تصمیم گیری، رهبری و ارتباطات اثر بخش در قرآن بر اساس داستان سلیمان و ملکه ی سباء

تصمیم گیری، رهبری و ارتباطات اثر بخش در قرآن

قصصی که در قرآن مجید آورده شده، هر یک به نوعی جلوه های اصطکاک حق و باطل در صحنه های عمل را نشان می دهد و خواه ناخواه منعکس کننده ی سبکی و شیوه ای خاص از مدیریت بوده و مملو از نکات مختلف مدیریتی و ملاک
سه‌شنبه، 7 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تصمیم گیری، رهبری و ارتباطات اثر بخش در قرآن
تصمیم گیری، رهبری و ارتباطات اثر بخش در قرآن بر اساس داستان سلیمان و ملکه ی سباء

نویسنده: علی نقی امیری (1)



 

چکیده

قصصی که در قرآن مجید آورده شده، هر یک به نوعی جلوه های اصطکاک حق و باطل در صحنه های عمل را نشان می دهد و خواه ناخواه منعکس کننده ی سبکی و شیوه ای خاص از مدیریت بوده و مملو از نکات مختلف مدیریتی و ملاک ها و شاخص های متناسب با آن می باشد.
ژرف اندیشی و دقت در این قصص به عنوان یک مورد (case) و در قالب مطالعات موردی (case study)، می تواند گوشه هایی از مدیریت الهی را از زبان خداوند و فعالین در قصه و به صورت شاخص هایی مثبت و یا منفی، به نمایش بگذارد.
تحقیق حاضر تلاشی ناچیز در جهت بررسی برخی از نکات مهم مدیریتی از دیدگاه قرآن کریم است. اصل کلی حاکم بر این تحقیق، توجه به اثر بخشی مدیریت مبتنی بر مدل فرآیند مدیریت (2) می باشد. این تحقیق از میان وظایف مدیریت، بر وظایف تصمیم گیری، رهبری و ارتباطات، تأکید دارد و اثر بخشی آنها را در چارچوب داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا مورد بررسی قرار می دهد.
مواردی که در این تحقیق و با استفاده از آیات قرآنی مورد بررسی قرار گرفته، عبارتند از: درایت و تیزهوشی، تصمیم مبتنی بر اطلاعات بهینه، به کارگیری اصل مشورت، دقت نظر، توکل و عدم تعجیل (در باب تصمیم گیری اثر بخش)؛ رابطه اثر بخش رهبر و پیروان، قدرت نمایی بجا، تقدم ضوابط به روابط، مبارزه با رشوه خواری و تخلفات سازمانی و مهارت ها (در باب رهبری اثر بخش) و نیز توجه به شرایط ارتباط مؤثر و کیفیت رابطه مادون و مافوق، هماهنگی اهداف، شنوایی صبورانه مدیر، تفکر و اندیشه هوشمندانه رهبر، تردید عاقلانه، پیگیری مجدانه و شفقت و دلسوزی و ایجاد انگیزش (در باب ارتباطات اثربخش).

واژگان کلیدی:

تصمیم گیری، رهبری، انگیزش، مشورت، گزینش

مقدمه

یک شیوه ی رایج در استنباط و ارائه سبک های مدیریت، مطالعه ی مدیریت سازمان ها و کیفیت مقابله آن ها با مشکلات، چگونگی رسیدن به راه حل ها و در نهایت، انتزاع سبکی خاص از مجموعه ی شرایط و سپس آزمایش و تعمیم آن به سایر موارد می باشد. این شیوه هم می تواند سبک های ناموفق را نشان دهد و هم سبک های ناموفق را؛ ولی نکته مهم این است که سبک های متأثر از اصول موضوعه ای خاص هستند و این اصول همانند خون در رگ های مدیریت و سازمان جاری است. تفاوت مدیریت و سبک های مدیریتی را باید در همین اصول موضوعه جستجو نمود، چرا که اصول موضوعه، در واقع منبعث از فرهنگ حاکم بر مدیریت و جهان بینی و در نهایت هستی شناسی است.
قصصی که در قرآن مجید آورده شده، هر یک به نوعی جلوه های اصطکاک حق و باطل در صحنه های عمل را نشان می دهد و خواه ناخواه منعکس کننده ی سبکی و شیوه ای خاص از مدیریت بوده و مملو از نکات مختلف مدیریتی و ملاک ها و شاخص های متناسب با آن می باشد.
ژرف اندیشی و دقت در این قصص به عنوان یک مورد (case) و در قالب مطالعات موردی (case study) می تواند گوشه هایی از مدیریت الهی را از زبان خداوند و فعالین در قصه و به صورت شاخصهای مثبت و یا منفی به نمایش بگذاردکه قطعاً لازمه ی آن مطالعه ای سیستمی و مناسب می باشد.
تحقیق حاضر تلاشی ناچیز در جهت بررسی برخی از نکات مهم مدیریتی از دیدگاه قرآن کریم است. اصل کلی حاکم بر این تحقیق، توجه به اثر بخشی مدیریت مبتنی بر مدل فرآیند مدیریت (3) می باشد. منظور از اثربخشی عبارتست از «انجام کارهای درست» (4)؛ یعنی اگرچه هدف مدیریت و سازمان باید کارایی (5) باشد، ولی مفهوم واقعی کارایی زمانی است که در کنار اثر بخشی (6) معنا شود، چه اینکه «انجام کارهای درست»(7) همراه با «درست انجام دادن آن کارها و به عبارتی با شیوه ای درست می تواند تحقق واقعی هدف را نتیجه بدهد.
اثر بخشی در «مدل فرآیند مدیریت» عبارتست از توانایی سازمان و مدیریت در انجام وظایف خود، همچون تصمیم گیری، برنامه ریزی سازماندهی، رهبری، بسیج منابع، کنترل و غیره. در واقع اثربخشی سازمان نتیجه ی توسعه ی فرآیندهای سازمان مدیریت در تعیین و انتخاب اهداف سازمان و چگونگی دست یابی به آن هاست. (کولی بندی، 1374، ص20). این تحقق از میان وظایف مدیریت، بر وظایف تصمیم گیری، رهبری و ارتباطات، تأکید دارد و اثربخشی آنها را در چارچوب داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا مورد بررسی قرار می دهد.

1. تصمیم گیری اثربخش در داستان سلیما و ملکه سبا

1. 1 جایگاه تصمیم گیری در میان وظایف مدیریت:

اگرچه بسیاری از صاحب نظران تصمیم گیری را یکی از وظایف مدیریت تلقی نموده اند، نظر به اینکه تصمیم گیری با کلیه ی اعمال و افکار انسان و از جمله مدیران همراه است، نمی توان آن را وظیفه ای خاص و منفرد در کنار سایر وظایف مدیر به حساب آورد بلکه هر مدیر در حین انجام وظایف برنامه ریزی، سازماندهی، انتخاب، انتصاب پرسنل، هدایت و رهبری عملیات و نظارت و کنترل امور، دائماً در حال تصمیم گیری است؛ به گونه ای که حتی می توان تصمیم گیری را جوهره ی تمامی فعالیت های مدیریت به شمار آورد و به این معنا آن را مترادف با خود مدیریت محسوب نمود. در هر حال نقش و جایگاه تصمیم گیری در مدیریت، به خصوص تصمیمات استراتژیک، به حدی است که گاه حیات سازمانی و تداوم آن و یا حتی سرنوشت انسان ها بر اساس آن رقم می خورد.
تصمیم گیری در تعریف ساده عبارتست از انتخاب یک راه از میان راه های مختلف که قطعاً تشخیص و تعیین مشکل، یافتن راه های مختلف، انتخاب معیار سنجش و ارزیابی هر یک از راه ها و دست یابی به بهترین گزینه ی ممکن، فعالیت های ضروری در اخذ تضمیمی اثر بخش می باشند.
در این بخش سعی بر آن است که جریان حضرت سلیمان و ملکه ی سبا به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر که منعکس کننده ی عملکرد عینی سبکی خاص از مدیریت الهی و اخذ بهترین شیوه های تصمیم گیری متناسب با شرایط و مقتضیات می باشد، مورد مطالعه قرار گرفته و شاخص ها و اصول موضوعه ی سازگار با اعتقادات اسلامی (در مراحل مختلف فرآیند تصمیم گیری) استنباط گردند.

2- 1- مراحل تصمیم گیری

اصولاً انسان ناگزیر است که در برابر پدیده های مختلف موضع گیری نموده، نحوه ارتباط خود با آنها را تا حدی که اختیار دارد، مشخص کند. هیچ انسانی نیست که در تعیین موضع گیری خود طالب برخوردی فعال و هوشمندانه نباشد. هر انسانی و از جمله یک مدیر در هر کاری که می کند، دائماً در حال تصمیم گیری است ولی مسأله ی مهم کیفیت تصمیم گیری و قانونمند بودن آن است. تنها در پرتو تصمیم گیری قانونمند و طی فرآیند منسجم و هماهنگ است که می توان در برابر موضوعات مختلف و گوناگون برخوردی غیرانفعالی و فعال داشت.
فرآیند تصمیم گیری شامل موارد زیر است. (8)
- تشخیص و تعیین مشکل اصلی
- یافتن راه حل های ممکن
- انتخاب معیار گزینش
- ارزیابی راه حل ها
- مقایسه و انتخاب راه حل بهتر(9)
3- 1- اصول حاکم بر تصمیم گیری اثر بخش در داستان سلیمان و ملکه ی سبا
1- 3- 1- درایت در تصمیم گیری
یکی از مراحل مهم در اخذ تصمیمات، تلاش در یافتن راه حل ها و گزینه های هر چه بیشتر و بررسی آنهاست و قطعاً درایت و تیزهوشی و ابتکار و ابداع مدیر از جمله امور مؤثر در این رابطه می باشد. وقتی حضرت سلمان هدهد را در میان جمع پرندگان نمی بیند، ضمن اشاره به غیبت او، بر اساس تفکر و احتمالات مختلف و به طور مشروط نسبت به این مسأله اخذ تصمیم می نماید. یعنی با توجه به این که غیبت می تواند موجه باشد یا غیر موجه، در صورت اول دو گزینه (عذاب شدید و ذبح کردن: لا عذبنه عذاباً شدیدا، او لا ذبحنه) و در صورت دوم مطلب را به استدلال یا گزینه های دیگر که احیاناً از طرف هدهد مطرح می گردد، موکول می نماید (او لیأتینّی بسلطان مّبین)(10) این امر می رساند که اولاً در تصمیم گیری ها باید با درایت و عاقبت اندیشی اقدام نمود. ثانیاً نباید گزینه های مختلف را کوچک شمرد و از بررسی آن ها سر باز زد، چرا که چه بسا اموی هستند که اگر چه امید کمک از آن ها نمی رود ولی در واقع، توان بالقوه ی آن را دارند.

2- 3- 1 تصمیم گیری و نقش اطلاعات در آن

تصمیم گیری های فعال و دور از عکس العمل های منفعلانه، لازمه اش اخذ اطلاعات مناسب نیست به موضوع و سپس اخذ تصمیم بر اساس آنهاست. میزان موفقیت مدیر به تناسب عمق بینش و گستره اطلاعات او از مسائل، بستگی دارد. چه بسا مشکلات فراوانی که در سازمان پدید می آید و دلیل اصلی آن عدم اطلاع کافی مدیر از عوامل و زمینه های اصلی بروز آن می باشد؛ چه این که اخذ هر گونه تصمیمی در این حالت خود باعث ایجاد مشکلات وسیع تری شده، سازمان را از اهداف خود دور نگه داشته، باعث شکست آن می گردد.
آنجا که هدهد ضمن ارائه ی اخباری راجع به ملکه سبا، غیبت خود را توجیه می نماید، حضرت سلیمان خوب به حرف های او گوش می دهد و در اثر تفکر، فرضیات مختلفی راجع به حقیقت مطلب در ذهن او شکل می گیرد که آزمون آن ها، نیاز به اطلاعات بیشتر دارد و لذاست که با ارسال نامه سعی بر آن می نماید که اطلاعات لازم جهت تصمیم گیری نهایی نسبت به هدهد را فراهم سازد: (قال سنظر أصدقت ام کنت من الکاذبین)(11)
در همین رابطه است که حضرت سلیمان تصمیم قطعی راجع به قضاوت نسبت به کیفیت برخورد با ملکه ی سبا را نیز منوط به نتیجه ی تحقیق و اطلاعات حاصل از جواب نامه خود به آن ها می کند : (بکتابی هذا فالقه إلیهم ثم تولّ عنهم فانظر ماذا یرجعون)(12) و یا آنجا که ملکه ی سبا نامه ی حضرت سلیمان را دریافت می کند، بدون این که در تصمیم گیری عجله بنماید، آن را موکول به کیفیت برخورد سلیمان با هدایای خود و آثاری که مترتب بر آن است، می کند: (و انی مرسله إلیهم بهدیّه فناظره بم یرجع المرسلون)(13)

30- 3- 1 تصمیم گیری و مشورت

زمانی مدیر می تواند به تصمیمی متقن دست یابد که علاوه بر فکر خود، از افکار و تجربیات دیگران نیز استفاده نموده، از طریق مشورت با آنان، همفکری دیگران را جلب نماید چرا که اصولاً تضارب افکار و اندیشه ها به سان دو سیم مثبت و منفی است که حاصل آن برق و روشنی و وضوح زوایای تاریک موضوع می باشد. مشاوره در مسائل مهم یکی از اصول مهم مدیریت است زیرا در این صورت مدیر از افکار دیگران مدد می جوید و مسلماً شور و مشورت می تواند حافظ مدیر از خطا و لغزش و راه گشای راه حل های جدید در برابر مشکلات و هموار کننده ی زمینه های همکاری و تعاون افراد باشد.
از جمله اموری که در قرآن و روایات تأ کید زیادی بر آن شده مسأله ی مشاوره و استفاده از همفکری دیگران در دست یابی به راه حل ها و اخذ تصمیمات می باشد. در روایات آمده است که «من شاور ذوی الالباب دل علی الصواب»(هر کس با خردمندان مشورت کند به آنچه صواب است راهنمایی شود) (14) همچنین از معصوم است که «ما استتبط الصواب بمثل المشاوره» (راه حق و صواب از هیچ جا بهتر از مشاوره به دست نمی آید).
تأکید بر مشورت بدان دلیل است که نظر خواهی از دیگران می تواند به رشد شخصیت ها، شکوفایی استعدادها، ایجاد حس تعاون و تعامل و همکاری، تحرک در محیط کار، بالا رفتن احساس مسئولیت در افراد و غیره منجر بشود چرا که این امر سهیم نمودن افراد در فعالیت های تحت سرپرستی را القاء می کند و موجب می شود که هر فردی خود را مسئول و مؤثر در نتیجه ی کار پنداشته، با علاقه و شوق بیشتر به کار بپردازد. اطلاع و آگاهی مدیر از میزان توانایی و قدرت فکری افراد تحت سرپرستی خود، و آشنا نمودن آن ها با کم و کیفیت مسائل، از جمله آثار دیگر مشورت نمودن است.
بر همین اساس عدم مشورت می تواند آثار و پیامدهایی را چون: «قطع ارتباط معنوی و ارتباط صمیمانه بین مدیر و زیردستان، از بین رفتن روحیه ی همراهی و همدلی در سازمان و منزوی شدن آنها، کاستی کیفیت نظارت مدیر بر سازمان، عدم توجه به شخصیت زیردستان، از دست رفتن فرصت ها، و عدم دست یابی به اطلاعات مورد نظر و غیره» را در پی داشته باشد.

4- 3- 1- فرآیند تصمیم گیری و جایگاه مشورت در آن

الف- بیان مشکل و موضوع مشورت

(1) مشورت و فرهنگ مشورت

اگر برای تصمیم گیری نیاز به اطلاعات مناسب است، یک راه جمع آوری اطلاعات تحقیق و بررسی از طرق مختلف و با توجه به مقتضیات و ماهیت موضوع و استفاده از تجربیات دیگران می باشد. برای استفاده از افکار دیگران باید در سازمان آن چنان فضای فرهنگی حاکم باشد که همگی احساس مشارکت در کارها داشته و هدف خود را با هدف سازمانی، یکی دانسته، با جان و دل به تعقیب آن بپردازد. از جمله شیوه های ایجاد همدلی و احساس مشارکت و تقویت آن، مشورت نمودن مدیر در تصمیمات، به خصوص تصمیمات حیاتی مهم در سازمان می باشد؛ چرا که برخورد با این گونه مسائل، نیاز به همدلی و هماهنگی زیاد بین زیردستان و مافوق دارد و در طولانی مدت می تواند ضامن بقا و تداوم حیات سازمان گردد.

(2)- فرهنگ مشورت و گزارش اولیه در بیان مشکل

وقتی نامه ی حضرت سلیمان به ملکه ی سبا می رسد، بلافاصله اشراف و بزرگان دربار خود را خوانده و متن نامه را با آن ها در میان می گذارد«(قالت یا أیّها الملأ إنّی ألقی إلی کتاب کریم إنّه من سلیمان و إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم ألّا تعلوا علیّ و أتونی مسلمین)(15) (ملکه سبا گفت: ای اشراف، نامه ی با ارزشی به سوی من افکنده شده. این نامه از سلیمان است و متن آن چنین است: بنام خداوند بخشنده ی مهربان، توصیه ی من این است که برتری جویی نسبت به من نکنید و به سوی من آیید در حالی که تسلیم حق هستید) این مسائل حساس و بحرانی باید متخصصین و مدیران و معاونین و تصمیم گیران اصلی را در جریان واقعه گذاشته، سعی کند چیزی برای آن ها مجهول نماند. ثانیاً چنین امری دال بر ضرورت وجود فضا و جو مبتنی بر اعتماد بین زیردستان و مافوق در سازمان می باشد، چرا که مشورت جز در چنین جوی موضوعیت پیدا نمی کند. ثالثاً برای اخذ مشورت از دیگران باید آن ها را در جریان امر قرار داد و مشکل را برای آن ها تبیین نمود. لازمه ی این کار، ارائه ی گزارشی اولیه جهت فراهم نمودن زمینه های این امر می باشد.

ب- طلب مشورت در ارائه ی راه حل های مختلف

از نکات برجسته ی مدیریتی در باب انگیزش که موجب روحیه و جدیت کسانی که مورد مشورت واقع می شوند، می گردد، اذعان مدیر به نقش مهم و حساس آن ها و نیاز خود به کمک آن ها و نظرجویی صریح از آن ها، می باشد چرا که زیردستان به دلیل موقعیتی که ما فوق دارد، از وی حرف شنوی دارند، ولی این حرف شنوی زمانی از جان و دل است که مافوق برای آن جایگاهی بالا در اداره ی امور قایل بوده و تمایل به دانستن نظرات و پیشنهادات آن ها را به آنان منعکس نماید
بر همین اساس است که ملکه ی سبا بعد از ارائه ی گزارش اولیه و به عبارتی طرح مسأله، از آن ها می خواهد که در این کار به وی مشورت داده، در حل قضیه و تصمیم گیری او را یاری دهند؛ و در عین حال نقش پیشین و قبلی آن ها را در تصمیمات و سبک مدیریتی خود (که مبتنی بر مشارکت آن ها در اخذ تصمیمات بوده) را نیز گوشزد می نماید تا با جدیت بیشتری به مشورت بپردازند: (قالت یا ایهاالمَلأ أفتونی فی أمری ما کنت قاطعه أمرا حتّی تشهدون) (گفت: ای اشراف و صاحبنظران رأی خود را در این کار مهم برای من ابزار دارید که من هیچ کار مهمی را بی حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده ام)(16)
از آنجا که «افتونی» از ماده ی «فتوا» و در اصل به معنی حکم کردن دقیق و صحیح در مورد مسائل پیچیده است، ملکه ی سبا با این تعبیر هم پیچیدگی مسأله را به آن ها گوشزد می کند و هم آن ها را به این نکته توجه می دهد که باید در اظهار نظر دقت به خرج دهند تا راه خطا نپویند. (17)
نکته ی دیگری که در جریان مشورت خواهی ملکه ی سبا وجود دارد، این است که او می خواهد با این نظر خواهی موقعیت خود را در میان آن ها تثبیت کرده و نظر آن ها را به سوی خود جلب کند و ضمناً میزان هماهنگی شان با تصمیمات خود را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد؛ چرا که اصولاً تصمیمات حساس و استراتژیک، باید هماهنگی و و حد نظر را در حد اعلاء وجود داشته باشد و اطلاع مدیر از این امر، پشتوانه ی محکمی جهت اخذ تصمیم قاطع خواهد بود.

ج- مشورت و حق تصمیم

یکی از نکات مهم که در باب تصمیم گیری باید مورد توجه قرار گیرد، این است که علیرغم این که مشورت نمودن با دیگران نقشی اساسی در تصمیم گیری مطابق با واقع و منطقی دارد، اما به دلیل مشخص بودن مسئول و جوابگو بودن او نسبت به آثار و لوازم تصمیم اخذ شده، در نهایت یک نفر باید تصمیم گیرنده ی نهایی باشد و قطعاً در سازمان کسی جز مدیر عهده دار این امر نخواهد بود.
بنابراین اصل مهم در مشورت این است که اختیار و حق تصمیم گیری بر عهده ی شخص مدیر است. به عبارت دیگر شور و مشورت تنها تا مرحله ی قبل از اتخاذ تصمیم، مصداق دارد و بعد از آن که جهات مختلف مطلب مکشوف گردید، تصمیم نهایی با مدیر خواهد بود؛ چه این که مسئولیت هم با اوست و رابطه ای که اختیار با مسئولیت دارد، یک رابطه ی متقابل است.
از این رو مدیر بر حسب موقعیت خود، نیازمند اراده ای نیرومند و قوی است که بتواند پس از بررسی همه ی جوانب، تصمیمی قاطع بگیرد و هر نوع تردید و دو دلی را کنار بگذارد و با اعتماد و توکل به عنایت الهی نظر خود را صادر نماید. در همین رابطه در قرآن کریم، سوره ی آل عمران آیه 159 می خوانیم: (و شاورهم هم فی الامر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکّلین) (و در امور با ایشان مشورت نما و آنگاه که برای هر کاری تصمیم گرفتی، توکل بر خدا کن، چه آن که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد).
وقتی ملکه ی سبا نظر مشورتی زیر مجموعه ی خود را جویا می شود، جملگی ضمن بیان قدرت و امکانات کافی جهت مقابله با تهدیدات سلیمان و اظهار وفاداری و تبعیت نسبت به هر تصمیم که او بگیرد می گویند«با این همه تصمیم گیری نهایی با توست و ما گوش به فرمان هستیم تا چه فرمان بدهی»(قالوا نحن أولوا قوّه و أولوا بأس شدید و الأمر إلیک فانظری ما ذا تأمرین)(18) بدین ترتیب مجموعه ی ملکه ی سبا، هم تسلیم خود در برابر دستورات او و هم تمایل و آمادگی خود را نسبت به حفظ وضعیت خود و دفع تهدیدات حاصله، نشان داده اند.

د- عدم تعجیل در تصمیم گیری

عجله در تصمیم گیری چه بسا موجب خسارات و زیان های جبران ناپذیری می گردد. لذا ضرورت دارد مدیر بعد از مشورت و شنیدن نظر دیگران، ضمن جمع بندی آن ها و تبیین ابعاد ناگفته و مجهول موضوع و ارائه گزینه های مختلف در باب مسأله و تجزیه و تحلیل آثار و لوازم هر یک، با جمع آوری مجموعه ای از اطلاعات دقیق تر به تصمیم گیری نهایی بپردازد. در همین رابطه است که ملکه ی سبا با وجود این که آمادگی لشکریان خود جهت مقابله با سلیمان را ملاحظه می نماید ولی به دلیل نوعی ابهام که نسبت به سلیمان و قصد و غرض او دارد و او را صرفاً یک پادشاه تلقی می نماید، برای این که حساب شده تر با این جریان برخورد کند، سعی می نماید با توضیح بیشتر نسبت به وضعیت دشمن برای زیردستان خود، آن ها را به دقت و تأمل بیشتر در این باره وادار نماید. لذاست که می گوید (قالت ان الملوک إذا دخلوا قریه أفسدوها و جعلا أعزّه أهلها أذلّه و کذلک یفعلون) (گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه ی آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند، آری، کار آن ها همین گونه است)(19)
ه- - ضرورت تکمیل اطلاعات
در مسیر تکمیل اطلاعات و ایجاد زمینه ی تصمیم گیری نهایی، و آگاهی از وضع سلیمان و اطرافیان او و یافتن قصد و غرض اصلی آن ها، ملکه ی سبا نوعی خاص از تصمیم در برابر او قرار دهد. به همین دلیل است که به یاران خود می گویند: «من تصمیم گرفته ام هدیه ی قابل ملاحظه ای را برای آن ها بفرستم تا ببینم فرستادگان ما چه واکنشی را از ناحیه آن ها برای ما می آورند» (و انّی مرسله إلیهم بهدیّه فناظره بم یرجع المرسلون)(20) رمز این مطلب آن است که ملکه ی سبا می داند که پادشاهان علاقه ی شدیدی به هدایا دارند و لذا در برابر هدایای گرانبها تسلیم می شوند؛ در حالی که انبیاء الهی آن گونه اند که به قول پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ آن ها قرار دهند، هرگز حاضر به دست برداشتن از پیشنهاد و رسالت خود نمی باشند؛ لذاست که این هدایا می تواند شخصیت واقعی سلیمان و نیز ماهیت هدف او را مشخص کرده و زمینه ی برخورد عاقلانه و تصمیم اندیشمندانه را برای وی فراهم آورد.

و- تصمیم گیری نهایی

بعد از انجام نهایت تلاش و دست یابی به اطلاعات لازم، مدیر باید توکل به خداوند، به اخذ تصمیم نهایی اقدام کند. به همین دلیل است که ملکه سبا بعد از درک عکس العمل حضرت سلیمان و نیز اطلاعاتی که از حضور یافتن در میان لشکریان او به دست آورد، به راحتی ایمان آورد و در مرحله ی تازه ای از زندگی مملو از نور و ایمان و یقین گام نهاد.

2- رهبری اثر بخش در داستان سلیمان و ملکه ی سبا

1- 2- مقدمه

یکی از ویژگی های مهم و وظایف مدیریت، مسأله ی هدایت و رهبری امر از سوی مدیر است. اساس این وظیفه بر ارتباط ظاهری و باطنی به مجموعه ی تحت فرمان و نیز سیستم مافوق و به خصوص برخورد مناسب با نیروی انسانی و اخذ شیوه ای مناسب جهت تشویق و ترغیب آن ها به انجام کارها و کاهش تضادهای غیر نافع در سازمان، استوار می باشد. جریان سلیمان و ملکه ی سبا به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر که منعکس کننده ی بهترین شیوه های رهبری متناسب با شرایط و مقتضیان می باشد و می تواند، شاخص ها و اصول موضوعه سازگار با اعتقادات اسلامی (در مراحل مختلف فرایند رهبری)، را نشان دهد.

2- 2- تعریف رهبری

از رهبری تعاریف مختلفی صورت گرفته است. عده ای رهبری را «کار تأثیر گذار بر مردم جهت وادار کردن آنها به تلاش راغبانه از سوی هدف های گروهی» تعریف می کنند. بعضی رهبری را «استفاده از فرآیند ارتباط در موقعیتی خاص، جهت اعمال نفوذ در از میان افراد و جهت دادن به آن سوی مقصدی خاص» می دانند. افرادی هم بیان می دارند که «رهبری نفوذ در مردم است به منظور به تبعیت کشاندن آن ها و رسیدن به یک مقصود مشترک» وجه اشتراک همه ی تعاریف از رهبری نشان می دهد که در واقع رهبری عبارتست از «فرآیند نفوذ در فعالیت های فرد یا گروه به منظور کوشش جهت رسیدن به هدفی در موقعیت مشخص»(21) به عبارت دیگر می توان رهبری را سرپرستی رشد افراد و سازمان داشت.
3- 2- رهبری اثر بخش
بر اساس بعضی مطالعات، رفتار مؤثر یا دلخواه رهبری، مشخصه اش توجه کافی به دو بعد کار و مناسبات انسانی است. بر مبنای مطالعات، مطلوب ترین رفتار رهبری آن است که بیش از هر چیز به جنبه های انسانی مشکلات زیر دستان خود و تلاش در به وجود آمدن گروه های کاری مرتبط با اهداف متعالی، توجه نماید. در مقابل بسیاری بهترین سبک رهبری را آن می دانند که توأماً بر کار و مناسبات انسانی تأکید داشته باشد؛ اما از آنجا که این سبک ها ممکن است در محیط های فرهنگی دیگر نامناسب باشند، می توان نتیجه گرفت که رهبری اثر بخش آن است که بتواند در شرایط مختلف، خود را با محیط انطباق دهد و در شناخت نیازهای زیردستان و مافوق ها، به نحو احسن از عهده برآید و در هر حال به سرپرستی رشد آن ها بپردازد.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که بهترین شیوه ی رهبری برای همه ی شرایط و متنوع از آن ها، قابلیت تعریف دقیق ندارد، بلکه اصول و شاخصه های کلی آن را می توان از جهان بینی اخذ نمود ولی رهبران موفق و اثر بخش باید شیوه ی رهبری خود را برای رسیدن به احتیاجات گروه و محیط خاص خود تعدیل کنند. بر این اساس اثر بخشی از یک طرف به اصول حاکم بر فرهنگ سازمانی و در رتبه ی بالاتر فرهنگ جامعه و از طرف دیگر به سبک رهبری پیروان و دیگر متغیرهای مربوط به موقعیت، بستگی دارد.

4- 2- شاخص هاو اصول رهبری اثربخش

1- 4- 2- خصوصیات و مهارت های مدیر

نخستین امری که در اثر بخشی وظیفه ی هدایت و رهبری مدیر، دخیل است، خصوصیات و مهارت های خاصی است که خود مدیر باید دارا باشد؛ این گونه مهارت ها را می توان در دو دسته خلاصه نمود: یکی مهارت های انسانی و دیگری مهارت های تخصصی؛ منظور از مهارت های انسانی عبارتست از توانایی که مدیر را قادر به برخورد مناسب و جاذب با افراد می نماید، منظور از مهارت های تخصصی عبارتست از توانایی نگرش سیستمی به سازمان از یک طرف و آشنایی با شیوه های انجام کار و تجهیزاتی که لازمه ی آن است، از طرف دیگر.

2- 4- 2- رهبری و قدرت نمایی

قدرت نمایی در پیشبرد اهداف مقدس، یکی از تکنیک ها و استراتژی هایی است که رهبری اثر بخش باید مد نظر داشته باشد، چرا که اصولاً از نظر روانی، لزوماً در همه ی موارد، لزومی به اعمال اصل قدرت نیست و در مواردی به تصویر کشیدن قدرت هم، می تواند دیگران را وادار به تبعیت کند. به همین خاطر اگر چه حضرت سلیمان، به صورت عملی فرستادگان ملکه ی سبا را تهدید به لشکر کشی می نماید، ولی لزوماً هدف از لشکر کشی، کشتار انسان ها نیست بلکه هدف آن است که دشمن، خود را در موضع ضعف دیده، قدرت مقابله در خود نیابد: (قیل لهم بها)(22) حضرت سلیمان به فرستادگان ملکه سبا می گوید، اگر ایمان نیاوردید با لشکرهایی که قدرت مقابله با آن را ندارید، به سوی شما می آیم. این تعبیر نظیر همان چیزی است که به مسلمانان دستور داده شده است که «آنچنان نیرو فراهم سازید که دشمن را بترسانید» (و أعدّوا لهم مّا استطعتم مّن قوّه و من رّباط الخیل ترهبون به عدو الله)(23)

3- 4- 2- رهبری و مهارت قدردانی

یکی از مهم ترین ویژگی های یک رهبر اثر بخش آن است که دائم متذکر نعم الهی و در همه حال متوجه باشد که هر چیز در نهایت باید به معطی اصلی برگردد و متناسب با آن شکر گزاری نماید؛ به گونه ای که وقتی خود و یا مجموعه ی تحت فرمانش به توفیقی دست پیدا می کنند، آن را از ناحیه ی خدا بداند و تأثیر سایر امور، از جمله خود، را در آن فرعی قلمداد نماید. قطعاً هر نعمتی را شکری لازم است و حقیقت شکر استفاده از آن نعمت در همان راهی است که برای آن آفریده شده است. در همین رابطه است که وقتی در یک چشم به هم زدن تخت ملکه سبا توسط یکی از یاران سلیمان، حاضر می شود، وی ضمن این که از ملاحظه این نعمت، بسیار شاد شده و احساس غرور و لذت می کند، اما در همان حال فراموش نمی کند که این قدرت تخصصی یک عنصر زیرمجموعه اش و در نتیجه مجموعه ی قدرتمندی که در اختیار دارد، تنها به لطف الهی و امدادهای اوست و لذاست که ضمن اقرار به تفضل الهی نسبت به خود، فلسفه ی اعطاء نعمات را «آزمایش» می داند و آزمایش نسبت به نعمت ها، در برابر بجا آوردن حق نعمت و یا کفران نسبت به آن موضوعیت می یابد. در قرآن مجید آمده است که: (فلمّا رآه مستقرّا عنده قال هذا من فضل ربّی لیبلونی أ أشکر أم أکفر و من شکر فإنّما یشکر لنفسه و من کفر فإنّ ربّی غنیُّ کریم) (هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می آورم یا کفران می ورزم)(24)
4- 4- 2- رهبری و مناعت طبع
اصولاً هیچ سازمانی نمی تواند در یکسانی محض به وجود آید، کما این که در تغایر و تباین محض هم سازمان هویتی نخواهد داشت، بلکه لازمه ی شکل گیری و بقاء سازمان، وجود اعضاء و عناصری است که از جهات متعددی با هم تفاوت داشته باشند. یکی از این جهات، میزان برخورداری از نعمت های مادی، به دلایل مختلف (که لزوماً همه ناشی از عوامل درون سازمانی نیست) می باشد؛ قطعاً نوع نگرش چنین اختلافی، در آرامش و تداوم حیات آرام آن بسیار مؤثر است؛ یک رهبر ایده آل کسی است که ضمن این که از مناعت طبع برخوردار بوده و چشم به دارایی دیگران اندوخته، به آنچه دارد راضی باشد و این خصلت را به دیگران هم انتقال دهد. در همین رابطه است که خداوند می فرماید: (و لاتمدّنّ عینیک إلی ما متّعنا به أزواجا مّنهم زهره الحیاه الدّنیا لنقتنهم فیه ورزق ربّک خیر و أبقی)(25) (و هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از آن ها داده ایم، میفکن که این ها شکوفه های زندگی دنیاست و برای آن است که آنان را با آن بیازمائیم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است). علاوه بر این می توان نتیجه گرفت که اولا فلسفه ی اختلاف ها به آزمایش بر می گردد و هر کسی در برابر میزان قدرت و توان خود مسئول بوده و به همان نسبت باید امتحانی متناسب با آن پس دهد. ثانیاً مجموعه ی اموال و دارایی ها و برتری های مادی و غیر مادی، لزوماً به معنی برتری واقعی نیست و لذا حسرتی را نباید در پی داشته باشد؛ چرا که ملاک و معیار ارزش، جهت گیری کلی حاکم بر آن هاست که آیا شکوفه ی زندگی دنیاست و یا این که از طریق ارتباط با خداوند، عین حسن و نیکی و ارزش شده است؟ ثالثاً از آنجا که هیچ سازمانی در همه حال یکسان نیست و همانند زندگی فردی، از فراز و نشیب های متفاوت برخوردار است، چه بسا زمانی پیش می آید که سازمان با رکود و عدم کارایی مواجه شود و از سایر سازمان ها به ظاهر عقب بماند؛ در چنین موقعیتی رهبری با مناعت طبع باید ضمن هدایت افراد به بردباری در برابر سختی ها و قناعت به آنچه موجود است، آن ها را جهت تلاشی پر مایه و رهایی از این وضع، تشویق و امیدوار بنماید.

5- 4- 2- رهبری و مهارت برخورد با تخلفات سازمانی

الف- ضرورت برخورد با تخلفات

اصولاً یکی از آفات مجموعه های انسانی و سازمان ها این است که به جای انجام کارها بر اساس ضوابط بر مبنای روابط مختلف و از جمله روابط عادی، به اولویت بندی و تقدم و تأخر کارها بپردازد. شیوع چنین روحیه ای در سازمان، عملکرد افراد را به مرور از سمت دهی به سوی جهت و هدف اصلی منحرف نموده، به سست نمودن شالوده های حیات سازمان منجر می گردد. در چنین شرایطی وظیفه مدیریت و رهبری اثر بخش این است که به صورت عملی و غیر عملی «مناعت طبع» و عدم توجه به انگیزه های مادی غیر مشروع را به عنوان یک فرهنگ در سازمان رایج نموده و در برابر تخلفات آن مقاومت شدید از خود نشان دهد.

ب- رشوه و رشوه خواری بزرگترین تخلفات سازمان

(1) سلیمان و برخورد با رشوه دهنده

وقتی ملکه سبا با تصور نادرستی که از شخصیت سلیمان دارد، هدایایی برای او می فرستد و در واقع می خواهد با رشوه او را فریب دهد، وی ضمن برخورد شدید با رشوه دهندگان (فرستادگان ملکه سبا) می گوید: (قال أتمدّونن بمال فما آتانی الله خیر مّمّا آتاکم بل أنتم بهدیّتکم تفرحون) (26)(آیا شما می خواهید مرا با مال خود کمک کنید؟ در حالی که این اموال در نظر من بی ارزش است و آنچه خداوند به من بخشیده از آنچه به شما داده بهتر و با ارزش تر است. و این شمایید که به هدایای خود خوشحال می شوید)
(2)- منشأ رشوه گیری: غفلت از نعمات
حرکت سنجیده و عاقلانه ی حضرت سلیمان به منزله ی یک قانون و قاعده ای است که باید سرلوحه عملکرد هر مدیر و کارمند در نظام اسلامی قرار بگیرد و توجه به این امر داشته باشد که اگر انسان به داده ها و نعمات الهی توجه نماید، کاستی ها و نقاط ضعف برای او کوچک و حقیر جلوه کرده، همیشه خود را غرق نعم الهی می بیند؛ اگر انسان از نعمات الهی غافل شود و به جای ملاحظه امتیازاتی که نصیب او شده دایما به آنچه ندارد بیندیشد، قطعاً نقاط ضعف و کاستی ها بزرگ و بزرگتر شده و همه ی وجود او را در بر می گیرد؛ به گونه ای که دیگر نقاط قوت به چشم او نمی آید و اینجاست که خود را همیشه طلبکار دانسته و احساس می کند که دیگران حق او را می خورند و لذاست که با چنین احساس حق به جانبی، در صدد جبران آن از هر راهی، از جمله راههای نامشروع و اخذ رشوه، بر می آید؛ طبیعی است که چنین عنصری همانند ویروس سرطانی رگ حیات سازمان را تهدید کرده و ضمن هلاکت خود، مجموعه را هم به گرداب نیستی می کشاند.
(3) منشأ رشوه دهی: خود محوری
کسی که حاضر می شود رشوه داده و کار خود را از مسیری غیر از کانال رسمی آن انجام دهد، در واقع هیچ اهمیتی به ضوابط و قوانین و آثار آن ها در ثبات اجتماع و سلامت روابط جمعی ندارد و تنها به فکر خویش است و می خواهد به هر طریقی که شده کارش انجام شده و به مقصد برسد. به عبارت دیگر چنین فردی تنها خود و نیازهای خویش را محور قرار داده و به اصالت فرد می اندیشد توجه ندارد که در طولانی مدت، منافع فرد هم در سایه سلامت و صحت روابط اجتماعی تضمین می گردد و در عمل هر گونه تخلف از ضوابط به ضرر خود او هم تمام می شود.

(4) انواع برخورد با رشوه دهنده

حضرت سلیمان در رابطه با کسانی که هدایای مادی و رشوه گونه خود را ابزار پیشبرد کارشان قلمداد می کنند، دو نحوه برخورد می نماید:
یک نحوه برخورد با مسأله رشوه، برخورد نظری، فلسفی و تئوریک است که ضمن آن به بیان جایگاه و ماهیت واقعی رشوه و ارتباط منطقی آن با مفهوم واقعی رشد و کمال پرداخته شده و نشان داده می شود که آنچه که رشوه دهنده و رشوه گیرنده بدین طریق در پی آنند، در واقع ابزار رشد و کمال نبوده بلکه سرابی است که خیلی زود خیال بودن آن بر ملا می شود، بر همین اساس است که سلیمان با ارائه ملاک و معیارهای واقعی ارزش و کمال به تحقیر معیارهای ارزشی مادی پرداخته آنها را بی رنگ و بی بها جلوه می دهد؛ با این برخورد از یک طرف به تقویت روحیه و دیدگاه های فکری و طرفداران و مجموعه تحت فرمان خود کمک می کند و از طرف دیگر مبانی فکری و استدلالی و گرایش های روحی و روانی دشمن را تضعیف می نماید.
علاوه بر برخورد فکری و هدایت اندیشه ها نسبت به مسأله، باید در عمل هم نشان داد که قباحت و زشتی این عمل تا چه حدی است؛ به گونه ای که با این برخورد زمینه عبرت آموزی برای دیگران فراهم شود و با یادآوری آن از تکرارش بیم به دل راه داد، مجموعاً فضای سازمانی بهبود و سلامت بیشتری پیدا کند. به همین دلیل است که حضرت سلیمان به محض مشاهده ی چنین عملی، برخوردی شدید و جدی نسبت به آن نشان می دهد و به فرستادگان ملکه سبا می گوید: (ارجع إلیهم فلنأتینّهم بجنود لّا قبل لهم بما و لنخرجنّهم مّنها أذلّه و هم صاغرون)(27) (به سوی آن ها بازگرد و اعلام کن: با لشکرهایی به سراغ آن ها می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته و آن ها را از آن سرزمین آباد به صورت ذلیلانه و در عین حقارت بیرون می رانیم)
عکس العمل حضرت سلیمان در برابر رشوه دهندگان مبین نکاتی چند است که به بعضی اشاره می شود: اولاً با این برخورد زیرکانه حضرت سلیمان می خواهد اثبات نماید که چنین برخوردی از جمله آثار و لوازم آن گونه موضعگیری است و در مجموع ضرورت شدت برخورد با رشوه دهی را می رساند ثانیاً توجه به این نکته هم قابل ذکر است که بر خورد شدید در برابر رشوه و سفارش به قناعت زاهدانه نسبت به نعمات خدا، به معنی آن نیست که انسان از مال و ثروت و امکانات دنیا بی بهره باشد، چه اینکه خود حضرت سلیمان از جمله ثروتمندان روزگار خود بوده است؛ بلکه مهم مشروع بودن کسب است. به عبارت دیگر توجه به کیفیت و نحوه دست یابی به امور مادی است که در اسلام تأکید بر آن گردیده و نه کمیت آن. بر این اساس حقیقت زهد آن نیست که از امور دنیوی پرهیز شود، بلکه باید بر مبنای ضوابط کسب شده و تنها به منزله ی یک ابزار به آن ها نگریسته شود که «الدنیا مزرعه الاخره». لذاست که هر انسانی (و به خصوص مدیر در سازمان که باید الگوی دیگران باشد) نباید اسیر اینها نگردد و بر عکس باید امر و حاکم بر امکانات مادی باشد و سلیمان این پیامبر بزرگ الهی با رد کردن هدایای گرانبهای ملکه سبا، نشان داد که امیر است و نه اسیر.
ثالثاً اگر چه حضرت سلیمان به صورت عملی فرستادگان ملکه سبا را تهدید به لشکر کشی می نماید ولی در واقع مشاهده می شود که از طریق دیگری و با قدرت نمایی خاصی به پیروزی می رسد و این بدان معنی است که قدرت نمایی در پیشبرد اهداف مقدس یکی از تاکتیک ها و استراتژی هایی است که رهبری اثر بخش باید مد نظر داشته باشد؛ چرا که هدف آن است که بدون درگیری واقعی و از روی میل و اختیار خود، تسلیم امر الهی گردند و این امر می تواند حتی با ایجاد تصویر قدرت در طرف مقابل و تأثیر پذیری روحی و روانی هم تحقق گردد؛ کما اینکه در جریان ایمان آوردن ملکه سبا همین عامل نقش اصلی را داشته است.

6- 4- 2- رهبری وتخصص متناسب با اهداف سازمان

یکی از مسائل مهم در هر سازمان وجود متخصصین عالی و کارا می باشد؛ به گونه ای که بتواند در هر حالت خود را به منزله ی ابراز تحقق اهداف رهبری و سازمان، قرارداده، دستیابی به آن را تسهیل نماید. خواسته حضرت سلیمان از یاران خود نسبت به آوردن تخت ملکه سبا در کمترین زمان و حاضر شدن آن در کمتر از یک چشم بر هم زدن، خود دال بر آن است که افرادی توانا، متخصص و با درجات مختلف نسبت به این امر، وجود داشته است؛ چرا که یکی می گوید آن را قبل از برخاستن از مجلس می آورم (قال عفریت من الجنّ أنا آتیک به قبل أن تقوم من مّقامک)(28) و دیگری می گوید: (أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک)(29) (قبل از چشم بر هم زدنی او راحاضر می کنم)
این امر می رساند که هر سازمان باید خود را به انواع تخصص های لازم مجهز نماید و این تعبیر نظیر همان چیزی است که مسلمانان دستور داده شده که (و أعدّوا لهم مّا استطعتم مّن قوه و من رّباط الخیل ترهبون به عدو الله) (آنچنان نیرو فراهم سازید که دشمن را بترسانید)
قطعاً وقتی زیر مجموعه حضرت سلیمان دارای چنین تخصص و قدرتی است، خود او به مراتب تخصص و قدردانی بالاتر از آن را دارد ولی اینکه خود اقدام به این کار نکرده و از زیر دست خود انجام آن را می خواهد، شایسته فلسفه اش این است که اولا می خواهد بعضی از یاران خود و قدرت آن ها را به دیگران معرفی کند و یا قدرت زیردستان و شایستگی آن ها را آزمایش کند و به طور غیرمستقیم و از طریق زیردستانش شمه ای از قدرت عظیم خود را به دیگران نشان داده و ایجاد تصور قدرت نوعی بیم در آن ها بنماید و به واسطه همین امر بدون چون و چرا و جنگ و لشکر کشی تسلیم شوند؛ کما اینکه چنین شد.
وقتی خداوند می فرماید ما به داود و سلیمان علم قابل ملاحظه ای بخشیدیم (و لقد آتینا داوود و سلیمان علما)(30) نحوه عکس العمل این انبیاء گرامی که می گویند (حمد از آن خدایی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید) (و قالا الحمد لله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین)(31) اولیا مبین این است که هر دو شاکر نعم الهی هستند ثانیاً جهت شکر خود را هم برتری خود نسبت به سایر مؤمنین می دانند و ثالثا ملاک این برتری را علم و آگاهی که خداوند به آن ها عطا کرده بر می شمرند.
قطعاً از آنجا که ملاک برتری در قرآن تقوا است (إنّ اکرمکم عندالله أتقاکم)(32) وقتی قرآن هماهنگ با هم هستند می تواند مثبت این امر باشد که بین این دو تناسب و سخیتی وجود دارد؛ به گونه ای که حاصل هر دو یکی است یعنی اگر تقوی موجب می شود که در چهارچوب مقررات الهی عمل شده و از غیر آن پرهیز گردد، علم و آگاهی هم باید چنین نتیجه ای را در پی داشته باشد و بر این اساس است که داشتن چنین عملی تشکر و قدردانی چیزی نیست جز معرفت الهی و توکل به وجود اقدس او که «اول العلم معرفه الجبار و اخره تفویض الامر الیه» اساس و بنیان هر علم و هدف اصلی آن باید درک آیات الهی و معرفت خداوند باشد و سرانجام و نتیجه این معرفت توکل کامل بر او و واگذاری کارها به خداوند و عمل نمودن در چهارچوب مقررات الهی می باشد.

8- 4- 2- رهبری و مهارت ادراکی

انسان به واسطه اینکه در گذر بوده و زمان بعد وجودی اوست، همیشه با امور جدید و فضای سازمانی متحول روبروست و در نتیجه نسبت به تأثیر او از زمان حال و وضعیت فعلی او بیش از گذشته بوده و نیز کمتر توان پیش بینی وضع آتی را دارد و حال آنکه وضعیت او قابل تفکیک از گذشته و آینده نیست و توجه به گذشته و عبرت گیری از آن و نیز توجه به آینده و مد نظر داشتن دائمی هدف، دو عامل تعیین کننده در ماهیت وجودی او در هر شرایط و مقتضیاتی می باشد.
در هر سازمان اگر افراد توجه نداشته باشند که مجموعه آن ها از چه فراز و نشیب هایی گذشته تا به وضعیت فعلی رسیده و یا آنچنان در حال خویش غرق شوند که هدف را فراموش نماید، منتهی به شکست خواهد شد. خداوند در آیات 80 تا 82 سوره طه ضمن اشاره به نعمات مختلفی که به بنی اسرائیل عطا فرموده و مرور بر گذشته ی آن ها هشدار می دهد که بنگرند که کجا بودند، کجا هستند و کجا می خواهند بروند، در واقع خداوند آن ها را از جز نگری و تبدیل اهداف بازداشته و نسبت به این امر و لغزش در آن به آن ها هشدار می دهند؛ چه این که بعدها بنی اسرائیل به دلیل عدم توجه به همین مطلب اسیر توطئه های سامری شده و هدف اصلی خود را گم کردند.

3- ارتباطات اثربخش در داستان سلیمان و ملکه ی سبا:

1- 3- مقدمه: نقش ارتباطات در سازمان

انجام هر کار در سازمان به شبکه ای از ارتباطات نیازمند است و به همین دلیل رهبری اثر بخش در گروه ایجاد ارتباطاتی معقول در سازمان می باشد، چرا که مدیران برای تصمیم گیری، تعیین خطی مشی، آموزش کارکنان، کنترل و هماهنگی کارهای گوناگون، در سازمان نیازمند به برقراری ارتباط می باشند.
یکی از مباحث بسیار مهم و اساسی در ارتباطات، کیفیت برخورد و برقراری ارتباط رهبر و مدیر با مجموعه زیردست و برعکس، می باشد؛ چرا که ماهیت واقعی سازمان در طولانی مدت چیزی نیست جز انعکاس همین ارتباطات در ابعاد مختلف خود که فرهنگ و فضای سازمانی را در واقع با همین ارتباطات می شناسد.
تنها ارتباطاتی که با محبت آمیخته و برای منافع مجموعه شکل گرفته باشد می تواند به بالاترین سطح اثر بخشی دست یابد، اینگونه ارتباطات مبتنی بر اعتماد و محبت بوده و به طور طبیعی رفتاری محبت آمیز را بین طرفین ارتباط به وجود می آورد. دقت در جریان سلیمان و ملکه ی سبا به گونه ای است که می توان از آن نکات مدیریتی مهمی را در رابطه با فرایند ارتباطات اثر بخش، به خصوص نسبت به نحوه برخورد مدیر و رهبر با زیردستان و بر عکس، استنباط نمود.

2- 3- بررسی رابطه مادون با مافوق در داستان سلیمان و ملکه سبا

1- 2- 3- ماهیت ارتباط مادون با مافوق

یکی از بهترین نشانه های عملکرد اثربخش، کیفیت برخورد و عکس العمل مادون در برابر مافوق است و این امر برای هر فرد در هر سطحی که باشد صادق است؛ چرا که فرد در هر سطحی از سازمان مسئولیتی دارد که در برابر آن باید پاسخگو باشد.
از جمله مسائل و عواملی که می تواند در تعیین ماهیت ارتباط مادون و مافوق نقشی بسزا داشته باشد، عکس العمل مادون در برابر امکانات، تجهیزات و نعمات است که از طرف مافوق به وی اعطا شده است. در مواردی است که وقتی به کسی مسئولیت داده شده و به تناسب آن امکاناتی را در اختیار وی قرار می گیرد، بدون توجه به معطی اصلی و اینکه این انتصاب ها اعتباری و قراردادی است، پست، امکانات و داشته ها، آنچنان او را مشغول کرده که گویی از روز اول با آن ها متولد شده است و به همین دلیل با رسیدن به قدرت کم کم غرق غرور و غفلت شده و همه ارزش ها و قید و بندها و ضوابطی که رعایت آن ها از قبل پذیرفته، به دست فراموشی سپرده و در خود کامگی فرو می رود.
در مقابل افرادی هم هستند که به هنگام نیل به قدرت، بار سنگینی از مسئولیت ها را بر دوش خود احساس می کنند و بیش از همیشه به اتصال و برقراری ارتباط با مافوق می اندیشند؛ درست همان گونه که سلیمان بعد از آن همه قدرت، مهمترین چیزی که از خداوند طلب می کند، ادای شکر او و استفاده از این مواهب در مسیر رضای او و آسایش بندگان خداست: (فتبسّم ضاحکا مّن قولها و قال ربّ أوزعنی أن أشکر نعمتک الّتی أنعمت علی و علی والدیّ و أن أعمل صالحا و ترضاه و أدخلنی برحمتک فی عبادک الصّالحین)(33) بدین معنی که سلیمان وقتی از نعمت الهی «درک حرف مورچه»، احساس لذت می نماید، به جای غرور، بلافاصله آن را ناشی از معطی اصلی و خداوند دانسته و از او می خواهد که راه شکر گزاری نعمات خود را به او بیاموزد؛ چرا که اصولاً هر نعمتی شکری متناسب با خود را می طلبد و درک شکر گزاری متناسب با آن جز با هدایت، راهنمایی و دلالت خداوند مسیر نیست؛ این امر در رابطه با کارهای سازمانی بدان معنی است که مدیر باید ضمن ارائه دستور العمل های مناسب با انجام مسئولیت، راه انجام درست آن را هموار بنماید و در انجام آن فرد را آزاد و رها نگذارد، بلکه او را راهنمایی کند.
وقتی حضرت سلیمان با داشتن آن قدرت و حکومت بی نظیر، تقاضای انجام مداوم عمل صالح و توفیق قرار گرفتن در زمره بندگان صالح خدا را مینماید، از این تعبیر، روشن می شود که هدف از به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح، شایسته و ارزشمند بوده و بقیه هر چه هست مقدمه ای برای آن محسوب می شود و عمل صالح نیز مقدمه ای برای جلب خشنودی و رضای خدا (که هدف نهایی و غایه الغایات است) می باشد. گاه انسان عمل صالحی را انجام می دهد اما این معنی جزء ذات، روح و بافت وجودیش نشده است؛ حضرت سلیمان از خدا می خواهد که آن قدر مشمول عنایت پروردگار قرار گیرد که صالح بودن از عملش فراتر رود و در درون جان و اعماق وجودیش نفوذ کند و این جز با رحمت خدا امکان پذیر نیست. بنابراین می توان نتیجه گرفت که جهت کلی حاکم بر رابطه مادون و مافوق، در نهایت باید در هدف غایی یعنی پرستش و رضای خدا منحل گردد و تا عمق وجودی و ابعاد سازمان پخش شده و همه زوایای آن را بپوشاند؛ تنها در چنین صورتی است که ماهیت ارتباط را می توان الهی دانست.

2/2/3- کیفیت رابطه مادون و مافوق

رابطه مادون با مافوق باید به گونه ای باشد که همیشه با توجه به شرایط و مقتضیات صورت بگیرد و در آن زیردست به موقعیت ها و شرایطی که ما فوق در آن قرار دارد، توجه نموده و موضعگیری متناسب با آن داشته باشد. وقتی هدهد در جمع لشکریان سلیمان نیست و حضرت سلیمان سراغ او را می گیرد و به دلیل عبرت گیری دیگران، نسبت به مجازات او خط و نشان هایی می کشد، آن گاه که هدهد باز می گردد، بلافاصله متوجه می شود که وضعیت بحرانی است و آثار خشم را در چهره سلیمان مشاهده می نماید و لذا متناسب با این وضع بحرانی و درکی که از روحیات مافوق خود دارد، درصدد کاهش خشم سلیمان بر می آید و لذا بدون اتلاف وقت و با بیان کلی و اجمالی علت غیبت، سعی می نماید نظر حضرت سلیمان را به امری نسبتاً نو و جدید جلب کرده و در عین حال با موجه جلوه دادن خطای خود، سلیمان را از اقدام بر علیه خود بازدارد «فکمت غیر بعید فقال احطت بمالم تحط به و حبتک من سبا بنباء یقین» هدهد پس از اندکی مکث گفت من به چیزی که تو از آن در جهان آگاه نشده ای خبر یافتن و از ملک سبا به طور یقین تو را خبری مهم آوردم». هوشیاری هدهد نسبت به درک مقتضیات و حساسیتهای مافوق خود، وی را به طرح مسأله ای دقیق و حیاتی از نظر او می کشاند و آن اینکه اولاً آگاهی حضرت سلیمان و اطلاق آن را زیرسؤال می برد و ثانیاً ادعا می کند که خبری مهم و جدید برای وی آورده است و هر دو این ها موجب می شود که سلیمان رغبتی برای ادامه جریان پیش آمده، از خود نشان می دهد و ضمن تأخیر در مجازات هدهد، خشم خود را فرو نشانده و هدهد فرصت یابد ماجرا را به نحو کامل بیان کند.
در هر حال مجموعه اخباری که هدهد بیان می کند، کیفیت ارائه آن ها به گونه ای است که تقریباً در راستای همان هدفی است که سلیمان تعقیب می کند؛ یعنی هدهد ضمن درک اهداف مافوق خود، سعی در تعقیب آن ها دارد و با بیان گفته های باب طبع مسئوول، تلاش می نماید هم از خشم او بکاهد و هم توجه او را به این جلب کند که وی هدف اصلی را فراموش نکرده و اگر غیبتی صورت گرفته، غیرعمدی و در راستای انجام وظیفه بوده است؛ چه اینکه هدهد با بیان وضعیت ملکه سبا از حیث امکانات، مواهب، نوع رهبری آن ها، ساختار و تشکیلات و سرانجام وضع اعتقادی و جهت کلی حاکم بر رفتار آن ها، نشان داده که اهدافی غیر از پرستش خدای متعال، در کنار سلیمان، در حال تعقیب و انجام است و باید در برابر آن موضعگیری مناسبی صورت بگیرد.
رابطه مادون و مافوق باید به گونه ای باشد که مادون با حفظ کلیه شئونات، کمال آزادی و اطمینان را در ارائه مطلب و گزارش خود داشته و بتواند به راحتی نسبت به مافوق گزارش داده، وی را از کم و کیف امورآگاه سازد و نه اینکه احساس بیم و ترس داشته و به کتمان حقایق تشویق گردد؛ قطعاً چنین فضایی به مرور در سازمان به وجود می آید و هر فرد زیر دست به تجربه در می یابد که نحوه رفتار او در برابر مافوق چگونه باید باشد و چه آثاری دارد. وقتی هدهد که در مقایسه با عظمت سلیمان و علم و آگاهی او بیش از کاهی در برابر کوهی نیست، از آنچنان آزادی و جسارت برخوردار است که در برابر کوهی نیست، از آن چنان آزادی و جسارت برخوردار است که در برابر همه لشکریان، رو به سلیمان کرده و به وی می گوید (أحطت بما لم تحط به)(34) (من به چیزی آگاهی دارم که تو بدان واقف نیستی) این امر مبین آن است که:
اولاً در فضای سازمانی، «نظام ارتباطات» باید به گونه ای باشدکه آزادی افراد بر اساس حقی که دارند تضمین شود؛ به گونه ای که مطمئن باشند که اگر حرف حقی را زدند، همیشه گوشی شنوا برای آن وجود دارد و نه اینکه «حرف حق تلخ باشد» بلکه بر عکس شیرین ترین حرف ها همان حرف حق باشد. ثانیاً مدیر و مافوق باید طوری با افراد برخورد داشته باشد که همیشه صراحت لهجه داشته و بدون ترس و واهمه حرف خود را بگویند؛ به نحوی که زمینه های تملق گویی از سازمان برچیده شود.

3/3- ویژگی هایی در رابطه با مافوق با مادون

توجه به نحوه برخورد حضرت سلیمان و هدهد و همچنین ملکه سبا و زیردستان خود، به عنوان یک الگوی رفتاری، می تواند نکات مختلفی را در رابطه با نحوه ارتباط مافوق و مادون منعکس سازد که ذیلاً به بعضی از آن ها اشاره می شود.

1/3/3- اعتماد

وقتی هدهد به طور مجمل و کلی قضیه ملکه سبا را بیان کرده و به خصوص سلیمان را بی خبر از آن قلمداد می نماید، حضرت سلیمان با اجازه دادن به هدهد در بیان کامل ماجرا، اعتماد خود را به زیردستان نشان می دهد؛ یعنی باید جوری حاکم بر سازمان باشد که مبتنی بر اعتماد متقابل مادون و مافوق باشد.

2/3/3- شنوایی صبورانه

صبر و تحمل و سکوت حضرت سلیمان در برابر گفته های هدهد و گوش دادن صبورانه به تشریح و تبیین مطلب از جانب او، خود دال بر آن است که در فضای سازمانی، مدیر باید مهارت شنیدن را در خود تقویت کند، چرا که بسیاری از مشکلات و تعارضات سازمانی در اثر خوب گوش دادن حرف دیگران شناخته شده و به موقع از بین می رود؛ از طرف دیگر این امر موجب ایجاد انگیزه و دلگرمی زیردستان و ایجاد تعلق بیشتر نسبت به اهداف سازمانی می شود.

3/3/3- عدم مطلق نگری

این که موجود کوچکی چون هدهد، مطلبی را می داند که سلیمان از آن بی خبر است (أحطت بما لم تحط به) دال بر این است که وسعت دامنه علم و ابعاد بی نهایت هستی، ایجاب می نماید که انسان هر اندازه هم که دارای دانش باشد، حتی اگر سلیمان پیامبر باشد، باز نمی تواند علم خود را مطلق بداند، چرا که علم مطلق را تنها خدا داراست و انسان محدود، به دلیل محدودیت ظرفیت وجودی اش، خواه ناخواه علم او هم محدود است و نکته بسیار مهم توجه و اذعان به این امر است، چرا که اصولاًدر همین احساس ضعف و ناتوانی است که می توان به قدرت و اطلاق علم خداوند پی برد و چه بسا که بر اثر غفلت، انسان گمان می کند که دانای همه امور است و عجب به علم خود پیدا کرده و در واقع علم او بجای اینکه چراغ راه او گردد و به حقیقت علم رهنمونش گردد، بر عکس حجابی اکبر برای او گشته و مانع از دیدن حقایق می شود (العلم حجاب الاکبر). بنابراین همیشه باید ضمن اذعان به خصلت «تدریجی الحصول بودن علم»، تنها به منزله ابزار و وسیله پرستش حق، به آن نگریست و توجه داشت که چه بسا ممکن است کوچکترین افراد از مسایلی آگاه شوند که بزرگترین دانشمندان و قدرتمندان، از آن بی خبر باشند؛ به خصوص در سازمان اجتماعی بشر نیازهای متقابل، آن قدر زیاد است که گاه سلیمان هم محتاج یک پرنده شده و به علم و آگاهی جدید او نیاز پیدا می کند.

4/3/3- اندیشه هوشمندانه

اگر چه مدیر باید نسبت به زیردستان اعتماد نماید و خوب به حرف های آنان گوش دهد ولی نکته مهم این است که به دلیل اینکه قضاوت و تصمیم گیری نسبت به سرنوشت متخلفین امری بسیار حساس و اثر گذار بر جریان کلی حرکت در سازمان می باشد، قبل از هر گونه تصمیمی، باید تدبر و تفکر و اندیشه را سرلوحه کار خویش قرار دهد و پیرامون موضوع و جوانب آن و پیامدهای مختلفش خوب بیندیشد تا دچار پشیمانی نشود.
5/3/3- تردید عاقلانه
حضرت سلیمان بعد از شنیدن صبورانه گفته های هدهد بلافاصله به قضاوت نمی پردازد و می گوید باید دید که تو راست می گویی و یا دروغ (قال سننظر أصدقت أم کنت من الکاذبین) (35) دقت در این فراز از کلام سلیمان و شروع با «سننظر» دال بر این است که در مسایل مهم و سرنوشت ساز، حتی نسبت به اطلاعاتی که از ناحیه یک فرد عادی می رسد، باید توجه نمود و به تأمل پیرامون آن پرداخت و تحقیقات لازم را راجع به آن انجام داد. به عبارت دیگر سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم نمود ونه سخن وی را بی دلیل تصدیق کرد، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد؛ این مطلب می تواند حاوی این نکته هم باشد که علیرغم اینکه هدهد در توصیف وضعیت ملکه ی سبا، دقیقاً هماهنگ با اهداف سلیمان صحبت کرده و گزارش می دهد، ولی روح بزرگ سلیمان مانع از آن می شود که به صرف تمجید و ستایش هدهد، آن را مبنای پذیرش قطعی گفته های او قرار دهد، بلکه مجموعه بیانات وی را پایه تحقیق قرار می دهد.

6/3/3- تصمیم گیر مبتنی بر اطلاعات

اصولاً تصمیم گیری فعال و دوری از عکس العمل های منفعلانه، لازمه اش اخذ اطلاعات مناسب با موضوع و سپس تصمیم گیری بر اساس آن هاست. همان گونه که شک و تردید عاقلانه، اساس رشد فکری و رسیدن به حقایق می باشد، به همان نسبت ماندن در شک و تردید و دو دلی، نمی تواند منجر به تصمیم گیری شود و باید آن را به یقین تبدیل کرده، زمینه تصمیم گیری قاطعانه را فراهم نمود، و این امر میسر نیست الا از طریق گردآوری و جمع آوری اطلاعات همه جانبه پیرامون موضوع.
اگرچه در اثر تفکر و شک و تردید نسبت به توصیف و تبیین امور توسط هدهد، فرضیات مختلفی راجع به حقیقت مطلب شکل گرفته است، ولی آزمون این فرضیات نیاز به اطلاعات دارد تا مشخص کندکدام فرضیات مطابق با واقع و کدام نادرست است.

7/3/3- پیگیری مجدانه کارها

وقتی به هدهد دستور داده می شود که منتظر بمان تا جواب نامه و عکس العمل آن ها را بیاوری، دال بر این است که باید در رابطه با پیگیری امور جدید به خرج داد و تا حصول به نتیجه آن را تعقیب نمود.
جمع آوری اطلاعات و فراهم نمودن زمینه تصمیم گیری دقیق و درست، نیاز به تحقیق و بررسی موضوع دارد. به عبارت دیگر اگرچه اطلاعات اولیه، فضایی را برای تصمیم گیری فراهم آورده است، اما چک کردن اطلاعات اولیه نیاز به تفحص و جستجو دارد.
به همین دلیل است که سلیمان برای انجام تحقیق و بررسی پیرامون اخباری که هدهد داده، ضمن نوشتن نامه ای، خود هدهد را مأمور می کند که ادعای خویش را، از طریق آوردن جواب نامه، به اثبات برساند: (اذهب بّکتابی هذا فألقه إلیهم ثم تولّ عنهم فانظر ماذا یرجعون) (36) (این نامه مرا ببر و بر آن ها بیفکن و سپس در گوشه ای توقف کن و ببین آن ها چه عکس العملی نشان می دهند).
نحوه بررسی و تحقیق حضرت سلیمان در رابطه با صحت و سقم گفته های هدهد، به عنوان یک الگوی مدیریتی می تواند مبین نکاتی چند باشد که ذیلاً به بعضی از مهم ترین آن ها اشاره می گردد.
این که برای برقراری ارتباط با دیگران و تبادل فکر و عقیده چه شکل و مکانیزمی بهترین است، بر می گردد به شرایط و مقتضیات؛ چه اینکه حضرت سلیمان با توجه به وضعیت و موقعیت، برای داد و ستد مفاهیم، مکانیزمی خاص را انتخاب می کند. یعنی با توجه به این که ابزار و کانال ارتباطی یک پرنده است نامه نگاری را بهترین شیوه، تشخیص می دهد و لذا به هدهد می گوید «اذهب به کتابی» (با نامه من به سوی آن ها برو... ) در هر حال از آن جا که هر گونه تحقیق نیاز به تهیه گزارش و جمع آوری اطلاعات راجع به موضوع دارد، حضرت سلیمان بدین طریق هم گزارش گر و کسی که مسئول تحقیق می گردد را مشخص می نماید و هم شیوه و روش تحقیق را (که در واقع ارسال نوعی سؤال و اخذ جواب آن می باشد) تعیین می کند.
توجه به ظاهر و همچنین محتوای نامه سلیمان به گونه ای است که می توان آن را الگویی برای نامه نگاری و برقراری ارتباط از طریق آن و در عین حال نوعی خاص از گزارشگری مبتنی بر شرایط دانست «بسم الله الرحمن الرحیم الا تعلو علی و اتونی مسلمین» بدین معنی که اصولاً نامه بخصوص بین سطوح بالای مدیریت باید حساب شده، مختصر و با کلمات اندک و حداقل جان سخن را بیان نماید چرا که نامه هر فرد می تواند دلیل بر شخصیت او باشد.
در همین رابطه در نهج البلاغه آمده است که «رسولک ترجمان عقلک و کتابک ابلغ من ینطق عنک» (37) (فرستاده تو بازگو کننده عقل توست و نامه ات گویاترین چیزی است که از تو سخن می گوید) همین طور از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که «یستدل بکتاب الرجل علی عقله و موضع بصیرته و برسوله علی فهمه و فطنته» (38) (نامه انسان، دلیلی است بر میزان عقل او و مقدار بصیرت او و فرستاده او نشانه ای است از مقدار فهم و ذکاوت او).
نامه سلیمان در سه محور اصلی تنظیم شده که در عین اختصار منظور خود را رسانده است؛ شروع آن با نام خداوند و بیان وصف رحمانیت و رحیمیت اوست (بسم الله الرحمن الرحیم) که در واقع از همان اول ضمن معرفی خداوند، صفات برجسته او را متذکر می شود و در متن نامه گیرندگان و مخاطبین را توصیه و کنترل هوای نفس و ترک برتری جویی (که سرچشمه بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی است) می کند که «الا تعلوا علی» و سرانجام از آن ها می خواهد که در برابر حق تسلیم شوند «و اتونی مسلمین».
خلاصه اینکه مکاتبات باید به گونه ای باشد که اولاًجامع باشد به نحوی که مطلب را کاملاً برساند و در عین حال از زواید بری باشد؛ ثانیاً در حد ممکن به اختصار برگزار شود که قطعاً اختصار آن بستگی به این دارد که طرف نامه کیست و تا چه حدی باید در جریان امور قرار بگیرد.

8/3/3- حمایت مستمر و دائمی

یکی از نکات بسیار مهم در مدیریت حمایت دائمی و مستمر از افراد زیردست در رابطه با مأموریتی که به آن ها واگذار نموده، می باشد که این حمایت و تقویت، هم جنبه ی مادی دارد و هم جنبه روحی و روانی.
وقتی خداوند به کیفیت جریان برخورد موسی و فرعون می پردازد، آنجا که ساحران طنابها و عصاهایشان بذهن متحرک می رسد و موجب ایجاد ترس خفیف توأم با دلهره در موسی می گردد، از آنجا که همیشه ناظر بر وضعیت است، به او وحی می کند که نترس که تو مسلماً پیروز و برتری (قلنا لا تخف إنّکَ أنت الأعلی)(39) و سپس برای تقویت روحیه او پرده حقیقت امر برداشته و راز موفقیت را در سستی بنیان کار آن ها می داند و می فرماید «و چیزی را که در دست داری بیفکن، تمام آنچه را که آن ها ساخته اند می بلعد چرا که آن تنها مکر ساحر است و ساحر هر کجا برود، رستگار نخواهد شد». (و ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر و لا یفلح السّاحر حیث أتی)(40) روح این مطلب مبنی برتری حرف حق و ریشه دار بودن آن و بر عکس تخیل و سست بنیانی حرف باطل باشد که و «إن الباطل کان ذهوقا» در هر حال این مطلب می تواند دلالت بر ضرورت حمایت ما فوق از تصمیمات زیردست و تقویت روانی و روحی او بنماید، چرا که اگر چه موسی (علیه السلام) به معجزه عصا مجهز بود، ولی باز هم در دلش ایجاد خوف گردیده و لذاست که خداوند ضمن جلب توجه او به قدرت واقعی که دارد، به تقویت روحی او می پردازد. به عبارت دیگر ابزار و تجهیزات و امور مادی به تنهایی کاری از آن ها بر نمی آید و در کنار آن ها باید به امور روحی و معنوی هم توجه شود، چرا که این دو بعد قابل تفکیک از هم نیستند.
علاوه بر این، مسأله کوچک شمردن مشکلات و اینکه خیلی از کارها هست که به ظاهر بزرگ جلوه می کند و به قول معروف چشم از آن ها می ترسد ولی با اندک دقت می توان به تهی و طبل مانند بودن آن ها پی برد، هم نکته دیگری است که می توان از آیه فوق استنباط نمود، کما اینکه خداوند با سست و بی پایه توصیف کردن کار فرعون و ساحران، موجب دلگرمی، تقویت روحیه و رفع ترس از وجود او می گردد و وی را ثابت قدم در تداوم مبارزه می نماید.

9/3/3- خوف و رجاء

رهبری و مدیریت در سازمان باید به نحوی با زیردستان رفتار نمایدکه همیشه در حالتی بین خوف و رجاء قرار داشته باشند؛ به گونه ای که اگر خلافی از آن ها سر زد با ضوابطی خاص عذر پذیری را شیوه خود ساخته، راه و زمینه اصلاح و بازگشت برای خود را همواره ببینند. و اگر مدیر طوری عمل نماید که خطا کاران، دیگر راهی برای بازگشت نداشته باشند، در این صورت از روی ناچاری با این تصور که بالاتر از سیاهی رنگی نیست، دست به کارهای خطرناک می زنند. بنابراین باید رهبری طوری رفتار کند که نوعی جو و فضا در سازمان ایجاد شود که تقید به قوانین را تشویق کند و در همان حال نوعی ترس توأم با احترام نسبت به مدیر وجود داشته و در یک کلام فرهنگ سازمانی «خوف و رجاء» را منعکس نماید؛ در عین حال چنانچه کسی احیاناً خطایی نمود، روحیه عذرپذیری بر سخت گیری های بی جا، غلبه داشته باشد؛ مگر در مواردی که خلاف، سنگین و غیر قابل بخشش باشد. خداوند در همین رابطه می فرماید: (و إنّی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاًثمّ اهتدی)(41)
قرآن کریم انبیاء الهی را که مدیران مجموع جامعه اسلامی در مسایل مربوط به زندگی دنیوی و اخروی هستند را «نوید بخش» و «بیم دهنده» می نامد؛ جمع این دو صفت ظاهراً متضاد، در واقع به معنی همان فرهنگ سازمانی «خوف و رجا» و ضرورت حاکمیت آن بر هر مجموعه انسانی می باشد و بدین معناست که در هر سازمان باید ترکیبی از «بیم و امید» حاکم باشد، چرا که «نوید» تنها مایه جرأت و مخالفت می گردد و افراد را در خلاف خود جری تر می نماید و «بیم» تنها، مایه یأس و ناامیدی را فراهم می سازد. اگر مدیر یک سازمان در مقابل خلاف کاری ها و کارشکنی های زیردستان پیوسته لبخند زده و آن را نادیده بگیرد، روح جرأت و تکرار خلاف در آن ها زنده می کند و به تدریج قلمرو مدیریت به نابسامانی کشیده می شود. همچنانکه اگر در مقابل کوچکترین خلاف هم، بدون رعایت تناسب مجازات با آن، سخت ترین مجازات را قائل شده و از خود روح اغماض نشان ندهد، این کار، روح یأس و نومیدی را در زیردستان پدید می آورد؛ به گونه ای که اگر یکبار خلاف کردند در صدد جبران آن بر نمی آیند و از تکرار آن نمی هراسند زیرا می دانند که عفو و اغماضی مطلقاً وجود ندارد.
برخورد حضرت سلیمان و نوع خط و نشان کشیدن در برابر هدهد، دقیقاً مصداقی از برخورد در فضای «خوف و رجا» می باشد.

10/3/3- انگیزش

بحث نیازها و توجه آن ها در مسیر ایجاد و گسترش انگیزش در سازمان، از جمله مباحث بسیار مهم و اصلی در مدیریت می باشد؛ ولی نکته حیاتی در این باب توجه کافی به نیازهای معنوی و کمال یابی انسان هاست. اگر چه توجه به نیازهای مادی و فیزیولوژیک از جمله ضروریات است؛ اما کافی نیست و در کنار آن کنترل تمایلات و انگیزه ها و نیازها و نیازهای معنوی را هم باید مدنظر داشت.
وقتی حضرت آدم در بهشت قرار گرفته و از همه نعمات الهی برخوردار است و هیچ کمبودی از این زاویه احساس نمی کند، شیطان برای فریب و اغوای او، از راه انگیزه ها و کمال طلبی وارد می شود و با «انگیزه زندگی جاوید و بهره برداری جاودانه از نعمات» او را اغوا می کند: (فوسوس إلیه الشّیطان قال یا آدم هل أدلّک علی شجره الخلد و ملک لّایبلی) (42) پس شیطان او را وسوسه کرد و گفت ای آدم، آیا می خواهی ترا به درخت عمر جاویدان و ملک فناناپذیر راهنمایی کنم) این امر دال بر آن است که مدیر در سازمان باید هم به نیازهای مادی و هم به نیازهای معنوی افراد توجه داشته باشد و در این میان توجه به موقعیت و شرایط می تواند نیازهای مورد نظر را بیشتر تبیین بنماید.
ولی در عین حال یک مطلب غیر قابل انکار این است که نهایت نیازهای معنوی، «کمال طلبی» است و هیچ کس حرکتی نمی کند، مگر آنکه نوعی کمال وجودی و رهایی از نقصی در آن تصور می کند. البته طبیعی است که مصداق واقعی کمال یکی بیش نیست و این کمال تنها در چارچوب فلسفه الهی و در ارتباط با کمال مطلق می تواند مفهوم درست و دقیق خود را پیدا کند و هر آنچه که ربطی با آن پیدا نکند، در واقع امری است خودیافته و یا خود بافته که در قالب کمال تعقیب می گردد، ولی ماهیت واقعی آن چیزی جز نقص نیست.
11/3/3- شفقت و دلسوزی:
رهبر اثر بخش کسی است که در هر حال و موقعیت نسبت به جمع تحت فرمان خود نظارت داشته و آن ها را از تهدیدهای مختلفی که در کمینشان است با خبر کرده و با شفقت و دلسوزی به هدایت آن ها بپردازد. وقتی حضرت سلیمان و لشگریانش به سرزمین مورچگان می رسد، فرمانده مورچگان فریاد می زند که: (قالت نمله: یا أیّها الناس النّمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون) (43) (ای مورچگان به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند، در حالی که نمی فهمند) این امر دال بر ضروریت توجه مدیر و رهبری دلسوز به تغییرات محیطی و فرصت ها و تهدیداتی که به واسطه آن به وجودمی آید و ایجاد زمینه های جهت بهترین استفاده از فرصت ها و برخورد معقول و بهینه با تهدیدات می باشد، به گونه ای که در نهایت همگی در مسیر تحقق اهداف جهت دهی شوند.

پی نوشت ها :

1- استادیار گروه مدیریت پردیس قم دانشگاه تهران
2- The Managerial Process Model
3- The Managerial Process Model
4- Doing the right Things
5- Efficiency
6- Effectiveness
7- Doing the things right
8- دسلر،، ص67.
9- الوانی سید مهدی، 1370.
10- نمل/21.
11- نمل/27.
12- نمل/28.
13- نمل/35.
14- الحیاه، جلد1، ص165.
15- نمل/29- 31.
16- نمل/32.
17- مکارم شیرازی و همکاران، 1374، ص454.
18- نمل /33.
19- نمل/34.
20- نمل/35.
21- بلانچارد، 1369.
22- نمل/37.
23- انفال/60.
24- نمل/40.
25- طه/131.
26- نمل/36.
27- نمل/37.
28- نمل/39.
29- نمل/40.
30- نمل/15.
31- نمل/15.
32- جامع المقدمات، ص1.
33- نمل/19.
34- نمل / 22 .
35- نمل / 27 .
36- نمل/28 .
37- مکارم شیرازی و همکاران، 1374، ص458.
38- مجلسی، ج76، ص 50 .
39- طه/68.
40- طه/69.
41- طه/82 .
42- طه/ 120.
43- نمل/18.

منابع:
1- الوانی، سید مهدی «مدیریت عمومی»- نشر نی، چاپ چهارم، تهران، 1370.
2- الحیاه، جلد 1، ص165.
3- بلانچارد، کنت ایچ؛ هرسی، پاول؛ «مدیریت رفتار سازمانی»، چاپ سوم، ترجمه قاسم کبیری، انتشارات جهاد دانشگاهی، 1369.
4- جامع المقدمات
5- دشتی، محمد، «ترجمه نهج البلاغه»، موسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، قم، 1383.
6- فیض الاسلام، علی نقی، نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله ی 301.
7- قرآن مجید- سوره نمل- آیه های 40، 39، 37، 36، 35، 34، 28، 27، 21، 19، 15
8- قرآن مجید- سوره ی طه- آیه های 68، 69، 82، 120
9- کلوبندی، عبدالله، «معیارهای هفت گانه برای ارزیابی اثر بخشی سازمانی»، مجله تدبیر، شماره 56
10- گری دسلر- «مبانی مدیریت»، ترجمه داود مدنی، چاپ چهارم، تهران، انتشارات پیشبرد، 1372.
11- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، «تفسیر نمونه»، جلد 1374، 13
12- مجلسی، بحارالانوار، جلد76، ص50.
منبع: عباس نژاد، محسن؛ دعائی، حبیب الله؛ سیدی، حسین؛ (1389)، قرآن و مدیریت(2) (مجموعه مقالات)، تهران، مؤسسه نشرشهر، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.