سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌‌ و جنبش‌ دانشجویی‌

سازمان‌ مجاهدین‌ در ارزیابی‌ مشكلات‌ جامعه‌ ایران‌، نظریات‌ فدائیان‌ خلق‌ را با پوشش‌اسلامی‌ تكرار می‌كرد. از دیدگاه‌ این‌ سازمان‌، ایران‌ زیرسلطه‌ امپریالیسم‌ آمریكا قرار داشت‌.انقلاب‌ سفید، ایران‌ را از جامعه‌ای‌ فئودالی‌ به‌ جامعة‌ بورژوازی‌ كاملاً وابسته‌ به‌ امپریالیسم‌ غرب‌تبدیل‌ كرده‌ و كشور را در معرض‌ خطر امپریالیسم‌ فرهنگی‌، نظامی‌، اقتصادی‌ و سیاسی‌ قرار داده‌بود. همچنین‌ رژیم‌ پهلوی‌ فقط‌ با ایجاد خفقان‌ و تكیه‌ بر ارعاب‌ و تبلیغات‌ حكومت‌ می‌كند وتنها راه‌ از بین‌ بردن‌ اختناق، توسل‌ به‌ مشی‌
يکشنبه، 15 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌‌ و جنبش‌ دانشجویی‌
سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌‌ و جنبش‌ دانشجویی‌
سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌‌ و جنبش‌ دانشجویی‌

چکیده:

سازمان‌ مجاهدین‌ در ارزیابی‌ مشكلات‌ جامعه‌ ایران‌، نظریات‌ فدائیان‌ خلق‌ را با پوشش‌اسلامی‌ تكرار می‌كرد. از دیدگاه‌ این‌ سازمان‌، ایران‌ زیرسلطه‌ امپریالیسم‌ آمریكا قرار داشت‌.انقلاب‌ سفید، ایران‌ را از جامعه‌ای‌ فئودالی‌ به‌ جامعة‌ بورژوازی‌ كاملاً وابسته‌ به‌ امپریالیسم‌ غرب‌تبدیل‌ كرده‌ و كشور را در معرض‌ خطر امپریالیسم‌ فرهنگی‌، نظامی‌، اقتصادی‌ و سیاسی‌ قرار داده‌بود. همچنین‌ رژیم‌ پهلوی‌ فقط‌ با ایجاد خفقان‌ و تكیه‌ بر ارعاب‌ و تبلیغات‌ حكومت‌ می‌كند وتنها راه‌ از بین‌ بردن‌ اختناق، توسل‌ به‌ مشی‌ مبارزه مسلحانه‌ و خشونت‌بار است‌. سازمان‌ مجاهدین‌ همانند ماركسیستها در كنار مبارزه‌ با امپرالیسم‌، پی‌گیر جامعه‌ بی‌طبقه‌ درایران‌ و جلوگیری‌ از استثمار فرد بود؛ با این‌ تفاوت‌ كه‌ نظام‌ بی‌طبقه‌ توحیدی‌ را تبلیغ‌ می‌كرد.
سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ ایران‌ با استراتژی‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ در شهریور 1344 به‌ وسیله‌ سه‌ تن‌از دانشجویان‌ پیشین‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ نامهای‌ محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن‌ و علی‌اصغربدیع‌زادگان‌ كه‌ فعالیتهای‌ جبهه‌ ملی‌ و نهضت‌ آزادی‌ آنان‌ را قانع‌ نكرده‌ بود، برای‌ براندازی‌ رژیم‌شاهنشاهی‌ بنیانگذاری‌ شد.
حنیف‌نژاد در سال‌ 1317 در تبریز به‌ دنیا آمد و در رشته‌ مهندسی‌ ماشینهای‌ كشاورزی‌دانشگاه‌ تهران‌ تحصیل‌ كرد. وی‌ در دوران‌ تحصیل‌ با جبهه‌ ملی‌، انجمنهای‌ اسلامی‌ دانشجویان‌ وسپس‌ نهضت‌ آزادی‌ همكاری‌ كرد. حنیف‌نژادبه‌ همراه‌ دیگر اعضای‌ نهضت‌ آزادی‌ در بهمن‌1341 به‌ علّت‌ مخالفت‌ با رفراندم‌ شاه‌، دستگیر و به‌مدّت‌ 7 ماه‌ در زندان‌ بود و پس‌ از آزادی‌ اززندان‌ به‌ دانشگاه‌ برگشت‌ و تحصیلات‌ خود را در سال‌ 1342 به‌ پایان‌ رساند. حنیف‌نژاد دردوران‌ دانشجویی‌، سنگ‌ بنای‌ انجمن‌ اسلامی‌ دانشكده‌ كشاورزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ را گذارد.وی‌ پس‌ از پایان‌ تحصیلات‌ در دوران‌ خدمت‌ سربازی‌ به‌ مطالعه‌ مبارزة‌ مردم‌ كوبا، الجزایر وویتنام‌ پرداخت‌ و سپس‌ با گردآوری‌ دوستان‌ دانشجوی‌ خود، هسته‌ اول‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌را تشكیل‌ داد.
سعید محسن‌ در سال‌ 1318 در زنجان‌ به‌ دنیا آمد. وی‌ ضمن‌ تحصیل‌ در رشته‌ تأسیسات‌دانشگاه‌ تهران‌، در سالهای‌ 1339 ـ 1342 از فعالین‌ جنبش‌ دانشجویی‌ در جبهه‌ ملّی‌، انجمن‌اسلامی‌ دانشجویان‌ و نهضت‌ آزادی‌ بود.
او در دوران‌ دانشجویی‌ چندبار به‌ زندان‌ افتاد؛ از جمله‌ یك‌ بار در واقعه‌ اول‌ بهمن‌ 1340 ویك‌بار پس‌ از قیام‌ 15 خرداد 1342. سعید محسن‌ همانند حنیف‌نژاد پس‌ از پایان‌ تحصیلات‌ به‌سربازی‌ رفت‌ و سپس‌ در جریان‌ تأسیس‌ سازمان‌ مجاهدین‌ شركت‌ كرد.
علی‌اصغر بدیع‌زادگان‌ در سال‌ 1317 در اصفهان‌ متولد شد و در رشته‌ شیمی‌ دانشگاه‌ تهران‌تحصیل‌ كرد. در دانشگاه‌ با فعالیت‌ جبهه‌ ملّی‌ و نهضت‌ آزادی‌ و مسائل‌ سیاسی‌ آشنایی‌ پیدا كرد.بدیع‌زادگان‌ پس‌ از پایان‌ تحصیلات‌ به‌ خدمت‌ سربازی‌ رفت‌ و در كارخانه‌ اسلحه‌سازی‌ تهران‌مشغول‌ به‌كار شد و در عین‌ حال‌ استاد شیمی‌ دانشگاه‌ تهران‌ بود. وی‌ در جریان‌ تأسیس‌ سازمان‌مجاهدین‌ خلق‌ همكاری‌ كرد و در سال‌ 1349 در پایگاههای‌ الفتح‌ فلسطین‌ آموزش‌ چریكی‌ رافرا گرفت‌ و به‌صورت‌ مخفی‌ با مقادیری‌ اسلحه‌ و مهمات‌ به‌ ایران‌ بازگشت‌ و تا شهریور 1350كه‌ دستگیر شد از فعالین‌ سازمان‌ بود.
بنیانگذاران‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ بلافاصله‌ پس‌ از تأسیس‌، دست‌ به‌ اقدام‌ علنی‌ نزدند تا هم‌بتوانند مبانی‌ فكری‌ و ایدئولوژیك‌ خود را تدوین‌ كنند و نیز به‌ كادر خود، آموزش‌ عمیق‌ فكری‌ وعقیدتی‌ بدهند.
محمد عسگری‌ زاده‌، دانشجوی‌ رشته‌ مدیریت‌ بازرگانی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ضمن‌ توضیح‌چگونگی‌ شروع‌ فعالیت‌ خود دربارة‌ انگیزه‌های‌ كار سیاسی‌ خود چنین‌ می‌گوید:
«..در بدو شروع‌ بكار، فعالیتهای‌ من‌ از حد مطالعه‌ و تشكیل‌ جلسات‌ مذهبی‌ تجاوزنمی‌كرد و كم‌كم‌ در اثر مطالعات‌ بیشتر هدفها جنبه‌ سیاسی‌ به‌ خود گرفت‌ و چون‌ در اثربرخورد باجامعه‌ وادارات‌ و دستگاههای‌ دولتی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ بودم‌ كه‌ فساد و فحشاو بی‌عدالتی‌ و ظلم‌ موجود در جامعه‌، از طریق‌ وعظ‌ و خطابه‌ از بین‌ نخواهد رفت‌ و ازطرفی‌ مبارزات‌ آوارگان‌ فلسطینی‌ جهت‌ به‌دست‌ آوردن‌ سرزمینهای‌ خود و همچنین‌جنگهایی‌ كه‌ در كشورهای‌ مختلف‌ از قبیل‌ الجزایر به‌ منظور آزادی‌ و استقلال‌ رخ‌ داده‌،این‌ فكر را در ما تقویت‌ و تثبیت‌ كرد كه‌ در ایران‌ منحصراً از طریق‌ زور و انقلاب‌می‌توان‌ فحشا، فقر و بی‌عدالتی‌ را از بین‌ برد و یك‌ حكومت‌ اسلامی‌ برقرار نمود..»
محمد بازرگانی‌، دانشجوی‌ مدرسه‌ عالی‌ بازرگانی‌ و از افراد كادر مركزی‌ سازمان‌ نیزمی‌نویسد:
«..ایدئولوژی‌ ما اسلام‌ بوده‌ و هدف‌ نهایی‌ آن‌ پیشبرد هدفهای‌ عالیه‌ اسلامی‌ و راه‌رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ در شرایط‌ فعلی‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ بوده‌ كه‌ قصد عملی‌ كردن‌آن‌ را داشتیم‌...»
علی‌ باكری‌ نیز ضمن‌ اشاره‌ به‌ مبارزة‌ گروههای‌ سیاسی‌ طی‌ سالهای‌ 41 ـ 1340 و ناكامی‌ آنهااظهار می‌دارد:
«... وقایعی‌ كه‌ در مورد نهضت‌ نفت‌ و حكومت‌ مصدق به‌وقوع‌ پیوست‌ باعث‌گردید این‌ فكر تثبیت‌ شده‌ در من‌ به‌وجود آید كه‌ رژیم‌ ایران‌ مانند بسیاری‌ ازرژیمهای‌ دیگر جهان‌ وابسته‌ به‌ امپریالیسم‌ آمریكا و انگلیس‌ است‌ و برنامه‌هایش‌در جهت‌ حفظ‌ منافع‌ خود و امپریالیسم‌ می‌باشد. بنابراین‌ ملت‌ همیشه‌ تحت‌فشار سیاسی‌، فقر و بدبختی‌ و فساد می‌باشد و عامل‌ اصلی‌ اینگونه‌ درماندگیها رارژیم‌ فعلی‌ می‌دانیم‌. بنابراین‌ با توجه‌ به‌ زمینه‌هائی‌ كه‌ از قبل‌ داشتیم‌ بوجودآوردن‌ یك‌ جامعه‌ دمكراتیك‌ و ایجاد وضع‌ عادلانه‌ هدف‌ و انگیزة‌ من‌ بود...»
در مجموع‌ از دیدگاه‌ كادر مركزی‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ كه‌ عمدتاً دانشجو و فارغ‌التحصیل‌دانشگاه‌ بودند، وجود فقر، نابرابری‌ و بی‌عدالتی‌، ظلم‌ و ستم‌ در جامعه‌ و نیز وابستگی‌ دولت‌ایران‌ به‌ امپریالیسم‌ غرب‌ باعث‌ شده‌ بود كه‌ این‌ افراد برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مساوات‌ و برابری‌،آزادی‌ و استقلال‌ دست‌ به‌ تشكیل‌ سازمان‌ مذكور بزنند و از آنجا كه‌ احساس‌ می‌كردند رژیم‌ شاه‌از طریق‌ مسالمت‌آمیز قابل‌ اصلاح‌ نیست‌ به‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ رو آوردند.
به‌ لحاظ‌ فكری‌، اعضای‌ سازمان‌ مجاهدین‌ ضمن‌ حضور در سخنرانیهای‌ مسجد هدایت‌ وحسینیه‌ ارشاد، كار مطالعاتی‌ بر روی‌ انقلابهای‌ كوبا، چین‌، روسیه‌ و الجزایر، نظریات‌سوسیالیستی‌ و ماركسیستی‌، تاریخ‌ ایران‌، قرآن‌، نهج‌البلاغه‌ و سایر متون‌ مذهبی‌ را در برنامه‌ خودقرار دادند. همچنین‌ آثار آیت‌الله طالقانی‌، مهندس‌ مهدی‌ بازرگان‌ و به‌ویژه‌ دكتر علی‌ شریعتی‌مورد توجه‌ آنان‌ قرار گرفت‌.
از دیدگاه‌ آنها همانطور كه‌ مهندس‌ بازرگان‌ و دكتر سحابی‌ توانستند به‌ برخی‌ از باورهای‌دینی‌، لباس‌ علمی‌ بپوشانند، چنین‌ روشی‌ رامی‌ توان‌ دربارة‌ اصول‌ دین‌ و چارچوب‌ اعتقادی‌اسلام‌ نیز به‌ كار گرفت‌.
از سوی‌ دیگر افكار آیت‌الله طالقانی‌ و آثارش‌ نظیر «مالكیت‌ در اسلام‌» ، «حكومت‌ اسلامی‌»و تفسیرهای‌ وی‌ از قرآن‌، مجاهدین‌ را به‌ این‌ باور ترغیب‌ كرد كه‌ اسلام‌، دین‌ عدالت‌ اجتماعی‌ وسازگار با مقتضیات‌ اجتماعی‌ هر عصری‌ است‌ و همچنین‌ آثار دكتر شریعتی‌، روح‌ مبارزه‌ سیاسی‌براساس‌ افكار اسلامی‌ را در آنان‌ تقویت‌ كرد.
اندیشه‌های‌ مجاهدین‌ خلق‌ به‌ تدریج‌ از افكار و جهان‌ بینی‌ معلمین‌ اولیه‌ آنان‌ فراتر رفت‌.آنان‌ در توسعه‌ اندیشه‌های‌ خود و متأثر از اندیشه‌های‌ ماركسیستی‌ رایج‌ در میان‌ جریانهای‌رادیكال‌ مخالف‌ رژیم‌، به‌ تدریج‌ در تبیین‌ و تلفیق‌ برخی‌ از نظریات‌ پرطرفدار ماركسیسم‌ درقالب‌ باورهای‌ اسلامی‌ تلاش‌ كردند. به‌ این‌ ترتیب‌ ردپای‌ نظریه‌های‌ ماركسیستی‌ در زمینه‌های‌تكامل‌ اجتماعی‌، تضاد دیالكتیك‌، ماتریالیسم‌ تاریخی‌ و برخی‌ دیگر از مقولات‌ در اندیشه‌های‌مجاهدین‌ پدیدار شد و به‌ تدریج‌ پررنگتر و متداول‌ گردید.
سازمان‌ مجاهدین‌ در ارزیابی‌ مشكلات‌ جامعه‌ ایران‌، نظریات‌ فدائیان‌ خلق‌ را با پوشش‌اسلامی‌ تكرار می‌كرد. از دیدگاه‌ این‌ سازمان‌، ایران‌ زیرسلطه‌ امپریالیسم‌ آمریكا قرار داشت‌.انقلاب‌ سفید، ایران‌ را از جامعه‌ای‌ فئودالی‌ به‌ جامعة‌ بورژوازی‌ كاملاً وابسته‌ به‌ امپریالیسم‌ غرب‌تبدیل‌ كرده‌ و كشور را در معرض‌ خطر امپریالیسم‌ فرهنگی‌، نظامی‌، اقتصادی‌ و سیاسی‌ قرار داده‌بود. همچنین‌ رژیم‌ پهلوی‌ فقط‌ با ایجاد خفقان‌ و تكیه‌ بر ارعاب‌ و تبلیغات‌ حكومت‌ می‌كند وتنها راه‌ از بین‌ بردن‌ اختناق، توسل‌ به‌ مشی‌ مبارزة‌ مسلحانه‌ و خشونت‌بار است‌.
سازمان‌ مجاهدین‌ همانند ماركسیستها در كنار مبارزه‌ با امپرالیسم‌، پی‌گیر جامعه‌ بی‌طبقه‌ درایران‌ و جلوگیری‌ از استثمار فرد بود؛ با این‌ تفاوت‌ كه‌ نظام‌ بی‌طبقه‌ توحیدی‌ را تبلیغ‌ می‌كرد.
به‌ هر حال‌ نظر مجاهدین‌ آنقدر به‌ ماركسیستها نزدیك‌ شد كه‌ رژیم‌ شاه‌ آنها را «ماركسیستهای‌اسلامی‌» نامید. سازمان‌ مجاهدین‌ در پاسخ‌ اعلام‌ كرد هرچند كه‌ ماركسیسم‌ را به‌ عنوان‌ روش‌پیشرفته‌ تحلیل‌ اجتماعی‌ پذیرفته‌ است‌ اما ماتریالیسم‌ را مردود می‌داندو اسلام‌ را سرچشمه‌ تفكّرو ایدئولوژی‌ خود می‌شناسد. همچنین‌ علّت‌ نزدیكی‌ اسلام‌ به‌ ماركسیسم‌ را به‌وجود دشمن‌مشترك‌ و اهداف‌ مشتركی‌ همچون‌ عدالت‌ اجتماعی‌ و فرهنگ‌ مبارزه‌ اعلام‌ كردند.
پس‌ از دستگیری‌ رهبران‌ اولیه‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ در سال‌ 1350، گرایش‌ به‌ ماركسیسم‌گسترش‌ بیشتری‌ پیدا كرد و نهایتاً در سال‌ 1354 در جزوه‌ای‌ با عنوان‌ «بیانیه‌ اعلام‌ مواضع‌ایدئولوژیك‌» اعلام‌ كردند فلسفه‌ انقلابی‌ راستین‌ را در ماركسیسم‌ باید جستجو كرد نه‌ در اسلام‌.زیرا ماركسیسم‌، ایدئولوژی‌ رستگاری‌ و رهایی‌ طبقه‌ كارگر است‌؛ اما ایدئولوژی‌ اسلام‌ متعلّق‌ به‌طبقه‌ متوسط‌ است‌.
پس‌ از این‌ واقعه‌، سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ به‌ دو جناح‌ رقیب‌ تقسیم‌ شد: مجاهدین‌ مسلمان‌كه‌ به‌ اصول‌ اسلامی‌ وفادار ماندند و مجاهدین‌ ماركسیست‌ باهمان‌ عنوان‌ قبلی‌.

فعالیتها و عملكرد سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌

مؤسسین‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ پس‌ از گفتگوهای‌ اولیه‌، شناسایی‌ و جذب‌ نیروها و تشكیل‌سلولهای‌ كوچكی‌ در قزوین‌، تبریز، مشهد، اصفهان‌، شیراز، كرمانشاه‌، كرمان‌ و بانه‌ در سال‌ 1347با تشكیل‌ كمیته‌ مركزی‌ به‌ بررسی‌ روستاها و چگونگی‌ امكان‌ فعالیت‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ در آنجا،برنامه‌های‌ آموزشی‌ و چگونگی‌ تشكیل‌ خانه‌های‌ تیمی‌ پرداختند.
در طی‌ سال‌ 1347 پس‌ از تكمیل‌ مطالعات‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ با اجرای‌ برنامه‌اصلاحات‌ ارضی‌ امكان‌ آغاز مبارزه‌ در روستاها فراهم‌ نیست‌ و شهرها برای‌ انجام‌ عملیات‌مناسبتر هستند. از این‌رو كمیته‌ مركزی‌ با افزایش‌ تعداد نیروهای‌ خود نسبت‌ به‌ تشكیل‌ گروههای‌فنی‌، اطلاعات‌، تبلیغات‌، تداركات‌، تسلیحات‌ و الكترونیك‌ پرداخت‌ و زمینه‌ را برای‌ تدارك‌مبارزه‌ مسلحانه‌ آماده‌ كرد. تعلیم‌ فنون‌ ورزشی‌ كشتی‌ و جودو، رانندگی‌ با خودرو وموتورسیكلت‌ و سایر آموزشهای‌ عمومی‌ در برنامه‌ كار قرار گرفت‌. از طرف‌ دیگر با برقراری‌ارتباط‌ با دفتر نمایندگی‌ سازمان‌ آزادیبخش‌ فلسطین‌ در دوبی‌ نسبت‌ به‌ اعزام‌ اعضای‌ سازمان‌ به‌پایگاههای‌ الفتح‌ برای‌ كسب‌ آموزشهای‌ نظامی‌ اقدام‌ شد.
در خرداد 1349 یك‌ گروه‌ سه‌ نفره‌ با تهیه‌ شناسنامه‌ و گذرنامه‌ جعلی‌ از طریق‌ دوبی‌ به‌ لبنان‌رفتند. متعاقب‌ آن‌ 6 نفر دیگر با همین‌ روش‌ به‌ دوبی‌ رفتند تا از آنجا به‌ اردوگاههای‌ چریكی‌الفتح‌ در لبنان‌ بروند؛ اما پلیس‌ دوبی‌ آن‌ 6 نفر را به‌ گمان‌ اینكه‌ قاچاقچی‌ هستند دستگیر و به‌زندان‌ انداخت‌ و قصد داشت‌ آنان‌ را به‌ تهران‌ بازگرداند و به‌ مقامهای‌ انتظامی‌ ایران‌ تحویل‌ دهد.مجاهدین‌ خلق‌ وقتی‌ از این‌ موضوع‌ باخبر شدند و نتوانستند اعضای‌ زندانی‌ را آزاد كنند، طرح‌ربودن‌ هواپیما را ریختند. سه‌ نفر از اعضا سازمان‌ به‌ عنوان‌ مسافر سوار هواپیما شدند و پس‌ ازحركت‌، مسیر هواپیمارا به‌ طرف‌ بغداد منحرف‌ كردند. بعد از ورود به‌ بغداد مقامهای‌ عراقی‌ به‌آنان‌ ظنین‌ شدند و با اعمال‌ شكنجه‌ سعی‌ كردند تا هویت‌ اصلی‌ آنان‌ را بفهمند. سرانجام‌ بامیانجیگری‌ مقامهای‌ فلسطینی‌، مجاهدین‌ موفق‌ شدند خود را به‌ پایگاه‌ فلسطینیها در اردن‌برسانند. ساواك‌ یك‌ سال‌ بعد، از هویت‌ هواپیماربایان‌ و تشكیل‌ یك‌ گروه‌ چریكی‌ آگاه‌ شد؛اما هنوز اطلاع‌ دقیقی‌ از چگونگی‌ این‌ سازمان‌ نداشت‌. متعاقب‌ این‌ جریان‌، سازمان‌ مجاهدین‌،10 نفر دیگر را از تهران‌ به‌ اردن‌ فرستاد تا در اردوگاههای‌ الفتح‌ آموزش‌ نظامی‌ ببیند. روند اعزام‌به‌ اردوگاههای‌ نظامی‌ افراد تا سال‌ 1357 ادامه‌ داشت‌.
به‌ لحاظ‌ عملیاتی‌ پس‌ از واقعه‌ سیاهكل‌ توسط‌ فدائیان‌ خلق‌، مجاهدین‌ خلق‌ وادار به‌ شتاب‌در اجرای‌ عملیات‌ نظامی‌ شدند تا آنان‌ متوجه‌ شوند در پیشقراولی‌ نبرد مسلحانه‌ تنها نیستند. ازاین‌رو عملیات‌ خود را از مرداد 1350 برای‌ قطع‌ سیستم‌ اصلی‌ برق سراسری‌ و برهم‌ زدن‌جشنهای‌ 2500 ساله‌ شاهنشاهی‌ طراحی‌ كردند.
مجاهدین‌ خلق‌ برای‌ تهیه‌ اسلحه‌ و دینامیت‌ به‌ فردی‌ بنام‌ شاه‌ مراد دلفانی‌، از اعضای‌ سابق‌حزب‌ توده‌ كه‌ در سالهای‌ 1341 ـ 1342 با ناصر صادق (از اعضای‌ كادر مركزی‌ سازمان‌) آشنایی‌داشت‌، مراجعه‌ كردند. دلفانی‌ پس‌ از آزادی‌ از زندان‌ با ساواك‌ همكاری‌ داشت‌ و اطلاعاتی‌ را دراختیار ساواك‌ قرار داد.
ساواك‌ نیز با همان‌ شیوه‌ای‌ كه‌ فدائیان‌ خلق‌ را دستگیر كرد، به‌ شناسایی‌ سازمان‌ مجاهدین‌پرداخت‌ و در شهریور 1350 قبل‌ از بمب‌گذاری‌ برق، در طی‌ مدت‌ كوتاهی‌ 69 تن‌ از اعضا یاهواداران‌ سازمان‌ مجاهدین‌ را دستگیر كرد. از این‌ افراد 24 نفر دانشجو، 27 نفر مهندس‌، 4 نفركارمند دانشگاه‌، 4 نفر دبیر دبیرستان‌، 3 نفر حسابدار، 4 نفر استاد دانشگاه‌، 2 نفر بازاری‌ و یك‌ نفرراننده‌ قطار بودند. به‌ این‌ ترتیب‌ از تركیب‌ افراد كاملاً مشهود است‌ كه‌ بیش‌ از 90 درصد افراد،دانشجویان‌ دانشگاهی‌ بودند.
12 نفر از دستگیر شدگان‌ از جمله‌ حنیف‌نژاد، سعید محسن‌ و بدیع‌زادگان‌ محكوم‌ به‌ اعدام‌شدند و بقیه‌ به‌ محكومیتهای‌ حبس‌ ابد و زندانهای‌ طولانی‌ محكوم‌ شدند. پس‌ از این‌ واقعه‌،اعضای‌ باقیمانده‌ از جمله‌ رضا رضایی‌، كاظم‌ ذوالانوار و بهرام‌ راستین‌ كه‌ هر سه‌ دارای‌تحصیلات‌ دانشگاهی‌ بودند با تشكیل‌ كمیته‌ مركزی‌ به‌ تجدید ساختار سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌پرداختند. با قتل‌ رضایی‌ و دستگیری‌ ذوالانوار در سالهای‌ 50ـ1351، تقی‌ شهرام‌، 25 ساله‌ وفارغ‌التحصیل‌ ریاضی‌ از دانشگاه‌ تهران‌ و مجید شریف‌ واقفی‌، مهندس‌ برق و 24 ساله‌ ازدانشگاه‌ آریامهر كه‌ هر دو از دوران‌ دانشجویی‌ با سازمان‌ مجاهدین‌ در ارتباط‌ بودند به‌ كمیته‌مركزی‌ راه‌ یافتندو به‌ جذب‌ افراد جدید پرداختند. بسیاری‌ از تازه‌واردها از دانشجویان‌ و نیز ازعلاقه‌مندان‌ به‌ كنفرانسهای‌ حسینیه‌ ارشاد، مدرسه‌ علوی‌ و مسجد هدایت‌ بودند.
در سال‌ 1352 سازمان‌ مجاهدین‌، سلولهایی‌ در اصفهان‌، شیراز، مشهد، قزوین‌، كرمانشاه‌،زنجان‌ و تبریز ایجاد كرد و روابط‌ خود را گسترش‌ داد. جهت‌ دریافت‌ كمكهای‌ مالی‌ با بازاریان‌در ارتباط‌ بود. همچنین‌ با نهضت‌ آزادی‌، انجمن‌ اسلامی‌ دانشجویان‌، كنفدراسیون‌ دانشجویان‌ایرانی‌، جبهه‌ ملی‌، فلسطینیها، دولت‌ لیبی‌ و جمهوری‌ دموكراتیك‌ یمن‌ و...در ارتباط‌ بود.
سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ نشریات‌ پیام‌ مجاهد و جنگل‌ و دیگر انتشاراتش‌ را در آمریكا، اروپاو هندوستان‌ در دسترس‌ هزاران‌ دانشجوی‌ ایرانی‌ می‌گذاشت‌. در درون‌ زندان‌ نیز از طریق‌جلسات‌ گفت‌وشنود، اعتصاب‌ غذا، مبادله‌ نامه‌ها به‌ داخل‌ و خارج‌ زندان‌ فعالیت‌ داشتند.همچنین‌ در زندان‌، افراد جدیدی‌ از گروههای‌ كوچك‌ مسلمان‌ را كه‌ به‌ زندان‌ افتاده‌ بودند جذب‌كردند، از جمله‌ گروه‌ حزب‌الله كه‌ در دانشكدة‌ هنرهای‌ زیبای‌ دانشگاه‌ تهران‌ تشكیل‌ شد، گروه‌والفجر كه‌ دانشجویان‌ شیعه‌ بلوچستانی‌ در دانشگاه‌ تهران‌ آن‌ را بنیان‌ گذاشتند، گروه‌ ابوذر كه‌ دردبیرستانهای‌ نهاوند ایجاد گردید و گروه‌ ولی‌عصر كه‌ با ابتكار دانشجویان‌ دانشگاه‌ مشهد سازمان‌یافت‌ و اداره‌ شد.
در طی‌ سالهای‌ 1351ـ1354 سازمان‌ مجاهدین‌ دست‌ به‌ یك‌ سلسله‌ كارهایی‌ در جهت‌مبارزه‌ با رژیم‌ شاه‌ زد. در اردیبهشت‌ 1351، یك‌ هفته‌ پس‌ از اعدام‌ اولین‌ گروه‌ از مجاهدین‌، به‌یك‌ پاسگاه‌ پلیس‌ در تهران‌ حمله‌ كردند. سپس‌ دفتر مجله‌ «این‌ هفته‌» را كه‌ به‌ اشاعه‌ فرهنگ‌غرب‌ و تخریب‌ روحیه‌ خلق‌ متهم‌ شده‌ بود، منفجر كردند. همچنین‌ در بهار 1351 به‌ مناسبت‌بازدید نیكسون‌، رئیس‌ جمهوری‌ آمریكا از ایران‌، در دفتر اداره‌ اطلاعات‌ آمریكا، انجمن‌ ایران‌ وآمریكا، دفاتر پپسی‌كولا، جنرال‌ موتور، شركت‌ نفت‌ دریایی‌ و هتل‌ اینترنشنال‌، بمبهایی‌ را منفجركردند. اتومبیل‌ ژنرال‌ هارولد پرایس‌، رئیس‌ هیئت‌ مستشاری‌ آمریكا را در ایران‌ به‌ گلوله‌ بستند؛اما موفق‌ به‌ كشتن‌ او نشدند. همچنین‌ بمبی‌ را در آرامگاه‌ رضاشاه‌ منفجر كردند. در 12 مرداد1351 به‌ نشانه‌ اعتراض‌ به‌ ورود ملك‌حسین‌، پادشاه‌ اردن‌ به‌ ایران‌ یك‌ بمب‌ در سفارت‌ اردن‌منفجر كردند.
مجاهدین‌، چند روز بعد سرتیپ‌ طاهری‌، رئیس‌ اطلاعات‌ شهربانی‌ را در نزدیكی‌ خانه‌اش‌ باضرب‌ گلوله‌ كشتند. در شهریور ماه‌ نیز در مراكز سازمان‌ دفاع‌ غیرنظامی‌، نمایشگاه‌ صنایع‌ نظامی‌،كلوپ‌ شاهنشاهی‌، فروشگاههای‌ كوروش‌ و فردوسی‌ و اسلحه‌خانه‌ پلیس‌ قم‌ بمب‌گذاری‌ كردند.در پایان‌ همین‌ ماه‌ با پلیس‌ تهران‌ به‌ درگیری‌ مسلحانه‌ پرداختند كه‌ تعدادی‌ از آنان‌ دستگیر ومحاكمه‌ شدند.
در سال‌ 1352 دوبار با پلیس‌ به‌ زدوخورد خیابانی‌ پرداختند و در ساختمانهای‌ هواپیمایی‌پان‌امریكن‌، كمپانی‌ نفت‌ شل‌، سینما راویوسیتی‌، هتل‌ اینترنشنال‌ و سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌بمب‌گذاری‌ كردند و سرهنگ‌ لویز هاوكینز را به‌ قتل‌ رساندند. در اواخر همین‌ سال‌ به‌ یكی‌ ازمراكز پلیس‌ در اصفهان‌ حمله‌ كردند. همچنین‌ در دانشگاه‌ صنعتی‌ آریامهر با همكاری‌ فدائیان‌خلق‌، اعتصابی‌ را سازمان‌ دادند. در ادامه‌ این‌ عملیاتها در سال‌ 1352 به‌ نشانه‌ اعتراض‌ به‌ بازدیدپادشاه‌ عمان‌ از تهران‌ و اعلام‌ همبستگی‌ با مردم‌ ظفار در جنگ‌ با پادشاه‌ عمان‌، در ساختمان‌بانك‌ عمان‌، جلوی‌ سفارت‌ انگلستان‌ و نیز دفتر هواپیمایی‌ پان‌امریكن‌، بمب‌هایی‌ منفجر كردند.در فروردین‌ سال‌ 1353 به‌ مناسبت‌ دومین‌ سالگرد اعدام‌ اولین‌ دسته‌ مجاهدین‌ در صدد انفجاردفتر گارد در دانشگاه‌ تهران‌ برآمدند. چهارم‌ خرداد 1353 در سالگرد اعدام‌ دسته‌ دوم‌ مجاهدین‌،در سه‌ ساختمان‌ شركتهای‌ چند ملیتی‌ بمب‌ منفجر كردند. در اوایل‌ تیرماه‌، پس‌ از اینكه‌ پلیس‌برای‌ شكستن‌ اعتصاب‌ كاركنان‌ كارخانه‌ لندرور در تهران‌ به‌ زور متوسل‌ شد، مجاهدین‌ درنزدیكی‌ پاسگاه‌ ژاندارمری‌ و پنج‌ كارخانه‌ دیگر كه‌ شایع‌ بود با اسرائیل‌ ارتباط‌ دارند، بمب‌ منفجركردند.
در اوایل‌ تیر 1353 به‌ مناسبت‌ بازدید كیسینجر، وزیر خارجه‌ آمریكا از تهران‌، در دفتر كمپانی‌Itt و یكی‌ دیگر از دفاتر نمایندگی‌ شركتهای‌ آمریكایی‌، بمب‌ منفجر كردند. در ماههای‌ بعد دردانشگاه‌ آریامهر تظاهراتی‌ ترتیب‌ دادند. در بهمن‌ 1353 پاسگاه‌ ژاندارمری‌ لاهیجان‌ را با بمب‌منفجر كردند و در اسفند ماه‌ سرگرد زندی‌پور، از متصدیان‌ زندان‌ را كشتند. در اردیبهشت‌ 1354به‌ تلافی‌ اعدام‌ نُه‌ زندانی‌ سیاسی‌، دو مستشار آمریكایی‌ و یك‌ افسر نیروی‌ هوایی‌ ایران‌ را تروركردند.

سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ در سالهای‌ 1354 ـ 1357

بعد از اعلام‌ «بیانیه‌ تغییر مواضع‌ ایدئولوژیك‌» در سال‌ 1354، شكافی‌ عظیم‌ در میان‌ اعضای‌سازمان‌ مجاهدین‌ ایجاد شد. اكثریت‌ مجاهدین‌ به‌ ماركسیسم‌ رو آوردند و اقلیتی‌ از آنها تحت‌عنوان‌ مجاهدین‌ مسلمان‌ به‌ اصول‌ مذهبی‌ پافشاری‌ كردند. البته‌ جدایی‌ و انشعاب‌ مجاهدین‌،ناگهانی‌ و غیرقابل‌ انتظار نبود، زیرا كسانی‌ نظیر تقی‌ شهرام‌ و بهرام‌ آرام‌ چنین‌ مباحث‌ایدئولوژیكی‌ را مطرح‌ و بر روی‌ آن‌ پافشاری‌ می‌كردند. بسیاری‌ از كسانی‌ كه‌ به‌ ماركسیسم‌گرویدند، از افراد مسلمان‌ متعصب‌ و معتقد به‌ اصول‌ توحید بودند؛ مانند روحانی‌ و حق‌شناس‌ كه‌در تیم‌ ایدئولوژی‌ اصلی‌ و اولیه‌ عضویت‌ داشتند یا پوران‌ بازرگان‌، همسر حنیف‌نژاد، كه‌ ازمعتقدین‌ به‌ مذهب‌ بود.
سرخوردگی‌ مجاهدین‌ از پشتیبانی‌ روحانیون‌ از آنان‌، ناتوانی‌ جذب‌ روشنفكران‌ جدید كه‌گرایش‌ به‌ مذهب‌ نداشتند و نیز شتاب‌ در عضوگیری‌ و اطاعت‌ كوركورانه‌ از كادر رهبری‌ سازمان‌كه‌ به‌ ماركسیسم‌ روآورده‌ بودند، از جمله‌ دلایل‌ گرایش‌ به‌ ماركسیسم‌ ذكر شده‌ است‌. البته‌ در طی‌سالهای‌ تشكیل‌ تا 1354، تعدادی‌ از روحانیون‌ از جمله‌ آیت‌الله طالقانی‌، آیت‌الله منتظری‌،لاهوتی‌ و هاشمی‌ رفسنجانی‌ به‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ كمك‌ كردند و همین‌ موضوع‌ باعث‌دستگیری‌ آنان‌ در سال‌ 1354 شد. همچنین‌ اعتراض‌ چند تن‌ از علمای‌ حوزة‌ علمیه‌ قم‌ به‌محاكمه‌ و محكومیت‌ مجاهدین‌ و نیز برگزاری‌ مجلس‌ ختم‌ برای‌ اعدام‌ شدگان‌ از طرف‌روحانیون‌ قابل‌ توجه‌ است‌، اما در مجموع‌، مواضع‌ فكری‌ سازمان‌ مجاهدین‌ به‌ گونه‌ای‌ بود كه‌امكان‌ اتحاد را ضعیف‌ می‌كرد و به‌ویژه‌ امام‌ خمینی‌ پس‌ از بررسی‌ چند كتاب‌ مجاهدین‌ خلق‌ ازتأیید آنان‌ خودداری‌ كرد.
پس‌ از اعلامیة‌ مواضع‌ ایدئولوژیك‌ سال‌ 1354، مجاهدین‌ ماركسیست‌ با حفظ‌ آرم‌ سازمان‌ وتغییر علائم‌ و نشانهای‌ گذشته‌، حذف‌ آیات‌ قرآن‌ و تاریخ‌ پیدایش‌ سازمان‌ و نیز افزودن‌ مشت‌گره‌ خورده‌ به‌ نشانه‌ وابستگی‌ به‌ طبقه‌ كارگر، آرم‌ جدیدی‌ را برای‌ خود تهیه‌ كردند. نشریه‌«جنگل‌» را به‌ جای‌ «مجاهد» به‌ عنوان‌ ارگان‌ سازمان‌ منتشر كردند و هر سه‌ ماه‌ یكبار نیز نشریه‌«قیام‌ كارگر» را انتشار دادند.
مجاهدین‌ ماركسیست‌ با سازمان‌ فدائیان‌ خلق‌ دربارة‌ ادغام‌ دو سازمان‌ ماركسیست‌ به‌ گفتگونشستند ولی‌ به‌ زودی‌ با توسل‌ به‌ این‌ دلایل‌ كه‌ سازمان‌ فدایی‌ هنوز با ریشه‌های‌ كاسترویی‌ خودپیوند دارد و از محكوم‌ كردن‌ سوسیال‌ امپریالیسم‌ شوروی‌ خودداری‌ می‌كند و با عوامل‌ مشكوكی‌مانند حزب‌ توده‌ و جبهه‌ ملّی‌ رابطه‌ پنهانی‌ دارد، گفتگو را قطع‌ كردند. فدائیان‌ خلق‌ نیز مجاهدین‌ماركسیست‌ را به‌ پذیرش‌ كوركورانه‌ مائوئیسم‌ و مدعیان‌ دروغ‌پرداز طرفدار طبقه‌ كارگر وفرصت‌طلب‌ متهم‌ كردند.
مجاهدین‌ ماركسیست‌ از طرف‌ دیگر به‌ تسویه‌ حساب‌ با برخی‌ از اعضای‌ برجسته‌ سازمان‌ كه‌بر روی‌ اصول‌ اسلامی‌ پافشاری‌ داشتند، پرداختند. از جمله‌ مجید شریف‌ واقفی‌ و مرتضی‌صمدیه‌ لباف‌ را ربودند. شریف‌واقفی‌ را به‌ شهادت‌ رساندند و لباف‌ را نیز زخمی‌ كردند و در دام‌پلیس‌ انداختند.
مجاهدین‌ ماركسیست‌ در ادامه‌ فعالیتها به‌ نفوذ در كارخانه‌ها و كارگران‌، برقراری‌ ارتباط‌نزدیكتر با سازمان‌ آزادیبخش‌ فلسطین‌، مبارزین‌ ظفار، جمهوری‌ دموكراتیك‌ یمن‌ وماركسیستهای‌ وابسته‌ به‌ كنفدراسیون‌ دانشجویان‌ ایرانی‌ پرداختند.
مجاهدین‌ مسلمان‌ نیز دچار اختلاف‌نظر و پراكندگی‌ شدند. كادرهای‌ دستگیر نشده‌ در تهران‌و شهرستانها برای‌ حفظ‌ سازمان‌ فعالیت‌ كردند. لطف‌اللهمیثمی‌ گروهی‌ را كه‌ پس‌ از انقلاب‌«نهضت‌ مجاهدین‌ مسلمان‌» نام‌ گرفت‌، رهبری‌ كرد. در اصفهان‌ گروه‌ مهدیون‌، در همدان‌ گروه‌شیعیان‌ راستین‌، در تبریز گروهی‌ بنام‌ «فریاد خلق‌ خاموش‌ نشدنی‌ است‌»، در زنجان‌ و مشهد به‌نام‌ «مجاهدین‌» فعالیت‌ می‌كردند. همچنین‌ گروههای‌ كوچك‌ دیگری‌ مانند منصورون‌، فلق‌،حدید، فجر اسلام‌، موحدین‌، مقداد، ابوذر، فلاح‌ و...به‌ صورت‌ پراكنده‌ تشكیل‌ شدند. برخی‌ ازگروهها ازچند نفر كه‌ نوعاً در یك‌ شهرستان‌ گرد هم‌ می‌آمدند، فراتر نمی‌رفتند و برخی‌ شامل‌نیروهای‌ جدید و برخی‌ نیز از بقایا و تكه‌پاره‌های‌ مجاهدین‌ بودند كه‌ تغییرایدئولوژی‌ نداده‌ و برسر مواضع‌ اسلامی‌ باقی‌ مانده‌ بودند.
در زندان‌ قصر نیز مجاهدین‌ به‌ رهبری‌ مسعود رجوی‌ به‌ تجدید سازمان‌ و فعالیت‌ پرداختند.
اقدام‌ به‌ بمب‌گذاری‌ در دفتر حزب‌ رستاخیز، حمله‌ به‌ پلیس‌، افراد ساواك‌، ساختمانهای‌دولتی‌ و مراكز متعلق‌ به‌ انگلیس‌ و آمریكا، از جمله‌ كارهای‌ مجاهدین‌ مسلمان‌ در این‌ دوران‌است‌...
در طی‌ دورانی‌ كه‌ مجاهدین‌ مسلمان‌ تلاش‌ می‌كردند از ماركسیستها فاصله‌ بگیرند، بخشی‌ ازروحانیون‌، خواهان‌ برخورد تند با ماركسیستهابودند و برخی‌ همچون‌ آیت‌الله طالقانی‌، آیت‌اللهمنتظری‌، لاهوتی‌، مهدوی‌ كنی‌ و هاشمی‌ رفسنجانی‌ رأی‌ به‌ جدایی‌ از ماركسیستها و خاتمه‌ یافتن‌«اتحاد استراتژیك‌» دادند. طی‌ فتاوای‌ معروفی‌ كه‌ در اوایل‌ سال‌ 1355 از طرف‌ روحانیون‌ صادرشد، زندگی‌ اشتراكی‌ با ماركسیستها پایان‌ یافت‌. رهبری‌ مجاهدین‌ در زندان‌ به‌ویژه‌ مسعودرجوی‌، به‌ صدور این‌ فتوا اعتراض‌ داشتند؛ در عین‌ حال‌ خود را حداقل‌ برحسب‌ ظاهر ملزم‌ به‌رعایت‌ آن‌ می‌دیدند. پس‌ از این‌ گروهی‌ از مجاهدین‌ به‌ انتقاد از مسعود رجوی‌ پرداختند و از آن‌فاصله‌ گرفتند. از جمله‌ شهید محمدعلی‌ رجایی‌ و عزت‌الله سحابی‌ كه‌ به‌ طور كلی‌ از آنان‌ جداشدند.
در هر حال‌ انشعاب‌ سال‌ 1354، اختلافهای‌ موجود و درگیریهای‌ گروههای‌ مختلف‌ سازمان‌مجاهدین‌، ضربات‌ مهلكی‌ را بر این‌ سازمان‌ وارد كرد. ساواك‌ در طی‌ مدت‌ زمان‌ كوتاه‌ پس‌ ازانشعاب‌ توانست‌ تعداد زیادی‌ از افراد و گروههای‌ پراكنده‌ ماركسیست‌ و مذهبی‌ وابسته‌ به‌سازمان‌ مجاهدین‌ را به‌ تدریج‌ شناسایی‌ كند و از بین‌ ببرد؛ به‌ طوری‌ كه‌ از اواسط‌ سال‌ 1355دیگر عملاً سازمانی‌ وجود نداشت‌.
از طرف‌ دیگر انشعاب‌ در سازمان‌ مجاهدین‌ باعث‌ شد كه‌ برخلاف‌ دوره‌های‌ قبل‌ كه‌ عمدتاًفعالیتهای‌ سیاسی‌ دانشجویی‌ به‌ صورت‌ مشترك‌ انجام‌ می‌شد و در حقیقت‌ یك‌ اتحاد استراتژیك‌بین‌ نیروهای‌ ماركسیست‌ و مذهبی‌ در مقابله‌ با شاه‌ وجود داشت‌، برنامه‌های‌ مشترك‌ خاتمه‌ یافت‌و با بدبینی‌ شدیدی‌ كه‌ بین‌ ماركسیستها و مذهبیها شكل‌ گرفت‌، روند چندگانگی‌ نیروهای‌ سیاسی‌در دانشگاهها، زندانهاو جامعه‌ اتفاق افتاد و به‌ طرف‌ مرزبندی‌ دقیق‌ نیروها رفت‌. گروههای‌مسلح‌ مذهبی‌ هم‌ كه‌ شكل‌ گرفتند برخلاف‌ قبل‌، از همكاری‌ با نیروهای‌ ماركسیست‌ پرهیزداشتند. زیرا معتقد بودند آنها به‌ لحاظ‌ اعتقادی‌ با مااختلاف‌ دارند و در بین‌ راه‌ به‌ ما خیانت‌می‌كنند و از پشت‌ خنجر می‌زنند.
منبع: www.irdc.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط