ناسیونالیسم، رویکردی ملت ستیزانه

بیشتر مترجمان، ناسیونالیسم را به ملی گرایی ترجمه می کنند؛ ولی دقت در معنای اصطلاحی آن، نشان می دهد که ناسیونالیسم، جریانی قوم گرا و ملت ستیزانه است. ملت در معنای قرآنی، راه و روشی است که انسان را به سیر تکاملی
سه‌شنبه، 7 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناسیونالیسم، رویکردی ملت ستیزانه
ناسیونالیسم، رویکردی ملت ستیزانه

 

نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 

تعریف ناسیونالیسم

بیشتر مترجمان، ناسیونالیسم را به ملی گرایی ترجمه می کنند؛ ولی دقت در معنای اصطلاحی آن، نشان می دهد که ناسیونالیسم، جریانی قوم گرا و ملت ستیزانه است. ملت در معنای قرآنی، راه و روشی است که انسان را به سیر تکاملی انسانی می کشاند و ناسیونالسم با شعار قوم و قبیله گرایی به دنبال کشاندن انسان ها به سوی تفرقه حیوانی است. بنابراین، ناسیونالیسم یا ملی گرایی یکی از جریان های ضد فرهنگ در جوامع بشری به ویژه جوامع اسلامی است که به بهانه رواج فرهنگ ملی همچون: ایرانی، ترکی، عربی و غیره، وحدت میان ملت ها و نهادهای اجتماعی یک ملت و استعمارزدگی آن ها را هدف قرار داده است.«ناسیو» در زبان فرانسه به معنای قبیله عقب مانده و به معنای «زادن» بوده است. این واژه در فارسی و یا عربی، لغت های مشابهی دارد که از پیوند و نس

 

بت خونی و نژادی افراد حکایت می کند. لفظ nation، مشتمل و یا مستلزم اقتدار و حق سیاسی خاصی نیست، پس در ترجمه لفظ nation استفاده از کلمه قوم، شَعب و نظایر آن بی مناسبت نیست و استفاده از لفظ ملت کاملاً بی وجه است. اما یکی از حوادث شگفتی که پس از مشروطه در تاریخ ادبیات ما رخ داد، ترجمه لفظ nation به ملت و ناسیونالیسم به ملت پرستی، ملت گرایی، ملت آیینی، ملی گری، مسلک اصالت ملی، مکتب ملیت و نظایر آن است. نظیر این ترجمه در کشور ترکیه نیز واقع شد؛ یعنی آن ها نیز برای ترجمه ناسیونالیسم از لفظ ملت استفاده کردند. این خلط در کشورهای عربی، کم تر واقع شده و بیشتر از لفظ «قوم» برای ترجمه استفاده کرده اند. قوم پرستی و «ناسیونالیسم» در قالب یک ایدئولوژی برای قوم و nation مفهومی فراتر از معنای اولیه آن در نظر می گیرد. این واژه در معنای اولیه آن، همان گونه که گذشت، اثری از حاکمیت سیاسی نیست و زادن و رابطه خونی و نژادی عنصر اصلی آن است. اما در معنای جدید، قوم در واقع همان «خود اجتماعی» انسان است، و این «خود» آن حقیقت الهی انسان در ادیان نیست تا آیت و نشانه خداوند باشد، بلکه بخشی از واقعیت است که آن را در تعاطی و تعامل اجتماعی با دیگران شکل می دهد. (1) شایان ذکر است که باید میان میهن دوستی (پاتریاتیسم) و ملی گرایی یا قوم گرایی (ناسیونالیسم) تفاوت قائل شد.
دانشنامه ویکی پدیا در تبیین و تعریف ناسیونالسم می نویسد: «ملی گرایی، ملت باوری، یا ناسیونالیسم نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آن را «آگاهی ملی» می خوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دل بستگی افراد به عناصر تشکیل دهنده ملت (نژاد، زبان، سنت ها و عادت ها، ارزش های اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغه آمیز از آن ها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت های می شود. به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسی راست گرایی گفته می شود که می کوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلا و ارتقای اساسی باورها، آرمان ها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. ناسیونالیسم، در تضاد با باور نوینی است که جهان میهنی (انترناسیونالسم) نام دارد و طرفدار یکی شدن همه مرزها و از میان رفتن مفهوم امروز «کشور» است. ناسیونالیسم با ارائه و بنیان مفاهیمی مانند «عشق به میهن» و یا «ملت پرستی» به جنگ با باورهای انترناسیونالیستی رفته و می کوشد کاستی های پدیدآمده از کارشکنی های سیستم ها و اشخاص «جهان میهنی» را برطرف سازد.» (2) خوانندگان عزیز ممکن است از این تعریف چنین برداشت کنند که ناسیونالیسم به معنای فرهنگ گرایی یا دین گرایی یک ملت نیز است؛ در حالی که چنین نیست. نژاد و قومیت-نه فرهنگ و دین-در ناسیونالیسم، اصالت دارد و تمامی امور دیگر در عنصر مرکزی ناسیونالیسم یعنی قومیت معنا می یابند.
استاد مطهری در تعریف و تبیین ملی گرایی می نویسد: «ناسیونالیسم یا ملت گرایی، در اندیشه واضعان غربی اش، یعنی مردمی را که در قالب مرزهای جغرافیایی معین، نژاد و سابقه تاریخی و زبان و فرهنگ و سنن واحد گردآمده اند، به عنوان یک واحد تفکیک ناپذیر مبنا و اصل قراردادن و آن چه را در حیطه منافع و مصالح و حیثیت و اعتبار این واحد قرار گیرد خودی و دوست دانستن و بقیه را بیگانه و دشمن خواندن.»(3)

پیشینه ناسیونالیسم

روسو و مونتسکیو از نخستین بنیان گذاران ناسیونالیسم بودند. ناپلئون، رشد این ایده را سرعت بخشید تا آن جا که ناسیونالیسم حتی از اندیشه دموکراسی و آزادی خواهی هم زودتر در مشرق زمین توسعه یافت. قرن 19 را باید عصر طلایی ملی گرایی نامید زیرا جفرسون و پین، ناسیونالیسم آمریکایی را پایه گذاری کردند. در انگلیس بنتام و گلادستون ناسیونالیسم انگلیسی را به اوج رساندند. در ایتالیا گریبالدی و مزینی که از بزرگ ترین تئوریسین های مکتب ناسیونالیسم بودند قد علم کردند. ویکتور هوگو در فرانسه و بیسمارک در آلمان از پرچمداران به نام ملی گرایی بودند.
ملی گرایی در قرن نوزدهم در کشورهای اسلامی نیز ظهور کرد و در این میان، مصر و ترکیه پیشتاز بودند. ناپلئون شخصاً مؤسسه ای با نام بنیاد مصر بنیاد کرد که هدفش تقویت مصری گرایی بود. در همین راستا باستان شناسی مانند: کلو، سریزی، لینان و روسه به مصر اعزام شدند. سیلوستر دوساسی و برخی دیگر از پژوهشگران فرانسوی نیز درباره عظمت تمدن فراعنه کتاب ها نوشتند. در پی این، دسته ای از روشنفکران به وجود آمد که به پرچم داری قوم گرایی مصری تأکید داشتند. رفافه طهطاوی (1873-1801)، ناسیونالیسم مصری را مطرح کرد. پیشتاز دیگر در ناسیونالیسم مصری یعقوب یصنوع بود. طه حسینی و لطفی السید نیز به سرکردگی حزب وفد در سیاست مصر نفوذ فراوان یافتند. نحاس پاشا و بسیاری دیگر از سیاستمداران ملی گرا بودند. ترکیه از کشورهایی است که از ملی گرایی متأثر باشد. برنارد لوییس معترف است که سه نفر الهام بخش ناسیونالیسم ترکی بودند. آرترلملی داوید (1811-1832) با کتابی به نام «بررسی های مقدماتی» که پیرامون برتری نژاد ترک بر عرب و سایر ملل شرقی نوشته شده بود؛ شدیداً احساسات ناسیونالیستی ترک ها را شعله ور ساخت. دایوید لئون کهن در سال 1899 کتابی به نام دیباچه ای بر تاریخ آسیا منتشر کرد و در ملی گرایی ترک سهم به سزایی داشت. ولی کسی که بیش از دیگران در ایجاد ناسیونالیسم ترکی و عربی نقش داشت، ارمنوس ومبری (1918-1832) بود که درباره احیای ملت ترک کتاب های بسیاری منتشر کرد. در نتیجه نهضت ناسیونالیستی «ترکان جوان» ایحاد گردید که به توران بزرگ و اعتقاد به برتری نژادی ترک معتقد بودند و انقلاب 1908 و عزل سلطان عبدالحمید را باعث گردیدند. پس از مصر، لبنان و سوریه پیشتاز عربی گری بودند. پایگاه عمده پان عربیسم، مسیحیان عرب بودند. یکی از بارزترین نمونه ها نجیب عازوری است که در سال 1904 کتابی به نام بیداری ملت عرب منتشر کرد. وی در پاریس ماهنامه ای به نام استقلال عرب منتشر می ساخت که با همکاری اروژن یونگ صورت می گرفت. یونگ در کتابی با نام قیام عرب قوم گرایی، عرب را مورد ستایش قرار داد. غیر از عازوری مسیحیانی مانند: پطرس بستانی، ناصف الیزحی، ابراهیم الیزحی، نوفل نوفل، سلیم نوفل، میخائیل شمحاده، سمعان کلهون، جرجیس فیاض، رسلان و مشیقه که وابستگان استعمار بودند تلاشی گسترده در احیای ملی گرایی عربی داشتند. سرانجام شریف حسین، قیام ملی عربی را آغاز کرد و امپراتوری عثمانی تجزیه شد. (4) در زمان حاضر نیز گروه های بعثی-وهابی می کوشند که به کودکان و جوانان و مردم عرب بیاموزند که هر جا میان فردی عجم از یکسو و فردی عرب از سوی دیگر اختلاف و درگیری وجود داشت، بدون هیچ شک و تردیدی باید از فرد عرب جانبداری کنند تا بدین وسیله در ذهن و مخیله هموطنان عزیز عرب در خوزستان تزریق شود که شما همیشه باید مردم فارس زبان (اعم از بختیاری ها، لرها، شوشتری ها، دزفولی ها، بهبهانی ها، رامهرمزی ها، هندیجانی ها، اصفهانی ها و غیره) را دشمن خویش بدانید و در هر صورت در برابر آن ها بایستید. حتی اگر بدانید فرد عرب شخص ظالم و فرد عجم نیز مظلوم است، باز هم باید طرف عرب را بگیرید. آن ها از بازی فوتبال هم نمی گذرند و به جوانان عرب می آموزند که اگر در بازی فوتبال میان تیم ایران و تیم ملی یکی از کشورهای عربی، ایرانیان پیروز میدان شدند، اعتراض و ناراحتی و خشم خود را آشکارا نشان دهند و اگر تیم کشور عربی بازی را برد، شادی و شعف خویش را علنی با راه انداختن کارناوال شادی به نمایش درآورند. یعنی به فارس زبان ها بفهمانند که اعراب خوزستان با مردم کشورهای عرب یک ملت را تشکیل می دهند، اما با فارس ها نه تنها یک ملت را به وجود نمی آورند، بلکه مخالفت و مقابل آن ها قرار دارند. (5)
ایران نیز از جمله کشورهای اسلامی بود که ضربات قابل توجهی را از ناسیونالیسم متحمل شد. یکی از جریاناتی که در حکومت قاجار و پهلوی مهره های ملی گرا را در سیاست و فرهنگ ایران وارد کرد، جریان فراماسونری بود. فراماسونری جهانی گرچه معتقد به نوعی جهان وطنی (انترناسیونالیسم) بوده است، اما در کشورهای اسلامی و برای تضعیف وحدت امت اسلام و مقابله با هم گرایی و همنوایی مسلمانان، منادی ناسیونالیسم و ملی گرایی بوده است. نگاهی گذرا به پیشینه حاکمان و کارگزاران ملی گرا که زمام فرهنگ و سیاست مسلمین را در سال های نه چندان دور در دست گرفته اند، خصوصاً در ایران، این مدعا را به اثبات می رساند. بسیاری از نخست وزیران و وزیران و نیز نمایندگان مجلس ایران در دوران پهلوی و قاجار و همچنین چهره های مؤثر فرهنگ و آموزش در دوران حکومت پهلوی ساخته و پرداخته لژهای فراماسونری بوده اند و از جانب فراماسون ها خط دهی شده و پرورش یافته اند؛ افرادی چون ملکم خان ناظم الدوله، محمد مصدق، سید حسن تقی زاده، حسنعلی منصور، حسین علاء، محمد علی فروغی و ... شاید بتوان آغاز ناسیونالیسم ایرانی را همزمان با مشروطه دانست و مهم ترین اثر آن را در آن مقطع تاریخی بر دار رفتن شیخ فضل الله به عنوان نماد مشروعه خواهی و شریعت طلبی دانست. اگر این دوران را آغاز ناسیونالیسم ایرانی بدانیم، عصر حکومت پهلوی اوج این ناسیونالیسم بود. حکومت پهلوی می کوشید که زمانی به جبر و اکراه به مقابله با اسلام و بازگشت به ایران باستان بپردازد و زمانی دیگر با فرهنگ سازی و اجرای برنامه هایی چون برگزاری جشن های 2500 ساله، تبدیل تاریخ هجری به شاهنشاهی و تغییر دادن کلمات عربی به زبان فارسی، به این هدف دست یابد. یکی از نمادهایی که در عصر پهلوی قبله باستان گرایی و بازگشت به دوران پیش از اسلام محسوب می شد، تخت جمشید بود. تخت جمشید که در کنار دیگر بناهایی چون: قبر کوروش و نقش رستم از آثار برجای مانده از زمان هخامنشیان بود، در دوران پهلوی از قداستی ملی برخوردار شد. کارگزاران فرهنگ و سیاست حکومت پهلوی برای مقابله با اسلام به ترویج فرهنگ باستانی و رجوع به گذشته پیش از اسلام مبادرت می ورزیدند. از این رو تخت جمشید و دیگر بناهای باستانی اهمیتی مضاعف یافت. از بین تمام شعراء نیز فردوسی را صاحب نام و آوازه ای بلند کردند و به ترویج شاهنامه و شاهنامه خوانی (خصوصاً قسمت های آخر شاهنامه که به نوعی نشانگر نوعی کینه و بغض برخاسته از وطن پرستی است.) مبادرت ورزیدند و در تمام شهرهای کشور، خیابان ها، میادین، دانشگاه ها و مدارس بسیاری به نام فردوسی نام گذاری شد. (6)
استاد مطهری، درباره پیشینه ناسیونالیسم بر این باور است که در قرن نوزدهم، سه واکنش با گرایش اساسی در برابر شعارهای انقلاب فرانسه ظهور کرد: 1- واکنش ناسیونالیستی. 2- واکنش محافظه کاری. 3- واکنش سوسیالیسم. دوگرایش نخستین را، فلاسفه سیاسی، منحرف از اصول یا ضد انقلابی و گرایش سومین را، عدالت طلبانه خوانده اند. ناسیونالیسم پس از فیخته، متفکرانی چون شارل موراس و بارس را داشت که روی هم، افکار و عقاید ناسیونالیستی، کشورهای گوناگون اروپا را تدوین و تنظیم کردند. موراس، فکر «واحد ملی تفکیک ناپذیر» را تا آن جا پیش برد که برای مجموعه ملت یک شخصیت واقعی حاکم بر شخصیت و اراده فرد قایل شد و تبلور این شخصیت را در وجود ملت می دانست. همین فکر بود که منشأ پیدایش رژیم های توتالیتر، و مرام نازی در آلمان و فاشیسم در ایتالیا گردید. از آن پس، سراسر قرن نوزدهم تا نیمه اول قرن بیستم، دوران ظهور و بروز و تکامل افکار ناسیونالیستی در جوامع اروپایی گردید. گرایش های سوسیالیستی یا محافظه کاری اروپا، گرچه در زمینه های اجتماعی و سیاسی روی افکار روشنفکران آثار فراوانی گذاشت با این حال، رنگ ناسیونالیستی دولت های اروپایی آن چنان شدید بود که هرگونه رنگ دیگر را، اعم از رنگ لیبرال، رنگ کنسرواتیسم یا رنگ سوسیالیستی مارکس را تحت الشعاع قرار می داد. همین ناسیونالیسم اروپایی بود که در شکل افراطی خود، به صورت نژادپرستی و راسیسم جلوه کرد و دو جنگ جهانی را به وجود آورد. بالاتر از آن، همین اندیشه بود که علی رغم همه شعارهای آزادی و برابری نوع انسان، استعمال ملل شرق و آفریقا و آمریکای جنوبی را توجیه و تصدیق کرد. قرن نوزدهم و نیمه قرن بیستم یا دوران شدت وحدت استعمار اروپا در آسیا و آفریقا مرادف و همزمان با تجلی و توسعه افکار ناسیونالیستی بود. (7)

ملت، قومیت گرایی و دین

استاد مطهری در بیان چیستی ملت و ترابط معناشناختی آن با دین می نویسد: «کلمه «ملت» کلمه ای عربی است و به معنی راه و روش است. در قرآن کریم نیز این کلمه به همین معنی آمده است. این کلمه هفده بار در 15 آیه در قرآن کریم آمده است، ولی مفهومی که این کلمه در قرآن کریم دارد با مفهومی که امروز مصطلح فارسی زبانان است و از آن، کلمه «ملیت» را مشتق کرده اند متفاوت است. ملت در اصطلاح قرآن به معنی راه و روش و طریقه ای است که از طرف یک رهبر الهی بر مردم عرضه شده است. مثلاً می فرماید: «مله ابیکم ابراهیم» یعنی راه و روش پدر شما ابراهیم. یا می فرماید: «مله ابراهیم حنیفا». راغب اصفهانی در کتاب مفردات القرآن می گوید: «ملت و املال که همان املاء است از یک ریشه است، «فلیملل ولیه بالعدل» یعنی ولی او از روی عدالت املاء کند، راغب می گوید: «علت این که یک طریقه الهی «ملت» نامیده شده، این است که از طرف خداوند املاء و دیکته شده است». پس، از نظر قرآن یک مجموعه فکری و علمی و یک روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند، ملت نامیده می شود بنابراین ملت با دین یک معنی دارد، با این تفاوت که یک چیز به اعتباری دین، و به اعتبار دیگری ملت نامیده می شود، به آن اعتبار ملت نامیده می شود که آن چیز را از طرف خدا به پیامبری املاء می شود.» (8) حال باید به تعبیر استاد مطهری دید که آیا بین واحدهای اجتماعی بشر تمایز و مرزی قائل شدن، اصالت و حقیقتی مطابق با واقع دارد یا نه، واگر دارد آیا معیارهای مرزبندی همان است که ناسیونالیسم غربی به ما می آموزد؟ ویژگی اساسی نگاه دینی در این است که طبیعت را تمام حقیقت نمی داند، بلکه برای حقیقت ساحت و بعدی فراتر از طبیعت نیز قایل است و آن بُعد را باطن، غیب و دارای احاطه و تسلط بر طبیعت می شمارد. تفسیر اسلام از انسان یک تفسیر نژادی و جغرافیایی نیست گرچه می فرماید: «انّا خَلَقناکم مِن ذَکَر و اُنثی و جَعلناکم شُعوباً و قَبائلَ لَتَعارفوا»(9)؛ ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را شعب ها و گروه هایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. قرآن کریم، وجود قبیله، شعب و عشیره را هرگز به عنوان گروه بندی هایی سیاسی و منشأ اقتدارهای مشروع به رسمیت نمی شناسد. مدار گروه بندی های سیاسی مورد نظر قرآن، خون، عشیره، قبیله و به عبارت دیگر، عوامل زمانی و مکانی نیست، بلکه واقعیتی الهی و آسمانی است که انسان از طریق معرفت و آگاهی به حریم آن وارد می شود و یا از آن خارج می گردد و از آن به امت یاد می شود. ایمان و کفر مرز اصلی گروه بندی اجتماعی دینی است: «قُل ایُّها الکافرون لا اَعبُد ما تَعبدونَ و لا انتم عابدون ما اعبُد»(کافرون؛ 2-4) «بگو ای گرو کافران، نه من آنچه را شما می پرستید عبادت می کنم و نه شما آن چه را که من می پرستم عبادت می کنید.» «ملت» بر طریقت، شریعت و راه نظر دارد و امت، به مقصدی که فراروی است. البته در هر امت و یا ملت قوم و یا اقوامی حضور دارند، ولی صرف قومیت که حاکی از پیوند خونی است، امت و ملت را تشکیل نمی دهد. ملت و امت هنگامی پدید می آید که گروهی در پرتو گزینش یک مقصد واحد راهی مشترک-را که از آن به «سنّت» یاد می شود-بپیمایند. بنابراین، عنصر پیونددهنده ملت، آگاهی و ایمان به مقصدی است که با همه حضور و احاطه خود نسبت به زمین و زمان، حقیقت و باطنی الهی و آسمانی داشته و محدود به طبیعت نیست. راهی را که نبی برای سلوک در زمین فردی و اجتماعی مؤمنان به غیب ارائه می دهد «سنت» نامیده می شود. این راه با این که از معرفتی شهودی و الهی حاصل می شود، با مشایعت و نزول روح و همراهی ملائکه و فرشتگان تا سطح مفاهیم کلی، بلکه تا افق کلمات و الفاظ طبیعی و مادی نازل می شود و بدین ترتیب، مفاهمی و دانش حس بشری را غنا و توان می بخشد. پس قوام ملت به وحی و معرفت است و دوام آن به سنّت و سلوک در مسیر آن می باشد. ملت با حضور فرشتگان در زمین پدید می آید و برخلاف قوم و قبیله، منشأش خون و خاک نیست و اگر تباری نیز برای آن تصور شود آن تبار به پیامبران می رساند. به همین دلیل، قرآن، ملت ها را به پدران روحانی آن ها منتسب می گرداند، مانند: ملت موسی(علیه السلام)، ملت عیسی (علیه السلام) و ملت ابراهیم خلیل(علیه السلام).(10)
استاد مطهری معتقد است که زندگانی اجتماعی دنیا برای شما آمیخته و معجونی از تکامل و تجاوز است. برای آن که ظلم و تجاوز، فرصت رشد و توسعه نیابد، راه چاره و داوری درد شما این است که با ایمان کامل، وحدت، حکومت حق، با گذشت و جانبازی، مخالفت با حاکمیت مال و خودپرستی ها زندگی کنید. «یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم، تومنون بالله و رسوله تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم، ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.»(11) و بدین ترتیب، بنای ملیت شما و عامل سازنده وجدان مشترک در شما، ایمان به خدا (داعیه) و جهاد شما (درد مشترکی که اثر عملی یافته و به مرحله قیام و فدای نفس رسیده است) خواهد بود. «و الذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم فاولئک منکم.»(12) شما به سرگذشت امت ها و ملت های گذشته و حال مراجعه کنید، آن ها هرچه بودند و شدند حاصل کار و مکتسبات فردی و اجتماعی بوده و شما نیز ای مسلمانان مشمول همین قانون هستید. «تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم.»(13) و بالاخره سرنوشت شما انسان ها در گرو تلاش و کوششی است که برای تعالی به سوی پروردگارتان که مظهر اعلای حق و عدالت و خلاق نیکی ها و زیبایی هاست، می کنید و مسلماً پس از تلاش است که به دیدار او نائل می شوید. «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه.»(14) ملت های اسلامی گوناگونی که این همه از هم جدایند، به لحاظ داعیه و جهان بینی تحت تعلیم و تلقین چنین آموزش هایی هستند. و این خود فرهنگ مشترک این مردم را می سازد و همین فرهنگ اسلامی و توحیدی برای آن ها قهرمانان و شهدایی تربیت کرده و خاطره ها و حماسه هایی به جا گزارده است که مجموعه در بافت وجدان مشترک و اسلامی آن ها نقشی مهم دارد. (15)
علامه اقبال لاهوری، ملت مسلمان را بهترین ملت ها و اقوام دانسته و شاخص اشتراک آن ها را نه رنگ و نژاد و کشور منطقه، بلکه اشتراک در عقیده و اتحاد در هدف به صورت یک ملت معرفی می کند. وی، ارکان ملت اسلامی را دو حقیقت یعنی: توحید الهی و رسالت محمدی می داند. توحید الهی، مبنای فکر وحدت امت و جوامع اسلامی و رسالت محمدی، اساس آزادی و برابری و برادری جهانی با مرکزیت کعبه و قانون اسلام است. به اعتقاد او، مرکز ثقل و نقطه پرگار عشق و محبت وجود مقدس پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) است. (16)
پرسش مهم این است که آیا می توان از یک جریانی به نام ملی گرایی دینی دفاع کرد یا این که مفهوم ملی گرایی دینی، مفهومی متنافرالاجزاء است؟ پاسخ کوتاه این پرسش کلیدی این است که اگر ناسیونالیسم و قومیت گرایی را یک منظومه فکری-فرهنگی بدانیم که عنصر مرکزی و اصلی آن، قومیت و نژاد است و دین را نیز یک منظومه فکری-فرهنگی بدانیم که عنصر مرکزی و اصلی آن، ایمان به خدا و توحید است؛ بی شک نمی توان از ملی گرایی دینی سخن گفت که هم قومیت و هم توحید، عنصر اصلی آن باشد. قومیت در منظومه دین، تابعی از توحید است؛ به همین جهت، ما از حقیقتی به نام ملت دینی و اسلامی سخن می گوییم و از آن دفاع می کنیم، ولی دین ملی را نمی پذیریم. اندیشه های ناسیونالیستی می کوشد تا علقه های سرزمینی و زبانی و ملی و بازگشت به فرهنگ و آداب باستانی را جایگزین و جانشین تعلقات دینی و اندیشه های مذهبی کند. این اندیشه در جهان اسلام برای اولین بار توسط اعراب مسیحی مانند: ابراهیم الیزیدی و تحصیل کردکان فرنگ رواج یافت و زمینه ای برای افتراق بیشتر امت اسلامی و چند پاره شده جهان اسلام و اختلافات و مخاصمات مرزی شد. بعدها که حاکمانی ناسیونالیست چون: آتاتورک، رضاخان، امان الله خان و محمد مصدق در کشورهای اسلامی روی کار آمدند کوشیدند که یا به سرکوب موج اسلام خواهی و شریعت گروی بپردازند و یا آن که با عمل کردی آرام و خزنده بنیان های دنیای سکولار را در جهان اسلام رواج دهند. خوانندگان گرامی نباید ناسیونالیسم را تنها یک جنبش اجتماعی بدانند. این مکتب یک ایدئولوژی است که در صدد مقابله با وحدت دینی قرار دارد. این گونه داوری درباره ناسیونالیسم به معنای نفی ارزش های ملی و تأکید انحصاری بر ارزش های دینی نیست، بلکه همان گونه که گفته شد باید ارزش های ملی در کنار عنصر اصلی دین داری، یعنی توحید الهی، معنا یابند و ارزش خود را پیدا کنند. توجیه به ارزش های ملی در یک جامعه می تواند مایه رشد یک ملت گردد و از گسترش استعمار جلوگیری کند، در سربازان، ایجاد انگیزه کند و سرمایه ها را برای توسعه کشور جذب کند و در یک جمله باعث بالندگی و توسعه یک ملت شود. پس کشورهای اسلامی می توانند با محوریت توحید به دفاع از ملت واحد اسلامی بپردازند و در راستای اسلام گرایی از ارزش های ملی خود دفاع کنند و ارزش های عربی، ایرانی، ترکی، پاکستانی، هندی و غیره را در منظومه اسلامی، معنا دهند که در این صورت، با به دست آمدن مزایای ملی گرایی و کنار زدن ضررهای آن، اتحاد اسلامی نیز محفوظ می ماند. کشورهای اسلامی و روشنفکران مسلمان باید بدانند که ناسیونالیسم در کنار دموکراسی و سکولاریسم، سه محور سیاست استعماری غرب برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان است که توسط میسیونرها، وابستگان غرب و اقلیت های مسیحی و یهودی، گسترش یافت.
بحث مهم و پیچیده دیگر، مسأله تعارض منافع ملی با منافع جهان اسلام است. آیا کشور اسلامی ایران در وهله نخست، باید به منافع جهان اسلام و کشورهایی چون فلسطین و لبنان بیاندیشد یا این که منافع ملی خود را بر منافع دیگران ترجیح دهد؟ پاسخ این پرسش را نمی توان بدون توجه به مسائل فرعی آن، جواب داد. گاهی یک کشور اسلامی با دغدغه های دینی در جهان وجود دارد که هنوز استقرار پیدا نکرده و منافع ملی او تأمین نشده است. و اگر منافع دیگران را اولویت دهد، خود متلاشی می شود، در این صورت، منافع ملی بر منافع جهان اسلام ترجیح دارد. همان گونه که امام در پاسخ به کسانی که جنگ عراق بر ضد ایران را فراموش کرده و به فکر آزادی قدس بودند، فرمود: راه قدس از کربلا می گذرد. ولی اگر منافع ملی در گرو مددرسانی به کشورهای اسلامی همچون فلسطین و لبنان باشد و شکست این کشورها، مستلزم شکست خاورمیانه و شکست جهان اسلام و شکست ایران باشد، در این صورت، منافع ملی در گرو تأمین منافع جهان اسلام است و منافع جهان اسلام، مقدم بر منافع ایران است. تشخیص این گونه امور پیچیده و کارشناسانه به عهده متخصصان و کارشناسان مسایل بین المللی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و دینی است.

ناسیونالیسم، امام و رهبری

باستان گرایی و تفکر ناسیونالیستی در دولت پهلوی به اوج خود رسید. پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این تفکر غربی را به حاشیه راند. ملی گرایان دولت موقت برای احیای این اندیشه تلاش فراوان کردند و امام در مقابل آن ها ایستاد. ایشان، ملی گرایی و شاهنشاهی را دو روی یک سکه معرفی می کرد. (17) ملی گرایان به اعتقاد امام می خواهند با این اصطلاح منافع اجنبی ها را حفظ کنند. (18) امام، ملی گرایان را خیانت کار و مخالف اسلام دانسته و به طرد آن ها هشدار می دهد.(19) امام خمینی (ره) می فرماید: «چند روز پیش از این در یک نوشته ای دیدم که می گوید که چرا از ملی می ترسید شماها؟ چرا نمی گویید مجلس شورای ملی؟ من به آن آقا می گویم، شما چرا از اسلامی می ترسید؟! ما این ملی که مجلس شورای ملی باشد، حالا بیش از پنجاه سال از آن می گذرد، و ما یک اثر صحیحی از آن ندیدیم. هر وقت یک آدم صحیح پیدا نمی شد، پنجاه نفر هم از نوکرهای استعمار پیدا می شدند و او را می کوبیدند. من می گویم به این ها که ما تابع این ملت هستیم، این جمعیت. ما که خودمان برای خودمان یک کاره نیستیم، ما می خواهیم ببینیم خواست این 35 میلیون جمعیت چی است. ما دیدیم که خواست این 35 میلیون جمعیت این بود که ما اسلام را می خواهیم. در تمام صحبت ها از اول تا آخر این نبود که ما ملی گرا هستیم. ملی گرایی برخلاف اسلام است. اسلام آمده است که همه را یک نحو به آن نظر بکند، همه جوامع را. ملی گرایی این است که الان در امریکا بین سیاها و سفید دارد واقع می شود، و این کارتری که دعوی این را می کند که من طرفدار بشر هستم، این سیاهان را این طور می کشد و این طور آزار می دهد. ملی گرایی این است که بعضی از این دولت های عربی می گویند عربیت و نه غیر. ملی گرایی این پان ایرانیسم است، این پان عربیسم است، این برخلاف دستور خداست و برخلاف قرآن مجید است. ما که می گوییم که جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، برای این که از آن امام زاده ما معجزه ای ندیدیم! پنجاه سال است، بیشتر، ما را عقب راندند، پنجاه سال بیشتر است که این ها کارشکنی کردند.»(20)
قصه ملی گرایی نهضت آزادی و جبهه ملی با رهبری امام خمینی، رو به افول رفت تا در سال 1377 شمسی با مدیریت دولت اصلاحات، دستگاه های فرهنگی کشور تصمیم گرفتند تا جشن نوروز را در تخت جمشید برگزار کنند. رهبر انقلاب شخصاً به واکنش در برابر چنین تصمیماتی اقدام کردند. ایشان در اول فروردین 1378 در سخنرانی خود در حرم امام رضا(علیه السلام) چنین بیان کرد که: «شما ببینید در ایام تحویل، مردم چه مکان هایی اجتماع می کنند. دیشب در اطراف استان قدس رضوی، با این که نیمه شب بود، جای سوزن انداختن نبود. تا بست شیخ بهایی و تمام این اطراف، مردم برای توجّه، روی زمین نشسته بودند. یعنی عید نوروز، همراه با معنویت... خوب؛ حالا یک نفر هم پیدا می شود که از سرِ اشتباه و ندانم کاری، به جای مرقد امام رضا(ع) مرقد امام بزرگوار و مرقد حضرت معصومه(ع) و مراسم معنوی، تخت جمشید را زنده می کند. البته تخت جمشید، یک اثر معماری است؛ انسان، اثر معماری را تحسین می کند و چون متعلّق به ما و مال ایرانی هاست، به آن افتخار هم می کند؛ اما این غیر از آن است که ما دل ها و ذهن ها و جان های مردم را متوجّه به نقطه هایی کنیم که در آن خبری از معنویت نیست، بلکه نشانه طاغوتی گری است. در همان ساختمان ها که امروز بعد از گذشت یکی دو هزار سال، ویران است، زمانی به مناسبت همین روز نوروز، خدا می داند که چقدر بی گناه، در مقابل تخت طاغوت های زمان به قتل می رسیدند و چقدر دل ها ناکام می شدند. این افتخاری ندارد.»(21)

پی‌نوشت‌ها:

1. حمید پارسانیا، ناسیونالیسم، خبرگزاری فارس، 9 /2 /1387 و غلامرضا بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، کتاب اول، ج2، ص 748.
2. ویکی پدیا، دانشنامه آزاد.
3. مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، ص 20.
4. ویکی پدیا، دانشنامه آزاد.
5. جهانگیر محمودی، ناسیونالیسم ایرانی سرشار از الفت و مهربانی.
6. محمد مهدی توکلی، ملی گرایی یا شرک وطنی، سایت باشگاه اندیشه تاریخ 1386/12/26.
7. مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، ص 20-21.
8. مرتضی مطهری، پیشین، ص 56.
9. حجرات: 13.
10. حمیدپارسانیا، ناسیونالیسم.
11. صف/10-11.
12. انفال/75.
13. بقره/128.
14. انشقاق/6.
15. خدمات متقابل ایران و اسلام، ص 41.
16. غلامرضا سعیدی، اندیشه های اسلامی اقبال لاهوری، ص 50 -85.
17. صحیفه امام، ج5، ص 546.
18. همان، ج6، ص 22.
19. همان، ج13، ص 75 و 51 و ج18، ص 385.
20. همان، ج12، ص 336.
21. محمدمهدی توکلی، ملی گرایی یا شرک وطنی، سایت باشکاه اندیشه تاریخ 1386/12/26.

منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.