«من به هر کجای دنیا که رفتم، آوازی در آن جا افکندم و جنبشی به اهل آن جا دادم.» (1)
سفرهای سیّد جمال الدّین اسدآبادی را می توان به صورت مختصر به شرح زیر اعلام نمود:
1. سفر به قزوین:
مسافرت سیّد به قزوین در سنّ ده سالگی و در سال 1264هـ.ق با هدف تحصیل انجام شد. او در قزوین در مدرسه ی صالحیه و پنج علی، نزد استادانی چون ملا آقا حکمی قزوینی، آخوند ملاآقا قزوینی و شیخ احمد احسانی تحصیل کرد. این مدت دو سال به طول انجامید و سپس به علت شیوع بیماری وبا به تهران بازگشت.2. سفر به بروجرد:
سیّد پس از مراجعت از قزوین و اقامت موقّت در تهران در سال 1266هـ.ق برای تکمیل تحصیلات خود به همراه پدرش عازم بروجرد شد و سه ماه نزد حاج میرزا محمد طباطبایی بروجردی درس خواند و آن گاه برای ادامه ی تحصیلات و هم چنین زیارت عتبات عالیات رهسپار عراق گردید.3. سفر به مکه و مدینه:
او در سال 1273هـ.ق در سن 17 سالگی به مکه ی معظمه سفر کرد. این سفر با هدایت شیخ مرتضی انصاری و از نجف آغاز شد. سیّد پس از عبور از بوشهر به هندوستان رفت و از آن طریق به مکه عزیمت نمود. یک بار نیز در سال 1285هـ.ق(2) قصد سفر به مکه را داشت، ولی از آن منصرف شد و در عوض به هندوستان رفت.4. سفر به عراق:
سیّد پس از بروجرد در حدود سال 1266هـ.ق برای زیارت عتبات عالیات و ادامه ی تحصیل عازم عراق شد. در این کشور پس از زیارت و کسب توشه ی معنوی و تقویت روحیه، در نجف اشرف نزد شیخ مرتضی انصاری رفت و مدت چهار سال در محضر او و سایر استادان در رشته های مختلف علمی تحصیل کرد و توانست با جدیّت و پشتکار و علاقه در بسیاری از علوم پیشرفت نماید. در این دوران آگاهی او به قدری افزایش یافت که شیخ مرتضی انصاری درجات علمی وی را تأیید و اجازه ی صدور فتواهای شرعی را برای ایشان صادر کرد. در همین زمینه میرزا لطف الله گفته است:«مرحوم شیخ، درجات علمی او را تصدیق و به فتاوی امور شرعی اجازه اش فرمودند.» (3)
5. سفر به هندوستان:
سیّد چند بار به هندوستان سفر کرد. اولین سفر او به این کشور در سال 1270هـ.ق و با راهنمایی شیخ مرتضی انصاری انجام شد و سیّد از نجف اشرف و بوشهر(4) به هند رفت و حدود یک سال و نیم آن جا ماند. حاصل این سفر علاوه بر دیدار با مردم و بررسی اوضاع و احوال هند، یادگیری برخی از علوم بود.سفر دوم سیّد به هند در سال 1285هـ.ق انجام شد. در این زمان انگلیسی ها بر هندوستان سلطه داشتند و زندگی مردم و اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن دیار را با بحران مواجه کرده بودند. سخنرانی های گرم و آتشین سیّد در بمبئی و دیگر شهرهای هند، خواب راحت را از انگلیسی ها ربود و اوضاع کشور را بر ضدّ آن ها تغییر داد. انگلیس که «وجود سیّد در هند را عامل خطرناکی برای سیاست شوم خود می دید» (5) برای عادی سازی وضعیت ایجاد شده و جلوگیری از ارتباط او با مردم، دولت هند را مجبور کرد تا وی را تحت فشار قرار دهد. دولت هند که توان ایستادگی در مقابل سیاست های شوم انگلیسی ها را نداشت، برای کنترل اعمال و رفتار سیّد مأمورانی تعیین کرد تا به صورت پنهانی از او مراقبت نمایند. سرانجام دولت هند وی را اخراج کرد و سیّد از طریق کانال سوئز با کشتی عازم مصر شد.
سفر سوم در سال 1296(6) هـ.ق صورت گرفت. در این سفر یکی از شاگردانش به نام «ابوتراب عارف افندی» (7) او را همراهی می کرد. سیّد در بمبئی در منزل «علی روقای» (8) اقامت نمود و از آن جا به حیدرآباد دکن رفت. مدت اقامتش در این سفر، چهار سال طول کشید. تشکیل جمعیت سرّی عروه در حیدرآباد دکن یکی از اقدامات سیّد در این سفر بود. فعالیت های این انجمن سبب نگرانی انگلیسی ها شد و این دولت هندی ها را وادار نمود تا سیّد را از حیدرآباد به کلکته اعزام نمایند.
6. سفر به مصر:
همان طور که گفته شد وقتی مدت اقامت سیّد در هند خاتمه یافت، با کشتی از راه کانال سوئز به مصر رفت. این سفر در سال 1286 هـ.ق انجام شد. در مصر مورد استقبال مردم قرار گرفت و اقامت او در این کشور حدود دو ماه به طول انجامید. در این زمان مصر نیز تحت سلطه ی انگلیسی ها قرار داشت. حضور سیّد در دانشگاه الازهر و دیدار با طلبه ها و دانشجویان آن، سخنرانی در جمع مردم و طلّاب و افشای سیاست های خائنانه ی دولت بریتانیا، مهم ترین اقدامات او در مصر بود. علت اخراج وی از مصر، پذیرش دین اسلام از سوی یک کشیش عنوان شده که با هدایت و تشویق سیّد صورت گرفته است.دومین سفر سیّد به مصر در سال 1287هـ.ق انجام شد. مردم مصر به ویژه دانشجویانی که سوابق قبلی و خاطرات سفر اول او را در ذهن داشتند، استقبال شایسته ای از وی به عمل آوردند. در این سفر، هر روز بر تعداد جمعیت مشتاق افزوده می شد و این بار نیز انگلیسی ها خطر حضور سیّد و افشاگری هایش را احساس کردند و بنای ناسازگاری را با این اصلاح گر قرن معاصر گذاشتند. سیّد در این سفر بارها در جمع عده ای از مردم مصر سخنرانی کرد. او در یکی از سخنرانی های خود در مورد سیاست انگلیس گفت:
«آن کفتاری که به گرسنگی شدید دچار است و گرفتار تشنگی است،بلعیدن دویست میلیون نفر از مردم سیرش نکرده و آشامیدن آب های تایمز و گنگ سیرابش نساخته است و حالا دهان باز کرده که بقیه ی عالم را ببلعد و آب های نیل و جیحون را بنوشد.» (9)
یکی از اقدامات سیّد در مصر، تشکیل انجمن حزب الوطنی بود.(10) این انجمن در سال 1296هـ.ق با هدف مقابله با سیاست استعماری دولت انگلیس ایجاد شد و اولین کسی که به عضویت آن درآمد، شیخ محمد عبده، شاگرد سیّد بود. او می خواست با تشکیل این انجمن «دست جنایت کار استعمار را قطع کرده، راه مجاهده و مبارزه را به جوانان بیاموزد و بندهای خرافات و جهالت را پاره نماید.» (11)
پس از محمد عبده، عدّه ی دیگری به عضویت انجمن مذکور درآمدند و تعداد آن ها به چهل نفر رسید. عضویت حول محورهای عشق و علاقه و ویژگی های انقلابی و آزادی خواهانه بود و محدودیت خاصّی نداشت و از این رو روز به روز بر تعداد اعضای آن افزوده می شد. مطابق اسناد موجود، وقتی ده ماه از زمان تأسیس انجمن گذشت «20181» (12) نفر عضو انجمن بودند. صرف نظر از موارد فوق، این انجمن برای خود قوانین و مقرراتی داشت و اعضای آن پایبند به مسایلی مانند، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه ی نماز جماعت، دستگیری از فقرا، ملاقات بیماران، صله ی رحم، پرهیز از خودخواهی و خودپسندی بودند. اقدامات انجمن با هدایت و رهبری سیّد جمال از نفوذ انگلیسی ها در مصر کاست. «لرد کرومر» در گزارشی که به وزارت متبوع خود مخابره کرده است، در رابطه با انجمن مذکور می نویسد:
«اگر انجمن حزب الوطنی یک سال دیگر برقرار باشد و سلسله جنبان امروزه ی آسیای غربی و مرکزی و آفریقای شمال سیّد جمال الدّین اسدآبادی، مرفّه الحال و آسوده خاطر در مصر زیست کند، گذشته از این که تجارت و سیاست بریتانیا در قاره ی آفریقا بالمّره (13) معدوم گردد که سهل است، ترس آن است که سیادت قاطبه ی(14) اروپا از هیمنه ی (15) این انجمن عجیب، وجود تاریخی کسب نماید و اثری از او در صفحه ی تمام عالم باقی نماند.» (16)
بالا گرفتن کار انجمن در مصر و جذب هزاران نفر از مشتاقان آزادی و آزادمنشی و خطرهای زیادی که برای دولت مصر و به ویژه برای سیاست های ددمنشانه ی انگلیسی ها داشت، سبب شد تا برای خاتمه دادن به تشکیلات انجمن، عامل اصلی جریان یعنی سیّد جمال الدّین اسدآبادی که سال ها در مصر ساکن شده بود را با زمینه سازی و مقدمه چینی قبلی از این کشور اخراج نمایند. طی قریب یک دهه حضور سیّد در مصر، بعضی از شاگردان وی مثل شیخ محمد عبده، سعد زغلول پاشا، عبدالله ندیم، قاسم امین و ادیب اسحاق در پیشبرد اهداف سیّد کوشش زیادی داشتند.
7. سفر به انگلیس:
یکی از سفرهای سیّد به این کشور در سال 1300هـ.ق صورت گرفت. او ابتدا قصد داشت به آمریکا عزیمت کند، امّا از آن صرف نظر کرد و بعد از مدت کوتاهی که در انگلیس ماند به فرانسه رفت. سفر بعدی او پس از استعفای «گلاد ستون» نخست وزیر انگلیس و روی کار آمدن چرچیل در سال 1302هـ.ق انجام شد و درواقع به دعوت نخست وزیر آن کشور صورت گرفت. هدف او این بود که می خواست از وجود سیّد برای خاتمه دادن به بحران سودان استفاده نماید، ولی سیّد نپذیرفت و سرانجام در سال 1303هـ.ق از لندن خارج شد.سفر سوم او به انگلیس در اواخر سال 1308هـ.ق یا اوایل سال 1309هـ.ق بود. این بار وی مقالاتی نظیر«سلطنت ترور در ایران» (17) و «حمله به حیثیّت شاه» (18) نوشت و مصاحبه ای هم با سردبیر روزنامه ی «پال مال» (19) در مورد ایران انجام داد و در همین سفر بود که روزنامه ی «ضیاء الخافقین» با همکاری میرزا ملکم خان(20) منتشر شد.
8. سفر به افغانستان:
یکی از سفرهای سیّد به این کشور در سال 1278هـ.ق صورت گرفت و او پس از زیارت بارگاه ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در مشهد راهی افغانستان شد و پس از چهار سال زندگی در این کشور در سال 1282هـ.ق آن جا را ترک کرد و رهسپار هند گردید. سفر دیگر او به این کشور، اواخر سال 1283هـ.ق به وقوع پیوست. در این سفر، سیّد به هرات رفت و در منزل «نوربیک» (21) سکونت گزید. مدتی هم به قندهار عزیمت نمود و سرانجام در سال 1285هـ.ق افغانستان را به مقصد هند ترک کرد. آن طور که از بعضی نوشته های او برمی آید، از زندگی در افغانستان چندان راضی نبود، بارها شکوه کرده و زبان به گلایه گشوده است. گاهی با خدای خود خلوت کرده و به درگاه او پناه برده و چنین گفته است:«نه کافرم به خود می خواند و نه مسلم از خود می داند. از مسجد مطرود و از دیر مردود. حیران شده ام که به کدام آویزم و با کدام به مجادله برخیزم... نه راه فرار که از دست این طایفه گریزم و نه جای قرار که با آن فرقه ستیزم. در شهر کابل در بالاحصار، دست بسته و پای شکسته نشسته تا از پرده ی غیب چه برآید و از گردش فلک دون پرور چه زاید.» (22)
9. سفر به روسیه:
سیّد در سال 1304هـ.ق از راه شمال ایران به روسیه رفت. ابتدا در قفقاز نزد محمدعلی خان کاشی ماند و روزهای بعد به مسکو رفت. در آن جا با یکی از روزنامه نگاران معروف روسی به نام «کاتکوف» دیدار کرد. بعد از مدتی به سن پترزبورگ عزیمت نمود و با وزیر دین(23) روسیه که مورد توجه جدّی امپراتور بود و هم چنین رییس روحانیون ارتودکس(24) ملاقات کرد و حدود دو سال در آن شهر ماند. در همین زمان نماینده ی دولت انگلیس از حضور سیّد در روسیه آگاه شد و مراتب را به دولت متبوعش اعلام نمود. اختلاف بین روسها و انگلیسی ها که در این زمان شدت پیدا کرده بود، نگرانی انگلیسی ها را از حضور سیّد در روسیه بیش تر کرد و به فکر چاره جویی افتادند و از دولت ایران خواستند تا به هر نحو ممکن مانع اقدامات وی شود. اقامت او در روسیه پس از دو سال خاتمه یافت. (25)10. سفر به فرانسه:
عزیمت سیّد به فرانسه، پس از خاتمه یافتن یکی از سفرهایش در لندن انجام شد. او در سال 1300هـ.ق وارد پاریس گردید و مردم مشتاقی که آوازه ی او را شنیده بودند، ضمن استقبال گسترده، با او دیدار کردند. در پاریس به منزل «ویلفریدبلنت» نویسنده ی معروف انگلیسی رفت. پس از مدتی، روزنامه ی «عروة الوثقی» را به زبان عربی منتشر ساخت. مدیریت روزنامه با خودش بود و شاگردش محمد عبده هم به عنوان منشی اول روزنامه فعالیت می کرد. (26) عروة الوثقی در سال 1301هـ.ق راه اندازی شد و همان طور که قبلاً گفته شد طی مدت هشت ماه جمعاً هجده شماره ی آن منتشر گردید. این روزنامه در سطح کشورهای ایران، انگلیس، فرانسه، مصر، هندوستان و... توزیع می شد و سرانجام با دخالت انگلیسی ها تعطیل شد.11. سفر به استانبول:
مسافرت سیّد به استانبول طی چند نوبت صورت گرفت. یکی از این سفرها در سال 1286هـ.ق انجام شد. ورود سیّد به استانبول با استقبال باشکوه مردم مواجه گردید، زیرا مقام علمی و معنوی او مورد احترام زیاد مردم بود. آشنایی او با زبان ترکی سبب شد تا بتواند به راحتی با مردم سخن بگوید، سخن آن ها را بشنود و به سؤال های آن ها پاسخ بدهد. صحنه ی ملاقات سیّد جمال الدّین اسدآبادی با صدر اعظم استانبول (27) و تکریم سیّد از سوی وی، دیدنی و جالب بوده است. سخنرانی های جمال الدّین اسدآبادی که عموماً در مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه ایراد شده، مورد توجه جدّی صدراعظم و سایر مسؤولان قرار داشته و آن ها این گفته ها را به عنوان «سحرالقلوب» (28) مورد استفاده قرار داده اند. استعداد ذاتی و مقام علمی سیّد سبب شد تا مورد توجه وزارت علوم دولت عثمانی قرار گیرد و او را به عضویت «انجمن دانش» (29) آن کشور انتخاب کنند.استقبال شایسته ی مردم استانبول از سیّد جمال الدّین اسدآبادی و افزایش روزافزون طرفدارانش، هم چنین مقام علمی او، حسادت عده ای از افراد و از جمله حسن افندی معروف به شیخ الاسلام(30) را برانگیخت و همین حسادت ها و تنگ نظری ها باعث اخراج سیّد از استانبول گردید. سفر بعدی او به دعوت «رستم پاشا» سفیر عثمانی در انگلیس صورت گرفت. این شخص نامه ای از سلطان عبدالحمید عثمانی آورد و براساس آن از سیّد دعوت کرد تا به عثمانی برود. این مسافرت در اواخر سال 1309هـ.ق و اوایل سال 1310هـ.ق انجام شد و سیّد تا آخر عمر در آن جا زندگی کرد.
12. رفت و آمد سیّد در ایران:
او از بدو تولد تا حدود سن سیزده سالگی در اسدآباد همدان، قزوین، تهران و بروجرد زندگی کرد و از سال 1266هـ.ق سفرهای برون مرزی خود را آغاز نمود. از آن پس چند بار دیگر به ایران آمد که عمده ی آن ها به شرح زیر می باشد:1-12. سفر سیّد به بوشهر، موقت و برای عبور از ایران و عزیمت به هندوستان بود که در سال 1270 هـ.ق صورت گرفت. او مدت کوتاهی که در بوشهر بود، در منزل فردی به نام حاج عبدالنّبی ساکن شد.
2-12. بعد از آغاز سفرهای برون مرزی، اولین سفر رسمی سیّد به ایران در حدود سال 1278هـ.ق اتفاق افتاد، سیّد پس از خاتمه ی سفرش در عتبات عالیات به ایران آمد و ضمن دیدار با خانواده اش در اسدآباد همدان و حضور در تهران، به شوق زیارت امام رضا علیه السلام وارد مشهد شد و از همین شهر رهسپار افغانستان گردید.
3-12. در سال 1282هـ.ق نیز پس از چهار سال اقامت در افغانستان به ایران آمد و چند ماهی در تهران حضور داشت. آن گاه برای زیارت حضرت ثامن الحج علی بن موسی الرضا علیه السلام به خراسان رفت و سرانجام راهی افغانستان شد.
4-12. در سال 1303هـ.ق دربار ایران به طور رسمی از سیّد دعوت نمود تا به ایران سفر کند. او پس از حضور در کشور و دیدار با امین السلطان و ناصرالدّین شاه، مشکلات و موانع موجود را به آن ها تذکّر داد. زبان گویا و صریح و بی پرده ی او در طرح واقعیت های اداره ی امور کشور و انتقاد از سیاست های دربار برای شاه و صدراعظم ناخوشایند بود و آن ها کینه ی سیّد را بر دل گرفتند، ولی او دست از اهداف خود برنداشت و بیش تر از گذشته به افشای سیاست های ظالمانه ی شاه و درباریان پرداخت. ناصرالدّین شاه که قدرت شنیدن حقایق را نداشت، او را اخراج کرد و سیّد به روسیه رفت.
5-12. آخرین سفر سیّد به ایران در سال 1307هـ.ق و پس از خروج از فرانسه انجام شد. این بار نیز شاه و درباریان نتوانستند او را تحمل کنند و زمینه ی تبعیدش به شهر ری را فراهم نمودند و از آن جا نیز به عثمانی تبعید گردید.
13. سفر به آلمان:
وقتی ناصرالدّین شاه از سفر سوم خود به اروپا بازگشت، تصمیم گرفت به تقلید از اروپایی ها برای صنعتی شدن ایران دست به اصلاحات بزند. او تمایل داشت این کار را با همکاری روس ها انجام دهد. در این زمان روابط ایران و روس به دلیل حجم معاهده ها و مبادلاتی که بین انگلیس و ایران وجود داشت، حسنه نبود. دولت روس از شخص ناصرالدّین شاه و امین السلطان دل خوشی نداشت و این نقص مانع نزدیکی دولت ایران به روس ها می شد. ناصرالدّین شاه موقعیت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت برای برقراری ارتباط با روس ها و مناسبات دوستانه و دوجانبه از وجود سیّد جمال الدّین اسدآبادی که نفوذ خوبی در روسیه داشت، استفاده نماید. شاه که برای بازدید از نمایشگاهی در اروپا عازم شده بود، سیّد را در مونیخ ملاقات کرد(31) و از او خواست تا با دولت روس مذاکره نماید. امین السلطان هم چند ساعت با سیّد گفت و گو کرد و برای عملی شدن خواسته ی شاه تأکید نمود. امین السلطان در خصوص برقراری رابطه با روس ها حاضر به لغو قراردادهای ایران با انگلیس شد. (32)سیّد جمال الدّین اسدآبادی علی رغم اختلاف نظرهای زیادی که با دولت ایران داشت، چون مخالف شدید سیاست های انگلیس بود و کوتاه شدن دست عمّال این کشور از آرزوهای او به شمار می رفت، تصمیم گرفت در رابطه با خواسته ی ناصرالدّین شاه و امین السلطان که درواقع به نفع ایران بود با روسیه مذاکره نماید. سیّد هم برای بازدید نمایشگاه به پاریس رفت و پس از مدت کوتاهی به وین سفر نمود و سپس برای مطرح شدن خواسته ی دولت ایران با روس ها، در سال 1307 هـ.ق به مسکو عزیمت کرد و طی مذاکراتی که بین او و روس ها صورت پذیرفت روس ها را راضی کرد، امّا دربار ایران به تصمیم های قبلی و عهد و پیمانی که در خصوص کاهش روابط با انگلیس بسته بود، وفادار نماند و ناجوان مردانه، سخنان سیّد که در واقع خواسته ی خود آن ها بود را تکذیب نمودند و وفاداری خود را به انگلیس حفظ کردند.
پی نوشت ها :
1. سیّد جمال الدّین اسدآبادی، مصلحی متفکر و سیاستمدار، ص 113.
2. سیّد جمال الدّین اسدآبادی و اندیشه های او، ص 21.
3. سیّد جمال الدّین اسدآبادی پایه گذار نهضت های اسلامی، ص 28.
4. در این شهر ملک المتکلمین با سیّد دیدار کرد.
5. همان، ص 46.
6. برابر سال 1880 میلادی.
7. همان، ص 92.
8. همان.
9. همان، ص 62.
10. این انجمن شعبه های دیگری نیز در سایر کشورها داشت.
11. همان، ص 78.
12. همان، ص 79.
13. به طور کلی، همه، تمام، کلّاً.
14. همه.
15. اُبهّت، وقار، قدرت.
16. سیّد جمال الدّین اسدآبادی مصلحی متفکر و سیاستمدار، ص 123.
17. سیّد جمال الدّین اسدآبادی، پایه گذار نهضت های اسلامی، ص 206.
18. همان.
19. همان،ص 207.
20. وزیر مختار ایران در لندن.
21. همان، ص 41.
22. مرغ حق، حکایت زندگی سیّد جمال الدّین اسدآبادی، ص 32.
23. پاپادانوف.
24. روبه دون استروزف.
25. سال 1306هـ.ق.
26. سیّد جمال الدّین اسدآبادی، پایه گذار نهضت های اسلامی، ص 109.
27. عالی پاشا.
28. همان، ص 54.
29. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1، ص 153.
30. رییس دارالفنون عثمانی.
31. سال 1306هـ.ق.
32. امتیاز تأسیس بانک، امتیاز معادن و حقّ کشتی رانی در رود کارون.