حقوق معنوی و متون مقدس

متون مقدس بر نصوصی اطلاق می گردد که از سوی خداوند یا فرستادگان مستقیم الهی چون پیامبران و امامان در اختیار بشر قرار می گیرد. آنچه پیرامون این متون فراهم می آید و مواردی از
پنجشنبه، 25 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقوق معنوی و متون مقدس
حقوق معنوی و متون مقدس

 

نویسنده: مهدی مهریزی



 

چکیده

متون مقدس بر نصوصی اطلاق می گردد که از سوی خداوند یا فرستادگان مستقیم الهی چون پیامبران و امامان در اختیار بشر قرار می گیرد. آنچه پیرامون این متون فراهم می آید و مواردی از قبیل ترجمه، تنظیم، گردآوری، شرح و تعلیقه نیز در دایره ی این متون می گنجد. رعایت حقوق معنوی این متون و مکتوبات مربوط به آن، یکی از مباحث بسیار مهم است.
حقوق معنوی در شریعت اسلامی، با ادله عام و قواعد کلی مورد توجه است و هر چند پیشینه ای در متون فقهی و دینی ندارد، شواهد ادله ای درباره ی آن آورده می شود. سیره عقلا، درک عقلایی، قواعدی چون تلازم عقل و شرع «اوفوا بالعقود» «لاضرر» «سبق»، مصالح مرسله، قاعده حفظ نظام و اختیارات حاکم از جمله ای این ادله و شواهد برشمرده می شود. البته حقوق معنوی شرعاً اعتبار دارد و از سنخ احکام اولیه است اما بحث بر سر اطلاق مالکیت و ملکیت بر آنهاست، حقوق معنوی مالیت و مالکیت خود را از عرف و عقلا ومی گیرد و شرع نیز آن را ردع و منع نکرده است.
کسانی که با حقوق معنوی از زاویه ی شریعت مخالفت می کنند به ادله ای تمسک می جویند. عدم جواز اخذ اجرت بر تعلیم واجبات، منافات اخذ اجرت در امور عبادی با قصد قربت، روایت یوسف بن جابر و روایات تحریم استئکال به علم از جمله این ادله اند. فقهای متأخر به اتفاق، گرفتن اجرت و مزد را در تعلیم واجبات و امور عبادی جایز شمرده اند و از سوی دیگر، تألیف آثار مذهبی و مربوط به متون مقدس، همه جا جزو واجبات نیست و نیز قصد قربت در ماهیت آن اخذ نمی شود تا اخذ اجرت با آن تنافی یابد. روایت یوسف بن جابر نیز سندی ضعیف دارد و اخص از مدعاست؛ زیرا تنها شامل آثار فقهی می شود. در روایات استئکال علم نیز با صرف نظر از امر سند و صدور در آنها، مفهوم و محتوای این روایات بر نفی حقوق معنوی دلایت نمی کند؛ زیرا یا ناظر به سوق انگیزه ها به اهداف متعالی است و یا در مقام نکوهش پدیده ی دین فروشی و علم فروشی است.
در همه ی آثار مربوط به متون مقدس و در ترجمه های قرآن، کتب حدیث، ادعیه و زیارات، تخلف از رعایت حقوق معنوی بسیار دیده می شود و مؤلفان و مترجمان و پژوهندگان از تضییع حقوق معنوی آثار خود و دیگران شکایت بسیار کرده اند. مرحوم فیض الاسلام در پایان ترجمه و شرح نهج البلاغه و نیز در آغاز ترجمه صحیفه ی سجادیه خود از این نابسامانی شکایت بسیار می کند، مرحوم شیخ عباس قمی نیز این رویه را نکوهش کرده است. در این عرصه، بسیاری از نویسندگان و منتقدان، سرقت های ادبی و یا رعایت نکردن حقوق مترجمان و مؤلفان متون دینی را به نقد کشیده اند و مطرح ساخته اند.
یکی از پدیده های نوظهور، که وضعیت زندگی شهری، اقتصادی و فرهنگی نوین و آن را پدید آورده، و در گذشته بدین صورت سابقه نداشته، حقوق معنوی یا حقوق ادبی است؛ یعنی حق اختراع و ابتکار یک اثر صنعتی یا فنی، یا تولید اثر هنری و فرهنگی و یا تألیف کتاب و نوشته، گرچه برخی از شاخه های این پدیده سابقه دار است و در گذشته ها نیز مصداق داشته، اما کلیت این پدیده و نیز نوع نگاه بدان امری نو به شمار می رود.
برای روشن شدن عنوان مقاله و طرح روشن مسأله، نخست واژگان عنوان مقاله تعریف می شود و سپس مباحث مورد نظر به اجمال بررسی می گردد.

1. حقوق معنوی

منظور از این واژه این است که در تمامی حوزه های قید شده بالا - یعنی صنعت و فن، هنر و فرهنگ، آثار مکتوب و مانند آن - چند امر لازم الرعایه و جزو حقوق به شماره می رود.
- ممنوعیت دخل و تصرف یا کاستن و افزودن؛
- ممنوعیت اقتباس و سرقت، برداشت جزء یا کل؛
- حفظ نام پدید آورنده ی اثر؛
- منابع مالی.

2. متون مقدس

متون مقدس در حقیقت بر نصوصی اطلاق می گردد که از سوی خداوند یا فرستادگان مستقیم الهی چون پیامبران و امامان در اختیار بشر قرار گیرد. در معنای وسیع تر شامل متون یاد شده و همچنین آنچه پیرامون آنها انجام گیرد، می شود؛ مانند ترجمه، تنظیم و گردآوری، شرح و تعلیقه و... . از آن رو که بر تفکیک میان این دو قسم، امروزه از جهت موضوع بحث، اثری مترتب نمی گردد میان آنها فرقی نمی گذاریم. بدین معنی که متون دسته ی نخست نیز توسط پیروان ادیان به شکل کنونی در آمده است. در مثل نگارش و خطاطی قرآن و یا تنظیم و گردآوری احادیث پیامبر و ائمه، توسط غیر آنان به انجام رسیده است. بنابراین منظور از متون مقدس کتب حاوی اصل نصوص دینی یا ترجمه، شرع و تعلیقه و تنظیم و گردآوری و مانند آن می باشد. از این رو تفاوتی میان متون مقدس و غیرمقدس نیست؛ یعنی همه آنچه در توضیح حقوق معنوی آوردیم نسبت به هر دو قسم صادق است؛ گر چه در مورد متون مقدس به جهت انتساب به یک مبدأ مقدس، و هدف غایی آن، که حفظ و حراست از حقوق انسانی و رشد و بالندگی اوست، رعایت حقوق معنوی اولویت دارد. از این رو تفاوتی در وجوهات یاد شده دیده نمی شود و تنها قداست متون دینی و ضرورت اهتمام بیشتر به حقوق را به وجه فارق باید تلقی کرد.
پس از این توضیحات کوتاه، مباحث مورد نظر در این نوشتار در سه بخش عرضه می گردد:
1. اعتبار حقوق معنوی در شریعت اسلامی؛
2. نقد و بررسی ادله ی مخالفان؛
3. تخلف از حقوق معنوی در متون مقدس.

یک. اعتبار حقوق معنوی در شریعت اسلامی

از آن رو که این موضوع پیشینه ای ندارد و در متون دینی و فقهی نمی توان دلیل خاص بر آن یافت، اما می توان به ادله ی عام و قواعد کلی در جهت اعتبار این حقوق استناد کرد. در سالهای اخیر که این موضوع مورد توجه فقیهان قرار گرفته آنان به ادله و شواهدی استناد کرده اند که نخست فهرست وار آنها را ذکر کرده و سپس به بررسی آن می پردازیم.
1. سیره ی عقلا: گروهی بر اعتبار چنین حقوقی به سیره و ارتکاز عقلا تمسک چسته اند. بدین ترتیب که عقلا این موارد را جزو اعتبارات عقلایی خود می پذیرند و چنین اضافاتی را موجب مالکیت و مالیت می دانند. از آن رو که شرع مقدس از این سیره منع نکرده بنابراین حجت خواهد بود.(1)
2. درک عقلایی: عقلا ملکیت و سلطه انسان را نسبت به کارها، جوارح و اعضا و دستاوردهایش تکوینی می دانند و عقلا نیازی به جعل سلطنت اعتباری نیست. تفاوت این طریق با راه قبل در آن است که آنجا به ارتکاز عقلایی استناد شده که عقلا در این موارد ملکیت را اعتبار می کنند؛ ولی در این دلیل از درک عقلایی سخن می رود که این امور را تکویناً ملک می داند و شارع هم آن را با روایتهایی چون، «لایحل لاحدان تیصرف فی مال غیره بغیر اذنه» امضا کرده است.(2)
3. قاعده تلازم عقل و شرع: اگر عقل انسان مساله ای را درک کرد که در مورد آن دین و قرآن و حدیث نصی نداشت. از راه ملازمه معلوم می شود که شرع هم همان مساله را پذیرفته است و در واقع «ما حکم به العقل حکم به الشرع»(3)
4. قاعده «اوفوا بالعقود»: برخی بدین قاعده استدلال کرده و گفته اند که قرآن مسلمانان را به وفای به پیمانها و عقدها و توافقنامه ها دعوت می کند. بنابراین اگر یک توافقنامه ای میان یک نویسنده و دیگری صورت گرفت در این آیه به صراحت می گوید که باید به آن پایبند باشند و آن را نقض نکنند.(4)
5. مصالح مرسله: برخی مانند دکتر وهبه الزحیلی این قاعده را عنوان کرده اند؛ یعنی جایی که در مورد موضوعی نصی نیست و آن موضوع جزو مصلحتهای عمومی جامعه است، به عنوان حکم دینی می توان به ان فتوا داد.(5)
6. قاعده ی «لا ضرر» برخی به استناد حدیث «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» چنین استدلال کرده اند که نمی توان به مال یا جان کسی ضرر و زیانی وارد کرد. اگر کسی چیزی را ابتکار یا خلق کرده و از منافع و حق معنوی او جلوگیری شود، این یک نوع اضرار و زیان و آسیب است، و اضرار و زیان رساندن از سوی دین نفی شده است.(6)
7. قاعده ی حفظ نظام: صاحبان این نظر چنین استدلال کرده و گفته اند که حفظ نظام در اسلام واجب است؛ یعنی ایجاد و نگهداری آنچه که به مسائل عمومی جامعه مربوط می شود واجب است و هر چه که در نظام عمومی اختلال ایجاد کند حرام است. اگر حق مؤلف به رسمیت شناخته نشود، با توجه به وضع کنونی اطلاع رسانی جهانی، نوع اختلال در نظام زندگی انسان ایجاد می شود و این ایجاد اختلال حرام است. بنابراین، باید به حقوق مؤلفان به معنای عام آن احترام گذارد و رعایت آن الزامی و واجب است.(7)
8. اختیارات حاکم و ولایت فقیه: آیه الله سید کاظم حائری هیچ یک از راههای ذکر شده را از نظر فقهی نمی پذیرد، و در آن اشکال می کند و نهایتاً می گوید: «باید پذیرفت، فقیه این اختیار را دارد که اگر دید به مصلحت جامعه است این را به عنوان یک مبنای فقهی و حقوقی مطرح کند».(8)
9. قاعده ی سبق: برخی از فقها در مورادی از حقوق معنوی به قاعده ی سبق تمسک جسته اند؛ مانند سبقت در نامگذاری برای مؤسسات، نشریات و...(9).
مفاد این ادله نه گانه و لوازم فقهی و حقوقی اش یکسان نیست. مفاد برخی حکم اولی است که برای همیشه و همه احوال ثابت است. از این میان شش دلیل یعنی شماره های 1، 2، 3، 4، 5 و 9چنین اند.
مفاد برخی دیگر به احکام ثانویه بر می گردد که گرچه حکمی دائمی اند ولی برای شرایط غیر طبیعی و استثنایی جعل شده است. از این میان دو دلیل یعنی شماره های 6 و 7 در این گروه جای می گیرد.
مفاد یک دلیل نیز از سنخ حکم حکومتی است که حکم ثابت شرعی نیست؛ گرچه لازم الاجراست و لیکن محدود به وجود شرایط خاص است. دلیل هشتم از این قسم است.
آنچه به ذهن نگارنده می رسد این است که حقوق معنوی شرعاً اعتبار دارد و از سنخ احکام اولیه است. لکن باید توجه داشت که در اینجا نزاع در حکم شرعی نیست، بلکه آنچه محل تردید و نزاع قرار دارد، اطلاق مالکیت و ملکیت بر آنهاست. همچنین روشن است که احراز این امر منوط به شرع و شریعت نیست، بلکه از امور عرفی و عقلایی است. ممکن است شارع در موردی مالیت و ملکیت را سلب کند - مانند مالیت و ملکیت نجس العین و... - لکن احراز آن منوط به شرع نیست. همین مقدار که شارع از آن سلب مالیت و مالکیت نکند کفایت می کند و عمومات و اطلاقات شرعی آن را شامل می شود.
بنابراین حقوق معنوی، مالیت و ملکیت خود را از عرف و عقلا می گیرد. بدان معنی که این امور از نظر عقلا و عرف، مال و ملک محسوب می شود و شرع نیز از آن ردع نکرده است. پس تمامی ادله مربوط به احترام مال و یا وفای به عقد در صورتی که عقدی بر آنها بار شود آنها را پوشش می دهد.
البته به گونه ای دیگر نیز شاید بتوان استدلال کرد و آن تمسک به حدیث سبق و قاعده ی سبق است. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)روایت شده است:
من سبق الی ما لم یسبق الیه المسلمون فهوا حق به؛(10)
هر کس بر امری سبقت گیرد که مسلمانان بدان سبقت نجسته اند، او بدان سزاوارتر است.
آنچه در این حدیث موضوع قرار گرفته عام است و شامل هرگونه سبقت در نوشتن، نواختن، نام گذاری و... می شود.

دو. نقد و بررسی ادله مخالفان

کسانی که با حقوق معنوی از زوایه ی شریعت مخالفت می کنند ممکن است به این ادله تمسک کنند:
1. عدم جواز اخذ اجرت برتعلیم واجبات؛
2. منافات اخذ اجرت در امور عبادی با قصد قربت (که برخی از این امور عبادی اند)؛
3. استدلال به روایت یوسف بن جابر بر حرکت گرفتن مزد در تعلیم فقه؛
4. استدلال به روایات تحریم استئکال به علم.
دو دلیل اول در کتابهای فقهی متأخران به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته و تمامی آنان به اتفاق گرفتن اجرت و مزد را در تعلیم واجبات و نیز در امور عبادی جایز شمرده اند؛ گر چه هر کدام شیوه ای را در استدلال پیشه کرده و شیوه های دیگر را به نقد کشیده اد. بر همین اساس نیابت در عبادات با گرفتن مزد و نیز دریافت اجرت برای امر به معروف و نهی از منکر را جایز می شمارند. علاوه بر آنکه تألیف آثار مذهبی مانند ترجمه ی متون مقدس یا مباحث دیگر همه جا مورد تطبیق این دو استدلال قرار نمی گیرد؛ زیرا اولاً همه اینها جزو واجبات نیست تا گرفتن مزد ناروا باشد و نیز عبادیت در ماهیت آن مأخوذ نیست تا اخذ اجرت با آن تنافی پیدا کند. به هر حال چون از این ناحیه نمی توان به نتیجه رسید به همان دو بیانی که ذکر شده از آن صرف نظر می شود و به کتب فقه استدلالی ارجاع می گردد.(11)
حال به بررسی دو دلیل دیگر می پردازیم:

1. روایت یوسف بن جابر:

و باسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن محمد بن عیسی بن عبید، عن احمد بن ابراهیم، عن عبدالرحمن، عن یوسف بن جابرقال: قال ابو جعفر (علیه السلام): لعن رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)من نظر الی فرج امراه لاتحل له، و رجلاً خان اخاه فی امراته، و رجلاً احتاج الناس الیه لتفقهه فسألهم الرشوه.(12)
امام باقر(علیه السلام)فرمود: رسول خدا نفرین کرد: آنکه به عورت نامحرم نظر افکند و نسبت به برادرش در ناموس او خیانت ورزد و کسی را که مردم به فقه او نیازمندند و از آنان رشوه بخواهد.
نحوه ی استدلال به این حدیث چنین است که رشوه هرگونه تقاضای اجرت و مزد است در برابر بیان مسائل فقهی، از این رو، اگر در تحریر آثار فقهی اجرت دریافت کند، طبق این روایت ناروا خواهد بود.
در پاسخ باید گفت: اولاً فقیهان سند حدیث را ضعیف دانسته اند؛ زیرا یوسف بن جابر و... در سند حدیث شناخته شده نیستند.(13)
دوم اینکه این دلیل اخص از مدعاست؛ زیرا تنها شامل آثار فقهی می شود. بنابراین حق التألیف یا حق الترجمه در تمامی آثار را شامل نگردد، مگر آنکه ادعا شود که مراد از تفقه تنها فقه اصطلاحی نیست، بلکه مطلق دانش و آگاهیهاست که بعید نیز نیست؛ زیرا فقه در فرهنگ قرآن و روایات معنای عام دارد و مراد از آن فقه اصطلاحی نیست.
سوم اینکه فقیهان معتقدند اخذ رشوه و مزد تنها در برابر داوری به باطل حرام است و در غیر آن حرام نیست.(14) بنابراین آنجا که شخص به بیان احکام شرعی به صورت نادرست رو می کند، گرفتن رشوه بر او حرام است و اگر درست و صحیح بیان کند حرمتی ندارد. به سخن دیگر رشوه معنای خاص دارد و این قرینه می شود که مراد صرف گرفتن مزد بر بیان علم و دانش نیست، بلکه گونه ای خاص را شامل می گردد که از مورد بحث خارج است.

2. روایت استئکال علم

عن احمد بن محمد بن الهیثم، عن احمد بن یحیی، عن بکر بن عبدالله، عن تمیم بن بهلول، عن أبیه، عن حمزه بن حمران قال: سمعت ابا عبدالله(علیه السلام)یقول: من استأکل بعلمه افتقر، قلت: ان فی شیعتک قوما یتحملون علومکم ویبثونها فی شیعتکم فلا یعدمون منهم البر و الصله و الاکرام؟ فقال (علیه السلام): لیس اولئک بمستأکلین، انما ذلک الذی یفتی بغیر علم و لاهدی من الله لیبطل به الحقوق طمعاً فی حطام الدنیا.(15)
ابن حمران گوید: از امام صادق(علیه السلام)شننیدم که فرمود هر آن کس با دانش خود، ارتزاق کند، فقیر گردد. گفتم: در میان پیروان شما گروهی هستند که علوم شما را فرا می گیرند و در میان مردم منتشر می سازند و از ناحیه مردم به آنان احسان و تکریم می شود و صله به آنان پرداخت می شود؟ فرمود: اینان با علمشان ارتزاق نمی کنند، همانا منظور و مراد کسانی اند که فتوای بدون علم و به خلاف هدایت الهی می دهند تا احکام دینی را تباه سازند و غرضشان دستیابی به مال دنیاست.
نحوه استدلال به این روایت چنین است که کسی که با دانش خود ارتزاق می کند مورد مذمت امام صادق(علیه السلام)قرار گرفته است. بنابراین دریافت حقوق مالی نسبت به مکتوبات و آثار قلمی نیز مذموم است.
در پاسخ باید گفت: اولاً تیمم بن بهلول و پدرش که در روایت آمده اند مجموع اند و حدیث ضعیف است.(16)
دوم اینکه در ذیل حدیث، حضرت ارتزاق مذموم را منحصر فرمود بدانجا که شخص به صورت باطل و ناروا به این کار بپردازد؛ یعنی قلب واقعیت کند و برخلاف حق و یا از روی نادانی بر چنین منصبی تکیه زند. (17)
سوم اینکه امام(علیه السلام)در این روایت به اخبار از یک واقعیت پرداخته است و این در حد حرمت نیست. نهایت آنکه چنین امری از نظر شریعت مکروه است ولی نمی توان بدان بر حرمت و عدم جواز استناد کرد.
البته به جز این حدیث روایتهای دیگری نیز در کتب حدیث منقول است که ممکن است مخالفان حقوق معنوی بدان تمسک کنند. این روایتها عبارت اند از:

1. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

مکتوب فی الکتاب الاول: یابن آدم، علم مجانا کما علمت مجانا؛(18)
در نخستین کتاب نوشته شده است: ای پسر آدم؛ به رایگان آموزش ده؛ همچنان که به رایگان آموزش داده شدی.

2. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

علم الله تعالی آدم الف حرفه من الحرف، وقال له: قل لولدک و ذریتک: ان لم تصبروا فاطلبوا الدنیا بهذه الحرف، و لا تطلبوها بالدین فان الدین لی وحدی خالصاً، ویل لمن طلب الدنیا بالدین، ویل له؛ (19)
خدای بزرگ هزار حرفه به آدم یاد داد و به او فرمود: به فرزندان و نسل خود بگو: اگر صبر ندارید، با این حرفه ها و پیشه ها دنیا را بجویید و دین را وسیله ی رسیدن به آن قرار ندهید؛ زیرا دین یکسره از آن من است. وای بر کسی که دنیا را با دین بجوید، وای بر او!

3. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

ویل لامتی من علماء السوء یتخذون هذا العلم تجاره یبیعونها من امراء زمانهم ریحا لانفسهم، لا اربح الله تجارتهم!؛(20)
وای بر علمای نابکار امت من، این علم را وسیله ی سوداگری قرار می دهند و آن را برای منافع شخصی خود به زمامداران روزگار خویش می فروشند خداوند سودایشان را سود ندهد!

4. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

من طلب الدنیا بعمل الاخره فلیس له فی الاخره من نصیب؛(21)
هرکه با کار آخرت دنیا را بطلبد، در آخرت هیچ بهره ای برایش نباشد،

5. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

من اکل بالعلم طمس الله علی وجهه، ورده علی عقبیه، و کانت النار اولی به؛(22)
هر که به وسیله ی دانش (دینی) ارتزاق کد، خداوند چهره اش را مسخ کند و او را به عقب برگرداند و آتش برایش سزاوارتر باشد.

6. امام صادق(علیه السلام):

من احتاج الناس الیه لیفقههم من دینهم فیسالهم الاجره، کان حقیقاً علی الله تعالی ان یدخله نارجهنم؛(23)
هرکس که مردم را برای فهم دین خود به او نیاز پیدا کنند و او از آنان مزد طلب کند، سزاوار است که خدای تعالی او را به آتش دوزخ برد.

7. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

من کتم علما عنده، او اخذ علیه اجره، لقی الله تعالی یوم القیامه ملجماً بلجام من نار؛(24)
هرکس دانشی را که دارد مخفی نگه دارد، یا برای (آموختن) آن مزد بگیرد، روز قیامت در حالی که لگامی از آتش بر او زده شده است خدای بزرگ را دیدار کند.

8. امام صادق(علیه السلام):

من اراد الحدیث لمنفعه الدنیا لم یکن له فی الاخره نصیب، من اراد به خیر الاخره اعطاه الله خیر الدنیا و الاخره؛(25)
هر که حدیث را برای سود دنیوی بخواهد (و فرا گیرد) در آخرت او را بهره ای نباشد و هر که آن را برای خیر آخرت بخواهد، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او دهد.

9. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم):

تعلموا القرآن و لا تاکلوا به، ولا تستکبروا به؛(26)
قرآن را بیاموزند و به وسیله ی آن ارتزاق نکنید و با آن بزرگی نفورشید.
صرف نظر از مسأله ی سند و صدور در این احادیث، به نظر می رسد که مفهوم و محتوای آنها دلالت بر نفی حقوق معنوی ندارد زیرا:
1. در برخی از آنها تشویق به سوی متعالی ساختن انگیزه است و نظر به سلب حقوق معنوی ندارد. به تعبیردیگر این گونه روایات در تمامی کارهای مباح وارد شده است و انسان را به سوی اهداف متعالی سوق می دهد. از این میان، روایت شماره ی هشت و شاید بتوان گفت حدیث شماره چهار چنین اند.
2. دیگر روایتها در مقام مذمت و نکوهش پدیده ی شوم «دین فروشی» و «علم فروشی» هستند؛ چنانکه این تعابیر امروزه نیز به کار می رود، معنایش ابزار قرار دادن دین و دانش است. به تعبیر دیگر رسیدن به اغراض سوء و نادرست با وسیله قراردادن دین و دانش، به معنای اخذ اجرت یا داشتن حق معنوی نیست. دانشمندان کریم النفسی که هدفی جز ترویج علم ندارد و حقوق ماهیانه نیز دریافت می کند، کجا بر آن علم فروشی صدق می کند،؛ اما آنکه علم را ابزار دنیا قرار دهد و حرمت علم را پاس ندارد و جز دستیابی به مقاصد دنیایی، چیزی در برابرش قرار نگیرد، مصداق این روایتهاست. به تعبیر دیگر این روایتها چیزی را که ما در مقام اثباتش هستیم نفی نمی کند. این روایتها به یک آفت و آسیب در میان عالم دین، و نیز دانشوران اشاره می کند و از آن برحذر می دارد.
در پایان ادله ی مخالفان باید به یک نکته ی مهم توجه نمود و آن این است که برفرض اینکه دلالت این ادله تمام باشد، تنها یک مساله را اثبات می کند و آن دریافت حق التألف یا حق الترجمه است. ولی حقوق معنوی چنانکه در آغاز بحث بدان اشاره شد، عام است؛ یعنی از این ادله نمی توان جواز سرقت از آثار دیگران را استفاد کرد؛ چنانکه جواز دخل و تصرف در آثار دیگران، و یا تغییر نام و حذف و اضافه و نسبت اثر به مؤلف را نمی توان استفاده کرد.

سه. تخلف از حقوق معنوی در متون مقدس(27)

موارد تخلف از رعایت حقوق معنوی بسیار است. در اینجا تنها به مواردی اشاره می شود که در زمینه ی ترجمه های قرآن، کتب حدیث و کتب ادعیه و زیارات و مانند آن است و از سایر موارد صرف نظر می شود. این موارد در دو قسمت عرضه می گردد؛ یکی شکوه و گلایه از سوی مترجمان و مؤلفان نسب به تضییع حقوق معنوی آنان و دیگری مواردی که دیگران نقد و بررسی این تضییع حق را بر ملا ساخته اند.(28)

الف. شکوه های مترجمان و مؤلفان کتب مذهبی

1. مرحوم حاج سید علی نقی فیض الاسلام: وی در پایان ترجمه و شرح نهج البلاغه در تاریخ شعبان 1371ق؛ با این تیتر: تذکر به دانشمندان چنین می نگارد:
کتاب نهج البلاغه با ترجمه و شرحی که همگان را به کار آید تاکنون چاپ نشده و چنانکه باید مورد استفاده قرار نگرفته بود. این بنده از سالهای دراز قدم در این راه نهاده خواستم نسخه ی صحیحی با اعراب درست از آنچه سید شریف رضی (علیه الرحمه) از سخنان مولانا امیرالمؤمنین(علیه السلام)تألیف و جمع آوری نموده و حاضر ساخته با ترجمه و شرحی که عموم را به کار آید مرتب نموده به مردم دنیا خاصه مسلمانان و ایرانیان هدیه نمایم و اینک به توفیق خدای متعال به آرزوی خود رسیده، کتاب را (پس از مراجعه به کتب لغت و شرحها و نسخ خطی و چاپی و بحث با فضلا و دانشمندان) آماده ساختم و برای آنکه فارسی زبانان از آن استفاده برند از روی مبانی علمی ترجمه و شرح روان به طرز خاص که تا به حال سابقه نداشت بر آن نوشته و در دسترس قرار دادم و نویسندگان و مطلعین می دانند که ترجمه و شرح کردن کتاب به طور اختصار که دارای همه ی خصوصیات باشد تا چه اندازه مشکل است که ما جان کلام و روح مطالب آنها را تا جایی که در خور حوصله ی امروزیان باشد گرفته با تمام مزایای علمی و دینی و اجتماعی و سیاسی و تاریخی آن بدون تصرف در اصل مطلب (چون در مقابل گفتار امام(علیه السلام)کسی را سخنی برتر و بهتر ممکن نیست) نگاشته ایم. این موضوع را تنها دانشمندان می فهمند و بی خبران را یارای آن نیست که به چنین مطالب باریک موشکاف گردند.
از ده سال پیش نگارنده تمام اوقات شبانه روز خود را برای تدوین ترجمه و شرح نهج البلاغه به کار بردم و کتاب مختصر و مفید حاضر را پس از مراجعه به تمام شروح عربی و فارسی (مانند شرح ابن میثم و ابن ابی الحدید و خویی و کاشانی و لاهیجانی و قزوینی و دیگر شروح) و کتابهای مشهور در تفسیر و فقه و اخبار و فلسفه و کلام و تاریخ و لغت و رجال آماده ساخته و در کتاب به این سادگی و روانی که خواص و عوام همه استفاده می کنند، هیچ تصرف در اصل و ترجمه ی عین عبارت عربی نشده و کلیه مطالب شروح را که لازم بود با زیاده ی بر آن دارد، و به این نکته جز علمای اعلام و دانشمندان پی نخواهند برد، آن هم پس از مراجعه به کتابهای نامبرده. پس از این رو اگر کسی دانسته یا ندانسته (بر اثر آنکه چنین متاع گرانبهایی را به رایگان به دست آورده و به فهم آن موفق شده) بخواهد آن را تغییر و تبدیل داده یا چیزی از آن کم کرده یا بر آن بیفزاید یا به مختصر پس و پیش نمودن جملات و اضافه کردن مطالبی که در خور چنین کتابی نیست به شکل دیگری در آورد و به نام خود معرفی نماید، امیدوارم او و کاتب و ناشر و رجال نویس بی سواد یا پیشوا و عالم دنیاداری که بی تأمل و اندیشه چنین کسی را در ردیف مؤلفین و نویسندگان در آورد و نفهمیده برای جلب توجه مردم بی خبر و معرفی خود بر نوشته ی او تقریظی بنویسد و آن را بستاید خیر ندیده به عذاب خدا گرفتار و در پیشگاه شاه ولایت(علیه السلام)شرمنده و روسیاه گردد؛ زیرا بسا یک فراز ساده ای در این کتاب اثبات درستی عقیده ای یا ابطال نادرستی را نموده و یا مطلب علمی را فهمانده و یا حکمی را بیان کرده و دارای مزایا و خصوصیات دیگری است که عالم با اطلاع و نویسنده ی متبحر به آن پی می برد و با تغییر و تبدیل ممکن است منظور اصلی از بین برود.
بنابراین وظیفه ی پیشوایان مسلمانان و دانشمندان و رؤسای هر مملکتی است که به پاس احترام علم و دانش و عدل و انصاف از این قبیل دروغگویان حسود و نادان رشک بر جلوگیری نمایند؛ و از یکی دو نفر کتابفروشی عوام تهران که پای بند به دینی از ادیان و قانونی از قوانین نیستند و برای به دست آوردن پول از غلط چاپ کردن و دست کردن در قرآن و ترجمه و تفسیر و ادعیه و اخبار و کتب دینی و علمی و ادبی باک نداشته حقوق نویسندگان را با تقلید تضییع می نمایند و معارف شیعه را (که حقیقت اسلام در آن است و پس) در نزد سایر ملل مسلمان ننگین می سازند و بعضی از تقریظ نویسان بی اطلاع را هم برای فریب عوام با خود همدست ساخته مروج کالای نادرست خود می گرداند، هر طور صلاح دانند نهی از منکر نمایند تا بیش از این عالم تشیع را دستخوش اغراض باطله ی خویش قرار ندهند.
و از وعاظ و گویندگان و نویسندگان خواهشمندم (در ازای رنج من در این ترجمه و شرح که هیچ مجتهد و هیچ دانشمند موشکاف و هیچ نویسنده ی زیرک و هیچ گوینده ی توانایی نمی تواند یک کلمه برخلاف حق و حقیقت در آن بیابد) وقتی که مطالب این کتاب را بیان می فرمایند نام کتاب و مترجم و شارع آن را یادآوری نمایند و دستور حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)به مالک اشتر را در نظر داشته باشند که می فرماید:
ثم اعرف لکل امری منهم ما ابلی، و لاتضیفن بلاء امری الی غیره، و لاتقصرن به دون غایه بلائه، و لا یدعونک شرف امری الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیراً، و لا ضعه امری الی ان تستصغر من بلائه ماکان عظیماً؛
رنج و کار هر یک از آنان را برای خودشان بدان، و رنج کسی را به دیگری نسبت مده (تا رنج برده از عدل و انصاف والی نومید نگردد و دیگران هم به کارهای بزرگ اقدام کنند) و باید در پاداش او هنگام بسر رساندن کارش کوتاهی ننمایی، و باید بزرگی کسی تو را بر آن ندارد که رنج و کار کوچک او را بزرگ شماری و پستی کسی تو را وادار نسازد که رنج و کار بزرگ را کوچک پنداری (زیرا رفتار برخلاف عدل و دادگری است و سبب بی رغبتی کارگردانان در انجام کارها می شود.)(29)
همچنین مرحوم فیض الاسلام در آغاز ترجمه ی صحیفه ی سجادیه با ننوشتن سه متن گلایه و شکوه خود را از سرقتها ابراز می دارد:

یک. اطلاعیه

بدین وسیله به اطلاع هموطنان به ویژه مدیران چاپخانه ها، گراورسازیها، صحافیها و کتابفروشیها در سراسر ایران می رساند که اخیراً بعضی از افراد فرصت طلب و سودجو اقدام به چاپ و نشر تألفیات اینجانب حاج سید علی نقی فیض اسلام (با نامهای ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، ترجمه و شرح نهج البلاغه و ترجمه و شرح صحیفه ی سجادیه به قلم فیض الاسلام) نموده اند، ضمن محکوم کردن این عمل خیانتکارانه هشدار می دهم که حق طبع و نشر تألیفات اینجانب منحصر به خودم بوده و همیشه به حد کافی موجود و آماده ی پخش می باشد و به هیچ کس اجازه تکثیر داده نشده است و در صورت مشاهده ی هرگونه خلاف طبق مقررات قانونی اقدام و تعقیب خواهد شد.
فیض الاسلام
تهران

دو. بخوانید تا حکم خدای تبارک و تعالی را بدانید

برخی از کتابفروشیها و دیگران که شایسته نیست در اینجا نامشان برده شود، هیچ گاه (چه در زمان صلح و آشتی یا زمان جنگ و زد و خورد و گرفتاری) از هرگونه جنایت و گناه و حرام ناورایی خودداری نمی نمایند و از ذلت و خواری و رسوایی در دنیا واهمه ای نداشته و از عقاب و کیفر روز رستاخیز نمی هراسند، بنابراین مسلمانها بدانند اینگونه منافقین و مردم دورو اگر یکی از تألیفات مرا ( از قبیل کتاب ترجمه و خلاصه ی تفسیر قرآن عظیم و کتاب ترجمه و شرح نهج البلاغه و کتاب ترجمه و شرح صحیفه ی کامله سجادیه را که در حدود سی و شش سال پیش از این تاکنون رنجهای بسیار به خود هموار نموده تا آنها را که جز خواص نمی شناختند و به اعتقاد اهل فن اساس انقلاب اسلامی امروزمان به شمار می رود از روی مبانی و پایه های علم و دانش و دین و آیین و حق و درست به جهانیان شناساندم) تحریف نموده و تغبیر داده و نفهمیده و ندانسته به صورت کتابی در آورد و یا عین آن را عکسبرداری و چاپ کرده و در دسترس قرار دهد، عقلاً و شرعاً و نقلاً و عرفاً فعل حرام و ناروایی را به جا آورده؛ بلکه طبق قواعد شرعیه حرامهایی را مرتکب گشته و در دنیا رسوا شده و در آخرت به عذاب و کیفر جاوید گرفتار گردد و اگر مشتری و خریدار چنین کتابی را با علم به اینکه فروشنده آن را دزدیده خریداری نماید او هم فعل حرامی را به جا آورده، چون متاع و کالای غصب شده ای را خریده و خدای تبارک و تعالی فروشنده و خریدار را که برخلاف احکام دین رفتار می نمایند نیامرزد، والسلام علی من اتبع الهدی - فیض الاسلام.

سه. یادآوری و سپاسگزاری

مقصود ما از اینکه در آغاز تألیفات خود (ترجمه و خلاصه ی تفسیر قرآن عظیم، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ترجمه و شرح صحیفه ی کامله ی سجادیه و نیز همین کتاب شریف) نوشته ایم: حق چاپ و تقلید محفوظ است این است: هر کس یکی از تألیفات مرا تحریف کرده و نفهمیده و ندانسته با تغییر دادن به صورت کتابی در آورده و یا عین آن را عکسبرداری و چاپ نموده و در دسترس قرار دهد عقلاً و شرعاً و نقلاً و عرفاً فعل حرام و ناروایی را به جا آورده که طبق قواعد شرعیه در دنیا رسوا و در آخرت به عذاب الهی گرفتار خواهد شد، و چنانکه برخی از کتابفروشیها به تنهایی یا به کمک دیگران که بردن نامشان شایسته نیست و به حرام و حلال در شرع مقدس اسلام معتقد نمی باشند، یکی از آن کتابها را عکسبرداری و چاپ نموده و به معرض فروش درآورده و مشتری با علم به اینکه فروشنده آن را دزدیده خریداری نماید او هم فعل حرام به جا آورده و چون متاع و کالای غصب شده ای را خریده، و خدای تبارک و تعالی فروشنده و خریدار را که برخلاف احکام دین رفتار می نمایند نیامرزد و السلام علی من اتبع الهدی
از فرزندان ارجمند آقایان: سید محمد رضا، سید محمد مهدی و سید علی رضا (ایدهم الله تعالی) که در چاپ و نشر کتابهای نامبرده زحمت و رنج متحمل شده و می شوند تشکر نموده و سپاسگزارم، و ناگفته نماند: حق امتیاز عکسبرداری و چاپ و نشر تألیفاتم اعم از آنها که به چاپ رسیده و آنها که هنوز چاپ نشده و همه آنها ملک من است را در زمان حیات خود به آنان واگذار نمودم. و ان شاءالله تبارک و تعالی اینان هم به فرزندان ذکور خویش واگذار خواهند نمود، و السلام علیهم و علی عبادالله الصالحین.(30)
فیض الاسلام
چهارشنبه 26 ذوالحجه
سال 1400ق
2. مرحوم شیخ عباس قمی: ایشان در آغاز ملحقات مفاتیح الجنان می نویسد:
این گنه کار روسیاه عباس قمی عفی الله عنه بعد از آنکه بعون الله تعالی کتاب مفاتیح الجنان را تألیف نمودم و در اقطار منتشر گشت، به خاطرم رسید که در طبع دویم آن بر آن زیاد کنم دعای وداعی برای ماه رمضان و خطبه ی روز عید فطر و زیارت جامعه ی ائمه ی المؤمنین و دعای اللهم انی زرت هذا الامام که در عقب زیارات خوانده می شود زیارت وداعی که هر یک از ائمه(علیه السلام)را به آن وداع کنند و رقعه ای که برای حاجت می نویسند و دعایی که در غیبت امام عصر عجل الله فرجه باید خوانده شود و آداب زیارت به نیابت به واسطه ی کثرت حاجت به اینها، لکن دیدم هرگاه این کار را کنم فتح بابی شود برای تصرف در کتاب مفاتیح و بسا شود بعضی از فضولان بعد از این در آن کتاب بعضی از ادعیه دیگر بیفزایند یا از آن کم کنند و به اسم مفاتیح الجنان در میان مردم رواج دهند؛ چنانکه در مفتاح الجنان مشاهده می شود. لاجرم کتاب را به همان حال خود گذاشتم و این هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتیح ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهار و نفرین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه اطهار(علیه السلام)واگذار و حواله نمودم کسی را که در مفاتیح تصرف کند.(31)
و نیز پس از زیارت وارث به تفصیل از این اضافه کردنها و کاستنها، گلایه و شکوه می کند و می نویسد:
مؤلف گوید: این زیارت معروف به زیارت وارث است و مأخذش کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی است که از کتب بسیار معتبره معروفه نزد علماست و من این زیارت را بلاواسطه از همان کتاب شریف نقل کردم و آخر زیارت شهدا همین بود که شد: فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم. پس این زیادتیها که بعضی بعد از این ذکر کرده اند: فی الجنان مع النبیین، والصدیقین و الشهداء و الصالحین، و حسن اولئک رفیقاً، السلام علی من کان فی الحائر منکم، و علی من لم یکن فی الحائر معکم الخ تمامی اینها زیادی و فضولی است، شیخ ما در تاب لؤلؤ مرجان فرموده است: این کلمات که متضمن چند دروغ واضح است علاوه بر جسارت ارتکاب بر بدعت و جسارت افزون بر فرموده ی امام(علیه السلام)چنان شایع و متعارف شده که البته چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منور ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)و محضر ملائکه مقربین و مطاف انبیاء مرسلین(علیه السلام)به آواز بلند خوانده می شود و احدی برایشان ایراد نمی کند؛ و از گفتن این دروغ ارتکاب این معصیت نهی نمی نمایند و کم کم این کلمات در مجموعه هایی که در زیارات و ادعیه ی احمقان از عوام جمع می کنند و گاهی اسمی برای آن می گذارند جمع شده و چاپ رسیده و منتشر گشته و از مجموعه ی این احمق به مجموعه ی آن احمق نقل گردیده و کار به جایی رسیده که بر بعضی طلبه مشتبه شده.
روزی طلبه ای را دیدم که آن دروغهای قبیح را برای شهدا می خواند دست بر کتفش گذاشتم، ملتف شدم، گفتم: از اهل علم قبیح نیست چنین اکاذیب در چنین محضری؟ گفت: مگر مروری نیست! تعجب کردم! گفتم: نه، گفت: در کتابی دیدم، گفتم: در کدام کتاب؟ گفت: مفتاح الجنان، ساکت شدم، چه کسی که در بی اطلاعی کارش به اینجا رسد که جمع کرده بعضی عوام را کتاب شمرده و مستند قرار دهد قابل سخن گفتن نیست. پس شیخ مرحوم کلام را در این مقام طول داده و فرموده: که به حال خود گذاشتن عوام را در امثال این امور جزئیه و بدعتهای مختصره مثل غسل اویس قرنی و آش ابوالدرداء تابع و مخلص حقیقی معاویه و روزه ی صمت که در روز سخن نگویند و غیر آنکه احدی بر مقام نهی برنیامده سبب تجری شده که در هر ماه و سال پیغمبر و امام تازه پیدا می شود دسته دسته از دین خدا بیرون می روند، انتهی کلامه و رفع مقامه.
این فقیر گوید: خوب تأمل کن در فرمایش این عالم جلیل که مطلع است بر مذاق شرع مقدس چگونه این مطلب همی عظیم و عقده ی بزرگ در دل او گردیده، چون می داند مفاسد این کار را برخلاف آنان که از علوم اهل بیت(علیه السلام)محروم و بی بهره ماندند و بدانستن ضغثی از اصطلاحات و الفاظ اکتفا کردند که امثال این مطالب را چیری ندانند، بلکه تصحیح و تصویب نموده و عمل بر وفق آن نمایند. لاجرم کار به جایی رسد که کتاب مصباح المتهجد و اقبال و مهج الدعوات و جمال الاسبوع و مصباح الزائر و بلد الامین و جنة الواقیه و مفتاح الفلاح و مقباس و ربیع الاسابیع و تحقه و زاد المعاد و امثال این کتب متروک و مهجور شود و این مجموعه های احمقانه شایع شود که در دعای مجیر که از دعاهای معتبره ی مرویه ی است در هشتاد موضع آن کلمه ی بعفوک زیاد کنند و کسی انکار نکند و در دعای جوشن که مشتمل بر صد فصل است برای هر فصلی یک خاصیتی وضع کنند، و با بودن این همه زیارات مأثوره، زیارت مفجعه جعل کنند، و با بودن این همه دعاهای معتبره مرویه با مضامین عالیه و کلمات فصیحه ی بلیغه دعایی بی ربط در کمال برودت جعل نمایند و نام او را دعای حبی گذارند و از کنگره ی عرض آن را نازل نمایند و چندان فضیلت برای او وضع نمایند که انسان را متحیر و سراسیمه نماید؛ از جمله آنکه العیاذبالله جبرئیل به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)از جانب حق سبحانه و تعالی گفته باشد که هر بنده ای که این دعا را با خود دارد او را عذاب نکنم؛ اگر چه مستوجب جهنم باشد و عمر خود را به معصیت گذرانده باشد و مرا هیچ وقت سجده نکرده باشد، من آن بنده را ثواب هفتاد هزار پیغمبر بدهم و ثواب هفتاد هزار زاهد، و ثواب هفتاد هزار شهید بدهم، و ثواب هفتاد هزار نمازگزار بدهم و ثواب هفتاد هزار برهنه که پوشانیده باشد بدهم و ثواب هفتاد هزار گرسنه که سیر کرده باشد بدهم و ثواب بعدد ریگهای بیابانها بدهم، و ثواب هفتاد هزار بقعه زمین بدهم، و ثواب مهر نبوت رسالت پناه بدهم و ثواب عیسی روح الله و ابراهیم خلیل الله بدهم و ثواب اسماعیل ذبیح الله و موسی کلیم الله و یعقوب نبی الله و آدم صفی الله و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و فرشتگان بدهم. یا محمد! هر که این دعای بزرگوار حبی را بخواند یا با خود دارد بیامرزم او را و شرم دارم که عذاب کنم الخ، و شایسته است که انسان از شنیدن اینها عوض خنده گریه کند.
کتب ادعیه ی شیعه که به مرتبه ای متقن و محکم بوده که غالب آنها که استنساخ می نمودند خودشان را اهل علم بودند و از روی نسخی که به خط اهل علم و تصحیح شده علما بوده مقابله و تصحیح می نمودند، و اگر اختلافی بود در حاشیه اش به آن اشاره می کردند؛ مثلاً در دعای مکارم الاخلاق «وبلغ بایمانی» در حاشیه اش اشاره می کنند در نسخه ی ابن اشناس «وابلغ بایمانی» است و در روایت ابن شاذان «اللهم ابلغ ایمانی» است، یا مثلاً فلان کلمه به خط ابن سکون چنین است و به خط شهید چنین، و هکذا کارش به جایی رسیده که منحصر به کتاب مفتاح شده که فی الجمله وصفش را شنیدی و این کتاب مرجع عوام و خاص و عرب و عجم گردیده، و این نیست جز از بی اعتنایی اهل علم به حدیث و اخبار و رجوع نکردن به کتب علما و فقهای اهل بیت اطهار(علیه السلام)و نهی نمودن از امثال این بدع و اضافات و دس وضاعین و تحریف جاهلین و جلو نگرفتن از نااهلان و از تصرفات بی خردان تا کار به جایی رسیده که دعاها موافق سلیقه های تلفیق شده و زیارتها و مفجعه ها و صلواتها اختراع شده و مجموعه های بسیار از دعاهای دس شده چاپ شده و بچه مفتاحها متولد گشته و کم کم سرایت کرده و به سایر کتب رسیده و شایع و رواج گشته؛ مثلاً کتاب منتهی الامال این احقر را تازه طبع کردند، بعض از کتاب آن به سلیقه ی خود در آن تصرفاتی نموده: از جمله در احوال مالک بن یسر ملعون نوشته: از دعای امام حسین(علیه السلام)هر دو دست او از کار افتاده بود الحمدالله، در تابستان مانند دو چوب خشک می گردید، الحمدالله، و در زمستان خون از آنها می چکید الحمدالله و بر این حال خسران مآل بود الحمدالله، در این دو سطر عبارت، چهار لفظ الحمد الله کاتب موافق سیلقه ی خود جزء کرده، و نیز در بعضی جاها بعد از اسم جناب زینب یا ام کلثوم به سلیقه ی خود لفظ خانم زیاد کرده که زینب خانم و ام کلثوم خانم گفته شود که تجلیل از آن مخدرات شود، و حمید بن قحطبه را چون دشمن داشته به واسطه ی بدی او حمید بن قحبه نوشته و لیکن احتیاط کرده قحطبه را نسخه بدل او نوشته، و عبدربه را صلاح دید عبدالله نوشته شود، و زحر بن قیس که به حاء مهمله است در هر کجا بوده به جیم نوشته، و ام سلمه را غلط دانسته و تا ممکنش بوده ام السلمه کرده الی غیر ذلک.
و غرضم از ذکر این مطلب در اینجا دو چیز بود: یکی آنکه این تصرفاتی که این شخص به سلیقه ی خود این را کمال دانسته و خلافش را ناقص فرض کرده و حال آنکه همین چیزی که او کمال دانسته باعث نقصان شده، پس از اینجا قیاس کنیم که چیزهایی که ما از روی جهل و نادانی در دعاها و زیارات داخل می کنیم یا به سلیقه ی ناقص خود بعض تصرفات می نماییم و آن را کمال فرض می نماییم بدانیم که همان چیزها پیش اهلش سبب نقصان و بی اعتباری آن دعا یا زیارت خواهد بود، پس شایسته است که ما به هیچ وجه در این باب مداخله نکنیم و هر چه دستورالعمل دادند به همان رفتار نموده و از آن تخطی ننماییم.
و دیگر غرض آن بود که معلوم شود هرگاه نسخه ای که مؤلفش زنده و حاضر و نگهبان او باشد این طور کنند با او، دیگر با سایر نسخ چه خواهند کرد و به کتابهای چاپی دیگر چه اعتماد است؟مگر کتابی که از مصنفات مشهوره علمای معروفین باشد و به نظر ثقه ی از علمای آن فن رسیده و امضا فرمود باشد، روایت شده در حال ثقه جلیل فقیه مقدم در اصحاب ائمه(علیه السلام)یونس بن عبدالرحمن که کتابی در اعمال شبانه روز نوشته بود. جناب ابوهاشم جعفری آن کتاب را به نظر مبارک حضرت عسکری(علیه السلام)رسانید. حضرت تمام آن را مطالعه و تصفح فرمود، پس از آن فرمود: «هذا دینی و دین ابائی کله؛ و هو الحق کله؛ همه ی این دین من و دین پدران من است و تمامش حق است.» ملاحظه کن که ابوهاشم جعفری با آنکه بر کثرت علم و فقاهت و جلالت و دیانت جناب یونس مطلع بوده است به همین اکتفا نکرده و در عمل کردن از روی کتاب او تا آنکه آن را به نظر مبارک امام خود رسانیده، و نیز روایت شده از بورق شنجانی هراتی که مردی معروف به صدق و صلاح و ورع بوده که در سامره خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام)رسید و کتاب یوم ولیله ی شیخ جلیل القدر فضل بن شاذان نیشابوری را به آن حضرت داد و گفت فدایت شوم می خواهم در این کتاب نظر فرمایی و ورق ورق آن را ملاحظه نمایی، حضرت فرمود: «هذا صحیح ینبغی ان تعمل به» این کتاب صحیح است و شایسته است که به آن عمل نمایی، الی غیر ذلک و این حقیر با اینکه می دانستم مذاق مردم این زمان و عدم اهتمام ایشان را در امثال این امور، برای اتمام حجت سعی و کوشش بسیار کردم که دعاها و زیارات منقوله در این کتاب حتی الامکان از نسخه های اصل نقل شود و بر نسخ متعدده عرضه شود و به قدری که از عهده برآیم تصحیح آن نماییم تا عامل به آن از روی اطمینان عمل نماید. ان شاء الله به شرط آنکه کاتبین و ناسخین تصرف در آن ننمایند و خواننده ها اختراع و سلیقه های خود را کنار گذارند.
شیخ کلینی(رحمه الله) از عبدالرحیم قیصر نقل کرده که خدمت حضرت صادق(علیه السلام)رسید و عرض کرد فدایت شوم من از پیش خود دعایی اختراع کرده ام، حضرت فرمود: بگذار مرا از اختراع خود؛ یعنی آن را کنار گذار و برای من نقل مکن و نگذاشت که آن دعای جمع کرده ی خود را نقل کند، و خود آن حضرت برای او دستورالعملی لطف فرمود، و شیخ صدوق عطرالله مرقده روایت کرده از عبدالله بن سنان که گفت: حضرت صادق(علیه السلام)فرمود: که زود است می رسد به شما شبهه ای پس می مانید بدون نشانه و رهنما و پیشوای هدایت کننده و نجات نمی یابد و در آن شبهه مگر کسی که بخواند دعای غریق، گفتم: چگونه است دعای غریق؟ فرمود می گویی: یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک. پس گفتم: یا مقلب القلوب و الابصار، ثبت قلبی علی دینک حضرت فرمود: بدرستی که خدواند عزوجل مقلب است قلوب و ابصار را لیکن بگو چنانچه من می گویم: یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک. کافی است تأمل در این دو حدیث شریف برای تنبه کسانی که در دعاها به سلیقه ی خود بعضی کلمات زیاد می کنند و پاره ای تصرفات می نمایند والله العاصم.(32)
همچنان ایشان در منتهی الامال آنجا که داستان آمدن جابربن عبدالله انصاری بر قبر امام حسین(علیه السلام)در روز اربعین را نقل می کند، به مناسبت اینکه جابر در وصف امام حسین(علیه السلام)گفته است: «و خامس اصحاب الکساء» می نویسد:
از توصیف جابر حضرت امام حسین(علیه السلام)را به خامس اصحاب کساء معلوم می شود که این لقب از القاب معروفه ی آن حضرت بوده و حدیث اجتماع خمسه ی طیبه(علیه السلام)تحت کساء از احادیث متواتره است که علمای شیعه و سنی روایت کرده اند، و در احادیث آیه ی تطهیر بعد از اجتماع ایشان نازل شده، و هم در احادیث مباهله نیز به کثرت وارد است، و شاید سر جمع نمودن حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)انوار طیبه اهلبیت مکرم را تحت کساء برای رفع شبهه باشد که کسی نتواند ادعای شمول آیه برای غیر مجتمعین تحت کساء نماید؛ اگر چه جمعی از معاندین عامه تعمیم دادند ولی اغراض فاسده ی آنها از بیانات وارده آنها واضح و هویداست.
و اما حدیث معروف به حدیث کساء که در زمان ما شایع است به این کیفیت در کتب معتبره ی معروفه و اصول حدیث و مجامع متقنه ی محدثین دیده نشده می توان گفت از خصائص کتب منتخب است.(33)
یکی از نویسندگان در این باره می نویسد:
در اینجا حق با محدث قمی است و اصل حدیث کساء به صورت صحیح آن در منابع معتبر حدیثی عامه و خاصه به طور مستفیض آمده است ولی این حدیث کسای جعلی در هیچ یک از منابع حدیثی وجود ندارد و متأسفانه آن را در بعضی چاپهای مفاتیح الجنان محدث قمی به آخر مفاتیح ملحق کرده اند که این کار برخلاف رضای صاحب مفاتیح و کاری غیر اخلاقی و غیر اسلامی است و باید از آخر مفاتیح برداشته شود؛ زیرا صاحب مفاتیح آن را قبول ندارد.(34)

ب. نقدهای وارده

در اینجا به مواردی اشاره می گردد که ناقدان و منتقدان سرقتهای ادبی و یا عدم رعایت حقوق مترجمان و مؤلفان را به نقد کشیده و مطرح ساخته اند. داوری در صحت و سقم این نقدها را به خوانندگان واگذار نموده و مسوولیت طرح آن به عهده ی ناقدان و منتقدان است. و اگر از سوی نقد شدگان به جوابیه یا پاسخی دست یابیم بدان اشاره می کنیم. چنانکه پیش از این نیز آوردیم این بررسی به حوزه ی ترجمه های قرآن، کتب ادعیه و زیارات و مانند آن منحصر است و از آوردن دیگر موارد آثار مذهبی خودداری می شود:
1. ترجمه ی تحف العقول: از تحف العقول تا سال 1377 ش چهار ترجمه منتشر شده است: ترجمه ی آقایان محمد باقر کمره ای 1342ش، احمد جنتی 1367ش، پرویز اتابکی 1376ش و بهراد جعفری 1377ش.
ترجمه ای جدید توسط آقای صادق حسن زاده به چاپ رسیده که در فصلنامه ی علوم حدیث مورد نقد قرار گرفته است و ناقد بر این باور است که از ابتدا تا انتها برگرفته از ترجمه ی آقای پرویز اتابکی است:
انصاف این است که در ترجمه ی آقای حسن زاده اشتباههای بزرگ، چندان که معنی را دگرگون سازد، بسیار کم و نادر است و با توجه به اینکه تحف العقول کتابی است مملو از لغتهای مشکل، این دقت را می طلبد که بدانیم آیا این کم غلط بودن حاکی از توانایی مترجم است و یا حاکی از توانایی مترجمان سابق؟ باید در این ترجمه به جهت کم اشکال بودن از آقای پرویز اتابکی قدردانی کرد؛ چرا که این ترجمه تماماً از ابتدا تا به انتها همان ترجمه ی آقای اتابکی است که تنها برخی از لغات ادیبانه و جمله بندی ایشان تغییر نموده است. می توان در ترجمه را از ابتدا تا به انتها با یکدیگر مقابله نمود و صدق این مدعا را تأیید کرد.(35)
شرح مطلب را در مقاله ی ناقد بخوانید.(36)
2. تحریف در مکارم الاخلاق: استاد ارجمند آقای رضا استادی در مقاله ای در فصلنامه ی علوم حدیث به این مسأله می پردازد. وی در این مقاله به معرفی نوشته ای از مرحوم محمد باقر همدانی بهاری (م1332ش) به نام «تسدید المکارم و تفضیح الظالم فی بیان تحریف مکارم الاخلاق»،(37 )می پردازد که مرحوم بهاری نشان داده در یکی از چاپهای این کتاب در مصر تحریفهای بسیار زیاد صورت گرفته است. ایشان در سه فصل کتاب: اضافات؛ اسقاطها و تغییرها را بر می شمرد:
در فصل اول «تسدید المکارم» هشتاد مورد از مواردی که چیزی به عبارت کتاب افزوده شده، نشان داده شده است؛ مانند افزوده شدن جمله ی «ولابی بکر الصدیقیه» در میان دو جمله ی حدیث«لی بالنبوه و لعلی بالولایه».
در فصل دوم، هفتاد و پنج مورد از مواردی که چیزی از عبارت کتاب حذف شده، مشخص شده است؛ مانند حذف جمله ی «واسئلک بحق الاسم الذی جعلته عنه محمد و عترته».
در فصل سوم، سی ونه مورد از موارد تغییر و تبدیل را یاد کرده است؛ مانند تبدیل جمله «عن الصادق(علیه السلام)» به «عن بعض الفضلاء»، و تبدیل «وفی صحیفه الرضا» به «قال بعض العلماء»، و تبدیل «عن امیر المؤمنین» به «عن بعض العارفین».
مرحوم بهاری در هر سه فصل، اشاره می کند که عدد تحریفها زیاد است و حذفها و تبدیلها خیلی بیشتر از عددهای ذکر شده است؛ زیرا در بسیاری از موارد، تحریفات یک صفحه، متعدد بوده و از همه آنها را یکی به شمار آورده است.(38)
جناب آقای استادی در ابتدای مقاله ی خود دخل و تصرف در آثار دیگران را دو قسم می کند که گاه از قبیل تلخیص، نظم و تبویب است و گاه چنین نیست. وی درباره ی این دو قسم می نویسد:
این گونه تصرفات، اگر به آن اشاره شود و انگیزه ی درستی داشته باشد - هر چند عده ای نپسندند - به خودی خود، ناپسند نیست و اما اگر تغییرات و حذف و تحریفاتی صورت پذیرد و به آن تذکر داده نشود، هر چند با نیت خیرباشد، خیانت محسوب می گردد؛ فرقی نمی کند که به وسیله ی شیعه و در متون اهل سنت باشد یا بالعکس!(39)
گفتنی است مرحوم بهاری تألیفی دارد به نام «التنبیه علی ما فعل بالکتب من التحریف» و تحریفات اهل سنت را در کتب خودشان گردآورده است، ولی این نسخه در دست نیست.(40)
3. قصص قرآن: در مجله ی آینه ی پژوهش مقاله ای با عنوان «به چه قیمت؟» نگارش یافته که در آن چاپ کتابی به نام دیگری سخن می گوید. کتاب قصص قرآن مرحوم صدر بلاغی که چاپ نخست آن در سال 1329 و چاپ نهم آن در سال 1354 از سوی انتشارات امیرکبیرانجام شده، در سال 1382 با نام علی شیروانی به چاپ رسیده است. نویسنده ی مقاله می گوید:
بزرگواری، کتاب عالمی بزرگ و نویسنده ای چیره دست و محققی توانمند که از نگارشش بیش از نیم قرن می گذرد - چاپ اول آن به سال 1339نشر یافته است - را برداشته و یکسر به نام چاپیده است و در این تلاش علمی - فرهنگی حتی جای نقطه، ویرگول و سرخط را هم عوض نکرده است. البته گاهی، «باریتعالی» را خدای بزرگ» کرده است.(41)
آقای شیروانی در برگه ای که ضمیمه ی همین شماره از مجله است در پاسخ می نویسد:
اتهام اصلی من در آن مقاله این است که کتاب قصص القرآن مرحوم صدر بلاغی را به نام خود منتشر کرده و آن را از تألیفات و آثار خود برشمرده ام. دلیل نویسنده ی محترم بر این مدعا آن است که من روی جلد کتاب نام مرحوم صدر بلاغی را نیاورده ام و تنها نام خود را نوشته ام. پاسخ من آن است که هرگز چنین قصدی نداشته ام و چنین نیز نکرده ام؛ زیرا:
1. در مقدمه ی کتاب به گونه ای روشن و شفاف مرحوم بلاغی از کتاب قصه های قرآن را یادآور شده ام...
2. در شناسنامه ی کتاب آمده است؛ قصه های قرآن، به کوشش علی شیروانی، که صراحت دارد بنده در این کتاب دعوی تألیف و نگارش نداشته ام.(42)
4. ترجمه ی صحیفه ی سجادیه: در مجله ی آینه ی پژوهش، مقاله ای، در نقد ترجمه ی صحیفه ی سجادیه که توسط آقایان عبدالجواد ابراهیمی شاهرودی و محسن غرویان نیشابوری در سال 1376 توسط نشر الهادی چاپ شده، به چشم می خورد. ناقد پس از مقدمه ای درباره ی قداست متون مقدس و اینکه باید با آنها با احتیاط رفتار شود و مترجمان و قلمزنان نباید آن را دستخوش شوق کتاب سازی خود قرار دهند، می نویسد:
این ترجمه بازنویسی نه چندان دقیق از ترجمه و شرح صحیفه ی سجادیه استاد محی الدین مهدی الهی قمشه ای است، با این تفاوت که آقای قمشه ای مواردی را شرح مزجی داده و مرادش را روشن ساخته است و مترجمان مزبور با حذف موارد شرح و اضافه کردن تعابیری، گاه موجب نادرستی عبارت شده اند و در نتیجه ترجمه ای غلط ارائه داده اند.(43)
5. فاطمه(علیه السلام)در آینه ی کتاب: در مجله ی آینه ی پژوهش مقاله ای با عنوان «تألیف یا تقلید» به چاپ رسیده که کتاب فوق را که توسط آقای اسماعیل انصاری نگارش و از سوی نشر الهادی به چاپ رسیده را نقد می کند. ناقد در این زمینه می نویسد:
نخستین اشکال کتاب آن است که این نوشتار عیناً تقلید از کتابنامه ی حضرت فاطمه زهرا(علیه السلام)، بوده و تمام عناوین که در آن بوده (472عنوان) به همراه پاره ای از اشتباهات آن، به این کتاب منتقل شده است. ضمناً مؤلف از نسخه اصلی آقای انصاری نیز استفاده کرده و حدود 100 عنوان دیگر را که وی به کتاب خویش اضافه نموده، در این کتاب آورده است و مجموعاً 570 عنوان کتاب خویش را از «کتابنامه ی حضرت زهرا» اخذ کرده است.(44)
در پایان با اذعان به اینکه پرونده ی پژوهشهای فقهی و دینی درباره ی حقوق معنوی گشوده است و می سزد که فقیهان و متفکران اسلامی بیش از پیش بدان اهتمام ورزند، امیدوار است از این پس شاهد سرقتها و تضییع حقوق نباشیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. المسائل المستحدثه، ج یک، ص 92-95؛ الفقه، ج 100، ص 482به بعد؛ فقه اهل بیت، شماره 21(بهار 1379)، ص 97-98.
2. فقه اهل بیت، شماره ی 21(بهار 1379)، ص 100-101.
3. فقه اهل بیت، شماره ی 21(بهار 1379)، ص 101.
4. همان، ص 103.
5. همان، ص 95-97.
6. فقه اهل بیت، شماره ی 21(بهار 1379) ص 102.
7. مسؤولیت حقوقی ناشی از نرم افزارهای معیوب، پایان نامه ی کارشناسی ارشد سید حسن شبیری، ص 73-74.
8. فقه اهل بیت، شماره 21(بهار 1379)، ص97.
9. الفقه، ج 100، ص 485.
10. سنن البیهقی، ج 6، ص 242؛ المبسوط، ج 3، ص268؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ابواب کتاب احیاء الموات، ص 111، ح 20905.
11. ر. ک: المکاسب المحرمه، امام خمینی، ج 2، ص 257-328؛ فقه الصادق، ج 13، ص304-307و ج 14، ص 261-272و ج.15، ص9-49.
12. وسائل الشیعه، ج27، ص223.
13. معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 164.
14. فقه الصادق، ج14، ص269-272؛ جامع المدارک، ج 3، ص 41.
15. وسائل الشیعه، ج 27، ص 141؛ معانی الاخبار، ص181.
16. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 374 و 387.
17. جامع المدارک، ج 3، ص 41؛ فقه الصادق، ج 13، ص306.
18. بصائر الدرجات، ص 3، ح 1.
19. ثواب الاعمال، ص 159، ح 1.
20. تحف العقول، ص 26.
21. کنزالعمال، ج 10، ص 203، ش29067.
22. همان، ص 196، ش 29034.
23. عوالی اللالی، ج 4، ص 71، ح 42.
24. کنزالعمال، ج 10، ص 217، ش 29150.
25. الکافی، ج 1، ص 46، ح 2.
26. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 120.
27. از دوستان فاضل و اندیشمند که از راهنمایی و مشاوره ی آنان در دستیابی به این موارد بهره برده ام کمال سپاس دارم؛ حضرات آقایان سید حسن اسلامی، هادی ربانی، محمد علی مهدوی راد.
28. جهت دستیابی به برخی نمونه های سرقتها در دوره های پیشین ر. ک: فصلنامه ی کتابهای اسلامی، شماره ی هفتم (زمستان 1380)، مقاله:«سرقت ادبی و علمی» نوشته ی علی حب الله.
29. ترجمه و شرح نهج البلاغه، سید علی نقی فیض الاسلام، ص 1309-1310.
30. ترجمه و شرح صحیفه ی سجادیه، سید علی نقی فیض الاسلام، تهران: انتشارات فقیه، [بی تا].
31. کلیات مفاتیح الجنان، نشر بلاغت، ص 1033.
32. کلیات مفاتیح الجنان، ص 779-783.
33. منتهی الامال، ج 1، ص 82، انتشارات هجرت.
34. حدیث های خیالی در مجمع البیان، صالحی نجف آبادی، ص 95.
35. فصلنامه ی علوم حدیث، شماره ی 29(پاییز1382)، ص171.
36. همان، ص 163-175.
37. نسخه ی خطی این رساله در کتابخانه ی فیضیه به قطع خشتی در 42 صفحه و شامل مقدمه ای مفصل و خاتمه موجود می باشد.
38. فصلنامه ی علوم حدیث، شماره 8(تابستان 1377)، ص 198-199.
39. همان، ص 194.
40. همان، ص 195-196، پاورقی.
41. آینه یژوهش، شماره ی 82(مهر و آبان1382)، ص 103.
42. همان، برگه ی ضمیمه ی مجله.
43. آینه ی پژوهش؛، شماره ی 49(فروردین - اردیبهشت1375)، ص 19.
44. آینه ی پژوهش، شماره ی 37(فروردین- اردیبهشت1377)، ص 35-36.

کتابنامه
1. المسائل المستحدثه، سید محمد صادق روحانی؛ قم: دارالفکر، 1384ق.
2. الفقه، سید محمد حسینی شیرازی، بیروت: مؤسسه الرسول الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، 1417ق.
3. السنن الکبری، ابوبکر احمدبن حسین بیهقی(ت458ق)، بیروت: دارالمعرفه، [بی تا].
4. المبسوط فی فقه الامامیه، محمد بن حسن طوسی(ت460ق)، تعلیق: محمد تقی کشفی، تهران: مکتبه مرتضویه، [بی تا].
5. مستدرک الوسائل، حسین بن محمد تقی نوری طبرسی(ت1320ق)، تحقیق: مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، قم: مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، 1407ق.
6. المکاسب المحرمه، روح الله الموسوی الخمینی، تهران: مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373.
7. فقه الصادق، سید صادق روحانی، قم: دارالکتاب، 1413ق.
8. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حرعاملی(ت1104ق)، تحقیق: مؤسسه ی آل البیت (علیه السلام)، قم: مؤسسه آل البیت(علیه السلام)، 1409ق.
9. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، قم: مدینه العلم، 1403ق.
10. جامع المدارک، سید احمد خوانساری، تعلیق: علی اکبر غفاری، تهران: مکتبه الصدوق، 1355.
11. معانی الاخبار، شیخ صدوق(ت 381ق)، تصحیح: علی اکبر غفاری، قم: جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، 1361.
12. بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن فروغ صفار قمی (ت290ق)، [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].
13. ثواب الاعمال، شیخ صدوق (ت 381ق)، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: مکتبه الصدوق، [بی تا].
14. تحف العقول، ابن شعبه حرانی (قرن 4ق)، تصحیح: علی اکبر غفاری، قم: دفتر نشر اسلامی، 1416ق.
15. کنزالعمال، متقی هندی (ت 975ق)، تصحیح: صفوه السقا، بیروت: مؤسسه الرساله، [بی تا].
16. عوالی اللالی، ابن ابی جمهور احسائی (ت 901ق)، تحقیق: مجتبی عراقی، قم: مطبعه سید الشهداء، 1403ق.
17. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی (ت 358ق)، تعلیق: علی اکبر غفاری، تهران: المکتبه الاسلامیه، 1388ق.
18. تنبیه الخواطر، (مجموعه ورام)، ورام بن أبی فراس(ت605ق)، تصحیح: محمد صادق بحرالعلوم، نجف: المطبعه الحیدریه، 1384ق.
19. ترجمه و شرح نهج البلاغه، سید علی نقی فیض الاسلام، تهران: مرکز نشر آثار فیض الاسلام، 1373.
20. ترجمه و شرح صحیفه ی سجادیه، سید علی نقی فیض الاسلام، تهران، انتشارات فقیه، [بی تا].
21. کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، قم: نشر بلاغت، 1374.
22. منتهی الامال، شیخ عباس قمی، قم: انتشارات هجرت، 1373.
23. حدیث های خیالی در مجمع البیان، نعمت الله صالحی نجف آبادی، تهران: کویر، 1382.

منبع: مهریزی، مهدی؛ (1383)، یادگارنامه فیض الاسلام: جستارهای علمی و پژوهشی در باب ترجمانی متون مقدس، خمینی شهر، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینی شهر، چاپ اول 1383.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.