هنر ایران باستان

از دوره پارینه سنگی نجد ایران، در کاوش غاری در «تنگ پَبده» [کوههای بختیاری، شمال شرقی شوشتر] ابزارها و سلاحهایی از سنگ ناصاف [چکش، پیکان، تیغه و تبرسنگی]، و در نواحی «همیان» و «میرملاس» و «دوشه» از
پنجشنبه، 9 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر ایران باستان
هنر ایران باستان

نویسنده: پرویز مرزبان



 
از دوره پارینه سنگی نجد ایران، در کاوش غاری در «تنگ پَبده» [کوههای بختیاری، شمال شرقی شوشتر] ابزارها و سلاحهایی از سنگ ناصاف [چکش، پیکان، تیغه و تبرسنگی]، و در نواحی «همیان» و «میرملاس» و «دوشه» از توابع لرستان، تصاویر جانوران و آدمیان منقوش بر صخره های قائم به رنگهای سیاه و زرد و سرخ یافت شده است که قدمتشان به حدود 15 هزار سال ق م می رسد. صاحبان این آثار از راه شکار دسته جمعی و صید ماهی و گِردآوری ریشه و بَرِ گیاهان غذای خود را به دست می آورده اند.
دوره نوسنگی ایران از میانه هزاره هفتم ق م آغاز شد، و آثار برجا مانده از آن عمدتاً ابزارهایی ساخته از سنگ صیقل خورده اند. جامعه آن روز از دسته مردمان یا طایفه هایی تشکیل می یافت که در دشتی حاصلخیز اقامت گزیده و از راه کشاورزی و دامداری معیشت خود را تأمین می کرده اند. لیکن درباره این دوران کهن یافته ها و مدارک ناقص، و نظرات در شناخت اقوام یا نژادهایی که در نجد ایران می زیسته اند بسیار مبهم است.
هزاره پنجم تا سوّم ق م در سرزمین ایران دوره «مس و سنگ» شناخته شده است. مس در ساختن پاره ای ابزار و اشیاء به کار رفت، گرچه ابزارهای سنگی نیز هنوز کاربُرد داشت. سفالگری منقوش و مُهره های کنده کاری شده با علامات و اشکال هندسی و تصاویر رواج یافت. در اواخر هزاره چهارم ق م قومی شناخته شده و صاحب تمدنّی تکامل یافته با نام تاریخی عیلامیان، کشور عیلام را در جنوب غربی خاک ایران، شامل خوزستان و قسمتی از ایالات فارس کنونی [ناحیه انشان یا انزان باستانی] و نیز بخش جنوبی زمینهای پست دو رود دجله و فرات، تأسیس کردند که پایتختش شهر شوش بود [حدود و مرزهای کشور عیلام به درستی شناخته نشده است]. سفالینه های نخودی رنگ مکشوف در کاوشگاه شوش که به زیبایی و ظرافت مشهور جهان شده اند، نمایانگر صنعت پیشرفته سفالگری آن سامانند.
از همان اواسط هزاره پنجم در قسمتهای مرکزی و شمال شرقی ایران نیز تمدنهایی به وجود آمد که مهمترینشان از جهت مقدار یافته های باستانی عبارتند از: تمدّن سیلک که تپه ای است نزدیک کاشان، و آثار مکشوف در ژرفترین لایه آن نمایانگر معیشت ابتدایی جامعه ای کشاورز است؛ دیگر تمدّن چشمه علی مکشوف در جنوب شرقی تهران که از کاوش آن ابزارهای سنگی و استخوانی خوش ساخت و سفالینه های پیشرفته با نقوش زیبا به دست آمده است؛ دیگر تمدن تپه حصار در نزدیک شهر دامغان که متعلق به هزاره سوم ق م بوده و در کاوشهای آن، علاوه بر ظروف سنگی و سفالی، اشیاء فلزی نیز به دست آمده است. باز مراکز تمدنی دیگری از روی یافته هایی در استرآباد [گرگان] و در نواحی مختلف دشت قزوین متعلق به آن دوره شناسایی شده اند. و اما پدیده بسیار مهم هزاره سوم در ناحیه جنوب غربی ایران اختراع خط میخی توسط عیلامیان بوده است.
دوره مفرغ با اختراع و به کارگیری همبسته مس و قلع [به نسبت نُه جزء اولی و یک جزء دومی] در اوایل هزاره دوم ق م آغاز شد. در میانه هزاره دوم دسته هایی از یک نژاد سفید پوست هند و اروپایی از دو سمت مشرق و مغرب دریای خزر، یعنی یک از ناحیه دو رودخانه آمودریا و سیر دریا [جیحون و سیحون، شمال شرقی خاک ایران]، و دیگری از راه کوههای قفقاز [شمال غربی ایران] به داخل نجد ایران روی آوردند. شاخه ای که از مشرق دریای خزر آمد به نام هند و ایرانی خوانده شده است، که گروهی شان به دره سند سرازیر شد [حدود 1500 ق م] و گروه دیگرشان که وارد ایران شد در استراباد سکونت گزید؛ و از میان ایشان بود که زرتشت و آیینش برخاست (حدود سده هشتم ق م). آنها که از راه قفقاز به داخل ایران نفوذ یافتند متشکّل از دو قبیله مهم مادها و پارسها بودند، که اولی درمرکز و شمال غربی ایران [حدود اصفهان و همدان و کردستان تا آذربایجان] و دوّمی کمی بعدتر در جنوب و جنوب غربی ایران [قسمتی از کرمان و فارس و خوزستان] مستقر شدند. پادشاهی ماد به سال 708 ق م تأسیس یافت و مرکزش هگمتانه (همدان) بود و یک قرن و نیم دوام یافت و دولت زورمند آشور را در 605 ق م منقرض کرد و کشور خود را تا بخشی از آسیای صغیر گسترش داد. پارسها اندک زمانی بعد پادشاهی هخامنشی را در خطه جنوبی ایران به وجود آوردند که در 550 ق م کشور ماد را مسخّر خود ساخت، و با پیروزیهایی بیشتر امپراتوری بزرگ هخامنشی را از دره سند و فلات پامیر تا خاک سوریه و مصر و یونان، بنیان گذارد.
حدود سده 12 ق م آهن به کار کشیده شد و «عصر آهن» در ایران پدید آمد. در لرستان که نزدیک به مرکز شوش و متأثر از فرهنگ و هنر عیلام بود تمدنی پا گرفت که در مفرغگری و آهنکاری پیشرفت بی سابقه یافت. مصنوعات فلزی فراوان که بیشتر از درون مقابر آن سامان به دست آمده مشتمل است بر ابزارهای مفرغی کنده کاری شده، و انواع سلاحها و اشیاء آیینی ریخته گری، حاوی مفاهیم رمزی در اشکال جانوران مهیب و جنیان و موجودات اساطیری، و صورتها و پیکره های کوچک اندام آدمی، و نیز انواع دهانه و مالبند و دیگر ابزارهای مخصوص اسب و گردونه، و سنجاقهای مفرغی با سری درشت و مزیّن به شکل سر و شاخ چارپایان، و آینه ها و ظروف از مفرغ برجسته کاری؛ و چنانکه از روی یافته های تپه سیلک و سُرخدُم معلوم می شود این گنجینه بزرگ آثار فلزی در فاصله سده های دوازدهم تا هشتم ق م، و احتمالاً توسط نخستین مادهای تازه وارد، به وجود آمده بوده است.
حدود 8 قرن ق م در ناحیه مغرب دریاچه ارومیه، که در دوره باستانی «مانایی» خوانده می شده، و نیز در حسنلو که جایگاه کاوشهای اخیرتری واقع شده است، تمدن مانایی صاحب هنری آمیخته از خصوصیات محلی با عناصر آشوری در مغرب و اورارتو(1) در شمال [کشور باستانی در قسمت شرقی آسیای صغیر و اطراف دریاچه وان و ارمنستان] وجود می داشته است. کاوشهایی که در 1947 در زیویّه آذربایجان به عمل آمد گنجینه ای از اشیاء زرین و مفرغی و عاجی از دل خاک بیرون آورد که همه متعلق به حدود قرن هفتم ق م شناخته شده اند، گرچه در کاوشهای حسنلو [85 کیلومتری جنوب رضائیه] بقایای کاخهایی متعلّق به فاصله زمان میان سده های چهاردهم تا هشتم ق م، و نیز جامی زرّین که بر سطحش صحنه ای اساطیری کنده کاری شده، به دست آمده است.
در 645 ق م آشور بانیپال فرمانروای قهار آشور دولت عیلام را مغلوب و منقرض ساخت، و در نتیجه زمینه برای قدرت گرفتن دولت هخامنشی مساعد شد. در 559 ق م کوروش از آسیای صغیر تا خلیج فارس را مسخر، و دو کشور آشور و بابل [جدید] را به ایران منضّم کرد. اندک بقایایی که از کاخ کوروش در پازارگاد برجا مانده نمایانگر آن است که وی معماری با شکوه و تزیینات مختلط مقتبس از هنر اورارتو و آشور و بابل را می پسندیده، از آن جهت که می خواسته است کشورش وارث بر حق آن هر سه تمدن شناخته شود. داریوش و سپس جانشینش خشایارشا با برپا ساختن کاخ شکوهمند تخت جمشید آرزوی کوروش را عملی کردند. از جهت نقشه کف، کاخ تخت جمشید با نظایرش در آشور و بابل تفاوت داشت، بدین معنی که عنصر اصلی آن را تالار بار عامی بسیار بزرگ به نام آپادانا تشکیل می داد [محتملاً نوع تکامل یافته همان «خیمه» مألوف قومی بیابانگرد] با سقفی گسترده و متکی بر جنگلی از ستون. از آنجا که زرتشت بر کیشهای چند خدایی (یا شرک پرستی) اقوام بین النهرین قلم بطلان کشید، در هنر هخامنشی نه ساختن تندیسهای بُتان متداول ماند و نه برافراشتن پرستشگاههای بیشمار در هر شهر و دیار؛ بلکه هخامنشیان از جهت ساختمانهای دینی تنها آتشکده هایی از خود برجا گذاردند. مقابر شاهی کنده شده در بدنه صخره های عمودی در پازارگاد و نقش رستم و دیگر نقاط، نقوش برجسته شامل تصاویر فَروَهَر و فرشتگان دین زرتشت [مهر یا میترا، و ناهید یا آناهیتا] و پادشاهان و ملازمان و لشکریان در صحنه های تشریفاتی و آیینی، یا شکار و پیکار بر صخره های کوه پیکر یا دیوارهای سنگی کاخها، و پیکره های سنگی جانوران چون شیر و گاو و اسب که بر خیشان چون سر ستونها به کار رفته اند، و نیز موجودات افسانه ای چون نره گاو بالدار با سر آدمی، و شیر بالدار با سر عنقا - یا شیر دال -، و باز سنگنبشته های بیشمار منقور به خط میخی پارسی، از دیگر آثار هنری و فرهنگی هخامنشیان به شمار می آید.
در مجموعه ساختمانهای تخت جمشید نقوش نیم برجسته ردیف شده بر سنگ دیوارها هنر آشور و بابل در سده های نهم تا هفتم ق م را به یاد می آورد. نقوش نامبرده صفوف تشریفاتی درباریان و نگهبانان و «سربازان جاویدان» و خراجگذاران اقوام مختلف امپراتوری ایران را نشان می دهد که با حالتی رسمی و اندک حرکات دست و پا، و چهره و اندامی نیمرخ بر جا خشک زده اند. هیکلها همه قائم و همشکل، و جامه ها قالبزده و صورتها عاری از نیروی زندگی است؛ لیکن از جانبی همین خصوصیات که با آراستگی و استواری اجرا شده خود به ردیف پیکره های نقش برجسته ضربی موزون، و به بدنه و دیواره های زیرین بنا حالت ستون بندی و استحکام می بخشد.
در پایان این گزارش کوتاه باید افزود که هنرهای فرعی هخامنشی از جهت کمال مهارت فنی در نقره سازی، لعابکاری، زرگری، منبّتکاری، ریخته گری مفرغ، بافندگی پارچه و فرش چیزی کم نداشت، به نحوی که ساخته های دست پیشه وران و هنرورزان ایران چون تحفه های گرانبها به دورترین نقاط چون کناره جیحون و کوههای آلتایی و سرزمین مصر صادر می شد. در پاره ای از آثار هنری هخامنشیان نفوذ هنر یونانی را می توان پیجویی کرد. لیکن در عین حال هنر هخامنشی آن توان و تکامل را یافت که بر هنر اقوام دیگر اثر گذارد، چنانکه بر هنر نوپای هند گذارد.
اسکندر مقدونی در 331 ق م به سوی ایران لشگر کشید، و پس از چند پیروزی بزرگ پادشاهی هخامنشی را منقرض، و سراسر ایران را مسخّر ساخت. پس از مرگ اسکندر به سال 323، سلوکوس سردار وی به فرمانروایی ایران رسید و دولت سلوکیان و دوران یونانی مآبی در این کشور مستقر شد، که بیش از یک قرن و نیم دوام یافت و در هنر ایرانی تحولی به وجود آورد. اسلوب کار و طرز تفکر هنرمندان یونانی در تنظیم فضا و ژرفنمایی و جامه پردازی پیکره، و نیز حالات و حرکاتی که به چهره و اندام هر تندیس می بخشیدند تا القالگر خاصیّت نیرومندی و بیانگر هیجانات آدمی باشد و در عین حال ویژگیهای تعادل و تقارن و تناسب و انضباط هنری را در حد کمال محفوظ بدارد، هنر فرسوده هخامنشی را دچار دگرگونی کلی ساخت. در واقع حکومت سلوکیان با استقرار خود قالبهای اصلی هنر یونانی را جانشین ویژگیهای هنر خاوری کرد، و در نتیجه تنها جزئی از عناصر هنری ایران به حال خود پایدار ماند. همین است که مشاهده می کنیم از دوران سُلطه سلوکیان ویرانه ساختمانی در نورآباد [شهرستان اراک] برجا مانده که تقلیدی بوده است از معماریهای هخامنشی در پازارگاد و نقش رستم، و حال آنکه در کاوش خرابه های بنایی در استخر به سرستونهای «قُرنتی»(2) [یکی از سه شیوه اصلی ستونسازی در معماری یونان] برخورد می کنیم، و در ویرانه بنایی بزرگ در کنگاور [از شهرهای کرمانشاه] با سر ستونهای «دوریسی» (3) [نوع دیگری از سرستونهای یونانی] مواجه می شویم. فزون بر اینها نفوذ شیوه هنری یونان در پیکره ها و ظروف و سردیسهای مفرغی و دیگر آثار باقی مانده از دوره سلوکیان به خوبی نمایان است. نیز در کرخه بقایای بنایی پیدا شده که بر طبق اصول معماری و ستونسازی یونان، گرچه با تغییراتی جزئی در حفظ تناسبات، بر پا شده بوده است. در پرستشگاه ایرانی شَمی نزدیک مال امیر سردیس زیبایی ساخته شده با مفرغ که متأسفانه از پیکرش جدا افتاده، در شوش قطعات پیکره مرمرین یک زن و چند پیکره دیگر که به شیوه یونانی و از مرمر یونانی ساخته شده، و در کرمانشاه قطعاتی از تندیسهای بالاتنه موجودات اساطیری یونان به دست آمده است؛ و ناگفته نگذریم که در آن زمان زبان و فرهنگ و آداب یونانی نیز در ایران اشاعه یافت.
از حدود 250 ق م اشکانیان - یا پارتیان - که قومی ساکن استپهای واقع در فاصله دریای خزر و دریاچه آرال بودند، و به حالت چادرنشینی زندگی می کردند، قوّت گرفتند و بر ایالاتی از شمال و مشرق ایران دست یافتند، و به قصد بر انداختن دولت سلوکی رو به مرکز و مغرب ایران گذاردند، و سرانجام با پس راندن سلوکیان به سوی بین النهرین و سوریه، و تصرف تمامی خاک ایران، پادشاهی بزرگ اشکانی را در حدود سال 160 ق م، و به فرمانروایی مهرداد اول تأسیس کردند.
از بررسی اندک آثار به دست آمده از تمدن و هنر اشکانی این موضوع کلی آشکار می شود که اشکانیان در طول پادشاهی خود متدرجاً نفوذ فرهنگ و هنر یونانی را محو، و ویژگیهای هنر هخامنشی را احیا کردند. در قرن اول میلادی هنر اشکانی با ماهیت مشخص و ملی خود مستقر شد.
نقش برجسته های اشکانی هیاکل آدمی را در قالبی خشک و بیروح و با اجزائی زمخت و جامه ای ایرانی که مرصع به جواهرات درشت، لیکن بلند تا پایین پا و دارای تا خوردگیهای باریک بود، مجسّم می ساخت. گاهی صورتکهای آدمی بر روی قالبسنگهای دیوار به فاصله های متناوب برجسته کاری می شد. لیکن اکنون برخلاف گذشته هیکل انسان از روبرو و با چهره ای تمامرخ و چشمانی خیره به سوی نگرنده تجسم می یافت، و چنانکه می دانیم این ویژگی از هنر بین النهرین باستانی سرچشمه می گرفت، که بعداً توسط اشکانیان به هنر ساسانی و از آن به هنر بیزانسی انتقال یافت.
به طور کلی نقش برجسته های باقیمانده بر صخره های تنگه سَروَک و بیستون نمایشگر انحطاط یافتن آن هنر در دوره اشکانی است، لیکن به هر حال از پیروی هنر یونانی سرباز زده است. در پرستشگاه مکشوف درشَمی یک پیکره بزرگ مفرغی، و یکی دیگر کوچک و بدون سر، و سردیس فرمانروایی با تاج مرمرین، و باز دو قطعه از سردیسی مفرغی لیکن به شیوه یونانی یافت شده است. جواهرکاری زینتی با تخمه های درشت و سنگهای پر تلألؤ رنگین نیز در آن دوران متداول شد.
اشکانیان در معماری خود طاق گهواره ای و قوس و رگچین با سنگ قواره، و برجسته کاری تزیینی، و گاهی ستون توکار را معمول داشتند؛ و در ساختن خانه، ایوان را بدعت گذاردند که به معماری دوره های بعدی ایران انتقال یافت.
بر روی هم هنر اشکانی خاصیت مرحله ای انتقالی داشت که از یک سو به هنر ساسانی [و با واسطه آن به هنرمندی]، و از سوی دیگر به هنر بیزانسی راه یافت.
در سال 224 ب م اردشیر بابکان از خطه فارس برخاست و بر اردوان پنجم پادشاه اشکانی غلبه یافت و پادشاهی ساسانی را که متکی بر دین و آیین و فرهنگ ایرانی بود بنیان گذارد، که تا سال 642 ب م با قدرت تام بر منطقه پهناوری از سوریه تا شمال غربی هند فرمانروایی کرد، در حالی که نفوذ هنری و فرهنگیش تا فواصلی دور فراسوی مرزهای کشوریش گسترش یافت، چنانکه اثر نقش و نگارهای ساسانی بر هنر آسیای مرکزی و چین و بیزانس و حتی فرانسه باقی ماند.
ساسانیان در کوشش خود به احیای فرهنگ و هنر هخامنشیان به هیچ وجه مقلدان خام طبعی نبودند، بلکه هنرشان نمایانگر نیروی آفرینندگی ایشان است، و نیز حاوی عناصری که بعداً در دوره اسلامی شکوفا شد. پیروزی اسکندر بر ایران راه را پیش نفوذ هنر یونانی به آسیای غربی باز کرد، لیکن اگر خاورزمین شکل ظاهری آن هنر را به عاریت گرفت، هیچ گاه محتوای فکری و معنوی آن را جذب نکرد. از همان دوران پادشاهی اشکانیان اقوام خاور نزدیک و میانه هنر یونانی را به دلخواه خود تأویل می کردند، و در سراسر دوره ساسانی نیز فراگرد واکنش ملی در برابر آن نفوذ مستمراً ادامه داشت. هنر ساسانی قالبها و سنتهای بومی ایران را احیا کرد، که بعداً با ظهور اسلام و نیروی گسترش یابش تا سواحل مدیترانه و جنوب فرانسه اشاعه یافتند.
معماری دینی ساسانیان به احداث آتشکده ها محدود ماند، که اهمیت قابل ملاحظه ای نیافت؛ و آنچه ارزش واقعی دارد بناهای دنیوی آن دوران است. تعدادی کاخهای ساسانی که در کاوشهای نزدیک به صد سال اخیر مکشوف شده حاوی بسیار عناصر معماری اشکانی، از جمله حیاط داخلی، ایوان، قوس و طاق گهواره ای آجر چین بوده است. طاق بلند تالار وسیع در کاخ تیسفون [بر ساحل چپ دجله، نزدیک بغداد] بر قوسی به دهانه بیش از 25 متر بسته شده است، که خود نشانه بارزی است از پیشرفت فنی هنر معماری در زمان پادشاهی شاپور اول [حدود 260 ب م]. در کاخ فیروزآباد [و بسیاری دیگر] تالار بار عامی وجود داشت که سقف آن راگنبدی فراخ می پوشاند، و بیشک باید ایران را زادگاه اسلوب سوار کردن گنبدی گِرد بر پایه یا زمینه ای چهار گوش دانست، که با به کارگیری عنصر سکُنج - یا قوس بسته شده بر فاصله میان هر دو گوش چهار ضلعی پایه - اجرا می شد. همچنین اسلوب طاقزنی متقاطع بر قوسهایی ستبر که در ایوان کرخه [نزدیک شوش] به کار رفته [محتملاً متعلق به قرن چهارم میلادی] و دارای استحکام بسیار است، چندین قرن پیش از آنکه در معماری رومی وار و معماری گوتیک به کار رود، در ایران ساسانی به ثمر رسید. در معماری ساسانی سنگ نیز همراه آجر به کار می رفت، و نمای دیوارهای جسیم با ابزارکشی و گچبری تزیین می یافت.
از نقوش برجسته کاری شده بر صخره های دور از دسترس - به روال هخامنشیان - سی قطعه در نقش رستم و طاق بستان و بیشاپور [نزدیک کازرون] بر جا مانده است، که همه یا آثار مشابهشان در هنر یونانی و رومی اختلاف آشکار دارند. برخی از آنها کاملاً برجسته و در واقع چون پیکره های برپا ایستاده اند، و پاره ای دیگر تصاویر مخطّطی بیش نیستند، و هدف عمده از اجرای آنها - چنانکه بخوبی پیداست - چیزی جز بزرگداشت شخص فرمانروا نبوده است. در بعضی از آنها مراسم آراستن نشانهای فرمانروایی بر پیکر پادشاه به دست اهوارامزدا وصف شده است، و در بسیاری دیگر پیروزی پادشاه در پیکار و شکار. سنگتراشی نقش رستم [سده سوم میلادی] والرین(4) امپراتور روم را نشان می دهد که چون اسیری در زیر پای اسب شاپور اول زانو بر زمین زده است. در این آثار همه جا شخصیتهای ربانی [اهورامزدا، آناهیتا، میترا] یا خود پادشاه به مقیاسی بزرگتر از دیگر حاضران نقش شده اند؛ و رعایت قرینه سازی، اصلی پایدار بوده است. گرچه هیکلهای انسانی در پاره ای جزئیات کالبد نمایی، از جمله اتصال یافتن بازوان بر بالاتنه، خشک و زمخت و گاهی ناشیانه اجرا شده، لیکن در آثار تکامل یافته تر [طاق بستان، سده پنجم ب م] نرمی و آزادی حرکات اسب و سوار و جهش جانوران و جنبش جامه ها با مهارتی بس بیشتر از دوره اشکانی نشان داده شده است.
در هنر ساسانی چهره سازی فرد معمول نبود، و در نقش برجسته ها و روی سکه ها و ظروف فلزی، شخصیت پادشاهان تنها با نوع تاجی که هر یک بر سر می گذاردند متمایز می شده است.
در هنرهای فرعی هنرورزان ساسانی صنعت فلزکاری را به اوج کمال رساندند، و نمونه های بسیاری از سینیها و ظروف برجسته کاری با نقشهای متنوّع، که از آن زمان حتی در روسیه جنوبی به دست آمده، نمایانگر مهارت فنی بیسابقه ایشان است. ریخته گری با مفرغ و نقره برای ساختن بشقاب و کاسه و جام و مشربه گاهی به شکل جانوران و پرندگان، و ظروف زرین و سیمین یا فلزی دیگر که با اسلوبهای مطلاّکاری و گوژکاری و کنده کاری و برجسته کاری و میناکاری تزیین می یافتند، از صنایع پیشرفته و پسندیدنی آن دوران به شمار می آیند. مضامین تصویری عبارت بود از: تمثال اهورا مزدا و فرشتگان کیش زرتشت، صحنه های شکار با هیکل چیره و چشمگیر پادشاه در مرکز، و جانوران و موجودات افسانه ای چون شیر دال و عنقا و مانند آن. همین نقوش و نگاره ها زینت بخش پارچه ها و منسوجات ابریشمی نیز می شده است.
شاید بتوان گفت که شاخص ترین عنصر هنر ساسانی نگاره های قرینه سازی شده و نقوش تزیینی است که می بایست بعداً اثری ژرف بر هنر اسلامی بگذارد. نقشهای سامان یافته جانوران و پرندگان و گیاهان به صورت جفتهای رو در رو یا پشت به پشت، چون نقوش روی پرچمهای ملی و خانوادگی، نقش درخت زندگی که در هنر و فرهنگ خاور نزدیک سابقه دیرین داشت، هیاکل جانوران طبیعی و تخیلی چون طاووس و اژدها و اسب بالدار، تزیینات گل و بوته ای در هم تابیده و به ترکیب و تقارن هندسی درآمده، همه از اجزای عمده هنرهای تزیینی آن دوران به شمار می آیند.

پی نوشت ها :

1- Urartu
2- Corinthian، رک. هنر یونان
3- Doric، رک. هنر یونان
4- Valerian، وفات 260 میلادی

منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.