حقوق شهروندى و زندگى معنوى

انسان، توانایى شناخت خود و واقعیات هستى را دارد و این توانایى، او را به موجودى جست وجوگر تبدیل کرده است. وقتى جستجوى انسان براى رسیدن به شناخت و معرفت عمیق مى شود و
چهارشنبه، 24 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقوق شهروندى و زندگى معنوى
حقوق شهروندى و زندگى معنوى

نویسنده : حمید رضا مظاهری سیف



 

مقدمه

انسان، توانایى شناخت خود و واقعیات هستى را دارد و این توانایى، او را به موجودى جست وجوگر تبدیل کرده است. وقتى جستجوى انسان براى رسیدن به شناخت و معرفت عمیق مى شود و به پرسش هاى بنیادین مى رسد، پاى معنویت به میان مى آید. پرسش از حقیقت هستى، سرچشمه آفرینش، علت وجود خود و معناى زندگى، مهم ترین پرسش هاى معنوى هستند. پاسخ صحیح به این پرسش ها، انسان را در مسیر رشد و شکوفایى معنوى قرار مى دهد و پاسخ نادرست، او را از شکوفا سازى عمیق ترین و بزرگ ترین استعدادهاى بشرى محروم مى کند.
معنویت به ساده ترین بیان، یعنى ارتباط با واقعیت هستى؛ این ارتباط جنبه هاى شناختى، عاطفى و رفتارى را در بر مى گیرد و به باورها و سبک زندگى فردى و اجتماعى شکل مى دهد. انسان داراى استعدادهاى عظیم معنوى است که در شرایط مناسب، پرورش و شکوفایى آنها امکان مى پذیرد. شناختن سرچشمه نامحدود هستى، درک کیفیت ارتباط او با آفرینش، کشف حقیقت پدیده هاى عالم و پیوند خاصى که انسان با هستى دارد، استعدادهایى است که درون هر کس نهفته و این مجموعه استعدادها، مهم ترین ساحت وجود انسان را که ساحت معنوى است، شکل مى دهد.
ساحت معنوى وجود انسان، با روح ارتباط دارد و اصیل ترین و درونى ترین هسته وجود اوست. ابدیت، سعادت و کیفیت زندگى، در گرو شکوفایى معنوى است و انسان معنوى همواره روبه رشد به یاد خدا، نیرومند، عزتمند، آرام، شاد، ظلم ستیز، مهربان و محبوب است. این ویژگى ها مى تواند یک زندگى ایدآل را به وجود آورد. کسى که به تجربه زندگى معنوى رسیده باشد، نه تنها خود، بلکه دیگران را هم در شرایط بهترى قرار مى دهد و به این ترتیب، معنویت مى تواند، کیفیت زندگى اجتماعى را بهبود بخشد.
ابدیتى که در پیوند با خداوند و معنویت نهفته است، به تمام زندگى انسان معنا مى بخشد و همه کارها و لحظات را از عشق و روشنایى سرشار مى کند. تابش فروغ ابدیت در زندگى، تاریکى حیرت را مى زداید و مسیر روشن زیستن را مى گشاید. با این وصف، معنویت، اساسى ترین ساحت وجود و مؤثرترین جنبه زندگى است که برخوردارى از آن، حق فرد فرد مردم است. مردم حق دارند که فرصت رشد معنوى داشته باشند و از زندگى معنوى برخوردار گردند و هم حق دارند، با افرادى که به شکوفایى معنوى رسیده اند، تعامل و ارتباط داشته باشند و با زندگى در جامعه اى معنوى، از هم افزایى معنوى برخوردار شوند، تا با شتاب بیشتر، به سوى زندگى حقیقى حرکت کنند.
متأسفانه تاکنون به نیازها و استعدادهاى معنوى انسان توجه نشده و از این منظر، حقوق معنوى بشر تدوین نشده است؛ در حالى که در یک جامعه سالم، متعالى، آزاد و پیشرفته، باید حقوق معنوى شهروندان محترم شمرده شود و دولت ها موظف هستند که شرایط و زمینه مساعد را براى رشد و شکوفایى معنوى شهروندان فراهم سازند؛ اما تا به این پرسش پاسخ داده نشود که حقوق معنوى شهرواندان چیست؟ نمى توان براى تأمین آن اقدام کرد، بنابراین پیش از تأمین حقوق معنوى شهروندان، باید به تعریف آن پرداخت و چیستى آن را پاسخ داد.

چیستى حقوق معنوى

هم اکنون نیز در مجموعه قوانین برخى کشورهاى دنیا، موضوعى با عنوان حقوق معنوى مطرح شده است؛ اما در آنجا منظور از آن خسارت هاى غیر مادى و جبران زیان هایى مورد نظر است که براى مثال به روان شخص وارد مى شود، یا به حقوق معنوى تولید یک کالا یا اندیشه، مثل ذکر نام تولید کننده آن توجه دارد؛ اما آنچه در اینجا پیشنهاد مى شود، حقوق فرد در قلمرو امور معنوى نظیر شناخت درست هستى، شناخت خود، ارتباط با خدا، آراستگى به فضایل اخلاقى و سایر مواردى است که با آموزش معنویت، امنیت معنوى و آزادى معنوى به دست مى آید و به طور کلى بر اساس امکان رشد معنوى و برخوردارى از شکوفایى معنوى استوار شده است.
حقوق معنوى، برخوردارى از شرایط و زمینه هاى مناسب، براى رشد و شکوفایى معنوى را حق همه شهروندان مى داند و دولت ها را براى تأمین آن موظف مى کند. حقوقى که براى هر شهروند محفوظ است و سایر شهروندان باید به آن احترام بگذارند و از تعرض به آن خوددارى کنند.
پایه حقوق معنوى در حقوق اساسى، حق رشد و شکوفایى معنوى هر انسان است که مبناى آن وجود استعدادهاى بزرگ معنوى در وجود هر یک از افراد بشر است. با این مبنا، حقوق معنوى در سایر شاخه هاى حقوق قابل بحث است، به ویژه در سطح حقوق مدنى که تحقق آن، جامعه را به محیطى مناسب براى یک زندگى شایسته انسانى آماده مى کند.

تعریف و تفاوت رشد معنوى با شکوفایى معنوى

رشد معنوى، تغییر و تحولاتى است که استعدادهاى معنوى را به فعلیت رسانده، امکانات معنوى نهفته در درون شخص را در دسترس او قرار مى دهد؛ اما شکوفایى معنوى، مقدار استعدادهاى معنوى فعلیت یافته و امکانات معنوى در دست رس هر شخص است. رشد معنوى، ماهیتى فرایندى دارد؛ ولى شکوفایى معنوى به فراورده و محصول رشد معنوى معطوف مى شود.
شکوفایى معنوى، در مقابل وضعیت نهفتگى استعدادهاى معنوى است و رشد معنوى، به فاصله میان وضعیت نهفتگى استعدادهاى معنوى تا شکوفایى معنوى اشاره مى کند. بنابراین شکوفایى معنوى، تابعى از رشد معنوى است و از این جهت، در نسبت مستقیم با یکدیگر قرار دارند. هم از این رو عوامل و زمینه هاى رشد معنوى، همان عوامل و زمینه هاى شکوفایى معنوى هستند و اگر رشد و شکوفایى معنوى حق انسان است، برخوردارى از عوامل، زمینه ها و شرایط رشد و شکوفایى معنوى نیز حق همه است و از این جاست که مفاهیمى نظیر آزادى معنوى، امنیت معنوى، آموزش معنویت، هنجارهاى معنوى، جرایم معنوى و... به میان مى آید.
لازمه حق رشد و شکوفایى معنوى براى شهروندان این است که همه شرایط و زمینه هاى مناسب براى حرکت در مسیر رشد و شکوفایى معنوى را حق شهروندان بدانیم. حقوق معنوى، به تبع تکیه بر حق رشد و شکوفایى معنوى، بر حق برخوردارى شهروندان از شرایط و زمینه هاى مساعد براى حرکت در مسیر رشد و شکوفایى معنوى تأکید مى کند. این حرکت، یعنى حرکت در مسیر رشد و شکوفایى معنوى، پویایى معنوى نامیده مى شود.

آزادى معنوى

درونى بودن و عمق معنویت، آزادى معنوى را نیز به ژرفاى وجود انسان مى برد. ریشه آزادى معنوى، در برداشتن قید و بندهایى است که آگاهى انسان را محدود کرده، عواطف و رفتار او را نیز از حرکت در مسیر رشد و شکوفایى معنوى (پویایى معنوى ) باز مى دارد. با توجه به تعریف معنویت، مبنى بر ارتباط با واقعیت هستى، لازم تأکید است که با پر شدن ذهن از تصاویر نادرست نسبت به واقعیت، رشد و شکوفایى معنوى، با مشکل مواجه مى شود، هم از این رو، یکى از مهم ترین شرایط رشد و شکوفایى معنوى، برخوردارى از آزادى معنوى است.
آزادى معنوى، یعنى آگاهى از راه ها، عوامل، اهداف و نتایج زندگى معنوى و زندگى بدون معنویت و امکان انتخاب زندگى معنوى .
نشناختن راه ها، عوامل، اهداف و نتایج زندگى معنوى، نوعى اسارت و استضعاف معنوى است. همچنین ندانستن راه ها، عوامل، اهداف و نتایج زندگى بدون معنویت، نوعى دیگر از اسارت معنوى است که هر دو، امکان انتخاب زندگى معنوى را از فرد سلب مى کنند. در جامعه اى که آگاهى هاى لازم براى زندگى در ارتباط با واقعیت هستى به فرد داده نمى شود، در حقیقت آزادى معنوى وجود ندارد و شهروندان چنین جامعه اى، از امکان انتخاب زندگى معنوى محروم هستند.
وقتى از آزادى معنوى سخن گفته مى شود، ناگزیر حد و حدود آن هم باید تعیین گردد. آنچه آزادى معنوى را محدود مى کند، آسیب رساندن به آزادى معنوى دیگران است. هرکس آزاد است که از زندگى معنوى و زندگى بدون معنویت آگاه شود و امکان انتخاب زندگى معنوى را داشته باشد؛ اما اگر نخواست آگاه شود یا نخواست زندگى معنوى را انتخاب کند، اختیار با خود اوست؛ ولى هیچ کس حق ندارد، آگاهى مردم را با ترویج خرافات مخدوش کند و با زیر پا گذاشتن هنجارهاى معنوى یا آلوده کردن فضاى عمومى جامعه، زندگى معنوى را براى دیگران دشوار یا ناممکن سازد یا به بیان دیگر، امنیت معنوى دیگران را تهدید کند.

امنیت معنوى

امنیت معنوى، ابعاد و مصادیق گوناگونى دارد و ابعاد معرفتى و رفتارى را دربر مى گیرد. به طور کلى عوامل ناامنى معنوى که به زندگى معنوى و رشد و شکوفایى معنوى آسیب مى رساند، خرافات است. خرافات در ابعاد معرفتى و رفتارى مصداق مى یابد و ممکن است بسیار جذاب و فریبنده باشد.
ما در دو قلمرو، به شناخت و آگاهى دست مى یابیم، در حوزه امور مادى و در امور معنوى. اگر در امور مادى دچار بدفهمى شویم، به آن خطا مى گویند و در روند تجربه ها، با سعى و خطا مى توانیم، آگاهى و شناخت خود را از امور مادى اصلاح کرده و توسعه دهیم؛ اما بدفهمى در امور معنوى را خرافات مى نامند، چه در باورها و اندیشه هاى معنوى باشد و چه در اعمال و آیین ها. تفاوت خطا در شناخت هاى مادى، با خرافات در امور معنوى این است که خرافات، معمولاً با متد تجربى ابطال پذیر نیست، زیرا ایده ها و پدیده هاى معنوى، به سادگى آزموده نمى شوند و نتایج آنها صریح و سریع به دست نمى آید، و تنها راه ایمنى از آنها و بازشناسى خرافات از واقعیات، قوت عقلانیت معنوى است، بنابراین کسى که در دام خرافات مى افتد و آن را مى پذیرد، از پویایى معنوى باز مى ماند.
خرافات ممکن است، در قلمرو باورها و بینش ها باشد یا در قلمرو اعمال و آیین ها، ترویج آنها در جامعه، امنیت معنوى را به خطر انداخته و آسیب هاى جبران ناپذیرى به دنبال دارد. امنیت معنوى عبارت است از مهار عوامل آسیب زاى معنوى در حوزه عمومى . به این ترتیب با حفظ امنیت معنوى، جامعه به سوى آرمان هاى بلند خود پیش خواهد رفت.

خودکنترلى معنوى

برقرارى امنیت و نیز آزادى معنوى، تنها با فشارهاى بیرونى و بکارگیرى اهرم هاى حقوقى و قانونى امکان پذیر نیست؛ بخصوص در امور معنوى که سعادت فردى بسیار برجسته است، انگیزه هاى معنوى نقش تعیین کننده و کارآمدى دارند. انگیزه هاى معنوى انگیزه هاى مثبت و منفى را شامل مى شود؛ امید به لطف و بخشندگى خداوند، عشق به او، تجربه آرامش و شادمانى با یاد او، و برخوردارى از عشق بى کرانش، انگیزه هاى مثبت و نگرانى محرومیت از لطف و عشق الهى و بیزارى از زندگى بدون معنویت، انگیزه هاى معنوى منفى است که کاملاً درونى اند.
فعال شدن انگیزه هاى معنوى براى ایجاد امنیت معنوى، خودکنترلى معنوى نامیده مى شود. در صورت به وجود آمدن خودکنترلى معنوى، جامعه به امنیت و آزادى معنوى واقعى خواهد رسید و شرایط رشد و شکوفایى معنوى فراهم خواهد شد. استفاده از حقوق معنوى، برقرارى آزادى و امنیت معنوى و تحقق رشد و شکوفایى معنوى، همه و همه در گرو آموزش فراگیر معنویت است.

آموزش معنویت

شهروندان براى اینکه، در ایستار مناسبى براى بهره مندى از حقوق معنوى خود قرار گیرند، نیازمند آموزش هایى هستند. انتقال مفاهیم و آموزه هاى اساسى معنوى که زمینه ساز شکل گیرى تفکر معنوى است؛ آشنایى با معیارهاى معنوى که تشخیص و تصمیم گیرى و انتخاب هاى زندگى را بر اساس آرمان ها و ارزش هاى معنوى ممکن مى سازد؛ درونى سازى هنجارهاى معنوى که موجب عمل کرد درست در حوزه شخصى و حوزه عمومى است و نیز آشنایى با حقوق معنوى خود و دیگران، به منظور استفاده از حقوق معنوى خود، و احترام به حقوق معنوى دیگران، با آموزش معنویت به شهروندان داده مى شود.
حق هر شهروند است که در زمان مناسب این موضوعات را فرابگیرد و با آنها آشنا شود، تا بتواند براى یک زندگى شایسته انسانى آمادگى لازم را بیابد و در کنار سایر مردم، زندگى شایسته اى را در جامعه تجربه کند. بدون آموزش هاى کافى درباره معنویت مردم، نه حقوق خود را در این زمینه مى شناسند؛ نه امکان بهره مندى از آن را خواهند داشت، در نتیجه از مزایاى معنویت در زندگى محروم شده، از شکوفایى بزرگ ترین و گران سنگ ترین استعدادهاى شان باز مى مانند.

عقلانیت معنوى

عقلانیت، انواع گوناگونى دارد که هر یک دسته اى از مسائل بشرى را حل مى کند؛ اما عقلانیت معنوى، گونه اى از خردورزى است که بر اثر آن، بینش و تشخیص و تصمیم درست، در امور معنوى شکل مى گیرد. عقلانیت معنوى در سطوح شناختى و لایه هاى معرفتى، عواطف معنوى و رفتار معنوى ارتباط با واقعیت هستى را برقرار مى سازد. با عقلانیت معنوى، انسان حقیقت هستى را به درستى مى شناسد و عالم را به منزله نشانه هاى او درک مى کند، و خود را در برابر او خاضع و ضعیف مى بیند و در نتیجه تسیلم او مى شود.
عقل معنوى، در میان افراد بشر عمومى تغییر ناپذیر است و همه از آن برخوردارند، زیرا در اصل هستى هر شخص ریشه دارد. هر کس که خود را به صورت موجودى بهره مند از هستى درک مى کند، بى شک هستى را درک کرده، خود را به آن وابسته مى یابد، همان طور که سایر موجودات و پدیده هاى هستى را به واقعیت هستى و سرچشمه وجود مى بیند. همه انسان ها با لحظه اى تأمل پى مى برند که با تمام وجود، سرچشمه و واقعیت بى کران هستى را با وصف عظمت، مهربانى، قدرت، آگاهى و بخشندگى مى شناسند و به علت همین آگاهى، در شرایط سخت، حضور او را احساس کرده و به قدرت و رحمت او پناه مى برند.
عقلانیت معنوى، معمولاً زیر غبار تجربیات حسى و عقل ابزارى پنهان مى شود و اگرچه فروغ او در دل و اندیشه مى تابد، اما از خود آن غفلت مى شود، از این رو با یادآورى و تأمل، به سادگى برانگیخته شده و روشنایى و هدایت را در وجود و زندگى جریان مى دهد.
با اینکه همه از عقل معنوى برخوردارند و آموزه هاى اساسى آن، مبنى بر وجود متعالى، قدرت و عشق بى کران، لزوم خضوع و تسلیم شدن در برابر او براى همه شناخته شده است: اما استفاده از آن در معارف تفصیلى، مهارت و دقت زیادى مى خواهد و تنها با گشودن باب گفت وگو و به اشتراک گذاشتن عقل معنوى مى تواند راهنماى مطمئنى باشد.

انحرافات معنوى

ناآشنایى یا عدم التزام به حقوق معنوى خود و دیگران موجب انحرافات معنوى مى شود. انحرافات معنوى، عبارت است از حرکت نکردن در مسیر رشد و شکوفایى معنوى (پرهیز از پویایى معنوى ) یا مانعیت در پویایى معنوى دیگران که در حقیقت نوعى تعدّى به حقوق معنوى خود و دیگران تلقى مى شود. انحرافات معنوى به دو دسته تقسیم مى شوند: بیمارى هاى معنوى و جرایم معنوى

بیمارى معنوى

بیمارى هاى معنوى، آن دسته از انحرافات معنوى است که شخصى به علت ناآگاهى به آن مبتلا مى شود و از پویایى معنوى باز مى ماند. بنابراین تعریف، بیمارهاى معنوى، در اثر از دست دادن آزادى معنوى پدید مى آیند، البته این بیمارى ها ممکن است، در اثر تعرض دیگران پدید آید، به این صورت که فرد دیگرى، با اوهام و خرافات، ظرفیت آگاهى دیگران را به تباهى بکشد و او به بیمارى معنوى مبتلا شود. در این صورت امنیت معنوى به میان مى آید.
بیمارى هاى معنوى به صورت باورهایى که با عقلانیت معنوى تأیید نمى شود، یا انحرافات اخلاقى و رفتارى بروز مى یابد. در ارتباط با یک بیمارى معنوى، همیشه مسائل اخلاقى وجود ندارد. ممکن است یک بیمار معنوى از جهت معیارهاى معمولى روانى یا اخلاقى سالم باشد؛ اما باورهاى نادرستى داشته باشد که او را از رشد و شکوفایى معنوى محروم کرده، براى پویایى معنوى او مانع ایجاد کند. مثل اینکه فردى درباره فرد دیگرى تصورات غیر معمول و فوق بشرى داشته باشد، براى مثال او را خدا یا آفریننده عالم هستى بداند، در حالى که او فردى کاملاً عادى، مثل سایر مردم است.
بیماران معنوى به کمک و راهنمایى نیاز دارند؛ گاهى یک بیمار متوجه مشکلات خود مى شود و به یک مشاور امور معنوى مراجعه مى کند: اما گاهى بیمار متوجه مشکلات خود نیست و ممکن است، هیچ گاه به پزشک مراجعه نکند. در مورد گروهى از افراد، مشکلات با گذر زمان و در سنین بالاتر بروز مى یابد و خود شخص یا اطرافیان او در سنین پیرى که دیگر فرصت و نیرویى براى درمان معنوى وجود ندارد، متوجه مشکلاتى مى شوند؛ براى مثال شخص وقتى سنین پیرى مى رسد، دلبستگى هاى شدید به امور دنیایى مى یابد؛ به گونه اى که از شوق دیدار خداوند و مرگى شکوهمند محروم مى شود.
بنابراین لازم است، سطح آموزش معنویت در جامعه بالا رود، به گونه اى که غفلت ها و کوتاهى ها از امور معنوى کاهش یابد و هر شهروند بتواند، با آگاهى کافى و آزادى کامل، مسیر رشد و شکوفایى معنوى را سپرى کند. در جوامع جدید که نظام بروکراسى پیچیده و سیطره بروکراتیک بر زندگى شهروندان، زمینه مشغولیت مضاعف و سردرگمى در زندگى را فراهم کرده است، ضرورت آموزش معنویت بیشتر است و دولت ها موظف اند که براى جبران این موضوع خدمات آموزشى در امور معنوى را از جهت کمى و کیفى افزایش دهند.

جرایم معنوى

کسى که در مسیر رشد و شکوفایى معنوى دیگران مانع ایجاد کند، دانسته یا نادانسته و خواسته یا ناخواسته مجرم تلقى مى شود. همچنین کسى که دانسته، ولى با سوءاراده، از مسیر رشد و شکوفایى معنوى باز مانده باشد، مجرم تلقى مى شود. در این حالت، اگر انحراف خود را بپوشاند، کسى حق تجسس در احوال شخصى او را ندارد، اما در صورتى که انحراف خود را اظهار کند، مجرم شناخته شده و مستحق مجازات است، زیرا حریم معنویت عمومى را تهدید کرده، در حقیقت تهدید امنیت معنوى است.
عناوین مجرمانه اى که در حوزه جرایم معنوى قابل طرح است و لازم است در قانون مجازات پیش بینى شود، از این قراراند:
1. کلاهبردارى در امور معنوى با اقدام به اعمال متقلبانه
2. شروع به کلاهبردارى در امور معنوى، به منظور تغییر باورها و نگرش هاى معنوى مردم
3. زمینه سازى براى سستى اعتقادات و اخلاق در جامعه
4. جعل سند مبنى بر بروز یا رؤیت معجزات، کرامات، شفا دادن یا هر نوع فعل خارق العاده دیگر از خود یا شخص دیگر
5. تزویر در امور معنوى، مبنى بر جلوه دادن خود یا دیگرى، با اوصاف الوهیت، نبوت، خالقیت، امامت یا برخوردارى از کرامتى که واقعیت ندارد.
6. ادعاى خلاف واقع در امور معنوى.
7. اخلال در نظم و آرامش عمومى، با ترویج افکار و باورهاى معنوى غیر قابل توجیه.
8. افساد فى الارض، از طریق سلب آزادى و امنیت معنوى مردم.
9. شهادت دروغ مبنى بر الوهیت، نبوت، امامت، خالقیت، ربوبیت، برخوردارى از قدرت شفا بخشى یا نیروهاى معجزات براى خود یا دیگرى.
10. نشر مطالب الحادى از طریق رسانه هاى مکتوب، سمعى بصرى و یا برگزارى کلاس ها، کارگاه ها و دوره هاى آموزشى، همایش هاى علمى و فرهنگى.
11. ایجاد مؤسسات درمانى غیر مجاز با رویکردهاى معنوى یا متافیزیکى توسط افراد فاقد صلاحیت.
12. دروغ گویى و ادعاى آموزش علوم و فنون متافیزیکى و بدون داشتن دانش و مهارت کافى.
مبناى حقوقى تلقى مجرمانه از عناوین فوق، مانعیت در رشد و شکوفایى معنوى شهروندان است. این جرایم معمولاً با ترویج خرافات و دروغ گویى در امور معنوى انجام مى شود و ممکن است پیامدهایى نظیر تشویش افکار دیگران، زیرپاگذاشتن اصول اخلاقى، کجروى هاى اجتماعى نیز داشته باشد؛ اما گاهى این پیامدها وجود ندارد و انحرافات در بینش و باور دیگران، مانع رشد و شکوفایى آنها مى شود. تشخیص جرم معنوى در این شرایط، با معیار قرار دادن تعالیم اسلام، یافته هاى علوم معنوى و وجدان اخلاقى قابل داورى است. که براى تأمین این معیار، به افزایش کیفى و کمى آموزش معنویت و نیز تربیت کارشناسان علوم معنوى نیاز داریم.

روشنگرى پیشگیرانه

آشنا کردن مردم با انحرافات معنوى که در معرض آن هستند، روشنگرى پیش گیرانه است. روشنگرى پیش گیرانه، یکى از محورهاى آموزش معنویت به شمار مى آید؛ اما در شرایط کنونى جهان که جنبش هاى دینى و معنوى گوناگون و بى شمارى در جهان فعالیت مى کنند و تعدادى از آنها، امنیت و آزادى معنوى مردم را با تهدید جدى مواجه ساخته اند، لازم است به صورت مستقل، به محور روشنگرى پیشگیرانه بپردازیم.
خلاء حقوق معنوى در تئورى و عمل، بى هنجارى معنوى یا نوعى آنارشیسم معنوى را در دنیا به وجود آورده است. گروهى از افراد با دیدن نیازهاى معنوى پاسخ داده نشده، درپى سوء استفاده از این موضوع برآمده اند و بیرون از مسیر رشد و شکوفایى معنوى، مدعى پاسخ گویى به مسائل معنوى مردم شده اند. در این شرایط، آزادى و امنیت معنوى در جامعه تهدید شده و لازم است که مردم در کنار آشنایى با حقوق معنوى خود، آسیب هاى معنوى را که در معرض آن هستند، به خوبى بشناسند.

جامعه پیشرفته معنوى و جامعه عقب افتاده معنوى

اگر شرایط مناسب رشد و شکوفایى معنوى در یک جامعه فراهم شود و این حق اساسى شهروندان، مبنى بر امکان رشد و شکوفایى معنوى پاس داشته شود، یک جامعه معنوى شکل گرفته است. در مقابل، نبود شرایط مناسب براى رشد و شکوفایى معنوى یک جامعه غیر معنوى را شکل مى دهد. از این رو تنها در جامعه اى معنوى است که شهروندان مى توانند، به حقوق معنوى خود دست یابند. در یک جامعه معنوى ترتیب آزادى معنوى، امنیت معنوى و آموزش معنویت وجود دارد و انحرافات معنوى به کمترین مقدار رسیده، زیرا شهروندان حقوق معنوى خود را مى شناسند و به حقوق معنوى دیگران احترام مى گذارند.
ما مى توانیم آرمان شهر معنوى را تصور کنیم؛ شهرى که همه شهروندان در مسیر رشد معنوى قرار دارند و به تناسب رشد خویش، به شکوفایى معنوى رسیده اند، آزادى معنوى و امنیت معنوى به صورت کامل وجود دارد و آموزش معنوى در مراحل مختلف رشد معنوى، به اندازه کافى به شهروندان داده مى شود. در این جامعه، هیچ انحراف معنوى وجود ندارد و همه در صلح و سرور معنوى، مسیر رشد و شکوفایى را سپرى مى کنند. در چنین جامعه اى، شهروندان در حیات طیبه به سرمى برند و طعم گواراى زندگى پاک را مى چشند.
اما اگر به واقعیت بنگریم، مى توانیم جوامع گوناگون را با معیار نهادینه شدن حقوق معنوى، در طیفى از پیشرفت معنوى تا عقب افتادگى معنوى قرار دهیم. جوامعى که در نهایت عقب افتادگى معنوى هستند، از حیات طیبه برخوردار نبوده، هیچ تکاپویى براى رسیدن به آن انجام نمى دهند. در سوى دیگر، این طیف جوامعى هستند که به مرحله گذار به سوى حیات طیبه وارد شده و درپى نهادینه کردن حقوق معنوى، توسعه و تقویت شرایط و زمینه هاى رشد و شکوفایى معنوى هستند.
در جوامع پیشرفته معنوى یا جوامع در حال پیشرفت معنوى، مردم مى کوشند که در مسیر رشد و شکوفایى معنوى حرکت کنند و آزادى و امنیت معنوى را برقرار سازند، در این جوامع، بیماران معنوى به صورت جدى رسیدگى شده و نسبت به جرایم معنوى بى توجهى و اهمال صورت نمى گیرد. از همه مهمتر جوامع پیشرفته یا در حال پیشرفت معنوى، آموزش معنویت به عنوان حیاتى ترین عامل توجه کرده و با برنامه ریزى و تلاش فراوان به توسعه آموزش معنویت همت مى گمارند.

سیاست گذارى معنوى

جوامع پیشرفته یا در حال پیشرفت معنوى، آرمان هاى بزرگ معنوى دارند و براى انطباق با جامعه آرمانى معنوى در تکاپو هستند. هم از این رو همه تصمیمات و اقدامات دولت، بر اساس تأمین حقوق معنوى شهروندان انجام شود. به این ترتیب، سیاست گذارى هاى دولت، تنها به ملاحظات سیاسى، اقتصادى و... معطوف نیست، بلکه معیارها و ملاحظات معنوى را در اولویت سیاست گذارى ها قرار داده و غایت تمام تدبیرها و سیاست هاى خود را ایجاد جامعه معنوى و زمینه سازى براى تأمین حق اساسى شهروندان مبنى بر رشد و شکوفایى معنوى مى داند.
جامعه پیشرفته معنوى ناگزیر است که در بخش هاى مختلف نظام سیاسى، کمیته ها و کمیسیون هایى متشکل از کارشناسان مطالعات معنوى قرار دهد و در هیچ کارى، در تأمین حقوق معنوى شهروندان اهمال نکند. در مقام قانون گذارى ملاحظات معنوى بسیار ضرورى است، همچنین در بخش هاى مختلف دولت وجود کارشناسان و مشاوران امور معنوى لازم است.

ضرورت تحول در نظریه دولت سکولار

سال هاست که مردم جهان به سوى معنویت و دین بازگشته اند؛ این موضوع مسائل و چالش هایى را در جوامع گوناگون ایجاد کرده است، به گونه اى که دیگر دولت هاى گوناگون نمى توانند، نسبت به امور دینى و معنوى بى تفاوت باشند. قانون اساسى امریکا با این که تحت تأثیر اندیشه هاى جان لاک نوشته شد و اصل تساهل دینى او را مدنظر قرار داد، امروزه عملا به آن پایبند نیست و ناچار است که از فعالیت برخى جنبش هاى دینى جلوگیرى و از برخى دیگر حمایت کند. در سایر کشورهاى مدعى لیبرالیسم، آزادى و دموکراسى نیز بى طرفى نسبت به ادیان، هم در عمل و هم در قانون دیده نمى شود. علت این امر، ضرورت ها و نیازهاى معنوى مردم و نیز آسیب زایى برخى جنبش هاى معنوى نوین است.
در دهه هاى بازگشت به دین و معنویت، دیگر سکولاریزم سیاسى مرده است و یک نظریه سیاسى پیشرفته در قرن بیست و یک ناگزیر است که به واقعیات و نیازهاى امروزى بشر توجه نشان دهد؛ به همین علت نمى تواند، نسبت به رابطه دین و سیاست سکوت کند یا نظریات ناکارآمد و شکست خورده گذشته را تکرار کند. انتظار این است که یک اندیشمند سیاسى، به طراحى رابطه دین و سیاست بپردازد و آسیب ها و فواید آن را به درستى ارزیابى کرده و مدلى براى این ارتباط پیشنهاد کند.
در تمام نظام هاى سیاسى جهان، ارزش هاى دینى یا ضد دینى تأثیر گذارند و تنها کسانى که نمى خواهند، عقاید و اعمال خود را روى میز تحقیق و بررسى و نقد بگذارند، شعار شکست خورده جدایى دین از سیاست را سرمى دهند. کسانى که با صداقت و حقیقت طلبى و خیرخواهى، سیاست را به هم نشینى دین و ارزش هاى والاى معنوى میهمان کرده اند، و سیاستى صالح را براى انسان ها مى خواهند، به صراحت از رابطه دین و سیاست سخن مى گویند و آن را موضوعى مى دانند که عقل بشرى، توانایى تحلیل و بررسى آن را دارد.

جمع بندى

دوران بى توجهى به دین و معنویت پایان یافته و شعارهاى عصر روشنگرى شکست خورده است. امروز بشر به نیازهاى اصیل خود پى برده و اندیشمندان و سیاست مداران ناگزیرند که فضایى امن و آزاد براى رشد و شکوفایى معنوى شهروندان فراهم سازند. اصرار بر اندیشه هاى حقوقى و سیاسى سکولار، تعصبى بى جا و تحجرى ضد مدنى است که باید با اندیشه ها و سیاست هاى معنوى و توجه به استعدادهاى متعالى انسانى جایگزین شود. در این تغییر و تحولات، تأکید بر حقوق معنوى شهروندان، محور خوبى است که خلاءهاى تئوریک را از تبدیل شدن به بحران هاى اجتماعى و تضییع حقوق شهروندان باز مى دارد، و هم جهتى انسان دوستانه و ناظر به مسائل مردم به تغییرات و تفکرات مى دهد.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 293

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط