چکیده
پیوند شعر شفیعی کدکنی با زبان و ادب کهنسال فارسی و استفاده از واژه ها، ترکیبات و اسلوب های زبانی و سبکی که به صورت متنوع و پراکنده در اشعار او مشهور است، یکی از ساز و کارهای شاعرانه ی اوست که به زبانش شکلی حماسی و متفکرانه، با لحنی نجیبانه بخشیده است. این تمهید که یکی از شیوه های آشنایی زدایی با استفاده از عناصر گذشته زبان است از ویژگی های مهم شعر شفیعی کدکنی به شمار می رود. اساس در مقاله حاضر، بررسی نشانه های زبانی سبک خراسانی در شعر شفیعی کدکنی است که نشان دهیم او با تکیه بر زبان مادری خویش و همچنین دانش آکادمیک خود که از توغل در متون کهن و به ویژه ادبیات خراسان به دست آمده، چگونه توانسته با پیوند این عناصر زبانی گذشته با زبان امروز، زبانی اندیشمند و درخور پیام های انسانی اش به دست دهد و از این رهگذر تشخص شعری ویژه ای در قلمرو شعر نو فارسی برای خود دست و پا کند.واژگان کلیدی:
زبان، سبک خراسانی، شعر معاصر، شفیعی کدکنیدرآمد
هر زبان دارای جنبه هایی است که روش های گوناگون بیان اندیشه از آن منبعث می گردد و این روش های بیان اندیشه را سبک می نامند. به بیان دیگر سبک شیوه خاص یک اثر یا مجموعه آثار ادبی است و سبک شعر مجموعه ویژگی هایی است که شاعر با شاعران در نحوه بیان اندیشه و اسلوب های لفظی بدان توجه داشته اند. شاعر یا نویسنده با انتخاب الفاظ، طرز تعبیر، ترکیب کلمات و روش خاص در بیان ادراک و احساس خویش شیوه ای را پی می ریزد که اثر او را از دیگر آثار ادبی متمایز می سازد. سبک در واقع پیوند ذهن و زبان انسان در گفتار و نوشتار و سامان و حرکت تفکر آدمی درباره جهان و پدیده های آن است.امروزه سبک شناسی به عنوان یک رشته مستقل و بنیادین در بین رشته های علوم انسانی و اجتماعی در سطح جهانی مطرح است. مهم ترین وظیفه این دانش به طور ویژه، بررسی ویژگی های ساختاری و محتوایی نثر نویسندگان و شعر شاعران است. کار عمده در سبک شناسی در سه سطح خلاصه می گردد: الف: زبانی، ب: ادبی، ج: فکری (شمیسا، 1378: 153). آن چه در این مبحث بیشتر مورد نظر است همان سطح زبانی است که جزء سطوح گسترده سبکی است و طبق نظر سبک شناسان معاصر به سطح های کوچک تر یعنی، آوایی (phonetical)، لغوی(lexical)، نحوی(syntactical) و واجی (phonological) تقسیم می گردد(باقری،1381: 91). به هر حال در مسیر مطالعاتی تاریخ زبان فارسی به این نکته دست می یابیم که شعر در دوره اول (سامانی و تا اندازه ای غزنوی) بیشتر صرف شکل گیری زبان و تقویت آن در جنبه های گوناگون زبانی و ساختاری شده است. هر چند اغراض شعری در این دوره غنی و متنوع بوده، اما هیچ گاه مسئله زبان، لغت و ساختار زبانی از نظرها دور نمی ماند و همین توجه سبب شده که دوره مذکور را دوره رشد و تکوین بنامند و مبنای زبان فارسی دری قرار گیرد. در واقع«این دوره را می توان"دوران پایه" در ادب فارسی دانست و تحولات ادبی و سبکی دوره بعد را با آن سنجید و اصل و ریشه بسیاری از جریان های ادبی شعر فارسی را در آن جستجو کرد»(غلام رضا، 1387: 54)
بنابراین در دوره های بعد شعر فارسی تا زمان ما، همیشه شاعر نگاهی به گذشته های ادبی و زبانی خود داشته است. آن زبانی که خشت بنیادین زبان ادوار بعدی است که بی تردید نمی توان از آن به تسامح گذشت. شاید بتوان این گونه بیان کرد که ستون فقرات زبان ارزشمند فارسی در دوره اول و به طور کلی در سبک خراسانی شکل گرفته و به اوج رسیده و در دوره های پس از آن با شدت و ضعف به کار گرفته شده است.
شفیعی کدکنی و سبک خراسانی
ساختار شعر معاصر فارسی در طول حیات خویش از نفوذ زبانی و ادبی بر کنار نمانده و خواسته یا ناخواسته تحت سیطره زبان خراسانی به طور گسترده و زبان و سبک عراقی به طور پراکنده قرار گرفته است. از میان شاعران معاصر دکتر شفیعی کدکنی از سرایندگان توانمندی است که هنر شاعری خود را در خدمت دستگاه های زبانی و ادبی فارسی قرار داد و با توجه با ارادتی که به زبان کهن، مادری و اقلیمی خویش داشت، توانست با بهره گیری از استعداد و توانایی ذاتی و اکتسابی خود در به کارگیری امکانات زبان فارسی- به ویژه دوره های آغازین آن- از یک طرف رونقی به زبان شاعری خویش بخشد و از طرف دیگر ظرفیت های جدیدی را به شعر و زبان فارسی وارد کند.شعر شفیعی کدکنی از مجموعه «شبخوانی» تا مجموعه «بوی جوی مولیان» خط سیر و روند تکاملی مشخصی داشته است. به شهادت این مجموعه ها می توان شفیعی کدکنی را از شاعران مطرح و صاحب سبک جریان شعر نو قلمداد کرد. از مهم ترین ویژگی های اشعار او، انعکاس سنت ها و میراث فرهنگی، ادبی و سبکی گذشته فارسی در آن هاست.« بی تردید در شعر هیچ یک از شاعران معاصر، خواه نوپردازان و خواه کهن گرایان این همه جلوه های تأثیر از میراث فرهنگی گذشته را نمی بینیم... آشنایی عمیق او با این میراث سبب شده که ارزشمندترین نکات را از لابه لای متون کشف کند و از دریچه ی ارزش ها و اندیشه های نو آن ها را طرح و احیا کند»(پورنامداریان، 1377: 36). در واقع «م.سرشک» همچنان که از «فضای دهه سی و روح ملامت زده و غم بار شعرای آن عصر فاصله می گیرد و چهره خود را به جانب روشن تر زندگی می گرداند، اندک اندک در گرایش های کلاسیک خود از جانب سبک هندی به سوی سبک خراسانی و حال و هوای شعرهای طبیعت گرایانه و سالم و سرشار از زندگی رو می کند که در سال های کودکی و نوجوانی خود در خراسان با آن زیسته است»(عباسی، 1378: 270) و به نوعی می توان این سیر زندگی و طبیعت گرایی را در عمق روح و وجود سبک خراسانی دید و شناخت.
تأثیر این سبک بر شعر«م.سرشک» بیش از دیگر سبک هاست و از بارزترین ویژگی های شعری او به ویژه در مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهی» کاربرد ساختار، نحو و واژگان باستانی و خراسانی است که توانست به نحوی آگاهانه و آکادمیک شیوه خراسانی را با شعر نیمایی پیوند زند و شعرش را در اوج گویایی قرار دهد. این وام گیری و تأثیرپذیری عموماً در حوزه های نحوی، واژگانی و معنایی صورت می گیرد که در شعر شفیعی در حوزه واژگانی، آوایی و نحوی چشمگیرتر است و تشخص شعری بیشترین دارد. پاره ای از مفردات و ویژگی های سبک خراسانی به شعر شفیعی راه یافته است که بعضی از آن ها در سبک های عراقی و اصفهانی به کلی فراموش شده یا شعرای این سبک ها و حتی شعرای پس از مشروطیت و نوپردازان این نکات را در شعرشان به ندرت به کار برده اند؛ ولی باید گفت که «م.سرشک» نسبت به ظرفیت زبان دیروز و امروز وقوف کامل دارد، لذا در حد متعارف از زینت های کلامی استفاده می نماید و این تعادل را در استفاده از گونه های مختلف زبانی نیز رعایت می کند. شاعر از سه زبان کلاسیک و محلی و امروزی با ترکیب و آمیختگی متعادل استفاده می کند و در این ترکیب به نحوی عمل می کند که خواننده احساس تکلف یا بیگانگی با شعر نکند»(بشردوست، 1379: 245).
یکی از علل موفقیت شاعران و به ویژه شفیعی کدکنی مهارت آن ها در گزینش واژگان و چگونگی ترکیب آن هاست. اصطلاحی که خود او برای این ویژگی به کار می برد «توجه به جادوی مجاورت» است و این یعنی، چینش واژگان شعر و به دنبال آن شکل گیری ساختار شعری قوی در پیکره کلی شعر«زرقانی، 1383: 582).
اساس در پژوهش حاضر، بررسی نشانه های زبانی سبک خراسانی در شعر شفیعی کدکنی است تا نشان دهیم او تا چه مایه به پشتوانه های زبانی و نحوی سبک خراسانی، با تکیه بر زبان مادری خویش و همچنین دانش آکادمیک خود که از توغل در متون کهن و به ویژه ادبیات خراسان به دست آمده، دلبستگی نشان داده و از آن ها بهره جسته است و به دنبال آن، چگونه توانسته با پیوند عناصر زبانی گذشته با زبان امروز، زبانی فخیم و اندیشمندانه، در خور پیام های انسانی و سازگار با مختصات فکری او سبک بیافریند به گونه ای که موجب هنری تر جلوه دادن شعر او در نگاه مخاطبان گردد و از این رهگذر تشخص شعری ویژه ای در قلمرو شعر نو فارسی برای خود دست و پا کند.
باستان گرایی (هنجارگریزی زمانی)
باستان گرایی همان «ادامه حیات زبان گذشته در خلال زبان اکنون» است. (شفیعی کدکنی، 1379: 24) استفاده از این گونه زبانی مانع تحول و پویایی نیست و اگر بنا بر اقتضای حال و مقام و همسو با انتظارات خواننده، همنشین واژه ای امروزی شود، هم نشانه اصالت زبان و ریشه دار بودن آن است و هم نشانه پایداری قومی است که تحولات تاریخی، هویت و مظاهر هویت آن ها را دگرگون نکرده است. فروغ فرخزاد این نکته را به خوبی دریافته است که بیان می دارد:« کلمات زندگی امروزی وقتی در کنار کلمات سنگین و مغرور گذشته می نشینند، ناگهان تغییر ماهیت می دهند و قد می کشند و در یکدستی شعر اختلاف ها فراموش می شود»(قاسم زاده و دیگران، 1370: 230). از آن جایی که باستان گرایی و تمایل به اسلوب های زبانی و سبکی گذشته در شعر امروز، نوعی هنجارگریزی از نرم عادی زبان به شمار می آید، آن را هنجارگریزی زبانی می نامند(صفوی، 1373: 15). در این شگرد شاعر از واژه ها و ساختارهایی بهره می گیرد که امروزه در زبان متداول نیستند. توجه به این موارد در شعر، افزون بر برجسته سازی موجب اصالت و ریشه دار شدن شعر می شود؛ اما «غفلت از آن، چشم پوشی از بخش وسیعی از امکانات و توانایی های بالقوه است که می تواند با اشکال و صور مختلف به وسیله ی شاعر فعلیت پیدا کند»(پورنامداریان، 1381: 77). به بیانی «عادت زدایی و هنجارگریزی زبانی و تصویری در شعر دقیقاً بر پایه نوعی نگاه زیبایی شناسی استوار است که در ژرفای آگاهی و دانش شاعر از تعامل بین زبان و اندیشه ریشه دارد»(علی پور، 1388: 38)کروچه ساختار فکر انسان و بنیادی را که او از دانسته های خود ایجاد می کند به بنای یک خانه مانند می کند و می گوید:« هر چند این ساختمان همواره نو می شود، اما بنای پیشین همیشه بنای بعدی را حفظ می کند و به نحوی سحرآسا در آن ها باقی می ماند»(کروچه، 1381: 48). زبان شعر نیز چنین است، هر شعر نویی بر بنای پیش از خود نهاده می شود و با تأثیرپذیری از اشعار پیشین و مواد و عناصر آن ها شکل می گیرد. این تأثیرپذیری هم از لحاظ محتوا و هم از جهت شکل و ساختار مورد توجه بسیاری از منتقدین و نظریه پردازان ادبی بوده است. مسئله تأثیرپذیری و ارتباطات میان متون از مسائلی که توسط صورتگرایان روسی و به ویژه ویکتور شکلوفسکی در مقاله «هنر به مثابه شگرد» مطرح شد به باور آن ها بهره گیری از عناصر زبان کهن در هر قومی یکی از راه های برجسته سازی و ادبی کردن کلام بود.
واژگان عام کهن و بومی:
صبغه اقلیمی و بومی در شعر شفیعی کدکنی که نماینده نگاه شخصی و صمیمی اوست، علاوه بر انعکاس در تصویرهایی که از طبیعت خراسان ارایه می کنند، در کاربرد واژگان محلی و بومی نیز تجلی کرده است. در واقع گزینش این زبان با واژگان و ترکیباتش با آن لحن نجیبانه نشان از حساسیتش نسبت به اوضاع و احوال اجتماعی-در زمان مشخص خود- است که جنبه غالب شخصیت شاعری او در روزگاران شاعری تشکیل می دهد.
«استفاده بجا از واژگان محلی و کهن، گذشته از آن که آن ها را حفظ و احیا می کند و امکانات و ظرفیت های زبان را افزایش می دهد، خود یکی از عوامل یاری کننده شاعر در حفظ روانی جریان خلاقیت شعر و حفظ تداوم حالت عاطفی شاعر است بی آن که ساختار نحوی کلام در کشمکش میان وزن و قافیه از ریخت بیفتد»(عباسی، 1387: 148 و 149).
منظور از واژگان عام کهن و بومی، واژگانی از قبیل اسم، صفت و قید است که در زبان فارسی معیار معاصر به این شکل کاربرد ندارند و یا مربوط به منطقه شاعر هستند که اهل زبان برای مصداق یا مفاهیم آن برابری های دیگری به کار می برند. نمونه هایی از واژگان عام کهن و بومی شعر شفیعی در مجموعه «آیینه ای برای صداها»:
اسفندارمذ/ 414؛ اشن/142؛ باختر/110 و 111؛ بدست/117؛ برزگ/144؛ برزن/ 439؛بشکوه/ 99 و 100؛ پادفره/ 412؛ پرندوشین/ 120؛ پرهیب/ 119؛ تموز/ 21 و 467؛ جبه/ 480؛ چامه/356؛ چاووش/ 114 و 224؛ چرخ ریسک/101 و 122؛چکاد/ 98 و 115؛ خاور/ 110؛ دژآیین/114؛ دژخیم/ 94؛دوشین/120؛ زورق/118 و 136؛ زی/105، 111، 120 و 121؛ سبزنا/107؛ سرشک/95؛ سترون/388 و 502؛ ستیغ/114 و 115؛ شبخوان/141؛شبخوانی/140، 141 و 142؛ صفیر/422؛ کنام/115؛ کومه/124؛ کوهبید/129؛ گرد/110؛ گریوه/157، 241، 192، 299 و 419؛ لختی/103 و 104؛ مجره/399؛ موزه/107؛ میغ/103 و 267؛ ناژو/100؛ نژند/133 و 361؛ هبوط/450؛ هودج/24.
نمونه هایی از واژگان کهن در مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهی»:
بشکوه/ 235؛ پتیاره/361؛ پشنگ/318؛ تموز/90 و 306؛ چرخشت/422؛ درفش/144؛ دروج/448؛ دیجور/323؛ دیو/448؛ رقعه/23؛ زمهریر/112، 226 و 366؛ سترون/ 351؛ سیمرغ/157؛ صعب/210 و 464؛ عسس/155 و 224؛ کنام/176؛ کوه قارن/448؛ گربز/343؛ گریوه/108 و 441؛ مجره/360؛میغ/27؛ مهرگان/157؛ نطع/22 و 117؛ نفیر/397.
واژگان اسطوره ای، حماسی و آیینی:
در طول تاریخ شعر فارسی هر یک شاعران بنا به علاقه و نیاز خود دستی در سفره گسترده تاریخ ایران باستان برده و عناصر اسطوره ای، ملی و آیینی را چاشنی شعر خود کرده اند. تعلق خاطر شفیعی کدکنی به این مایه های فرهنگی، خواه و ناخواه، زبان او را تحت تأثیر قرار داده و موجب شده گروه زیادی از این واژه ها و وابسته های آن، ارکان تشبیهات و استعاره ها را تلمیح ها و زمینه های تداعی معاصر شعر او را تشکیل دهد. در واقع «او بر محمل و معراج اسطوره به فضاهای مه آلود تاریخ و جامعه سفر می کند و "خبر پویان و گوش آشنا جویان" به همه جا سر می کشد، تا سوخت بارگذشته را چراغ راه آینده کند، ژرفاها را بکاود، تا گوهرهای شب چراغ مدفون در آوار فراموشی را به در آورد و در معرض دید نسل های در راه بگذارد»(فولادوند، 1387: 135).باری تنوع و گستردگی واژه ها در حوزه اساطیر، تاریخ و آیین- چه بر گرفته از میراث تاریخی و ادبی کهن و چه برگرفته از فرهنگ شفاهی و محلی- اگر نه حاکی از درگیری وسیع شاعر با ابعاد مختلف زندگی باشد که هست، حداقل حاکی از گستردگی قلمرو نگاه او به فرهنگ و زندگی است. او از طریق این تنوع و گستردگی واژه های فرهنگی و اساطیری هم موفق می شود معانی و عواطف حاصل از لحظه های شهود شاعرانه خویش را در جریان خلاقیت شعر بدون برخورد با موانع جدی به روانی در بستر زبان امروزین جاری سازد و هم موفق می شود باز هم بیشتر توازن های موسیقایی شعر خود را افزایش بخشد و هم چنان که گفتیم کلمات مهجور و قدیمی را از طریق همنشینی با کلمات دیگر از خلوت غرابت بیرون آورده و آشنا کند.(عباسی،1387: 152).
نمونه ای از واژگان، ملی و آیینی در اشعار شفیعی کدکنی:
آتش زردشت/آ 110؛ آتشگه/ آ 117، 123 و 125؛ آذر مینویی/آ 116 و 121؛ آیینه جم/آ 123؛ اسفندیار/ ه 15؛ اسکندر/آ116 و 125؛ افراسیاب/ آ125؛ افریدون/ه 15؛ البرز/آ 141؛ اهریمن/108آ؛ 125؛ ایرانشهر/آ118؛ بیژن/آ 125؛ تهمتن/آ117؛ تیرگز/ه 158؛ جادوان/آ 117 و 118؛ حماسه/آ108؛ درفش کاویان/آ 110؛ دشت رزم/آ107؛ دیوان/ آ117؛ رخش/آ110 و 117؛ رستم/آ124 و 125؛ ه 15؛ رویین تن/آ 110؛ زال زر/ ه 158؛ زردشت/ آ 110، 166 و 225؛ 190و 29؛ سرو کاشمر/ آ 166؛ ه 20؛ سیاووش/ آ 125 و 301؛ ه 19 و 97؛ سهراب/ه 15 و 16؛ سیمرغ/آ 115؛ه 15، 21، 31، 156 و 157؛ شمشیر/آ 108 و 120کاووس/آ 117 و 142؛ 160؛ گشتاسب/ 1580؛ مزدا/آ 125؛ مزدک/آ 225 و 403؛ ه 21؛ مغ/آ 117 و 121؛ موبد/ آ 125؛ هماورد/ آ 108؛هفت خوان / آ 118.
افعال قدیمی:
شفیعی کدکنی گاهی در اشعار خود افعال و ساخت هایی از آن آرایه می دهد که در شیوه کهن به کار گرفته می شده است و اینک در زبان امروزین کاربردی ندارد و جز در متون شعری بعضی از سرایندگان دیده نمی شود:
دیدم از رشته جان دست گسستن بود آسان/ لیک مشکل بود این رشته مهر تو گسستن (شفیعی کدکنی، 1376 الف:370)؛
ترجیح می دهم که درختی باشم/ در زیر تازیانه کولاک و آذرخش/ با پویه شکفتن و گفتن/ تا/ رام صخره ای/ در ناز و در نوازش باران/ خاموش از برای شنفتن(همان: 426):
مانند آرش که جان را/ در تیر هشت و رها کرد (شفیعی کدکنی، 1378 ب:371):
در ظلمت هنگامه ایام سراغی/ ز اندیشه عشاق و ز آفاق ستردید(همان:304):
خاموش ماندی و نسرودی/ گفتن نداشت یا که شنفتن(همان: 148):
هزار مرتبه گفتند و باز نشنیدی/ کنون سزای ستیهندگیت را دیدی (همان:362):
کاربرد پیشوند «ب» بر سر فعل:
بگداخت هر چه هوش و هنر پیش ابتذال/ پرداخت جا زعقل و ادب جهل و ابلهی(همان:343):
نه آن یاوه کز سست پیوند خویش/ بمرده ست پیش از خداوند خویش(همان:378):
وقتی شکسته/خسته/بگسسته از هستی/ بازآمدم، دیدم(همان: 382).
کاربرد پیشوند فعلی«فرو»:
پیشوند فعلی از پیشوندهایی است که قدما از استفاده و کاربرد آن مفاهیم خاصی را اراده می کرده اند و آن را در مقابل پیشوند «فرا» قرار می دادند، درشعر امروز بنا به اندیشه و ذوق و آگاهی شاعر به کار می رود. از یک طرف ممکن است به معنای آن توجه کنند که در افعال گوناگون معانی ویژه ای را به دست می دهد و از طرف دیگر ممکن است به برد معنایی آن کمتر توجه شود و فقط انگیزه ایجاد موسیقی و استحاله زبانی، سبب بهره گیری از آن شود. در شعر شفیعی کدکنی جنبه های مختلف کاربرد آن را در افعال می بینیم:
دل فروشد همچوگردابی به کار خویشتن (شفیعی کدکنی، 1376: 48)؛
و فرو افکندنش از آن سریر پرنیان و بستر زرین (همان:120)؛
فرو برده در سینه تنگ سنگ/ پی جستن زندگی ریشه ها(همان: 129)؛
گویی از پنجره ابر به ناگه دستی/ کاغذی چند سپید/ پاره کرده ست و فرو ریخته زانجای به زیر(همان:131)؛
کاربرد «م» بر سر افعال:
ای شاعر از زمانه فرامش مکن که باز/ دوران دیگری شده آغاز(همان:147)؛
مپسند که در گوشه تنهایی و غم ها/ چون شمع عیان سوزم و گمنام بمیرم (همان: 52)؛
بیگانگی زحدرفت، ای آشنا مپرهیز/ زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران (همان: 366)؛
ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز/ کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران(همان: 366)؛
چون گل لبخند من پژمرد، ابری گو مبار(همان: 73).
افعال دعایی:
جاودان غرقه بماناد به خواب!/ زان که خوابش را تعبیری نیست(همان: 139)؛
خوابت آشفته مباد! خوشترین هذیان ها/ خزه سبز لطیفی ست/ که در برکه آرامش تو/ می روید(همان: 263)؛
چشمم آن روز مبیناد/ که خاموش/ درین ساز تو بینم.(شفیعی کدکنی، 1378: 46)
کاربرد فعل کمکی یارستن:
چه بیشه های برومند سرخ رویان روی/ که روزگار نیارد ستردش از آفاق (همان: 417)؛
که هیچ سیمرغی/ بر اوج آن/ نیارد پر زد (همان: 494)؛
اما کسی ندید و ندانست/ یا/ دانست و دید، لیک نیارست/ تا بازگو کند که چه رفته ست(همان: 24)
کاربرد صوت یا شبه جمله:
صوت یا شبه جمله، واژه یا عبارتی است که به عنوان واحد انتقال پیام برای بیان حالات عاطفی به کار می رود، اما ساختار جمله را ندارد. صوت یا شبه جمله از این جهت در شعر حائز اهمیت است که شاعر مفهومی را که نیازمند چندین واژه است با استفاده از شبه جمله که یک واژه یا عبارت است بیان می کند. علاوه بر این، «صوت یا شبه جمله حامل بار عاطفی نیز هست و نقشی که در بیان احساس گوینده دارد، هیچ یک از واحدهای دیگر زبان با این کمیت، ندارد. بنا بر همین خصلت رسانگی بار عاطفی است که وقتی شبه جمله در زبانی ساخته می شود. آسان تر مورد پذیرش همگان قرار می گیرد و کاربرد پیدا می کند»(صهبا، 1384: 47).
نمونه هایی از کاربرد شبه جمله در شعر شفیعی کدکنی که از آن بوی کهنگی به مشام می رسد:
خوشا سپیده دما و آن کرانه دیدار!(همان: 300)؛
زینهار از این طلسم هفت بند آب و آینه (همان: 119)؛
نغزا و دلکشا که سرود آن حکیم بلخ/ تا پرده برگرفت ازین تلخ آرمان (همان:309)
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید(همان:210)؛
کاربرد «آنک» به جای «اینک»:
آنک از این دریچه و درگاه/ بر صد هزار فرسخ آبی/ بازاست و باز و باز، نظرگاه(همان: 285)؛
گویدم:«آنک، نگاه کن، چه گروهی!/ دور در آن دور دور، بال گشایان»(همان: 320)؛
آنک/ شهری که از دروازه های آن/ هم بوی جوی مولیان خیزد؛ هم یاد یار مهربان آید(شفیعی کدکنی، 1376: 472).
حرف اضافه اندر:
«اندر» شکل کهن و باستانی «در» است و از اختصاصات سبکی قلمرو خراسان در شعر و نثر فارسی که همزمان با انتقال شعر و نثر فارسی از این قلمرو به عراق و نواحی مرکزی ایران، زوال تدریجی کاربرد «اندر» و جانشینی آرام آرام «در» آغاز می شود و بعد از افولی دراز در آثار گویندگانی که از اسلوب های شعر و نثر آن دیار دنباله روی می کرده اند، فرصت بروز می یابد. در شعر امروز نیز حرف «اندر» در فضای آثار شاعرانی کاربرد پیدا می کند که برای نمایش باستان گرایی شان به شگردهای سبکی و لهجه ای شعر و نثر خراسانی روی آورده اند. در واقع کاربرد این گونه های زبانی، نحوی و لهجه ای در شعر امروز به وسیله شاعران خراسانی و علاقه مند به آن زبان، به گونه ای سبک خراسانی را در شعر نو فارسی زنده می کند.
بوته خشک گون در پاسخش گوید:« خمش/ پای در زنجیر، خوش تر، تا که دست اندر لجن»(شفیعی کدکنی، 1378: 307)؛
چه آتش داری اندر سینه ای مرد/ که در سازت سمندر می زند بال (همان: 228)؛
وندر زلالین این لحظه های الاهی/ موسیقی هستی از چنگ مستی شنیدن (شفیعی کدکنی، 1376: 103)؛
صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است/ که بال افشان مرگی دیگر/ اندر آرزوی زادنی دیگر(همان: 245).
زی (سوی):
به گفته ملک الشعرای بهار پیشینه کاربرد «زی» به ادبیات پهلوی می رسد، اما در شعر و نثر پارسی، به ویژه در آثار قرن های چهارم، پنجم و ششم، «زی» حرف اضافه و در معانی متفاوت « سوی و جانب»،«ظرفیت» و مترادف «به» است، ولی در شعر باستانی گرای امروز و به دنبال آن شعر «م.سرشک» تنها در مفهوم «سوی و جانب» کاربرد یافته است.
گریزان ابرها، بر آبی صبح/- چنان چون قاصدک بر کاسنی زار- روان بودند زی کوه و بیابان (همان: 105)؛
نامه شکوی، که زی دیار نوشتی/ بر قلم آیا چه می گذشت که هر سطر/ صاعقه سبز آسمان جنون بود(همان:488)؛
معنای معجز چیست جز مرغی که می پرد/ بالاتر از دیوار حیرت/ یک بال سوی باختر یک بال زی خاور(شفیعی کدکنی، 1378: 36).
کاربرد «دگر»:
این ویژگی زبانی و به گونه ای سبکی در شعر شفیعی کدکنی از بسامد بالایی برخوردار است:
بار دگر به شادی/ دروازه های شب را/ رو بر سپیده/ واکن(شفیعی کدکنی، 1376: 251)؛
از معجزه نور و نسیم و نم باران/ یاران دگر پنجره شان را به گل سرخ/ آراسته کردند (همان: 319)؛
یک نسل را به نسل دگر پیوستیم/ بی آنکه قصه ای بسراییم بهر خواب (شفیعی کدکنی، 1378: 326)؛
که گواهی دهد:/« این جا بودند/ عاشقانی که زمین را به گردآیینی/ خواستند آذین بندند و/ چه شیدا بودند»(همان:125)؛
کاربرد «را» در معانی گوناگون:
« در یک توصیف ساده می توان گفت که باستان گرایی در حروف عبارت است از: سرپیچی شاعران از کاربرد حروف در معنی، مفهوم و ساختمان امروزین و پیروی از سنت های قدما در کاربرد آن ها از جهت معنا و هم ساختار»(علی پور، 1387: 172)
• را: برای
خیل قلندران جوان را/ غیر از شرابخانه پناهی نیست. (شفیعی کدکنی، 1376: 279)؛
آیا حضور دیگری او را/ جز در میان آینه ها هست؟(شفیعی کدکنی، 1378: 237)؛
عشق و آزادی و ایران سه پیام اند تو را/ که ازین سوز و ازین شور سراپا شرری.(همان: 72).
• را: به
هر سنگ و صخره ای را/ موج و شتاب دادند(همان، 1376: 329)؛
تو سخن را بده آن شوکت دیرین/ آمین (شفیعی کدکنی، 1378: 351)؛
دیگر از چشم یاران چه خیزد؟/ ابرها را بگو تا ببارند (همان: 384).
• را: فک اضافه
مرگ ناگزیر را نشانه شدی/ وز صفیر آن سپیده دم/ جاودانه می شدی (شفیعی کدکنی، 1376: 272)؛
رعد را/ عربده بگسسته/ ولی پیوسته/ قیژک کولی/ در همهمه ای هایاهای (شفیعی کدکنی، 1378: 232)؛
غربال ابر را/ سوراخ ها فراخ شد و بحر باژگون/ بر خواب قریه ریخت دم کاه دود و قیر(همان: 366)؛
هنگامه ستاره دنباله دار و/ باز/ مشتی فریب دیگر در آسمان، رها/ این دور و کور و سلسله را/ انتها کجاست؟ (همان: 457).
• را: از
بسیار ازین حقیقت/ پرسیده ام شما را (همان: 118).
• را: بر
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند/ دیوار زندگی را زین گونه یادگاران (شفیعی کدکنی، 1376: 366).
تخفیف یا سبک سازی:
تخفیف یا سبک سازی، حذف واج یا واج هایی از واژه است. بهره گیری از شکل مخفف واژه و ترکیب به جهت ضرورت وزن در شعر گذشته فارسی بسیار متداول بوده و برخی از آنها به شعر معاصر نیز راه یافته است که نمونه های آن در اشعار«م.سرشک» نیز به طور متداول یافت می شود:
او مانده تنها و تنها/ با انده بی کرانش/ وان لحظه های تلخ چون شوکرانش (شفیعی کدکنی، 1378: 170)؛
نگهت خجسته بادا و/ شکفتن تو دیدم/ گل آفتاب گردان (همان: 204)؛
توبه آب ها سپاری همه صبر و خواب خود را/ و رصد کنی زهر سو، ره آفتاب خود را(همان: 205)؛
تا چند تغافل کنی ای چشم فسون کار/ زین راز که خفته ست به دنیای نگاهم (شفیعی کدکنی، 1376: 71).
و واژگان دیگری در مجموعه «آیینه ای برای صداها»:
«ک» تصغیر:
«ک» تصغیر از ویژگی های زبانی و سبکی ایست که محمد جعفر محجوب در کتاب ارزشمند خود، «سبک خراسانی در شعر فارسی» آن را از مختصات شعری قرن چهارم و پنجم در کنار دیگر ویژگی های زبانی سبک خراسانی می داند. در شعر شفیعی کدکنی با توجه به معنای نهفته در آن جایگاهی ویژه می یابد و به فراوانی در شعر او دیده می شود و نشان از دلبستگی او به سنت های شعری گذشته است:
وینک/هر جویکی/- که می گذرد از کنار من-/ آن نغمه نواخته عاشقانه را / تکرار می کند(همان: 165)؛
سبوی حافظه سرشار/ و باز ریزش بارانکی ست روشن بار(همان: 338)؛
بر سر ساقه سبز شمشاد/ مرغکی شاد/ آواز خوان است(شفیعی کدکنی، 1378: 200)؛
وزش نسیمکی را/ به روایت گل سرخ/ توان ز دور دیدن(همان: 178)؛
و نمونه های دیگر:
ارغوانک/ه 66؛ بارانک/آ 338؛ه 82؛ پارگک/ ه 441؛ پستانک/آ 177؛ پیغمبرک/ آ 141؛ جویک/ آ 165؛ خردینک/آ 267؛ دستارک/آ 291؛ سارک /ه 235؛ طوقیک/ 380 و 382؛ مردابک/آ 281 و 412؛ مرغک/آ 52، 55، 63، 131، 369، 462؛ ه 200 و 480؛ موجک/220؛ نارک/ه 373؛ نسیمک/آ 149 و نهالک/آ 240.
تتابع اضافات:
شفیعی کدکنی در اشعار خود توانسته از این الگوی زبانی که آرایه واج آرایی را نیز در بطن خود به همراه دارد، به بهترین وجه استفاده کند. او در واقع با این ترفند، پیام خود را مؤکد می کند و به دنبال آن کلام را به اوج می رساند و یا از اوج به حضیض می کشاند و در این فراز و فرود واژگانی، صعود و سقوط معنای نهفته در کلام را به تصویر می کشد. مانند:
باد، این چاووش راه کاروان من/ نغمه پرداز شکست خیل مغرور سپاه من/ می سراید در نهفت پرده های برگ/ قصه های مرگ (شفیعی کدکنی، 1376: 114)؛
بر فراز توده خاکستر ایام،/ شهر بند جاودان جاودان قرن،/ گامخوار سم اسبان تتار و ترک/ رهگذر اشتران تشنه تازی/ جای پای کاروان خشم اسکندر (همان: 116)؛
وز چکاد آسمان پیوند البرز مه آلوده / بال بگشای از کنام خویش (همان:115).
جابه جایی صفت و موصوف:
این فن زبانی از ویژگی های پر کاربرد شعر شفیعی کدکنی است که از آن برای تأکید بر معنای کلام بهره می برد:
وز بی کران دیدرس مرز انتقام(به جای دیدرس بی کران)(شفیعی کدکنی، 1376: 108)؛
جز رهنورد باد، در این پهنه کس نبود( به جای باد رهنورد)(همان: 107)؛
در ژرف این شب باز جویم حال یاران را ( به جای این شب ژرف )(همان: 125)
وندر زلالین این لحظه های الاهی(به جای لحظه های زلالین الاهی)(همان:103).
کاربرد «ی» اشباع شده به جای کسره اضافه
در شعر مکتب خراسانی نیز گاه در نثر آن حوزه به جای کسره اضافه در ترکیباتی که مضاف آن ها به «های» غیر ملفوظ ختم می شد، «یاء» اشباع شده سنگین می آمد؛ و این ویژگی که گویا از طبیعت و ذات زبان رایج خراسان ناشی می شد، از ویژگی های شعر و نثر خراسانی بود.
مانند یکی جام یخین است شباهنگ
بر دوده به قطره ی سحری چرخ کیانیش
(ناصرخسرو، 1370: 295).
با نگاهی به شعر شفیعی کدکنی و ساخت های نحوی که او در شعر خویش به کار می گیرد، در می یابیم که او با چه دقت و تعمدی به استفاده از شکل های قدیمی زبان پای بند بوده است. یکی از این ساخت های نحوی کهن که در زبان شعر او جاری می شود و این برگرفته از شعر و نثر مکتب خراسانی در گذشته های دور است، کاربرد «یاء» اشباع شده به جای کسره اضافه در ترکیباتی اضافی است که مضاف آن ها به «ها»ی غیر ملفوظ ختم می شود مانند:
و من در اوج آن لحظه ی خدایی/ در آن اندیشه و آن بیشه بودم ( شفیعی کدکنی، 1376: 105)؛
گرد انبوهی پریشان/ چون تنوره ی دیو/ در صحرا(همان:111)؛
این نه فانوس است بر آفاق شب هایش/ برق دندان های کینه ی دیوجادویی ست!(همان: 119)؛
بخوان ای چرخ ریسک! نغمه ات را/- بران شاخ برهنه ی بی گل و برگ – (همان: 122)؛
یا حنجره ی چکاوک خردی که / ماه دی/ از پونه بهار سخن می گوید (شفیعی کدکنی، 1378: 255)
نتیجه
تجربه شعری شفیعی کدکنی که ناشی از گستردگی افق دیدگاه او و همچنین پیوند عمیق با زبان، فرهنگ و ادبیات ایران و به ویژه خراسان است، باعث شده تا بتواند به گونه ای نامحسوس میان سنت و تجدد شعری پیوند برقرار کند نیما یوشیج می گوید:«فقط یک چیز است کسی قدیم را خوب بفهمد، جدید را حتماً می فهمد یا متمایل است که بفهمد»(نیما یوشیج، 1368: 108). یکی از شاخصه های شعری شفیعی کدکنی بهره گیری از عناصر زبانی حوزه ادبیات خراسان و مشرق زمین ایران است و این رویکرد هنری و شعری به گونه ای است که توانسته پیوندی هنری و بلاغی و در عین حال اندیشگی میان این عناصر زبانی و مضامین امروزی برقرار سازد و ضمن بالا بردن غنای موسیقی شعری خویش، بار عاطفی ویژه ای به شعر خود ببخشد. به بیانی او توانسته ضمن تحقق کار مهم حفظ روانی جریان خلاقیت شعر به زبانی استوار و زیبا- که نه صورت و سیمایی کهنه دارد و نه سطحی، ساده، بی پایه و پشتوانه است- دست یابد و «تو گویی که شفیعی درخت شعرش را به نحوی ساخته و پرداخته که ریشه هایش سنتی و شاخه و میوه هایش نو باشد»(بشردوست، 1379، 285) در واقع شاید بتوان دغدغه های او را به کارگیری این عناصر زبانی، تلاش برای احیای هویت های زبان فارسی دری تفسیر کرد. اما آن چه مهم است این که وی در کاربرد این هنجارگریزی ها، دو اصل زیبایی شناسی و رسانگی را به خوبی رعایت کرده است و شعر او با وجود بهره گیری فراوان از انواع ویژگی های سبکی و زبانی گذشته خراسان، هیچ گاه دچار سردرگمی و یا نارسایی معنایی نشده است. در واقع شاید بتوان دغدغه او را در به کارگیری این عناصر زبانی، تلاش در جهت حفظ هویت های گذشته زبان فارسی تفسیر کرد.کتابنامه:
-باقری، مهری (1381) مقدمات زبان شناسی، چاپ پنجم، تهران: نشر قطره.
-بشردوست، مجتبی (1379) در جستجوی نیشابور، چاپ اول، تهران: نشر ثالث.
-پورنامداران، تقی(1377) آوازباد و باران، تهران: نشر چشمه.
- ــــــ (1381) سفر در مه، تهران: انتشارات نگاه (ویراست جدید).
-زرقانی، مهدی( 1383) چشم انداز شعر معاصر ایران، تهران: نشر ثالث.
-شفیعی کدکنی، محمدرضا (1376) آیینه ای برای صداها، تهران: انتشارات سخن.
- ــــــ (1378) هزاره دوم آهوی کوهی، تهران: انتشارات سخن.
-ـــــــ (1379) موسیقی شعر، تهران: انتشارات آگاه.
-شیسما، سیروس(1387) کلیات سبک شناسی، چاپ ششم، تهران: انتشارات فردوس.
-صفوی، کوروش(1373) از زبان شناسی به ادبیات، تهران: نشر چشمه.
-صهبا، فروغ(1384)«کهن گرایی واژگانی در شعر اخوان» دو فصل نامه پژوهش زبان و ادب فارسی، دوره جدید، شماره پنجم، 41-64.
-عباسی، حبیب الله (1387) سفرنامه باران، چاپ دوم، تهران: انتشارات سخن.
-علی پور، مصطفی(1387) ساختار زبان شعر امروز، چاپ سوم، تهران: انتشارات فردوس.
- ـــــــ (1388) درباره زبان شعر، چاپ اول، تهران: انتشارات فردوس.
- غلامرضا، محمد(1387) از چهره های شعرمعاصر، چاپ اول، تهران: انتشارات جامی.
-فولادوند، عزت الله(1378) از چهره های شعر معاصر، چاپ اول، تهران: انتشارات سخن.
-قاسم زاده، محمد و سحردریایی (ویراستار)(1370)، ناگه غروب کدامین ستاره، چاپ اول، تهران: انتشارات بزرگمهر.
-ناصرخسرو قبادیانی بلخی (1370) دیوان، به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
-یوشیج، نیما(1368) درباره شعر و شاعری، به کوشش سیروس طاهباز، تهران: دفترهای زمانه.
منبع: نشریه کتاب ماه ادبیات، شماره 64.