روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (3)

یکی از رویکردهای مکتبی و روش های عملی امامان شیعه علیهم السلام در پاسداری از مکتب و شریعت، مبارزه با غلو بوده که امامان شیعه علیهم السلام، همگی با این انحراف بزرگ فکری
دوشنبه، 8 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (3)
روش شناسی حرکت های مکتبی امامان علیهم السلام (3)

 

نویسنده: علی اکبر نوایی*



 

3) مبارزه با غلو

یکی از رویکردهای مکتبی و روش های عملی امامان شیعه علیهم السلام در پاسداری از مکتب و شریعت، مبارزه با غلو بوده که امامان شیعه علیهم السلام، همگی با این انحراف بزرگ فکری به تقابل همه جانبه پرداختند، تا خلوص مکتب را حفظ نمایند.
«غلو، به معنای از حد گذشتن، تجاوز و مبالغه است. چنان چه در مورد انسان ها به کار رود، به معنای زیاده روی در قدر منزلت آنان است» (تاج العروس، ج10، ص 269 و المفردات، ص 377).
سابقه ی گرایش به غلو، به پیش از اسلام باز می گردد، چنان که گروهی از یهودیان، عزیز را پسر خدا دانستند و یا گروهی از مسیحیان، مسیح را پسر خدا دانستند.
«وَ قالَتِ الْیَهودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ وَ قالَت النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللهِ ذلِکَ قَوْلُهُمل بِاَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللهُ انِّی یُوْفَکُونَ» (توبه، 30)؛ یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست، این سخنی است که آنها به زبان می آورند، در حالی که همانند گفتار پیشین (مشرکان) است، خدا بکشدشان، چگونه ا زحق منحرف می شوند.
مکتب اسلام، با غلو به شدت مبارزه کرده است، چنان که می فرماید: «یا اهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ اِنَّمَا الْمَسیِحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ اَلْقاها اِلی مَرْیَمُ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَ آمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهوا خَیْراً لَکُمْ اِنَّما اللهُ اِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ اَنْ یَکُونَ لَهُ وَ لَدٌ لَهس ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارضِ وَ کَفی باللهِ وَکیلاً» (نساء، 171)؛ ای اهل کتاب، در دین خود غلو (زیاده روی) نکنید و درباره خدا غیر از حق مگویید، مسیح، (عیسی بن مریم)، فقط فرستاده ی خدا و کلمه ی اوست که او را به مریم القا نموده و روحی از طرف او است. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید، خدا در سه چهره است. از این سخنان خودداری ورزید که برای شما بهتر است، خدا، تنها معبود یگانه است. او منزه است که فرزندی داشته باشد. از آن اوست هرچه در آسمانها و زمین است و برای تدبیر آنها، خدا کافی است.
پس از ظهور اسلام و خصوصاً پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و‌اله در میان مسلمانان، فرقه های غالی پدید آمدند که نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیای دین علیهم السلام و به ویژه امامان علیهم السلام و حتی شخصیت های دیگر، اعتقادات اغراق آمیزی پیدا کردند، و در مظاهری چند گانه، پدیده ی غلو در تاریخ اسلامی شکل گرفت. همچون الوهیت پیامبر صلی الله لعیه و آله و ائمه علیهم السلام، شریک بودن آنها در رزاقیت و آمریت، حلول خدا در وجود آنها، آگاهی آنان از غیب (بدون ارتباط با خدا) و... روایات فروانی از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام در مبارزه با غلو صادر شده است، که آنان از غالیات تبری جسته اند و آنان را از خود ندانسته و طردشان کرده اند.
«قال رسول الله صلی الله علیه و‌اله لا ترفعونی فوق حقی، فان الله تبارک و تعالی اتخذنی عبداً قبل ان یتخذ نبیاً» (مجلسی، 1983، 135).
مرا بیش از آن چه هستم بالاتر مبرید، چر که خدای تعالی پیش از آن که مرا پیامبر قرار دهد، بنده ای قرار داده است. علی علیه السلام و همه ی امامان شیعه علیهم السلام همین روش را در پیش گرفتند و به شدت با غالیان به ستیزه برخاستند. «قال امیرالمومنین علیه السلام اللهم انی بری ء من الغلاه کبرائه عیسی بن مریم من النصاری الله اخذلهم ابداً و لا تنصر منهم احداً» (مجلسی، 1983، 266)؛ علی علیه السلام فرمود: بار خدایا، من بیزارم از غلو کنندگان، چنان که عیسی بن مریم از نصاری (به همین دلیل) بیزاری جست، خدایا خوارشان ساخته و یاریشان مفرما.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «احذروا علی شبابکم الغلاه لا یفسدوهم فان الغلاه شر خلق الله، یصغرون عظمه الله و یدعون الربوبیه لعباد الله، و الله ان الغلاه لشر من الیهود و النصاری و البحوس و الذین اشرکواً» (مجلسی، 1983، 265)؛ بر حذر دارید و باشید بر جوان هایتان از غلات که فاسدشان نسازند، زیرا که غلات، بدترین خلق خدایند؛ عظمت خدا را می کاهند و ادعای ربوبیت برای بندگان خدا دارند، قسم به خدا که غلات، بدترند از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان.
امام رضا علیه السلام به شدت با غالیان برخورد نمودند. چنان که از یونس بن ظبیان غالی بیزاری جستند و اورا لعن فرموده و او را همراز شیطان دانستند.
«محمد بن قولویه، عن سعد، عن محمد بن عیسی، عن یونس، قال سمعت رجلاً من الطیاره یحدث ابالاحسن الرضا علیه السلام عن یونس بن ظبیان انه قال: کنت فی بعض اللیالی و انا فی الطواف فاذا نداء من فوق راسی یا یونس، انی انا الله لا الا انا فاعبدنی و اقم الصلواه لذکری، فرفعت راسی فاذا رایت ابالاحسن علی ابن موسی الرضا علیه السلام فغضب ابوالحسن علیه السلام غضباً ثم قال للرجل اخرج عنی لعنک الله و لعن من حدثک و لعن یونس بن ظبیان، الف لعنه تتبعها الف لعنه کل لعنه قبلغک قعر جهنم، اشهد ما ناداه الا شیطان، اما ان یونس مع ابی الخطاب فی اشد العذاب، و اصحابها الی ذلک الشیطان مع فرعون و آل فرعون فی اشد العذاب» (مجلسی، 1983، 264).
احادیث در این باب، از کثرت و فراوانی خاصی برخوردارند که نشان می دهند امامان شیعه علیهم السلام با پدیده ی غلو برخورد کردند تا در دین، ناخالصی پدیدار نگردد و الوهیت انسانی مطرح نشود و درباره ی جامعه ی اسلامی به شرک در خالقیت و ربوبیت گرفتار نگردند و پاکی و خالصی شریعت، همچنان محفوظ و مصون بماند.
ائمه علیهم السالم در این روش، چند نکته ی بدیع و مهم را روشن ساختند:
1) اعتقادات دینی اهل کتاب، آمیخته با غلو و گزافه گویی است؛
2) پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، مأمور مبارزه با غلو و افراط گران و در شؤون پیامبر و امامان علیهم السلام بود؛
3) غلو در دین، به فساد عقاید دینی منجر گردیده و به فسادهای دامن گستر فراوانی منجر خواهد شد؛
4) جامعه ی اسلامی باید از غالیان حذر کنند، تا فتنه های معرفتی و عقیدنتی پدیدار نگردد؛
5) غالیان، از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان، ناپاک تر و پلیدترند؛
6) حکم به نجاست غالیان نمودند؛
7) نتیجه ی افراط گری در عقاید و غلو، سبب جواز قتل غالیان در عقاید است؛
8) ضلالت های فراوان تاریخ، نتیجه ی غلو و افکار باطل گمراه گراست؛
9) غلو در عقاید، ریشه ی نفسانی دارد؛
10) غالیان، به انحراف جامعه دامن می زنند و چهره ی جامعه ی دینی را مشوش و لکه دار می نمایند؛
11) پیروی از عقاید غالیان حرام است و ورود در حوزه ی شرک می باشد؛
12) پیروان ادیان الهی هنگامی که از مکتب اهل بیت علیهم السلام جدا شدند، به غلو روی آورده و دامن می زنند.
در نهایت امامان شیعه علیه السلام، خود را عبد خدا و بنده ی خاضع خدا می دانستند و شیعیان را به همین سیرت و سنت دعوت می کردند، تا کژی و انحراف و اعوجاجی در مکتب و شریعت پدیدار نگردد.

4) ضابطه گرایی در تبیین مکتب

روش دیگر امامان شیعه علیه السلام، رعایت اصل ضابطه گرایی در تبین مکتب و شریعت بود. ضابطه مندی در تبین مکتب، همان پیوری از قواعد بنادی و اصول است، که البته آنان پیروان خود را به همین اصول هم دعوت کرده که در فقه و سنت دینی، اصول ملقات نامیده می شوند، یعنی اصولی که توسط آنان، القا شده است. وقتی که امام، طبق ضوابطی همچون عصمت، طهارت، عدالت، علم به شریعت، پاکی و کفایت ذاتی، از سوی خدا برگزیده می شود، طبعاً سیاست و مشی او در تبیین مکتب، ضابطه مند و اصولی خواهد بود. در تربیت آگاهانه و اصولی که امامان علیهم السلام آن را مد نظر خویش داشتند اصول حق بود، که البته نیک باید بدانیم که حق، با تظاهرات رفتاری افراد وسینه چاک کردن ها یا افرادی نظیر خوارج نهروان و مرجثه و غلات تفسیر نمی گردد. زیرا در این رابطه، جریان های فکری انحرافی بیشتر به سینه چاکی پرداخته و ادعای دینداری می کنند و از همین ناحیه دیگران را متهم به بی دینی و خروج از مدار شریعت و مکتب می کنند.
علی علیه السلام در همین رابطه می فرماید: «ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله» (صبحی صالح، 1398ه)؛ همانا حق و باطل با قدر و منزلت افراد شناخته نمی شود (که کسی که دارای شهرت و موقعیت باشد و ملاک حق قرار گیرد) حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی، باطل را بشناس تا آهل آن را بشناسی.
همچنین فرمود: «ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیه الحق فاعرف الحق تعرف اهله» (حکیمی، 1375، 128)؛ دین خدا به وسیله ی اشخاص شناخته نمی شود، بلکه با نشانه و آیت حق شناخته می شود پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی. با این ضابطه مندی اصولی و مهم، هر کس گامی از مسیرحق کنار رود و از ضابطه ها و اصول و معیارها تخطی کند، او را تخطئه می کنند، چنان که در زندگی امام علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام نمونه ها فراوان اند؛ چنان که امام سجاد علیه السلام محمد بن شباب زهری را تخطئه کرد و چنان که در زندگی همه ی امامان علیهم السلام این رویکرد مکتبی عملیاتی گردید.
البته باید بدانیم که ائمه علیهم السلام، به دلیل همین ضابطه گرایی در تشریح مکتب، مورد بغض حکومت های غاصب و جور قرار گرفتند. یاران آن ها هم با همین ضابطه گرایی ها مورد خشم واقع شدند.
علی علیه السلام، هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید می کردند، به او می فرماید: «یا اباذر، انک غضبت لله فارج من غضبت له، ان القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک، فاترک فی ایدیهم ما خافوک علیه... لا یونسنک الا الحق و لا یوحشنک الا الباطل فلو قبلت دنیاهم لاحبوک» (صبحی صالح، 1385ه، 188)؛ ای ابوذر تو برای خدا خشم کردی، پس امید به سی داشته باش که برای او غضب کرده ای، این قوم از تو بر دنیای خود ترسیده اند و تو از آنان برای دینت ترسیدی، پس رها نما به دستشان آنچه را که به خاطرش از تو ترسیدند، جز حق انیس و همدمی تو را مباد و جز باطل، چیزی تو را به وحشت نیاندازد. اگر تو دنیایشان را قبول کرده بودی، دوستت می داشتند.
از نظر امامان شیعه علیه السلام، چیزی فراتر از معیار حق پذیرفتنی نیست. لذا در دوران پس از پیامبر صلی الله علیه و‌اله این گونه تمامت خواهان و امتیازجویان منافق، که همه چیز را برای خود می خواستند و خود را میعار قرار داده بودند، ائمه علیهم السلام در مقابل این بدعت گزاران و سنت ستیزان، ایستاند و سنت و رویه ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را معیار قرار دادند و آنانرا به اصول و ضابطه فراخواندند.
متأسفانه در تاریخ هرچه از دوران مشعشع و نورانی رسول اکرم صلی الله لعیه و آله فاصله حاصل شد، از ضابطه ها کاسته شد و خلیفه، معیار همه چیز قرار گرفت. کار بر امامان علیهم السلام دشوار شد، آنان چه خون دل ها خوردند و چه شب های دیجوری را گذراندند، چه هتک حرمت ها دیدند، در عین حال، شیعیان خود را به اصول و ضابطه در شناخت مکتب دعوت کردند.
وقتی عبدالملک مروان بر فراز منبر، خود را معیار معرفی می کرد، مردی از شیعیان امام سجاد علیه السلام مقابل او ایستاد، مأموران بر سر او ریختند و دستگیرش کردند و دیگر معلوم نشد که با او چه شد و کجا رفت. عبدالملک گفته بود: «لا یامرنی احد بتقوی الله الا ضربت عنقه لان الحق معی» (سیوطی، 1398ه، 219)؛
هر کس مرا امر به تقوای الهی کند (چون تخلف است) گردنش را خواهم زد، که حق با من است.
مباحثی نظیر عدالت صحابه و حدیث سازی های فراوان در این راستا، در جهت همین انحراف از ضابطه ها بود که چه تلاش های سنگین و زحمات طاقت فرسایی را بر جریان امامت معصوم تحمیل کرد.

5) معیار قرار دادن قرآن، برای تفسیر شریعت

از نظر ائمه هدایت مهدیین علیهم السلام، تفسیر شریعت، معیاری اصولی دارد و آن معیار قرآن مجید است. چه تعداد روایاتی که ائمه علیهم السلام، جهت شناخت حقیقت کلمات خودشان که از قول آنها روایت می شود، پیروان و یاران خود را امر کرده اند، که آن روایتی که از ما نقل شده را بر کتاب عرضه بدارید: «فما وافق الکتاب فخذوه و ما خالف الکتاب فاضربوه علی الجدار» (الوائلی، 1414ه، 162)؛ آنچه را که موافق کتاب (قرآن) است بگیرید و عمل کنید و آنچه را که مخالفت کتاب است، بر دیوارش زنید. ائمه علیهم السلام، برای تصفیه ی مکتب از انحرافات و آلودگی ها و جلوگیری از دروغ گویی ها و انحرافات فکری، خود قرآن را مقیاس قرار دادند.
پس خود قرآن کریم، یک مقیاس و یک دستگاه تصفیه ای است برای آلودگی هایی که در تاریخ اسلام پیدا شده است... امامان علیهم السلام معیاری قرار دادند، که اول بر قرآن عرضه بدارید، اگر موافق قرآن بود قبول کرده و الا ردش کنید (مطهری، 1378، 133).

پی‌نوشت‌ها:

* پژوهشگر و رئیس گروه فرهنگ و معارف اسلامی اندیشه ی حوزه

منبع: اندیشه حوزه، شماره 84.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.