تاریخ مختصر هنر یونان

نقّاشی که با نابودی تمدن میسنی متروک مانده بود بار دیگر در سده هفتم ق م پا می گیرد و پس از گذشت زمانی در دنیای یونانی مقامی شامخ می یابد. نقاشان نه تنها به تزیین بناهای عمومی و خانه های شخصی و مقابر، بلکه همچنین به
پنجشنبه، 9 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ مختصر هنر یونان
تاریخ مختصر هنر یونان

نویسنده: پرویز مرزبان



 
نقّاشی که با نابودی تمدن میسنی متروک مانده بود بار دیگر در سده هفتم ق م پا می گیرد و پس از گذشت زمانی در دنیای یونانی مقامی شامخ می یابد. نقاشان نه تنها به تزیین بناهای عمومی و خانه های شخصی و مقابر، بلکه همچنین به رنگ آمیزی تندیسها و بخشهایی از پرستشگاهها می پردازند و رنگهای روشن را به کار می گیرند. بدبختانه تمامی این گونه آثار آن دوران از میان رفته و تنها ذکرشان در متون باستانی مضبوط مانده است. در ابتدا نقاشی عبارت بود از طرحی ساده که بعداً یک رنگ، معمولاً قرمز، و سپس رنگهای دیگر چون سفید و سیاه و زرد، زینت بخش آن شدند. کشف اخیر مقبره ای با نقاشیهای دیواری در شهر پستوم [کوچ نشین یونانی در جنوب ایتالیا] دیده پژوهشگران را به شناخت نقاشی یونان باستانی بازتر کرده است.
سفالگری منقوش نیز مانند همه هنرهای دیگر با زوال تمدن میسنی در سده یازدهم ق م انحطاط یافته بود. از همان پایان تمدن میسنی [1100 ق م] در نقوش روی سفالینه های یونانی تمایلی به زبده نمایی و تزیینات هندسی شکل پدیدار شده و تمامی امکانات ترکیب و تنظیم خطوط راست، یا انواع نقش پردازی برای تبدیل هیکل آدمیان و جانوران و تصویر گیاهان به شکلهای هندسی به کار رفته بود. در این سفالینه ها زمینه به رنگ سرخ گِل صورتگری پخته، و نقش به رنگ سیاه اجرا می شد.
در قرن هفتم ق م با نفوذ عناصر و نگاره های خاور زمینی چون آرایش برگ نخلی، نقش تزیینی مارتاب، نقوش گیاهی و جانوری ردیفی یا رودررو، غولانی نیمه جانور و نیمه آدمی، سجیه «خاورمآبی» در هنر سفالگری یونان ظاهر شد، که مشخص بود به تنوع نقش و نگار، نازک کاری در بازنمایی جزئیات، به کارگیری رنگ سفید، و همچنین استفاده از اسلوب نقر با نوک قلم فولادی (مُغار) برای خراشیدن و زدودن لعاب سیاهرنگ نقش کلی که بر سطح سفالینه اجرا شده بود، و نمایان ساختن خطوط و اجزای تصویر از زیر آن لعاب سیاه با رنگ سرخ گل صورتگری که زمینه اصلی را تشکیل می داد. از سده ششم به بعد سفالگران آتنی این اسلوب را به کار بردند و به اوج کمالش رساندند. سرانجام سفالینه سازی با زمینه سفید و رنگ آمیزی روی آن مورد آزمایش قرار گرفت که به جایی راه نبرد، زیرا رنگها بر سطح لعاب سفید ثابت نمی ماند.
دوره یا شیوه کلاسیک با به ثمر رسیدن آزمایشهای فنی و هنری، و نیز مساعد بودن زمینه سیاسی در آغاز سده پنجم ق م شکوفان و سایه گستر شد. پس از شکستی که به سال 490 ق م در ماراتون به لشکریان ایران هخامنشی وارد آمد، یونانیان روی صلح و آرامش به خود دیدند و فعالیتهای داد و ستدی و مسافرتی را از سر گرفتند، و هنرها پویش تازه گرفت، و پرستشگاهها برای بزرگداشت رب النوعها برپا شد. آتن از زیر تهاجم مکرر و مصیبت بار ایران رهایی یافت و به درمان زخمهای خود پرداخت، و پس از چندی مقام نخست را در میان شهرهای کشور احراز کرد. یونان، بخصوص پس از بستن دو پیمان صلح یکی با پادشاه ایران [448 ق م] و دیگری با دولتشهر اسپارت [445 ق م]، در دوران پانزده ساله بعدی به پیشوایی سیاستمدار با رای و تدبیری چون پِریکِلس به چنان پایه ای از کمال هنری و فرهنگی ارتقا یافت که در سراسر تاریخ بشر همتا نداشته است.
معماری کلاسیک به پیشوایی و پشتیبانی فیدیاس(1) معمار و پیکرتراش بزرگ که در دولت یونان مقام وزیر هنر داشت، به اوج رونق و کمال رسید. آکروپل یا ارگ شهر آتن، واقع بر تپه ای در میان آن، به شکوهمندترین بناها و زیباترین پیکره ها و نقش برجسته ها زینت یافت. پرستشگاه دورستونی پارتنون(2) به سرپرستی فیدیاس و معماری دو نام آور دوره کلاسیک ایکتینوس(3) و کالیکراتس(4)، دروازه ورودی آکروپول با دو ردیف ستون جانبی و سردری شکوهمند به دست نسیکلِس(5)، پرستشگاه الاهه آتنا به شیوه ایونیایی [حدود 430 ق م]، و پرستشگاه ارِختیون با پیکره های کاریاتید به جای ستون در بخشی از آن، که شاهکار معماری ایونیایی عنوان یافته است [حدود سال 420 ق م]، همه بر بلندی آکروپول ساخته شد. در آتیکا پرستشگاه نِمِسیس(6) ربه النوع کیفر و پاداش، و در رامنونت پرستشگاه پوسیدون(7) رب النوع دریا و نگهبان آبها، برپا شد. پیکرتراشان و نقاشان نیز به کار تزیین آن بناهای بیمانند پرداختند.
در آن زمان معماری از جهت فنی پیشرفتهای شایان یافت. قالبسنگهای دیوار به طور کامل تراش خورده و با دقت جفتکاری می شد؛ و به همین ترتیب بود نصب سفالهای بامپوش. ساختمان پرستشگاه نقشه «سه بخشی» را به خود اختصاص داده بود، مشتمل بر: رواق ورودی (پیشخان)، تالار قرارگاه پیکره رب النوع، و پستو برای نگاهداری نذورات. نقشه اصلی بنا چهارگوش بود، به استثنای چند پرستشگاه که بر پایه نقشه ای گِرد و با دایره ستونی به دورش ساخته شدند، و نمونه آن بنای گِرد مارماریا در دلفی است.
معماری شهری نیز پیشرفت بسیار یافت، و انواع بناهای عمومی به گونه های مختلف احداث شد، چون: تالارهای اجتماع به شکل آمفی تئاتر، گذرگاههای سرپوشیده و ستوندار در خیابانها، ورزشگاه و پرورشگاه پهلوانان، میدانهای دو و اسب دوانی با ردیف جایگاههای پلکانی برای نشستن تماشاگران؛ و این گونه آمفی تئاترهای سرگشاده بر شیب تپّه و گرداگرد میدان ورزش [دلفی، الُمپ] ساخته می شد.
پیکرتراشی کلاسیک در اعتدال و هماهنگی به کمالی بیسابقه رسید. چهار گوشهای تزیینی بالای ردیف ستون در معماری دوریسی، و افریز یا کتیبه سراسری [بالای ردیف ستون] در معماری ایونیایی با اشکال و هیاکل گوناگون - چون سواران، رب النوعها، الاهگان، قهرمانان [بیشتر در چهارگوشهای تزیینی دوریسی] و صحنه های جنگ و صفوف جنگاوران یا نیایشگران [در کتیبه های سراسری معماری ایونیایی] - آذین یافت؛ و پیکره های خوش تناسب و زنده نما با زیبایی و صفای آرمانی خود زینت بخش پرستشگاهها و مکانهای عمومی شد.
فید یاس که سرپرست و راهنمای هنری پیکرتراشان و زینتگران پارتنون بود، خود تندیس آتنا - پروماخوس، و پیکره هایی چوبین و زینت یافته با سطوح و ورقه های طلا و عاج چون آتنا برای پرستشگاه پارتنون، و زئوس (زاوُش) برای شهر اولمپ را ساخت. شاید «سادگی» و «والامنشی» بهترین واژه ها باشند که بتوانند جوهر هنر فیدیاس را به تعریف درآورند. در مراکز برگزاری ورزشهای آیینی یونانیان که مهمترین شان اولمپ و دلفی بود، هزاران تندیس قهرمانان از مرمر و مفرغ ساخته شد، که از آن میان شاهکارهایی برای ما به جا مانده است، مانند ارابه ران و نیزه دار اثر پولیکلتوس(8)؛ دیسک پران که با تلاشی زورمندانه و تحرکی نمایان در اندامی خوش تناسب و متعادل، به حالتی طبیعی نشان داده شده است، اثر میرون(9).
نقاشی و سفالگری همگام با هنرهای دیگر گسترش و تکامل یافتند. نقاشی در زینتکاری ساختمان شرکت جست. پولیگنوتوس(10) با به کارگیری چهاررنگ [سیاه، سفید، قرمز، زرد] صحنه های گسترده و پر تفصیل از وقایع تاریخی یا مراسم دینی، چون تصرف شهر تروا و جهنم بر دیوار پرستشگاه دلفی؛ نبرد تِسئِوس با زنان جنگاور قبیله آمازون و نبرد ماراتون بر دیوارهای رواقی در آتن نقاشی کرد، و بدین ترتیب در همان زمان اسلوب نقاشی دیواری را بنا نهاد. دو برادر فیدیاس به نامهای میکُن(11) و پانائینوس(12) نیز صحنه های تاریخی را مضمون رسمی نقاشی خویش قرار دادند.
سفالگری بیش از پیش رونق گرفت، و تعدادی بیرون از شمار سفالینه های منقوش به صحنه های آیینی، یا تصاویری از حرکات و حالات روزانه افرادی چون آهنگر، پینه دوز، ماهی فروش و مانند آن در همه جا رواج یافت. در این هنر [یا به اعتباری صناعت] تصویر انسان باز هم مقام نخست را حایز بود، و با واقع گرایی و شوخ طبعی اجرا می شد. اما نکته مهم اینکه نقاشیهای روی سفالینه های کلاسیک اطلاعات سودمند و مستندات فراوان از آن دوران به دست ما می رساند.
هنرهای فرعی یونان را به هیچ رو نباید صرفاً فرعی و بی اعتبار شمرد، که در میانشان شاهکارهای واقعی یافت می شود، مانند صنمکها از گل صورتگری پخته، سنگ مزارهای برجسته کاری شده، سلاحها، زرینه ها و سیمینه ها و ابزار دم دستی از مفرغ، و مانند آن. باید گفت در یونان دوره کلاسیک تقارن میان هنرمند و پیشه ور تنها جنبه کمی داشت نه کیفی، زیرا هیچ یکشان در کار خود هدفی جز آفرینش زیبایی نداشت؛ تا جایی که فضای زندگی فرد یونانی، و بخصوص شهرنشین آتنی، در همه حال آمیخته به رایحه هنر بود.
سده چهارم ق م شاهد افول هنر تابان کلاسیک شد. آتن پیشوایی سیاسی و به تبع آن برتری هنری خود را از دست داد، و چنان درگیر جنگهای پیاپی ماند که از پرورش هنر روی گرداند. در بخش بزرگی از آن قرن آتن جز یک بنای عمده که «تماشاخانه دیونوسوس(13)» [رب النوع رویش گیاهی و تاک و شراب] بر دامنه جنوبی آکروپول بود، چیزی به وجود نیاورد. در عوض شهر تیژه [جنوب یونان] پرستشگاه آتنا، و شهر میلتوس [در کناره غربی آسیای صغیر] پرستشگاه آپولون، و شهر افه سوس [در کناره جنوب غربی آسیای صغیر] پرستشگاه آرتمیس، و شهر آرگولید [جنوب بخش مرکزی یونان] تماشاخانه با شکوه اپیداوروس را بر پا ساختند.
در حدود 350 ق م بر اثر سست شدن پایه های وطن پرستی و غرور ملی، هنرهای پیکرتراشی و نقاشی از معماری عمومی جدا شد و خاصیت شمول و کلّ بینی خود را از دست داد، و به توصیف مضامین اختصاصی و عارضی، و باز بیشتر به بیان احساسات فردی روی آورد. هنر نقاشی برای ابراز وجود خود خانه های توانگران را عرصه ای مناسب یافت، و آنها را با نقاشی دیواری و نقاشی قابی روی چوب، آن هم نه با مضامین آیینی و ملی بلکه با صحنه های خصوصی و خانوادگی، یا چهره سازی فردی و نقش اشیاء، به شیوه ای دل انگیز و واقعگر، و گاهی آمیخته به تصاویر تمثیلی، تزیین کرد. تنها نیسیداس(14) نقاش نام آور مکتب آتن بود که در نیمه دوم سده چهارم ق م مضامین بلند و قهرمانی را از دست فرو نگذارد.
پیکره سازی نیز مسیری مشابه در پیش گرفت. تندیسهای مرمرینی که پراکسیتل از جوانان و زنان ساخته است [میانه قرن چهارم ق م]، چون هِرمِس(15) شهر اولمپ، یا آفرودیت(16) شهر کنیدوس [نخستین الاهه برهنه که در یونان جنجالی برپا کرد] همه دارای ماهیتی جسمانی و زنده نما و ملموسند، نه ماهیتی که با اندیشه به ادراک درآید و جنبه ای فرا انسانی و جاودانی داشته باشد. دراین مسیر هنری همگامان برگزیده پراکسیتل، که به هر حال در مرحله ای از کمال هنری راه می سپردند، یکی اسکوپاس(17) بود با بیانی پر درد و هیجان، و دیگر لوسیپوس(18) که با مفرغ کار می کرد [ثلث آخر سده چهارم]، و هنر خود را وقف تندیس سازمانهای بلند بالا با عضلات و حرکات مردانه از قهرمانان میادین ورزش، و نیز تمثالسازی مکرر و واقعگر از اسکندر کبیر کرد.
پیروزیها و کشورگشاییهای اسکندر در سالهای میان 336 تا 323 ق م [سال وفات اسکندر]، ضمن اشاعه دادن تمدن یونان در سراسر خاورزمین تا هندوستان، همان گونه نیز موجب نفوذ عناصر فرهنگی خاوری در یونان شد، و در نتیجه تمدنی به وجود آمد که «یونانی مآبی» نام یافته است. بدین ترتیب از یک سو تمایل هنرمندان به اجرای آثاری تأثر انگیز و بدیع در قالبی غول آسا و چشمگیر - که این جنبه پسندی خاورزمینی بود - و از سوی دیگر گزینش شیوه واقعگری با مضامین دل انگیز و آمیخته به برداشتی طبیعتگر که این آخری پسندی یونانی و اشاعه یافته در میان شاعران شهر پُردانش و فرهنگ اسکندریه بود - شدت گرفت.
از بناهای باشکوهی که در اسکندریه [بندر باستانی در شمال مصر و مرکز دانش و فرهنگ] و انطاکیه و پرگام برپا شده بود متأسفانه جز گزارشهای تاریخی چیزی بر جا نمانده است. از نقش برجسته کاری شیوه مشهور به یونانی مآبی، کتیبه نبرد غولان در محراب پرگام [یا پرگاموم شهری در شمال غربی آسیای صغیر] محفوظ مانده که با بیانی مبالغه آمیز و حرکات و حالاتی پر تظاهر و تحرک اجرا شده است. پیکره های تک افتاده ای که از آن دوره به دست آمده بیشتر نمایانگر صحنه هایی پر آشوب و تلاش و حالات دردمندی و تشویش است، مانند پیکره هایی از جنگجویان محتضر، مرگهای فاجعه زا، که نمونه بارز آن گروه پیکره درهم تابیده و دردمند لائوکون است، و دیگر چهره های زنان در حال اشک ریختن، و مانند آن. اکنون دیگر هنر «هلنی» (یونانی مآبی] از آن اندازه داری و تملک نفس و آرامش والامنشانه شیوه کلاسیک به دور مانده بود، به جز در دو شاهکار جهانی: یکی پیکره پیروزی ساموتراس [نام یکی از جزایر یونان] متعلق به اوایل سده دوم ق م، و دیگری تندیس مرمرین ونوس میلو [جزیره ای از یونان] متعلق به آخر سده دوم ق م. در سده سوم ق م ذوق ساختن پیکره های کوچک اندام زنان در جامه فاخر و حالت عادی با گل صورتگری رنگ آمیزی شده، به خصوص در شهرهایی چون تاناگرا و مِرینا اشاعه یافت.
در زمینه سفالگری، گلدانها و ظروف برجسته کاری شده به اسلوبی درشت نقش متدرجاً جای سفالینه های منقوش را گرفت. سرانجام با نفوذ خاوری نوعی کاشیکاری معرق [موزاییک فرنگی] در سفالگری یونانی مأبی معمول شد، و معرق کاریهای به دست آمده از انطاکیه از آن زمره است؛ و این همان است که بعدها در سراسر ایتالیا رواج یافت. ناگفته نگذاریم که با میانجیگری تمدن یونانی مآبی بود که روم از میراث فرهنگی یونان کلاسیک بهره برداری کرد.

پی نوشت ها :

1. Phidias
2. Parthenon
3 . Ictinos
4. Callicrates
5. Mnesicles
6. Nemesis
7. Poseidon
8. Poiycletus
9. Myron
10. Polignotus
11. Micon
12. Panainos
13. Dionysos
14. Nicidas
15. Hermes، رب النوع تجارت و اختراع و زیرکی، و پیک تیزپای خدایان اساطیری یونان
16. Aphrodite، همتای ونوس در اساطیر رومی
17. Scopas
18. Lysippus یا لیسیپوس

منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط