توجه می شود. افکار و معتقدات که چون خدایان المپ، جوانی جاوید ندارد که تغییر نپذیرد؛ بلکه مانند همه ی چیزهای انسانی زاده می شود، بزرگ می شود، به کمال می رسد و شاید بمیرد. بدین گونه افکار و معتقدات زنده است و هرچیز زنده باید محیطی داشته باشد تا در آن بماند و با مقتضیات آن هماهنگ شود (همان).
از یک چنین چشم اندازی، مفروض من آن است که: شیعه نیز همچون دیگر مذاهب و نحله ها در پاسخ به پرسش های تاریخ و مسأله های زمانه شکل گرفته؛ و در موضع گیری خویش در قبال رخدادها، بحران ها، پرسش ها و افت و خیزهای انسان و جامعه پدید آمده است. این البته محصورکردن مذهب در زمانه ای خاص نیست؛ بلکه نسخ موضع گیری مذهب در یک عصر، می تواند سرمشقی (الگویی) کلی فراهم سازد که با روزآمد سازی و بازتفسیر در خور کار بست بر روزگاران دیگر باشد. از همین دیدگاه می توان تأکید شیعه را بر «زمان و مکان» بازشناخت. «یک نظریه پرداز ژرف اندیش از محدودیت های محیط اطراف خود فراتر می رود. مسلماً اوضاع سیاسی فردی او، مسائلی را که با آنها مواجه است، روشن و معین می کند. اما این مسائل دربرگیرنده و نماینده ی مسائلی از نظر سیاسی است که به کلیه ی زمان ها و مکان ها مربوط می شوند» (اسپریگنز، 1370، 65).
حال که قوام یافتن تشیع را به عنوان یک شیوه ی نگرش و مکتب اندیشه و آرمان به بررسی می نشینیم، با چه ساز و کار و شاخصی باید آن را بررسی کرد. در مورد دین، یک چنین کاری شاید آسان تر باشد، چرا که می توان «متن» مقدس (مانند قرآن کریم) را پاسخی بدان اوضاع و موضع گیری های گونه گون قرآن نسبت به پرسش ها و مسأله های زمانه دانست؛ آن گونه که «نصر حامد ابوزید» در «تأویل متن» (نصر حامد ابوزید، 1382، 481) در پی یک چنین هدفی گام می زند. اما درباره ی مذهب شیعه و از آن جا که به تاکید امامان علیهم السلام، این مذهب دین تازه ای نیست و راه درست تر فهم اسلام است، یک راه برری آن است که موضع گیری امامان علیهم السلام و نخستین یاران و پرورش یافتگان این مکتب را در برابر مسأله ها و بحران ها، شاخص آن مکتب بگیریم. از این رو، در این نوشتار از دیدگاه امامان (همچون علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و...) و نخستین و وفادارترین یاران آنها مانند (سلمان و ابوذر) و موضع گیری آنان در برابر رخدادها و پرسش های روزگار خود، سخن به میان خواهد آمد.

پی‌نوشت‌ها:

1) تنها اشارتی است به نام کتاب استاد محمدرضا حکیمی.
* استادیار علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد

 

منبع:اندیشه حوزه شماره 84



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط