تاراج ایران

ایران در دوران پادشاهی فتح علی شاه قاجار گرفتار مشکلات فراوان داخلی و خارجی بود. هم زمان با حکومت او تحرّکات عمده ای در جهات مختلف ایران و در بُعد خارجی برای افزون طلبی،
شنبه، 13 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاراج ایران
تاراج ایران

نویسنده: عباس رمضانی



 

قائم مقام در دوران فتح علی شاه

ایران در دوران پادشاهی فتح علی شاه قاجار گرفتار مشکلات فراوان داخلی و خارجی بود. هم زمان با حکومت او تحرّکات عمده ای در جهات مختلف ایران و در بُعد خارجی برای افزون طلبی، کشورگشایی، استثمار، استعمار، سیادت و افتخار بر دیگران مشاهده می شد. روس ها برای افزایش تسلط خود بر بخش های وسیعی از جهان آن روز و به ویژه نواحی شمالی ایران، در شمال کشور ما به تاخت و تاز پرداختند و به صورت زیرکانه، دامنه ی نفوذ خویش را افزایش دادند. در جنوب ایران، اعراب بر کشور ما چشم طمع دوخته بودند. در مغرب، دولت عثمانی مورد هجوم کشورهای اروپایی قرار داشت و مزاحمت هایی نیز برای ایران ایجاد می کرد. در مشرق هم انگلیسی ها، هندوستان را مورد تهاجم قرار داده بودند. ایران از چهارجهت با خطر روبه رو بود. کشوری که از چهار سمت در معرض تهدید بیگانگان است، چه وضعی دارد؟ سران این کشور برای خروج از این بن بست باید چه کنند؟
در قانون طبیعت، هر موجودی برای رهایی از خطراتی که زندگی، خانه و هستی اش را تهدید می نماید، از خود عکس العمل نشان می دهد و به هر قیمتی که شده به منظور رفع خطر فعالیت می کند، اما متأسفانه در زمان جلوس فتح علی شاه 27 ساله و حکم رانی 37 ساله اش، با برخورداری از پنج صدراعظم، برای رفع خطر از خانه و کاشانه ی مردم و در یک کلمه، «ایران» اقدام مؤثری انجام نگرفت. شمار همسران و فرزندان شاه که هرکدام به صدها تن می رسید، گویای بسیاری از مسایل است و نشان می دهد که چنین انسانی برای نظام مندی و حفظ و صیانت از استقلال جامعه ی خود هیچ گاه تلاش نکرد. در دوران او به دلیل ضعف مدیریت های کشوری و لشکری و صفات مذموم و ناپسند و شایع در ایران، ظهور مردان بزرگ و دلسوز برای کشور و مردم اندک و انگشت شمار بود و اگر از بعضی صفات و ویژگی های عباس میرزا که بین همه ی فرزندان پادشاه بویی از حسّ میهن دوستی و حبّ ایرانی برده بود بگذریم، نمی توان فرد دیگری را در این خاندان نام برد که برای عشق به وطن و اصلاح ساختار آن تلاش کرده باشد و در صورتی که مردان بزرگ و اندیشمندی چون میرزا عیسی قائم مقام فراهانی و فرزندش میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی در این دوره ظهور نمی کردند، هیچ امیدی برای طرح نیک نامی ایران و ایرانی وجود نداشت.
میرزا عیسی قائم مقام فراهانی که به سفارش عمویش، میرزامحمدحسین فراهانی، به دربار فتح علی شاه راه یافت، در سمت وزیر عباس میرزا نایب السلطنه مشغول به کار شد. این سمت مدتی نیز توسط برادر میرزاابوالقاسم(1)اداره می شد و سرانجام خود وی در تبریز عهده دار آن گردید. بعد از وفات پدر، همه ی مسؤولیت های او به میرزاابوالقاسم واگذار شد و وزارت مخصوص عبّاس میرزا نیز به وی محوّل گردید و از همین زمان نیز به «قائم مقام» مفتخر شد. فعالیت میرزاابوالقاسم در این سمت حدود دو سال طول کشید. تلاش و جدیّت او در این مدت مورد تقدیر و توجه عباس میرزا و شخص شاه قرار گرفت. آن ها به صداقت و کاردانی قائم مقام واقف بودند و برای آنان کاملاً مشخص بود که او به راحتی مشکلات حوزه ی کاری خود و به طور کلّی نابه سامانی های ایران را با سرانگشت تدبیر برطرف خواهد ساخت. این موضوع در دوران حکومت قاجار طبیعی بود. هر جا انسان آزاده ای برای سعادت کشور و حفظ حیثیّت آن تلاش کرده و در مقابل استعمار و استثمار ایستاده است، مورد خشم و غضب منفعت طلبان و دسیسه چینان و توطئه گران حلقه به گوش استبداد قرار گرفته و به زودی برای عزل و نابودی او کمر همّت بربسته اند.
نارضایتی دربار فتح علی شاه و اطرافیان عباس میرزا از قائم مقام که در اثر وسوسه و گفته های ناحقّ مخالفان وی ایجاد شد، منجر به برکناری قائم مقام گردید. عملکرد میرزاابوالقاسم به گونه ای بود که شاه و ولیعهد پس از برکناری وی اقدام خود را تقبیح کردند و دنبال فرصتی بودند تا بار دیگر این شخصیت مبارز و مردمی را به کار دعوت نمایند. فتح علی شاه با اعزام یک نماینده نزد قائم مقام به طور رسمی از وی عذرخواهی کرد و مسؤولیّت های گذشته اش را به او سپرد. پادشاهان این زمان انسان های کوتاه فکری بودند که جرأت نداشتند انتقادات و حقایق زندگی و حکومت را بشنوند. آن ها فقط نیروهای «بله قربان گو» را دوست داشتند. بنابراین در صورتی که کسی مخالف رأی و اندیشه ی آنان سخنی می گفت و رأیی می داد متّهم به اخلال و خراب کاری می شد. از این رو وقتی فتح علی شاه رأی مخالف قائم مقام را برای آغاز دور جدید جنگ با روس ها شنید، برآشفت و میرزاابوالقاسم را مورد غضب خویش قرار داد. حرف حساب قائم مقام این بود که:
«اعلاحضرت چه مبلغ مالیات می گیرند؟ شاه جواب داد: قریب شش کرور(2). قائم مقام پرسید: دولت روس چه مبلغ مالیات می گیرد؟ شاه پاسخ داد: می شنوم شش صد کرور. قائم مقام گفت: به قانون حساب، کسی که شش کرور مالیات می گیرد با کسی که شش صد کرور عایدات دارد از درِ جنگ درنمی آید»(3).
به هر حال رأی و نظر قائم مقام به مذاق فتح علی شاه خوش نیامد و عذر او را خواست و سپاه ایران با کم ترین تجهیزات، عایدات، انگیزه و پایین ترین میزان توانایی به میدان رفت و شکست خورد. پس از شکست خفت بار سپاه ایران از روس ها، شاه قائم مقام را خواست و نامه ای به دستش سپرد و او را به عنوان نماینده، مأمور کرد تا با عزیمت به ترکمان چای با روس ها مذاکره نماید. پرواضح است که اگر فتح علی شاه قبل از آغاز این دوره ی جنگ، نظر و اندیشه ی قائم مقام را می پذیرفت و به جای جنگ با روس ها به تدبیر دیگری می اندیشید، اکنون در مخمصه قرار نمی گرفت و به بن بست نمی رسید. میرزاابوالقاسم در این زمان در بدترین شرایط قرار گرفته بود، زیرا روس ها از موضع بالا سخن می گفتند و در حقیقت شاه همه ی پل های پشت سرش را ویران ساخته بود و در مقابل کار انجام شده ای قرار داشت. کاری که خود زمینه اش را فراهم کرده بود. میرزا از پذیرش شرایط سنگین روس ها در معاهده خودداری کرد و موضوع را به شاه و عباس میرزا واگذار کرد و توصیه های خویش را نیز به آن ها منتقل نمود. مهم ترین تقاضای روس برای امضای عهدنامه در بُعد سیاسی و ارضی بود و به دلیل آن چه قبلاً اتفاق افتاده بود، عدول روس ها از برخی تقاضاها امکان نداشت. ولی با تلاش قائم مقام آن ها از پیش روی بیش تر در خاک ایران و تا تبریز که تقاضای اصلی آنان بود، صرف نظر کردند و موضوع با تسلط روس تا حدود رود ارس مورد موافقت دو طرف قرار گرفت و عهدنامه ی ترکمان چای منعقد گردید.
آذربایجان برای ایران یک منطقه ی حیاتی به شمار می رفت و از هرنظر اهمیت داشت. به همین جهت روس ها حاضر به دل کندن از آن نبودند. ژنرال مارشال پاسکویچ(4) پس از روشن شدن تکلیف معاهده، طی گزارش مشروحی که به امپراتور روسیه(5) نوشت، درباره ی آذربایجان اظهار داشت:
«تصرف آذربایجان مزایای بسیار خواهد داشت. این ایالت می تواند از عایدات خود خرج هشت گردان سپاهیان منظم را بدهد و فرماندهان آن ها افسران روسی خواهند بود. جمع درآمد این ایالت هشت صدهزار تومان برابر با سه میلیون و دویست هزار روبل(6) نقد و جنس می شود...(7)».
امپراتور روسیه در پاسخ ژنرال پاسکویچ نامه ای نوشت و خدمات این افسر بلندپایه ی روسی را ستود و در بخشی از آن چنین اظهار داشت:
«پاسکویچ عزیز، خدای متعال خواسته است کوشش شما را متبرک کند. در چند ماه شما موانعی را که طبیعت و دشمن برپا کرده بود از میان برداشتید و به عنوان رفع خسارت کوشش گستاخانه ی ایرانیان، ولایاتی که باید از این پس متعلق به روسیه باشد را فرمان بردار خود کردید و آرزوهای مرا کاملاً‌ برآوردید(8)».
واقعه ی قتل گریبایدف(9) موضوع دیگری است که در رابطه با آن، قائم مقام با همکاری عباس میرزا نامه ای برای نیکلای اول تزار روس نوشت. در این نامه آمده است:
«... در سال گذشته دولت ایران دولت بهیه ی روسیه را به جان و دل خریدار شد و در راه تحصیل آن از رنج تن و بذل مال دریغ نکرده، چندان کوشید که به فضل خدا و لطف امپراتور کشورگشا آن مقصود عمده و مطلوب کلی را دریافت نمود. امسال نیز برای استحکام همین دوستی و انتظام بعضی از مهامّ(10) این مملکت، این اخلاص کیش خود عازم بود که به دیدار فرخنده ی آثار آن اعلاحضرت فایض(11) شود و در این بین از عجایب روزگار، قضیه ی ایلچی آن دولت به وضعی رویداد که نه این گونه واقعه تا امروز در این مملکت دیده و شنیده شده بود و نه صورت این احوال به وهم و خیال می گنجید که قبل از وقوع آن چاره و تدبیری توان کرد. بلی امری بی خبر و ناگاه حادث شد و چندان فرصت و مجال نشد که به دفع آن بلا و رفع آن قضا و تدبیر آن فتنه و درمان آن درد توان پرداخت... همگی اولیای این دولت و معارف این مملکت ایران در معرض هزار اندیشه و غم می باشند... این کار زشت و کردار بد به جز فتنه ی جهّال و شورش عوام هیچ مأخذ و منبع نداشته است... دولت علّیه ی ایران بالفعل درصدد تنبیه و سیاست جهّال و مفسدین و انتقام این حادثه ی اتفاقیه می باشد...(12)».
تسلط و تدبیر قائم مقام در به کارگیری کلمات و جملات نامه ی مذکور سبب گردید تا نامه از هر حیث مناسب و موردپسند روس قرار گیرد. بیان احساسات دوستانه و حقّ همسایگی دو کشور از یک سو و گزارش نایب اول(13) سفارت روس در ایران که از حادثه ی قتل گریبایدف جان سلام به در برده بود و طرح برخوردهای زشت و تند گریبایدف به مقامات روسی از سوی دیگر، سبب گردید تا روس ها به آسانی از کنار این ماجرا بگذرند و عکس العمل چندانی نشان ندهند. بنا به خواسته ی روس ها برای خنثی شدن این مسأله در سطح جهانی، پسر عبّاس میرزا(14) به همراه چند نفر دیگر و از جمله میرزاتقی خان امیرکبیر که منشی میرزاابوالقاسم فراهانی بود، برای عذرخواهی رسمی به سن پترزبورگ روسیه رفت. آقا میرزا مسیح مجتهد نیز به عنوان تبعید صوری به عتبات عالیات سفر کرد و فردی نیز که در روز وقوع حادثه با شمشیر خونین دیده بودند را قصاص کرده و کشتند.
مسأله ی دیگری که در زمان فتح علی شاه پیش آمد و قائم مقام فراهانی در حلّ و فصل آن دخیل بود، شورش حاکم یزد و کرمان است که قائم مقام و عباس میرزا او را به تسلیم واداشتند و حوادث خونین آن مناطق خاتمه یافت. شرکت قائم مقام در ماجرای هرات هم یکی از وقایع روزگار فتح علی شاه است که با مرگ عباس میرزا و شرایط موجود آن زمان، قائم مقام و محمدمیرزا قرارداد صلحی با کامران میرزا، حاکم هرات، منعقد کردند و موضوع را فیصله دادند.
با توجه به آن چه گذشت در مجموع می توان گفت که فتح علی شاه به دلیل ناآگاهی و غوطه ور شدن در دنیای خود و پرداختن به عیش و نوش و در نظر گرفتن منافع شخصی، توانایی و انگیزه ای برای درک شخصیت والامقامی چون میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی نداشت و علی رغم شناخت توان مندی های او و پدرش، میرزاعیسی، از بدو آشنایی با او تا لحظه ای که با مرگ خویش به پادشاهی و حکومتش بر ایران پایان داد، از ظرفیت های فکری، علمی، سیاسی و دیگر بینش های قائم مقام برای سازندگی و آبادانی کشور بهره نبرد و ایران را در اوج عقب ماندگی نگاه داشت و بی جهت نبود که جهان گردان فرانسوی(15) طی گزارشی به دولت فرانسه در مورد ایران چنین اظهار داشته اند:
«ما در ایران کسی را ندیدیم که از اتّفاقات بزرگ اروپا اطلاعی داشته باشد، حتی صحبت جنگ را هم نشنیده اند. همگی در بی اطلاعی کامل از وقایع بزرگ خارج از کشور خود می باشند. به نظر می رسد که علاقه ای نیز به آگاه شدن از این وقایع ندارند(16)».
بدون تردید یکی از علت های این عقب ماندگی، بی اطلاعی و بی انگیزگی برای ارتباط ایرانیان با دیگر کشورها، نبود سازمانی بود که بتوان با برنامه ریزی و سیاست گذاری آن، با جهان خارج مرتبط شد. فتح علی شاه در دوره ای از حکومت خود برای جبران این نقص درصدد برآمد تا به تقلید از اروپاییان اقدام به تأسیس وزارت امور خارجه نماید. این کار در ساده ترین شکل و ابتدایی ترین وضع تشکیل شد و عبدالوهّاب نشاط اصفهانی به عنوان اولین وزیر امور خارجه معرفی گردید. اوج کار سیاست خارجی در دوران قاجار مربوط به زمان قائم مقام فراهانی و میرزاتقی خان امیرکبیر است و در دوران تصدّی این معلم و شاگرد، ایران توفیق زیادی در انعکاس توان مندی های خود در سطح جهان به دست آورد.

عباس میرزا و قائم مقام

فتح علی شاه قاجار فرزندان زیادی داشت(17). او به فرزندش، عباس میرزا، پسر چهارم خود علاقه و اطمینان فراوانی داشت و از ابتدای فرمان روایی و حکومت خویش او را یار و غم خوار خود می دانست. شایستگی این پسر سبب گردید تا با آغاز سلطنت پدر، او نیز به عنوان ولیعهد و نایب السّلطنه معرفی و مشغول فعالیت شود. وجود برادران بزرگ تر و حسادت و دشمنی آن ها نسبت به عباس میرزا یکی از مشکلات عمده ی دوران حکومت فتح علی شاه به ویژه در سال های آغاز پادشاهی او بود. عباس میرزا زیرنظر میرزا عیسی قائم مقام فراهانی تربیت یافت و میرزا برای تعلیم و تربیتش از هیچ کوششی دریغ نداشت. میرزاابوالقاسم پس از وفات پدرش(18) چون گذشته برنامه های آموزشی و پرورشی عباس میرزا را ادامه داد و حدود دوازده سال، او و دیگر شاه زادگان را تربیت کرد.
رابطه ی میرزاابوالقاسم فراهانی با عباس میرزا گذشته از برنامه های کاری و حکومتی، یک رابطه ی معلم و شاگردی، نزدیک و صمیمانه بود و تا زمانی که ولیعهد تحت تأثیر گفته های بی اساس مفسدان قرار نگرفت، رابطه ی مذکور استوار بود. افکار و اندیشه های روشنفکری ولیعهد در زمینه ی اصلاح ساختار ارتش، حضور در صحنه های مختلف جنگ های ایران و روس و ایران و عثمانی، توجه به مسایل علمی، کوشش برای اعزام دانشجو به خارج از کشور، افزایش سطح مناسبات بین ایران و کشورهای اروپایی و دقت در حفظ حاکمیت سیاسی کشور در مقایسه با سنوات قبل از آن دوره، مهم ترین عللی بود که عباس میرزا نزد قائم مقام، برجسته تر از سایر شاه زادگان و فرزندان شاه بود. به همین مناسبت عباس میرزا یکی از « بنیان گذاران نوگرایی»(19) در ایران است. او برای انجام اصلاحات و بهره گیری از تجربه ی کشورهای دیگر، بدون انجام مسافرت های خارجی در صدد برآمد که نقش میرزاابوالقاسم و پدرش را در ایجاد نوع طرز تفکر نمی توان نادیده گرفت.
پس از مرگ ولیعهد میرزا ابوالقاسم به شدت ناراحت و نگران شد و ضمن اعلام مراتب تأثّر و تأسّف خود از این واقعه اظهار داشت:« اما حالا یقین بدانید از واقعه ای که اتفاق افتاد خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید... دریغ و درد که آسمان نخواست ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار کسی مثل ولیعهد جنّت مقام یاد ندارد... خدا نخواست که جهان در عهد جهان داری او زنده و نازنده شود(20)».
عباس میرزا امیدوار بود که پس از مرگش حکومت به فرزندش محمدمیرزا برسد. او با در نظر گرفتن توان و حسّ مسؤولیت پذیری و لیاقت قائم مقام در تثبیت موقعیّت محمدمیرزا و اداره ی امور کشور و برنامه ریزی و سامان دهی اوضاع داخلی و خارجی، خواهان همکاری بیش از حدّ قائم مقام شد و برای تحقّق این هدف و توصیه و تأکید خواسته ی خود از میرزاابوالقاسم دعوت کرد و موضوع را با او در میان گذاشت. قائم مقام با نظر عباس میرزا هم عقیده نبود و دلیل آن را این گونه بیان نمود:
«بر من معلوم است که محمدمیرزا مرا خواهد کشت و کسی قائل خود را نمی پروراند(21)». عباس میرزا، قائم مقام را به امام رضا(ع) سوگند داد تا ذهن خودش را از بدگمانی نسبت به محمدمیرزا پاک کند و گذشته از آن به محمدمیرزا نیز دستور داد تا « با قائم مقام به حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) برود و سوگند یاد کند که دستش را به خون قائم مقام آلوده نسازد و تیغ بر وی نکشد و در عوض قائم مقام هم قول بدهد که به محمدمیرزا خیانت نکند و او را در رسیدن به تاج و تخت شاهی یاری دهد(22)».
قائم مقام به سوگند خود وفا کرد و با شنیدن خبر مرگ عباس میرزا، دست از جنگ برای تصرّف هرات برداشت و صلح نمود و آماده ی انجام تعهّدات خود برای رسیدن محمدمیرزا به پادشاهی شد. در همین زمان بود که ظل السلطان نامه ای به او نوشت و از قائم مقام خواست به جای حمایت از محمدمیرزا، زمینه را برای سلطنت او فراهم نماید. بخشی از نامه چنین است:
« عباس میرزا طفلی بود که به دست قائم مقام بزرگ دادند. او را به ولیعهدی رساند... شما بهتر و خوب تر کار را گذراندید و آقای خود را پادشاه مقتدری کردید. حالا می خواهم از همت بلند و تدبیر شما، نان پخته ی ما که در حقیقت خودت و پدرت پختی از دست مان نرود. با خدای خود و جدّت، رسول هاشمی، عهد کردم که بی مصلحت و مشورت شما آب نخورم و تا جان دارم از گفته ی شما تخلّف نکنم...(23)».
ظل السلطان تحت هیچ شرایطی مورد تأیید فتح علی شاه و عباس میرزا نبود. ولی آن چه مسلم است او نیز به قدرت، سیاست و لیاقت قائم مقام پی برده و از میان همه ی افراد،‌ پرنفوذترین فرد را برای تحقق خواسته اش برگزید و از او تقاضای یاری و مساعدت نمود. با توجه به آن چه بیان شد ارادت فتح علی شاه، عباس میرزا و حتی بیگانگان به قائم مقام معلوم و مشخص گردید و در مجموع می توان نتیجه گرفت که قائم مقام بی نظیرترین، محبوب ترین و باارزش ترین رجال دوره ی قاجاریه بود که دوست و دشمن به دانش، سیاست، قدرت و نفوذ او ایمان داشته اند.

اوضاع ایران در زمان محمدشاه

با آغاز حکومت قاجاریان، نابه سامانی های اوضاع ایران شدت بیش تری گرفت. اگرچه کشور ما در اثر جنگ های پی در پی آقامحمدخان قاجار برای باز پس گیری مناطق اشغال شده ی ایران در دوره ی زندیه و تلاش او برای تهدید، تبعید و نابودی مدّعیان تاج و تخت شاهی که باقی مانده ی سلسله ی افشاریه بودند(24)، تا حدودی آرامش پیدا کرد، ولی میزان لشکرکشی های شاه جوان در مناطق مختلف کشور، بی توجهی به مردم و فراموش کردن نیازهای گوناگون آن ها، دریافت مالیات های سنگین و اجباری، شیوع بیماری های خطرناک، کمبود امکانات، ترویج رشوه خواری، ضعف بنیه ی نظامی کشور، هرج و مرج سیستم قضایی، چشم داشت قدرت های جهانی به منابع و ذخایر ایران، ضربه پذیر شدن مراکز علمی، جایگزینی اوهام و خرافات به جای متون دینی و ده ها دلیل دیگر، حکومت ایران را در سطوح داخلی و جهانی با مشکلات فراوان مواجه کرد.
با آغاز پادشاهی فتح علی شاه، علاوه بر سر برآوردن مدّعیان و قدرت طلبان تخت و تاج پادشاهی، برخورداری او از خصایص فراوان منفی و هموار شدن شرایط برای ورود دست های پیدا و نهان بیگانگان، ساختار سیاسی و اقتصادی ایران بیش از گذشته در معرض نابودی قرار گرفت، در این دوره از حکومت قاجار، اوضاع به قدری نابه سامان بود که صرف نظر از عده ای عوامل و نیروهای تحت امر آقامحمدخان، جمعی از قدرت طلبان سه سلسله ی قبل از قاجار( صفویّه، افشاریه، زندیه) نیز برای رسیدن به قدرت و چشیدن طمع پادشاهی ابراز وجود کرده و وارد صحنه شدند. فتح علی شاه برای آرام کردن آنان متحمّل زحمات زیاد و هزینه های هنگفتی شد(25).
با پایان زندگی فتح علی شاه و آغاز به کار محمدشاه، سلطنت طلبان مدّعی که عموماً از شاه زادگان بودند، علم مخالفت و جدایی برداشتند و ناامنی اوضاع ایران را دوچندان نمودند. در تهران پسر دهم فتح علی شاه به نام ظل السلطان با همکاری برادرش، حسن علی میرزا شجاع السلطنه، مدّعی سلطنت و حکومت بود و برای نتیجه گیری از اهداف خود دست به یک سری تحرکات ضدّ حکومتی زد. او با اقدامات خود و تحریک افراد دیگر در تهران خود را «عادل شاه» و«علی شاه» خواند و به نام خویش سکّه ضرب کرد و بر این شهر مسلّط گردید و حدود سه ماه به حکومت پرداخت.
پس از آگاهی محمدمیرزا و قائم مقام از تحرّکات غیرقانونی معترضین و خواستاران تخت شاهی، برای مقابله با آنان اقدامات وسیعی آغاز شد و تلاش قائم مقام باعث گردید تا علی رغم مقاومت زیاد افراد مذکور، حکومت نود روزه ی ظل السلطان درهم شکسته شود و شورش آنان خاموش گردد. قائم مقام برای آرام نمودن آذربایجان و اطمینان از موقعیت آن منطقه دو نفر از برادران محمدمیرزا(26) را دستگیر و روانه ی زندان کرد. حسین علی میرزا فرمان فرما، حاکم فارس، حسن علی شجاع السلطنه، حاکم کرمان و عبدالله میرزا در زنجان افراد دیگری بودند که در مقابل سلطنت محمدشاه مقاومت کردند، ولی قائم مقام با شیوه های گوناگون آن ها را سر جای خود نشاند(27).
اوضاعی که در اثر هرج و مرج و نا آرامی های فوق در ایران رخ داد، جزیی کوچک از علل آشفتگی ها بود. اداره ی ایران به شیوه ی سنتی، تحقیر ایرانیان با تحمیل کاپیتولاسیون، باز شدن بیش از حدّ پای روس ها و انگلیس ها به کشور، وضع نامساعد اقتصادی و شئون اجتماعی و درنهایت برخورد نادرست حکومت با فرهنگ و تمدّن، ایران را در شرایط دشواری قرار داد. محمدشاه سلطنت خود را مدیون تلاش های صادقانه ی میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی و تاحدودی دخالت هیأت نظامی انگلیس در تبریز و هم چنین تضمینی که براساس یکی از مفاد معاهده ی ترکمان چای روس ها برای رساندنش به سلطنت داده بودند، می دانست. در حقیقت قدرت های خارجی در هیچ دوره ای تا این اندازه برای زمینه سازی و تمهید مقدّمات جلوس شاهان ایران نقش فعّالی ایفا نکرده بودند.
محمدشاه پس از تکیه زدن بر اریکه ی سلطنت، حدود چهارده سال حکومت کرد. این مدت شامل دو بخش کاملاً متفاوت است؛ دوره ی اول مربوط به زمانی است که میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی به عنوان صدراعظم ایران اداره ی امور کشور را در همه ی بخش ها برعهده گرفت و با سیاست گذاری مناسب و برنامه ریزی اصلاحی و مفید توانست اوضاع آشفته و نابه سامان این دوره را که عموماً از گذشته باقی مانده بود، سامان بخشد.
دوره ی دوم از زمان شهادت میرزاابوالقاسم قائم مقام آغاز می شود. دوره ای که نظم و برنامه هایی که قائم مقام در زمان صدارت خویش ایجاد کرد، به هم خورد و یکپارچگی خود را از دست داد و شالوده ی برنامه ها از هم گسست و صدراعظم جدید یعنی حاجی میرزا آقاسی آن چه در دوران میرزاابوالقاسم مهیّا و سازمان دهی شده بود را به نیستی و نابودی کشاند. محمدشاه با اختیارات تامّی که به حاجی داد، همه چیز را به هم ریخت. در « چهارده سال حکومتش علاوه بر حضور بیش تر استعمارگران به ویژه انگلیسی ها وقایع داخلی چون مسأله ی آقاخان محلاتی، فتنه ی باب،‌ لشکرکشی به هرات،‌ شهادت قائم مقام و غیره، نظام ایران را از هم پاشید و به جای این که ملت ما گام های استواری در مسیر پیشرفت و ترقّی بردارد، در بدترین شرایط باقی ماند(28)».

معاهده ی گلستان و ترکمان چای

دوره ی اول جنگ های ایران و روس پس از توافق فتح علی شاه و پرنس الکساندر(29) خاتمه یافت. برای بیرون رفتن روس ها از گرجستان مذاکراتی صورت گرفت. با سقوط گنجه و قتل عام مردم، علمای ایران حکم جهاد صادر کردند و سپاهی به فرماندهی عباس میرزا از طریق تبریز و ایروان به نبرد روس ها رفت(30)، ولی جنگ کار ساده ای نبود. فتح علی شاه برای یافتن متّحدی توانا به انگلیسی ها متمایل گردید. این کشور نیز که به سرمایه های ایران چشم طمع دوخته بود و رابطه ی خوبی هم با روس ها نداشت، به فتح علی شاه چراغ سبز نشان داد، اما خواسته های بزرگ آن ها مبنی بر واگذاری جزیره ی خارک و بندر بوشهر، شاه ایران را از تصمیم خویش منصرف ساخت و چاره را در آن دید که با فرانسه دست دوستی بدهد. ناپلئون فرصت را غنیمت شمرد و پس از بررسی درخواست ایران پاسخ مثبت خود را اعلام کرد و معاهده ی فین کن اشتاین(31) بین ایران و فرانسه منعقد گردید(32) و بلافاصله ژنرال گاردان برای پیگیری و اجرای مفاد قرارداد و از جمله اصلاح امور نظامی ایران، ایجاد کارخانه ی توپ ریزی در تهران و اصفهان، متّحدالشّکل شدن لباس نظامیان، تشکیل سواره نظام، پیاده نظام و توپخانه وارد ایران شد. قائم مقام فراهانی یکی از افرادی است که در این دوره با هیأت فرانسوی همکاری داشت. او و عباس میرزا علاقه ی زیادی به تغییر ساختار نظام ارتش و سیستم دفاعی ایران داشتند و شیوه ی سنتی و طاقت فرسای گذشته را که غیر از تحلیل نیروهای سربازان سود دیگری نداشت، برای دفاع از آب و خاک کشور کافی نمی دانستند. قرار گرفتن لفظ « سرباز(33) برای افراد ساده ی قشون، سرجوخه، نایب، سلطان، یاور، سرهنگ، سرتیپ، امیرپنجه، امیرتومان و سردار(34)» ابتدا به پیشنهاد میرزاعیسی مطرح شد و بعد از سوی میرزاابوالقاسم پیگیری گردید و هر واژه برای افراد خاصّی به کار گرفته شد.
پس از ورود هیأت بلندپایه ی فرانسه به ایران، حضور انگلیسی ها کم رنگ شد و از این زمان به بعد سپاه ایران با همکاری فرانسوی ها در مقابل روس ها قرار گرفتند. روس ها نیز در مقابل فعالیّت های سیاسی و دیپلماسی ایران و فرانسه ساکت ننشستند و پس از مرگ فرمانده سپاه خود در گرجستان(35)فرد دیگری به نام مارشال گودویچ را جایگزین وی نمودند. این شخص طی نامه ای ضمن پیشنهاد صلح، عباس میرزا را تهدید کرد. اما ایران به پشت گرمی فرانسوی ها به نامه ی او توجّهی نکرد. در حالی که کشور فرانسه براساس معاهده ی دیگری(36) که با روس ها منعقد کرده بود، تمایل چندانی به تعهّد خود در مقابل ایران نداشت و کار به جایی رسید که با تشدید حملات روس ها و افزایش نیروی آن ها، ایران دوباره به انگلیس متمایل شد. اتحاد روس و فرانسه نیز انگلیسی ها را مصمّم به حمایت از ایران کرد. دیری نگذشت که بار دیگر جنگ های میان ایران و روس شدّت یافت و هر زمان برای دو طرف درگیر، شکست و پیروزی همراه داشت، ولی سرانجام جنگ با شکست سپاه عباس میرزا(37) و انعقاد معاهده ی گلستان خاتمه یافت. میانجی گری سرگور اوزلی سفیر انگلیس در ایران، در انعقاد این قرارداد تأثیر زیادی داشت.
سه سال بعد از انعقاد معاهده ی گلستان(38)، فتح علی شاه در صدد برآمد تا بعضی از مناطق ایران را که در دست روس ها بود پس بگیرد. بنابراین سفیر ایران(39) به فرمان فتح علی شاه موضوع نارضایتی دولت از عهدنامه ی گلستان و لزوم آزادسازی مناطق قبلی کشور را طی نامه ای به وزیرخارجه ی روس(40) ابلاغ نمود. ولی نه تنها از این بابت نتیجه ای به دست نیامد، بلکه مذاکرات سفیر جدید روسیه(41) و فتح علی شاه و عباس میرزا هم سودی نبخشید و حتی در همین زمان براساس اسناد تاریخی و از جمله یکی از نامه های میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی، ایران از سوی روس ها مورد تهدید بیش تری قرار گرفت. مضمون این نامه چنین است:
«میرزاابوالحسن خان، سفیر ایران در روس، با امپراتور و وزیر خارجه مذاکره کرد و قرار شد یرمولوف، سفیر روس، موضوع نارضایتی ایران از معاهده و آزادسازی برخی از مناطق کشور را پیگیری نماید؛ اما وی این کار را سرسری گرفت و وقت گذرانی کرد و دولت ایران هم به خاطر مهمان بودن و احترام به امپراتور روسیه موضوع را جدّی نگرفت. وقتی یرمولوف ایران را ترک کرد نه تنها از تجاوز روس ها کاسته نشد، بلکه افزایش نیز یافت(42)».
با پایان گرفتن مأموریت یرمولوف، سفیر دیگری از سوی امپراتور روسیه راهی ایران شد(43). وی فردی خشن، بداخلاق و خودخواه بود. قائم مقام در رابطه با ورود این فرد طی نامه ای که مضمون آن به شرح زیر است می نویسد:
«اگرچه سفیر جدید با هدایای زیادی به ایران آمد، ولی قصد تصرّف مناطق دیگری از ایران را در سر می پروراند و علی رغم این که مذاکراتی مبنی بر رفع تجاوز از ایران بین دو کشور صورت گرفته ولی روس ها توجه نکرده اند و مردم از این موضوع و پیمان شکنی آن ها عصبانی و ناراحت هستند(44)».
در چنین شرایطی هیچ یک از طرف های درگیر جنگ حاضر به عقب نشینی از مواضع خود نبودند و به همین دلیل پس از گذشت بیش از سیزده سال از خاتمه ی دوره ی آغازین جنگ های ایران و روس، مرحله ی دوم جنگ بین دو کشور شروع شد(45). در این مرحله ابتدا روس ها شکست سختی خوردند. این مختصر پیروزی ایران به اندازه ای فتح علی شاه را ذوق زده کرد که فوری نامه ای به ناپلئون نوشت و گفت:
«تزار روسیه فکر نکرده است که گنجشک نمی تواند در لانه ی شاهین آشیانه گیرد و کُنام شیر نمی تواند گوشه ی انزوای آرامی برای غزال گردد(46)». و آن قدر دچار غرور و خودپسندی گردید که به ناپلئون پیشنهاد کرد و گفت:« خوب است روسیه را بین ایران و فرانسه و عثمانی تقسیم نماییم(47)».
با شکست روسیه، پاسکویچ به عنوان سفیر جدید وارد ایران شد و میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی یکی از افرادی بود که برای مذاکره با این سفیر در نظر گرفته شد، ولی سفیر حضور نیافت و قائم مقام با نماینده ی وی مذاکره کرد. روس ها برای جبران شکست خود با تجهیزات کافی به میدان آمده بودند و موفق به شکست ایرانیان شدند و سرانجام جنگ به نفع آن ها خاتمه یافت و با دخالت انگلیسی ها در ماه شعبان سال 1234هـ.ق معاهده ی ننگین ترکمان چای بین ایران و روس منعقد گردید(48).
یکی از علل مهمّ انعقاد این معاهده، تحریک فتح علی شاه از سوی انگلیسی ها بود. آن ها که از حضور و پیشرفت جدّی و پررنگ روس ها در ایران خشمگین شده بودند و این جریان را مخالف منافع خویش می پنداشتند، با مشاهده ی خستگی نیروهای ایرانی در روند دو دوره جنگ خانمان سوز ناشی از نبردهای متوالی با روس ها با شاه ایران مذاکره کردند و پیشنهاد صلح با روس ها را از طریق سفیر خود در تهران(49) ارائه نمودند. دربار ایران که از ناتوانی خود در ادامه ی جنگ با روس ها مطمئن بود،‌ به راحتی نظر دولت انگلیس را پذیرفت. روس ها با انعقاد این معاهده به پیروزی بزرگ و غیرمنتظره ای دست یافتند. پاسکویچ که نقش عمده ای در تحقق این پیروزی داشت، قبل از ترک تبریز برای تبریک موقعیّت به دست آمده، اطلاعیه ای صادر کرد که بخشی از آن چنین است:
«به شما تبریک می گویم، عهدنامه ی صلح ترکمان چای که نشانه ی پیروزمندی روسیه است امضا شد... شما گرمای تابستان و سرمای زمستان را دلیرانه تحمّل کردید تا فرمان بردار اراده ی شاهانه باشید. هنوز هشت ماه از ورود ما به سرزمین دشمن نگذشته بود که ما بیرق های پیروزمندی خود را در پای قافلان کوه(50) برافراختیم...(51)».
زمان انعقاد معاهده ی ننگین ترکمان چای، یکی از پرآشوب ترین و بدترین دوره های تاریخ ایران است. در این زمان حاکمیّت ملّی و سیاسی کشور ما دست خوش خباثت های دشمنان خارجی و سهل انگاری و بی خبری دربار فتح علی شاه قاجار قرار گرفته بود. در این دوره ننگین ترین معاهده ها بین ایران و روس امضا شد و بخش های مهمّی از سرزمین ما به روس ها واگذار گردید. از دست رفتن حاکمیّت ارضی ایران از یک سو و تحمیل کاپیتولاسیون که در این قرارداد با ظرافت و بی شرمی گنجانده شده بود از سوی دیگر، حیثیّت ایران را در سطح بین المللی خدشه دار ساخت و اگرچه حکومت فتح علی شاه قصد داشت با برقراری معاهده ی مذکور با روس ها راه انگلیسی ها را مسدود نماید، ولی توفیقی به دست نیاورد و سیاستمداران انگلیسی با ترفندهای گوناگون و تحمیل معاهده ی صلح پاریس(52)، خفّت و خواری بیش تری را برای ایران به ارمغان آوردند(53) و همانند روس ها از حقّ کاپیتولاسیون برخوردار شدند. معاهده ی ترکمان چای به قدری سنگین بود که شگفتی کشورهای جهان را برانگیخت و البته عامل اصلی آن شخص شاه بود.
فتح علی شاه در جریان جنگ های ایران و روس و رویارویی سپاه دو کشور بسیار تعلّل می کرد تا جایی که حتی از امداد، پشتیبانی و حمایت نایب السلطنه دست برداشت. علت این نوع نگرش و به اصطلاح غفلت و هم نوایی با روس ها، به واسطه ی رشوه هایی بود که از آن ها دریافت می کرد. این امر سخت عباس میرزا را عصبانی نمود و در روحیّه ی او تا جایی تأثیر گذاشت که خطاب به الله یارخان آصف الدّوله (54) با صدراعظم وقت، سخنانی اظهار داشت و قائم مقام فراهانی با نثر زیبا و قلم توانای خود آن ها را نوشت. بخشی از گفته های او چنین است:
«امروز وقت تعطیل نیست. اگر تعجیل وقتی دارد، حالاست و بس. هرچه تا حال تأخیر و اغفال شده بس است... آن جناب که در سمت وزارت اعظم هستید و در مهمّات ما و امور این سرحد دخالت کامل و وکالت خاصّه دارد باید گوش به این سخن ها نکند و به امید این موجبات، پشت به بالش آسایش ندهد. فکری بکند که امروز به کار آید. توپ و تفنگ هند و پول امداد لندن و وساطت صلح دولت عثمانی و انگلیس که به کار امروز نمی آید. امروز دشمن از دو طرف به دو قطعه و از یک طرف رو به ولایت بی قلعه می آید. دامن همّت برکمر باید زد و از پول،‌ قشون، توپ و تفنگ مضایقه نکرد و ایستاد و زد و خورد داد و به فضل خدا دشمن را از پیش در کرد و از هیچ لطمه و صدمه باک نکرد(55)».
بعد از معاهده ی ترکمان چای، روس ها عامل دیگری به نام گریبایدف را به عنوان سفیر فوق العاده، برای پیگیری و نظارت بر اجرای دقیق و کامل مفاد آن روانه ی ایران کردند(56). وی به دلیل برخورداری از اخلاق زشت و عادت های ناپسند و بهانه تراشی های بی اساس مورد حمله قرار گرفت و کشته شد که در مباحث گذشته به آن اشاره گردید.
ادامه ی کار گریبایدف را سفیر دیگر روس دنبال کرد(57) و پس از ورود به تهران و مذاکره با شاه نظر او را جلب نمود. سفیر جدید در مدت اقامت خود نامه های زیادی نوشت که بسیاری از آن ها با توجه به تأثیر اقدامات قائم مقام و نفوذش در شخصیّت های ایرانی و خارجی خطاب به او نوشته شده و قائم مقام نیز پاسخ های مناسب هرکدام را صادر نموده است. از بررسی نامه های بین ایران و روس چنین برمی آید که قائم مقام فردی نبود که در مقابل زیاده خواهی ها و بی احترامی های روس ها سکوت اختیار نماید. وی از طریق قلم و سخنان خود روس ها را متوجه این موضوع می نمود. قائم مقام در پاسخ گزارشی که در رابطه با یکی از افسران فراری گرجی به دست او رسید و خارج از مفاد عهدنامه ی ترکمان چای بود، می نویسد:
«عیب کار این است که اگر من مضمون هایی که در عهدنامه نیست قبول کنم، آن ها هر روز لفظی را از عهدنامه به یک معنی که دلخواه خودشان است، حمل می کنند... از این جهت محال است که تن در دهم به مضمونی که خلاف ظاهر عهدنامه است(58)».

پی نوشت ها :

1.میرزا حسن.
2. هر کرور معادل پانصد هزار ریال بوده است.
3.صدر اعظم های ایران، پرویز افشاری، ص 82.
4.نماینده ی روس ها در انعقاد معاهده ی ترکمان چای.
5. نیکلای اول.
6. واحد پول روسیه بوده و معادل ده ریال ایران است.
7. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره ی معاصر، ج2، سعید نفیسی، ص 206.
8. همان، ص 211.
9. خواهرزاده ی پاسکویچ و منشی و مترجم مخصوص او.
10.کارها و برنامه های مهم.
11. نایل شود، فیض ببیند، سرشار شود.
12.امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیّت، صص 54 و 55.
13. مالسوف.
14. خسرومیرزا.
15.«اولیویه» و «برونیه» سال 1209هـ.ق.
16. قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، سجاد راعی گلوجه، ص 37.
17. در بیان دقیق تعداد زنان و فرزندان او اختلاف نظر است، ولی آن چه مسلم می باشد وی بیش از 150 همسر و صدها فرزند داشته است.
18.سال 1237هـ.ق.
19. پیشین، ص 66.
20. منشآت، جهانگیر قائم مقامی، صص 206 و 207.
21.سیاست گران قاجاریه، خان ملک ساسانی، ج2، ص 42.
22.همان.
23. همان، ص 43.
24. شاهرخ شاه افشار و فرزندش.
25.علی قلی خان، عموی فتح علی شاه،‌ ابراهیم خلیل خان جوان شیر، صادق خان قشقایی، محمدخان زند پسر زکی خان و... مدّعیان سلطنت بودند.
26.جهانگیر میرزا و خسرومیرزا.
27.ایران در دوره ی سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، ص 127.
28. تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، سیّد جلال الدین مدنی، صص 44 و 45.
29.حاکم گرجستان، سال 1218هـ.ق.
30. ایران در دوره ی سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، ص 86.
31. فین کن اشتاین نام منطقه ای در لهستان بود.
32. سال 1222هـ.ق.
33. این لفظ جایگزین کلمه ی «سالدات» گردید.
34. قائم مقام در آیینه ی زمان، بهرام فلسفی، ص 53.
35. سیسیانوف.
36.معاهده ی تیلسیت«Tisit».
37. در جنگ اصلان دوز، سال 1228هـ.ق.
38. سال 1231هـ.ق.
39. میرزاابوالحسن خان شیرازی.
40. نسلرود.
41. یرمولوف.
42. اصل این نامه در صفحات 17 و 18 کتاب «اسنادی از روند اجرای معاهده ی ترکمان چای» درج شده است.
43. منچیکوف.
44.همان، ص 20.
45. ماه ذی الحجه ی سال 1241هـ.ق.
46. قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، سجاد راعی گلوجه، ص 45.
47. همان.
48. این معاهده در منطقه ای به همین نام منعقد شد.
49. مک دونالد.
50.رشته کوهی در شهرستان میانه ی استان آذربایجان شرقی و حدود ده کیلومتری درّه ی قزل اوزن، به نقل از صفحه ی 388 گیتاشناسی ایران، ج1.
51. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره ی معاصر، ج2، سعید نفیسی، ص 255.
52. سال 1273هـ.ق.
53. این معاهده در زمان صدارت میرزاآقاخان نوری بین ایران و انگلیس منعقد شد و علت آن این بود که دوست محمدخان حاکم کابل قصد تصرّف هرات را نمود. هرات در این زمان زیرنظر ایران بود و حاکم آن( محمدیوسف میرزا) برای جلوگیری از سقوط هرات از حاکم خراسان تقاضای کمک کرد، اما به محض رسیدن نیروهای حاکم خراسان (حسام السلطنه)، فرمان روای هرات نسبت به آنان خیانت کرد و حسام السّلطنه با سپاهیان خود برخورد قاطعی با او کرد و هرات را تصرّف نمود. این عمل انگلیسی ها را غافل گیر کرد و چون آنان هرات را دروازه ی ورود به هندوستان می دانستند در صدد جبران برآمدند و با حمله به نواحی جنوبی ایران، بوشهر، جزیره ی خارک و خرّمشهر را تصرّف کردند. میرزا آقاخان از اقدام انگلیس وحشت کرد و به معاهده ی صلح پاریس که در همان کشور منعقد شد، تن داد و مقرّر گردید که ایران از آن پس استقلال افغانستان را به رسمیت بشناسد و دست از هرات بردارد و در عوض انگلیسی ها نیز از سرزمین های ایران خارج شوند.
54. داماد فتح علی شاه.
55. نامه های سیاسی و تاریخی سیّد الوزراء قائم مقام فراهانی، جهانگیر قائم مقامی، صص 18 تا 20.
56. سال 1244هـ.ق.
57. پرنس دالگورکی.
58. اسنادی از روند اجرای معاهده ی ترکمان چای، فاطمه قاضی ها، ص 47.

منبع: رمضانی، عباس؛ (1386)، قائم مقام فراهانی، تهران: ترفند، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط