دخالت عنصر تفسیر در ترجمه ی کتب مقدس

دخالت یافتن و دخالت دادن عنصر تفسیر در ترجمه ی متون مقدس هم ناگزیر و ضروری و هم مفید است. گاه ترجمه ی کتابهای مقدس، خشک و بدون تعبیرات مجازی یا تعبیرات اصطلاحی
پنجشنبه، 25 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دخالت عنصر تفسیر در ترجمه ی کتب مقدس
دخالت عنصر تفسیر در ترجمه ی کتب مقدس

 

نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی



 

 

چکیده

دخالت یافتن و دخالت دادن عنصر تفسیر در ترجمه ی متون مقدس هم ناگزیر و ضروری و هم مفید است. گاه ترجمه ی کتابهای مقدس، خشک و بدون تعبیرات مجازی یا تعبیرات اصطلاحی به صورت تحت اللفظی و زیر سطری (بین السطور) به ترجمه در می آید. این گونه ترجمه در مورد برگردان قرآن کریم به فارسی بیش از یک هزار سال سابقه و دوام بیش از یک هزار فقره نمونه ی غالباً به صورت خطی دارد. دو ترجمه ی نخست از کل کتاب مقدس (عهدین) به فارسی هم از نوع ترجمه ی تحت اللفظی است و هم از ترجمه ی جدید که عناصر تفسیری در آن دخالت داده شده، استفاده می شود.
کتب مقدس قطع نظر از جنبه وحیانی آنها، آثار ادبی - هنری بزرگی به شمار می آیند و لذا به نحو شامل و کامل ترجمه پذیر نیستند و همه ی موفقیتها در این زمینه نسبی است. البته صرف صناعت و عمل ترجمه نیز مخصوصاً به شیوه همه فهم اعصار جدیدتر و امروزین، از متون مقدس قداست زدایی می کند. استفاده ی سنجیده و بجای مترجم از عنصر یا عناصر تفسیری یا به شیوایی یا به زیبایی یا به مفهومیت و یا به دقت و غالباً به این هر چهار می افزاید.
در ترجمه های کهن تر توجه و تمرکز معطوف به شکل پیام بود، اما توجه و تمرکز جدید در مجموع از صورت به پیام تغییر یافته است و مترجمان درک و دریافت مخاطب را هدف اعلای خود گرفته اند. برای حفظ محتوای پیام، شکل و شیوه باید تغییر کند. در کتابهای مقدس و از جمله در قرآن کریم، مشکلات نحوی و واژگانی کم نیست، اما بسیاری از این مشکلات و ابهامات با توجه به زمینه و سبک و سیاق زبانی و قرینه ی بیانی قابل حل است.
کتب مقدس از کلمات رایج روزگار خود استفاده می کنند، با این حال، بسیاری از کلمات عادی در قرآن کریم، وضع مجدد تشریعی یافته اند. مترجم نمی تواند اعلام و نامهای کتاب مقدس را تغییر دهد و یا یافته های علمی جدید را در ترجمه ی خود دخالت دهد. تعدیل تفسیری یا تفسیرآمیز تعدیلی ترجمه ی کتب مقدس سه وجه دارد: افزوده ها، کاستنها؛ تصرفات و تغییرات و دگرگون سازیهای ساختاری، دخالت یافتن یا دخالت دادن عنصر تفسیر در ترجمه ی کتب مقدس به دلایل چندگانه امری ناگزیر و مطلوب است. تفاوت خانواده و ساختار و دستورزبان زبانها، تفاوت ذخیره واژگانی زبانها و اصطلاحات و تعبیرات اصطلاحی، تفاوت فرهنگی زبانها، اقتضائات بلاغی هر یک از دو زبان مبدأ و مقصد، و در یک کلمه همانند نبودن زبانها، از جمله ی این دلایل است. ناگزیر بودن هم بدین معناست که برای خوشخوانی و طبعی بودن ساختار جملات و عبارات در زبان مقصد، چاره ای از این دخالت نیست. مطلوب بودن هم این است که بار امانت معنی بهتر به مخاطبان ترجمه رسانده می شود.

اشاره

خداوند را سپاسگزارم که توفیق همکاری و عرضه ی مقاله ای برای یادنامه ی روانشاد سید علی نقی فیض الاسلام را به این بنده ارزانی داشت. کم تر کسی است که با مسأله ای از مسائل اسلام پژوهی و شیعه پژوهی سروکار داشته باشد و با آثار مهم و سه ترجمه ی شیوای ایشان از قرآن مجید و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه آشنا نباشد و در آنها تتبع و مطالعه نکرده باشد. همچنین چندی پیش توفیق الهی یاری کرد که نقد و نظری درباره ی ترجمه ی بسیار دقیق ایشان از قرآن کریم بنویسم. این مقاله ی توصیفی - انتقادی همراه با حدوداً چهل نقد و بررسی ترجمه های دیگر فارسی قرآن در کتابی به نام بررسی توصیفی - انتقادی ترجمه های امروزین فارسی قرآن کریم که با حجمی حدوداً 600-700 صفحه ای است، از سوی «مرکز ترجمه ی قرآن مجید به زبانهای خارجی» (قم) زیر چاپ است. بحمدالله که قرآن شناس و نقدنگار سختکوش و باریک بین جناب حجه الاسلام و المسلمین محمد علی کوشا درباره ی ترجمه ی ارزشمند و ماندگار آن بزرگوار از قرآن کریم، مقاله ی ممتعی در همین یادنامه نوشته اند. و تیمم باطل است آنجا که آب است.
در پایان گفتنی است که در متن مقاله از سه ترجمه (میبدی، فیض الاسلام و خرمشاهی) که قائل به ضرورت و فایده ی دخالت عنصر تفسیری در ترجمه ی قرآن هستند و دو ترجمه که قائل به این دخالت نیستند (استادان عبدالمحمد آیتی و دکتر ابوالقاسم امامی)، اما در عمل از عناصر تفسیری چه در متن ترجمه چه در حاشیه استفاده کرده اند، نمونه هایی ارائه داده ایم. در این مقاله هم با نمونه ی کار دقیق و سنجیده ی ترجمه ی قرآنی آن دانشمند جلیل القدر نمونه وار آشنا می شویم.

مقدمه

امیدوارم منظور نگارنده ی این مقاله، از معنای عنوانی که برای آن برگزیده است، کاملاً روشن باشد. با وجود این در چند سطر برای آنکه جای هیچ گونه ابهامی نباشد، عنوان را که در واقع شرح وظیفه ی این نوشته است، توضیح می دهد.
1) منظور از دخالت هم معنای لازم (دخالت یافتن، خواه ناخواه راه یافتن) و هم معنای متعددی (یعنی دخالت دادن) است. دخالت یافتن ممکن است ناآگاهانه و طبق شم زبانی مترجم صورت گیرد، اما دخالت دادن عملی است که عالماً و عامداً از سوی مترجم در سراسر عمل دشوار و چند وجهی ترجمه (دارای چندین شکل و صورت از انواع مشکلات)، انجام می گیرد. در طی مقاله خواهیم دید که این عمل (دخالت یافتن و دخالت دادن عنصر تفسیر در ترجمه ی متون مقدس) هم ناگزیر و ضروری است و هم مفید؛ چون شعار مترجم وظیفه شناس که می خواهد بار امانت ترجمه را به سر منزل مقصد و مقصود برساند این است که «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد» یا «همه ی دعاها برای آمین است».
2) به جای «تفسیر» که با عمل شرح و بیان اشتباه می شود، بلکه حتی بعضی آن را کتابهای تفسیر می انگارند، از تعبیر «عنصر تفسیر» استفاده کرده ایم که صریح است. ترجمه هم مفهوماً و مصداقاً صناعت یا فنی است زبانی و ادبی و شناخته شده که اگر لازم باشد به تعریفی از آن یا اشاره ای به شرایط و لوازم آن خواهیم پرداخت.
3) مراد از کتب مقدس هم ابهامی در بر ندارد. این کلمه در زبان عربی الکتب المقدسه ی یا الکتب السماویه (کتابهای آسمانی) و در انگلیسی scripture(با حرف آغازین برزگ به نوشته/ نوشتار یا به قول قدما مسطورات و مسفورات و حیانی یا الهامی ادیان الهی یا غیر آن - بدون صفت الهی، ولی سنتاً قدسی و مقدس) اطلاق می گردد.
حاصل آنکه گاه ترجمه ی کتابهای مقدس /قدسی / آسمانی/ و حیانی خشک و بدون انعطاف و تحت اللفظی یا به تعبیر انگلیسی literal و به شیوه ی «کلمه - به - کلمه» (word - for word) انجام می گیرد و حتی تعبیرات مجازی (metaphorical /figurative) از جمله کنایات و مثلها یا ضرب المثلها یا تعبیرات اصطلاحی (idiomatic expressions) به صورت تحت اللفظی و زیر سطری ( بین السطور) به ترجمه در می آید. این گونه ترجمه در مورد برگردان قرآن کریم به فارسی بیش از یک هزار سال سابقه و دوام، و بیش از یک هزار فقره، نمونه ی غالباً به صورت خطی دارد، که یک کتابشناسی غیر کامل از آنها به همت استاد محمد آصف فکرت در حدود یک دهه پیش از سوی مؤسسه انتشارات آستان قدس رضوی منتشر شده و 326 ترجمه ی زیر سطری و تحت اللفظی را معرفی می کند.(1) فهرست تقریباً کامل این گونه ترجمه های فارسی که بیش از یک هزار عنوان را در بر می گیرد بزودی از سوی مرکز ترجمه ی قرآن مجید به زبانهای خارجی (قم) انتشار می یابد.
در ترجمه ی نخست از کل کتاب مقدس (عهدین) به فارسی هم از ترجمه های نسبتاً کهن آن [ترجمه ی فاضل خان گروسی(2) و... لندن 1272/1856ق] با آنکه زیر نویس نیست و متن یونانی یا عبری یا سریانی یا حتی انگلیسی و فرانسه را همراه ندارد، از نوع ترجمه ی تحت اللفظی است؛ نه ترجمه ی جمله به جمله و عبارت به عبارت عادی (sentence - for/by - sentenceیا phrase-for-phrase)، و هم از ترجمه ی جدید که عناصر تفسیری در آن دخالت داده شده؛ استفاده می شود.
باری، هدف مترجمان قدیم و جدید کتب مقدس همسان و بلکه شاید یکسان است، آن رساندن پیام و محتوای «وحی» و معانی جملات آنها از زبان اصلی یا مبنا یا مبدأ (source language) به زبان مقصد (target language=TL) اما روش آنان متفاوت است.
در این بحث، بررسی خود را بر محور سه کتاب از کتب مقدس 1) قرآن مجید و بعضی ترجمه های فارسی(3)، 2) ترجمه های «کتاب مقدس» = عهدین = عهد عتیق (قدیم) (شامل تورات و چندین «سفر» یا کتاب دیگر)و عهد جدید = اناجیل اربعه، و چند رساله ی دیگر(4) و 3) گزارش اوستا(5) متمرکز می سازیم.
کتب مقدس قطع نظر از جنبه ی اعجازین و وحیانی آنها، حتی از نظر ادب شناسانی که به این جنبه ی الهی آنها ایمان ندارند، آثار ادبی - هنری بزرگی به شمار می آیند. و لذا به همان گونه که آثار ادبی - هنری بزرگی در سراسر حوزه های ادبیات جهان، با هر میزان مهارت زبانی - ادبی که مترجمان داشته باشند، به نحو شامل و کامل ترجمه پذیر نیستند؛ یعنی ترجمه ی آنها ممکن است اما نه در حد کمال زبانی - ادبی متن اصلی، ترجمه ی کامل و بی کم و کاست آرمانی و همطراز متن اصلی به دست دادن از کتابهای مقدس، عملاً مقدور نیست، و همه ی موفقیتها نسبی است.
بعضی از منتقدان برآنند که قدسیت و لحن و بیان آسمانی و فرازبانی و فراانسانی کتابهای مقدس، چه بسا بر اثر کمبود و کاستی مهارت مترجم یا مترجمان (در ترجمه های دسته جمعی) از دست رفته و می رود، اما پاسخ درستش این است که صرف صناعت و عمل ترجمه، مخصوصاً به شیوه ی همه فهم اعصار جدیدتر و امروزین، این قدسیت زدایی را انجام می دهد.
ترجمه های کهن فارسی قرآن کریم تماماً روش شناسی ترجمه، نابسامان هستند؛ زیرا نظریه ی ترجمه ندارند. و همه واژه به واژه اند، و در واقع در حکم فرهنگ یا واژه نامه ی قرآنی اند؛ چنانکه استاد علی قلی قرائی مترجم توانایی قرآن کریم به زبان انگلیسی امروزین و شیوا، چنین نظر درستی را در مقدمه ی ترجمه اش (منتشره به سال 1382 از سوی «مرکز ترجمه ی قرآن مجید به زبانهای خارجی») عرضه داشته است(6). و مؤید این حکم این است که یک عده محقق از بخش فارسی 142 قرآن خطی دارای ترجمه ی فارسی، واژه نامه ی عظیم گرانسنگ و بسیار ارزشمندی به نام فرهنگنامه ی قرآنی زیر نظر قرآن پژوه کوشای معاصر دکتر محمد جعفر یاحقی، به دست داده اند.(7)
ترجمه های کهن طبق شهرتی بی اصل به دقت و ملاحت و روحانیت و داشتن لحن و بیان قدسی و سایر صفات ممتاز دیگر معروف شده اند. اما جز بر نهادن و باز یافتن معادلهای شیوا - آن هم نه در همه ی موارد - هنر و حتی فایده ی دیگری ندارند؛ مگر از نظر زبانشناسی تاریخی و گونه شناسی زبان و فقه اللغه. نه سرراست و زود یاب اند، و نه دقیق، چون رهیافت علمی از دقت نداشته اند. و با آنکه از عنصر تفسیر هم استفاده آگاهانه و ناآگاهانه بسیاری، بیش از حد نیاز یا مجاز به عمل آورده اند، ولی این استفاده در جهت شیوا سازی و زیباسازی ترجمه نیست. لذا برای آنکه حرف بی سند نزده و مدعای بی دلیل نکرده باشیم از یکی از بهترین ترجمه های کهن هم نمونه نقل می کنیم (8) جاذبه آنها در عتیقگی آنهاست، در کهن بودن آنهاست و «قداست» ادعایی هم همان رنگ و بوی قدمت آنهاست(9) و همه ی متنهای قدیمی مثل تاریخ بیهقی، تاریخ بلعمی، و ترجمه اقتباس گونه قاضی ابرقوهی از سیره ی ابن هشام همین رایحه را دارد. این ترجمه ها برای اکثریت فارسی زبانان امروز قابل استفاده به عنوان ترجمه ی قرآن و برای فهم قرآن نیستند. باید این رودربایستی های فرهنگی را کنار گذاشت. اگر فرصت مناسبی پیش آید درباره ی نابسامانی و نابهنجاری و ناکارایی ترجمه های کهن بیشتر سخن خواهیم گفت.
حاصل آنکه بحث این است که استفاده سنجیده و بجای مترجم ( یا مترجمان در ترجمه های جمعی) از عنصر یا عناصر تفسیری، یا به شیوایی یا به زیبایی یا به مفهومیت و یا به دقت و غالباً به این هر چهار، می افزاید و با ارائه شواهد بسیار از هر سه کتاب مقدس این معنی روشن می گردد.
یک نکته ی دیگر هم در مقدمه ی این بحث قابل طرح و بررسی است و برای بسیاری کسان، اعم از پژوهندگان کتابهای مقدس یا خوانندگان آنها، مطرح است این است که آیا ترجمه ی کتابهای مقدس دینی، با ترجمه ی کتابهای دیگر، به ویژه با عالی ترین نمونه ها و آثار زبانی - ادبی هنری فرق جوهری و ماهوی دارد یا خیر؟
الف) به یک نکته پاسخ داده شد، ولی دلیلی برای اثبات آن ارائه نشد. آن نکته این است که آثار شامخ زبانی ادبی غیر مقدس و غیر دینی، اما هنری و والا هم همانند کتابهای مقدس (که غالباً صفات اعجازین وحیانی را همراه دارند)، در ترجمه ی افت می کنند؛ چنانکه غزلهای مولانا و سعدی و حافظ، در هیچ زبانی جلوه و جاذبه سحرآسای زبان اصلی شان را ندارند. اگر بگویند پس چرا ترجمه های فیتز جرامد از رباعیات خیام، و ترجمه های اخیر بعضی از اهل ذوق در جهان غرب، از میان ایران شناسان، از مولوی، مردم پسند و دلپذیر افتاده است؟ پاسخش این است که اینها از مقوله ی اقتباس و ترجمه های بسیار آزاد و غالباً حتی غیر قابل تطبیق جمله به جمله (تا چه رسد به عبارت به عبارت و کلمه به کلمه) با متن اصلی هستند.
ب)برای بیان ویژگیهای سبک و ساختار، یا چم و خم ترجمه های کتاب مقدس، و نیز نشان دادن نمونه های موفق از دخالت دادن تفسیر در بهسازی ترجمه های کتب مقدس از این پس از دو اثر بسیار ارزشمند و نو کلاسیک یوجین نایدا بزرگ ترین صاحبنظر جهانی و ترجمه پژوه و سبک شناس کتاب مقدس استفاده می کنیم(10):
3) کانون ترجمه ی قدیم، و کانون ترجمه ی جدید: در ترجمه های کهن تر توجه و تمرکز مترجم یا مترجمانی معطوف به شکل پیام بود، و مترجمان از اینکه می توانند ویژگیهای ساختاری، ضرباهنگ و سجع، صنایع ادبی، صنعت قلب (معکوس سازی کلمه یا عبارت)، توازی، و ساختارها و صیغه های نحوی نامعمول را، بازسازی کنند، لذت مخصوص می بردند. اما توجه و تمرکز جدید، در مجموع از فرم (صورت) به پیام (محتوا) تغییر یافته و مترجمان در نهایت واکنش و درک و دریافت مخاطب یا خواننده را[در زبان مقصد] هدف اعلای خود گرفته اند.(11)
مؤلف در اینجا درباره ی اینکه آیا «ترجمه ی درست» آرمانی وجود دارد یا نه بحث می کند و می پرسد چنین ترجمه ای از نظر چه کسی؟ و خود پاسخ می دهد برای ترجمه پژوهان و کتاب مقدس شناسان، هر ترجمه ای حتی، پر تکلف و شکسته - بسته مفهوم (تر) است؛ زیرا آنها از شناخت و انسی که با کتاب مقدس دارند، به آن ترجمه می نگرند و از آن معانی مستفاد می کنند. اما در اینکه خواننده متوسط الحال از آن ترجمه ها درک مفاد و مرام کند جای تردید جدی است.(12)
4) هر زبانی لطف و ظرافت و تواناییهای خاص خود را دارد. از جمله توانایی ساختن فرهنگ و جهان نگری، الگوی بی همتای عبارت پردازی، شگردهایی برای عطف و پیوند شبه جمله ها به جمله ها، حالتی شعرگونه ویژه خود، داشتن [گنجینه ای از] ضرب المثلها و نظایر آن، همچنین غنای واژگانی مناسب و همخوان و همپا با کانون توجه فرهنگی اش، و تنوع مخاطبان(13)، [و این بدان معنی نیست که تواناییها و امکانات و ظرایف هر زبانی از هر خانواده ای با زبان دیگر همسان است.]
5) برای ایجاد ارتباط موثر باید ظرفیتها و ظرافتهای هر زبانی را احترام گذاشت. مترجم به جای مرثیه سرایی به فقدان بعضی صیغه ها یا ساختارهای زبانی در زبان مبدأ، باید وجود امکانات زبانی [جبران کنند] را در زبان گیرنده یا مقصد غنیمت بشمارد، و تا حداکثر از استعدادات موجود در این زبان بهره بگیرید(14). [مؤلف سپس مثال می زند که یکی از هیأتهای تبشیری که به ترجمه ی کتاب مقدس به زبانها و گویشهای هر منطقه و ناحیه ای اهتمام بسیار دارند، در ترجمه به یکی از زبانها در آمریکای لاتین با این مشکل روبرو شده اند که در آن زبان شکل مجهول وجود ندارد. یک فقدان فقط مختص یک زبان / گویش نیست. لذا مترجم باید این واقعیت زبانی را بپذیرد و ترجمه ی این گونه عبارات را به صورت معلوم بیاورد. گفتنی است که در مورد ترجمه ی قرآن کریم هم مترجم با بعضی از این گونه واقعیتها مواجه می شود؛ از جمله فراوانی شکل مجهول - در مقایسه با زبان فارسی - یا نبودن بعضی زبانها مانند ماضی نقلی در عربی، یا کاربرد ماضی به جای مستقبل. البته تعبیرات زبانی ویژه زبان عربی و ضرب المثلها هم جای خود دارد. در همین مقاله ان شاءالله به نمونه هایی از این موارد خواهیم پرداخت].
6) هر چه در زبانی گفته شود، در زبان دیگر هم قابل بیان است؛ جز این نکته که مشکل (صورت، فرم) عنصری ماهوی از محتوا (پیام) است. برای فرد متعارف [اعم از مترجم یا ترجمه پژوه یا خواننده] هم ارزی و معادل بودن بالقوه یا بالفعل زبانها، شاید بحث انگیزترین مساله در ترجمه باشد. او به این نکته عنایت ندارد که مردمی که در سرزمینشان برف نمی بارد و آن را ندیده اند، چگونه می توانند عبارتی را در کتاب مقدس که از «سفید همچون برف» سخن می گوید دریابند. اگر این مردم برف را نمی شناسند، چگونه ممکن است که کلمه ای برای آن داشته باشند. و حال که کلمه ای در برابر آن ندارند، چگونه باید این عبارت کتاب مقدس را ترجمه کنند؟ پاسخ به این مسأله دشوار و چند گونه و چندگانه است. نخست اینکه بسیاری از مردمان و اقوام، واژه ای برای برف دارند؛ اگر چه آن را به چشم خود ندیده یا به دست خود لمس نکرده باشند، بلکه راجع به آن از دیگران شنیده اند. دوم اینکه، در مواردی، مردم با آنکه برف را نمی شناسند، «یخ» و یخ زدگی را می شناسند و برای هر دو، از یک کلمه استفاده می کنند. سوم اینکه بسیاری زبانها اصطلاحات مشابه و معادل دارند. نظیر «سفید مثل پرقو»؛ «سفید مثل قارچ» [و در ایران در زبان فارسی سفید مثل آرد، گچ، دندان، هم داریم] می توان از آنها در ترجمه تعبیر«سفید همچون برف» استفاده کرد. چاره ی آخر این است که این گونه اقوام می توانند این عبارت کتاب مقدس را غیر استعاری و غیر تشبیهی ترجمه کنند؛ مثلاً: «بسیار بسیار سفید». نکته در این است که «برف» به عنوان یک «شیء» اهمیت اساسی برای رساندن معنی و محتوا ندارد.(15)
7) برای حفظ محتوای پیام، شکل و شیوه (فرم) باید تغییر یابد، اگر همه ی زبانها صورتاً با هم فرق دارند (و این واقیعت و آنها را زبانهایی متفاوت از هم می گرداند)، در این صورت اگر مترجمی می خواهد جانب محتوا را فرو نگذارد و حفظ کند، کاملاً طبیعی است که باید صورت اثر یا بعضی ساختارهای آن را تغییر دهد.
[مثال: مؤلفان در اینجا عبارت «غسل توبه» (baptism of repentance) (انجیل مرقس، باب اول، آیه ی 4) به میان می آورد و می گوید ترجمه انگلیسی اش مفهوم نیست. گفتنی است که این ترجمه یا معادل انگلیسی هم در ترجمه ی کینگ جیمز(16) و هم در ترجمه ی جدیدتر و دارای حواشی چاپ اکسفورد (17) این عبارت در ترجمه ی همان گونه است. در ترجمه ی کهن تر فارسی [از این پس = ترجمه اول] «غسل توبه»آمده است. در ترجمه کم تر کهن بعدی، چاپ 1904[ ترجمه دوم]،«تعمید توبه» و در ترجمه ی آزاد و تفسیری و شیوه ای جدید، چاپ 1995 م[=ترجمه سوم] «توبه کنید و غسل تعمید بگیرید» آمده است و سرانجام با توجه به قاعده تفسیر یک کتاب با خود آن، و اشاره به کتاب اعمال رسولان، باب دوم، آیه 38 نتیجه می گیرد که مراد از آن عبارت اصلی یونانی که به انگلیسی نامفهومی ترجمه شده چنین است: repent and bbe baptized (ترجمه کینگ جیمز = ترجمه ی انگلیسی اول) که برابر است با ترجمه ی جدید چاپ دانشگاه آکسفور [=ترجمه ی انگلیسی دوم].
تا اینجا ترجمه سوم فارسی که تفسیری بودن در صفحه عنوان آن قید شده، این عبارت را درست ترجمه کرده است. خوب است به ترجمه ی عربی هم مراجعه ای بکنیم: در این ترجمه «المعمودیه التوبه» (تعمید توبه) آمده، که در نهایت دقیق نیست. یک مؤید که نگارنده ی این سطور برای صحت ترجمه ی پیشنهادی مؤلفان، برابر با ترجمه ی تفسیری فارسی (ترجمه ی سوم)، پیدا کرده این است که در آغاز همین آیه به غسل تعمید دادن [مردان و مؤمنان] در بیابان تصریح دارد. پس غسل تعمید، خودش موضوعیت دارد، و مراد از «غسل توبه» کاربرد تشبیهی و مجازی نیست. و به دنبال آن هم در این آیه، از [طلب] آمرزش گناهان / استغفار [توسعاً:توبه] سخن می رود.(18)
8) زبانهای [اصلی یعنی یونانی، عبری / عبرانی و کلدانی و احتمالاً سریانی] کتاب مقدس، در بند همان محدودیتهایی بوده اند که هر زبان طبیعی [و غیر وحیانی، غیرالهی] دیگر هست. زبانهای یونانی و عبری، نظیر هر زبان دیگری، صرفاً یک زبان هستند، و باید به همان شیوه های هر زبان باستانی دیگر، فهمیده و تجزیه و تحلیل شود. هر دو رسانه ها یا محملها و امکانات ارتباطی فوق العاده کارایی دارند؛ هر چند چه بسیار زبانها هم این صفت را دارند. همچنین همانند هر زبان دیگری، نارساییهای خاص خود را هم دارند. فی المثل در اناجیل یونانی 700 مورد ابهام دستور زبانی و واژگانی وجود دارد [در قرآن مجید هم مشکلات - و نه اشکالات- نحوی و واژگانی کم نیست]، ولی البته [در هر دو مورد]، همچنانکه در مورد بسیاری از زبانهای دیگر، درصد بالایی از این مشکلات و ابهامات با توجه به زمینه و سبک و سیاق زبانی [و قرینه ی بیانی، که یک موردش را در بند پیشین ملاحظه کردیم] قابل حل است. ولی آنچه واقعاً مهم است این است که این زبانها، به ویژه آنهایی که در کتاب مقدس به کار می روند، کلماتی را به کار می برند که فقط بر وفق زمینه های فرهنگی آن زبانها، معنی دارند. [در مورد قرآن کریم هم مثال فراوان داریم، و چه بسیار کلمات ترجمه ناپذیر و وابسته به فرهنگ و تحولات فرهنگ زبان اصلی که کاربرد عناصر تفسیری برای روشن سازی آنها چه در متن و چه در حاشیه ترجمه ها ناگزیر است، و نمونه هایی نقل خواهد شد].
به تعبیر روشن تر، باز نویسندگان کتاب مقدس برای بیان پیام [الهامین یا وحیانی] آن، از پیش خود دست به برساختن صدها واژه و اصطلاح ناشناخته نزده اند؛ بلکه از کلمات رایج در همان روزگار بهره برده اند. در مورد قرآن کریم هم گفتنی است که عربی زبان الهی یا دقیق تر بگوییم زبان خداوند نیست. خداوند که صفت متکلم (سخنور) دارد، زبان خاصی را دون زبانهای دیگر، از پیش خود، و بدون ملاحظه ی حال و رفاه و طبع و توان مخاطبان وحی و رسالت انتخاب نمی فرماید. و در خود قرآن کریم تصریح شده است که «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم(19)؛ و هیچ پیامبری نفرستاده ایم مگر [با پیامی] به زبان قومش تا [احکام و حقایق را] برای آنان روشن بدارد».
این را هم باید گفت که بسیاری از کلمات عادی در قرآن کریم وضع مجدد تشریعی یافته اند؛ مانند کتاب که مراد از آن هر مکتوبی نیست بله کتاب مقدس است. یا جهاد که به معنی و همریشه ی جهد است، در معنای جنگ مقدس معنای ثانوی یافته است. یا جنت که به معنای باغ و بوستان زمینی است و به معنای بهشت آسمانی شده است. یا نازکه در وضع اولیه به معنای آتش است و در تحول معنی یافتن ثانوی به معنای دوزخ است. یا طلاق به معنای رهایی است، بعداً در معنای جدایی شرعی و قانونی زوجین در آمده، یا توبه که به معنای بازگشت بوده یا زکات و بیش از یکصد مورد دیگر]. همچنین بسیاری کلمات هست که از عصر نزول وحی و درجش در قرآن، تا امروز که درست 1400 سال تمام از جمع و تدوین و مصحف شدن قرآن (به احتمال بسیار در سال دوم خلافت عثمان یعنی 25ق) می گذرد، در خود زبان عربی یا به صورت وام واژه یا لغات دخیل در زبانهای اسلامی و از همه بیشتر در فارسی تحول معنی یافته. و تا حدودی بر عکس، بسیاری کلمات هست که:
الف) عین آنها در فرهنگ مسلمانی و بلکه عرفی، جز با همان معنی معروفیت و مقبولیت و مفهومیت ندارد؛ چنانکه مثلاً طلاق را مترجمی از فضلای مترجمان به رهایی ترجمه کرده بود و مطلقات را به «زنان رها شده» و بنده در نقد مفصل خود به ایشان در مورد این گونه عدولها که مثلاً سدره المنتهی را به سدر بن پایانه ترجمه کرده بود و دهها مورد دیگر به حق ایراد گرفتم که الا و لابد و به الزام مسؤولیت اصلی و اولی ترجمه ی قرآن که رسایی بیان و رسانایی پیام وحیانی است، باید همان کاربردهای قرآنی را به کار برد.
ب) و نوع دیگر که لازم نیست کاربرد قرآنی آنها به کار رود؛ مثلاً در ترجمه ی صوم و صلاه نباید جز از روزه و نماز استفاده کرد. و حتی امر به معروف و نهی از منکر را هم یا باید عیناً و با همخوان سازی با دستور زبان فارسی، به کار برد، یا حداکثر به «دستور دادن به شایستگیها و باز داشتن از ناشایستگیها» ترجمه کرد، نه به کارهای ناشناخته (معنای لغوی منکر) و شناخته (یکی از معانی لغوی «معروف») ترجمه کرد. ترجمه ی کتاب به نامه و اهل کتاب، به نامه داران هم روا نیست؛ زیرا امروزه کتاب با همان معنای قرآنی در زبان فارسی زنده است. حداکثر برای آنکه با کتاب عادی فرق پیدا کند می توان «کتاب[آسمانی]» آورد. و ترجمه ی قرآنی به نبی nobi[کلمه ای فارسی با ریشه ی پهلوی و همخانواده با نوشتن، که 800-900 سال است که در زبان فارسی به کار نمی رود، دست کم گرفتن رسالت ترجمه و مسؤولیت مترجم قرآن است. و ترجمه ی زکات هم به هیچ چیز روا نیست. یا ترجمه جزیه به سرگزیت یا "کیش - باژ/باج"نارواست. بسیار بی حکمتی می خواهد که کلمات معنی دار و زنده را به کلمات مرده و مهجور که ذوق اهل زبان و ذائقه طبیعی زبان آنها را وانهاده تا مهجور شده اند، تبدیل کنیم](20).
9) بازنویسنده گان کتابهای [بیش از شصت گانه] عهدین انتظار داشته اند که مقصود و مراد باز نوشته هایشان برای مخاطبان مفهوم باشد، نوشتن به قصد مفهوم واقع شدن باید علی القاعده، امری مسلم و غیر قابل خدشه باشد؛ اما برای بعضی اشخاص - کتاب مقدس مجموعه ای از کشف و وحی خارق العاده و تکان دهنده است؛ لذا بسیاری برآنند که عهدین [=کتاب مقدس] کتابی برای خواندن و فهمیدن یا مفهوم واقع شدن نیست. ما خود فردی را می شناسیم که وقتی شروع کرد به خواندن [بخشی از] ترجمه ی خوب انگلیسی معروف به «ترجمه ی انگلیسی امروز» (todayُs english version) کرد، حیرت زده گفت «این نباید کتاب مقدس باشد. من که هر جایش را می خوانم می فهمم.»(21)
کتاب مقدس مجموعه ای از مرموزات قباله(22) (قبالا؛ کابالا) یا بازنوشت غیب گوییهای سروش معبد دلفی نیست. باز نویسندگان کتاب مقدس با موقعیتهای تاریخی عینی مواجه بودند و برای مردمانی زنده که با مسائل جدی و مطرح و ملموس روبه رو بودند و سخن می گفتند. البته همواره برای ما مقدور نیست که دقیقاً معنای مراد این کاتبان را دریابیم، ولی این جفا در حق آنان است که تصور کنیم آنها عالماً و عامداً سعی در مبهم گویی داشته اند(23).
10) مترجم باید بکوشد که معنای یک عبارت / جمله / پاراگراف را همان گونه که کاتب آن در نظر داشته و در می یافته، [در زبان مقصد] بازسازی یا [بازآفرینی] کند. این اصل که مترجم باید برای بازسازی معنای یک عبارت/ جمله / پاراگراف را به همان گونه که کاتب در نظر داشته بکوشد چندان آشکار است که به توضیح واضحات می ماند. اما نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست. فی المثل، بعضی اشخاص از میان مترجمان اصرار دارند که در ترجمه ی روایت [اصل] یونانی عهد جدید(اناجیل و رسالات وابسته به آنها) مترجم باید تا روایت پیشین قرآن که آرامی است به عقب برگردد و سخنان عیسی(علیه السلام)را بر وفق آنچه باید در زبان آرامی گفته باشد؛ دریابد. ولی هر مترجمی باید از خود بپرسد: برداشت لوقا که انجیلش را در روزگار خودش می نوشته، از زبان / روایت یونانی ای که به کار می برده، چه بوده؟ اگر بخواهیم ترجمه ای امین از انجیل لوقا به دست دهیم، باید نظرگاه ما این چنینی باشد. در غیر این صورت نه فقط در مناقشه هایی پایان ناپذیر گرفتار خواهیم شد، بلکه ناخواسته گرایش به همسان سازی و همخوان سازیهایی خواهیم یافت که ضمانتی ندارد.
فی المثل در ترجمه ی لوقا از سعادت طلبیها (= خوشا گوییها)ی (beatitudes) حضرت مسیح(علیه السلام)[با انجیل لوقا، باب ششم، آیه ی 21) کسانی که در حقشان دعا و برایشان سعادت طلبیده می شود «مسکینان» (the poor)اند. ولی در انجیل متی [باب پنجم، ایه 4)«آنان که در روح مسکین اند» آمده است the poor in spiritیا (کسانی که مسکنت / فقر روحی خویش را دریافته اند). لوقا تعبیری به کار برده که اشاره ی مستقیم به مسکینان (فقرا، بینوایان) دارد،؛ ولی متی آن را در «زمینه ی معنوی» تری قرار می دهد. تلاش برای بازسازی، وظیفه ی مترجم نیست. [گفتنی است که ترجمه انگلیسی اول و دوم که مرجع ماست همانند آنچه در اینجا معادل انگلیسی اش آمد، ترجمه کرده اند].

مثال قرآنی

[مثال قرآنی در این مورد این است که یکی از مترجمان قرآن کریم که توفیق تکمیل ترجمه ی فارسی اش پیدا نکرد، بر آن بود که باید اعلام قرآن از جمله نامهای رجال و اماکن و نامهای خاص و طبعاً اصطلاحات ترجمه شود. مترجم دیگری در ترجمه اش به جای قرآن، از کلمه ی درست اما بسیار مهجور نبی استفاده می کند. همو در پانویس یکی ازز صفحات ترجمه اش آورده است که بعضی از کسانی که ذوق زبانی نداشتند مترجم را در فشار اخلاقی قرار داده اند که به جای مزگت باز داشته (در چاپ پیشین ترجمه اش گویا مزگت شکهمند) بیاورد مسجد الحرام (نقل به معنی). یعنی اعلام قرآنی را تغییر دهد. و آنچه را که هیچ مترجمی حق دگرگونی ساختنش را ندارد، و هیچ کس هم در فهم آن و آوردن عین آن مشکلی ندارد دگرگون کند. مثالها بسیار است. و به بعضی از آنها در پی نوشت اشاره می شود(24). یک مثال رسای دیگر از همین ترجمه شایان ذکر و توجه است. ایشان عبارت قرآنی (لایسمعون فیها لغواً الا سلاماً) (مریم، 62) که استثنای منقطع دارد، چنین ترجمه کرده اند:«در آن یاوه ای نشنوند جز درود». در جمعی از فضلا این ترجمه خوانده شد و بنده عرض کردم نادرست است و همه ی حاضران حرف مرا تصدیق کردند(25).
از سوی دیگر یافته ها علمی جدید را هم نباید در ترجمه کتاب مقدس دخالت داد [این از موارد تفسیر زیانبار است؛ زیرا هر تفسیری لزوماً سودمند نیست] چنانکه مثلاً در ترجمه سفر پیدایش، و روایت آفرینش نباید جهان بینی علمی امروزین را به گذشته تسری دهیم. فی المثل نباید روزهای آفرینش را به «دورانهای زمین شناسی»، یا «گنبد آسمان» را که در بعضی ترجمه های انگلیسی به غلط به firmment (چرخ فلک) ترجمه شده، نباید به یون - سپهر (ionsphere) ترجمه کرد(26).
[در ترجمه ی قرآن هم دخالت داده ها و دانسته های علمی یا شبه علمی فراوان است. فی المثل یکی از قرآن پژوهان معاصر که طرفدار و پذیرنده ی نظریه ی تکامل داروینی بود، و معتقد بود که مراد از آدم، یک فرد خاص یعنی ابوالبشر نبوده، بلکه نوع انسان است. لذا اگر به ترجمه ی قرآن دست می زد احتمالاً «آدم» را یا به «آدمیان» یا «انسان» (ها) ترجمه می کرد. یا بعضی الریاح الواقح را بادهای بارور کننده دانسته و ترجمه کرده اند. حال آنکه چه بسا مراد از آن چنین نباشد. «مفسران صدر اول از جمله ابن عباس «لواقح» را نه به معنای آبستن [کننده]، بلکه گرانبار [کننده ی ابرها] می گیرند. اما معاصران و مفسران علم گرا مانند طنطاوی، لاقحه بودن بادها را با گرده افشانی و بارورسازی درختان ربط می دهند(27). یا بعضی «جن» را «پنهان زیست» ترجمه کرده اند. حال آنکه معادل فرهنگی جن در فارسی، پری است، (طفیل هستی عشقند آدمی و پری - حافظ) که نظر به (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون)(28) دارد و کاربرد خود جن ارجح است وباز مثالها بسیار است.]
تا اینجا بیشتر از دخالت عنصر تفسیر بدون ارزشگذاری و با مثالهای مثبت، منفی و بی طرف، بحث کردیم و مبنای اصلی بحثها، کتاب ترجمه، در نظر و عمل اثر مشترک یوجین نایدا eugene nida و چارلز تابر charles taber بود، و بحثهای قرآنی کوتاه یا مفصل را خود به آنها، در داخل کروشه با قلاب افزوده ایم.
اینکه ادامه ی بحث در ضرورت و فایده ی دخالت یافتن یا دادن عنصر تفسیری در ترجمه کتب مقدس، بر مبنای کتابی که نایدا مستقلاً نوشته به نام در راه تأسیس علم ترجمه است. او بزرگ ترین متخصص جهانی در تحلیل و نقادی و ترجمه پژوهی کتاب مقدس است. و این کتاب مهم ترین مرجع در این زمینه است که کوششهای مترجمان را در مورد عهد عتیق در طی 23 قرن، از عهد ترجمه ی سبعینی یا هفتادی یا اسکندری چه ترجمه ها و تلاشهای فردی چه جمعی را تا امروز، و در مورد عهد جدید ترجمه ها را با سابقه ای چند قرن کمتر از آن به شیواترین شیوه و شکل و زبان، بیان کرده است. از کتاب او به عنوان آغازگر بحثها استفاده می کنیم و نیز به عنوان منبع مثالها و شواهد از عبارات ترجمه شده ی کتاب مقدس.
در مورد ترجمه های قرآن کریم برای آنکه بتوان بحث را اداره کرد فقط یک اثر از آثار قدما، یعنی ترجمه ی نوبت اول از تفسیر کشف الاسرار میبدی( 29)، که علی رغم تلاش مترجم (میبدی) برای به دست دادن ترجمه ی دقیق که در عصر قدیم فکر می کردند فقط با تبعیت سایه به سایه از دستور زبان و ساختار و رعایت شیوه ی واژه به واژه حاصل می گردد، درون عناصر تفسیر بسیار راه یافته، و یک ترجمه از معاصران؛ یعنی ترجمه ی راقم این سطور که ترجمه ای به نثر متعارف و معیار امروز، و با اسلوب ترجمه ی جمله به جمله یا عبارت به عبارت انجام گرفته و مترجم کوشیده است که افزوده و کاستها و تغییر و تصرفاتش نسبت به متن مقدس مبدأ (قرآن کریم) بسیار حساب شده باشد و حتی واوی بی جهت یا در خارج از علامت قلاب[ ] نیاید یا اگر در متن هست و بی جهت در ترجمه حذف نشود و نظر به انسی که با مسائل و مطالعات قرآن پژوهی دارد، با کارنامه ای نسبتاً مفصل از کتابها و مقالات قرآن شناختی، و انتقادی بیش از چهل ترجمه ی فارسی امروزین و چند ترجمه ی انگلیسی قرآن، و ویرایش 7-8 ترجمه ی فارسی، و کار مستمر حرفه ای بیش از سی ساله در زمینه مباحث قرآنی به ویژه ترجمه ی قرآن کریم (که کتابی به نام ترجمه پژوهی قرآنی هم در دست تحریر دارد) و همکاری با نهادهای قرآن پژوهی کشور و در رأس همه مرکز ترجمه ی قرآن مجید به زبانهای خارجی، ترجمه ی خود را مبنا گرفته است. و گرنه ترجمه های تفسیری که با استفاده از علامت قلاب (کروشه) یا پرانتز و در داخل آن یا بیروت از آن بسیاری عناصر تفسیری غیر لازم آورده اند - نظیر ترجمه های شادروانان فیض الاسلام و الهی قمشه ای یا از عصر جدید ترجمه ی آقای دکتر خرم دل، و خانم دکتر طاهره ی صفار زاده نیز که علاوه بر آوردن عناصر تفسیری در پرانتز یا قلاب، در بیرون آن هم چه بسیار عناصر تفسیری دارند، بسیار است. از ترجمه هایی مانند ترجمه های استادان عبدالمحمد آیتی و دکتر ابوالقاسم امامی که کوشیده اند در متن ترجمه از عناصر تفسیری در داخل قلاب و پرانتز یا خارج از آن استفاده نکنند و مشکلات و محذوفات و مبهمات مهم را در پای صفحه توضیح دهند، با وجود این خواسته - ناخواسته و خودآگاه - ناخودآگاه عناصر و تفسیری در نثر ترجمه شان راه یافته، هم استفاده شده است باری هرگاه ضرورت اقتضا کرد به ترجمه های دیگر نیز اشاره یا استناد خواهد شد. آری عمدتاً از این جهت فقط پنج ترجمه را اساس قرار دادیم تا دامنه ی بحث گسترده تر از این نشود، و بهتر بتوان آن را اداره کرد.

افروده و کاستهای تفسیری و دگرگون سازیهای ساختاری

تعدیل تفسیری، یا تفسیر آمیزی تعدیلی ترجمه ی کتب مقدس سه وجه دارد: 1) افزوده ها 2) کاستنها 3) تصرفات و تغییرات و دگرگون سازیهای ساختاری
اینک به مبحث اول می پردازیم:

الف ) افزوده ی جبرانی

به این جمله از نامه پولس رسول به مسیحیان فیلیپی، باب1، آیه 4توجه فرمایید:
if any other man thinks he has reason for confience in the flesh...
ترجمه ی بهتر و دقیق تر آن که در عین حال تفسیری است این ترجمه است:
if any other man thinks he has reason to be confident because of his personal qualification...
ترجمه ی اول انگلیسی (کینگ جیمز) و ترجمه ی دوم (ترجمه ی جدید و بازنگریسته چاپ آکسفورد همراه با تعلیقات کوتاه در پای صفحات ) شبیه ترجمه ی اول عرضه شده در چند سطر پیش است.
ترجمه ی فارسی اول... اگر دیگری را در جسم مظنه خاطر جمعی است...
ترجمه ی فارسی اول:... اگر دیگری را در جسم مظنه خاطر جمعی است...
ترجمه ی فارسی دوم... اگر کسی دیگر گمان برد که در جسم اعتماد دارد...
ترجمه ی فارسی سوم (تفسیر)... اگر دیگران فکر می کنند که با تکیه به اصل و نسب و امتیازات شخصی خود...
اگرچه جمله ی مورد بحث کامل نیست [چون تمام آن بلند بود]، ولی از همین هفت نمونه ی منقول (دو نمونه ی گزارش شده، بقیه ی ترجمه های انگلیسی دیگر و فارسی ) می بینیم که فقط ترجمه ی تفسیری معنای سرراستی در بر دارد.

مثال قرآنی

به این مثال قرآنی توجه فرمایید:(و کلوا و اشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر)(30)
ترجمه ی میبدی:«... و می خورید و آشامید تا آنکه پیدا شود شما را تیغ روز از دامن شب، از بام که شکافد از شب...»
فقط با مقایسه با ترجمه های دیگر افزوده های نابجای تفسیری این جمله ی قرآنی معلوم می شود. پیش از آوردن ترجمه های دیگر باید بگویم که این آیه از همان عهد نزول باعث کژفهمی بعضی از صحابه شده؛ چنانکه خود میبدی و ابوالفتوح رازی و بسیاری از مفسران نقل کرده اند «یکی از صحابه به نام عددی بن حاتم دو رشته رسن سپید و سیاه را پیش خود نهاده بوده و به آنها می نگریسته تا رنگ آنها را در روشنایی روز از همدیگر باز شناسد. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) به کار او خندیدند و گفتند مراد متمایز شدن روشنی سپیده از تاریکی شب است»[و گفتند: ای عریض القفا - کنایه از کند فهم، چرا به کلمه ی «من الفجر» توجه نکرده ای تا بدانی که مراد تشبیه و استعاره است.] و جای شگفتی است که بسیاری از مترجمان همین اشتباه هزار وچهارصد ساله را مرتکب شده اند.
ترجمه ی فیض الاسلام:«و بخورید و بیاشامید تا (آنگاه که) رشته ی سفیدی روشنایی صبح از رشته ی سیاهی شب بر شما هویدا شود.»
ترجمه ی خرمشاهی:«... و بخورد و بیاشامید تا آنکه رشته ی سپیده از رشته ی سیاه [شب] برایتان آشکار شود.» ملاحظه می فرمایید که ترجمه کاملاً دقیق است و فقط کلمه ی [شب] را آن هم داخل قلاب که نشان افزایش از سوی مترجم است، آمده است و ترجمه ی میبدی چندان که باید دقیق نیست و سخن از «خیط» (رشته، رسن، نخ) است نه «تیغ» و نه «دامن». آری اینها هم از افزوده های تفسیری است؛ اما غیر لازم. البته می توان تیغ را به معنای جوانه و آغازه گرفت.
به این مثال دیگر قرآنی که اتفاقاً درست قبل از مثال قبلی است و جزو همان آیه ی 187 سوره ی بقره است توجه فرمایید:
(احل لکم لیله الصیام الرفث الی نسائکم هن لباس لکم و انتم لباس لهن علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم فتاب علیکم و عفا عنکم فالان باشروهن و ابتغوا ما کتب الله لکم...)(31).
ترجمه ی فیض الاسلام: «در شب(ماه) روزه، جماع و همبستر شدن با زنهای خودتان برای شما حلال شد؛ (زیرا) زنها پوشاک شمایند و شما پوشاک ایشان (...) خدا داناست که شما به خودتان خیانت می کنید پس توبه و بازگشت شما را پذیرفت و از شما درگذشت و اکنون با زنها همبستر شوید و بخواهید آنچه را که خدا برای شما نوشته.»
ترجمه ی میبدی:«حلال کرده آمد شما را در آن شب که دیگر روز آن روزه خواهید داشت رسیدن به زنان خویش، ایشان آرام شمایند و شما آرام ایشان اید. بدید خدا و بدانست و خود دانسته بود که شما کژ رفتید د ر خویشتن، توبه داد شما را برآنچه کردید و عفو کرد شما را. از اکنون می رسید به ایشان و می جویید آنچه خدای شما را روزی بنبشت...»
اشکالهای ترجمه ی میبدی جز در تفسیری بودن کلی، که هرگز ضرورت ندارد، و اطناب در بیان است. ترجمه ی «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» را با حذف تشبیه یا استعاره ی لباس انجام داده است؛ یعنی هم از نظر لفظی ایراد دارد و هم بلاغی، علم الله= خدا می دانست را به "بدید خدا و بدانست و خود دانسته بود" با اطناب و نوسانهای فکری و افزایشهای لفظی و معنایی ترجمه کرده است. "رسیدن به زنان" شاید در عصر او به معنای "آمیزش با زنان" روشن بوده، اما امروز نیست، که نباید گناه میبدی دانست. اما "اکنون می رسید به ایشان" ترجمه ی نادرستی است، زیرا به تعبیر امر است و امر در غیاب قرینه ها، منصرف به وجوب می شود، و مخاطب / خواننده تصور می کند آمیزش با زنان در شبهای رمضان از لوازم و واجبات روزه داری است. حال آنکه به قول اصولیان امر عقیب الحظر (امر به رخصت چیزی پس از ناروا شماری یا تحریم آن) به معنای اباحه یا تخییر است؛ یعنی شخص می تواند این کار را انجام بدهد یا نه. [مورد دیگر که شبیه به همین مورد است:(واذا حللتم فاصطادوا )(32) (و چون از حال احرام بیرون آمدید [می توانید] به شکار بپردازید.]
ترجمه ی خرمشاهی:«آمیزش شما با زنانتان در شبهای روزه بر شما حلال شد، آنان "پیراهن تن" شما و شما" پیراهن تن" آنانید، خداوند می دانست که با خود ناراستی می کنید، آنگاه از شما در گذشت و شما را بخشید. اینک [می توانید] با آنان در آمیزید و در طلب آنچه خداوند برایتان مقرر داشته برآیید...»
تعبیر «پیراهن تن کسی بودن» بر ساخته ی این مترجم نیست. در لغتنامه ی دهخدا جزو امثال، ذیل «پیراهن» وارد شده است. [و چنانکه نگارنده این سطور از کاربرد امروزین مردم در می یابد کنایه از نهایت نزدیکی و محرمیت و یگانگی است.] اگر چه زنان در جایی دیگر از قرآن کریم مایه آرامش مردان (شوهرانشان)شمرده شده اند، ولی آن با لفظ و عبارت دیگری بیان شده است. از این پس نقد و نظری درباره ی ترجمه ی میبدی عرضه نمی داریم؛ چرا که خوانندگان فرهیخته خود، آنها را با آیات و عبارات قرآنی و ترجمه ی نگارنده ی این سطور و سه ترجمه ی دیگر مقابله می کنند. ولی اگر اشاره به نکته ای ضرورت یافت، مضایقه نخواهد شد.

ب) تصریح الزامی

در بعضی ترجمه ها [ی کتاب مقدس] ضرورت «تصریح» ناشی از دو وجه است: 1)وجود ابهام در ساختارهای زبان گیرنده یا مقصد و 2)این واقعیت که برای پرهیز از ارجاع و اشاره گمراه کننده، به تصریح هر چه بیشتر نیاز هست. در زبان (قوم) مازاتک mazatec ترجمه ی تحت اللفظی عبارت «they tell him of her» (انجیل مرقس، باب اول، آیه 30) (که ترجمه ی عادی اش از این قرار است: آنان به او از او گفتند) به شکلی است که 36 معنای مختلف به خود می گیرد، چرا که در فعل معادل با (tell) در این عبارت، در زبان ما مزتک نه افراد و جمع وجود دارد؛ و نه جنسیت (مذکر و مؤنث...) اگر بخواهیم چنین عبارتی را درست و بدون ابهام ترجمه کنیم لازم است بگوییم:
«the people these told jesus about the jesus about the woman...».
حال ببینیم ترجمه های مختلف که در دست داریم با این عبارت چه کرده اند:
ترجمه ی اول انگلیسی:they tell him of her
ترجمه ی دوم انگلیسی:they told him of hes
ترجمه ی اول فارسی:«وی را درباره ی او خبر دادند»، [چون سخن از مادرزن شمعون است، وی به مؤنث بر می گردد.]
ترجمه ی دوم فارسی:«وی را از حالت او خبر دادند.»
ترجمه ی سوم فارسی:«فوری به عیسی خبر دادند.»[این ترجمه ی تفسیری «درباره ی او» یا «حالت او» را ندارد. اما به جای ضمیر راجع به عیسی نام عیسی را ظاهر کرده که باعث روشنی معناست].
ترجمه ی عربی: «فللوقت أخبروه عنها» [ضمیر مؤنث «عنها» روشنگر است، اما مرجع ضمیر مذکور در «اخبروه» آشکار نشده.]
مثال قرآنی در این باب بسیار است؛ بویژه در آنجاها که به جای اسم ظاهر ضمیر می آید، یا به جای فعل یا صفت مؤنث در فارسی معادلی نداریم و باید با افزوده ی تفسیری جبران کنیم.

مثال قرآنی

چنانکه گفته شد مثالهای قرآنی از سیصد مورد هم بیشتر است؛ فقط به بیان چند مورد، آن هم فقط از سوره ی یوسف اکتفا می کنیم:
(وراودته التی هو فی بیتها عن نفسه ی و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای انه، لایفلح الظالمون).(33)
ترجمه ی میبدی:«آن زن در جست و جوی تن یوسف نشست و گشتن گرد او و خواستن او خود را، درها دربست و گفت ساخته ام ترا. یوسف گفت بازداشت خواست و زینهار خواست من به خدای است، سید من مرا نیکو جای داد و گرامی جای ساخت، بدرستی که ستمکاران (و ناسزا جویان) پیروز نیایند.»
ترجمه ی فیض الاسلام:«زنی که یوسف در خانه ی او بود حیله و نیرنگ به کار برده کار زشتی را از او درخواست نمود و گفت: (ای یوسف) بشتاب به آنچه برای تو آماده است. یوسف گفت: به خدا پناه است. محققاً مالک و دارنده ی من جایگاه و مقام مرا نیکو داشته و البته ستمگران رستگار نمی شوند.
ترجمه ی خرمشاهی: «و زنی که او [یوسف] در خانه اش بود، از او کام خواست، و [یک روز، همه ی ]درها را بست و [به یوسف] گفت: بیا پیش من. [یوسف] گفت: پناه به خدا؛ او [شوهرت] سرور من است و به من منزلتی نیکو داده است؛ آری ستمکاران رستگار نمی شوند».
چند نکته: «آن زن» و «زنی» که در آغاز ترجمه ی میبدی و خرمشاهی آمده ناگزیر باید به صورت تفسیری و حتی بدون استفاده از قلاب بیاید، زیرا صیغه ی مؤنث فعل اصلی عربی را جز با این افزایش تفسیری نمی توان نشان داد یا در ترجمه آورد. کاربرد [یوسف] و [شوهرت] هم در ترجمه ی خرمشاهی تفسیری است. البته آوردن یوسف در اینجا ضرورت حیاتی ندارد. ولی [شوهرت] لازم است، زیرا اگر ضمیر تنها به کار رود محتمل دو مرجع است. یکی خداوند و یکی عزیز مصر. در دنباله این آیه ی قرآنی، که شرح ما وقع و سر رسیدن شوهر زلیخاست و مکر ورزیدن و خود را بیگناه جلوه دادن زلیخا، باز هم آوردن نام آنها در داخل قلاب لازم است و نیز در چند مورد - اغلب موارد ضمیرهایی متصل یا منفعل مذکر و مؤنث - به مرد و زن ترجمه شده و هیچ راه دیگری در زبان فارسی برای رفع ابهام و جبران این تفاوت دو زبان وجود ندارد.
به این آیات و ترجمه ی آنها توجه فرمایید:(و استبقا الباب و قدت قمیصه و من دبرو الفیا سیدها لدا الباب قالت ماجزا من اراد باهلک سوءا الا ان یسجن او عذاب الیم * قال هی راودتنی عن نفسی و شهد شاهد من اهلها ان کان قمیصه و قد من قبل فصدقت و هو من الکاذبین * وان کان قمیصه و قد من دبر فکذبت و هو من الصادقین)(34)
ترجمه ی میبدی:«(یوسف آهنگ در کرد گریختن را) و آن زن آهنگ در کرد (یوسف دریافتن را) و فرو شکافت پیراهن یوسف را از پس (چون وی را می بگرفت) ( تا ایشان در آن حال بودند.) شوی زن را یافتند بر درگه که فرا رسید شوی خود را گفت پاداش آن کس و عقوبت وی چیست که با اهل تو بدسگالد مگر آنکه وی را در زندان کنند یا عذابی درد نمای. یوسف گفت: او تن من خواست و مرا با خود خواند و گواهی داد گواهی از کسان آن زن اگر چنان است که پیراهن یوسف از پیش دریده است آن زن است گفت و یوسف از دروغ زنان است. و اگر چنان است که پیراهن یوسف از پس دریده است او دروغ گفت و یوسف از راستگویان است.»
یک نکته ی مهم که گفتن آن ضرورت تام در بحث ویرایشگرانه شادوران سید حسن سادات ناصری است که ترجمه ی (نوبت اول) تفسیر میبدی را به اهتمام خود و برمبنای تصحیحی طبع ده جلدی به کوشش شادروان علی اصغر حکمت، مستقلاً با بر متن مقدس قرآن کریم در صفحه دست راست و ترجمه ها به صورت پیوسته، در صفحه ی مقابل (دست چپ) - مانند ترجمه های امروزین - چاپ کرده است. وگرنه، نه در عرف کتابت زبان فارسی قرن پنجم و اوایل ششم علایم اروپایی سجاوندی نظیر پرانتز و گیومه و قلاب به کار می رفته، و نه مرحوم حکمت در اصل ده جلدی آورده، که اگر هم آورده بود، از منظر بحث ما حق نداشت. در هر حال این عبارات داخل پرانتز غالباً تفسیری اند؛ چه داخل پرانتز باشند، و چه نباشند.
ترجمه ی فیض الاسلام: «و (یوسف) به سوی در شتافته خواستند از یکدیگر سبقت و پپشی گیرند و آن زن پیراهن یوسف را از پشت (کشید و) درید و هردو، شوهر او را نزد دریافتند. آن زن گفت: نیست سزای کسی که بخواهد به اهل و خانواده ی تو کار بدی کند و جز آنکه به زندان برده شودف یا عذاب و شکنجه دردناک یابد. یوسف گفت: آن زن حیله و نیرنگ به کار برده کار ناپسندیده ای را از من درخواست نمود و گواهی دهنده ای از کسان آن زن گواهی داد (گفت:) اگر پیراهن یوسف از جلو دریده شده زن راست گفته و او از دروغ گویان است. و اگر پیراهنش از پشت دریده شده زن دروغ گفته و او از راستگویان است.»
ترجمه ی خرمشاهی:«و [سپس] هر دو به سوی در شتافتند و آن زن پیراهن او را از پشت درید، و [ناگهان] شوهر او را نزدیک در یافتند. [زلیخا، مکارانه] گفت جزای کسی که به زن تو نظر بد داشته باشد، چیست غیر از اینکه زندانی شود، یا عذابی دردناک [بچشد]؟ [یوسف] گفت او بود که از من کام خواست؛ و شاهدی از کسان زن شهادت داد که اگر پیراهن او از جلو دریده شده، زن راست می گوید و مرد دروغگوست و اگر پیراهنش از پشت دریده شده، زن دروغ می گوید و مرد راستگوست.»
حالا جالب توجه است که ملاحظه کنیم مترجمانی که معتقدند بدون افزوده های تفسیری در نسج نثر ترجمه، یا لااقل در پای صفحات (پانوشت)، می توان ترجمه ی سلیس و سرراست از قرآن کریم به دست داد، چگونه عمل کرده اند؛ از جمله استادان عبدالمحمد آیتی و دکتر ابوالقاسم امامی.
ترجمه ی استاد آیتی، «هر دو به جانب در دویدند و زن و جامه ی او را از پس بدرید. و شوی آن زن را نزدیک در دیدند. زن گفت:جزای کسی که با زن تو قصد بدی داشته باشد چیست، جز اینکه به زندان افتد یا به عذابی دردناک گرفتار آید؟ یوسف گفت: او در پی کامجویی از من بود و مرا به خود خوانده و یکی از کسان زن گواهی داد که اگر جامه اش از پیش دریده است زن راست می گوید و او دروغگوست، و اگر جامه اش از پس دریده است، زن دروغ می گوید و او راستگوست.»
ملاحظه می کنید که ترجمه ی استاد آیتی هم هر جا لازم بوده از افزوده های تفسیری روشنگر استفاده کرده است. دیگر آنکه یوسف را در قلاب نیاورده. دو دیگر آنکه «گرفتار آید» هم افزوده ی تفسیری است و بدون قلاب. سه دیگر آنکه «شاهد» را که به معنای یک شاهد یا گواه است، فقط به «یکی» ترجمه فرموده اند. چهارم آنکه «و» (واو) را از آغاز ترجمه انداخته اند.
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:«به سوی در از یکدیگر پیشی جستند. زن جامه اش از پشت درید، سرور زن [در اینجا با ذکر عددی پانویس داده اند و در پانویس آورده اند: سرور زن:شوی اش]را به درگاه یافتند. زن گفت: چیست کیفر آن که از خانگی ات کار بدی خواسته است. جز اینکه به زندان شود یا شکنجه ای دردناک بیند؟ یوسف گفت: او از من کام خواسته است. گواهی از کسان زن گواهی داد که اگر جامه اش از پیش دریده است، زن راست گفته است و او از دروغگویان است. و اگر جامه اش از پس دریده است، زن دروغ گفته است و او از راستگویان است.»
اشاره ای اجمالی به اشکالات این ترجمه هم که به اندازه ی ترجمه ی خرمشاهی و آیتی تفسیری است [بدون استفاده از قلاب یا پرانتز]، لازم است. 1) واو آغازین حذف شده است 2) جامه معادل دقیق قمیص نیست. و این ایراد متوجه ترجمه ی جناب آیتی هم هست. ترجمه ی عادی و دقیق قمیص، همان پیراهن است. 3) کلمه سوکه از آغاز زبان فارسی، تا حال (و امروزه در فارسی معیار به جای آن شوهر به کار می رود) به کار رفته است. چه اشکالی دارد که در متن «سرور» آورده اند و سپس با ذکر شماره ای در پانویس آن را به «شوی» معنی کرده اند 4) عبارت:شکنجه ای دردناک بیند دو ایراد دارد. ترجمه ی عذاب به شکنجه که در ترجمه ی دکتر امامی مخصوصاً در چاپ اول به صورت سرسری در برابر عذاب به کار رفته و در طبع و ویرایش دوم از بسامد آن کاسته شده، درست نیست؛ یعنی فقط از نظر تاریخ زبان و زبانشناسی تاریخی درست است. و کاربردش تا قرون ششم - هفتم رواست. اما چون این کلمه (شکنجه) تحول معنایی یافته است و امروزه به آزار و تنبیهات شدید و غلیظ و غالباً ناروای محکومان و حتی متهمان اطلاق می شود و در فارسی جدید با آزارهای ددمنشانه ی ساواک تداعی می شود؛ لذا کاربردش در ترجمه ی قرآن غالباً عذاب از سوی خداوند است، سخت نارواست، ایراد دوم این است که کلمه ی «ببیند» افزوده ی تفسیری است.
البته افزوده ی تفسیری از نظر نگارنده ی این سطور خوب و ناگزیر است، و در ترجمه اش همواره یا در اغلب موارد ممکن، در داخل قلاب آمده، اما جای شگفتی اینجاست که کسانی / مترجمانی که به کار بست این پدیده یا کارکرد در ترجمه ی قرآن اعتقاد ندارند، بیشتر از نگارنده ی این سطور به آن می پردازند. ایراد آخر ترجمه ی دکتر امامی در بخشی که نقل شده این است که «یوسف» را که افزوده تفسیری است، بدون قلاب یا پرانتز به کار برده است.

پ) افزایش بر وفق نیاز بازسازی دستور زبانی:

... وقتی یک تعبیر مجهول فی المثل عبارت be will be condemned(ترجمه ی ساده او محکوم خواهد شد) (انجیل مرقس، باب 16، آیه ی 16) چنانکه اقتضای اغلب زبانهاست به صورت تعبیرمعلوم دارد، بدیهی است که ضرورت دارد که «فاعل» - که در این عبارت «خداوند» است - به آن اضافه شود؛ به نحوی که در نهایت ترجمه اش در یکی از زبانهای قوم ازتک aztec به این صورت در آید: god will condemn him حال ببینیم در ترجمه هایی که از کتاب مقدس به انگلیسی (2 عنوان)، فارسی (3 عنوان) و عربی (یک عنوان) این عبارت چگونه ترجمه شده است.
ترجمه ی اول انگلیسی: he shall be damned(به صورت عبارت مجهول)
ترجمه ی دوم انگلیسی: he will be condemned(به صورت فعل مجهول)
ترجمه ی اول فارسی:... بر او حکم خواهد شد.(به صورت عبارت مجهول)
ترجمه ی دوم فارسی:... بر او حکم خواهد شد. (به صورت عبارت مجهول)
ترجمه ی سوم فارسی: (تفسیری)... کسانی که... داوری خواهند شد (به صورت عبارت مجهول)
ترجمه ی عربی: و من... یدن (به صورت مجهول) و دلیل مجهول آوردن این عبارت در این ترجمه ها معلوم است. همه ی این زبانها شکل فعل مجهول را دارا هستند لذا نیازی چاره ناپذیر و حتمی به تبدیل حال مجهول به معلوم ندارند.

مثال قرآنی

فعل مجهول در فارسی به دو صورت است. صورت اول؛ مشهور است و در مثالهای پیشین دیده شد. اما نوع دیگر آن آوردن فعل جمع و معلوم است که افاده ی معنای مجهول می کند؛ چنانکه «قیل» را که مجهول «قال» است یا «یقال» را که مجهول «یقول» است در فارسی می توان هم گفته شد؛ و هم گویند ترجمه کرد؛ با تصریح به این واقعیت که ترجمه ی قیل و یقال، به گفته شد / شود، بی اشکال است و درست است. اما این هم هست که در نمونه هایی چه بسا به گویند ترجمه شوند و بی اشکال است؛ چون موافق با قاعده ی دستوری است؛ چنانکه مثلاً عبارت: امام حسین(علیه السلام)شهید شده - امام حسین را شهید کردند.
نگارنده ی این سطور در ترجمه ی خود غالباً شق یا شکل اول را آورده ولی شکل دوم هم، اگر جست و جو و بازیابی شود؛ کم نیست:
(اذا قیل لهم ماذا انزل ربکم...)(35).
ترجمه ی میبدی:«و چون ایشان را گویند...»
ترجمه ی فیض الاسلام:«هرگاه به ایشان گفته شود پروردگار شما چه چیز بر شما فرو فرستاده؟ گویند: افسانه ها و سخنان بیهوده ی پیشینیان (است).»
ترجمه خرمشاهی:«و چون به ایشان گویند...»
یا در همین سوره چند آیه بعدتر:
(و قیل للذین اتقوا...)(36)
ترجمه ی میبدی:«گفتند متقیان را...»
ترجمه ی فیض الاسلام:«و بپرهیزکاران گفته شود... .»
ترجمه ی خرمشاهی:«و به پرهیزگاران گویند... .»
یک مثال دیگر از فعلی دیگر:
(یسقون من رحیق مختوم...)(37)
ترجمه ی میبدی: «می آشامانند ایشان را از رحیق [شراب صاف] مهر کرد.»
ترجمه فیض الاسلام: «از آشامیدنی خالص و پاک و پاکیزه که در ظرفتهای سر به مهر است به آنان می آشامانند.»
ترجمه ی خرمشاهی:«از شرابی مهر شده به آنان نوشانند.»
یک مثال قرآنی دیگر:
1) (وسیق الذین کفروا الی جهنم زمرا...)(38).
2) (وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا...)(39).
توضیح آنکه سیق فعل ماضی مجهول مفرد از مصدر سوق است؛ مثل قیل و قول. حال به ترجمه ی آنها در دو آیه ی منقول، عنایت فرمایید:
ترجمه ی میبدی:1) «و رانند ایشان را که نگرویدند، به دوزخ گروه گروه.»
ترجمه ی میبدی:2) «و رانند ایشان را که بپرهزیدند، از انبار گفتن با الله سوی بهشت گروه گروه.»
ترجمه ی فیض الاسلام:«1- آنانکه کافر شده و (به خدا و رسول) نگرویده اند، گروه گروه به سوی دوزخ رانده می شوند.»
2-«و آنانکه از (عذاب) پروردگارشان ترسیدند دسته دسته به سوی بهشت رانده می شوند.»
[یک نکته ی مهم معنایی در مورد ترجمه ی سیق وجود دارد که مترجمان باید اجتهاداً و تفسیراً با توجه به معنی، در ترجمه تغییر دهند، درست است که سیق هم در مورد دوزخیان و هم در مورد بهشتیان یکسان و با یک فعل و یک صبغه به کار رفته است، ولی در آیه القرآن به مترجم می گوید که فعل سیق /سوق در نص قرآنی آن تفاوت معنایی و کاربردی را ندارد که در فارسی دارد. دوزخیان را می شود راند، اما بهشتیان را نمی شود، بلکه باید راهنمایی کرد. و در ترجمه ی خرمشاهی، ویراست اول (تا چاپ سوم قطع رحلی) این تفاوت گذاشته نشده بود، ولی در ویراست دوم (چاپ چهارم و به بعد) آگاهانه متفاوت ترجمه شده است:
ترجمه ی خرمشاهی: 1) «و کافران را گروه گروه به سوی جهنم برانند.»
ترجمه ی خرمشاهی: 2) «و کسانی را که از پروردگارشان پروا کرده اند، گروه گروه، به سوی بهشت راهبر شوند.»
گاه تغییر فعل مجهول به معلوم، مستلزم وارد کردن تغییر در ساختار جمله یا عبارت ترجمه است.
فلی المثل:«glorified god» (انجیل مرقس، باب 2، آیه ی 12) - که در ترجمه ی فارسی اول به «خدا را تمجید کرده» ترجمه شده است- در زبان هوئیکل huichol می شود: said to god: yor are of good heart(کمابیش برابر با:«به خدا گویند:تو خوش قلبی») و در زبان آمیوئیشا amuesha می شود: said:god is great (تقریباً برابر با:«گویند: خدا بزرگ است»). و عبارت «to confess sins» (انجیل مرقس، باب 1، آیه ی 5) - که در ترجمه ی اول فارسی «به جهت آمرزش گناهان» ترجمه شده - در زبان شیپیبو shipibo چنین می شد:
«to say, it is true we have sinned»(کمابیش برابر با: «گفتن اینکه گناهکار بودن ما حقیقت دارد.»)

مثال قرآنی

عبارت پربسامد قرآنی «یاایها الذین امنوا» که زیاد در قرآن به کار رفته است ترجمه ی تحت اللفظی اش که آقای جلال الدین فارسی در ترجمه شان به کار برده اند و به صحت آن پای فشرده و مترجمان دیگر را بیراهه رو انگاشته اند، چنین است:«هان ای کسانی که ایمان آوردند» که چندین اشکال دارد. یا ایها مرکب از سه جزء (یا + ای +ها) در فارسی فقط همان «ای» معنی می دهد؛ چون در جای خود ثابت است که تفاوت ساختاری عظیمی بین زبان عربی با ادات تأکید و ساختارها و صیغه های بیانی خاص خود، و زبان فارسی وجود دارد. مهم تر آنکه ایشان از این نکته ی مهم غفلت ورزیده اند که این تعبیر شایع ترین خطاب قرآنی است (مانند یا ایها الناس = ای مردم). و نباید به وجه غیابی ترجمه شود. سوم اینکه در زبان عربی ماضی نقلی وجود دارد. ای کسانی که ایمان آورده اند(مشمول زمانی اش تا همه ی اعصار است، اما «کسانی که ایمان آوردند» فقط شامل حال مؤمنان صدر اول و هم عصر نزول وحی است. ترجمه ی خرمشاهی و بعضی دیگر از این عبارت، ساده و در عین حال دارای سه مشکل، فقط «ای مؤمنان» است.
اگر مثال فوق قدری با مثالهای کتاب مقدس فرق داشت، اینک یک مثال قرآنی که در آن صیغه ی مجهول و وجه غیاب به کار رفته و باید به معلوم و وجه خطاب ترجمه شود، به میان می آوریم:(وقالوا یایها الذی نزل علیه الذکر انک لمجنون)(40) ترجمه ی تحت اللفظی این عبارت قرآنی کما بیش چنین است: «و گفتند هان ای آنکه ذکر [چون ترجمه اش به قرآن، تفسیری است و به «یاد» غلط است] تو بی شک مجنونی.»
ترجمه ی میبدی:«کافران گفتند ای آنکس که پیغام و یاد بر وی فرو فرستادند تو دیوانه ای.»
ترجمه ی خرمشاهی: 1) در ویراست اول(تا چاپ سوم قطع رحلی): «و گفتند ای کسی که قرآن به او نازل شده است، به یقین تو دیوانه ای.»
2) در ویراست دوم (چاپ چهارم قطع رحلی و به بعد):«و گفتند ای کسی که قرآن بر تو نازل شده است، به یقین تو دیوانه ای.»
ترجمه ی فیض الاسلام:«و کفار (از روی استهزاء به پیغمبر) گفتند: ای کسی که قرآن براو فرود آمده هر آینه تو دیوانه ای.»
خوب است ترجمه ی دو مترجم عالیقدر را که اعتقاد به آوردن افزوده ها یا تغییرات تفسیری در متن ترجمه ندارند، بیاوریم و ببینیم که از چه قرارند:
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی:«و گفتند ای مردمی که قرآن بر تو نازل شده است حقا که تو دیوانه ای.»
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:«گفتند: ای کسی که بر او قرآن فرود آمده است، راستی که تو دیوانه ای.»
ترجمه ی تفسیری آیتی مانند خرمشاهی درست است؛ چرا که این جمله خطابی است. ترجمه ی میبدی و دکتر امامی دقت لفظی را رعایت کرده، ولی الزام معنایی را وانهاده است.

ت) سیر از بیان مضمر و ضمنی، به بیان صریح و ظاهر:

گاه هست که عناصر معنایی مهمی که به نحو مضمر در زبان مبدأ هست، به شناساندن صریح در آشکار سازی در زبان مقصد دارد. چنین افزوده های تفسیری، انواع و اقسام گوناگون و متعدد دارد. مثالهای زیر گسترده و تنوع آنها را نشان می دهد. در زبان ترک triqur عبارت «said to her, talitha cumi» (انجیل مرقس، باب 5، آیه ی 41) در ترجمه ی اول فارسی:«... فرمود طالیثا قومی، که ترجمه اش این است که به تو می گویم ای دختر برخیر.»
ترجمه ی دوم فارسی:«... به وی گفت طلیتا قومی که معنای آن این است که ای دختر تو را می گویم برخیر.»
ترجمه ی سوم فارسی:«... و فرمود دخترم، بلند شو.»
ترجمه ی اول انگلیسی: «and said unto her talitha cumi, which is, interpreted, damsel I say thee, arise...»
ترجمه ی دوم انگلیسی: «"he said to her "talitha cumi", which means "little girl, I say to you, arise...»
ترجمه ی عربی:«... و قال لها طلیثا قومی. الذی تفسیره یا صبیه لک اقول قومی» ملاحظه می شود که فقط ترجمه ی سوم فارسی که تفسیری است، تفسیری ترجمه نکرده است، بر خلاف پنج ترجمه ی دیگر و این جای شگفتی دارد.

مثال قرآنی

مثال قرآنی مشابه در آنجاهایی است که باید عین کلمات قرآنی را آورد و اگر مترجم ذوق تفسیری و رسالت رسانایی ترجمه دارد، توضیحی تفسیری = ترجمه ی آن عبارت اصلی را به دنبالش، ترجیحاً در داخل گیومه بیاورد. در این زمینه دو مثال به یاد نگارنده ی این سطور می افتد. حروف مقطعه یا فواتح سور الم /الف. لام. میم؛ الر/الف. لام را یا کهیعص /کاف.ها. یا. عین. صاد که همه ی مترجمان به همین گونه می آورند و از اسرار حل نشده ی قرآنی است، با وجود آنکه 10-12 نظریه درباره ی آنها عرضه شده، استثنا می کنیم هر چند بعضی از مترجمان نظیر شادروان الهی قمشه ای یا فیض الاسلام و اخیراً آیت الله مشکینی در ترجمه های خود، در برابر حروف مقطعه در داخل پرانتز و گاه - سهواً - بیرون آن تفسیرهایی برای این حروف آورده اند اما دو مثال واضح تر دیگر: در قرآن کریم هم «استرجاع» (گفتن کلمه یا عبارت «انالله و اناالیه راجعون» هم «حطه» (گفتن کلمه ای احتمالاً عبری به معنای استغفار)، هم «استثناء» (گفتن ان شاء الله)، و تهلیل (یعنی گفتن لا اله الا الله)آمده است و با ذکر مثال نقش دخالت عنصر تفسیری که مثبت و مطلوب است آشکار خواهد شد:
«الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه رجعون»(41)
ترجمه ی میبدی:«آن صابران که چون به ایشان رسید رسیدنی که دشوار آید گویند ما آن خداوند خویشیم و با او شدنی ایم و باری گشتنی.»
ترجمه ی فیض الاسلام:«آنان کسانی هستند که هرگاه مصیبت و اندوه و گرفتاری به ایشان روی دهد، می گویند: ما از آن خداوندیم و ما به سوی او باز می گردیم.»
ترجمه ی خرمشاهی:«کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد گویند:انا لله و انا الیه راجعون[ما از خداییم و به خدا باز می گردیم.]»
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی:«کسانی که چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما از آن خدا هستیم و به او باز می گردیم» دو اشکال در این ترجمه دیده می شود: 1)اذا نشان می دهد که جمله شرطیه دار است و نباید به ماضی ترجمه شود. مؤید صحت قول بنده اینکه حکم همیشگی این آیه فقط مربوط به عده ای خاص، یا همه ی گذشتگان (و در گذشتگان) عهد نزول وحی می شود. حال آنکه هزار و چهارصد سال است که رسم استرجاع جزو آیین های مسلمانی است 2) ترجمه کردن محض استرجاع یا انا لله... روا نیست. این اشتباه را بسیاری از مترجمان مرتکب شده اند؛ هم میبدی، هم جناب آیتی، و هم چنانکه نقل خواهد شد. آقای دکتر ابوالقاسم امامی.
ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی:«آنان که چون گزندی شان رسد گویند: ما از آن خدای ایم باز گرونده به سوی اوی ایم»(به نظر می رسد بازگرونده غلط چاپی و درستش بازگردنده باشد.) از یکی از این دوستان پرسیدم و از دیگرانی هم که صرفاً به ترجمه ی آن رأی می دهند می پرسم آیا در عمرتان که بیش از هزار بار استرجاع کرده اید یا استرجاع دیگران را شنیده اید، حتی یکی از آنها به فارسی بوده است؟
مثال دیگر:
(وادخلوا الباب سجداً و قولوا حطه...)(42).
(وقولوا حطه و ادخلوا الباب سجداً...)(43).
ترجمه ی میبدی:1)«و چون در روید پشت خم دادن در روید می گویید حطه - حطه فرو نه از ما گناهان-.»
ترجمه ی میبدی:2)«و می گویید چون می در شوید گناهان ما از ما فرونه و پشت خم داده از در درروید.»
ترجمه ی فیض الاسلام: 1) «به دروازه ی آن ده سجده کنان در آیید و بگویید:حطه، یعنی گناهانمان فرو ریز و ما را بیامرز...»
ترجمه ی فیض الاسلام: 2) «و بگویید حطه، یعنی خدایا گناهانمان فرو ریز و ما را بیامرز و به دروازه ی آن سجده کنان درآیید.»
ترجمه ی خرمشاهی: 1) «و از آن دروازه فروتنانه وارد شوید [و برای عذر خواهی] حطه بگویید... .»
ترجمه ی خرمشاهی: 2) «[و برای عذرخواهی] حطه بگویید و از آن دروازه فروتنانه وارد شوید. [برای تحقیق درباره ی حطه و اقوال مختلف در معنای حقیقی و استعاری آن به توضیحات ذیل آیه اول در ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی مراجعه فرمایید.]
سخن بر سر این است که کلمه ی حطه را که حتی بزرگ ترین محقق لغات دخیل قرآنی نتوانسته است اصلیت آن را بیاید، طبق الزام ساختار و بافت نص مقدس قرآن لاجرم باید به عین لفظ بیاوریم. و گرنه بی شک امکان داشت که در متن قرآن هم ترجمه ی آن یا معادل عربی آن بیاید مانند اقوال دیگر یهود:«ویقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع»(44)
ترجمه ی فیض الاسلام: «اگر آنان می گفتند: شنیدم و فرمان نبردیم و می گویند (ای محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) سخن ما را) بشنو در حالی که شنونده شدنی نباشی.»
مثال دیگر:
«... اذا اقسموا لیصرمنها مصبحین*ولایستثنون »(45)
ترجمه ی میبدی:«... آنگه که سوگند خوردند همگان که آن میوه ی خرما و انگور ببرند و با زرع به هم کنند سحرگاهان نزدیک بام. و نگفتند که اگر خدای خواهد.»
ترجمه ی فیض الاسلام: «آنگاه که سوگند یاد کردند که هنگام بامداد آمده و میوه های آن را بچینند و در (سوگند خود) استثناء نکرده و بیرون ننمودند (انشاء الله نگفتند).»
ترجمه ی خرمشاهی: «... آنگاه که سوگند خوردند که صبحگاهان میوه های آن را باز چینند. و ان شاء الله نگفتند.»
هر دو ترجمه درست است. ترجمه ی غلط این است که مترجمی به جای مفهوم استثناء لفظ آن را بیاورد:«و استثنا نکردند». «اگر خدا بخواهد» در زبان و ادب گذشته و حتی محاوره ی امروز فارسی رایج است. «استثنا» هم در ادب فارسی به همین معنی به کار می رود. مولوی گوید:

 

گرچه خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر

ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست

ای بسا نا آورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
(مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 48-50).

 

مثال قرآنی دیگر:

«انهم کانوا اذا قیل لهم لااله الاالله یستکبرون»(46)
ترجمه ی میبدی: « که ایشان آن بودند که چون ایشان را گفتند خدایی نیست مگر الله از پذیرفتن آن گردن می کشیدند.»
ترجمه ی فیض الاسلام:«زیرا آن گناهکاران (در دنیا) بودند که هرگاه به آنها گفته می شد (بگویید:) لا اله الله یعنی معبود و پرستیده شده ای جز خدا نیست تکبر و گردنکشی می نمودند.»
ترجمه ی خرمشاهی:«اینان چنان بودند که چون به آنان [کلمه ی] لااله الاالله گفته می شد، استکبار می روزیدند.»
به نظر نگارنده ی این سطور هر سه ترجمه رواست، اما شق سوم رواتر و رایج تر است؛ چرا که مسلمانان در گستره جغرافیا و طول تاریخ اسلام همواره لااله الاالله را به صورت عربی اصلی به کار برده اند و می برند. در زبان محاوره ی فارسی حتی وقتی که کسی تأسف و آزردگی خود را بیان می کند، یا می خواهد خونسردی و متانت خود را حفظ کند، گاه از لااله الاالله عیناً استفاده می کند: فی المثل مادری به فرزند نافرمان و ندانم کارش با سرزنش می گوید:«لا اله الاالله، بازهم به جای درس و مشق، داری تلویزیون تماشا می کنی؟.»

 

 

ث) تدارک نکات بلاغی

در بعضی زبانها پرسشهای بلاغی [اعم از پاسخ استفهامهای تقریری یا پاسخ بعضی جملات شرطی] نیاز به آوردن پاسخ دارد. یک سلسله از این سؤال ها در انجیل متی، باب 11، آیات 7-9 آمده است:
ترجمه ی اول فارسی:«... به سبب دیدن چه به بیابان رفته بودید آیا نیی را که از باد می جنبد. و به جهت مشاهده ی چه بیرون شتافتید آیا مردی را که به لباس نرم ملبس بود اینک آنان که لباس فاخر پوشیده اند در خانه ی سلاطین اند. پس بهر تماشای چه بیرون رفته اید آیا پیغمبری را بلی به شما می گویم از پیغمبر هم افضل.»
ملاحظه می شود که این ترجمه خشک و خام و نابسامان است و مترجم نتوانسته است حق استفهامها را با پاسخهای تفسیری مثبت یا منفی مناسب به جای آورد. به ترجمه های دیگر توجه می فرمایید:
ترجمه ی دوم فارسی هم کما بیش همان اشکالات را دارد. اما ترجمه ی سوم فارسی که تفسیری است با افزوده های تفسیری بجا متن را کاملاً مفهوم ساخته است:«... آن مرد که برای دیدنش به بیابان یهودیه رفته بودید که بود؟ آیا مردی بود سست چون علف، که از هروزش بادی بلرزد؟ آیا مردی بود با لباسهای گرانقیمت؟ کسانی که لباسهای گران قیمت می پوشند در قصرها زندگی می کنند، نه دربیابان، آیا رفته بودید پیامبری را ببینید؟ بلی، به شما می گویم که یحیی از یک پیامبر نیز بزرگ تر است... .»

مثال قرآنی

از ایجاز و حذف فراوان قرآنی فقط چند مثال از «لو» شرطیه می زنیم که پاسخش در قرآن کریم نیامده و مترجمان غالباً با افزوده ی تفسیری در داخل قلاب/پرانتز در متن یا با توضیح در پای صفحات آنها را آشکار کرده اند:
«ولو ان قرءانا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او کلم به الموتی بل لله الامر جمیعاً)(47)
ترجمه ی میبدی:«اگر هرگز قرآنی بودی که به آن کوه روان کردندی، یا با آن زمین بریدندی یا به آن مرده را سخن شنوانیدندی، این قرآن بودی، بلکه خدای راست فرمان... .»
ترجمه ی مفهوم و متینی است و جزا یا پاسخ لو را آشکار کرده است:این قرآن بودی. ترجمه ی فیض الاسلام: و اگر قرآن و کتابی (در جهان) یافت می شد که به سبب زمین شکافته می شد، یا مرده ها(پس از زنده شدنشان) به سخن می آمدند، هر آینه این قرآن بود، بلکه هر امر و فرمانی از آن خداست.»
ترجمه خرمشاهی: «و اگر قرآنی بود که کوها از [هیبت آن] به حرکت در می آمد و زمین می شکافت و یا مردگان را آن سخن در می آمدند[همین قرآن بود، و باز ایمان نمی آوردند]؛ آری سر رشته ی کارها همه به دست خداست.»
حال ببینیم دو ترجمه ای که به افزایش یا کاهش یا ایراد تصرفات در متن از سوی مترجم اعتقاد ندارند، این عبارت قرآنی را چگونه ترجمه کرده اند.»
ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی: «اگر قرآنی توانست بود که کوهها بدان به جنبش آیند یازمین پاره پاره شود یا مردگان را به سخن آرد، جز این قرآن نمی بود، که همه ی کارها از آن خداست.»
ملاحظه می شود که افزوده ی تفسیری را بدون استفاده از قلاب/پرانتز در ترجمه آورده اند. ولی این افزوده ی ناقص است؛ زیرا همین قرآن این کارهای معجزه وار را انجام نداده اند. در افزوده ی تفسیری ترجمه ی دکتر امامی که نقل می کنیم تأمل شود و همه ی این چهار ترجمه از این نظر با ترجمه ی خرمشاهی مقایسه شود:
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:«اگر قرآنی می بود که کوهها رانده می شدند، یا زمین بدان پاره پاره می شد، یا مردگان بدان به سخن می آمدند... .» [و در پای صفحه این توضیح آمده است:قطع جمله یا حذف جواب «لو» از متن آیه قرآن کریم است؛ یعنی باز نمی گردیدند.] کار سراسر خدای راست... .»
یا در همین صفحه از قرآن کریم یعنی دو آیه بعد از این، یک محذوف دیگر در برابر جمله ی سؤالی پیش آمده است: «افمن هو قایم علی کل نفس بما کسبت...» و پاسخ آن نیامده است.
ترجمه ی میبدی:«آن کسی که به ایستاد دارد به نگاهبانی وی کردار خلق شمارد و اسرار و انفاس ایشان سنجد و الحاظ و الفاظ ایشان شمرد، همچون کسی است که این هیج نتواند و ندارد.»
آری میبدی مبالغی - سه جمله -تفسیر غیر لازم و سپس پاسخ تفسیری محذوف در نص مقدس را آورده است.
ترجمه ی فیض الاسلام:«(پس از آن مشرکین را سرزنش نموده می فرماید:) آیا کیست بر هر نفس و کسی به آنچه (خوبی و بدی که) به جا آورده حافظ و نگهبان باشد؟»
ترجمه ی خرمشاهی:«آیا کسی که حاکم بر هر کسی و کار و کردار اوست [همانند کسی است که چنین نیست؟]»
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی: «آیا آنکه بر همه ی مردم و اعمالشان ناظر است، همانند بتان است؟ که افزوده ی تفسیری را در متن ترجمه بدون قلاب و پرانتز دارد.
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:«آیا کسی که بر هر نی در آن چه کند، نگاهبان است...». [پانویس- قطع جمله از متن قرآن کریم است؛ یعنی با جز خود برابر است؟].
مقاله دامنگستر شده است و به اندازه ای که تاکنون سخن گفته ایم درباره دخالت عنصر تفسیری در ترجمه ی کتب مقدس، حرف و سخن و مثال و شاهد از این دو سه زبان داریم. و تازه هنوز به ترجمه ی اوستا اشاره ای نکرده ایم و آن را برای پایان مقاله گذاشته ایم.
اما پیش از آن لازم است که از انواع دیگر دخالت عنصر تفسیری در قرآن کریم مثالهای بیشتری بزنیم، که باز حق مطلب ادا نخواهد شد. و فقط در حجمی برابر با یک کتاب 200-300 صحه ای می توان حق این پدیده مهم زبانشناختی - ترجمه ای را درباره ی ترجمه (های) قرآن کریم ادا کرد.

تغییر و تصرف و عدول از ساختار متن اصلی در ترجمه

امین ترین و دقیق ترین مترجمان قرآن هم گاه ناگزیر، نظر به تفاوت دو زبان عربی (از خانواده ی زبانهای سامی) و فارسی (از خانواده ی زبانهای هند و اروپایی که وام واژه یا لغات دخیل بی شماری از عربی در بر دارد: یعنی همواره از بیش از عصر شاهنامه تا امروز پیرامون پنجاه درصد واژگان نوشته های فارسی عیناً یا غالباً با تغییر و تصرف و تحول لفظی، آوایی، معنای متخذ یا مقتبس از عربی است. خط فارسی هم با تغییراتی اندک همان خط عربی است)، خواه - ناخواه، آگاهانه یا ناآگاهانه تغییر و تصرفاتی بنا به اقتضائات زبان مقصد (فارسی) در ترجمه ی خود دارد می کند، که چیزی فراتر از، یا متفاوت با ترجمه ی لفظ به لفظ محض است. اینک چند مثال:

مثال قرآنی

نخست باز در میان مترجمان معاصر و امروزین قرآن کریم به فارسی نگارنده این سطور به پدیده ی واو استینافیه که واو آغازین کلام است؛ فی المثل در «ولکم فی القصاص حیاه یاولی الالباب»(48) در ترجمه اشاره کرد و در مقاله ای با مقایسه و مقابله ی 23 ترجمه فارسی و انگلیسی به این نتیجه رسید که گرایش عمومی - و نه سراسری - در ترجمه به این دو زبان، حذف بیش از هشتاد درصد واوهای استینافیه است. و دلیل زبانشناسی اش هم این است که چون این پدیده در زبانهای فارسی و انگلیسی وجود ندارد. با نوع دیگر حرف عطف (در فارسی واو عاطفه، و در انگلیسی and اشتباه می شود.)(49)
نیز نخست بار نگارنده ی این سطور در میان مترجمان امروز، در مقابل ترجمه کردن حدوداً ده - دوازده مورد واو زائده مقاومت کرد و دید و نشان داد که آوردن و آشکار ساختن آنها در ترجمه ی فارسی، معنی را دچار خدشه و اختلال می سازد. بعضی از منتقدان بحث اعتقادی - به جای انتقادی و علمی - کردند که در قرآن کریم هیچ چیز زائد نیست. عرض کردم و درست است، در نص و نثر قرآن حتی فصیح و ملیح است، مانند همان واو استینافیه، ولی در ترجمه به فارسی یا انگلیسی یا چه بسیار زبانهای دیگر، حذف آن ارجح و بلکه الزامی است. سپس مقاله ای مفصل در این باب نوشتم و به نقل و استناد از مغنی اللبیب ابن هشام (نابغه نحوی قرن هشتم هجری که ابن خلدون او را انحی من سیبویه / دستور زبان دان تر از سیبویه [صاحب الکتاب نخستن دستور نامه نحو عربی] می خواند) که محبوب ترین کتاب مادام العمر مرحوم علامه ی قزوینی - مانند دیوان حافظ، در سراسر عمرش بوده - ثابت نمودم که حق با من است. فقط مثالهای او قدری از مثالهای من کم تر است، و دیگر اینکه او هم این واو را در میان نوزده - بیست گونه واو در زبان عربی و قرآن کریم، زائده می نامد(50)، اینک دو مثال برجسته از این نوع واو «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض ولیکون من الموقنین»(51).
ترجمه ی میبدی:«همچنان که هست با ابراهیم نمودیم آنچه از نشانه های پادشاهی ماست در آسمان و زمین، تا بود از بی گمانان.»
چنانکه ملاحظه می شود طبیعت زبان فارسی ازقبول این و(واو) ابا دارد، یعنی در اسلوب فارسی نویسی / گوی نمی گنجد، اما میبدی آن را در ترجمه حفظ کرده است.
ترجمه ی فیض الاسلام:«و همچنین که ابراهیم را به توحید و معرفت شناسایی خود آگاه ساختیم، بزرگی آسمان و زمین را به او نشان دادیم تا (عجایب و شگفتیهای مخلوقات و آفریده شده های ما را ببیند،) و از اهل یقین و باور باشد.»
ترجمه ی خرمشاهی:«و بدینسان ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم می نمایانیم تا از اصحاب یقین گردد».(با حذف واو زائده).
ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی: «بدین سان به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین گردد.»(با حذف واو زائده).
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:«هم بدینسان، گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم می نمودیم تا از بی گمانان شود.» (باحذف واو زائده ).
یک مثال دیگر از همین واو.
«فلما ذهبوا بهی واجمعوا ان یجعلوه فی غیب الجب و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا و هم لایشعرون »(52)
ترجمه ی میبدی:«چون ببردند او را و در دل کردند که او را در کنج چاه کنند و پیغام دادیم ما به او ناچار ایشان را خبر کنی به آنچه می کنند امروز و ایشان نمی دانند.»(با آوردن واو زائده ».
ترجمه ی فیض الاسلام:«پس چون یوسف را بردند، اتفاق نموده و هم رأی و اندیشه شدند که وی را در ته چاه بیفکنند و ما به سوی او وحی نموده و (جبرئیل) را فرستادیم که البته ایشان را به این کار آگاه می گردانی؛ در حالی که ایشان نمی فهمند و در نمی یابند.»
ترجمه ی خرمشاهی:«چون او را[همراه] بردند و همداستان شدند که او را در نهانگاه چاه بگذارند، به او وحی [/الهام] کردیم که [سرانجام] ایشان را در حالی که هیچ آگاه نیستند؛ از[چون و چند] این کارشان آگاه خواهی ساخت و خود ندانند.» (با حذف واو زائده).
ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی:«چون او را بردند و هماهنگ شدند که در عمق تاریک چاهش بیفکنند، به او وحی کردیم که ایشان را از این کارشان آگاه خواهی ساخت و خود ندانند.» (با حذف واو زائده).
ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی:«پس چون وی را ببردند و همداستان شدند که در بن چاه اش افکنند و به او وحی کردیم که تو از این کارشان آگاه خواهی کردشان و ایشان ندانند.» (با حفظ واو زائده در ترجمه).

نمونه های دیگر از عدول از ساختار متن اصلی

«ولاتوتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاماً و ارزقوهم فیها و اکسوهم و قولوا لهم قولاً معروفاً»(53)
ترجمه ی فیض الاسلام:«به سفهاء و کم خردان اموال و داراییهاتان را (داراییهاشان را) که خدا قوام زندگانی شما را به آن قرار داده مدهید و ایشان را از آن اموال روزی دهید و بپوشانید و با گفتار نیکو و پسندیده با ایشان گفتگو کنید.»
مشکل غریبی که در اینجا هست و البته علمای بلاغت آن را حل کرده اند. اینکه خداوند خطاب به عقلایی که سرپرستی اموال کم خردان (به تعبیر امروز عقب افتادگان ذهنی و معلولان روانی و نظایر آنها) را که قادر به اداره ی اموال و امور زندگی خود به استقلال، و بدون حمایت دیگران نیستند. می فرماید: اموالتان را به سفیهان ندهید. حال آنکه در واقع و طبق تجربه و امر واقع اموال، اموال سفیهان است. وگرنه به حکم عقل و تجربه و سنت و تاریخ، بدیهی است که هیچ عاقلی، اموالش را به سفیهان نمی دهد.
نگارنده ی این سطور در ویراست اول ترجمه ی خود در متن ترجمه، به جای «اموالتان»، «اموالشان» آورده بود، و در حاشیه توضیحات عقلی و نقلی قانع کننده عرضه داشته بود. ولی در ویراست دوم با تأمل بیشتر و یافتن یک مثال قرآنی دیگر که درباره ی زنان مطلقه می فرماید: «لاتخرجوهن من بیوتهن...»(54) یعنی آنان را از خانه های شان بیرون نکنید، حال آنکه خانه علی العمده و الاغلب متعلق به شوهران بوده، نه زنان، و نیر توجه به این امر بلاغی که می گوید برای اضافه ی چیزی به کسی، ادنی (کوچک ترین ) مناسبت کافی است، و نیز اینکه بالصراحه نمی توان ضمیری قرآنی را جز با دلایل مکفی نحوی، و نه معنایی و معنی شناختی (مانند این مورد ) تغییر داد، لذا آن را به این صورت اصلاح کردم، یعنی ترجمه ی جدیدم چنین است: «و به کم خردان اموالتان/اموالشان را که خداوند شما را به سرپرستی آن گماشته است ندهید، و از [سود وبهره] آن خوراک و پوشاکشان دهید و با آنان به زبان خوش سخن بگویید». برای تفضیل بیشتر و دیدن اقوال مفسران و صاحب نظران به ترجمه ی نگارنده این سطور، و حاشیه ی ذیل آیه مراجعه فرمایید.
«لاتحسین الذین یفرحون بما اتوا و یحبون ان یحمدوا بمالم یفعلوا فلاتحسبنهم بمفازه من العذاب ولهم عذاب الیم»(55).
که «لاتحسبن» دو بار (بار دوم با افزوده شدن ضمیر مفعولی «هم»)تکرار شده و در فارسی به آسانی نمی توان هر دو را آورد.
بنده در ترجمه ی خود یکی از آنها را به فارسی در آورده ام، و هر چه در ساختار و بافتار ترجمه ی خود می نگرم می بینم که نمی توانسته ام هر دو بار را در ترجمه ظاهر کنم. اما در حاشیه ی ترجمه آورده ام: با وجود «لاتحسبن» در اول آیه، ظاهراً به «فلاتحسبنهم» در اواخر آیه نیازی نیست، ولی نظر به فاصله ای که در میان افتاده، چنین تکرار [در نص و نثر اعجازین و مقدس قرآن] خالی از فایده و لطف نیست، و [چنین پدیده ای ] در کلام عرب و حتی نظم و نثر فارسی سابقه دارد. [در اینجا مثالهایی از شعر فارسی که البته به اندازه ی دلخواه، تطابق و انطباق دقیق با تکرار مورد بحث ندارند، به امید آنکه در آینده مثالهای مناسب تری پیدا شود، عرضه می دارم. بیت اول از حافظ است و دوم گویا از رودکی[؟]

 

شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش

[که «گو»ی دوم زائد به نظر می رسد، اما انصاف را که ملاحت دارد.]

ادب مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر
نه من غریبم و شاه جهان غریب نواز

که می توانست بگوید سخنم را ادب و فصاحت و شعر مگیر. حال آنکه سه بار فعل را آن هم در یک مصراع تکرار می کند و می بینیم که خوشایند هم هست. حال ببینیم مترجمان پنج گانه ی فارسی که در این شواهد و مثالها از آنان نقل قول می کنیم در ترجمه ی آیه ی مورد بحث چه کرده اند:
ترجمه ی میبدی:«مپندار ایشان که شاد می شوند به آنچه کردند و دوست می دارند که ایشان را بستایند به آنچه نمی کند. مپندار ایشان را که اهل رستن اند و به جای رستن اند از عذاب و ایشان راست عذابی درد نمای.» (با حفظ ترجمه ی فعل دوم)
ترجمه ی فیض الاسلام «(ای محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)) گمان مکن کسانی (یهود و نصاری) به آنچه کردند شاد می گردند و دوست دارند به آنچه نکردند (نقص عهد و پیمان شکن شان( سپاسگزاری شوند (مردم ایشان را بستایند) البته مپندار که آنان را (در آخرت) پناهی از عذاب و شکنجه (دوزخ) باشد، و (لیکن) برای آنان عذاب دردناک خواهد بود.»
ترجمه ی خرمشاهی:«هرگز کسانی را که به آنچه کرده اند شادمانی می کنند، و دوست دارند برای آنچه نکرده اند، ستوده شوند، رسته از عذاب مپندار و عذابی دردناک [در پیش] دارند» (با حذف ترجمه ی فعل دوم)
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی:«آنان را که از کارهایی که کرده اند شادمان شده اند، و دوست دارند به سبب کارهای ناکرده خویش مورد ستایش قرار گیرند، مپندار که در پناهگاهی دور از عذاب خدا باشند. برایشان عذابی درد آور مهیاست.» (با حذف ترجمه ی فعل دوم و افزایش تفسیری کلمه ی «خدا» بعد از عذاب اول)
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:«مپندار کسانی را، که بدان چه کرده اند شادمان اند و دوست می دارند که به کارهای ناکرده شان ستایش شوند، از کیفر برکنار مپندارشان، ایشان را کیفری است دردناک.» (با تکرار ترجمه ی فعل دوم)
تقدم و تأخر الزامی کلمات در ترجمه، برخلاف نص
«ارءیت من اتخذ الهه و هوانه...»(56)«افرءیت من اتخذ الهه و هونه...»(57)
أرأیت /أفرأیت به گفته ی قاطبه مفسران و واژه پژوهان، عبارت از رؤیت قلبی است، نه دیدن با چشم، یعنی ملاحظه کرده ای؟ در نگریسته ای(در فارسی نگریستن با دیدن فرق دارد)، تأمل کرده ای؟ عبارت «من اتخذ الهه هواه» اگر لفظ به لفظ و با قطع نظر از معنی و تفاوت باریک معنایی فیما بین دو شکل ممکن از ترجمه، ترجمه شود از این قرار است: کسی را که خدای خود را هوای نفسش گرفت. اما چنین شخصی خدایی ندارد، که آن را هوای نفسش بگیرد، بلکه مسلماً و به عنوان امر واقع «هوای نفس»دارد، و آن را همچون و به منزله ی خدا برای خود می گیرد. به ترجمه ی مترجمان توجه می کنیم:
ترجمه ی میبدی: 1) «دیدی آن مرد (چگویی در آن مرد) که (خوش آمد خویش) خویشتن را به خدای گرفت... .»
ترجمه درست است اگر چه عبارات نابسامان است و «دیدی» حاکی از رؤیت فیزیکی است که در این موارد ناممکن است. و با تذکر این نکته که افزودن پرانتزها از سوی مصحح - شادروان استاد سید حسن سادات ناصری - است.
ترجمه ی میبدی:2)«دیدی آن مرد را پسند خویش خدای خویش گرفت... .» ترجمه ی درست.
ترجمه ی فیض الاسلام:1)«آیا دیدی؟ (البته دیده ای)کسی را که هوی و خواهش خود را معبود و خدایش فرا گرفته.»
ترجمه ی فیض الاسلام:2)«آیا دیده (دانسته)ای کسی را که هوی و خواهش خود را خدای خویش گرفته.»
ترجمه ی خرمشاهی: 1)«آیا در [کار] آن کسی که هوای نفسش را چون خدای خود را خدای گرفته بود؛ تأمل کرده ای؟.
ترجمه ی خرمشاهی: 2)«آیا دیده ای آن کس را که هوای نفسش را [همچون] خدای خود گرفت...» هر دو لااقل به نظر بنده که انها را برگردانده ام درست است. اما در عجبم که برخلاف دهها مورد دیگر چرا «افرأیت» را [ترجمه ی عبارت دوم] به نادرستی به «دیدی» ترجمه کرده اند.
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی:1)«ایا آن کس را که هوای نفس را به خدایی گرفته بود دیدی ؟... .»
ترجمه ی درست است مگر در مورد «دیدی». و حذف بی دلیل دو ضمیر«ه» در «الهه» و «هواه». و جای شگفتی و خوشوقتی است که هر دو ضمیر را بدرستی در ترجمه ی عبارت دوم ظاهر کرده اند:
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی:2)«آیا آن کس را که هوسش را چون خدای خود گرفت... دیده ای ؟» که اصل و اساس ترجمه درست است، مگر اندک خدشه ای در ترجمه به «دیده ای».
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:1)«آیا دیده ای آن را که خواهش خویش را خدای خویش گرفته است؟» که در اصل مورد بحث درست است، با ایراد در ترجمه ی «آیا دیده ای».
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی:2)«پس آیا دیده ای آن را که خواهش خویش را پرسته خویش گرفته است... .»
در پای صفحه ی این توضیح آمده است:«پرسته:معبود». مترجم محترم در ترجمه ی عبارت اول «اله» را بدرستی و بی هیچ مشکل و مشکل زایی به «خدا» ترجمه کرده، ولی در ترجمه ی عبارت دوم، همان کلمه را به «پرسته» - که یا کهن و مهجور و لذا دیریاب و بلکه نامفهوم است، و یا برساخته ی خود ایشان - ترجمه کرده و چون ملاحظه کرده که شفاف و معنی نما نیست در پای صفحه آن را معنی کرده است. جای این سؤال هست «اله» که از نظر ایشان و در اثر ایشان دو معادل «خدا» و «معبود» دارد و این دو معادل در کمال معادله و صحت و رقت اند، چرا باید بی جهت به پرسته ی نامفهوم ترجمه شود. ایشان با دو گونه عمل کردن و با توضیح دادن در حاشیه در واقع ناخشنودی خود را از این معادل یا نادرسایی آن نشان داده است.
1)«ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین»(58)
2)«وقالوا ماهی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر...»(59)
مشکل ظاهری که در نظر اول در این آیه و بعضی آیه ها یا عبارات قرآنی مشاهده می شود این است که؛ در اینجا دهریان، می گویند می میریم و زندگی می کنیم و روزگار (دهر) است که ما را به نیستی می کشاند. حال آنکه نظر به واقع و تجربه، ابتدا باید زندگی در میان آیه سپس مرگ؛ چنانکه در بسیاری جاهای دیگر قرآن طبق ترتیب طبیعی ابتدا [سخنی از] زندگی به میان می آید (فی المثل در سوره ی توبه:55؛ مریم، 15، 33؛ اسراء:75؛ جاثیه:26و...) اما در مورد دیگری هم مرگ مقدم بر زندگی می آید:
3) «الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملاً...»(60).
حال به ترجمه ها رجوع می کنیم:
ترجمه ی میبدی:1)«نیست این مگر زندگانی ما این جهانی، هم ایدر می زییم و هم ایدر می میریم و ما انگیختنی نیستیم.» (ترجمه با عدول از ساختار اصل، و تقدم و تأخر).
ترجمه ی میبدی:2)«(زنادقه) گفتند نیست مگر زندگانی ما این جهانی می زییم و می میریم و نمی میراند ما را مگر گیتی... .»
(ترجمه با عدول از ساختار متن اصلی، و تقدم و تأخر وارد کردن در زبان مقصد؛ مانند مورد پیشین.)
ترجمه ی میبدی 3)«او که بیافرید مرگی و زندگانی تا بیازماید شما را که کیست از شما نکوکارتر... .»(ترجمه با تبعیت از ساختار متن اصلی).
ترجمه ی فیض الاسلام: 1)«نیست آن زندگی مگر (همین) زندگی ما در دنیا می میریم و زنده می شویم و ما (پس از آنکه مردیم) برانگیخته شدگان نیستیم(دوباره زنده نخواهیم شد).»
ترجمه ی فیض الاسلام: 2)«گفتند: نیست حیات و زندگی مگر حیات و زندگی دنیا (که ما در آن هستیم، و پس از این عالم سرای دیگر نمی باشد) می میریم و زنده می شویم (برخی از ما از دنیا می روند و برخی به دنیا می آیند) و جز روزگار ما را هلاک و تباه نمی گرداند... .»
ترجمه ی فیض الاسلام: 3)«خدایی که مرگ و زندگی را آفرید (مقدم داشتن مرگ «که آن هم مانند تاریکی در برابر روشنایی موجود و هستی است» برای زندگی برای آن است که مرگ مردم را به نیکوکاری خواننده تر است؛ چنانکه می فرماید:)تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است... .»
ترجمه ی خرمشاهی: 1)«این جز زندگانی دنیای ما نیست که [بعضی] می میریم و [بعضی] زندگی می کنیم، و ما [هرگز] بر انگیختنی نیستیم.»(حفظ ساختار متن در ترجمه، با استفاده از بعضی افزوده های تفسیری)
ترجمه ی خرمشاهی: 2)«و گویند چیزی جز زندگی دنیوی ما در کار نیست که زندگی می کنیم و می میریم و چیزی جز روزگار ما را نابود نمی کند...» (عدول از ساختاری اصلی در ترجمه ).
ترجمه ی خرمشاهی: 3)«کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید... .»(ترجمه با حفظ ساختار متن اصلی).
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی: 1)«جز همین زندگانی دنیوی ما هیچ نیست، به دنیا می آییم و می میریم و دیگر بار زنده نمی شویم.» (ترجمه با عدول ازساختار متن اصلی). ایرادی که در کلمه یا تعبیر دیگری از این ترجمه می توان گرفت این است که «نحیا» یعنی «زندگی می کنیم»، و معادل برگزیده استاد آیتی نادرست است؛ زیرا «به دنیا می آییم» یعنی زاده می شویم، و زادن با زیستن دو چیز است، اگر چه با هم ربط دارد.
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی: 2)«و گفتند: جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست. می میریم و زنده می شویم و ما را جز دهر هلاک نکند... .» (ترجمه با حفظ ساختار متن اصلی).
ترجمه ی استاد عبدالمحمد آیتی: 3)«آنکه مرگ و زندگی را بیافریند، تا بیازمایدتان که کدام یک از شما به عمل نیکوتر است... .» (ترجمه با حفظ ساختار متن اصلی).
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی: 1)«نیست جز همین زندگی فرودین مان. می میریم و می زییم، ما برانگیخته نئیم.» دست کم چهار ایراد در این ترجمه - که در دو کلمه ی مورد بحث بر وفق ساختار متن اصلی انجام گرفته - مشهود است و اهل فن خود پی می برند.
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی: 2)«گفتند: نیست جز همین زندگی فرودین. می میریم و می زییم[و در پای صفحه توضیح داده شده است که می زییم: زندگی می کنیم[جز روزگار نابود می نکندمان.» (ترجمه با حفظ ساختار متن در آن دو کلمه ی مورد بحث).
ترجمه ی دکتر ابوالقاسم امامی: 3)«آنکه مرگ و زندگی را آفرید، تا بیازمایدتان، که کدام تان به کردار نیکوترید.» (ترجمه با حفظ ساختار متن اصلی).
نگارنده ی این سطور بیش از 200 مثال و مورد قرآنی که لازم است ترجمه ی آنها تفسیری انجام گیرد یادداشت کرده است که شاید ذیل 8-10 مقوله قابل تقسیم اند. اما طرح همه ی آنها این مقاله را به حد یک رساله می رساند. به نظر می رسد، همین مقدار که نقل شد، اثبات مقصود را کفایت است.

درباره ی ترجمه ی تفسیری اوستا

اینک به بحثی حتی المقدور و به ناگزیر کوتاه، البته با شواهد و مثالهای لازم از ترجمه ی اوستا می پردازیم. اما درباره ی ترجمه ی اوستا و دخالت عنصر تفسیری در آن، نمی توان به شیوه ی ترجمه کتاب مقدس و قرآن کریم بحث کرد؛ زیرا در صورتی امکان داشت و کسی می توانست همین گونه درباره ی ترجمه اوستا به فارسی اظهار نظر کند، که به زبان اوستایی و پهلوی، و شرح و ترجمه های اوستا به زبانهای دیگر و به متون مبنا یا بینابین دسترسی داشته باشد.
اینک چند مثال از ترجمه ی شیوای استاد حلیل دوستخواه نقل می کنیم:
1) «هیچ کدام از این گناهکاران در نمی یابند که کامیابی - همان گونه که زندگی به ما آموخته و بدانسان که با [آزمون] آهن گدازان گفته شده - به کار و کوشش [باز بسته است.]» (گاهان، سینه، هات 32، بند7)، (ص24).
2) «همچنین بهترین [پاداش] ازآن او [در پای صفحه:اشاره است به «کسی که دیگران را به بهروزی می رساند» در بند پیش] باد. ای مزدا! کسی که [برای دیگران] خواستار روشنایی است، روشنایی[بدو] ارزانی خواهد شد... .» (گاهان، سینه، هات 43، بند2)، (ص39).
3) «ای مزدا!ترا توانا و پاک شناختم؛ آنگاه که [دانستم] در پرتو توانایی ات، آرزوهای ما برآورده خواهد شد؛ آنگاه که [دریافتم] اشونان و دروندان را پاداش [و پادا فراه] خواهی بخشید؛ آنگاه که [پی بردم] در پرتو گرمای «آذر» تو - که نیرومندی اش از «اشه» است - نیروی منش نیک به من روی خواهد نمود.» (سرود دوم، سینه، هات 43، بند4)، (ص40).
4) «ای اهوره! این را از تو می پرسم مرا به درستی [پاسخ] گوی: کدامین کس زمین را در زبر نگاهداشت و سپهر را [برفراز] جای داد که فرو نیفتد؟ کیست که آب و گیاه را [بیافرید]؟ کیست که باد و ابر تیره را شتاب بخشید؟...» (سینه، هات44، بند 4)، (ص45).
5) «هر آن اشونی را که با این نماز [ویژه] خشنودی ردان خویشتن را آمرزش خواهان به پیشگاه تو اندر آید، تو او را به [پایگاههای ] اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک[دربهشت] رسانی»(...هات55، بند4)، (ص217).

سخن آخر

چنانکه در این بحث نسبتاً مفصل دیده شده، دخالت یافتن یا دخالت دادن عنصر تفسیر در ترجمه ی کتب مقدس، به دلایل چندگانه، امری ناگزیر و مطلوب است. بعضی از دلایل چندگانه عبارت اند از تفاوت خانواده و ساختار و دستورزبان زبانها، تفاوت ذخیره ی واژگانی زبانها و اصطلاحات و تعبیرات اصطلاحی، تفاوت فرهنگی زبانها، اقتضائات بلاغی هر یک از دو زبان مبدأ و مقصد، و در یک کلمه همانند نبودن زبانها و مسائل دیگری که به جزئیات بسیاری از آنها در متن مقاله اشاره شد. ناگزیر بودن هم یعنی برای خوشخوانی و طبیعی بودن ساختار جملات و عبارات و تعبیرات در زبان مقصد، چاره ای از این دخالت (به سه صورت افزودن، کاستن و تغییر دادن) نیست. مطلوب بودن آن هم این است که بار امانت معنی بهتر (شیواتر، خوشخوان تر، مفهوم تر و طبیعی تر) به مخاطبان ترجمه (زبان مقصد رسانده می شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. فهرست نسخ خطی قرآنهای مترجم کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، تدوین محمد آصف فکرت، ج1، مشهد: آستان قدس رضوی 1363.
2. ترجمه کتاب مقدس به قلم محمد فاضل خان گروسی است نه همدانی ر. ک: آینه پژوهش سال سیزدهم، شماره 75 (مرداد - شهریور 1381)، مقاله، «کتاب مقدس؛ ترجمه گروسی یا همدانی به قلم: محمد علی کوشا».
3. جمعاً چهار ترجمه الف) ترجمه میبدی با این مشخصات: قرآن کریم با ترجمه نوبت اول از (تفسیر) کشف الاسرار میبدی. از روی متن مصحح استاد علی اصغر حکمت، [به کوشش و با ] پیشگفتار دکتر سید حسن سادات ناصری. تهران: ابن سینا، تاریخ مقدمه 1351.
ب) ترجمه بهاء الدین خرمشاهی با این مشخصات: قرآن کریم. ترجمه، توضیحات و واژه نامه از بهاء الدین خرم شاهی، تهران: نشر جامی- نیلوفر، ویراست دوم ( چاپ چهارم قطع رحلی) 1381. میبدی در عمل نشان داده است که در همان نوبت اول تفسیرش که ترجمه محض آیات قرآن است تفسیری عمل می کند. خرمشاهی هم به ضرورت و فایده و اهمیت این شیوه ترجمه معتقد است و در ترجمه اش حتی یک واو اضافه را درون قلاب آورده است. و هر سه نوع دخالت تفسیری یعنی افزایش و کاهش و تصرف و تغییر ساختار را به فراوانی در ترجمه خود به کار برده است. ضمناً یک نوع از تفسیری بودن قطع رحلی، نیمه پایین صفحه را به توضیحات تفسیری و حل مشکلات معنایی و لفظی متن یا معرفی اعلام یا توضیح واژگان یا مسائل کلامی، فقهی، بلاغی، دستور زبانی و غیره اختصاص داده است. در ترجمه فارسی بعدی با نیاوردن مراد تفسیری درون قلاب یا پرانتز و آوردن بعضی توضیحات تفسیری و حل مشکلات معنایی و لفظی متن یا معرفی اعلام یا توضیح واژگان یا مسائل کلامی، فقهی، بلاغی دستور زبانی و غیره اختصاص داده است. در ترجمه فارسی بعدی با نیاوردن مراد تفسیری درون قلاب یا پرانتز و آوردن بعضی توضیحات تفسیری، این گونه نمایانده اند که به ترجمه تفسیری یا از آن خفیف تر که مراد اصلی است، یعنی دخالت دادن عنصر تفسیر در ترجمه، هنگام ضرورت، اعتقاد ندارند، اما در عمل چنانکه نقل دهها نمونه از ترجمه آنها نشان می دهد افزوده ها و تصرفات و تغییرات ساختاری تفسیری در متن ترجمه به اندازه مترجمان قائل به این افزوده ها آورده اند.
پ) ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی، چاپ سوم، تهران: سروش، 1371.
ت) ترجمه دکتر ابوالقاسم امامی، چاپ دوم، تهران: اسوه، 1377.
4. الف: ترجمه اول فارسی: کتاب مقدس، عهد عتیق و عهد جدید: ترجمه فاضل خان همدانی [و] ویلیام گلن [و] هنری مرتن، چاپ اول، لندن: انتشارات ولیم و اطس، 1856 م/ 1272 ق.
ب) ترجمه دوم فارسی: کتاب مقدس، یعنی کتب عهد عتیق و عهد جدید، که از زبانهای اصلی عبرانی، کلدانی و یونانی ترجمه شده است و به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل به چاپ رسید، 1954 م.
پ) کتاب مقدس: ترجمه تفسیری [ به فارسی] شامل عهد عتیق و عهد جدید، [بی تا]: انجمن بین المللی کتاب مقدس، 1995 م.
ت) گاه نیز از ترجمه عربی کتاب مقدس استفاده شده است: الکتاب المقدس، ای کتب العهد القدیم والعهد الجدید. و قد ترجم من اللغات الاصلیه، القاهره: دارالکتاب المقدس، 1982 م.
5. اوستا: کهن ترین سرودهای ایرانیان، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، 2ج، چاپ سوم، تهران: مروارید، 1375.
6.The Qur,an. With an English ParaPharse. Translated by Sayyid Ali Quli Qarai. Qum, The Centre for Thanslation of the Holy Qur,an 2003. Pxvii.
7. فرهنگنامه قرآنی: فرهنگ برابرهای فارسی قرآن بر اساس 142 نسخه خطی کهن محفوظ در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، تهیه و تنظیم گروه فرهنگ و ادب بنیاد پژوهشهای اسلامی، با نظارت دکتر محمد جعفر یاحقی، 5 ج، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1372- 1375.
8. مراد همان ترجمه نوبت اول تفسیر میبدی است که در پی نوشتهای گذشته در سلسله همین یادداشتها معرفی شده و در سراسر مقاله از آن نمونه به دست داده شده است.
9. بهترین کتاب تحقیقی - انتقادی جامع را در معرفی 21 ترجمه کهن استاد قرآن شناس فرزانه دکتر آذرتاش آذرنوش نوشته اند: تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، از آغاز تا عصر صفوی: 1. ترجمه های قرآنی، تألیف دکتر آذرتاش آذرنوش، تهران: سروش، 1375. ایشان همواره با نظر مثبت به این ترجمه ها نگریسته اند و به عیب و ایرادها و کژیها و کاستیهای آنها کم تر پرداخته اند. دلیلش در قولی است که از نایدا ترجمه پژوه جهانی در متن مقاله نقل کردیم که می گوید خبرگانی که متن اصلی کتاب مقدس را با احاطه و انس بسیار می شناسند، از ورای هر ترجمه ای [ولو خام و حتی دست و پا شکسته] پی به معنای متن می برند.
10. The Theory and Practice of Tranlation by Eugene A. Nida and Charles R. Taber. 2nd ed.
Leiden, Brill, 1982.
11. Toward a Science of Thanslating. With Special Reference to Principles and Procedures Involved in Bible Translating. Leiden, Brill, 1964.
12. ترجمه در نظر وعمل، فصل اول، ص 1.
13. همان، ص 3.
14. همان، ص 4.
15. همان، ص 4.
16. The Bible Authorized Version. Edited by John Stirling. London, The British & Foreign Bible Society, Oxford university Press. 26th impression, 1966.
[این ترجمه بر وفق ترجمه معروف و قرن هفدهم کینگ جیمز است]
17. The New Oxford Annotated Bible. Revised Standard Version. New York, - OUP, 1971.
18. ترجمه در نظر وعمل، ص 5.
19. ابراهیم: آیه 4.
20. همان، ص 7.
21. همان.
22. قباله: «تفسیر سری کتاب مقدس بین ربن های یهود و بعضی مسحیان قرون وسطایی که در آغاز وهن به ذهن نقل می شد، بعدها به صورت مکتوب در آمد... .» دایره المعارف فارسی. برای تفصیل بیشتر و تحقیق عمیق تر ر. ک: مقاله مفصل تر از رساله ( در 164 صفحه دو ستونی بلند) تحت عنوان «Kabbalah» در «دایره المعارف یهود». (جودائیکا، ج 10 ص 490- 654).
23. ترجمه در نظر و عمل، ص 7.
24. مراد، ترجمه استاد دکتر ابوالقاسم امامی است. در این ترجمه حتی اهل کتاب (اهل الکتاب) که گاه در قرآن کریم به صورت الذین اوتوا الکتاب هم از آنان یاد می شود که اصطلاحی است که حتی در دانشنامه های قرآنی و غیر قرآنی پیشتر به صورت Ahl- al- Kitab به کار می رود، نه people of the Book، به صورت «نامه داران » ( در سراسر ترجمه ) و «کسانی که نامه شان داده اند (بقره 144) آمده. در این ترجمه که مشخصات آن ذکر خواهد شد، چنانکه عرض شد بعضی از اعلام و اصطلاحات قرآنی، که در عرف زبان و ادب و ترجمه فارسی به همان صورت قرآنی معروف است و در سایر زبانهای جهان اسلام هم، همچنین، به صورت تکروانه و نامتعارف و نامعهود ترجمه شده است: به جای حواریون گازران (آل عمران، 52 و غیره)؛ به جای ام الکتاب مام نامه (رعد، 39)، به جای ام القری مام شهر (انعام، 92؛ شوری، 7)، به جای عرش اورنگ، به جای حوری سپیدتنان، به جای صور ( درنفح صور که به همین صورت علاوه بر ادب کهن در زبان محاوره امروز فارسی هم به کار می رود) شاخ، و به جای سدره المنتهی سدر بن پایانه (نجم، 14) و به جای روح القدس روان پاک (بقره، 87، 253 و جاهای دیگر) به جای نفخه الهی / نفخت فیه من روحی و از روان خویش در او بدمم / و از روان خویش در آن بدمیم. (حجر، 29، «ص»، 72)، به جای لوح محفوظ لوح نگاه داشته (بروج، 22)، به جای جهاد / مجاهدین، به ترتیب کوشش/ کوشندگان (همه جا)، به جای هجرت / مهاجرین به ترتیب کوچیدن / کوچندگان (همه جا)، به ترتیب کوشش / کوشندگان (همه جا)، به جای هجرت / مهاجرین به ترتیب کوچیدن/ کوچندگان (همه جا)، به جای روح الامین روح استوار، به جای مهاجرین وانصار، به ترتیب کوچندگان و یاران، به جای اعراف، یال ها، به جای اصحاب الاعراف، باروئیان و چند و چندین مورد دیگر. کسانی که حوصله مراجعه به نقد بلند اینجانب و پاسخ کوتاه ایشان را در مورد این ترجمه دارند به این اثر مراجعه فرمایند: چشمها را باید شست... در زمینه قرآن پژوهی، حافظ پژوهی، دین پژوهی، زبان و ادب فارسی، یاد بزرگان، نقد و نظر ونشر، خوشنویسی و طنز، نوشته بهاء الدین خرمشاهی تهران:نشر قطره، 1380، صفحات 43 تا 127.
25. در استثنای منقطع، «ب» که از جنس «الف» نیست از آن استثنا، می شود؛ برخلاف استثنای متصل که «ب» از «الف» که همان جنس است، استثنا می شود؛ مثلاً «من هر میوه ای را دوست دارم جز گلابی.» پس گلابی جزو میوه هاست و از حکم جمله استثنا شده است. اما پدیده استثنای منقطع در فارسی وجود ندارد. مگر به صورت بسیار بسیار نادر که آن هم غرابت و طنز یا طعن دارد. مثلاً: «تیمور هیچ هنری جز آدمکشی نداشت». معلوم است که آدمکشی، هنر نیست و چون مخاطب به قرینه ذهنی و فرهنگی آن را در می یابد، گاهی کاربرد محدود آن رخ می دهد. اما بنده نمونه صریحی در زبان و ادب کهن فارسی سراغ ندارم. در ترجمه عبارت «در آن [= بهشت، افزوده از نگارنده این سطور است ] یاوه ای نشنوند، جز درود» هر فارسی زبانی بی آنکه ادیب باشد، با غریزه و حسن زبانی اش، چنین می فهمد که پس درود جزو یاوه (ها) ست. می توان این مسأله را به صورت مقاله ای تحت عنوان «مسأله ترجمه استثنای منقطع» مطرح و از صاحبنظران نظر خواهی کرد. اما عجیب تر از این پاسخ مترجم دانشمند جناب آقای دکتر ترجمه که بالبداهه نادرستی آن بدون قسم و قسامه معلوم است - دفاع کردند و مبنای دفاعشان این بود که «من درست مثل خود قرآن ترجمه کرده ام». این حرف ظاهراً باید حرف مقبولی باشد. اما متأسفانه جزو اصول و مبانی ترجمه که امروزه از صناعت تا حد علم ترقی کرده است، یکی این اصول اصیل، با سابقه کاربرد بیش از دو هزار ساله است که در ترجمه، چه متون مقدس چه غیر مقدس، باید تا حد ممکن و لازم از الفاظ و عبارات و تعبیرات متن اصلی (زبان مبدأ) دور شد، ولی به معانی آن در ترجمه (طبق الزامات و اقتضاآت زبان مقصد(در اینجا فارسی نزدیک شد) که اصولاً پدیده و موجود زبانی - ادبی ای به نام استثنای منقطع، جز در حدی و به صورتی که عرض شد، ندارد. ترجمه همین عبارت قرآنی در ترجمه خرمشاهی: «در آنجا هیچ گونه لغوی نشنوند، و جز سلام نشنوند.»
ترجمه میبدی: «نشنوند در آن هیچ نابکار بیهوده مگر سخنی به سلامت / از عیب رسته...»
ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی: «در آنجا سخن لغو نمی شوند. گفتارشان سلام است...» هر سه ترجمه اخیر، با پدیده استثنای منقطع آگاهانه برخورد، و درست ترجمه کرده اند. سخنانی که در انتقاد از ترجمه آن عبارت به قلم استاد دکتر ابوالقاسم امامی زدیم: یک مورد مشابه در دو آیه دیگر قرآنی از این پدیده وجود دارد: «لایسمعون فیها لغوا و لا تأثیما. الا قیلاً سلاماً سلاماً» (واقعه، 24- 25) که متأسفانه باز هم دکتر امامی درست ترجمه نکرده اند: «در آن نه یاوه ای شنوند نه گناهی. جز یک سخن: درود، درود». مقایسه کنید با چهار ترجمه دیگر:
ترجمه میبدی: «آنجا در آن بهشت نابکار نشنوند و نه هیچ بزه. مگر سخنی بی رنج، سخنی از جفا آزاد». (این ترجمه بی اشکال به نظر می رسد).
ترجمه فیض الاسلام: «در آن بهشت سخن بیهوده و هرزه نمی شنوند، لیکن سلام و درود ( ازفرشتگان یا از یکدیگر) را می شنوند.»
ترجمه استاد عبدالمحمد آیتی: «در آنجا نه سخن لغو شنوند و نه گناه آلود. جز یک سخن: سلام، سلام» (به نظر می رسد این ترجمه خالی از اشکال نیست).
ترجمه خرمشاهی: «در آنجا [سخنان ] بیهوده و [گزاف] گناه آلود نشنوند. نشنوند مگر سخنی که سلام است و سلام» (داوری با خوانندگان).
26. ترجمه در نظر و عمل: ص 8.
27. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی از قرآن کریم، ص 263. ذیل توضیح آیه 22 سوره حجر.
28. الذاریات: آیه 56.
29. ر. ک: «نکات قرآنی » (3)، نوشته بهاء الدین خرمشاهی، در نشریه قرآنی بینات، شماره 8، سال دوم، شماره 4، تجدید چاپ شده در کتاب در خاطره شط.
30. بقره: آیه 187.
31. بقره: آیه 187.
32. مائده: آیه 2.
33. یوسف: آیه 23.
34. یوسف: آیه های 25- 27.
35. نحل: آیه 24.
36. نحل: آیه 30.
37. مطففین: آیه 25.
38. زمر: آیه 71.
39. زمر: آیه 73.
40. حجر: آیه6.
41. بقره: آیه 156.
42. بقره: آیه 58.
43. اعراف: آیه 161.
44. نساء: آیه 46.
45. قلم: آیه های 17- 18.
46. صافات: آیه 35.
47. رعد: آیه 31.
48. بقره: آیه 179.
49. ر. ک: «نکات قرآنی » (4)، نوشته بهاء الدین خرمشاهی در نشریه قرآنی بینات، شماره 9.
50. ر. ک: «نکات قرآنی » (3)، نوشته بهاء الدین خرمشاهی، در نشریه قرآنی بینات، شماره 8 تجدید، چاپ شده در کتاب در خاطره شط.
51. انعام: آیه 75.
52.یوسف: آیه 15.
53. نساء: آیه 5.
54. طلاق: آیه 1.
55. آل عمران: آیه 188.
56. فرقان: آیه 43.
57. جاثیه: آیه 23.
58.مؤمنون: آیه 37.
59. جاثیه: آیه 24.
60. ملک: آیه 2.

 

منبع: خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1383)، یادگارنامه فیض الاسلام: جستارهای علمی و پژوهشی در باب ترجمانی متون مقدس، خمینی شهر، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینی شهر، چاپ اول 1383.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط