الوهیت در جنبش کریشنا مورتى

مسئله خداباورى در جنبش‏هاى نوپدید معنوى به صورت‏هاى گوناگون و بعضا متناقض جلوه مى‏کند؛ زیرا آن دسته از جنبش‏هایى که در مغرب زمین شکل گرفته‏اند، به شدت متاثر از آموزه‏هاى سنتى
دوشنبه، 22 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الوهیت در جنبش کریشنا مورتى
الوهیت در جنبش کریشنا مورتى

نویسنده : محمدحسین کیانی



 
مسئله خداباورى در جنبش‏هاى نوپدید معنوى به صورت‏هاى گوناگون و بعضا متناقض جلوه مى‏کند؛ زیرا آن دسته از جنبش‏هایى که در مغرب زمین شکل گرفته‏اند، به شدت متاثر از آموزه‏هاى سنتى مغرب زمین هستند و آن دسته از گرایشاتى که در مشرق زمین جان گرفته‏اند، متاثر از آموزه‏ها و تعالیم مشرق زمین پدید آمده‏اند. در این میان به واسطه نظریه "شرقى شدن غرب" بسیارى از فرقه‏هاى معنوى غربى از تعالیم شرقى وام‏دار شده‏اند. البته نظریه شرقى شدن غرب، اشاره به مهاجرت بسیارى از شرقیان - در دهه‏هاى میانى قرن بیست - به غرب دارد، که این مهاجرت تاثیرات اجتماعى گوناگونى بر جوامع غربى گذاشت، که بحث ما ناظر به تاثیرات دینى - معنوى این مهاجرت است.
دنیاى بى‏رمق غرب به دلیل تفاوت فاحشى که در معنویت شرقیان مشاهده کرد، دچار تحولات بسیارى شد؛ تغییر و تحولاتى که در پیدایش چشم‏گیر جنبش‏هاى نوپدید معنوى تاثیر فراوانى داشته و دارد. از این روست که بسیارى از محققان جنبش‏هاى معنوى در اروپا و امریکا در علت‏شناسى این فرقه‏ها، نظریه شرقى‏شدن غرب را تنها علت و یا لااقل از مهم‏ترین علل پیدایش جنبش‏هاى معنوى معرفى کرده‏اند.
در این میان، جنبش کریشنا مورتى از جمله فرقه‏هایى است که در اروپا به شهرت جهانى رسید و توانست هواداران بسیارى را به سمت خود جذب کند؛ زیرا کریشنا مورتى از یک طرف به دلیل رابطه نزدیکى که با هواداران غربى، و بویژه اداب و رسوم غرب داشت، موجب گردید تا فرهنگ غربى در آموزه‏هایش رسوخ کند و از طرف دیگر، کریشنا مورتى در کشور هندوستان به دنیا آمد و تربیت اولیه او تحت سیطره فرهنگ شرقى رقم خرد، چنانچه والدین و معلمین اولیه او از مدافعین سنتى‏گزاره‏هاى هندى بوده‏اند و لذا این دوپارگى در شخصیت کریشنا مورتى به وضوح در تعالیم و آموزه‏هاى او به چشم مى‏خورد.

کریشنا مورتى و تغییرات نابهنگام

فعالیت‏هاى معنوى کریشنا مورتى را مى‏توان به دو دوره تقسیم کرد: دوره اول: زمانى که او به عنوان رهبر انجمن "نظام ستاره شرق" داراى منزلت و نفوذ زیادى بود.
انجمن ستاره شرق، یک سازمان معنوى است که هدف اصلى آن جمع آورى اشخاصى است که منتظر از راه رسیدن آموزگار بزرگ هستند. هدف از تاسیس "انجمن ستاره در مشرق زمین" هموار کردن راه براى آمدن معلم جهانى بود. این انجمن در11 ژانویه1911 فصلنامه‏اى به نام »پیک ستاره« منتشر کرد. شمار اعضاى انجمن در آن زمان به 50000 نفر مى‏رسید و در 50 کشور جهان دفتر داشت. (یادمان یکصدمین سالروز تولد کریشنا مورتى،37 :1376) و لذا در این دوره بود، که در یکى از اولین سخنرانى‏هاى کریشنا مورتى ناگهان در صداى وى تغییرى ایجاد شد و او شروع به استفاده و کاربرد از ضمیر اول شخص مفرد (به جاى کاربرد همیشگى او از ضمیر سوم شخص مفرد) کرد. البته تا قبل از آن لحظه، او درباره آمدن آموزگار جهانى سخن نگفته بود، اما در آن لحظه، براى نخستین بار گفت: "من در شرف آمدن هستم." و لذا از آن لحظه به بعد بود، که عارفان و اعضاى انجمن نظام ستاره، باور کردند که مراحل آمدن آموزگار آغاز شده است.
در این میان، آنى بزان، به یاد گفت و گویى مى‏افتد که درست پس از این واقعه با کریشنامورتى داشت. گفتنى است: آنى بزان همان شخصى است که سرپرستى انجمن را برعهده گرفت و نام آن را از "انجمن حکمت الهى و عرفان" به انجمن "نظام ستاره شرق" تغییر و سپس از کریشنا مورتى خواست تا رهبرى انجمن را برعهده گیرد، که کریشنا نیز آن را پذیرفت.
آنى بزان مى‏گوید: "سپس کریشنامورتى به سمت صندلى‏اش رفت، که من بعداً از او پرسیدم: آیا خودت هم فهمیدى که چه مطلبى را بیان کرده‏اى یا نه؟ او پاسخ داد: خیر. از او پرسیدم: چه احساسى دارى؟ او گفت: احساس مى‏کنم که تازه از یک خواب عمیق بیدار شده‏ام. البته او مى‏گفت که هنوز دچار سرگیجه است". (کریشنا مورتى راز سر به مهر، 37 :1376).
دوره دوم: از تحول اساسى کریشنامورتى آغاز مى‏شود. از آنجا که وى بعد از چندین سال رهبرى معنوى پیروان خود، انجمن "نظام ستاره شرق" را منحل اعلام نموده و در سخنرانى خود گفت که "حقیقت، حد و مرزى ندارد و کاملاً لایتناهى و نامشروط است و از هیچ راه یا مسیرى نمى‏توان به آن نزدیک شد«. به هیچ عنوان قابل سازماندهى‏نیست. البته به همان نسبت نیز هیچ سازمانى نباید تشکیل شود تا مردم را در راه یا مسیرى بخصوص هدایت و راهنمایى کند و یا آنان را ناگزیر به برگزیدن آن مسیر سازد؛ چنانچه در آینده نیز به حقیقت این موضوع پى برده و متوجه خواهید شد که سازمان دادن یک اعتقاد و باور، تا چه اندازه غیرممکن است. البته اعتقاد یک موضوع کاملاً شخصى‏و فردى است. و شما نمى‏توانید و مجاز نیستید که به آن شکل و ساختار مشخصى داده و سازمان‏دهى آن را برعهده بگیرید. و چنانچه مرتکب این عمل شوید، آن اعتقاد ،بى‏جان، مرده و جامد خواهد شد. در واقع به یک فرقه یا عقیده مبدل خواهد شد، که به زور و اجبار به دیگران تحمیل شده است." (همان: 60)
این ایده، بعدها توسط کریشنامورتى فربه گردید و به همراه دیگر عقاید متشابه و یا مرتبط ، مهم‏ترین عقیده نظرى کریشنا مورتى در تعالیم جدیدش شد و لذا شهرت جهانى او دقیقاً بعد از تغییر خط فکرى‏اش افزایش یافت؛ چنانکه اکنون کریشنامورتى را به خاطر عقاید، آموزه‏ها، سخنرانى‏ها و کتاب‏هایى مى‏شناسند که همگى در دوره دوم زندگى حرفه‏اى‏اش شکل گرفته است.
اما نکته جالب آن‏که، بعد از گذشت چندین دهه؛ یعنى در سال 1968، کریشنامورتى سازمان و نهادى را براى دسته‏بندى و ترویج عقاید خویش تأسیس مى‏کند و در هر دوره شاگردانى را پذیرفته، به تعلیم آنان مى‏پردازد.
اما علت تغییر و تحول اساسى در روش تعالیم کریشنامورتى و رد منصب (معلم جهانى) از جانب او چیست؟ اکنون سؤال این است که جواب‏هاى گوناگون و بعضاً متقابلى وجود دارد: برخى، آن را ریشه در ایجاد اختلاف بین روساى انجمن و به سخره گرفتن تعالیم و آموزه‏هاى مقدس دانسته‏اند. گروهى دیگر، علت را نهفته در بروز تغییرات ژرف در اعتقادات شخصى‏کریشنامورتى تفسیر مى‏کنند. اما در این‏که مهم‏ترین علت چه بوده؟ گفته‏هاى فراوانى وجود دارد، اما به نظر مى‏رسد، که علت چنین تغییرات بنیادین در تعالیم کریشنامورتى پیچیده‏تر و عمیق‏تر از بسیارى از دلایل ساده انگارانه باشد.
پیتر میشل در کتاب "کریشنا مورتى راز سر به مهر" اذعان مى‏دارد، که تضاد و دوگانگى معمولى همواره در کریشنا وجود داشت؛ یعنى تضادى که میان تئورى - سخنرانى‏ها، بحث‏هایش در ملأ عام - و عمل - تجربیات شخصى - وجود دارد، دقیقاً با همان دوران تحول درونى او مطابقت دارد. این حالت تناقض تا سال ها در وجود او باقى مانده بود.

تعالیم کریشنا مورتى؛ دین، عرفان یا روانشناسى

پیش از هر چیز باید اشاره کرد که با مطالعه کتاب‏ها و شنیدن سخنرانى‏هاى کریشنا مورتى که در بسیارى از کشورهاى غربى و شرقى صورت گرفته است و همچنین، با ارزیابى خوانندگان و مستمعین مورتى، به وضوح روشن مى‏گردد، که آموزه‏هاى وى زیر مجموعه همان تعالیم و گفتارهایى است که دیگر رهبران معنوى در ذیل فرقه معنوى خود ابراز و ایراد کرده‏اند. ضمن آنکه، بسیارى از محققین دربازشمارى مصادیق جنبش‏هاى نوپدید دینى، تعالیم کریشنا مورتى را یکى از معروف‏ترین فرقه‏هاى معنوى قلمداد کرده‏اند، اما کریشنامورتى بارها و بارها بیان کرده بود که در پى‏تأسیس مذهب و عرفان نیست. و حتى تعالیم خود را با روان شناسى مرتبط نمى‏دانست! اما با توجه به کتاب‏هاى گوناگونى که اکنون از او باقى مانده است، این سوال همواره ذهن خوانندگان، و بخصوص مشتاقان تعالیم او را به خود مشغول مى‏کند، که با توجه به ایده‏اساسى او و نوع پیچیدگى عمیقى که در تعالیم او وجود دارد، به راستى، اساس تعالیم کریشنا مورتى چیست؟
نکته جالبى که در بسیارى از فرقه‏هاى معنوى قابل مشاهده است، این است که، نه تنها کریشنا مورتى، بلکه بسیارى دیگر از رهبران جنبش‏هاى نوپدید معنوى در خلال کتاب‏ها و سخنرانى‏هایشان همواره به این مطلب تاکید کرده‏اند، که آموزه‏ها و تعالیم آنان، دین، مذهب و یا حتى گفتار معنوى نیست. از این میان، راجنیش اُشو و پال توئیچل - موسس و رهبر فرقه اکنکار- از این جمله‏اند، در حالى که به نظر مى‏رسد، علت اصلى این فرافکنى، ترس از فشارهاى مخالفان، بویژه والدین و جنبش‏هاى ضد فرقه‏اى است.
یکى از علاقمندان کریشنا، در یکى از سخنرانى‏ها از او مى‏پرسد: نمى‏دانم در طول چند هفته دیگرى که در هندوستان خواهید بود، فرصت هست که اصل تعالیم شما را روشن کنیم؟ ما حدود بیست تا بیست و پنج‏سال است که داریم حرف‏هاى شما را مى‏شنویم؛ به یک معنا بسیارى از ما توانسته‏ایم زمینه‏ى اساسى خط فکرى شما را درک کنیم. ولى هنوز یک سوال براى من مطرح است که میل دارم از شما بپرسم‏و آن این است که تعالیم شما چیست؟
کریشنا مى‏گوید: از من مى‏پرسید تعالیم من چیست؟ خودم هم نمى‏دانم. نمى‏توانم آن را در چند کلمه بگنجانم. مى‏توانم؟!!
من فکر مى‏کنم، این عقیده که یک نفر تعلیم مى‏دهد و یک نفر تعلیم مى‏بیند، اساساً اشتباه است- لااقل به نظر من اشتباه است- من فکر مى‏کنم، موضوع، بیشتر جنبه "شرکت کردن" دارد، تا جنبه تعلیم دادن. بیشتر جنبه "سهیم بودن و همکارى" دارد تا جنبه دادن و دریافت کردن. پس آیا ما مى‏توانیم در چیزى سهیم و شریک باشیم، که در حیطه ما نیست؟ آیا مى‏توانیم شریک باشیم، یا همه ما چنان سخت شرطى‏شده‏ایم که اصلاً نمى‏دانیم معناى شریک بودن چیست؟ (تعالیم کریشنامورتى، 223 :1383)
سوال وجواب در چیستى تعالیم کریشنا، همچنان ادامه مى‏یابد و در تمام پاسخ‏هاى کریشنامورتى نوعى ابهام، همانند پاسخ فوق وجود دارد. تا آنجا که سوال کننده مى‏گوید: وقتى من سوال مطرح مى‏کنم و نتیجه نمى‏گیریم، در واقع با بن بست مواجه مى‏شوم و لذا تنها چاره‏اى که برایم باقى مى‏ماند، این است که سوال را پس بگیرم!
کریشنامورتى مى‏گوید: نه، نه لزوماً. شما مى‏پرسید تعلیمات چیست؟ پاسخ این است: تعلیمات این است که نه تعلیم دهنده‏اى وجود دارد و نه تعلیم گیرنده‏اى و خود همین بخشى از تعلیمات است. (همان: 227). شما مى‏پرسید: تعالیم تو چیست؟ درست است من در چند کلمه آن را بیان مى‏کنم. آن چند کلمه این است: آنجا که شما هستید، دیگرى نیست.
سوال و جواب در مورد چیستى تعالیم کریشنا، همچنان ادامه مى‏یابد، تا آنکه سرانجام فرد دیگرى وارد بحث مى‏شود و مى‏گوید: لزومى ندارد که انسان هرمطلبى را درک کند. کریشنامورتى در جواب ادعاى فوق، عیناً همان مفاهیم گذشته را در قالب کلماتى دیگر بیان مى‏کند و حضار را در سردرگمى عمیقى فرو مى‏برد.
وى در مورد تعالیم خویش معتقد است، که تعلیمات مهم نیستند. آنچه ضرورت دارد، شناخت هستى و خویشتن خویش است. لذا سعى نکنید آنچه را که من مى‏گویم، درک کنید. این را درک کنید که آن چه من مى‏گویم مى‏تواند به عنوان آینده‏اى عمل کند که شما خود را در آن مى‏بینید. وقتى شما از نزدیک و با دقت به خودتان نگاه کردید، آیینه دیگر اهمیتى نخواهد داشت. شما مى‏توانید آن را دور بیندازید. (همان، 227)
نکته جالب این است که آخرین اظهارات کریشنا، در مورد خود و تعالیم به جا مانده از خویش است، چرا که کریشنا مورتى در نُه روز باقیمانده از حیات خود مى‏گوید:دیگر چنین کالبدى یافت نخواهد شد. ضمناً هیچ شعور و خردى این چنین والا و برین، در کالبد جسمانى، شروع به فعالیت نخواهد کرد. دست کم چند صد سال باید سپرى شود تا یک چنین وضعیتى، درباره امکان پذیر شود. شما دیگر با چنین وضعیتى مواجه نخواهید شد ... مردم همه وانمود خواهند کرد که دوباره قادر هستند با این "آگاهى و شعور خردمندانه" وارد ارتباط شوند، اما بسیار بعید به نظر مى‏رسد، مگر آنکه براساس تعلیمات و آموزش‏هاى به جا مانده عمل کنند. اما هیچ کس موفق به این کار نمى‏شود.هیچ‏کس! هیچ کس نتوانست بر اساس این تعالیم زندگى کند. بنابراین، دیگر حرفى باقى نمانده است. (کریشنامورتى راز سر به مهر، 125 :1376)
این جملات، باعث پریشانى و ناراحتى‏رؤسا و اعضاى تمام موسسات و انجمن‏هایى شد، که با نام کریشنامورتى به حیات خود ادامه مى‏دادند. از این رو، سعى کردند تا این جملات در جایى منتشر نشود و لذا برخى از انجمن‏ها و شخصیت‏ها در بیوگرافى کاملشان ازکریشنامورتى، اظهار نمودند، که این هدف و نیت کریشنامورتى بود که جملات و تعالیم‏اش را براى نسل‏هاى بعدى به جاى بگذارد.

تناقض و ابهام‏گویى در معرفى خداوند

یکى از مولفه‏هاى مشترک در انواع جنبش‏هاى نو پدید معنوى، رها گذاشتن انسان از پاسخ‏گویى به سوالات بوده و تبلیغ این ایده است که هر فردى براى دست‏یافتن به یگانگى خویش مى‏بایست مسیر خود را برود و بر اساس تصمیمات خود عمل کند. (211 :SN&N,5991)
ابهام‏گویى‏هاى مذکور در بیان چیستى تعالیم کریشنامورتى صرفاً مختص این بخش نیست، بلکه کریشنا مورتى در بسیارى از تعالیم خود، از عبارات مبهم و گنگ استفاده مى‏کند و خوانندگان را در سردرگمى فرو مى‏برد. اگر بخواهیم خوش بینانه نسبت به بسیارى از تعالیم کریشنا اظهارنظر کنیم و نگوییم که عبارات این‏چنینىِ او خالى از هر مفهوم منطقى است، لااقل باید بگوییم که در پشت این عبارات - که بیشتر به عبارات مجادله‏اى و مغالطه‏اى مى‏ماند - مفاهیم انتزاعى وجود دارد، که اگر قطره‏اى از حقیقت را چشیده باشند، آنقدر از فهم افکار عمومى به دور است، که هیچ‏گاه عبارات وى در مسیر راهگشایى معنوى به کار عوام مردم نمى‏آید.
از طرف دیگر، لازم مى‏آید که تعالیم او مختص افرادى خاصى باشد؛ اشخاصى که عمرى با سیره گفتارى و نوشتارى کریشنا مورتى آشنا باشند. اما برخى ازشاگردانش ، که مدت‏ها تحت تعالیم او پرورش یافته‏اند، در نامفهوم و قابل فهم بودن بعضى از اصول اساسى مکتب کریشنامورتى اظهار هم دردى کرده‏اند. از این رو، تنها، برداشت‏هاى متفاوت از حقیقت تعالیم کریشنامورتى باقى مى‏ماند. چنانچه در انواع مصادیق جریانات نوپدید معنوى، ایمان به امر قدسى که جز لاینفک ادیان اصولى و سنن عرفانى است، جاى خود را به منفعت شخصى مى‏دهد؛ یعنى به جاى ایمان آوردن، به این نکته توجه مى‏شود که آنچه براى فرد بهتر و سودمندتر است براى او سزاوار خواهد بود.)
از کریشنامورتى در بسیارى از جلسات سخنرانى درباره خداوند سوال مى‏شود، که کما بیش در هر یک از کتاب‏هاى‏او نامى از خداوند و سوالات گوناگون حاضرین در جلسه، درباره "خدا" وجود دارد. اظهارات کریشنامورتى‏در مورد چیستى خدا سرشار از ابهام و پیچیدگى است. نکته جالب آنکه، وى هیچ‏گاه به طور صریح، وجود یا عدم وجود خداوند را تأیید نمى‏کند.
در یکى از جلسات، فردى مشتاقانه سوال مى‏کند که دلم مى‏خواهد بدانم که آیا خدا هست یا نه؟ کریشنا در جواب این شخص عباراتى را بیان مى‏کند، که آن شخص اذعان مى‏کند که به هیچ عنوان منظور شما را درک نکردم. سوال و جواب بین آن دو ادامه مى‏یابد تا اینکه در آخر مى‏پرسد: من به اینجا آمده‏ام که دریابم آیا خدا هست یا نه؟ ولى شما مرا کاملاً گیج کرده‏اید؟
کریشنا مى‏گوید: تو به اینجا آمدى که دریابى آیا خدا هست یا نه؟ ما گفتیم که واژه‏ى خدا ما را جز به پندار رهنمون نمى‏شود و ما این پندار را مى‏پرستیم و بخاطر این پندار یکدیگر را مشتاقانه نابود مى‏کنیم. هر گاه پندارى در کار نباشد "آنچه هست" مقدس‏ترین خواهد بود. حال باید به آنچه واقعاً هست بنگریم. در یک لحظه، مفروض "آنچه هست" شاید ترس، نومیدى مطلق و یا خوشى زودگذر باشد. این امور پیوسته در حال تغییرند. در این حال، مشاهده کننده‏اى نیز هست که مى‏گوید: همه این امور پیرامون من در حال تغییراند، ولى من همواره باقى مى‏مانم. آیا این واقعیت است؟ و آیا حقیقتاً این‏طور است؟ آیا خود او نیز با افزودن و کاستن خود، به اصلاح و تنظیم خود و با شدن و نشدن تغییر نمى‏کند؟ بنابراین، هم مشاهده کننده و هم مشاهده شونده، پیوسته در حال تغییرند و آنچه هست، همانا تغییر است و این واقعیت است. این، همانا "آنچه هست" است. (ضرورت تغییر، 19: 1382)
کریشنامورتى در جواب این‏که "خدا به چه معناست؟" مى‏گوید: اولین سوال این است که آیا آنچه را که دیگران درباره خدا مى‏گویند قبول دارید؟ مهم نیست که شخص چه کسى باشد. کریشنا باشد، بودا باشد و یا مسیح باشد. همه اینها ممکن است در شناساندن خدا شما را به اشتباه اندازند، همانطور که مرشد شما براى معرفى خدا به شما، راه درست را نمى‏رود. پس براى اینکه حقیقت را بشناسید ابتدا باید ذهن آزادى داشته باشید تا بتوانید خدا را بیابید و این ذهن نباید به اجبار چیزى را رد کند و یا بپذیرد... بنابراین، براى شناخت خدا ذهن باید کاملاً آزاد باشد و در این حالت است، که شما مى‏توانید حقیقت را کشف کنید، نه بوسیله قبول خرافاتى که دیگران مطرح مى‏کنند و یا کتاب‏هایى که در این زمینه مى‏نویسند و یا رهنمودهایى که مرشدهاى هندى مى‏دهند. فقط وقتى که صاحب آزادى درونى که در این زمینه مى‏نویسند و یا رهنمودهایى که مرشدهاى هندى مى‏دهند. فقط وقتى که صاحب آزادى درونى و ذهنى هستید و از القائات خارجى فارغ‏اید و از آرزوها و تمنیات خود خلاص هستید و ذهن شما روشن و شفاف است، در این صورت است که مى‏توانید حقیقت و خدا را کشف کنید، ولى اگر فقط یک جایى بنشیند و خدا را مجسم کنید، هر چند حدس و گمان شما به همان میزان که حدس و گمان مرشد هندى شما خوب است، خوب باشد، ولى هر دو به طور مساوى تسلیم پندار و تصور خود شده‏اید. (زندگى پیش‏رو، 42 :1376)
کریشنا مورتى در جواب این‏که "آسان‏ترین راه یافتن خداوند کدام است؟" مى‏گوید: براى یافتن خدا راه آسانى وجود ندارد؛ زیرا یافتن خدا با ذهن شلوغى که ما داریم بسیار مشکل است، کار طاقت فرسایى است. ولى‏آیا آنچه را که ما به اصطلاح خدا نام داده‏ایم، مخلوق ذهن خود ما نیست؟ آیا مى‏دانید ذهن چیست؟ ذهن، نتیجه زمان است و مى‏تواند هر چیزى را خلق کند، هر خیالى را بسازد. قدرت این را دارد که عقاید و انگارها را بیافریند. خود را در تخیلات و توهمات فرو ببرد. ذهن انسان مدام در حال جمع کردن، انتخاب کردن و کنارگذاشتن است. ذهن پدیده‏اى است محدود، تنگ و متعصب. و لذا همین ذهن است که مى‏تواند خدا را هم تصویر کند. آیا مى‏توانید تصور کنید که ذهن با وجود محدودیتى که دارد مى‏تواند خدا را درک کند؟
چون کشیش‏ها، معلمین و به اصطلاح نجات‏دهندگان گفته‏اند، که خداوند وجود دارد و خدا را براى شما تصویر کرده‏اند، اکنون ذهن با توجه به تصاویر ذهنى که آنها از خدا ساخته‏اند، به همان طریق خدا را به شما مى‏نمایاند، ولى این تصویر ذهنى، خدا نیست. خدا چیزى است ما فوق ذهن و ما با ذهن بشرى خود نمى‏توانیم چگونگى او را ادراک کنیم. (همان: 11)
کریشنا مورتى معتقد است که نمى‏توان خدا را بر اساس کتاب‏هاى دینى، مسالک عرفانى و مذاهب گوناگون یافت و براى این‏که خدا را کشف کنیم، مى‏بایست حقیقت خدا را بفهمیم و از شبهه مذهب و مذاهب مستعار که دامى است که خود انسان براى خویش ساخته و به خود تحمیل کرده است، دست برداریم. شما مى‏توانید مذهب واقعى را کشف کنید، مشروط به این‏که از ترس، کاملاً آزاد و فارغ باشید. و این بدان معناست که وقتى رشد مى‏کنید بزرگ مى‏شوید و به جهان قدم مى‏گذارید، باید صاحب هوش باشید تا بفهمید که چرا مى‏ترسید و از چه مى‏ترسید. ترس را از کشوى ذهنتان بردارید. به آن با دقت نگاه کنید و از آن نگریزید.
در نتیجه، کتاب‏هاى کم‏ارزشى درباره خدا و نحوه وصول به او نوشته شده‏اند و نوشته مى‏شوند، ولى ریشه همه آنها ترس است. تا وقتى که انسان در ترس و هراس به سر مى‏برد، نمى‏تواند مذاهب واقعى را بیابد. (همان: 221)
کریشنا معتقد است: آنچه به عنوان خداوند مورد پرستش قرار مى‏گیرد، ساخته ذهن است و به هیچ وجه حقیقت ندارد. او هیچ‏گاه صریحاً اعلام نمى‏کند که در وراى ذهن، خدایى هست؛ و اگر هست چه خصوصیات و توانایى‏هایى دارد. او در مورد هستى خدا صحبت نمى‏کند.
کریشنامورتى در جواب اینکه "آیا به خدا ایمان دارید" مى‏گوید: شما ممکن است به دو دلیل این سوال را مطرح کنید. لذا یا از روى کنجکاوى مى‏پرسید تا بفهمید من چه فکر مى‏کنم و یا آنکه مى‏خواهید دریابید که خدا وجود دارد یا نه؟ اگر صرفاً کنجکاو باشید طبیعتاً پاسخى وجود ندارد، اما اگر مى‏خواهید براى خود کشف کنید که آیا خدا وجود دارد، بایستى بدون تعصب در این باره تحقیق کنید. بایستى با ذهنى تازه و باز، بدون باور یا عدم باور به آن رسید. اگر من بگویم خدا وجود دارد، شما آن را به عنوان باور مى‏پذیرید و به باورهاى دیگرى که دارید و مرده‏اند، مى‏افزایید و اگر بگویم خدا وجود ندارد، در واقع حامى بى‏ایمانان گشته‏ام.
اگر انسان حقیقتاً طالب آگاهى است، نگذارید به این دلیل که از رنج و تعارض مى‏گریزد، در طلب حقیقت زندگى و خدا باشد. بگذارید دلیل اصلى رنج و تعارض را درک کند و آن زمان که ذهن‏اش از این رنج و تعارض آزاد گردید، آگاه خواهد شد. آن زمان که ذهن آسیب پذیر گردد، آن زمان که همه پشتیبان ها را، تمام توضیحات را از دست بدهد. آن زمان که برهنه و عریان گردد، سرود حقیقت را خواهد دانست. (یادمان یکصدمین سالروز تولد کریشنا مورتى، 79: 1376)

نتیجه‏گیرى

بسیارى بر این باوراند که جنبش‏هاى نوپدید معنوى مشتمل بر تعالیم معنوى، منهاى خدا هستند. باید اذعان کرد که این ادعا با آنکه به برخى از گرایشات معنوى نوظهور دلالت دارد، اما در بسیارى موارد نادرست و پر اشکال است. در برخى موارد نحله‏ها و جریان‏هاى نوپدید معنوى طبیعت‏گرایانه در آفریقا و آمریکاى جنوبى؛ شامل تعالیم معنویى‏هستند که در آنان یادى از خدا و اوصاف او نمى‏شود، اما در بسیارى از فرقه‏ها همواره به مسئله خداباورى و اوصاف او اشاره رفته‏است. حتى برخى از فرقه‏هاى جدید بودئیسمى، تفاسیرى از خدا و اعتقاد به خدا دارند و حال آن‏که بودا و بودئیسم سنتى، اعتقادى به خدا نداشته است.
البته به صورت خداى این فرقه‏ها خداى متکى و محتاج به انسان است، به این معنا که در بستر اومانیسمى صرف، اعتقاد به خدا صرفا براى رفع نیازهاى جسمى و روحى انسان به کار مى‏آید. به عبارت‏دیگر، در این جریانات معنوى به خدا و اوصاف او اذعان مى‏شود، چرا که این اعتقاد مى‏تواند مثلا اضطراب را از دل انسان مدرن برکند و یا موضوع خوبى‏براى درد دل کردن و تخلیه روحى باشد، حال آن که اگر زمانى اعتقاد به خدا داراى خصوصیات این‏چنینى نباشد بدون شک هیچ توجهى به او نخواهد شد، چنانچه در برخى از این فرقه‏ها به واسطه عدم نیاز به این خصوصیات و یا یافتن راه دیگرى براى تامین این نیاز، یادى از خدا نمى‏شود. با آن‏که پیدایش فرقه‏هاى نوپدید در غرب دایه‏دار معنویت و روحانیت است، اما از آن جهت که این فرقه‏ها در بسترى اجتماعى که متاثر از اومانیسم، سکولاریسم،لیبرالیسم و حتى نیهیلیسم شکل گرفته‏اند، هیچ‏گاه نمى‏تواند انسان جویاى حقیقت را سیراب کند.
از این رو، کریشنا مورتى همواره در بحث خدا و خداباورى موضعى کاملا بى طرف اتخاذ مى‏کند و اگر سائل و شنونده به سمت اثبات خدا میل پیدا کند، عبارات غیر مستقیم و مبهمى بر سر نیستى خدا مى‏گوید و اگر شنوندگان به سمت گفتارى دال بر رد خدا میل یابند، با عباراتى گیج‏کننده، اشاره به خدا و ویژگى‏هاى او مى‏کند، حال آن‏که این موضع‏گیرى بر اساس پیش‏فرض‏هاى فلسفى - مذکور- در دنیاى غربى است.
منابع:
1. میشل پیتر، کریشنامورتى راز سر به مهر، ترجمه فریده مهدوى دامغانى، انتشارات تیر، چاپ اول، 1376
2. بلاو اویلین، یادمان یکصدمین سالروز تولد کریشنامورتى، ترجمه مهدى قراچه داغى و زهره فتوحى، انتشارات البرز، چاپ اول، 1376
3. مورتى کریشنا، تعالیم کریشنامورتى، ترجمه محمدجعفر مصفا، انتشارات قطره، چاپ اول، 1383
4. مورتى کریشنا، ضرورت تغییر، ترجمه رضا ملک زاده، انتشارات میترا، چاپ چهارم، 1382
5. مورتى کریشنا، زندگى پیش‏رو، ترجمه پیمان آزاد، انتشارات صداى معاصر، چاپ اول، 1376
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 286

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.