دلالت های رویکرد پارادایمی برای اقتصاد اسلامی

در حال حاضر این تفکر بر محافل آکادمیک سیطره یافته است که علم اقتصاد نئوکلاسیکی مدرن، یک دانش عینی جهانشمول با ارزش های مورد قبول همگان است. ولی آیا به واقع چنین
دوشنبه، 29 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلالت های رویکرد پارادایمی برای اقتصاد اسلامی
دلالت های رویکرد پارادایمی برای اقتصاد اسلامی

نویسنده: سیدعقیل حسینی



 
در حال حاضر این تفکر بر محافل آکادمیک سیطره یافته است که علم اقتصاد نئوکلاسیکی مدرن، یک دانش عینی جهانشمول با ارزش های مورد قبول همگان است. ولی آیا به واقع چنین ادعایی صحیح است؟ ادبیات موجود در روش شناسی دال بر این است که علم اقتصاد نئوکلاسیکی نه دانشی جهانشمول و فراگیر است و نه مبتنی بر ارزش های همگانی. چارچوب اقتصادی متعارف مبتنی بر جهان بینی و ارزش های غربی است و از فهم و تحلیل ساختارهای اجتماعی با جهان بینی، ارزش ها، اخلاقیات و فرهنگ متفاوت ناتوان است. آنچه نگران کننده است، این است که به کارگیری این چارچوب اقتصادی و توصیه های سیاستی و عملکردی آن را در یک بستر فرهنگی متفاوت، منجر به تخریب ارزش ها و اخلاقیات آن فرهنگ متفاوت می گردد. به عنوان نمونه، در اثر آموزه های اقتصاد نئوکلاسیکی چنین القا شده است که «بازار آزاد» کارا و عادلانه عمل می کند و نتیجه ی آن هر چه باشد، عادلانه است. این در حالی است که عملا به دلیل توزیع ناعادلانه ی اولیه ی مالکیت ثروت و سرمایه ی تولیدی، بازار آزاد به بهانه ی افزایش کارآیی منجر به عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و گسترش بی عدالتی در کشورهایی شده است که آرمان عدالت و مواسات غایتی اجتماعی برای ایشان بوده است. مادامی که بازار آزاد به رغم منابع عظیم طبیعی، انسانی و تکنولوژیک جهان، منجر به ریشه کن نمودن فقر قشر وسیعی از جمعیت جهان نشده است، کارآیی آن ( و البته نه کارآیی به معنای پارتویی بلکه در معنای دینی آن) محل تامل است.
اینجاست که ضرورت پی ریزی پارادایمی جدید مبتنی بر مبنای اسلامی برای آنانی که به حفظ جهان بینی و ارزش های دینی اهتمام دارند، آشکار می گردد. دانشی که در این پارادایم شکل می گیرد، رویکردی بنیانا متفاوت به واقعیت اقتصادی و تجویزات متفاوتی خواهد داشت و آثار متفاوتی به جا خواهد گذاشت. متاسفانه باید گفت که چنین رویکردی مورد اهتمام جدی واقع نشده است. اقتصاد اسلامی از بدو شکل گیری تاکنون در سه مسیر مجزا توسعه یافته است:
1- مسیر اول به نظام اقتصادی اسلام اهتمام داشته است و اقتصاد اسلامی را به عنوان یک نظام ایده آل سیاسی اجتماعی مبتنی بر جهان بینی الهی که در تضاد با نظام های مادی سرمایه داری و سوسیالیسم قرار دارد، در نظر گرفته است.
2- مسیر دوم به فرآیند اسلامی سازی اقتصاد متعارف اهتمام داشته است. این نگرش پوزیتیویستی به اقتصاد، با پذیرش جهانشمولی اقتصاد متعارف، صرفا با اعمال تغییراتی صوری از قبیل تغییر اصطلاحات (سود به جای بهره و...) اقدام به اسلامی سازی نظریات غربی نموده است.
3- مسیر سوم به دنبال پی ریزی یک رویکرد جدید فلسفی و بنیانا متفاوت به دانش اقتصادی بوده است.
حجم عمده ی ادبیات اقتصادی اسلامی، خصوصا در دهه های نخستین شکل گیری این حوزه، حول دو محور اول متمرکز شده بود، اما خوشبختانه در سال های اخیر آثار هر چند محدود ولی پرباری حول محور سوم تدوین شده است. خواهیم دید که بدون تمسک به جهان بینی اسلامی، چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی وجود ندارد. متاسفانه بایستی اذعان نمود که چالش های دقیق و غنی جهان بینی توحیدی و اثرگذاری پویا و ژرف آن در نظام شناختاری، به وسیله ی اقتصاددانان معاصر مسلمان، چندان مورد اهتمام واقع نشده است. این اقتصاددانان به دلیل تبعیت از پوزیتیویسم و عدم التفات به مبانی متافیزیکی و جهان بینی حاکم بر نظریه ی اقتصادی نئوکلاسیکی، چهارچوبه ی مکتب نئوکلاسیک را به وام گرفته اند واقتصاد اسلامی را واگذاشته اند. اقتصاد متعارف بایستی جای خود را به اقتصادی حقیقتا اسلامی بدهد که به مطالعه ی نظام اقتصادی در پرتو جهان بینی توحیدی می پردازد و با استفاده از روش شناسی خود، به تصویرهای وحدت بخش از اجتماع دست می یابد و آن ها را تبیین می کند.
بر طبق رویکرد پارادایمی، هنگامی که یک پارادایم در حال شکل گیری است ویا هنگامی که توسط یک پارادایم رقیب تهدید می شود، خود به خود نیاز به تاکید بر مبانی پارادایم و تصریح و تنقیح آن ها به وجود می آید. ضرورت مباحث مبنایی در حوزه ی اقتصاد اسلامی از اینجا روشن می گردد. «چنین نیازی هنگامی بروز می کند که پارادیم رقیبی، این پارادایم را تهدید نماید. در چنین شرایطی لازم است که اصول مابعدالطبیعی و روش شناختی و قوانین عام که در پارادیم مضمر هستند، توضیح و تشریح گردد»( چالمرز، 1381، 113). مشکلات نظری که برای پارادیم ایجاد می شود، هنگامی حاد می گردد که مبانی و بنیادهای پارادیم ایجاد می شود، هنگامی حاد می گردد که مبانی و بنیادهای پارادایم را هدف قرار دهد. در این هنگام مباحث فلسفی و مابعدطبیعی پررنگ می شوند. این نکته دو ره آورد اساسی برای اقتصاد اسلامی در زمان فعلی دارد: اول آنکه ضرورت مباحث فلسفی و مبنایی برای این پارادایم نوظهور مشخص می گردد. دوم آنکه پررنگ شدن چنین مباحثی در پارادایم اقتصاد متعارف، حاکی از تزلزل اطمینان اندیشمندان این حوزه و شکل گیری اعوجاجات جدی و وخامت اوضاع آن است و این مسئله، فضایی برای تنفس رویکردهای رقیب فراهم می آورد.
مدعای اساسی دیگری که رویکرد پارادایمی مطرح می کند و دارای دلالت های اساسی برای اقتصاد اسلامی است، در هم تنیدگی نظریه های علمی با گزاره های متافیزیکی و جهان بینی مبنایی حاکم بر پارادایم یک علم است با توجه به چنین نفوذ عمیق مبانی متافیزیکی در مراحل مختلف بسط و گسترش یک نظریه ی علمی، می توان نظریه ی علمی را به مبانی متافیزیکی آن منتسب نمود. بر این اساس، با توجه به مبادی مابعدالطبیعی و جهان بینی سرمایه داری، مارکسیستی، مسیحی بودایی، اسلامی و ... می توان علم اقتصاد سرمایه داری، مارکسیستی، مسیحی، بودایی، و اسلامی داشت. همچنین فلاسفه ی علم از جمله هیلاری پاتنم با نقد پوزیتیویسم منطقی، عدم جدایی نظریه/ ارزش و گران باری نظریه از ارزش ها(Value-Iaden ) را اثبات نمود( والش 2009، 145). بر این مبنا نمی توان نظریه ای کاملا عینی و فارغ از ارزش در نظر گرفت. علم نمی تواند خنثی باشد و پیش فرض های متافیزیکی و هستی شناختی با شکل دهی پارادایم(الگوی کلان علم)، آن علم را صورت می بخشند. با پذیرش چنین رویکردی نتایج اساسی زیرحاصل می شود:
1. علم اقتصاد متعارف بر مبنای گزاره های متافیزیکی خاص و ارزش های مختص به خود بنا شده است. بنابراین مدعای پوزیتیویستی اقتصاد نئوکلاسیکی متعارف مبنی بر این که دانش یگانه و منحصر به فرد اقتصادی می باشد و جهانشمول و فارغ از ارزش (Value-free) و جنبه های هنجاری است، باطل است:
2. امکان شکل گیری دانش های اقتصادی دیگری براساس مبانی متافیزیکی و نظام های ارزشی متفاوت وجود دارد:
3. هنگامی می توان یک دانش اقتصادی را به صفت اسلامی متصف نمود که مبتنی بر گزاره های متافیزیکی و جهان بینی و انسان شناسی و ارزش های اصیل اسلامی باشد.
بنابراین اسلامی بودن علم اقتصاد اسلامی به سبب نفوذ محتوایی مبانی متافیزیکی اسلامی در محتوای آن است. این گزاره ها اصول موضوعه و هستی ی سخت اقتصاد اسلامی را تشکیل می دهند و با الهام از آن ها و رهنمودهای سلبی و ایجابی( بر طبق روش شناسی برنامه های پژوهشی لاکاتوشی که در قسمت روش شناسی به آن اشاره خواهیم نمود)، نظریه پردازی صورت می پذیرد.
بنابراین بر طبق این رویکرد، فرآیند تکوین علم اقتصاد اسلامی بدون ترتیب صورت می پذیرد که مبانی متافیزیکی اصیل اسلامی ( که نحوه ی استخراج آن بیان شد) در مراحل مختلف نظریه پردازی بکار گرفته شود. در این زمینه بایستی مضامین متافیزیکی به نحو کاملا اثر گذاری در مرحله ی گزینش مساله، انتخاب مفاهیم و مدل ها برای فهم مساله، طرح تحقیق( از جمله فرضیه پردازی و انتخاب روش تحقیق)، انجام مشاهدات، پیش بینی، و تفسیر دخیل گردند.
منابع:
1- چالمرز، آلن(1381)، چیستی علم؛ درآمدی بر مکاتب علم شناسی فلسفی، ترجمه سعید زیبا کلام، تهران: سمت.
2- Walsh, Vivian (2009). Fact/ Value Dichotomy. In Handbook of Economics and Ethics, Ed. By Jan Peil and Irene van Staveren, Massachusetts: Edward Elgar.
منبع: کتاب ماه علوم اجتماعی شماره نشریه 51 و 52

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط