نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان
ترجمه: ناصر موفقیان
در زمان پریشانیهای جانفرسای اقتصادی، نظیر همین روزگار ماست که می توان به استحکام نیروهای اخلاقی هر ملت پی برد. امیدوار باشیم که در آینده ای دوردست، هنگامی که اروپا از نظر سیاسی و اقتصادی وحدت یافته باشد، تاریخ نگار آزادمنشی قدرت آن را بیابد که اعلام دارد در روزگار ما آزادی و شرف این قاره به دست ملتهای غربی اش، که در زمانه ای خطیر و دشوار استوارانه تر در برابر وسوسه نفرت و زورگویی قد علم کردند، نجات یافت؛ ملتهایی که پیروزمندانه از آزادی فردی دفاع کردند ـ آزادی گرانبهایی که همه پیشرفتها و معلومات و اختراعات ما را به ارمغان آورده است و بدون آن زندگی برای هر انسانی، که حرمتی برای خویش قائل است، بی ارزش می شود.
امروز وظیفه من آن نیست که همچون داور اعمال و رفتار ملتی قدعلم کنم که سالهای سال ما را از خود دانسته است. شاید هم کار بیهوده ای باشد که در روزگاری که عمل باید کرد به داوری بنشینیم.
در حال حاضر دو مسئله اساسی در برابر ماست: چگونه می توانیم به نجات بشریت و دستاوردهای معنویش، که ما وارثان آنیم، برخیزیم؟ چگونه می توان اروپا را از مصیبتی جدید رهایی داد؟
تردیدی نیست که بحران جهانی و رنجها و محرومیتها ناشی از آن تا اندازه ای عامل در هم ریختگی خطرناکی است که شاهد آنیم. در چنین دوره هایی است که نارضایی، نفرت و کینه به بار می آورد و نفرت و کینه به اعمال خشونت آمیز و انقلاب و حتی اغلب به جنگ می انجامد. می بینیم که مصیبت و شرارت به مصیبتهای تازه و شرارتهای تازه میدان می دهد، اینک، دولتمردان طراز اول بار دیگر همان مسئولیتهای عظیمی را بر دوش دارند که بیست سال پیشتر داشتند. آنان باید توفیق یابند که از طریق توافقهای به موقع زمینه وحدت و وضوح تعهدات بین المللی را در اروپا به گونه ای فراهم آورند که هر نوع ماجراجویی جنگ طلبانه به نظر یکایک دولتها سخت بی حاصل آید.
ما فقط با مسئله تکنیکی تأمین و حفظ صلح رو به رو نیستیم. وظیفه مهم آموزش و روشن کردن افکار و اندیشه ها نیز در برابر ماست. اگر بخواهیم در برابر قدرتهایی که آزادیهای فردی و معنوی ما را تهدید می کنند مقاومت به خرج دهیم، باید به وضوح بدانیم که چه چیز به خطر افتاده است، و چه دینی نسبت به آزادیهایی که اجدادمان با آن همه مشقت و مبارزه به چنگ آورده اند بر ذمه داریم.
بدون چنین آزادیهایی نه شکسپیر وجود داشت، نه گوته، نه نیوتن، نه فاراده، نه پاستور نه لیستر (1)؛ نه خانه های آسایش بخش برای عامه مردم، نه راه آهن، نه بی سیم، نه محافظت در برابر بیماریهای واگیردار، نه کتاب ارزان، نه فرهنگ و نه لذت هنر برای همگان. از انواع ماشینهایی هم که مردم را از کار توانفرسای لازم برای تولید ضروریات زندگی رهانیده اند خبری نمی بود. بیشتر مردم می بایست به نوعی زیست برده وار و ملال انگیز، همچون دورانهای کهن استبدادهای آسیایی، تن در دهند. تنها مردمانی که آزادند می توانند به اختراعات و ابتکاراتی معنوی بپردازند که زندگی را برای ما امروزیان ارزشمند می سازد.
بی گمان دشواریهای اقتصادی کنونی، ما را سرانجام به جایی خواهند کشاند که ناگزیر شویم برای تأمین و حفظ موازنه عرضه و تقاضای کار و همچنین برای تأمین و حفظ موازنه تولید و مصرف، به وضع قوانین خاصی مبادرت ورزیم. ولی حتی این مسئله را هم باید همچون انسانهایی آزاد حل کنیم و اجازه ندهیم که برای دستیابی به اهداف مورد نظر به نوعی بردگی ناخواسته کشانده شویم که در نهایت امر چیزی جز رکود و واپس ماندگی برایمان به ارمغان نخواهد آورد.
بدین مناسبت مایلم به بیان اندیشه ای بپردازم که اخیراً به من دست داده بود. من در انزوای روستا به سر می بردم و متوجه شدم که یکنواختی زندگی آرام چگونه ذهن خلاق را بر می انگیزد. در سازمان امروزی جامعه ما پیشه هایی وجود دارد که پرداختن بدانها مستلزم زندگی در انزواست، بی آنکه تلاش جسمانی و فکری زیادی در بر داشته باشد. منظورم شغلهایی است نظیر خدمت در برجهای فانوس دریایی و در کشتیهای راهنما که معمولاً در میان اقیانوس انجام وظیفه می کنند. آیا امکان ندارد که چنین مشاغلی را به جوانان بسپریم که مایلند در باب مسائل علمی، به ویژه مسائلی که ماهیت ریاضی یا فلسفی دارند، به تفکر و تعمق بپردازند؟ شماری بس اندک از این گونه جوانان، در طی مولدترین دوره زندگی خویش، فرصت آن را دارند که بدون مزاحمت خود را، برای مدتی کمابیش طولانی، وقف مسائل علمی کنند. فرد جوان و فعال، حتی اگر آنقدر خوش اقبال باشد که به نوعی بورس [تحصیلی یا تحقیقاتی] دست یابد، باز هم باید بکوشد تا هر چه زودتر به نتیجه های قطعی و مشخص برسد. چنین وضعی عملاً با جست و جوی علم ناب سازگار نیست. اما دانشمند جوانی که دارای حرفه ای عادی و عملی است، از این نظر در موقعیت بهتر قرار می گیرد ـ البته با این فرض که حرفه او وقت و نیروی کافی برایش باقی بگذارد. بدین ترتیب، شاید بتوان، در قیاس با وضع کنونی، به عده بیشتری از افراد خلاق و مستعد فرصتی برای رشد فکری و ذهنی داد. بخصوص در این ایام رکود اقتصادی و تشنجات سیاسی، چنین ملاحظاتی بیشتر جای توجه دارد.
آیا باید متأسف باشیم از اینکه در زمانه ای آکنده از خطر و نیازمندی روزگار می گذرانیم؟ به نظر من، نه. آدمی مانند هر نوع جاندار دیگر طبعاً آسایش طلب است. اگر چیزی او را بر نینگیزد مشکل به تفکر خواهد پرداخت و همچون دستگاهی خودکار، از سر عادت، رفتار خواهد کرد. من دیگر جوان نیستم و بنابراین، می توانم بگویم که به نوبه خود، چه در زمان کودکی و چه در زمان جوانی، این مرحله را از سر گذرانده ام ـ مرحله ای که هر مرد جوان فقط در اندیشه مسائل پیش پا افتاده زندگی شخصی است و در گفتار و رفتار منحصراً از همگنان خود تقلید می کند. به دشواری می توان تشخیص داد که در پس چنین نقاب قراردادی واقعاً چه پنهان شده است. چون به سبب عادت و کلام، شخصیت واقعی او ـ اگر وجود داشته باشد ـ در لابه لای پوششی گرم و نرم از دیده پنهان می ماند.
اما چه متفاوت است امروز! در زیر اشعه خیره کننده روزگار پرآشوب ما، می توان آدمیان و دیگر چیزها را در برهنگی کامل دید. هر ملت و هر موجود انسانی اهداف، تواناییها و ناتوانیها و همچنین سوداهای خود را به وضوح آشکار می کند. زندگی یکنواخت روزمره، در دوران دگرگونی سریع اوضاع، جلوه خود را از دست می دهد و عرف و عادات دیرینه همچون پوسته ای خشکیده به کنار می افتد.
آدمیان در اوج پریشانیهای خود به فکر شکست روشهای مرسوم اقتصادی می افتند و بدین اندیشه فرو می روند که شاید نوعی سازماندهی سیاسی فوق ملی چاره دردها باشد. فقط در بحبوحه نگرانیها و خطرها و زیر و زبر شدنهاست که ملتها را می توان به سوی تحولات بیشتر رهنمون شد. امید است که آشفتگیها و درهم ریختگیهای کنونی نیز راهنمای ما به سوی دنیای بهتری باشد.
برتر و فراتر از این ارزیابی درباره زمانه خودمان، تکلیف دیگری نیز برگردن داریم ـ نگاهداری و مراقبت از آنچه در میان تمام داراییهای ما جاودانه و والاتر از همه است، چیزی که زندگی را با معنا و ارزشمند می سازد و ما آرزو می کنیم که آن را نابتر و غنی تر از آنچه از پیشینیان خود دریافت کرده ایم به فرزندانمان بسپاریم.
امروز وظیفه من آن نیست که همچون داور اعمال و رفتار ملتی قدعلم کنم که سالهای سال ما را از خود دانسته است. شاید هم کار بیهوده ای باشد که در روزگاری که عمل باید کرد به داوری بنشینیم.
در حال حاضر دو مسئله اساسی در برابر ماست: چگونه می توانیم به نجات بشریت و دستاوردهای معنویش، که ما وارثان آنیم، برخیزیم؟ چگونه می توان اروپا را از مصیبتی جدید رهایی داد؟
تردیدی نیست که بحران جهانی و رنجها و محرومیتها ناشی از آن تا اندازه ای عامل در هم ریختگی خطرناکی است که شاهد آنیم. در چنین دوره هایی است که نارضایی، نفرت و کینه به بار می آورد و نفرت و کینه به اعمال خشونت آمیز و انقلاب و حتی اغلب به جنگ می انجامد. می بینیم که مصیبت و شرارت به مصیبتهای تازه و شرارتهای تازه میدان می دهد، اینک، دولتمردان طراز اول بار دیگر همان مسئولیتهای عظیمی را بر دوش دارند که بیست سال پیشتر داشتند. آنان باید توفیق یابند که از طریق توافقهای به موقع زمینه وحدت و وضوح تعهدات بین المللی را در اروپا به گونه ای فراهم آورند که هر نوع ماجراجویی جنگ طلبانه به نظر یکایک دولتها سخت بی حاصل آید.
ما فقط با مسئله تکنیکی تأمین و حفظ صلح رو به رو نیستیم. وظیفه مهم آموزش و روشن کردن افکار و اندیشه ها نیز در برابر ماست. اگر بخواهیم در برابر قدرتهایی که آزادیهای فردی و معنوی ما را تهدید می کنند مقاومت به خرج دهیم، باید به وضوح بدانیم که چه چیز به خطر افتاده است، و چه دینی نسبت به آزادیهایی که اجدادمان با آن همه مشقت و مبارزه به چنگ آورده اند بر ذمه داریم.
بدون چنین آزادیهایی نه شکسپیر وجود داشت، نه گوته، نه نیوتن، نه فاراده، نه پاستور نه لیستر (1)؛ نه خانه های آسایش بخش برای عامه مردم، نه راه آهن، نه بی سیم، نه محافظت در برابر بیماریهای واگیردار، نه کتاب ارزان، نه فرهنگ و نه لذت هنر برای همگان. از انواع ماشینهایی هم که مردم را از کار توانفرسای لازم برای تولید ضروریات زندگی رهانیده اند خبری نمی بود. بیشتر مردم می بایست به نوعی زیست برده وار و ملال انگیز، همچون دورانهای کهن استبدادهای آسیایی، تن در دهند. تنها مردمانی که آزادند می توانند به اختراعات و ابتکاراتی معنوی بپردازند که زندگی را برای ما امروزیان ارزشمند می سازد.
بی گمان دشواریهای اقتصادی کنونی، ما را سرانجام به جایی خواهند کشاند که ناگزیر شویم برای تأمین و حفظ موازنه عرضه و تقاضای کار و همچنین برای تأمین و حفظ موازنه تولید و مصرف، به وضع قوانین خاصی مبادرت ورزیم. ولی حتی این مسئله را هم باید همچون انسانهایی آزاد حل کنیم و اجازه ندهیم که برای دستیابی به اهداف مورد نظر به نوعی بردگی ناخواسته کشانده شویم که در نهایت امر چیزی جز رکود و واپس ماندگی برایمان به ارمغان نخواهد آورد.
بدین مناسبت مایلم به بیان اندیشه ای بپردازم که اخیراً به من دست داده بود. من در انزوای روستا به سر می بردم و متوجه شدم که یکنواختی زندگی آرام چگونه ذهن خلاق را بر می انگیزد. در سازمان امروزی جامعه ما پیشه هایی وجود دارد که پرداختن بدانها مستلزم زندگی در انزواست، بی آنکه تلاش جسمانی و فکری زیادی در بر داشته باشد. منظورم شغلهایی است نظیر خدمت در برجهای فانوس دریایی و در کشتیهای راهنما که معمولاً در میان اقیانوس انجام وظیفه می کنند. آیا امکان ندارد که چنین مشاغلی را به جوانان بسپریم که مایلند در باب مسائل علمی، به ویژه مسائلی که ماهیت ریاضی یا فلسفی دارند، به تفکر و تعمق بپردازند؟ شماری بس اندک از این گونه جوانان، در طی مولدترین دوره زندگی خویش، فرصت آن را دارند که بدون مزاحمت خود را، برای مدتی کمابیش طولانی، وقف مسائل علمی کنند. فرد جوان و فعال، حتی اگر آنقدر خوش اقبال باشد که به نوعی بورس [تحصیلی یا تحقیقاتی] دست یابد، باز هم باید بکوشد تا هر چه زودتر به نتیجه های قطعی و مشخص برسد. چنین وضعی عملاً با جست و جوی علم ناب سازگار نیست. اما دانشمند جوانی که دارای حرفه ای عادی و عملی است، از این نظر در موقعیت بهتر قرار می گیرد ـ البته با این فرض که حرفه او وقت و نیروی کافی برایش باقی بگذارد. بدین ترتیب، شاید بتوان، در قیاس با وضع کنونی، به عده بیشتری از افراد خلاق و مستعد فرصتی برای رشد فکری و ذهنی داد. بخصوص در این ایام رکود اقتصادی و تشنجات سیاسی، چنین ملاحظاتی بیشتر جای توجه دارد.
آیا باید متأسف باشیم از اینکه در زمانه ای آکنده از خطر و نیازمندی روزگار می گذرانیم؟ به نظر من، نه. آدمی مانند هر نوع جاندار دیگر طبعاً آسایش طلب است. اگر چیزی او را بر نینگیزد مشکل به تفکر خواهد پرداخت و همچون دستگاهی خودکار، از سر عادت، رفتار خواهد کرد. من دیگر جوان نیستم و بنابراین، می توانم بگویم که به نوبه خود، چه در زمان کودکی و چه در زمان جوانی، این مرحله را از سر گذرانده ام ـ مرحله ای که هر مرد جوان فقط در اندیشه مسائل پیش پا افتاده زندگی شخصی است و در گفتار و رفتار منحصراً از همگنان خود تقلید می کند. به دشواری می توان تشخیص داد که در پس چنین نقاب قراردادی واقعاً چه پنهان شده است. چون به سبب عادت و کلام، شخصیت واقعی او ـ اگر وجود داشته باشد ـ در لابه لای پوششی گرم و نرم از دیده پنهان می ماند.
اما چه متفاوت است امروز! در زیر اشعه خیره کننده روزگار پرآشوب ما، می توان آدمیان و دیگر چیزها را در برهنگی کامل دید. هر ملت و هر موجود انسانی اهداف، تواناییها و ناتوانیها و همچنین سوداهای خود را به وضوح آشکار می کند. زندگی یکنواخت روزمره، در دوران دگرگونی سریع اوضاع، جلوه خود را از دست می دهد و عرف و عادات دیرینه همچون پوسته ای خشکیده به کنار می افتد.
آدمیان در اوج پریشانیهای خود به فکر شکست روشهای مرسوم اقتصادی می افتند و بدین اندیشه فرو می روند که شاید نوعی سازماندهی سیاسی فوق ملی چاره دردها باشد. فقط در بحبوحه نگرانیها و خطرها و زیر و زبر شدنهاست که ملتها را می توان به سوی تحولات بیشتر رهنمون شد. امید است که آشفتگیها و درهم ریختگیهای کنونی نیز راهنمای ما به سوی دنیای بهتری باشد.
برتر و فراتر از این ارزیابی درباره زمانه خودمان، تکلیف دیگری نیز برگردن داریم ـ نگاهداری و مراقبت از آنچه در میان تمام داراییهای ما جاودانه و والاتر از همه است، چیزی که زندگی را با معنا و ارزشمند می سازد و ما آرزو می کنیم که آن را نابتر و غنی تر از آنچه از پیشینیان خود دریافت کرده ایم به فرزندانمان بسپاریم.
پینوشتها:
1.Lister
منبع: اینشتین آلبرت؛ (1387)، حاصل عمر: 44 مقاله و رساله از متفکری ممتاز، ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم1389./ج