زندگی نامه سیّد جمال الدّین اسدآبادی

سیّدجمال الدّین اسدآبادی فرزند سیّد صفدر در سال 1254(1) هـ.ق در محله ی سیّدان اسدآباد همدان متولد شد، مادرش سکینه بیگم، دختر مرحوم میر شرف الدّین الحسینی القاضی بود.
جمعه، 26 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی نامه سیّد جمال الدّین اسدآبادی
 زندگی نامه سیّد جمال الدّین اسدآبادی

نویسنده: عبّاس رمضانی



 
سیّدجمال الدّین اسدآبادی فرزند سیّد صفدر در سال 1254(1) هـ.ق در محله ی سیّدان اسدآباد همدان متولد شد، مادرش سکینه بیگم، دختر مرحوم میر شرف الدّین الحسینی القاضی بود. محلّ سکونت سیّد صفدر و سکینه بیگم و سیّدجمال الدّین خانه ای بود که کنار امام زاده احمد سیّدان قرار داشت. سیّد صفدر، امین و مورد اعتماد اهالی روستا بود و به همین دلیل مردم برای نوشتن اسناد و مدارک و ثبت و ضبط مشخصات شناسنامه ای و هم چنین مسایل مربوط به ارث و بسیاری از امور دیگر به او مراجعه می کردند و سیّد صفدر با رویی گشاده و میل و علاقه و دل سوزی تمام به کارهای آن ها رسیدگی می کرد.
پدر سیّدجمال الدّین مانند سایر مردم روستا به کار کشاورزی مشغول بود و علاقه ی زیادی داشت که فرزندش در فراگیری علم و دانش و آشنایی با علوم و فنون مختلف روز کوشا باشد. برادر سیّد، مسیح الله نام داشت که در دوره ی جوانی از دنیا رفت. سیّد دو خواهر به نام های طیّبه بیگم و مریم بیگم داشت. او از سنّ پنج سالگی خواندن و نوشتن را نزد پدر خود آغاز نمود و با برخورداری از هوش سرشار و تیزبینی و علاقه و پشتکار ویژه ای که داشت، به زودی خواندن و نوشتن را آموخت و ضمن آشنا شدن با زبان فارسی، عربی و حتی ترکی با قرآن کریم و بسیاری از کتاب های فارسی و عربی اُنس و الفت پیدا کرد و بعدها با زبان انگلیسی آشنا شد.
سیّدجمال الدّین اسدآبادی برای تکمیل آگاهی های خود و پیمودن مراحل مختلف علمی با روحیه ای سرشار از جست و جوگری و تلاش و زحمت، در پی یافتن مراکز دیگری بود تا بتواند تحصیلات خود را تداوم بخشد. او در سال 1264هـ.ق در سنّ ده سالگی برای ادامه تحصیل به همراه پدرش به قزوین رفت و در حوزه ی علمیّه و مدارس آن شهر درس خواند(2) و بعد از گذشت دو سال به تهران آمد و در محله ی سنگلج(3) سکونت گزید و در حوزه ی علمیّه ی تهران از کلاس درس استاد سیّدصادق طباطبایی سنگلجی بهره برد. (4) در همین زمان موفق گردید که به دست استادش لباس روحانیت بر تن نماید.
اقامت سیّد در تهران چندان طولانی نبود و چون روح وی آماده ی فراگیری هرچه بیشتر و کامل تر دانش بود و قلبش برای یادگیری مباحث گوناگون و علوم مختلف می تپید، پس از گذشت چند صباح عازم بروجرد شد و مدتی هم در این شهر تحصیل کرد(5) و آن گاه به نجف اشرف رفت و در محله ی عماره ساکن گردید. در این شهر از محضر استادانی چون شیخ مرتضی انصاری و ملامحمد حسین قلی همدانی کسب فیض نمود و برای آموختن علوم مختلف مانند حدیث، فقه، اصول و تفسیر از استادان یاد شده بهره برد و در این عرصه ها اطلاعات جامع و کاملی به دست آورد و مورد احترام و تجلیل بسیاری از هم ردیفان و اشخاصی که از موقعیت علمی و معنوی او آگاه بودند، قرار گرفت. حتی استادان سیّد نیز او را تحسین کردند. وی علاوه بر آن که در همه ی صحنه های زندگی و دوره های عمر خود برای تحصیل علم و دانش مصمّم و آماده بود، برای نشر و گسترش و انتقال اندوخته هایش نیز سر از پا نمی شناخت.
سیّدجمال الدّین اسدآبادی از همان زمان نوجوانی و جوانی می دانست که ورود به عرصه های علمی چه در بُعد مذهبی و چه در زمینه های اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و علمی یک مسأله مهم است، امّا انتقال نتایج کسب شده و دستاوردهای هرکدام و هم چنین استفاده از آن ها برای تعلیم و تربیت دیگران مسأله ی مهم تری است که در میادین مختلف علمی باید موردتوجه جدّی قرار دهد. وقتی سیّد از قزوین مراجعت نمود اقامتش در تهران، بروجرد و نجف اشرف حدود چهار سال طول کشید. در همین دوران روحیّه ی ستیز با استبداد و استعمار و صاحبان زر و زور سراسر وجود وی را فراگرفت و این موضوع یکی از دغدغه های فکری او محسوب می شد. در سال 1270 هـ.ق زمانی که هفده ساله بود، به توصیه و تأکید شیخ مرتضی انصاری، برای اطلاع از اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی مردم هندوستان از طریق ایران و منطقه ی بوشهر به آن کشور سفر کرد(6) و حدود یک سال و نیم به فراگیری ریاضی، هندسه و دیگر علوم جدید مشغول شد و در کنار آن نسبت به آموزش علاقه مندان به این علوم اقدام نمود. پس از آن برای زیارت خانه ی خدا و بررسی وضع مکه و مدینه و زیارت عتبات عالیات در عراق و سوریه و فلسطین به این کشورها مسافرت کرد و حدود چهار سال علاوه بر زیارت، با نحوه ی زندگی، افکار و عقاید و اندیشه های مردم و خطّ مشی و سیاست های حاکمان جوامع مذکور آشنا شد.(7) هر دقیقه و هر ساعت حضور سیّد در روستاها و شهرهای کشورهای مذکور برای مردم آن ها مغتنم و رخداد مهمّی در تاریخ آن ها محسوب می شد که هنوز هم خاطره ی او در جای جای آن مناطق زنده است و دوستداران حقّ و حقیقت و مدافعان اسلام و مخالفان سیاستمداران بی خرد و مستکبر و زورگوی جهان با چشمانی تیزبین ردّ پای او را مشاهده می کنند.
سیّدجمال الدّین اسدآبادی پس از پایان سفر خود از کشورهای اسلامی قارّه ی آسیا، مدتی به بمبئی رفت. (8) حضور او در این شهر، شور و شعف ایرانیان ساکن در بمبئی را برانگیخت. سیّد در مدت اقامت خود در آن جا، برای توجیه، تقویت و تبیین روحیّه ی خودباوری و دین پژوهی و توجه به مقدسات و شعایر اسلامی و حفاظت از باورهای ملی ایرانی تلاش نمود، به نحوی که علاوه بر ایرانیان بسیاری از مردم بمبئی نیز تحت تأثیر ویژگی های فکری او قرار گرفتند. یک سال بعد در سال 1276هـ.ق به ایران آمد و با حضور در زادگاهش چند روز ضمن دیدار با والدین و بستگان و اهالی اسدآباد، از صداقت، پاکی، صفا و صمیمیت، اخلاص و تلاش و کوشش آن ها لذت برد و بار دیگر امیدوارتر از همیشه زادگاهش را ترک کرد و پس از حضور در تهران به مشهد مقدس رفت. در این شهر بعد از زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، راهی افغانستان شد. (9)
در این زمان سیّد جمال الدّین اسدآبادی در سنّی بود که حاکمان غیراسلامی و غیرمردمی بعضی از کشورها او را عامل دردسر، مانع آرامش و ثبات مردم و کشور خود می دانستند و حاضر به پذیرش و اسکان وی نبودند. حتی یکی از عللی که او پس از سفر بمبئی و ورود به ایران چند روزی بیش تر در زادگاه خود نماند و در تهران نیز توقف او چندان طولانی نبود، کنترل و نظارت هایی بود که از سوی دربار ناصرالدّین شاه قاجار نسبت به اعمال و رفتار و سخنان وی صورت گرفت. در این شرایط او نمی توانست به صورت آزادانه عقاید خود را منتشر کند، زیرا مأموران حکومت دنبال بهانه بودند تا او را دستگیر، تبعید و یا زندانی نمایند. این عامل و رسالتی که سیّد برای تنویر افکار عمومی داشت، سبب شده بود تا مرتّب از شهری به شهر دیگر و از کشوری به کشور دیگر سفر نماید.
در افغانستان با دوستْ محمدخان که سال ها با انگلیسی ها مبارزه می کرد و تاب و توان نیروهای استبداد را گرفته بود، دیدار نمود. (10)
دوستْ محمد خان برای ایجاد وحدت و هم دلی بین ملت افغانستان و سایر مسلمانان تلاش زیادی کرد و در راه نیل به این آرزوی اساسی، موفقیت هایی هم به دست آورد و توانست آسایش و خواب راحت را از چشم های استعمارگران ظالم بگیرد و منطقه را برای آنان ناامن سازد. دوست محمدخان با اطلاعاتی که قبلاً در مورد سیّدجمال الدّین کسب نموده بود، او را تکریم کرد و ستود و از دیدارش بسیار شادمان گردید. سیّد مدت چهار سال در افغانستان ماند، ولی در سال اول اقامتش، اختلاف بین دوستْ محمدخان و سلطان احمد خان و بروز جنگ میان آن ها، به مرگ دوستْ محمدخان انجامید و سیّد جمال الدّین دوستش را از دست داد. بعد از مرگ وی، موقعیت افغانستان برای سیّد ناآرام شد و از آن پس نمی توانست مانند گذشته به اعلام نظر و طرح عقاید خود بپردازد. او برای هموار شدن شرایط زندگی و حضور در افغانستان و شرکت در اجتماعاتی که در بخش های مختلف این کشور تشکیل می شد لباس افغانی بر تن کرد. همین اقدام و هم چنین توقف چند ساله و نسبتاً طولانی وی در کشور مذکور سبب شد تا بعدها عده ای او را افغانی بدانند و این تفکر هم اکنون نیز بین برخی از افراد دیده می شود.
در سال 1282هـ.ق بار دیگر به ایران آمد و در تهران به فعّالیّت پرداخت. ولی سال بعد به قصد زیارت حضرت امام رضا علیه السلام، راهی مشهد شد و پس از آن در تهران با پسرعمویش(11) دیدار کرد و یاد و خاطره ی ارتباط ها و دوستی های گذشته ی آن ها بار دیگر تازه شد. در مدتی که آن ها در کنار یکدیگر بودند، با مطالعه و پژوهش توانستند از تعدادی رساله ی عرفانی و فلسفی نسخه برداری کنند. پس از این کار سال بعد در حالی که سه دهه از عمر خود را پشت سر گذاشته بود، ضمن عزیمت به مشهد مقدس به سمت افغانستان حرکت کرد. با ورود به این کشور خاطرات به یاد ماندنی دوران حیات دوستْ محمدخان را به یاد آورد. در این سفر، افغانستان حال و هوای گذشته را نداشت. خالی بودن جای دوستْ محمدخان از یک سو و اختلاف بین پنج و فرزندش(12) از سوی دیگر، روح سرشار از ایمان و وفاداری و صداقت و صمیمیّتش را نگران کرد و او را آزرده خاطر و غمگین ساخت. سیّد این بار در دوران حضور در افغانستان، دست به تألیف کتاب زد و کتابی در زمینه ی عرفان نوشت و برای این که کسی متوجه ایرانی بودن او نشود در پایان آن نام خود را به زبان عربی آورد و در ادامه ی مشخصات خود کلمه ی « اَلْاِستنبولی» را افزود. این موضوع هم یکی از دلایل دیگری است که غیرایرانی ها، سیّد جمال الدّین را ایرانی نمی دانند. امّا وی از این کار هدفی داشت و تصمیم گرفته بود تا پس از افغانستان به ترکیه برود و لازم بود برای فراهم نمودن زمینه های یک سفر خوب و بدون دردسر و بیان دیدگاه های اصولی خود در آن کشور، طوری وانمود کند که به ترکیه تعلق دارد. در افغانستان، امیر محمد اعظم خان که بعد از مرگ امیر محمد افضل خان امیر شده بود، سیّد جمال الدّین را به سمت وزیر اول خود منصوب نمود. سیّد در مدت یک سال برای رسیدگی به مسایل مختلف مردم و کشور نهایت تلاش و جدّیت خویش را نشان داد، به نحوی که در این زمان افغانستان روزگار درخشان و دوران طلایی خود را گذراند. تأثیر سخنان و افکار او بین مردم بسیار زیاد بود و اقدامات و برنامه های او تفکر استقلال سیاسی این کشور را در اذهان مردم به وجود آورد.
در سال 1285هـ.ق از افغانستان خارج شد و بار دیگر به هند سفر کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت، ولی دولت هند چندان روی خوش نشان نداد و سیّد جمال الدّین اسدآبادی پس از دو ماه سکونت در بمبئی، هند را ترک نمود و با کشتی از راه کانال سوئز وارد مصر شد. استقبال شایان مسلمانان از سیّد و تأثیرپذیری آن ها از افکار و گفتار او خشم انگلیسی ها را برافروخت و دولت مصر نیز که حلقه به گوش استعمار پیر انگلیس بود، چاره را در اخراجش دید و او را به ترکیه فرستاد. سیّد پس از چند روز وارد استانبول شد(13) و مورد استقبال قرار گرفت. در آن جا آزادانه دیدگاه های خود را بیان نمود و گیرایی و جذّابیت سخنانش همه را مات و مبهوت کرد. دیری نگذشت که برخی از افراد مثل حسن افندی(14) وقتی ارادت مردم به وی را دیدند، آتش حقد و حسدشان زبانه کشید و با افزایش حسادت ها و مخالفت ها،‌ دوباره سیّد به مصر رفت(15) و در دانشگاه الازهر به تدریس پرداخت. (16) دیدارهایی نیز با عدّه ای از چهره ای سرشناس و از جمله محمد عبده داشت. ورود سیّد جمال به مصر مقارن با حکومت «خدیو اسماعیل پاشا» بود. این سفر هفت سال به طول انجامید و یکی از مسافرت های طولانی او محسوب می شود.
امّا در سال 1296هـ.ق به دستور توفیق پاشا از مصر خارج شد و بار دیگر به هندوستان رفت و در منطقه ای به نام حیدرآباد ساکن شد. توطئه ی انگلیسی ها و دسیسه های آنان توفیق پاشا را مصمّم کرده بود که از همان ابتدای ورود سیّد جمال الدّین به هند، با او برخوردهای قاطعانه و تحقیرکننده داشته باشد و برای ساکت کردنش اقدام نماید و حتی یک لحظه هم دست از مراقبت و محدود نمودن او برندارد. در همین سفر سیّد با همکاری عده ای دیگر(17) مجلّه ی «معلم شفیق» و هم چنین «عروة الوثقی» (18) را منتشر ساخت و انجمنی با نام «عروة» تأسیس کرد. انتشار موارد مذکور و بنیان گذاری انجمن یاد شده و هم چنین جلسات خطابه و سخنرانی هایش تأثیر عمیقی در بیداری مردم هند و سایر کشورهایی که از اخبار، اطلاعات و سخنان او آگاه می شدند بر جای گذاشت و روشن گری های او روز به روز عرصه را بر حاکمان انگلیسی و هندی تنگ تر کرد و بر مخالفت و بدگمانی آن ها نسبت به سیّد افزود و به همین دلیل سرانجام او را از هندوستان اخراج کردند.
سفرهای بعدی سیّد به لندن و فرانسه بود. این سفرها در سال 1300هـ.ق انجام شد او در پاریس روزنامه ی عروة الوثقی را با همکاری محمد عبده منتشر کرد، ولی حدود دو سال بعد مخالفین سیّد با وحشتی که از مقالات و سخنان انتقادی و تند او داشتند، انتشار روزنامه را متوقف کردند. پس از گذشت مدتی دیگر بحران های ایجاد شده در سودان، انگلیسی ها را بر آن داشت تا از وجود سیّد جمال الدّین اسدآبادی که با خلق و خوی مردم آن جا آشنایی داشت، استفاده نمایند و با این ترفند هم سیّد را مهار کنند و هم آتش فتنه و آشوب سودان را خاتمه دهند. آن ها برای این کار فرصت را غنیمت شمردند و از او خواستند تا به لندن سفر کند. شرط سیّد برای ورود به لندن، توجه به مصالح مسلمانان بود. انگلیسی ها که سرسختی او را می دیدند و در موقعیت نامناسبی گرفتار شده بودند، پیشنهادش را پذیرفتند و او به لندن مسافرت کرد. این بار برخوردهای انگلیسی ها با مراحل قبل تفاوت زیادی داشت و گویا همه مهربان و منطقی شده بودند، امّا این وضع فقط ظاهر ماجرا بود و آن ها در باطن با سیّد جمال الدّین اسدآبادی میانه خوشی نداشتند، بلکه درصدد یافتن فرصتی بودند که بتوانند او را از صفحه روزگار محو و نابود نمایند. این اندیشه همان وضعی بود که سیّد از همان ابتدا فکر آن را می کرد و از این رو در همه ی زمان ها مراقب اوضاع و احوال پیرامون خود بود.
در سال 1303هـ.ق، به ایران آمد و سال بعد در تهران با ناصرالدّین شاه قاجار مذاکره کرد. ملاقات آن دو با هم برای شاه غیر قابل تحمل بود، زیرا لحن سخنان سیّد جمال الدّین و صراحت لهجه ی او و هم چنین وقایع و حقایقی که بر زبان می راند، برای شاه خوشایند نبود. شاه ماندن او در تهران را به صلاح خود و حکومتش نمی دید و بهتر می دانست او را به جای دیگری بفرستد، بنابراین بنای ناسازگاری را با ایشان گذاشت و شرایط سخت و دشواری برایش فراهم ساخت. مأموران حکومتی ناصرالدّین شاه سایه به سایه وی را دنبال می کردند و تمام حرکات و رفتارهای او را به شخص شاه گزارش می نمودند. سرانجام دربار ایران که تاب و توان خود را از ماندن سیّد در تهران از دست داده بود، او را اخراج کرد و سیّد در سال 1304هـ.ق وارد روسیه شد و از آن جا نیز به آلمان و مجدداً به روسیه (19) رفت و با سران آن کشور مذاکره نمود. آن گاه در همان سال به ایران مراجعت نمود و در سال 1308هـ.ق از سوی ناصرالدّین شاه به شهر ری تبعید گردید. جمال الدّین در مدت تبعید خود در جوار حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام روزگار را سپری کرد و به بیماری سختی مبتلا گردید و در همان حالت بیماری به فرمان امین السّلطان (20) که صدراعظم ناصر الدّین شاه بود، از ایران اخراج و به ترکیه اعزام شد. (21) اعتراض های مردمی و بر آشفته شدن یاران و شاگردان سیّد جمال الدّین که در پی تبعید او به ترکیه شکل گرفت، نگرانی شدید دربار ایران را به همراه داشت. یکی از افرادی که زبان به اعتراض گشود و سیاست ناصرالدّین شاه و اقدامات او را مورد نکوهش قرار داد، یکی از دوستان سیّد، میرزا رضا کرمانی بود. در همان سال سیّد سفری به عراق داشت و سال بعد وارد لندن شد و از آن جا با جمعی از علما مکاتبه نمود. در لندن دوباره به انتشار مجلّه ی «ضیاء الخافقین» (22) همت گماشت و این مجله به زبان های عربی و انگلیسی منتشر گردید.
در سال 1310هـ.ق، سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی از وی دعوت کرد و سیّد به آن جا عزیمت نمود. ناصرالدّین شاه از سلطان عثمانی خواست تا وی را دستگیر و زندانی کند، ولی عبدالحمید به خواسته ی دولت ایران توجه نکرد و براساس تعهّدی که نسبت به او داشت از زندانی کردنش خودداری نمود، امّا به شاه ایران قول داد که وقتی اوضاع آرام تر شد او را به کارهای دیگری سرگرم کند تا خطری موقعیت سیاسی حکومت ایران را تهدید ننماید. این در حالی بود که سیّد در ادامه ی فعّالیّت های سیاسی، تبلیغی و دینی اش دست بردار نبود و نمی توانست برای ایجاد محدودیت هایی که به سفارش دولت ایران برایش فراهم می شد، دست از اعتقادهای اصولی خود بردارد.
تداوم مخالفت های سیّد جمال الدّین اسدآبادی با دربار ایران و حسّاس شدن بیش از حدّ حکومت سبب شد تا دامنه و حلقه ی محدودیت ها بر ضدّ این مصلح بیدارگر جامعه ی مسلمین جهان، تنگ تر و خطرناک تر شود. سیّد در سال های آخر زندگی خود یک بار دیگر با میرزا رضا کرمانی ملاقات کرد و پس از آن میرزا رضا در سال 1313هـ.ق با لباس مبدّل به ایران آمد و در بارفروش(بابل فعلی) یک تپانچه ی (23) پنج لول روسی و پنج فشنگ از یک میوه فروش خرید و دو روز بعد از ماه رمضان به حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام رفت(24) و منتظر آمدن شاه شد، زیرا او می دانست که ناصرالدّین شاه برای برگزاری جشن بزرگ پنجاهمین سال سلطنت خود به شهر ری وارد خواهد شد وقتی شاه به محدوده ی حرم وارد شد، او را هدف گلوله قرار داد و به زندگیش خاتمه داد.
پس از انجام مأموریت، میرزا رضا نیز دستگیر شد و او را به دار آویختند. سیّد از خبر اعدام یار دیرینه ی خود بسیار متأسف و متأثر شد ولی دست از مخالفت هایش نسبت به حکومت ایران و عثمانی و سایر هم پیمانان آن ها برنداشت. او سرانجام در سال 1314هـ.ق به دستور سلطان عبدالحمید مسموم شد و در سنّ شصت سالگی به شهادت رسید.

پی نوشت ها :

1. برابر با سال 1217هـ.ش و 1838میلادی.
2. در مدرسه ی صالحیّه و پنجعلی قزوین.
3. در منزل سلیمان خان افشار.
4. یکی از علل برگشت سیّد جمال الدّین اسدآبادی از قزوین، شیوع بیماری وبا در این شهر بوده است.
5. حاج میرزا محمود طباطبایی بروجردی در بروجرد استاد سیّد جمال بود.
6. تا حدود سال 1274هـ.ق طول کشید.
7. شیخ مرتضی انصاری طلبه ی دیگری را نیز به همراه او فرستاد.
8. محرّم سال 1275هـ.ق.
9. سال 1278هـ.ق.
10. این دیدار در جلال آباد انجام شد.
11. سیّد محمد هادی همدانی معروف به روح القدس.
12. در سفر قبلی نیز این اختلافات وجود داشت و فرزند کوچک دوستْ محمدخان به نام شیرعلی خان، جای پدرش را گرفت.
13. ماه رجب سال 1286هـ.ق.
14. شیخ الاسلام استانبول که به اصطلاح، یکی از علمای آن حدود محسوب می شد.
15. سال 1288هـ.ق.
16. گفته اند که این سفر به دعوت رسمی حاکم مصر«ریاض پاشا» صورت گرفته است.
17. محبّ حسینی و... .
18. به معنی حلقه ی زنجیر غیرمنفصل.
19. سال 1307هـ.ق.
20. میرزا علی اصغرخان امین السلطان، پسر آقا محمدابراهیم آبدارباشی پس از مرگ مستوفی الممالک به صدارت رسید و تا آخر سلطنت ناصرالدّین شاه در سمت خود باقی ماند. (به نقل از فرهنگ فشرده ی تاریخ ایران از آغاز تا پایان قاجاریه، ص 126).
21. سال 1308هـ.ق.
22. به معنی روشن گر شرق و غرب(فقط پنج شماره ی این مجله منتشر شد).
23. قیمت آن سه تومان و دو قران بود.
24. سیّدجمال الدّین حسینی پایه گذار نهضت های اسلامی، ص 255.

منبع: رمضانی، عباس؛ (1386)، قائم مقام فراهانی، تهران: ترفند، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا