صوفیان معتقدند که از ناحیهی حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام معروف بن فیروزان کرخی (1) اجازهی تأسیس فرقهای داشته است که بعدها سر فرقهی نعمت اللهیه (2) ذهبیه اغتشاشیه منسوب به سید عبدالله برزش آبادی (3) قادر منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی (4) شاذلیه منسوب به شیخ ابوالحسن شاذلی (5) قرار گرفته است. در این صورت آنچه ضروری می باشد شناخت سر سلسله این فرقه های تصوف است که گویای اصالت و صحیح و ناصحیح بودن انتساب فرقه های نامبرده به علی بن موسی الرضا ست.
معروف کرخی کیست؟
مؤلف تذکرة الاولیاء می نویسد: داود طایی نان می هورد و ترسایی گذشت، پاره ای بدو داد تا بخورد شب را آن ترسا با زن خود جمع شد و معروف در وجود آمد.(6) ابومحفوظ معروف ابن فیروزان(7) یا فیروز(8) یا علی(9) از اهل کرخ(10) بوده(11) که بعداً مسلمان شده است(12) و صوفیه معتقدند او نیز به دست حضرت علی ابن موسی الرضاعلیه السلام اسلام اختیار کرده (13) و بعد از توبه دربان آن حضرت گردیده است(14) در مورد مرگ او نیز آقای محمد باقر سلطانی گنابادی می نویسد: «در سنه ی 200 هجری عده ای از شیعیان خراسان به قصد زیارت و تشرف حضور حضرت رضا علیه السلام بر در خانه آن حضرت جمع بودند و پس از اخذ اجازه شرف یابی از کثرت شوق و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند جناب معروف که در آن زمان پیرمرد ضعیف بود و بر باب خانه ایستاده بود بر اثر فشار و ازدحام جمعیت دچار شکستگی استخوان پهلو گردیده و از آن صدمه به زودی رحلت فرمود و مدفن آن حضرت، بغداد است.(15)
قبل از بررسی تاریخی مطالبی که به طور ضد و نقیض نسبت به معروف کرخی در کتابهای صوفیه به چشم می خورد باید توجه شما را به ادعای میرزا باقر سلطانی گنابادی که پدر همسرش توسط برادرش ملا علی قطب وقت گناباد گشته شد جلب نمود.
امام رضا علیه السلام در طول عمرشان به بغداد نرفته حتی زمان هجرت اجباری به ایران امروز از مسیر کوفه وارد بصره شده اند سپس به مرو نزول اجلال کرده اند(16) میرزا باقر سلطانی نویسنده ی شرح حال روسای فرقه گنابادی می نویسد: «معروف پیر و ضعیف بود» که بر باب خانه امام رضا بر اثر فشار و اذهام جمعیت فوت کرد.
این ادعا مانند همه حرفهای دیگر بدون پایه و اساس است زیرا بررسی نشان می دهد ولادت علی بن موسی الرضا را در سال 148(17) یا بنابر قولی 11/ربیع الاول(18)11/ذیقعده(19)11/ذیحجه 153(20) هجری قمری نوشته اند و متقابلاً مرگ معروف بن فیروزان کرخی صوفی رئیس المشایخ را سال 200 هجری نقل کرده اند اگر برخود معروف و امام رضا علیه السلام را که در 3 یا 5 یا 10 سالگی نوشته اند در نظر بگیریم و تولد حضرت امام رضا را در سال 148 هجری قمری فرض کنیم، سن معروف کرخی
صوفی موقع مرگ که سال 200 هجری رخ داده 52 سال بوده و اگر تولد حضرت رضا را سال 153 بدانیم هنگام مرگ 47 سال داشت و این با ادعای «پیر و ضعیف» منافات دارد.
بررسی تاریخی:
بررسی تاریخی پیرامون مسائلی که صوفیه درباره ی معروف کرخی عنوان کرده اند از اهمیت خاصی برخوردار بوده و می بایست به طور دقیق و دور از هرگونه تعصب صورت پذیرد، بدون این افسانه ها ساختگی است و هیچ اساسی جز همان نوشته های صوفیه ندارد زیرا امام رضا علیه السلام در طول زندگی خود وارد بغداد نشده اند و در مدینه کنار پدر بزرگوارشان و پس از پدر تا سال 200 هجری قمری در آنجا اقامت داشته و در این سال به درخواست مأمون و افراد او از مدینه به خراسان منتقل شده اند و طبق گواهی تاریخ حرکت به ایران از مسیر بغداد نبوده است بلکه از مدینه به کوفه و به بصره و از آنجا به مرو نزول اجلال کرده اند(21)، از طرفی طبق آنچه صوفیه متذکر شده اند معروف کرخی نیز تا آخر عمر بغداد را ترک نگفته و در فاصله سال 200 تا 201 در همانجا در گذشته است. خوشبختانه در نقد و بررسیهای اخیر این مهمّ مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است که در هیچکدام از منابع اصیل اسلامی غیر صوفی یا اسلامی شیعی با چنین افسانه هایی برخورد نمی کنیم.منشاء افسانه اسلام و دربانی معروف کرخی
داستان اسلام و دربانی معروف کرخی را برای نخستین بار ابوعبدالرحمن سلمی نیشابوری متوفای 412 هجری قمری بدون ارائه مأخذ و مدرکی چنین متذکر شده است:
«اسلام علی یدی علی ابن موسی الرضا و کان بعد اسلامی لحجیه...»(22) از پی ابوعبدالرحمن سلمی این حکایت در مکتب صوفیه راه یافته است و هر کدام نیز کلمه ای یا جمله ای به آن افزودند تا اینکه ابوالقاسم قشیری داستان ساخته و پرداخته عبدالرحمن
سلمی را چنین نگاشت:
معروف به کودکی او را با مؤدب سپردند و مؤدب با وی می گفت بگو تا شب ثلاثه و او می گفت بل که او احد است پس معلم روزی وی را به سختی بزد و او بگریخت و پدر و مادرش می گفتند کاشکی او بهر آئینی که بخواهد به سوی ما باز می گشتی تا بدان با وی موافقت می کردیمی و آنگاه او به دست علی ابن موسی الرضا علیه السلام اسلام آورد و به خانه خویش باز آمد و در بکوفت و گفتند بر چه آئینی بازآمده ای و بگفت بر دین حنیفی پس پدر و مادر وی نیز اسلام آوردند.(23) و در نوشته های بعدی دین حنیف به «علی دین الله الاسلام: اشهد آن لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله»(24) تبدیل شده و همچنین اضافه کردند که معروف را پس از مرگش در خواب دیدند که به کسی گفته بود: «گاهی که موعظت پسر سماک بشنودم سخن او مرا در دل افتاد و اقبال به الله تعالی کردم هر آنچه که بر آن می بود به ترک گفتم مگر خدمت مولای خویش علی ابن موسی الرضا علیه السلام را».(25)
شناسایی راوی اسلام معروف کرخی
به این اشاره کردیم برای نخستین بار افسانه اسلام معروف کرخی را ابوعبدالرحمن سلمی صوفی نقل کرده است، او که از همان روزگار حیات خویش به نزد جماعتی خاص، نه عامه مردمان به وضع حدیث یعنی سازندگی و از خود نقل کردن و به بی اساسی ها، بهاء، حقیقی دادن معروف و مشهور بوده است. زیرا دانشمندان محقق معزز جناب آقای صدوقی از آقای نورالدین شریبه محقق طبقات الصوفیه از محمد ابن قطان معاصر با ابوعبدالرحمن سلمی نقل کرده است که: «کان ابوعبدالرحمن اسلمی غیرثقه و کان یضع للصوفیه الاحادیث»(26) قدح و غیرثقه بودن مؤلف طبقات الصوفیه که برای نخستین باز طرح اسلام معروف کرخی را ریخته است چنین موضوع مهمی را از حیثیت اصالت انداخته بی اعتبار می نماید.
حکایت دربانی معروف کرخی
به تصریح ابن جوزی (27) اولین بار در پی ساخته داستان اسلام آوری معروف به دست حضرت علی ابن موسی الرضا که به وسیله ابوعبدالرحمن سلمی عنوان گردید(28) و سپس صوفیه خصوصاً متأخرین از طایفه که در مقابل حملات علمی و کوبنده ی محقق اسلامی خاصه بزرگان تشیع، توان ایستادگی را از دست داده بودند، به قول سازنده چنین افسانه ای استناد کرده و در آثار خود به آن تمسک جسته اند.نخست باید دانست که مسئله دربانی چون اسلام معروف کرخی به شکل مطرح شده در کتب صوفیه از اختراعات بی اساس عبدالرحمن سلمی است. و سپس به نکات تحقیقی زیر نیز می بایست توجه کامل داشت.
الف: اینکه گفته اند معروف در کودکی به دست حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام اسلام آورد و در همان زمان به منصب دربانی نائل آمده است جمع این دو در سن کودکی بسیار بعید به نظر می رسد و علاوه در بغداد که اگر بر فرض محال حضرت تشریف برده باشند مسیر حرکت به سوی ایران بوده و توقف حضرت بیش از روزی نبوده است، و اگر این ملاقات در مدینه بوده، هیچکس از صوفیه به آن اشاره نکرده که معروف کرخی به مدینه رفته است و اگر در ایران دربانی صورت می گرفته که بسیار بعید به نظر می رسد دربان دربار ولیعهد مأمون، کودکی سه یا چهار یا پنج یا ده ساله باشد.
ب: باید دانست که قول مشهور در تاریخ مرگ معروف سال 200 یا 201 نقل شده است در حالی که مسئله ولایت عهدی حضرت رضا علیه السلام و سفر آن بزرگوار به خراسان به قول طبری(29) به سال 210 رخ داده است و توقف یک روزه امام علیه السلام به احتمال گفته طبری در بغداد مصادف با سال مرگ معروف می باشد پس مسئله دربانی ساختگی است.
ج: و باید در نظر داشت که بعضی معروف کرخی را دربان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام دانسته اند. چنان که شاه نعمت الله در ذکر سلسله خود گفته است:
باز شیخ سری بود معروف
چون سری سرّ او بود مکشوف
او ز مولا جواز احسان یافت
کفر بگذاشت، نور ایمان یافت
یافت خدمت امام مجال
بود دربان درگهش ده سال(30)
در این صورت مسئله ی دربانی معروف کرخی منتفی می گردد و بدون تردید از ساخته های صوفیه می باشد که به اختراع ابوعبدالله سلمی صوفی شکل گرفته است. زیرا در پی مخالفت های علمای اسلامی، صوفیه ناگزیراً برای تثبیت خود دست به چنین جعلیات و اسرائیلیات می زدند و متأسفانه می زنند.
استفاده از تشابه اسمی معروف
در تصوف یکی از روشهای انتخاب شده برای رسیدن به مقاصد صوفیانه استفاده کردن از تشابه اسمی افرادی است که می توان ادعای بی اصالت را ثابت، و بی بها و بی ارزشی از بهاء بخشد. اگر اشاره به گذشته ها خواننده را در کوچه و پس کوچه تاریخ سرگردان می نماید، نمونه ای در عصر خودمان می تواند دلیلی بر تفکرمان باشد.فرقه ی اویسیه که به آن اشارت رفت در مورد انتساب نجم الدین کبری دست به چنین عملی زده اند که از تشابه اسمی روزبهان وازن مصری و روزبهان بقلی شیرازی استفاده کرده اند تا نسبت نجم الدین کبری را که به روزبهان وازن مصری پدر و همسر و استادش بوده است به روزبهان بقلی شیرازی تغییر دهند و این مسئله ای است که جملگی برآنند نجم الدین با روزبهان بقلی شیرازی که هم عصرش بوده حتی دیداری هم نداشته اند ولی اویسیه خلط در موضوع روزبهان ها کرده پیر نجم الدین کبری را بر خلاف صریح تاریخ که روزبهان مصری است. روزبهان بقلی یکی دانسته اند. تا برای خود سندی ساخته و به اعتبار آن به بی سرو سامانی خود خاتمه داده، آنها هم جائی برای نشستن در صوفی خانه تاریخ داشته باشند.
در مورد معروف کرخی دو جا از چنین تشابه اسمی استفاده شده است که بسیار حائز اهمیت می باشد. و می باید به آن توجه کامل نمود تا فهم کرد که تصوف پایه و اساسی ندارد بل بر همین ادعاها استوار می باشد.
الف: نخست در مسئله دربانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که ابداع کننده چنین مطلبی بی اساس از تشابه اسمی دو«معروف» استفاده کرده است تا مسئله دربانی معروف بن فیروزان کرخی را مطرح نموده رفته رفته بر اثر گذشت زمان از مسلمات تاریخ محسوب شود.
چنان که ذهبی در سیر اعلام النبلاء به چنین موضوع حساسی اشاره کرده می نویسد: «فاعل الرضا (علیه السلام) کان له حاجب اسمه معروف فوافق اسمه اسم زاهد العراق 22(31) موافق اسم «معروف» زاهد عراق بوده است.
ب: دومین کارگیری استفاده از تشابه اسمی این اواخر بوده است که محققات اسلامی نتیجه خویش را پیرامون مسئله ارتباط معروف کرخی با حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به رشته تحریر درآورده در اختیار جامعه حق جویان نهاده با اقامه ی ادله ی محققانه مسلم نموده اند، مسئله اسلام و دربانی معروف کرخی به شکلی که صوفیه برای تثبیت خود عنوان کرده اند از اختراعات دلسوزان صوفیه می باشد که برای سروسامان دادن این طایفه به کار گرفته اند.
با انتشار چنین نتیجه تحقیقی عده ای از محققان عالیقدر اسلامی، صوفیه به تکاپوی پاسخ افتادند دوباره از تشابه اسمی «معروف» از اهل کرخ(32) برای رسیدن به مقصود در معنا خنثی کردن ثمره تحقیق محققان مطرح کردند که در رجال شیعه چنین مطلبی هست و از وجود نازنین صحابه ی بزرگوار حضرت امام صادق علیه السلام «معروف بن خربوز»(33) استفاده کرده اند.
و به قول محقق خبیر آقای عبدالله احمد جبوری: معروف بن خربوز کرخی از رجال شیعه می باشد و خلط بین این دو شخصیت کرده اند(34) و سپس نامبرده برای اثبات مطلب خویش که چگونه از تشابه اسمی «معروف بن خربوز» صحابه ی امام صادق علیه السلام و «معروف بن فیروزان کرخی» استفاده کرده اند ادله ای را اقامه می نماید و نتیجه می گیرد: «معروف بن خربوز» که شیعه بوده است غیر از «معروف بن فیروز کرخی»
می باشد.(35)
آقای سلطان حسین تابنده از این تشابه اسمی استفاده کرده می نویسد: «شیخ معروف خدمت حضرت صادق علیه السلام و کاظم علیه السلام و رضا رسیده و از طرف حضرت رضا مأمور به دعوت ولایتی بود».(36)
در صورتی که صوفیه متفقاً بر این اعتقاد معروف کرخی صوفی و سر فرقه ی معروفیه در سن های 3، 4، 5، 10 به دست امام رضا علیه السلام مسلمان شده است آن وقت چطور ممکن است سه تن از ائمه طاهرین که قبل از حضرت رضا علیه السلام زیسته اند را درک کرده باشد؟! این همان سوء استفاده از نام مبارک «معروف بن خربوز» کرخی است.
البته عده ای از صوفیه این بی انصافی را نداشته معروف بن فیروزان کرخی شیخ المشایخ تصوف را با آنها جدا دانسته اند چنانکه دکتر احسان استخری ارادتمند به فرقه ی ذهبیه اغتشاشیه می نویسد: «در رجال کشی از معروف ابن خربوز از حمله روات ابی عبدالله ذکری رفته و هم در آن کتاب نام دو تن از رجال حدیث منسوب به کرخ ثبت افتاده که این هر سه تن کسانی دیگرند غیر از شیخ المشایخ معروف کرخی»(37).
در این صورت آقای استخری با آن همه تحقیق دقیق که کرده اند نتوانسته اند سندی برای ارتباط معروف بن فیروزان کرخی با یکی از معصومین زمان خودش علی الخصوص امام رضا علیه السلام بیابند که اگر یافته بودند حتماً به ثبت می رساندند.
محدث ارموی دانشمند محقق هم از بعضی نقل کرده اند: «معروف کرخی معلوم نیست که به خدمت امام رضا علیه السلام رسیده باشد و این که می گویند درمان حضرت بوده است، البته می باید غلط باشد زیرا که جمیع خدمتکاران و ملازمان آن حضرت را از سنی و شیعه در کتابهای رجال ما ضبط کرده اند و سنیان متعصبی که به ساحت او تردد داشته اند و روایت حدیث کرده اند نامشان را ذکر می کرده اند اگر این مرد دربان آن حضرت می بود البته نقل می کرده اند»(38).
در سریال ولایت عشق نیر دیدیم که اسمی از معروف کرخی به نام دربان حضرت رضا علیه السلام نبود و شخصی که چنین نقشی را به عهده داشت به نام های اباصلت و هشام بشمار می رفتند.
منظور موقعیت سازی برای معروف کرخی
صوفیه با در نظر گرفتن چنین ایرادهای مهم تحقیقی که از مسلمات زندگی معروف بن فیروزان کرخی است به استناد اجازات صوفیان اولیه که بر پایه و اساس خیالات و نقل بی اعتبارهای تدوین شده است تشکیلات تصوف را سر و سامان داده تا با سلسله سازی توانسته باشند خویش را در مسیر حیات بشر حفظ نمایند که متأسفانه این اواخر مورد استفاده و استناد دشمنان اسلام قرار گرفته اند.ولی باز در همین اختراعات و اسرایلیات که بسیار کوشیده اند جنبه ی حقیقی تحقیقی به آن بدهند، جعلیاتی مورد توجه قرار می گیرد که مسئله سلسله سازی را به طور حتم و غیر قابل از جمله حرکات و تجربیات دشمنان اسلام می شناساند. به گفته ی محقق معاصر آقای منوچهر صدوقی مشهور به سها که روز او به روز باد، مثلاً در مورد ابراهیم ادهم که صوفیه می گویند سلسله ای به دست او در زمان امام باقر علیه السلام از امام زین العابدین جاری گردیده است مورد سؤال قرار می گیرد که به چه بهانه و دلیلی خود را تسلیم امام باقر علیه السلام ننموده، راه از آن حضرت جدا کرده است، این راه جدا کردن و تسلیم نشدن ابرهیم ادهم یا معروف کرخی و یا بایزید بسطامی و یا چند بغدادی از امام مفترض الطاعه عصر خویش را چگونه صوفیه می توانند توجیه کنند.(39)
با اینکه امثال آقای سلطان حسین تابنده رضا علیشاه (40) و آقای حاج علی تابنده(41) اینگونه انتسابها را تربیتی می دانند نه خلاف و وصایت ولی باز با اقوالی برخورد می کنیم که حقیقت امر پشت پرده ی اینگونه مطالب صوفیه را بر ملاء نموده می رساند، چنین کلماتی به مصلحت گفته می شود چنان که حافظ حسین کربلائی می نویسد: «مخفی نماناد که ولایت علم باطن است و وراثت علم ظاهر و امامت علم باطن و ظاهر و وصایت حفظ سلسله باطن و خلافت حفظ سلسله ظاهر و به حضرات معصومین این امراتب به کمال و تمام از حضرت رسول و سایر اباء و اجداد عظام گرام ایصال و اتصال داشته و از هر یک از ایشان این مراتب به یکی از اولاد امجاد رسیده و او را امام و وصی و وارث و خلیفه گویند، و بعض از مجال ایشان را نیز نصیبی از ولایت که علم باطن است از عنایت
متابعت و مبایعت و خدمتکاری و جانسپاری مسیر گشته و چنان که شیخ معروف خدمت حضرت امام رضا علیه السلام رسیده را نسبت به دو کس منتهی شود ؟! (یعنی ادامه امامت) یکی معروف... و دیگر حضرت امام محمد بن علی بن موسی النقی الجواد علیهم صلوة رب العباد»(42).
و می دانیم که این گونه تفکر از نظر مبانی اعتقادی امامیه باطل است. با این مقدمه چنین به نتیجه می رسیم که بر خلاف آنچه به ظاهر می گویند و می نویسند و در گذشته هم اشاره کرده ایم مسئله شیخوخیت روسای صوفیه در کنار شجره ی طیبه ی منوره الهیه امامت حضرات ائمه معصومین علیهم السلام قرار گرفت تا ادامه دهنده خلافت معصوم علیه السلام در ایام غیبت کبری به حساب آیند. چنان که ملا علی گنابادی معتقد می باشد: «جنید پس از رحلت امام حسن عسکری و غیبت، حیات داشت لهذا قطب ظاهر گشت و وکلاء اربعه خلافت نداشتند بلکه سفارت بود و دستگیری نمی کردند.»(43) در معنا مشایخ خلافت دارند.
توجه به ادعای دکتر نورعلی تابنده آخرین رئیس فرقه گنابادی موضوع را شفاف تر می کند او نیز می نویسد: «اساس تصوف فقط همان مسأله وصایت و ولایت است نه سایر مطالب زائد».(44) و لذا می بینیم وقتی نامبرده می خواهد وظیفه امام را به شناساند می نویسد: «وظیفه امام و بزرگ زمان»(45) دقت کنید چطور رئیس صوفیان را که اصطلاح حتی عوام اتباع فرقه است می گویند «بزرگ زمان» در کنار امام معصوم قرار می دهد و نظریه هر دو تن را در یک سطح مطرح می کند.
در اینصورت اگر بر خلاف نص صریح تاریخ برای شحصیت سازی معروف بن فیروزان کرخی دست به جعلو اختراع می زنند با دروغ نویسی او را از اصحاب و دربان علی بن موسی الرضا علیه السلام معروف می کنند بخاطر اینست که با سلسله سازی خلافت امام معصومه علیه السلام را ادامه دهند و آن از انحصار خاندان رسول خدا بیرون آورند.
خاطر دارم یک روز سلطان حسین تابنده با چند تنی به دیدار پیر و دین و سیاست مرحوم آیة الله حاج شیخ حسین لنکرانی آمده بود. بعد از اینکه حضور ایشان مرخص
شدند آیة الله لنکرانی فرمودند: این مظلومیت و تواضع و افتادگی سیاسی است برای ادعای تمامی آنچه مخصوص به امامت است در خلوت نزد مریدان سپاس فرمودند بدبختی ما اینست که بعضی از ملاهای ما فکر می کنند اینان واقعاً صاحب معنا و فضیلت و کشف و شهودند در صورتی که اگر اینان دارای آنچه به آن مشهورند بودند با بزرگان شیعه نفاق نداشتند به تذکرات آنان توجه می نمودند دست از سلسله بی اعتباری که برای خود ساخته اند می کشیدند.
شکل سلسله سازی
صوفیه با طرح پی در پی قرار دادن عده ای از روسای تصوف به اصطلاح گفته ی خودشان طومار ساخته اند و اعتبار چنین ساخته ای به آن است که معنعن به ائمه طاهرین علیهم السلام می رسد.اگر بر فرض محال این ادعای بی پایه و اساس بل ساختگی و اختراعی اهل فوق را بپذیریم، باید بدانیم فرقه ها در یک مرتبت به امام علیه السلام ربط پیدا نمی کنند بلکه به نسبت صحبت، ذکر، ارشاد، خلافت تقسیم می شوند.
و نسبت به انتساب معروف کرخی با امام رضا علیه السلام از کدام نوع است؟ محققان صوفیه معتقدند طومار هر سلسله ای که از معروف کرخی کشیده شده، علم ذکر است که از حضرت علی بن موسی الرضا گفته شده است(46) چنان که ابوالمفاخر یحیی باخرزی در اسناد تلقین ذکر خود می نویسد: «اخذ الذکر عن حضرت شیخ العالم قطب الوقت وسیلة الخلق الی الحق ابی المعالی سیف الحق والدین سعید بن المطهر الباخرزی رضوان اله علیه و هو اخذه عن شیخ شیوخ العالم نجم الحق و الدین ابی الجناب احمدبن عمرالکبری قدس الله روحه و هو اخذ عن الشیخ ابی یاسر عماربن محمد البدلیسی (ادامه دارد) و هو اخذ عن المعروف الکرخی(47) و .
یا اینکه نسبت اتصال بین شیوخ صوفیه گویای نسبت صحبت می باشند چنان که محقق عارف حسین بدرالدین می نویسد: «با کرسی نامه ای تحت عنوان نسبت صحبت علی بن موسی الرضا برخوردم که نوشته شده است؛ هذا نسبة صحبة علی بن موسی الملقب
بالرضا صحب والده موسی الملقب بالکاظم و هو صحب والد جعفر بن محمد الملقب بالصادق (ادامه دارد تا) و هو صحب والده الحسین بن علی الملقب شهید و هو صحب جده رسول الله»(48)
شیخ علاءالدوله سمنانی(49) سید علی همدانی(50) معصوم علیشاه نایب الصدر، از معروفیه نعمة اللهیه اشاره به طریق صحبت روسای معروفیه دارد(51) به اعتبار همین اتصال بر فرض صحت ملاقات معروف به علی بن موسی نسبت معروف کرخی به امام رضا (ع) صحبت و ذکر بوده است که عده ای از تذکره نویسان امثال مؤلف جامع السلاسل به نتیجه رسیده اند «از جنید تا حضرت مصطفی به صحبت نسبت داده اند نه به خرقه»(52) یا باز می نویسد: «سلسله ای که از معروف کرخی کشیده شده است علم ذکر است از حضرت علی بن موسی الرضا گرفته(53) و آقای احمد فال فریدی هم می نویسد: «سلسله حضرت ابوالقاسم جنید سلسله صحبت از رسول الله نه خرقه خلافت»(54) در صورتی که روسای صوفیه، با فرمان خلافت و جانشینی نوشتن(55) به مصلحت بر حسب ظاهر می گویند رشته ما خلافت معصوم نیست بلکه تربیتی است در حالی که خویش را خلیفه و جانشین امام معصوم علیه السلام می دانند و ما به نمونه هائی از آن در صفحات قبل اشاره کردیم.
سلسله سازی صوفیه
کم رنگ جلوه دادن فرمان امام
از موضوع سلسله سازی که شکل دادن به تشکیلات صوفیانه است به این نتیجه می رسیم، طرح چنین مسئله ای در کنار فرمان بقیة الله الاعظم حجة ابن الحسن روحیفداه که در غیبت کبری غیر مجتهد را به «روات احادیث» یعنی فقهای امامیه ارجاع فرموده اند جز کم رنگ جلوه دادن مسئله رهبری سیاسی و مرجعیت فقهی «روات احادیث» که فقیه آل محمد و حجت خدا صاحب الامر بر امت است مشخص و معین نمی کند.
فتنه ی «مهدویت نوعیه» که بر اساس و پایه موضوع خیالی و خود اختراعی «ولایت قمریه» گذاشته شده است و دلیل بر سلسله سازی گردیده، درست همان فتنه «سقیفه بنی ساعده» می باشد. آنجا مسئله خلافت و امامت و نبوت و حکومت که هرگز از هم جدا نیست تفکیک شد و به اعتبار «بیعت» در مقابل «نص» کودتا کردند و اینجا به عنوان اینکه دین ظاهری و باطنی دارد همان فتنه ی سقیفه را مطرح نمودند.
در صورت نخست دو سال قبل از رحلت ختمی مرتبت طرح خیانت سقیفه بنی ساعده به وسیله طراحان یهودی چون «کعب الاحبار» که امام صادق علیه السلام می فرمایند: او «دروغ گو» است (56) آرام آرام به کارگردانان کودتای سقیفه انتقال داده شد تا مسئله رهبری سیاسی و مرجعیت فقهی را جدا نمایند و می بینیم کودتاگران که فرمان خدا را نپذیرفته بودند هرگاه در مقابل سؤالات علمی و بسیار پیچیده مراجعین درمانده می شدند سؤال کننده را به علی مرتضی امیرالمؤمنین علیه السلام ارجاع می دادند و به مسئله جداسازی رهبری سیاسی و مرجعت فقهی که جدائی دین از سیاست است شکل خارجی هم می دادند.
و در مرحله ی ثانی از اواخر قرن دوم و از اوائل سوم هجری نیز «ابوهاشم کوفی» که با شاهزاده نصرانی ملاقات کرد و او در رمله شام نخستین خانقاه را برای ابوهاشم بنا نمود.(57) فتنه ی جداسازی «ظاهر» و «باطن» دین طراحی گردید صوفیه را در حالی که هیچ از اسلام نداشتند فقط به تزهد خشک خود را معروف بودند علماء علم باطن، علماء و شخصیت های علمی اسلام را، علماء علم ظاهر معرفی می کردند.
در همین برهه از زمان معروف بن فیروزان کرخی را در کنار حضرت امام جواد علیه السلام قرار دادند یعنی شیخوخیت معروف کرخی، هم دوش هم رتبه امامت امام جواد علیه السلام قرار گرفت، و پایه بهره برداری را برای بعد از غیبت کبری نهادند چنان
که آقای علی تابنده رئیس فرقه ی گنابادی می نویسد: «شیخ المشایخ معروف کرخی دربان ظاهری و باطنی آن حضرت است»(58) و در آغاز غیبت کبری حجة ابن الحسن که فرمان ارجاع به فقهای امامیه شرف صدور یافت، صوفیه بر خلاف اینکه به حسب ظاهر چنین ادعای ندارند، چنانکه جنید بغدادی را اول الاقطاب خواندند(59) و مدعی ادامه وظیفه ی نواب اربعه که در زمان غیبت صغری واسطه بین امامت و امام بودند شدند بلکه با اختیار بیشتر، زیرا نواب چهارگانه اخذ بیعت نمی کردند و شیوخ می کنند چنانکه ملاعلی گنابادی می نویسد: «و الان در اصفهان هر کس خواهد به حضرت قائم عریضه نویسد و حاجتی خواهد می نویسد و از عقب دیواری در آبی مخصوص اندازد که جنید برساند و حاجت او برآورده می شود و گویند جنید می رساند».(60)
در این صورت به دو زمان از عمر اسلام اراده ی خدا و پیامبر و امام را از مسیر الهی اش منحرف کردند. نخست در پی رحلت ختمی مرتبت صلوات الله علیه در سقیفه بنی ساعده که بر علیه اراده غدیری حق تعالی کودتای صورت گرفت، رهبری و مرجعیت فقهی را که به امر الهی توام با هم در هجدهم ذیحجة الحرام تحت عنوان امامت و خلافت و جانشینی و وصایت رسول خدا الله علیه به علی مرتضی علیه السلام واگذار شده بود با «بیعت» گیری بی اعتبار حقیقت خلافت الهی را تحریف کرده مفضول یعنی ابوبکر را در تصدی رهبری سیاسی جامعه بر افضل که برگزیده خدا بود یعنی علی بن ابیطالب ترجیح دادند.
و در آغاز غیبت کبری نیز عیناً این عمل تجدید شده بر خلاف اراده و فرمان بقیة الله الاعظم مرجعیت فقهی را تخصص در امور احکام شرعی قرار دادند که صورت ظاهری احکام الهی خواندند، و متقابلاً مستفیض شدن و منیر گردیدن از باطن احکام را صوفیه با اخذ «بیعت» که شباهت به بیعت گیری «سقیفه» است به خویش اختصاص دادند.
باید به این مهم توجه داشت که در سقیفه بنی ساعده «نص» صریح الهی فدای «بیعت» کودتاگران گردید و در آغاز غیبت کبری هم که فرمان امام علیه السلام حکم «نص» را داشته باز فدای «بیعت» اختراعی صوفیه می گردد. در صورتی که امامت و آنچه مربوط به امامت می شود «به نص» است نه «بیعت» یعنی همانطور که امام باید از جانب خدا یا
پیامبر به مردم معرفی شود. امام بعدی و آنچه مربوط به امامت است باید به وسیله امام قبلی معرفی گردد. یعنی انتخاب و اختیار خدا و رسول و امام قبلی بر اختیار و انتخاب مردم همواره مقدم است و اصولاً مردم حق انتخاب ندارند و فرقی نمی کند مردم با او بیعت بکنند یا نکنند و باید توجه داشت مواردی که پیامبر با امام از مردم بیعت می گرفتند نه به خاطر این بوده که امامت به دو چیز ثابت است یکی تعیین از ناحیه خدا و منصوصیت و دیگر بیعت مردم بلکه بیعت همان ابلاغ نص بوده و تاکید بر منصوصیت مثلاً پیامبر می فرموده: مردم من از جانب خداوند پیامبرم بیائید با من بیعت کنید؟! اینگونه نبوده، که اگر مردم نمی آمدند بیعت نمایند در پیامبری خدا خدشه ای وارد می شده، چه بسا بوده اند پیامبری که دارای یک نفر امت و یا چند تن بیشتر نبودند و اصولاً بیعت و اجماع هیچ مشکلی را در امر ولایت و امامت باز نمی کند و چیزی را هم نمی افزاید.
بهرحال همانطور که خداوند هرگز پیامبرش را قبض روح ننمود مگر این که دین را بر وی کامل گردانید و علی را به عنوان محور و امام در میان آنان به پا داشت. خداوند حضرت حجة ابن الحسن العسکری روحی فدا را وارد به غیبت کبری ننمود مگر این که آنچه را امت بدان محتاج بودند فرو نگذاشت و ، «روات احادیث» که فقهای آل محمد صلوات الله علیه می باشند را در میان امت «حجت خویش» بر مردم و خود را «حجت خدا» بر آنان قرار داد تا مردم را به دین خدا دعوت و از حریم خدا حراست و حفاظت نمایند.
و این از زمان دودمان صفوی بصورت جدی مورد توجه قرار گرفت تأثر همیشه ناکام «اسلام منهای روحانیت» را تقویت کننده به اعتبار گفته جناب روحانی: «شیعیان را از تقلید و پیروی از عالمان دینی باز دارند و پیری و قطب و مرشد را جایگزین مجتهد، مفتی و فقیه سازند»(61) چنان که تجلیل گران می نویسند: «ایراد دیگری که تصوف بر طرز تعلیم شرع می گیرد این است که اساس شریعت بر تقلید نهاده شده است و خلق را تقلیدشان بر باد می دهد.
صوفیه از بکارگیری این ضرب المسائل سوء استفاده کرده اند زیرا تقلید در امور علمی
با تقلید در امور اجتماعی را خلط کرده اند. در تقلید علمی آنچه برباد می رود جهل و نادانی امورات علمی است، جاهل به وظیفه در امورات علمی دینی به عالمی اقتداء می کند از او تبعیت می نماید تا خلاف وظیفه عمل نکرده باشد، این تبعیت علمی با تقلید روشی از مردمانی غیر خود مثلاً غرب تفاوت دارد. دومی است که پرده عصمت و طهارت را پاره می کند اصالتهای مذهبی و ملی قومی را به باد می دهد.
قطع اتصال در معروفیه
سلسله سازان سهواً یا عمداً نسبت به حقایقی چشم پوشی کرده اند و آنچه موجب انقطاع در اتصال روسای صوفیه است را نادیده گرفته اند در صورتی که این به دست فراموشی سپرده شده ها بسیار حائز اهمیتند و حقایقی بسیار مهمّ را بر ملا ساخته، تصوف خانقاهی را که بستگی شدید به طومار روسای آن دارد از اعتبار و حیثیت می اندازد. و ما به چند نمونه از مواضع انقطاع تا قبل از اینکه در معروفیه انشعابی پدید آید اشاره نموده تا دانسته شود که شجره ی معنعن فرقه های نعمة اللهیه و ذهبیه اغتشاشیه و شاذلیه و قادریه با تمام شعباتشان به همان اعتباری که صوفیه هم بر آن معتقد و عقیده مند می باشند به طور صحیح و درست به مقصد اقصی که حریم با حرمت و تعظیم و تکریم صاحب ولایت عظمی معصوم علیه السلام است نمی رسد.انقطاع اول- گفتیم معروف کرخی با امام رضا علیه السلام ملاقات نداشته است و ادله آن را نقل کردیم.
انقطاع دوم- معروف کرخی به سال 201 یا 202 به روزگار حیات صوری حضرت رضا علیه السلام از دنیا رفته است به گفته ی جناب استاد جلال الدین همائی: «به اعتقاد همه ی محققان صوفیه انتقال منصب قطبیت و مقام خلافت به قطب بعد در زمان حیات امام و قطب وقت ... ممکن نیست».(62)
انقطاع سوم- در زمان جنید بغدادی است که بسیار حائز اهمیت است. خواجه عبدالله انصاری (63) و عبدالرحمن جامی(64) و حافظ حسین کربلائی (65) می نویسد: «جنید
بغدادی می گوید: مردمان پندارند من شاگرد سری سقطی ام در حالی که من شاگرد محمد بن قصابم». البته با آنچه مؤلف تاریخ بغداد و دیگران می نویسد نظریه فوق قوت می گیرد او نیز معتقد است: «جنید بغدادی محمد بن علی قصاب» است.(66)
صمصام علی یزدی از جمله مجازین شیخ عبدالحسین ذوالریاستین یکی از رؤسای نعمة اللهی عصر خود برای خنثی کردن مسئله ی انقطاعی که با مرگ ذوالریاستین در نعمة اللهیه مونس علیشاهی پیش آمد و امثال جواد نوربخش مدعی جانشینی شدند، به انقطاع زمان جنید بغدادی استناد می کند می نویسد: «اینکه از فوت قطب العارفین حضرت شیخ سری سقطی قدس سره که به واسطه ی مزاحمت مخالفین خاصه بقایای خلفای بنی العباس جانشین خود را رسماً معرفی نفرموده بود فقرا به حضرت جنید که اکمل مشایخ این سلسله بود مراجعه و به دستورات معظم له به سیر و سلوک الی الله ادامه دادند»(67).
ملاحظه می شود که سری سقطی خواهرزاده و شاگرد خود جنید بغدادی را به جانشینی و قطبیت و ریاست فرقه ی معروفیه معین نکرده است بلکه صوفیه بوده اند که برای خود رئیس تعیین نموده اند.
مرمت انقطاع در معروفیه
با روشن شدن مسئله انقطاع در طومار روسای صوفیه معروفیه که اتصال را از اعتبار می انداخت عده ای به تکاپوی مرمت افتاده علاوه بر اتصال خدشه دار شده معروف کرخی به ساحت قدس حضرت علی بن موسی الرضا دو شجره نسبت دیگر برای او تنظیم نمودند.اول: چون معصوم علیشاه نایب الصدر علی القاعده با بهره گیری از شیخ نجم الدین کبری(68) و شیخ علاءالدوله سمنانی (69) و ابوالمفاخر یحیی باخرزی(70) داود طائی را پیر صحبت معروف کرخی دانسته(71) سپس متذکر شده «و هو صحب المعروف الکرخی و هو
صحب داود طائی و هو صحب حبیب العجمی و هو صحب الحسن البصری و هو صحب علی بن ابیطالب».(72)
دوم: به گفته بن اندیم استناد کردند که می نوسید: خواندم به خط ابومحمد جعفر خلدی که رئیسی می بود از روسای صوفیه و زاهد و پارسا بوده شنیدم از او آنچه را که خوانده بودم به خط وی که من اخذ کرده ام از ابوالقاسم جنید بن محمد و او به من گفت که من اخذ کرده ام از ابوالحسن سری بن المغلس السقطی(73)و گفت که اخذ کرده از معروف کرخی و معروف از فرقد سنجی و گفت فرقد اخذ کرده است از حسن بصری و اخذ کرده است حسن بصری از انس بن مالک(74).
ملاسلطان گنابادی طریق معروف کرخی-داود طایی-حبیب عجمی-حسن بصری حضرت علی(75) را هم متذکر شده حالا چرا آقای سید مصطفی آزمایش(76) به آن اشاره نکرده است؟! رازش در موقعیت حسن بصری می باشد. زیرا این اواخر که مسأله حسن بصری بر ملا گردیده و محققانی چیره دست پرده از روی حقایق ننگین زندگی او در ارتباط با مولی العارفین علی امیرالمؤمنین علیه السلام برداشته اند و به اثبات رسانده اند که حسن بصری سر فرقه صوفیه مخالف آن حضرت بوده است سعی کرده اند آرام آرام مسأله ختم شجره های فرق صوفیه به حسن بصری را از آثار متصوفه محو سازند.
پس سلسله سازان برای این که خرابی آوریهای بریدگی های اتصال معروف کرخی و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را مرمت کنند مسئله اتصال ننگین معروف کرخی را از ناحیه ی داود طائی ناصبی (77) و فرقد سنجی به حسن بصری مطرح کرده اند که از نظر خواننده عزیز گذشت. با این تعبیر مدتی تمامی ایردهای حقیقی پیرامون ارتباط معروف کرخی و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را پاسخ دادند تا اینکه برای نخستین بار محقق خبیر حسین بدرالدین در مقدمه ی دو رساله عرفانی از نجم الدین کبری که الحق بی نظیر و قابل اعتناء است به دشمنی های حسن بصری نسبت به علی علیه السلام اشاره ها کرد و شجره های منسوب به او را باطل نمود به لحاظ طرح موقعیت حسن
بصری نزد ائمه طاهرین علیهم السلام و برخورد ائمه معصومین با او و در خاتمه نظریه شخصیت های علمی اسلامی نسبت به او گویای موقعیت اسلامی او در جامعه مسلمین و پیشوایان آسمانی بود مسئله اتصال صوفیه به حسن بصری ننگی برای صوفیه گردید و موضوع انتساب ائمه آل بیت صلوات الله علیهم اجمعین را غیر ممکن اعلام کرد.
نمایش پی نوشت ها:
1- با معروف بن خربوز کرخی دو شخصیت جداگانه اند و نعمة اللهیه گنابادیه سعی دارند اینان را یک شخص نشان دهند تا ایرادات وارده بر ارتباط معروف کرخی صوفی در رابطه امام رضا علیه السلام مطرح نشود.
2- ولایت نامه تألیف ملاسلطان گنابادی صفحه 243 رهبران طریقت از محمد باقر سلطانی گنابادی صفحه 129 صالحیه صفحه 347 سعادتیه از نورعلی گنابادی صفحه 88 مراحل السالکین مجذوب علیشاه کبوتر آهنگی صفحه 170 پیران طریقت جواد نوربخش ص 20.
3- رساله ی کمالیه سید عبدالله برزش آبادی صفحه 26 تحفة الوجود مجدالاشراف صفحه ی 11.
4- قلائد الجواهر شیخ محمد ابن یحیی صفحه ی آخر.
5- عارفی از الجزایر شجره نسبت معنوی آخر کتاب.
6- تذکرةالاولیاء چاپ دنیوی کتاب ص 222.
7- الانساب 389/10 .
8- تحفه ی عباسی شیخ مؤذن خراسانی ذهبی صفحه ی 10.
9- روضات الجنان و جنات الجنان جلد 2 صفحه 364، این قول را نمی توان پذیرفت زیرا پدر معروف کرخی، ترسا بوده است مگر اینکه بعد از اسلام معروف او هم مسلمان شده باشد و نام «علی» را به جای «فیروزان» یا «فیروز» انتخاب کرده باشد.
10- معجم البلدان جلد 4 صفحه 255.
11- لواقع شعرانی جلد 1 صفحه 84 و انساب سمعانی صفحه 478 و صفة الصفوه جلد 2 صفحه 179 و تاریخ بغداد جلد 2 صفحه 199 و تاریخ گزیده صفحه 637 .
12- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد صفحه ی 249.
13- مرآت الجنان جلد1 صفحه 461 صفة الصفوه جلد2 صفحه 318 شذرات الذهب جلد1 صفحه 360 سیرالاعلام النبلاء جلد9 صفحه 399 کواکب الدریه جلد1 صفحه 368 و مسانید شماره بعدی که ذیلاً نقل می گردد.
14- به مسانید که این اواخر از صوفیه دارند اشاره می کنیم: نابغه علم و عرفان از آقای سلطان حسین تابنده گنابادی صفحه 60 خورشید تابنده از علی آقا تابنده گنابادی صفحه 41 و اصول تصوف از استخری ذهبی صفحه 69 و ذهبیه تصوف علمی آثار ادبی صفحه 171 و پیران طریقت از جواد نوربخش صفحه20.
15- رهبران طریقت صفحه ی 130.
16- عیون اخبار الرضا:141/2.
17- کافی: 486/1 .
18- عیون الاخبار الرضا:8/1 .
19- اعلام الوری: 313 .
20- کشف الغمه: 53/3 .
21- عیون الاخبارالرضا: 141/2 .
22- طبقات الصوفیه شلمی چاپ قاهره صفحه 85 .
23- رساله قشیریه صفحه 9 سطر 28 تا 24
24- صفة الصفوه 318/2 .
25- رساله قشیریه صفحه 10 سطر 5-3.
26- طبقات الصوفیه مقدمه صفحه 45 تصحیح آقای نورالدین شریبه. این کتاب را شخصاً از کتابخانه ی مرحوم آیه الله العظمی مرعشی نجفی کپی تهیه کرده موضوع استخراجی آقای صدوفی را که در مقاله مجله ی کیهان اندیشه درج شده بود در آن دیدم.
27- مناقب صفحه 181.
28- قبلاً به آن اشاره شده است.
29- ترجمه تاریخ طبری ج 13 ص59-56 .
30- طرایق الحقایق جلد2 صفحه ی 458 .
31-مناقب معروف کرخی و اخباره ص 183 پاورقی از سیر اعلام النبلاء ج 9 ص343.
32- معروف بن خربوز و ابراهیم کرخی از صحابه امام صادق و روات احادیث آن حضرت می باشند و با معروف بن فیروزان کرخی صوفی که در سه سالگی به دست امام رضا علیه السلام مسلمان شده است فرق دارند.
33- برای شناخت آن بزرگوار به مراجعات چاپ دارالنعمان نجف ص 130 رجوع شود.
34- مناقب معروف کرخی و اخباره ص 25 مقدمه.
35- مناقب معروف کرخی و اخباره ص 25-26.
36- نابغه علم و عرفان : 59 .
37- اصول تصوف ص 88.
38- رهتوشه رهروان ص 91 .
39- دو رساله در تاریخ جدید تصوف:22.
40- ریاض السیاحه چاپ انتشارات سعدی ص 20 مقدمه از رساله خاطرات سفر حج ص 8.
41- خورشید تابنده ص 42.
42- روضات الجنان و جنات الجنان ج 2 ص 378-379.
43- صالحیه:48 .
44- عرفان ایران: 17/7 .
45- همان مأخذ پیشین.
46- دو رساله عرفانی از نجم الدین کبری ص 48 مقدمه از جامع السلاسل: قسم 1 ج 1 ص 73.
47- اورادالاحباب ص 27 و 28 .
48- دو رساله عرفانی از نجم الدین کبری ص 49 مقدمه از المشیخه شماره 367 دانشگاه تهران.
49- مجموعه ی سخنرانیها مقاله درباره فلسفه و عرفان اسلامی ص 154.
50- سه رساله از امیر سید علی همدانی مجموعه فیلم شماره 371 کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
51- طرایق الحقایق ج 2 ص 92.
52- دو رساله عرفانی از نجم الدین کبری مقدمه آقای حسین بدرالدین ص 56 به نقل از جامع السلاسل قسم 1 ج 1 ص 73.
53- همان مدرک.
54- تذکره شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی ص 100 پاورقی.
55- دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران ص 37 به بعد و 87 و 81 و یادنامه صالح ص44،32 و 31 و خورشید تابنده ص 857 و پیران طریقت از جواد نوربخش ص 88 و 90 و 93.
56- ترجمه جلد 16 بحارالانوار زندگی امام سجاد و امام باقر علیهما السلام ص 254.
57- در صفحات پییشین به مدارک آن اشاره شد.
58- خورشید تابنده ص 41.
59- رهبران طریقت از سلطانی گنابادی ص 138.
60- صالحیه ص 348.
61- نهضت امام خمینی ج 3 ص 125.
62- مصباح الهدایه مفتاح الکفایه ص 30 مقدمه.
63-طبقات الصوفیه تصحیح آقای دکتر مولائی ص 215.
64- نفحات الانس ص 82.
65- روضات الجنان و جنات الجنان ج 2 ص 356.
66- تاریخ بغداد ج2 ص 64، ابن الملقن: 136 طبقات شعرانی:84-97، اللمع: 45 و 205 و 34، الامام الجنید: 77.
67- مقامات العرفا ص 485.
68- دو رساله عرفانی از نجم الدین کبری ص 51 از المشیخه فیلم شماره 2367 دانشگاه تهران.
69- مجموعه سخنرانیها و مقاله ها درباره فلسفه و عرفان اسلامی ص 154.
70- اورادالاحباب ص 28-29.
71- معروف کرخی و اخباره.
72- طرایق الحقایق ج 2 ص 92.
73- البته گفتیم جنید خود این انتساب را قبول ندارد.
74- ترجمه الکنی و الالقاب ج 4 ص 130 و 131.
75- ولایت نامه: 243.
76- درآمدی بر تحولات تاریخ سلسله نعمة اللهیه: 8 پاورقی.
77- حقیقة العرفان ص 83 سطر 10 و 11 به نقل از شرح نهج البلاغه علامه ی خوئی.