بنیان و ساخت اجتماعى جنبش دانشجویى

در مطالعه جنبش دانشجویى سه مدل اجتماعى - طبقاتى وجود دارد، به بیان دیگر، جنبش دانشجویى ذیل سه بحث مستقل و کلان از جامعه شناسى سیاسى قابل مطالعه و بررسى است:
يکشنبه، 21 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بنیان و ساخت اجتماعى جنبش دانشجویى
بنیان و ساخت اجتماعى جنبش دانشجویى

نویسنده : مرتضی شیرودی



 

ساخت اجتماعى - طبقاتى جنبش دانشجویى ایران

در مطالعه جنبش دانشجویى سه مدل اجتماعى - طبقاتى وجود دارد، به بیان دیگر، جنبش دانشجویى ذیل سه بحث مستقل و کلان از جامعه شناسى سیاسى قابل مطالعه و بررسى است:

مدل اول: قالب جنبش هاى اجتماعى

جنبش دانشجویى، نخستین نمونه و مصداقى است که براى جنبش اجتماعى ذکر شود، به آن دلیل که: جنبش دانشجویى از ویژگى ها و مؤلفه هاى موجود در جنبش اجتماعى برخوردار است. این ویژگى ها و خصیصه ها عبارتند از:
جنبش هاى اجتماعى به معناى کوشش جمعى براى دگرگونى در نهادهاى اجتماعى است. کوشش جمعى براى دگرگونى یا جنبش هاى اجتماعى، داراى خصوصیاتى است که آن را از سایر کوشش هاى جمعى براى تحول و تغییر متمایز مى سازد: اولا: این عمل جمعى، یک شبکه تعاملى غیررسمى است. ثانیا: این عمل جمعى مبتنى بر مجموعه مشترکى از اعتقادات و تعلقات خاطر است. ثالثا: این عمل جمعى بر نوعى منازعه سیاسى یا مناقشه فرهنگى با نظم حاکم و مستقر، تمرکز دارد. رابعا: این عمل جمعى از اعتراض و اعتراض عمومى براى پیشبرد اهداف خویش بهره مى گیرد. این چهار خصیصه در تعریف دلاپورتا و دیانى از جنبش اجتماعى به چشم مى خورد. این تعریف به این شرح است: جنبش هاى اجتماعى، شبکه هاى غیررسمى مبتنى بر اعتقادات مشترک و همبستگى است که از طریق استفاده مداوم از اشکال گوناگون اعتراض، حول موضوعات منازعه آمیز، بسیج مى شوند. (1)
این چهار ویژگى، جنبش هاى اجتماعى را از دیگر اشکال گوناگون عمل جمعى چون: احزاب سیاسى، گروه هاى ذى نفع، فرقه هاى مذهبى، وقایع اعتراض آمیز یا ائتلاف سیاسى، متمایز مى کند، همان گونه که باتامور هم تأکید مى کند: جنبش اجتماعى نسبت به حزب سیاسى، کمتر سازمان یافته است.به عبارت دیگرجنبش هاى اجتماعى: سازمان و حتى نوع خاصى از سازمان نیستند، بلکه جنبش هاى اجتماعى تعامل میان بازیگران مختلفى است و لذا پدیده اى سیال است و در نتیجه در آن ها، ممکن است هیچ گونه عضویت منظم قابل تشخیص و رویت وجود نداشته باشد. به قول دیانى جنبش هاى اجتماعى عضو ندارند، بلکه مشارکت کننده هایى در تظاهرات خیابانى و میتینگ به همراه آورند. مشارکت کنندگان در جنبش اجتماعى داراى آرمان مشترک اند، اما چنین آرمانى در گروه ذى نفع وجود ندارد.اعضاى جنبش اجتماعى در عمل جمعى خود مستقیما درگیر مبارزه براى قدرت هستند اما به صورت پراکنده. جنبش هاى اجتماعى اغلب داراى سازماندهى غیرمتمرکز و برخوردار از چند رهبر است، یعنى جنبش، داراى یک رهبر عالى و واحد نیست، البته جنبش هاى اجتماعى چون نهضت امام خمینى(ره) را باید مستثنایى بر این قاعده دانست. جلب مشارکت در جنبش ها بیشتر براساس روابط شخصى و به شکل چهره به چهره صورت مى گیرد. به قول فیلد جنبش اجتماعى به تولید واژگان و ایده هاى جدید که در گذشته ناشناخته بودند، کمک مى کند. تعهد و الزام افراد به جنبش و اهداف و ایدئولوژى آن به وسیله کنش ها یا تجربه هاى شخصى به دست مى آید.حریفان یک جنبش، ممکن است واقعى یا ساختگى باشند.رقبا موجب اتحاد،انسجام و پویایى جنبش مى شوند. عمل سیاسى در جنبش هاى اجتماعى یا به صورت آرام و اصلاح طلبانه صورت مى گیرد یا به شکل رادیکال و انقلابى.

جنبش دانشجویى همانند جنبش اجتماعى:

- یک عمل دسته جمعى با هدف ها و آرمان هاى مشترک است که این هدف ها و آرمان ها مى تواند زمینه ها و ابعاد اجتماعى مختلفى را در برگیرد.
- کوششى براى تغییر است البته گاه تغییر عمیق (تغییر نظام سیاسى و جایگزین کردن یک نظام تازه) و گاه تغییر نیمه عمیق است.
- از یک شبکه روابط تعاملى غیررسمى برخوردار است.مراد از روابط غیررسمى آن است که این روابط از یک نظم تعریف شده قبلى برخوردار نیست.
- رویکرد عمومى دارد و این رویکرد را براى پیشبرد اهدافش ضرورى مى بیند. به هر روى، جنبش اجتماعى و جنبش دانشجویى بدون همراهى عامه، ره به جایى نمى برد.
- از یک پروسه طولانى ولى مستمر تا نیل به آرمان هایش بهره مى گیرد و این زمان طولانى را براى نهادینگى خویش لازم دارد.
- گرچه حرکتى مستمر است ولى اغلب فاقد نظم آهنین است، و به دلیل این خصوصیت ، ساختارهاى داراى نظم را یاراى مقابله با آن در دراز مدت نیست.
- به دنبال کسب قدرت است و آن را براى عملیاتى کردن ایده هاى خود، لازم فرض کند.
- اغلب داراى رهبرى چندگانه است که گاه متعارض با هم و البته اغلب جوان اند.(2)

مدل دوم: در چارچوب جنبش روشن فکرى

از جمله گروه هاى اجتماعى که جنبش دانشجویى، در ذیل مورد مطالعه و بررسى قرارگیرد، روشن فکران و جنبش روشن فکرى است، زیرا: روشن فکرى یک منزلت اجتماعى است که در درون خود، طبقات اجتماعى چون دانشجویان را در بردارد، پس، قواعد حاکم بر رفتارهاى روشن فکرى و روشن فکران، قابل تعمیم بر رفتارهاى فردى و یا جمعى دانشجویان نیز خواهد بود. این قواعد و ویژگى ها عبارتند از:
روشن فکر به تحصیل کرده متعهدى گفته مى شود که با دغدغه هاى انسانى، اجتماعى، ارزش فرهنگى و سیاسى، اقدام به موضع گیرى در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانى مى نمایند. این ارزش ها و تعهدها مى تواند انسانى یا دینى باشد، همانند آنچه را که در بخشى از روشنفکران جامعه قبل و به ویژه پس از انقلاب اسلامى روى داد. در این صورت: روشن فکرى تابع مجموعه اى از خصلت هایى است که مى توان از آن ها با عنوان سنت روشنفکرى یاد کرد. در سنت روشن فکرى این اصول دیده مى شود.
الف) روشن فکر بیرون از سیاست است و به موضع گیرى نسبت به آن مى پردازد اما به جانب دارى از یک حزب نمى پردازد و باز باید گفت: روشن فکر دینى ایرانى پس از انقلاب اسلامى، داخل در سیاست است و سیاست را از جنبه انطباق با آموزه هاى دینى، مراقبت مى کند.
ب) روشنفکر دائما در حال تردید و نیز، همواره در حال رفت و برگشت بین امید از یک طرف و بدگمانى از سوى دیگر است و تردیدها و بدگمانى هاى روشن فکر دینى، نسبت به روش ها و سیاست هاى غیردینى است که ناحودآگاه یا آگاهانه در جامعه اسلامى بروزکند.
ج) روشن فکر مبارزى است که با عقب ماندگى و جهل مى ستیزد و براى توسعه و رشد اجتماعى تلاش مى کند.
د) روشن فکر منتقد است و با نقد وضع موجود فرهنگى، اجتماعى و...،دگرگونى مثبت را در سر مى پروراند.
ه) روشن فکر به نام آینده و تجدد، سنت ستیز و سنت شکن است و البته روشن فکر دینى، از سنت نقد مى کند ولى نقد او به نفى نمى انجامد.
و) روشن فکران به معناى غربى تر، با سه گروه عمده اجتماعى: اصحاب قدرت و دین و طبقات زمین دار یا سرمایه دار در تضادند.
ز) روشن فکران غرب گرا برخلاف روشن فکران دینى، به نام تسهیل ترقى یا به نام علم و خرد به لزوم جدایى امور دینى از امور دنیوى باور دارند.
ح) روشن فکران غیربومى علاوه بر سکولاریست بودن، علم گرا، خردگرا، سوداگرا و اومانیست (انسان گرا) هستند.
ط) روشن فکران بر مفاهیمى نظیر آزادى فکر و اندیشه، برابرى، حقوق بشر و.... اصرار دارند.
همه آنچه درباره روشن فکران گفته شد، به معناى غربى آن نزدیک تر است اما روشن فکر دینى آن گونه که پس از این مى آید، به ویژه در ایران پس از انقلاب اسلامى نشان داده که بر پایه تفسیر جدیدتر از سنت، طالب توسعه است و نیز، ترقى را در دامن دین و بى دینى جستجو مى کند. (3)
جریان روشن فکرى و جنبش روشن فکرى ایران به دو بخش تقسیم مى شود و آن دو، دو گرایش مهم جنبش دانشجویى ایران را تشکیل داده است:
نخست، روشن فکر غیرمذهبى است که از زمان برخورد و مواجهه با تمدن غربى شروع شد. در واقع،ایرانیان از دل تجربه هاى مدرن و بلکه از طریق شنیدن تجربه هاى مدرن با مدرنیته، آشنا شدند. اگر چه در دوره حکومت پهلوى قشر روشن فکر ایرانى بالنده مى شود، اما روشن فکر ایرانى تولدش در خارج از ایران صورت گرفت و این ها افرادى بودند که به عنوان نماینده سیاسى یا دانشجو به کشورهاى غربى رفتند. در داخل کشور، تولد روشن فکر ایرانى به مثابه یک قشر، تنها هنگامى ممکن شد که نظام حکومتى متمرکز در عصر رضاخان نظام دیوان سالارانه اى را پدید آورد. قشر روشن فکر برآمده از طبقات جدید و متوسط است و روشن فکران وقتى به وجود آمدند که جامعه ایرانى واجد طبقات و اقشار مدرن گردید. یکى از این طبقات مدرن، طبقه دانشجویان اند.
دوم، روشن فکر دینى که پیدایش آن منبعث از زمینه هاى فکرى و اجتماعى بوده است. جنبش هاى فکرى - اجتماعى که به پیدایش روشن فکرى دینى انجامید عبارتند از: جریان شرق شناسى، سنت گرایى، نوگرایى و احیاگرایى دینى. به هر روى، روشن فکران دینى، روشن فکران دین دارى بودند که از یک سو دغدغه یافتن علل عقب ماندگى در ایران را در سر داشتند و به مدرن کردن ایران مى اندیشیدند و از سوى دیگر دغدغه رجوع به منابع سنتى و دینى و باز تولید آن را در دنیاى مدرن داشتند. روشن فکران دینى مى توانند به یک اندازه از دانشگاهیان و روحانیون عضوگیرى کنند، از این رو مى توان گفت: روشن فکران دینى به طبقه خاصى تعلق ندارند و فارغ از هر گونه تعلقات طبقاتى هستند و لذا یک قشر شناور را تشکیل مى دهند.
همان گونه که پیداست جنبش دانشجویى، جنبش روشن فکران جوانى است که تعداد قابل توجهى از خصوصیات روشن فکرى را دارد، البته به قول باتامور، جنبش دانشجویى منحصرا تجسم انتقاد روشن فکرى نیست، مثلا، جنبش دانشجویى برخلاف جنبش روشن فکرى، جوان است و رادیکال و از این رو نمى تواند خود بنیاد باشد.
به همین دلیل، بیشتر تحت تأثیر جریانات اصلى و مادر روشن فکرى عمل کرده و به عنوان توزیع کنندگان و مروجین اندیشه هاى روشن فکران به حساب مى آیند و لذا فراز و فرود جنبش دانشجویى، تابعى از فراز و فرودهاى جنبش روشن فکرى است، و نیز، نقش پل ارتباطى میان توده هاى ناراضى و رهبران جنبش را بازى مى کند لذا تمام کننده نیستند، بلکه بیشتر تشدیدگرند، آغازگر هم نیستند، آن ها بیشتر کاتالیزور و محرک خوبى هستند تا جنبش و حرکت آغاز شده را شدت بخشیده و اوج دهند. البته گاه جنبش دانشجویى خود پدیدآورنده هم مى شوند که این پدیده نادرى است. (4)

مدل سوم: در جنبش طبقه متوسط جدید

کارل مارکس آلمانى، تولیدکنندگان کوچک، صاحبان صنایع دستى، خرده فروشان و دهقانان را طبقه متوسط مى دانست.او پیش بینى کرده بود که با افزایش توسعه صنعتى در جوامع غربى، طبقه متوسط از بین خواهد رفت اما برخلاف پیش بینى او، طبقه متوسط نه تنها حذف نشد بلکه گسترده تر، فعال تر و سیاسى تر شد، به گونه اى که امروزه از دو نوع طبقه متوسط سخن رانده مى شود؛ طبقه متوسط قدیم شامل بازرگانان، تولیدکنندگان مستقل، صاحبان بنگاه هاى اقتصادى کوچک، سوداگران صنعتى کوچک و مغازه داران؛ و طبقه متوسط جدید که خود در برگیرنده گروه هاى مختلف تحصیل کرده نظیر مهندسان، پزشکان، حقوق دانان، استادان دانشگاه، دانشمندان، دبیران، تکنیسین ها، دانشجویان، کارمندان و حقوق بگیران است.
در خصوص نقش اجتماعى طبقه متوسط جدید، دو نظر متضاد وجود دارد: برخى چون هانتینگتون و برخلاف میلز، این طبقه را در جوامع در حال توسعه به موتور و نیروى اصلى توسعه، تحول و حتى انقلاب تشبیه مى کنند. به نظر هانتینگتون، سرچشمه اصلى مخالفت با حکومت را باید در این طبقه بازجست. نخستین عناصرى که از این طبقه در صحنه اجتماعى ظاهر مى شوند، روشن فکرانى اند که فعال تر و انقلابى تر از کارکنان دولت، افسران ارتش، معلمان، وکیلان، مهندسان، تکنیسین ها و کارفرمایان و مدیرانى اند که به تدریج ظاهر مى شوند.
به همین دلیل: شهرکانون مخالفت در درون کشور است و طبقه متوسط، کانون مخالفت در درون شهر است و دانشجویان منسجم ترین، کارآمدترین و پرتحرک ترین انقلابیان در میان روشن فکران اند. آن ها، هسته اصلى و مرکزى مبارزات انقلابى در جوامع در حال توسعه را تشکیل مى دهند. به قول میلز، روشن فکران جوان و دانشجویان مهم ترین نیرو براى ایجاد تغییرات بنیادى اند. (5)
از این رو، شدیدترین، منسجم ترین و شورشى ترین مخالفت ها با هر حکومت موجود و مستقر را به استثناى ایران که باید در حوزه هاى علمیه سراغ گرفت، باید در دانشگاه ها جستجو کرد، لذا مى توان گفت: اگر تنها یک شکاف در میان همه کشورهاى دستخوش نوسازى وجود داشته باشد، همان شکاف میان حکومت و دانشگاه است. به این ترتیب دانشجویان و جنبش دانشجویى، به عنوان قلب طبقه متوسط جدید، نقش پمپاژ کننده خون انقلاب به درون رگ هاى بدنه تحول خواه و دگرگونى طلب طبقه متوسط را بازى کند.
طبقه متوسط جدید در ایران از ویژگى هایى که پیش از این برشمردیم، برخوردار بوده است: در ایران، طبقه متوسط جدید، نخست محصول فرایند نوسازى رضاشاهى است و البته خود آن ها نیز، در پیشبرد نوسازى رضاخانى نقش ایفا کردند. این طبقه داراى مختصات زیر است: محمل اصلى ایدئولوژى هاى لیبرالى، سکولاریستى و مدرنیستى، خواهان تجدید هویت و سنت هاى ملى ایران، مخالف دخالت روحانیون در سیاست، خواهان وضع قانون اساسى به شیوه اروپا، طرفدار تأسیس نهادهاى سیاسى بر اساس حاکمیت ملى، حامى ایجاد دولت ملى به جاى دولت سنتى و هوادار اصلاحات گسترده در نظام سیاسى، مالى و ارضى براى رفع عقب ماندگى ها. این گروه همواره در نقطه مقابل روحانیت بوده و از سوى دولت پهلوى گاه به بازى و به کار گرفته مى شد و گاه با بى مهرى و خشم رژیم مواجه مى شده اند، زیرا: دولت پهلوى با خواسته آنان در ایجاد حکومت قانون و تأمین آزادى مخالف بوده است. همین فضا بر طبقه متوسط جدید در دوره پهلوى دوم هم حاکم بوده، اما در آن، دانشجویان کمتر منعطف تر از دیگر طبقات متوسط، به دلیل گسترش دانشگاه ها، به تدریج محوریت یافتند به گونه اى که هسته اصلى اپوزیسیون علیه شاه را طبقه متوسط با محوریت دانشجویان تشکلیل مى داد. مهم ترین خواسته آنان، تأمین آزادى هاى اجتماعى از طریق محدود کردن قدرت سیاسى و ایجاد نوعى مشروطیت یا جمهورى بود، و ضمنا،خواهان حکومت جمهورى و دموکراسى پارلمانى، استقرار بازار آزاد،اجراى مالکیت خصوصى، اجراى سیاست هاى لیبرالى و تحقق قانون اساسى به سبک اروپا بوده اند. با قدرتمند شدن روحانیت و با شکست هاى پى در پى گرایش هاى غیرمذهبى چون مارکسیست ها و ناسیونالیست ها در به سامان رساندن خواسته هاى مردم در برابر رژیم پهلوى دوم، چرخشى تدریجى در گرایش هاى طبقه متوسط و نیز، دانشجویان به عنوان هسته اصلى آن، به اسلام روى داد.این گرایش، در جنبش دانشجویى سال هاى نیمه اول دهه 1340 با اوج گیرى نهضت امام خمینى(ره) آغاز شد و در نیمه هاى دهه 1350، به مرزهاى نهادینگى رسید به گونه اى که در حرکت هاى ضددولتى آن سال ها، دانشجویان نقش منحصر به فردى را به نمایش گذاشتند. (6)

پی نوشت ها :

1 - على ادیب، نقش دانشجو در تحول اجتماعى، تهران: مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1363، ص756
2 - مایکل راش، جامعه و سیاست، ترجمه منوچهر صبورى، تهران: سمت،1385، ص 123-99
3 - مجتبى بیات، »دو وجه جنبش دانشجویى،« مندرج در:ue.ayoog)
4 - ساموئل ها هانتینگتون، سامان سیاسى در جوامع دستخوش دگرگونى، ترجمه محسن ثلاى، تهران: نشر علم، 1375،ص 534
5 - ب.ت.باتامور، منتقدان جامعه، ترجمه محمد جواهر کلام، تهران: سفیر، 1369،ص 69
6 - حسین ادیبى، طبقه متوسط جدید ایران، تهران: انتشارات جامعه، 1358، ص 87

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 276

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط