نویسنده: پرویز مرزبان
هنر یونان، یعنی همان پدیده تاریخی که طی قرون بسیار پیوسته ما در بارور و منبع الهام پرور تمامی هنر اروپا، و احیاناً نفوذها و تأثیراتی در هنر و فرهنگ خاورزمین بوده است، تا نیمه دوم قرن هیجدهم میلادی یا به طور عمده ناشناخته مانده، و یا تنها در ماهیت آمیزه مبهمی از هنر «یونانی - رومی» مورد شناسایی قرار گرفته بود. در نیمه دوم قرن هیجدهم پژوهشهای وینکلمن(1)، باستانشناس و هنرشناس آلمانی، و در اوایل قرن نوزدهم مکشوف شدن مجموعه ای از پیکره های مرمرین و اصیل یونانی، راه را به سوی شناخت راستین هنر باستانی یونان گشود. ناگفته نگذاریم که آثار نامبرده را لُرد الگین(2) سفیر انگلیس در قسطنطنیه از ترکها خرید و در 1816 به موزه بریتانیایی در لندن فروخت، که در آن زمان مایه شگفتی باستانشناسان و مورخان شد، و از آن پس با عنوان «مرمرینه های الگین» شهرت جهانی یافت.
آغاز هنر یونان و جزایر وابسته به آن را باید در دو پایگاه نخستینش پیجویی کرد که عبارتند از: تمدن «مینوسی»(3) در جزیره کرِت (اقریطش) و نام گرفته از پادشاه مینوس(4) بنیانگذار اساطیری آن؛ و تمدن «میسنی» در ایالت میسِن(5) واقع در جنوب غربی خاک یونان. هنر مینوسی نیز پایه در عصر مفرغ پسین تعلق دارد و قدمتش به حدود 2800 ق م می رسد. هنر میسنی نیز پایه در عصر مفرغ دارد ولی قدمتش اندکی کمتر از 2000 ق م تخمین شده است. دوره های چندگانه هنر مینوسی از آغاز تا سده پانزدهم ق م به تقریب تعیین و تقسیم بندی شده است. در سده پانزدهم ق م ارتباط و تشابه میان آن دو تمدن بیش از همه وقت آشکار است. در 1400 ق م نوسوس(6) پایتخت کرت به غارت و ویرانی کشیده می شود، و از آن پس تا 1100 ق م تمدن مینوسی رو به افول می گذارد. از عمده آثار به دست آمده از تمدن کرت بقایای کاخهای سنگی پادشاهان و نقش برجسته کاریهای روی سنگ، و بیش از همه انواع سفالینه های منقوش است که هم از جهت هنری و هم از لحاظ تاریخی ارزش و اهمیت بسیار دارد.
هنر میسنی نیز از سده 19 تا 11 ق م به دوره های چندگانه تقسیم بندی شده است. چنانکه مشهود است، هنر متأخرتر میسنی در طول زمان و ضمن روابط اتفاقی خود با پادشاهی کرت از هنر مینوسی وامهایی گرفته و تأثیراتی پذیرفته است؛ ولی باید دانست که با وجود پاره ای مشابهتها، آن دو هنر با یکدیگر تفاوت بنیادی می داشته و در مسیر آرمانهای مختلف تحول می یافته اند. در تمدن میسین نیز کهن ترین و بارورترین پدیده هنری سفالگری منقوش بوده است؛ و در زمینه معماری بقایایی از ساختمانهای عمومی ستبر و سنگین با سنگهای قواره جسیم و مزین به پیکره ها و نقش برجسته کاریهایی از جانوران مهیب یا غول اندام از آن تمدن بر جا مانده است.
هنر یونان اصالتاً هنری طبیعتگر شناخته شده است، و هدف عمده آن دست یافتن کمال صوری و زیبایی آرمانی - یا جمال هنری - با رعایت اصول نظم و تعادل و تناسب و توازن و محاسبه فنی بوده است. ناگفته نگذاریم که برای پی بردن به هنر و فرهنگ یونان باستان باید نخست بر دو پدیده عمده آن آگهی یافت، که یکی اساطیر(7) یا مجموعه معتقدان دینی و افسانه های مربوط به ارباب انواع و الاهگان و عفریتان، و روابط کینه توزیهایشان با یکدیگر، و نیز مداخلات و میانجیگریهایشان در زندگی آدمیان است؛ و دیگری منظومه حماسی ایلیاد(8) اثر هومر(9)، نخستین شاعر بزرگ و بلند آوازه یونان در سنه احتمالی نزدیک به هزار ق م؛ و آن گزارشی است قهرمانی و شاعرانه از جنگ خانمانسوز یونان و تروا(10) [واقع در کناره شمال غربی آسیای صغیر] که مدت ده سال ادامه یافت، و وخامت آن به جایی رسید که پای خدایان اساطیری را به میان کشید، و به سقوط آتشسوزی و غارت تروا منجر شد. ایلیاد اثری بزرگ است که تا زمان حاضر چیزی ارزش ادبی و کمال هنری و بلندی مضامین خود را از دست نداده است.
هنر باستانی یونان به چهار دوره یا شیوه تقسیم شده است:
الف- دوره یا شیوه «هندسی»(11) [اواخر سده 11 ق م تا اواخر سده 8 ق م]، که مهمترین و فراوانترین آثار به دست آمده از آن سفالینه هایی با نقوش هندسی ساده و سامان یافته است؛ دیگر صنمکها یا بتهای کوچک اندام از گل صورتگری که با خامدستی اجرا شده است. لیکن از اوایل قرن هشتم ق م پیکره های کوچک اندام مفرغی، و بخصوص اسبهای مفرغی، نیز بر جا مانده است.
ب- دوره «کهن وش»(12) از آخر سده هشتم تا سنه 480 ق م، که شهر آتن توسط ایرانیان پیروز به غارت گرفته شد، دوام داشت. از همان اواخر سده هشتم شهرنشینی و تجارت و مسافرت در یونان گسترش یافت، و بر اثر آن بسیاری از مایه ها و نگاره های هنری از مشرق زمین، و بخصوص مصر و سوریه، در هنر یونان نفوذ کرد که خاصیت «خاورمآبی» بدان بخشید. این ویژگی خاورمآبی بعداً از یونان به اتروریا و روم و بیزانس اشاعه یافت و در هنر آن سرزمینها به نحوی اثر گذاشت. در اوایل سده هفتم ق م معماری ساختمانهای عمومی و پرستشگاهها، و همچنین پیکرتراشی به ماهیت رسمی خود درآمدند، و نقاشی نیز محتملاً در همان زمان چون هنری مشخص و مستقل متداول شد. خانه های شخصی هنوز شکوه و استحکام سنگی نیافته و با خشت و گل و چوب ساخته می شد، که طبعاً از بقایاشان چیزی بر جا نمانده است. فلزکاری با مهارت و جرئت بیشتر اجرا شد؛ نقش اندازی بر گلدان و جام و کاسه سفالین توان و رواج بسیار یافت. در پایان این دوره یعنی اوایل سده پنجم ق م کالبدشناسی و بصیرت بر حالات و حرکات اندام آدمی - که مبنای هر نوع هنر بازنمایی یا شیوه طبیعتگری را تشکیل می دهد - بیش از پیش در پیکرتراشی و نقش برجسته به کار رفت.
ج- دوره یا شیوه «کلاسیک»(13) یا «هلنی» در 480 ق م آغاز شد، و با به قدرت رسیدن اسکندر در 336 ق م پایان یافت. در آن زمان ثروت و توانایی حکومت و نظامات اجتماعی یونان، و بخصوص مرکز آتن در ایالت آتیکا، به اوج کمال رسید. معماری و پیکره سازی و نقش برجسته کاری به مرحله ای از شکوه سامان یافته و مهارت فنی و اعتدال و وقار و توازن، تعالی یافت که در سراسر دنیای آن زمان بی سابقه بود، و خود ملاک و میزانی شد برای انواع هنرها و شیوه های دوره های بعد. در نقاشی بُعد سوم به کار گرفته شد، و رعایت اصول ژرفانمایی در سده چهارم ق م به حد کمال رسید [نیم قرن پس از آنکه پیکرتراشی به حد کمال خود رسیده بود]. نقاشی روی سفال که یارای رقابت با آن دو هنر اصلی را نداشت از پا افتاد، و تدریجاً رو به انحطاط گذارد. فلزکاری و کنده کاری روی جواهر و سنگهای قیمتی، و سکّه سازی به نحو عالی اجرا شد. اکنون دیگر هنر کلاسیک از هر جهت و در هر زمینه تکامل و گسترش یافته و هدف اصلی خود را بر آفرینش زیبایی آرمانی حاصل از تناسب و توازن و اعتدال در قالبی منضبط و با بیان کامل هنری متکّی ساخته بود.
در همین سده پنجم ق م یا «عصر طلایی» تمدن یونان - که به نام پر افتخار پریکلس(14) سیاستمدار با رأی و تدبیر یونان «عصر پریکلس» نیز خوانده شده است - هنرمندان آگاه رسالاتی درباره اصول و موازین هنر خود نوشتند [متأسفانه اصلشان از میان رفته است]؛ و نمایشنامه نویسان بلند پایه ای چون سوفوکل(15) در نظم تراژدیهای جاودانی، و چون اریستوفان(16) در آفرینش کمدیهای نمونه، به مقام استادان مسلم هر دور و زمان رسیدند؛ و پیکرتراشانی چون فیدیاس(17) و کمی بعد پراکسیتل(18) شاهکارهای پایدار خود را در اوج کمال به وجود آوردند؛ و بازار نثر و نظم، فلسفه و پژوهش، ورزش و جنگاوری، آزادی و دمکراسی، تجارت و سیاحت، و انواع هنرهای اصلی و فرعی، از معماری گرفته تا شهرسازی و سکه زنی و موزاییک کاری و زرگری و بافندگی، گرم و شکوفان شد، آن هم به چنان پایه که مرکز آتن را تا قرنها بعد چون چشمه ای خشک نشدنی از دهشها و الهامات، و در مقام خاستگاه فرهنگ و هنر مغرب زمین، برقرار داشت.
دوره «یونانی مآبی»(19) یا «هلنیستیکی» از مرگ اسکندر در 323 ق م تا سنه 27 ق م تاریخ گذاری شده است. در این دوران یونان از جهات سیاست و کشورگشایی و سلطه گری به اوج قدرت خود رسید و نفوذ تمدنش از باختر به خاور دنیای آن زمان کشیده شد، لیکن در عالم هنر از پیشرفت و تعالی فرو ماند. پیروزیهای اسکندر مقدونی موجب بر هم ریختن نظام جمهوریهای خود مختار یا دولتشهرهای سرزمین یونان و برقراری امپراتوری پهناور اسکندر شد که تا مصر و سوریه و بین النهرین و ایران و بخش غربی هندوستان گسترش داشت، و به دست سرداران و دیوانیان یونانی اداره می شد. در عالم هنر، مهارت فنی و پویایی و ابتکار هنرمندانه دست در کار بود، ولی اهتمام هنرمندان بیشتر به متجلی ساختن شوکت و قدرت امپراتوری، و ابراز خصوصیات فردی، و آفرینش صحنه هایی هیجان انگیز و پر گیرودار موقوف می ماند، به طوری که دیگر از آن بینش آرمانی و وقار و اعتدال و آرامش و عمق هنر کلاسیک سهم قابلی بر جا نماند. با جمع آمدن ثروتهای خصوصی در دوران «یونانی مآبی» تقلید و حتّی بدلسازی از آثار دوره کلاسیک و گردآوری مجموعه های فردی از نفایس و نمونه های مشهور هنری رسم رایج شد، که خود عاملی بود در منحط کردن پیکره سازی یونان. نقش برجسته و نقاشی و هنرهای فرعی از رونق نسبی برخوردار ماند.
آغاز هنر یونان و جزایر وابسته به آن را باید در دو پایگاه نخستینش پیجویی کرد که عبارتند از: تمدن «مینوسی»(3) در جزیره کرِت (اقریطش) و نام گرفته از پادشاه مینوس(4) بنیانگذار اساطیری آن؛ و تمدن «میسنی» در ایالت میسِن(5) واقع در جنوب غربی خاک یونان. هنر مینوسی نیز پایه در عصر مفرغ پسین تعلق دارد و قدمتش به حدود 2800 ق م می رسد. هنر میسنی نیز پایه در عصر مفرغ دارد ولی قدمتش اندکی کمتر از 2000 ق م تخمین شده است. دوره های چندگانه هنر مینوسی از آغاز تا سده پانزدهم ق م به تقریب تعیین و تقسیم بندی شده است. در سده پانزدهم ق م ارتباط و تشابه میان آن دو تمدن بیش از همه وقت آشکار است. در 1400 ق م نوسوس(6) پایتخت کرت به غارت و ویرانی کشیده می شود، و از آن پس تا 1100 ق م تمدن مینوسی رو به افول می گذارد. از عمده آثار به دست آمده از تمدن کرت بقایای کاخهای سنگی پادشاهان و نقش برجسته کاریهای روی سنگ، و بیش از همه انواع سفالینه های منقوش است که هم از جهت هنری و هم از لحاظ تاریخی ارزش و اهمیت بسیار دارد.
هنر میسنی نیز از سده 19 تا 11 ق م به دوره های چندگانه تقسیم بندی شده است. چنانکه مشهود است، هنر متأخرتر میسنی در طول زمان و ضمن روابط اتفاقی خود با پادشاهی کرت از هنر مینوسی وامهایی گرفته و تأثیراتی پذیرفته است؛ ولی باید دانست که با وجود پاره ای مشابهتها، آن دو هنر با یکدیگر تفاوت بنیادی می داشته و در مسیر آرمانهای مختلف تحول می یافته اند. در تمدن میسین نیز کهن ترین و بارورترین پدیده هنری سفالگری منقوش بوده است؛ و در زمینه معماری بقایایی از ساختمانهای عمومی ستبر و سنگین با سنگهای قواره جسیم و مزین به پیکره ها و نقش برجسته کاریهایی از جانوران مهیب یا غول اندام از آن تمدن بر جا مانده است.
هنر سرزمین یونان
از حدود سده 11 ق م هنر سرزمین یونان را می توان چون پدیده ای مشخص مورد پژوهش قرار داد، و ما اینک به شرح کلیاتی از آن می پردازیم تا زمینه برای مطالعه سیر هنر در قرون بعد از میلاد و در سرزمینهای مختلف مغرب زمین آماده شود.هنر یونان اصالتاً هنری طبیعتگر شناخته شده است، و هدف عمده آن دست یافتن کمال صوری و زیبایی آرمانی - یا جمال هنری - با رعایت اصول نظم و تعادل و تناسب و توازن و محاسبه فنی بوده است. ناگفته نگذاریم که برای پی بردن به هنر و فرهنگ یونان باستان باید نخست بر دو پدیده عمده آن آگهی یافت، که یکی اساطیر(7) یا مجموعه معتقدان دینی و افسانه های مربوط به ارباب انواع و الاهگان و عفریتان، و روابط کینه توزیهایشان با یکدیگر، و نیز مداخلات و میانجیگریهایشان در زندگی آدمیان است؛ و دیگری منظومه حماسی ایلیاد(8) اثر هومر(9)، نخستین شاعر بزرگ و بلند آوازه یونان در سنه احتمالی نزدیک به هزار ق م؛ و آن گزارشی است قهرمانی و شاعرانه از جنگ خانمانسوز یونان و تروا(10) [واقع در کناره شمال غربی آسیای صغیر] که مدت ده سال ادامه یافت، و وخامت آن به جایی رسید که پای خدایان اساطیری را به میان کشید، و به سقوط آتشسوزی و غارت تروا منجر شد. ایلیاد اثری بزرگ است که تا زمان حاضر چیزی ارزش ادبی و کمال هنری و بلندی مضامین خود را از دست نداده است.
هنر باستانی یونان به چهار دوره یا شیوه تقسیم شده است:
الف- دوره یا شیوه «هندسی»(11) [اواخر سده 11 ق م تا اواخر سده 8 ق م]، که مهمترین و فراوانترین آثار به دست آمده از آن سفالینه هایی با نقوش هندسی ساده و سامان یافته است؛ دیگر صنمکها یا بتهای کوچک اندام از گل صورتگری که با خامدستی اجرا شده است. لیکن از اوایل قرن هشتم ق م پیکره های کوچک اندام مفرغی، و بخصوص اسبهای مفرغی، نیز بر جا مانده است.
ب- دوره «کهن وش»(12) از آخر سده هشتم تا سنه 480 ق م، که شهر آتن توسط ایرانیان پیروز به غارت گرفته شد، دوام داشت. از همان اواخر سده هشتم شهرنشینی و تجارت و مسافرت در یونان گسترش یافت، و بر اثر آن بسیاری از مایه ها و نگاره های هنری از مشرق زمین، و بخصوص مصر و سوریه، در هنر یونان نفوذ کرد که خاصیت «خاورمآبی» بدان بخشید. این ویژگی خاورمآبی بعداً از یونان به اتروریا و روم و بیزانس اشاعه یافت و در هنر آن سرزمینها به نحوی اثر گذاشت. در اوایل سده هفتم ق م معماری ساختمانهای عمومی و پرستشگاهها، و همچنین پیکرتراشی به ماهیت رسمی خود درآمدند، و نقاشی نیز محتملاً در همان زمان چون هنری مشخص و مستقل متداول شد. خانه های شخصی هنوز شکوه و استحکام سنگی نیافته و با خشت و گل و چوب ساخته می شد، که طبعاً از بقایاشان چیزی بر جا نمانده است. فلزکاری با مهارت و جرئت بیشتر اجرا شد؛ نقش اندازی بر گلدان و جام و کاسه سفالین توان و رواج بسیار یافت. در پایان این دوره یعنی اوایل سده پنجم ق م کالبدشناسی و بصیرت بر حالات و حرکات اندام آدمی - که مبنای هر نوع هنر بازنمایی یا شیوه طبیعتگری را تشکیل می دهد - بیش از پیش در پیکرتراشی و نقش برجسته به کار رفت.
ج- دوره یا شیوه «کلاسیک»(13) یا «هلنی» در 480 ق م آغاز شد، و با به قدرت رسیدن اسکندر در 336 ق م پایان یافت. در آن زمان ثروت و توانایی حکومت و نظامات اجتماعی یونان، و بخصوص مرکز آتن در ایالت آتیکا، به اوج کمال رسید. معماری و پیکره سازی و نقش برجسته کاری به مرحله ای از شکوه سامان یافته و مهارت فنی و اعتدال و وقار و توازن، تعالی یافت که در سراسر دنیای آن زمان بی سابقه بود، و خود ملاک و میزانی شد برای انواع هنرها و شیوه های دوره های بعد. در نقاشی بُعد سوم به کار گرفته شد، و رعایت اصول ژرفانمایی در سده چهارم ق م به حد کمال رسید [نیم قرن پس از آنکه پیکرتراشی به حد کمال خود رسیده بود]. نقاشی روی سفال که یارای رقابت با آن دو هنر اصلی را نداشت از پا افتاد، و تدریجاً رو به انحطاط گذارد. فلزکاری و کنده کاری روی جواهر و سنگهای قیمتی، و سکّه سازی به نحو عالی اجرا شد. اکنون دیگر هنر کلاسیک از هر جهت و در هر زمینه تکامل و گسترش یافته و هدف اصلی خود را بر آفرینش زیبایی آرمانی حاصل از تناسب و توازن و اعتدال در قالبی منضبط و با بیان کامل هنری متکّی ساخته بود.
در همین سده پنجم ق م یا «عصر طلایی» تمدن یونان - که به نام پر افتخار پریکلس(14) سیاستمدار با رأی و تدبیر یونان «عصر پریکلس» نیز خوانده شده است - هنرمندان آگاه رسالاتی درباره اصول و موازین هنر خود نوشتند [متأسفانه اصلشان از میان رفته است]؛ و نمایشنامه نویسان بلند پایه ای چون سوفوکل(15) در نظم تراژدیهای جاودانی، و چون اریستوفان(16) در آفرینش کمدیهای نمونه، به مقام استادان مسلم هر دور و زمان رسیدند؛ و پیکرتراشانی چون فیدیاس(17) و کمی بعد پراکسیتل(18) شاهکارهای پایدار خود را در اوج کمال به وجود آوردند؛ و بازار نثر و نظم، فلسفه و پژوهش، ورزش و جنگاوری، آزادی و دمکراسی، تجارت و سیاحت، و انواع هنرهای اصلی و فرعی، از معماری گرفته تا شهرسازی و سکه زنی و موزاییک کاری و زرگری و بافندگی، گرم و شکوفان شد، آن هم به چنان پایه که مرکز آتن را تا قرنها بعد چون چشمه ای خشک نشدنی از دهشها و الهامات، و در مقام خاستگاه فرهنگ و هنر مغرب زمین، برقرار داشت.
دوره «یونانی مآبی»(19) یا «هلنیستیکی» از مرگ اسکندر در 323 ق م تا سنه 27 ق م تاریخ گذاری شده است. در این دوران یونان از جهات سیاست و کشورگشایی و سلطه گری به اوج قدرت خود رسید و نفوذ تمدنش از باختر به خاور دنیای آن زمان کشیده شد، لیکن در عالم هنر از پیشرفت و تعالی فرو ماند. پیروزیهای اسکندر مقدونی موجب بر هم ریختن نظام جمهوریهای خود مختار یا دولتشهرهای سرزمین یونان و برقراری امپراتوری پهناور اسکندر شد که تا مصر و سوریه و بین النهرین و ایران و بخش غربی هندوستان گسترش داشت، و به دست سرداران و دیوانیان یونانی اداره می شد. در عالم هنر، مهارت فنی و پویایی و ابتکار هنرمندانه دست در کار بود، ولی اهتمام هنرمندان بیشتر به متجلی ساختن شوکت و قدرت امپراتوری، و ابراز خصوصیات فردی، و آفرینش صحنه هایی هیجان انگیز و پر گیرودار موقوف می ماند، به طوری که دیگر از آن بینش آرمانی و وقار و اعتدال و آرامش و عمق هنر کلاسیک سهم قابلی بر جا نماند. با جمع آمدن ثروتهای خصوصی در دوران «یونانی مآبی» تقلید و حتّی بدلسازی از آثار دوره کلاسیک و گردآوری مجموعه های فردی از نفایس و نمونه های مشهور هنری رسم رایج شد، که خود عاملی بود در منحط کردن پیکره سازی یونان. نقش برجسته و نقاشی و هنرهای فرعی از رونق نسبی برخوردار ماند.
پی نوشت ها :
1. Winckelmann
2. Lord Elgin
3. Minoan
4. Minos
5. Mycene یا میکن
6. Cnossos
7. mythology
8. Iliad
9. Homer
10. Troie، به انگلیسی: Troy
11. Geometric
12. Archaic
13. Classic
14. Pericles
15. Sophocles
16.Aristophanes
17. Phidias
18. Praxiteles
19. Hellenistic Period