ما طلا نمی خواهیم!

آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی در روز بیست ودوم ماه رجب (1) سال 1326هـ. ق درتبریز به دنیا آمد. پدرایشان، مرحوم حاج میرزا محمد آقا قاضی طباطبایی، عالمی وارسته واز روحانیون تبریز به شمار می آید
شنبه، 4 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ما طلا نمی خواهیم!
 ما طلا نمی خواهیم!

نویسنده: علی قاسمی



 

شخصیت و کرامات آیت الله الهی طباطبایی

از طلوع تا غروب

آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی در روز بیست ودوم ماه رجب (1) سال 1326هـ. ق درتبریز به دنیا آمد. پدرایشان، مرحوم حاج میرزا محمد آقا قاضی طباطبایی، عالمی وارسته واز روحانیون تبریز به شمار می آید. برادر بزرگ تر ایشان نیز، علامه سید محمد حسین طباطبایی (رحمه الله) بود که پنج سال قبل از ایشان و درسال 1321 قمری پا به عرصه گیتی نهاد بود، وشرح احوالش درکتاب ستارگان سپهر سلوک آورده شده است.
این دو برادر، از سلاله پاک خاندان عترت وطهارت بوده ونسبشان از سوی پدر به حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی (ع) واز سوی مادر به فاطمه بنت الحسین(ع) می رسد.(2)
سید محمد حسن هجده ماهه بود که مادر مهربان وعزیز خود را از دست داد وهنوز مدتی طولانی ازاین حادثه تأسف بار نگذشته بود که درسن چهار سالگی نیز از نعمت وجود پدر ومربی عالیقدر خویش محروم گردید وبه ناچار
سرپرستی وتربیت او و برادرش، طبق وصیت پدرش، به حاج میرزا باقر قاضی که روحانی و معلم بود، واگذار گردید.(3)
سیدمحمد حسن در سنین کودکی همزمان با آموزش در مکتب خانه و فراگیری مقدمات ادبیات فارسی وعرب، زیر نظر استاد معروف وقت آقا میرزا علی نقی خطاط با هنر خوشنویسی آشنایی یافت ودراین رشته به مهارت رسید. او پس از چندی، به مدرسه طالبیه تبریز رفت وسطوح عالی فقه، اصول، فلسفه وکلام را زیر نظر اساتید خبره ودانشوران زبده به کمال رسانید.
این دو برادر در تمامی مراحل وطی منازل علمی وکمالات عرفانی با هم بودند ودر مصائب وسختی ها وامورعادی همچون رفیق وشفیق یکدیگر به شمار می رفتند به طوری که مانند یک جان بودند در دو قالب.
سید محمد حسن الهی به همراه برادر بزرگش، علامه طباطبایی(رحمه الله)، در سال 1344 هـ. ق جهت تکمیل تحصیلات علوم دینی، تبریز را به قصد عتبات عالیات ترک نمود وعازم نجف اشرف گردید ودرمنزلی واقع در محله ی عماره که در نزدیکی بارگاه مطهر حضرت علی (ع) قرار داشت، اقامت گزید که به دلیل دوری از وطن وخشونت آب وهوا و محیط ناآشنا چند مدتی را با سختی ومشقت سپری ساخت اما بر خلاف این ناملایمات وبا تحمل شدائد به محضر اساتید وقت حاضر گردید وبه مدت یازده سال از حوزه درسی عارف بی بدیل، آیت الله حاج سید علی آقا قاضی طباطبایی(رحمه الله) وسیدحسین بادکوبه ای (رحمه الله)، در عرفان، فلسفه، ریاضی وطب بهره مند شد. به طورهمزمان فقه واصول را از محضر آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی (رحمه الله) وآیت الله میرزا محمد حسین نائینی (رحمه الله) و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (رحمه الله) فرا گرفت.
آیت الله الهی وبرادرش علامه طباطبایی (رحمه الله) سر سپرده ی آیت الله قاضی واز شاگردان آن مرد خدا وتحت تربیت ایشان بودند. آیت الله سید علی آقا قاضی نیز بسیار به ایشان علاقه مند بودند. از متن نامه ای که علامه سید علی آقا قاضی
تبریزی(رحمه الله) به آیت الله الهی نوشته است واستفاده از تعابیری چون:
«عزیز دلم! محل جناب عالی درقلب حقیر بالاترازاین معانی که احتمال داده اید می باشد.» ویا «...سرکار عالی اعلی السیدین السندین..» ویا «همین قدر عرض کنم که درعموم وحضوری از یاد خیر جناب عالی غافل نیستم...» وهمچنین «فدایت شوم...» ومطالبی اینچنین، می توان به مقامات والای معنوی و عظمت شأن ایشان پی برد.(4)
به دلیل تهجد وشب زنده داری ها وعبادت های شبانه، به همراه سلوک روحانی وتوسل به پیشگاه خاندان عصمت وطهارت (ع) خصوصاً مولی الموحدین، علی (ع) سید محمد حسن الهی به کمالاتی معنوی دست یافت و روزنه هایی نورانی برایش فراهم گردید وحالاتی غیبی را کشف کرد. ایشان به موازات پیگیری تحصیلات درنجف از طریق تزکیه نفس، درعرفان عملی به رتبه ای رسید که چشم برزخی اش باز شد وانسان ها را مطابق ملکات وگرایش های باطنی آنان مشاهده می کرد.
علامه حسن زاده آملی مرقوم داشته اند که:
«...مرحوم الهی، جامع علوم عقلی ونقلی بود و ریاضت های نفسانی او بسیار عجیب بود.من مشاهداتی ومکاشفاتی وحالاتی از جناب حاج سید محمد حسن الهی دارم که اگر بخواهیم بعضی ازاین امور را بازگو کنیم، شاید موجب استعجاب واستیحاش بعضی واقع شود.
....برای بنده بارها پیش آمد ودرمحضر شریف ایشان شواهدی دارم که یادداشت ها وخاطراتی را در دفتری جداگانه، نوشته وجمع آوری نموده ام. سید محمد حسن الهی وبرادرش علامه طباطبایی دیده باطن داشت ومشاهدات ومکاشفات عجیب ازخود بروز می داد. آری، این دونفر متنعم به این نعمت قدسی بودند.»(5)
آیت الله شیخ جعفر سبحانی نیز به برخی از این مکاشفات ومشاهدات و حالات عجیب اشاره کرده اند، از جمله اینکه:
استاد فاطمی نیا می فرمود: ازآیت الله جعفر سبحانی که از محضر علامه طباطبایی(رحمه الله) بهره مند گشته است، شنیدم که خود علامه می فرمود: «من یک روز مشاهده کردم که آقا سید محمد حسن (الهی) بعد از نماز صبح با انبیاء گذشته جلسه دارد.»(6)
آیت الله الهی به همراه علامه طباطبایی درسال 1314 شمسی (1354 قمری) وپس از 11 سال همجواری مولای متقیان وامیر مؤمنان امام علی (ع) به دلیل اختلال دروضع معاش ونرسیدن مقرری از ایران، به موطن خویش (تبریز) بازگشت. ایشان درهنگام خروج ازعراق و بازگشت به ایران، نام خانوادگی «الهی» را برای خود برمی گزیند.
استاد سیدمحمد حسن قاضی (فرزند آیت الله سید علی آقا قاضی) می فرمود: «با اینکه خود آقا به علامه طباطبایی وبرادرش گفته بود که به ایران برگردند اما دوری آن ها برایشان بسیار ناگوار بود وهر وقت که یاد آن ها می افتاد گریه می کرد.»(7)
آیت الله الهی روزهای اول را در روستای شاد آباد گذراند(8) وبا وجود اینکه در طریق عرفان عملی ونظری مقاماتی را کسب کرده بود ودراین رشته به درجاتی عالی دست یافته بود، اما به هیچ عنوان گوشه عزلت اختیار نکرد وتشکیل خانواده را مد نظر قرار داد ودر سنین جوانی با دختر مرحوم آیت الله سید محمد باقر قاضی (رحمه الله) (خواهراولین شهید محراب، آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبائی) ازدواج کرد که ثمره این پیوند پاک، یک فرزند پسر وسه دختر بود. یکی از دختران ایشان درهجده سالگی به دلیل بیماری مرحوم گردید. از دختران دیگرایشان یکی درتهران ودختر کوچکتر آیت الله الهی نیز درقم
اقامت دارند. پسر ایشان هم سید محمد الهی طباطبایی، به همراه مادرشان، که در قید حیات است وحدود 80 سال دارد، درتبریز زندگی می کند.(9)
به دلیل مقامات علمی وشهرت وتبحر این عالم ربانی درعلوم عقلی، دانشگاه تهران جهت تدریس این رشته از دانش دینی ازمرحوم الهی دعوت نمود، اما ایشان از پذیرش امور رسمی اکراه داشت وچون دعوت کنندگان اصرار زیادی کردند، تفألی به قرآن نمود، اما استخاره خوب نیامد ولذا ایشان تقاضای مزبور را نپذیرفت.
آیت الله طباطبایی در سال 1345 هـ.ش به شهر مقدس قم مشرف گردید وقریب یک سال دراین دیار پربرکت اقامت گزید وتنی چند از فضلای حوزه علمیه قم دراین مدت از فیض وجودش برخوردار گشتند که در میان آنان، علامه حسن زاده آملی بیش از دیگران از حضور پرفروغش بهره برد.
این مرد الهی، انسانی صادق، بی آلایش، فروتن، مهربان ومربی نفوس بود وعلامه طباطبایی درمناسبت های گوناگون، خلق وخویش را وصف می نمود و ملکات نفسانی وحالات معنوی این شخصیت عظیم را که درگمنامی می زیست، تحسین وتمجید می کرد.(10)
به راستی پرهیز از شهرت وگمنامی این عارف کتوم، که نه تنها درمیان مردم بلکه دربین علما نیز ناشناخته وگمنام ماند، جای بسی شگفتی دارد!
به نقل از فرزند آیت الله الهی آمده است که:
«زمانی پدرم بر اثرگمنامی ای که داشت، تنها به خاطر نداشتن دو هزار تومان پول، بابت قرضش زندانی می شود وکسی نبود که قرض او را بپردازد واو را آزاد کند!»(11)
آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی درنیمه ی دوم سال 1346 هـ.ش (مطابق با 1387 هـ.ق)، به دلیل بیماری قلبی دربستر بیماری قرار گرفت وروز به روز برشدت کسالت ایشان افزوده گشت که برای مداوا به بیمارستان نکویی قم انتقال داده شد. حضرت آیت الله مرعشی نجفی (رحمه الله) که ارتباطی صمیمانه با مرحوم الهی داشت، پزشکی اختصاصی از تهران به قم آورد تا برای درمان این عارف وارسته چاره ای بیاندیشد اما معالجات اثر نبخشید وبه وی توصیه کردند که استراحت مطلق نماید. ایشان بعد به تبریز برگشت وسرانجام در روز دوشنبه سیزدهم ربیع الاول سال 1388 هـ.ق (چهارم تیرماه 1347هـ.ش) درسن شصت وسه سالگی این جهان ناپایدار وفانی را بر اثر سکته قلبی بدرود گفت ودر عالم قدس و ملکوت آرام گرفت.
چون در تبریز رحلت نموده بود، جنازه اش را بر حسب وصیتش به قم انتقال داده و پس از تشییع جنازه ای با شکوه وباحضور آیات عظام، اساتید حوزه علمیه قم، روحانیان ودیگر اقشارمردم این دیار درجوار بارگاه مطهر حضرت فاطمه معصومه (ع) در آن طرف پل آهنچی درمقبره ی معروف به ابوحسین مدفون ساختند.
رحلت ایشان تأثری عمیق درروحیه مرحوم علامه طباطبایی گذاشت و تشدید ناراحتی قلبی ایشان را سبب گردید وپیوسته تا زمانی که آن مفسر کبیر درقید حیات بود، درعصرهای پنجشنبه به زیارت مرقد اخوی واهلب قبور مدفون درآنجا می رفت.

وصف دلبران در حدیث دیگران

مرحوم سید جلال آشتیانی:
«دست آقا سید محمد حسن الهی درمراتب سیر وسلوک از برادرش علامه بازتر بود.»(12)
مرحوم محمد حسن قاضی، فرزند آیت الله قاضی (رحمه الله)
«علامه طباطبایی و برادرش آیت الله الهی و شیخ محمد تقی آملی موت
اختیاری داشتند.»(13)
آیت الله حسن حسن زاده آملی:
«آیت الله سید محمدحسن وسید محمدحسین طباطبایی وشیخ محمد تقی آملی درسیر و سلوک قرآنی از شاگردان به نام آیت الله قاضی بوده اند و حقاً درمراقبت، که کشیک نفس کشیدن است، بسیار قوی ودارای رتبه عندیت بوده اند که "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر"(14) درشأن آنان صادق است.»(15)

جلوه های پارسایی

کرامات اخلاقی

تواضع و فروتنی از خصوصیات برجسته ی آیت الهی بود. به نقل از حجت الاسلام کاظم ایمانی که از مرتبطین ایشان درمدرسه طالبیه تبریز بودند، آمده است:
هنگامی که یک بار می خواستند کفش های آیت الله الهی را جلوی پای ایشان جفت کنند نه تنها بازوی آن شخص را می گیرد ومانع این کار می شود، بلکه به گریه هم می افتد ومی گوید: «آخر مگر من که هستم که شما کفش های مرا جفت کنید؟ چرا شما باید کفش های مرا جلوی پایم بگذارید؟»
آیت الله الهی، ملاک برتری وکرامت حقیقی را تنها تقوا می دانست و کشف و کراماتی که از اولیاء خدا صادر می گردید را دلیل داشتن مرتبه ومقام درنزد خداوند می دانست. سید محمد الهی، فرزند ایشان، می گوید:
مرحوم پدرم همه چیز را درمقابل رسیدن به خدا، وسیله می دانست. اصلاً در زندگی ایشان صحبت از کرامت نبود، ایشان وجودشان کرامت بود! آقا معتقد بود تقرب پروردگار هر لحظه باید محاسبه شود ودرصورتی که این کار صورت
نگیرد، آن لحظه خسارت است وباید از آن توبه کرد. اصولاً آقای الهی کشف وکرامت را مقام نمی دانست بلکه می گفت این ها لطفی است ازجانب پروردگار وهمیشه می فرمود ما طلبی وحقی ازخدا نداریم. ما به وظیفه مان عمل می کنیم، خواجه هم خود رسم بنده پروری می داند.(16)

با بد اخلاقی نمی توان به مقصد رسید!

حضرت استاد علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
خاطره ای از مرحوم آیت الله سیدمحمد حسن الهی درباره ی استاد بزرگ اخلاق وعرفان، آیت الله میرزا علی قاضی دارم. قبل ازبیان خاطره نکته ای باید مطرح کنم وآن اینکه زمانی درقم خدمت آقای الهی رسیدم وبه ایشان گفتم شما که به محضر آیت الله میرزا علی آقا قاضی (رحمه الله) مشرف می شوید، سفارش ما را هم بکنید.
با اینکه آقای قاضی وفات یافته بود، اما شاگردان ایشان مانند علامه طباطبایی وآقای الهی وآقای محمد تقی آملی خدمتشان می رسیدند... . نفس قدسیه ی الهیه می تواند درهمه عوالم حشر داشته باشد واین مطلب از آیات وروایات استفاده می شود.
بنده درگذشته به مدت 25 سال در ایام تعطیلات حوزه تهران و قم، به آمل می رفتم وروزی چند درس وبحث برای آقایان وسروران خود داشتم و جلسات پر برکتی بود.
چندی قبل، مرحوم آقای الهی مریض شدند ودر بیمارستان نکویی قم بستری شده بودند، ومن درخدمتشان بودم. ایشان پس از بهبودی، چند روزی قبل از عزیمت من، به تبریز رفتند.
در آمل درمسجدی مشغول درس وبحث واقامه ی نمازشدم. روز دوم که پس از نماز به منزل آمدم، پس از خوردن ناهار آماده استراحت شدم ولی بچه ها با سر وصدا و بازی نگذاشتند ومن که خسته بودم با بچه ها ومادرشان دعوا کردم درحالی که نباید دعوا می کردم، درمحیط خانه پدر باید با عطوفت رفتار کند، لذا
پس از لحظاتی ناراحت شدم به حدی که اشکم جاری شد.
از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا شاید دلشان را به دست آورم واز ناراحتی ام کاسته شود ولی رسول الله (ص) فرموده اند: «دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگی شکست با لحیم اصلاح نمی شود.»
زمین وآسمان بر من تنگ شد واحساس کردم که نمی توانم در آمل بمانم. ازآمل بیرون آمده وبه قصد عزیمت به تبریز ومحضر آقای الهی به تهران آمدم. پاسی از شب گذشته بود، به خیابان باب همایون رفتم وپس از تهیه بلیط عازم تبریز شدم. هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم.
وقتی در زدم خانمی پشت درآمد. خودم را معرفی کردم و پرسیدم: آقا تشریف دارند؟
پس از چند لحظه آقا خودشان آمدند وپس از خوشامد گویی مرا به منزل بردند. پس از احوالپرسی اظهار داشتند من نمی دانستم شما قم هستید یا آمل، لذا می خواستم نامه ای به اخوی (علامه طباطبایی) بنویسم تا آن را به شما برسانند.
با تعجب پرسیدم: آقا چه اتفاق افتاده که می خواستید مرا درجریان بگذارید؟ فرمودند: من خدمت آقای قاضی مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم ولی آقای آملی، ایشان از شما راضی نبودند!
با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم.
عرض کردم: آقا، چطور؟ چرا راضی نبودند؟
فرمود: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور هوس این راه را دارد، درحالی که با عائله اش این طور رفتار می کند؟!
بعد فرمود: حاج آقای آملی، داستان رفتار با عائله چیست؟
زبانم بند آمد و اشکم جاری شد وبالاخره ماجرا را به ایشان عرض کردم، فرمود:
«آقا! چرا؟ این ها امانت خدا در دست ما هستند؟» به قم بازگشتم و ماجرا را خدمت علامه طباطبایی عرض کردم، ایشان هم تعجب کرد وپس از سکوت زیادی فرمود: « آقای قاضی بزرگ مردی بود!»(17)

امدادی از غیب

جناب آقای حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق می گوید:
یکی از دوستان طلبه ام که از سادات است به حقیر گفت: روزی پولی درمنزل نداشتم واز قضا مهمان هم قرار بود برایمان بیاید، لذا رفتم کنار مرقد مطهر عارف جلیل القدرآیت لله سید محمد حسن الهی طباطبایی (رحمه الله ) خواستم عرض حاجت کنم ولی خجالت کشیدم وبا همان حال به خانه برگشتم، بعد از چند ساعت، یکی از دوستان آمد درمنزل وگفت: فلانی این شش هزار تومان سهم سادات مال شماست، آن پول را داد ورفت!(18)

مکالمه با حضرت ادریس (ع)

علامه سید محمد حسین طباطبایی (رحمه الله ) نقل کرده است:
زمانی که درنجف اشرف همراه برادرم، سید محمد حسن تحت تربیت اخلاقی مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی (رحمه الله ) بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم، دراین هنگام خواب سبکی به من دست داد ومشاهده کردم دو نفر مقابلم قرار گرفته اند، یکی ازآن ها حضرت ادریس (ع) و دیگری برادر ارجمندم حاج سیدمحمد حسن الهی بود. حضرت ادریس (ع) با من به مذاکره وسخن گفتن مشغول شدند ولی به گونه ای بود که ایشان القای کلام می نمودند وصحبت می کردند ولی سخنانشان توسط کلام اخوی (آیت الله الهی ) شنیده می شد.(19)

احضار روح مرحوم فارابی

آیت الله الهی (رحمه الله ) می فرمود: روزی درحالت ارتباط با ارواح، از مرحوم فارابی پرسیدم: آیا این قرآنی که تلاوت می کنیم وثوابش را برای شما می فرستیم ونیز از خداوند برای شما طلب استغفار می کنیم به آگاهی شما می رسد؟
گفت: آری! پرسیدم: آیا شما درمقابل این رفتارها عکس العملی هم نشان می دهید؟ جواب داد : آری! گفتم: چگونه ؟ اظهار داشت: دریکی از روزها فرزندت دچار مشکلی درخصوص مسائل اداری شده بود که کارش به امضای یکی از دوایردولتی وابسته بود که ما به دلش انداختیم نامه او را امضاء کردند و مشکلش را حل نماید. (20 )

احضار احیاء

مرحوم سید محمد حسن قاضی می گفت: من به آیت الله الهی خیلی می گفتم که آخر احضار ارواح چطور می شود؟ ایشان به من گفتند: تواحضار ارواح را چه کارداری؟ احضاراحیاء را بخواه! من گفتم: آن شیخی را که دیروزدرفلان مجلس با ما بود، احضار کن! گفتند : خیلی خوب! سپس شروع کردن به انجام دادن کارهایی، بعد به من گفتند: بروبیرون خانه! من رفتم دیدم آن شیخ آمده ومی گوید آقای الهی داخل همین کوچه شد، اما نمی دانم منزلش کدام یکی است! گفتم: آقا بفرمایید داخل، آمد نشست وبا هم مشغول صحبت شدیم.!(21)

ما طلا نمی خواهیم!

به نقل ازآقای سید محمد صادق قاضی طباطبایی آمده است:
آقای الهی زمانی که درقم بود به روضه ای که درمنزل مرحوم میرزا تقی زرگری (22) تشکیل می شد می رفت. آن ها بعد از روضه یک جلسه خصوصی داشتند.
یک بار پس ازاتمام روضه وقتی برای آیت الله الهی در سینی مسی چای می آورند، ایشان انگشت خود را بر لبشان می گذارد وبعد به سینی مسی می زند، سینی تبدیل به طلا می شود ! اما ایشان می گوید ما طلا نمی خواهیم چه کنیم؟!
دوباره انگشت بر لب می گذارد وسینی دوباره به حالت اولیه اش برمی گردد!(23)

گوهرناب

قال الله تعالی:
«عبدی اطعنی، اجعلک مثلی. انا حی لا اموت اجعلک حی لاتموت. انا غنی لا افتقر اجعلک غنی لاتفتقر. انا مهما اشاء یکون، اجعلک مهما تشاء یکون.»
خداوند متعال می فرماید:
«ای بنده من ! ازمن فرمان ببر تا تو را مثل خود کنم. من همان زنده ام که نمی میرد، تو را هم زنده ای کنم که نمیرد. من همان بی نیازم که نیازمند نشود، تو را هم بی نیازی کنم که نیازمند نشود. من هرچه خواهم می شود، تو را نیزچنان کنم که هر چه خواهی بشود.»(24)

او زنده است!

با اینکه سال ها از کوچ آیت الله الهی به سرای باقی آخرت می گذرد، اما خانواده ایشان براین باورند که آیت الله الهی هنوز هم زنده است ودرزندگی آن ها حاضر. همسر بزرگوار ایشان می گوید:
«هیچ وقت فکر نکردم که ایشان مردند، همیشه فکر می کنم که درخانه می گردند، الان هم از دعای ایشان است که دارم زندگی می کنم.
دخترآیت الله الهی نیز می گوید:
(پس از فوت پدرم) یک بار من در تهران تنها بودم وپدر بچه ها در خرمشهر بود. من ترسیده بودم، چشمهانم را بستم، دیدم مرحوم پدرم بالای سرمن ایستاده اند! گفتند: چرا ناراحتی؟ گفتم: می ترسم ! گفتند: من اینجا هستم نترس، نگران نباش! بعد ازآن قوت قلبی که به من دادند دیگر نمی ترسم هر اتفاقی که اینجا بیفتد متوجه هستند، اگر یک ذره ناراحت شوم می فهمند.(25)

دیدار یار

فرزند آیت الله الهی می گوید:
ایشان واقعاً حضرت صاحب العصر(عج) را حاضر وناظر می دانست وبه آن اعتقاد داشت، به طوری که حتی درکوچک ترین حرکات ورفتار زندگی به گونه ای رعایت همه چیز را می کرد که انگار همان لحظه درحضورحضرت است.
کلام مرحوم پدرم این بود : «شما نمی خواهید راه بیفتید ودنبال حضرت بروید، اگر استعداد وقابلیتش را داشته باشید ایشان خودشان به سراغ شما می آیند وخودشان ترتیب تشرف را می دهند.
برای ارتباط با حضرت تنها باید تصفیه شد، دل ار باید تصفیه کرد. اگر دل صاف باشد این امواج را درک می کند وتصویررا هم نشان می دهد، اما اگر دل صاف نباشد وگردوخاک داشته باشد، تصویر را خوب نشان می دهد.»(26)

گوهرهای حکیمانه

o استاد علامه حسن زاده آملی می فرماید:
نکته ای بلند ازاستادم، شاد روان جناب علامه آقا سید محمد حسن الهی طباطبایی تبریزی به یادگار دارم، روزی درمزار شیخان قم به حضور مبارکش افتخار تشرف داشتم وهیچ گاه درمحضر فرخنده اش یک کلمه از دنیا، گله و شکوه ای وحرف کم وزیاد مادی نشنیدم. فرمود:
«آقا! انسان ها همچون معادن هستند باید آن ها را استخراج نمود.»
غرض آن جناب اینکه همچنان کوه ها دارای معادن طلا، نقره، الماس، فیروزه وغیره هستند، انسان ها نیز دارای معادن گوناگون حقایق ومعارفند، باید هر کسی کوه وجودش را بشکافد وآن معادن را استخراج کند؛ یعنی در روانشناسی بکوشد تا آب زندگی از او بجوشد، البته این سخن را عمق دیگراست.(27)
oیاد بگیرید جز خدا همه چیز را فراموش کنید وغفلت ها را ازبین ببرید.(28)
o از قرآن بخواهید تا شما را به جواب مجهولات راهنمایی کند. حرف ها ومشکلات را به قرآن عرضه کنید وچاره بخواهید.(29)
o توبه حقیقی آن است که از خوبی و بدی توبه کنی.(30)
o حق را بشناس تا مردان حق را بشناسی.(31)
oسلامت خود را حفظ نما وبه تنت برس؛ چون اگر تنی ضعیف باشد مثل مرکب خواب، ما را به مقصد نمی رساند.(32)
آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی (رحمه الله ):
«از حسنات اعمالتان که خیال می کنید حسنه است توبه کنید، تا چه رسد به معاصی !»
الهیه /ص141

پی نوشت ها :

1. الهیه، مؤسسه شمس الشموس.
2. الهیه، مؤسسه شمس الشموس.
3.الهیه، مؤسسه شمس الشموس.
4. الهیه، مؤسسه الشموس.
5. درآسمان معرفت، حسن حسن زاده آملی، به کوشش: محمد بدیعی.
6.الهیه، مؤسسه شمس الشموس.
7.افلاکین خاک نشین، مؤسسه شمس الشموس.
8. الهیه، مؤسسه شمس الشموس.
9. کاروان علم وعرفان، غلامرضا گلی زواره، ج2.
10. کاروان علم وعرفان، غلامرضا گلی زواره، ج2.
11. الهیه، مؤسسه شمس الشموس.
12. الهیه/127.
13. دلشده/56.
14. سوره قمر، آیه 55.
15. الهیه /44.
16.الهیه /143 و 115.
17. جمع پراکنده /87 و کرامات علما /ج2 /50.
18. کرامات معنوی/89.
19. رساله لب اللباب /88.
20. کاروان علم وعرفان /جلد دوم /232.
21. الهیه/114.
22. این ولی الهی، از صاحبان تشرف به محضر امام عصر(عج) بوده واز فیض دیدار آن آفتاب عالم تاب بهره مند گردیده بود. ر. ک : عنایات حضرت ولی عصر (عج) اثر جناب آقای سید جواد معلم.
23.الهیه/115.
24. احادیث قدسی/73.
25. الهیه /178.
26. الهیه /157 - 155.
27.کاروان علم وعرفان/جلد دوم /231.
28. الهیه/ 47.
29.الهیه/ 28.
30.الهیه/ 140.
31.الهیه/ 214.
32.الهیه/ 214.

منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.