آراء و نظریات اخوان الصفا(1)

مسلمانان، هیچ دورانی را هم چون قرن چهارم هجری نمی‌ شناسند که شرایط عمومی‌ زندگی آن ها این چنین با یکدیگر در تناقض باشند. این شرایط از یک سو ناپسندترین و بی ثمرترین چهره را به نمایش می‌ گذارد و
يکشنبه، 14 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آراء و نظریات اخوان الصفا(1)
آراء و نظریات اخوان الصفا(1)

 

نویسنده : سید محمد ثقفی



 

مقدمه

مسلمانان، هیچ دورانی را هم چون قرن چهارم هجری نمی‌ شناسند که شرایط عمومی‌ زندگی آن ها این چنین با یکدیگر در تناقض باشند. این شرایط از یک سو ناپسندترین و بی ثمرترین چهره را به نمایش می‌ گذارد و از دیگر سوی دورانی پرنعمت، ارزش مند و نتیجه بخش محسوب می‌ شود.
زندگی مسلمانان در این دوران دچار فساد و تباهی گشته و جهان اسلام در این عصر به جولان گاه رقابت ها و انبوه تمایلات هوس آلود تبدیل شده است. و از دیگر سوی، حیات ذهنی و عقلی آنان چنان بهبود پذیرفته که هرگز برای آن ها سابقه نداشته است. این دو وجهه متناقض نمی‌ توانسته است یگانه ای از امت اسلام تشکیل دهد.
در این دوران حیات عقلانی جدیدی برای مسلمانان پدیدار شد که رنگ خالص اسلامی‌ بر خود داشت. در جهان اسلام متفکران مسلمانی جلوه کردند که اندیشه هایشان نه به دین رنگ باخته بود و نه به فلسفه بیگانگان. آن ها متفکرانی مستقل بودند که کوشیدند آن چه را از ملل دیگر به مسلمانان رسیده، رنگ اسلامی‌ خالص و مستقل زنند. پیشوایان این متفکران، فارابی، ابن سینا، و سایر فلاسفه‌ای بودند که در این دوران ظاهر شدند.
آثار فراوان و گوناگونی -که محصول این دو پدیده متناقض، یعنی انحطاط سیاسی و شکوفایی و اعتلای عقلی در میان مسلمانان قرن چهارم هجری است - برای ما باقی مانده که شاید استوارترین و آشکارترین آن ها در رسائل اخوان الصفا باشد.
نویسندگان این رسائل جماعتی بودند که در خفا کار می‌ کردند و در پی تغییر نظام سیاسی ای بودند که در آن وقت به جهان اسلام سیطره داشت، و در این مسیر به تغییر آن نظام عقلانی که بر زندگی مسلمانان نفوذ داشت متوسل می‌ شدند. آن ها در این جهت روش جمعیت هایی را که در جهان کهن قبل از آن ها وجود داشت برمی‌ گزینند که بارزترین شان فیثاغوریان و افلاطونیان بودند.

آشنایی با اوضاع اقتصادی و اجتماعی جهان اسلام در قرن چهارم هجری

انقلاب اجتماعی که پیامبر اسلام بدان دست زده از همه انقلاب هایی که در همه اعصار تاریخ رخ داده، مهم تر و عمیق تر بود، زیرا او از حال بینوایان و ستم و طغیان توان گران از دیگران آگاه تر بود.
پیغمبر اسلام(ص) با توان گران و اشراف به جنگ برخاست و از حقوق بینوایان دفاع کرد. و این خود، اشراف مکه را ناخشنود ساخت و لذا جنگ بزرگی علیه پیغمبر برانگیختند تا جایی که حضرت را به هجرت از دیار مجبور کردند.
اصلاحات اسلام نتوانست همه مفاسد اجتماع را ریشه کن کند. مللی که اسلام در میان آن ها منتشر شد نیز، چون جزیره العرب، دارای مشکلات اجتماعی و اقتصادی بودند و در نتیجه فتوحات اسلام، این مشکلات پیچیده تر شد، زیرا خلفای نخستین چنان به امور لشکرکشی سرگرم بودند که فرصت کافی برای پرداختن به اصلاحات اقتصادی نمی‌ یافتند. نیز سنگینی خراج هایی که عمربن خطاب مؤسس امپراتوری عرب و خلفای بعد از او تعیین کردند، بیش تر بر دوش ملل مغلوب، چون سریانیان و قبطیان و نبطیان و ایرانیان و ترکان بود تا بر دوش فاتحان.
در ایام دولت اموی، پس از یک دوران کوتاه بهبود، اوضاع اقتصادی رو به وخامت نهاد. جنگ ها از یک سو واسراف کاری امویین از سوی دیگر، و تحمیل پرداخت خراج و جزیه به کسانی که اسلام آورده بودند و قوانینی که در زمان آن ها وضع گردید خشم و نارضایی مردم را افزون کرد.
در عهد عباسی نیز نه تنها اوضاع بهبود نیافت بلکه ناگوارتر شد. عباسیان که از برکشیدگان ایرانیان بودند می‌ خواستند میان عرب و عجم مساواتی برقرار کنند.
"در سده ی چهارم هجری خلافت عباسی به حد نهایت ناتوان گشت و روزگار مقتدر، بدترین ایام دولت عباسیان بوده است، زیرا در این دوره زنان و خادمان فرمان می‌ راندند و رشوه و فساد رواج کامل یافت و همگانی گشت. و در سال334 هجری احمد بن بویه دیلمی‌ در حال جنگ وارد بغداد شد،
خلیفه وقت "المستکفی بالله" (333 - 334ق) بود. در حال، پیش وی آمد و احمد با وی بیعت کرد که: خلافت برای "مستکفی" بماند و احمد سلطنت را به دست‌آورد و بدین سان خلافت عباسی پایه دوره جدیدی گذاشت: یعنی سلطنت و نیرومندی آن زایل گشت، و خلیفه جزرئیسی دینی به شمار نمی‌ رفت."
[1]
"پسران بویه، شیعه زیدی بودند، و بر این اعتقاد که، عباسیان خلافت را غصب کرده اند و آن را از صاحبان سزاوار آن باز گرفته اند، ولی می‌ ترسیدند که خود را از زیر فرمان خلیفگان عباسی رها کنند و جای وی را به خلیفه علوی بدهند، زیرا از این هم می‌ ترسیدند که همین خلیفه ءعلوی سلطنت را از آل بویه بازستاند و ادعا کند که خود او خلیفه شرعی است. ولی سرانجام بویهیان خلیفه ی "مستکفی" را کشتند و "مطیع" پسر "مقتدر" را جای وی نشاندند، و روزگار وی نیز از بدترین دوره ها بود. در این دوره بود که نزاع "دینی" بالا گرفت: بیش تر عراق سنیان بودند، ولی پسران بویه تأیید و نیرومندی مذهب شیعه را می‌ خواستند و در این راه غلو می‌ کردند، و از این جهت شور و فتنه میان مردم بالا گرفت و کار عراق اختلال یافت، و فقر و بیماری شدت گرفت و گرسنگی و قحط سخت شد، تا به جایی که اهل بغداد گوشت مرده و سگ خوردند، و گروه زیادی از گرسنگی مردند. اما اگر وضع تازیان در این روزگار پریشان شده بود، ایرانیان نیز روزگار خوشی نداشتند."
[2]
فتنه در همه حوزه پهناور خلافت راه یافته بود و شهرهای دیگر، مانند بصره و کوفه، نیز وضع بهتر از بغداد نداشتند. دولت اسلامی‌ به دولت های کوچک گوناگون تفکیک شد. و هر منطقه زیر نفوذ قدرتی بود و نابسامانی همه گیر بود.
فساد و تباهی بیش تر به سبب نفوذ و غلبه ترکان بود که معتصم سپاهی از آنان گرد آورده بود و کارها را به دست آنان سپرده بود که رفته رفته کارشان بالا گرفته و اکنون خلیفگان را نیز به خداوندی نمی‌ شناختند. شب ها سروران خود را در قفس می‌ انداختند و روز آزادشان می‌ ساختند اما از خود اختیاری نداشتند و این پاداش شهوت پرستی و کوته بینی خودشان بود. "ظاهراً همه ی خلیفگان عباسی دشمن علویان نبودند، زیرا مأمون و معتصم و واثق در برابر آن ها اظهار تسامح و گذشت می‌ کردند. و مأمون ولی عهدی خود به یکی از علویان سپرد و او علی بن موسی کاظم بود، ولی عباسیان بر او شوریدند و او مجبور شد که رضا را هم بکشد. و لیکن متوکل با علویان به سختی معامله کرد، چنان که در سال 237ق قبر حسین بن علی را در کربلا ویران و خانه ها و منزل های اطراف آن را با خاک یکسان کرد، و با شیعیان بد رفتاری و سخت گیری بسیار کرد. جز این که شیعیان تسلیم نشدند، بلکه شورش ها و طغیان های آنان روزگار والیان متوکل افزون گشت."
[3]
از جمله طغیان هایی که علیه عباسیان شکل گرفت نهضت باطنیان. "این جنبش را ابوشاکر میمون بن دیصان" آغاز کرد و او از نژاد پارسی بود و به قداح مشهور. و از غلامان امام جعفر صادق بود و در باطن مذهب شیعه داشت. وی در سال 145ق در کوفه زندانی شد، و او و یارانش مذهب مشهور "باطنیه" را در زندان بنیاد کردند. و چون از زندان آزاد شد ادعا کرد که از فرزندان محمد بن اسماعیل پسر امام صادق است و مذهب او در جنوب فارس و جنوب عراق و بحرین انتشار یافت."
[4]
پس از وی پسرش عبدالله جای او نشست و ادعا کرد که همه علوم از جدش محمدبن اسماعیل به وی رسیده. و همویاران خود را باطنیه نامید. از این رو که می‌ گفتند هر ظاهری را باطنی، و هر تنزیلی را تأویلی است. و این گروه به نام اسماعیلیه نیز مشهورند، زیرا مردم را به امامت اسماعیل پسر جعفر صادق می‌ خواندند.
[5] از میان اسماعیلیان نحله ای به نام اخوان الصفا با تمایلات فلسفی ظهور کرد که با رسائل خود عصاره همه کشمکش های فلسفه شایع در آن روزگار را جمع‌آوری کرده و به بیان حقایق فکری خود پرداختند.

پیدایش اخوان الصفا

قرن چهارم هجری قرن شکفتگی علم و فرهنگ بود. در این قرن فلسفه یونان به نحو وسیعی رواج یافت و مسلمانان به تحصیل آن پرداختند و در این راه شیوه التقاط و امتزاج را برگزیدند. در این دوره تمایلات فیثاغوری و افلاطونی -که هر دو رنگ تصوف داشتند- برتری خاصی یافتند. بیش تر فرقه های اسلامی‌، دینی و سیاسی به بحث و تحقیق در این فلسفه مشغول شده بودند و می‌ خواستند بنیان عقاید خود را به نیروی آن استوار سازند. آن هایی که بر قدرت عرب و تسنن خرده می‌ گرفتند مدعی بودند که شریعت بر اثر اندیشه های جاهلانه چرکین شده و تطهیر آن جز به فلسفه امکان نیابد.
ظهور اخوان الصفا، نتیجه طبیعی اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن عصر بوده است. ایجاد جمعیت اخوان الصفا در بصره در قرن دهم مسیحی برابر با قرن چهارم هجری بوده است که با رسائل خود عصاره همه کشمکش های فلسفه شایع در آن روزگار را جمع آوری کرده و به بیان حقایق فکری خود پرداختند و برای پیروان خویش نقشه حیات سیاسی و فرهنگی طرح می‌ کردند که این نقشه ها به علت سخت گیری حکام وقت مکتوم می‌ ماند و از دسترس کسانی که اهلیت آن را نداشتند و یا مستعد درک آن نبودند دور نگه داشته می‌ شد.

اخوان الصفا چه کسانی بودند ؟

در این باره که اعضای مؤسس اخوان الصفا چه کسانی بودند و چه مذهبی داشتند، عالمان و مورخان اختلاف دارند. و این بدان سبب است که ایشان می‌ کوشیدند تا حقیقت امر و نام خود را از دیگران بپوشانند. "قفطی در کتاب "اخبارالعلماء به اخبارالحکما" [6] گوید: چون مصنفان رسائل نام خود را مخفی می‌ داشتند، مردم در نویسندگان حقیقی آنها اختلاف می‌ کرده اند و هر کس به طریق حدس و تخمین چیزی گفته است. گروهی گفتند که آن رساله ها از آثار یکی از امامان نسل علی بن ابی طالب - کرّم الله وجهه - است. گروهی گویند تالیف یکی از متکلمان دوره اول معتزله است. و برخی گویند تالیف حکیم مجریطی قرطبی است. و این پندار بدان سبب است که او"الرساله الجامعه"اخوان الصفا را به اندلس برد و برای شاگردان خود املا کرده از این رو پاره ای تصور کردند که مجریطی خود نویسنده الرساله الجامعه است، زیرا این رساله، تفسیر سایر مسائل و تعلیقه ای است برآن ها و نیز عین عبارت های رسائل دیگر به فراوانی در آن آمده است. گروه دیگر گویند که این رساله ها از آثار امام جعفر صادق(ع) است. و برخی نیز آن ها را به مسلمه بن قاسم اندلسی(395هجری) و برخی به احمدبن عبدالله، از اعقاب امام جعفر صادق منسوب داشته اند. عمادالدین ادریسی گوید: چون سید احمدبن عبدالله بیمناک شد که مبادا مسلمانان از شریعت محمدی به علوم فلاسفه منحرف شوند، رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفا را تألیف کرد. و در آن علوم حکمت و معارف الهی و فلسفی را گرد آورد."
[7]

وجه تسمیه اخوان الصفا

"اخوان الصفا و خلّان الوفا اسمی‌ است که اخوان برای دلالت بر حقیقت حال خود اتخاذ کردند. این نام در زبان عربی مشهور است و در کتاب های عربی به فراوانی آمده است. ابن مقفع در ترجمه کتاب کلیله و دمنه در باب المحاقه المطوقه چند بار این عنوان را آورده است. اخوان الصفا به کتاب کلیله و دمنه از جهت حکمت و شرح معانی دوستی و اسلوب رمزی و نیز داستانی که هم دارای معانی باطنی است و هم ظاهری، و همه این ها با روش و هدف اخوان موافق است، اهمیت بسیار می‌ دهند."
"بارون کارادوو دانشمند فرانسوی در کتاب "متفکران اسلام" معتقد است که "اخوان" معادل فیلوس (Philos) و "الصفا" معادل سوفیا(Sophia)است.
[8]و "هانری کوربن" دانشمند فرانسوی، اخوان الصفا و خلان الوفا را به "برادران خلوص و دوستان وفا" ترجمه کرده و می‌ گوید: "راجع به کلمه خلوص بعضی ایراد گرفته اند، مع ذلک این ترجمه کاملاً معنای کلمه است. در این عبارت، خلوص به معنای "پاکی و عفاف" نیست، بلکه مقابل کدورت است که به معنای تیرگی و عدم خلوص می‌ باشد. با مطالعه کتاب آنان می‌ توان دریافت که اینان برادرانی بودند با دل پاکیزه و وفادارانی در معرض هر آزمایش."
[9]

پی‌نوشت‌ها:

[1] . علی اصغر، حلبی، گزیده ی متن رسائل اخوان الصفا، سال 1360،ص5.
[2] . همان،ص5.
[3] . همان، ص7.
[4] . همان، ص8.
[5] . همان، ص8.
[6] . حنا الفاخوری و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی(انتشارات علمی‌ - فرهنگی) ص192.
[7] . حسینعلی، ممتحن، نهضت قرمطیان و بحثی در باب انجمن اخوان الصفا و خلان الوفا در ارتباط با آن(دانشگاه شهید بهشتی)ص165.
[8] . حسینعلی، 1ممتحن، نهضت قرمطیان و بحثی در باب انجمن اخوان الصفا و خلان الوفا در ارتباط با آن(دانشگاه شهید بهشتی)ص165.
[9] . حنا الفاخوری و خلیل الجر، همان، ص194.

منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 4



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط