استعمار فرانو و جهان اسلام

»استعمار فرانو« شیوه‏ى جدیدى از استعمار است که از دهه‏هاى 60 و 70 میلادى با طلوع انقلاب اسلامى و پس از آن با سقوط کمونیسم، به وجود آمد و توسعه یافت. گسترش وسایل ارتباط جمعى در شکل گیرى این شیوه از استعمار نقش
پنجشنبه، 9 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استعمار فرانو و جهان اسلام
استعمار فرانو و جهان اسلام

 

نویسنده: نوراحمد بلنداختر (1)



 

چکیده

»استعمار فرانو« شیوه‏ى جدیدى از استعمار است که از دهه‏هاى 60 و 70 میلادى با طلوع انقلاب اسلامى و پس از آن با سقوط کمونیسم، به وجود آمد و توسعه یافت. گسترش وسایل ارتباط جمعى در شکل گیرى این شیوه از استعمار نقش داشت و این امکان براى قدرت‏هاى سیاسى و رسانه‏اى فراهم شد که بدون توجه به مرزهاى جغرافیایى، مستقیما ملت‏ها را طرف خطاب خود قرار دهند.
دشمنى و خصومت استعمار فرانو بر ضد اسلام در واقع، ادامه‏ى سیاست‏هاى گذشته‏ى استعمار است، اما با تغییراتى در روش‏ها. در این شیوه، جهان اسلام مورد تهاجم تبلیغات و فعالیت‏هاى فرهنگى و نظامى استعمار فرانو قرار دارد. استعمار فرانو با محور قرار دادن خاورمیانه و مسئله‏ى فلسطین و به طور کلى، طرح »خاورمیانه‏ى بزرگ«، به دنیاى اسلام نگریسته است و سعى در استحاله و غلبه بر دنیاى اسلام دارد و در این تهاجم و تقابل، از شیوه‏هاى متعددى بهره مى‏گیرد.
طرح «خاورمیانه بزرگ» اشاعه‏ى دموکراسى، مبارزه با تروریسم، و جهانى سازى، ابزارها و روش‏هایى هستند که استعمار فرانو براى مشروعیت بخشیدن به اقدامات خصومت‏آمیز خود علیه اسلام از آنها بهره مى‏گیرد، اما بیدارى اسلامى و انقلاب اسلامى ایران در خنثا نمودن این تلاش‏هاى خصمانه، نقش مؤثرى داشته‏اند.
کلید واژه‏ها: استعمار، رسانه، اسلام، مسیحیت، امریکا، اقتصاد و جهانى سازى.

مقدمه

موضوع استعمار و ورود آن به کشورهاى اسلامى، ارتباطى تنگاتنگ با تاریخ کشورهاى غربى به عنوان عامل استعمار و سایر ملل به عنوان کشورهاى استعمارزده پیدا مى‏کند. برخوردهاى شرق و غرب داراى تاریخى دیرینه است و به دوره‏هاى باستانى مى‏رسد. در این برخوردها، که عمدتا پیامد هدف‏هاى توسعه طلبانه ارضى و جهان گشایى بوده‏اند، تاریخ پیروزى قطعى و دائم براى هیچ یک از طرفین ثبت نکرده است. ظهور دین اسلام تاریخ تخاصمات شرق و غرب را وارد مرحله جدیدى کرد. توجه مسلمانان به سرزمین‏هاى غربى موجب بروز درگیرى‏هایى شد که نتیجه‏ى آنها غالبا به نفع مسلمانان بود. از آن پس، عقده‏ى شکست از مسلمانان به عنوان یک مسئله‏ى اساسى در میان مسیحیان بروز کرد و مبناى برخوردهاى بعدى آنان با کشورهاى اسلامى شد. وقوع نوزایى در اروپا و تغییر نگرش آنان به جهان، که با آغاز ضعف مسلمانان و افول قدرت آنها مصادف بود، موجبات قدرت یافتن کشورهاى غربى را فراهم آورد.
غلبه و رشد سرمایه‏دارى در غرب و به دنبال آن، وقوع انقلاب صنعتى در انگلستان و سایر کشورهاى اروپایى، موقعیت ممتازى را در عرصه‏ى اقتصادى و نظامى به کشورهاى غربى بخشید و این کشورها با توجه به دست یافتن بر تولید مازاد بر نیاز از یک سو، و نیاز به بازار فروش، مواد خام و نیروى کار ارزان قیمت از سوى دیگر، متوجه کشورهاى دیگر شدند و هجوم استعمارى کشورهاى غربى پدید آمد. نتیجه‏ى این حرکت بروز جنگ‏هاى وحشتناک، کشتار مردم مناطق مورد هجوم و ترویج و احیاى برده‏دارى بود. این نخستین گام‏هاى استعمار بود که با اتکا بر نیروى باروت و کشتى‏هاى توپدار برداشته شد.
تداوم این برخورد با توجه به هزینه‏هاى سنگین لشکرکشى، بیدار شدن روح مقاومت در ملل تحت هجوم و رشد خودآگاهى‏هاى آنان نسبت به پدیده‏ى استعمار و در نتیجه، رشد مخالفت‏ها در درازمدت، نه ممکن بود و نه مقرون به صرفه. از این رو، کشورهاى استعمارى به فکر تغییر شیوه افتادند. ابتدا پس از هر اشغال، به یک سلسله کارهاى فرهنگى دست مى‏زدند و سپس به تدریج، از حضور فیزیکى خود مى‏کاستند و به مدد نیروهاى بومى، که در مدت حضور بیگانگان از فرهنگ خود تهى گشته بودند و به عنوان عوامل آنان عمل مى‏کردند، از دور به کنترل اوضاع و حفظ منافع خود مى‏پرداختند. این شیوه‏ى جدید، که در آن نقش عوامل بومى از اهمیت بالایى برخوردار است، به »استعمار نو« و شیوه‏ى قدیمى که مبتنى بر اشغالگرى به وسیله‏ى نیروهاى نظامى و اداره‏ى کشور به صورت مستقیم به دست اشغالگران بود به »استعمار کهنه« معروف شد. (2)
اما از دهه‏هاى 60 و 70 میلادى، که با طلوع انقلاب اسلامى همزمان است، شیوه‏ى جدیدى از استعمار تحت عنوان »استعمار فرانو« به وجود آمد. تفاوت این شیوه از استعمارگرى با گذشته، صرفا متوجه روش‏هاست و نه اهداف. با گسترش وسایل ارتباط جمعى و تبدیل شدن جهان به یک »دهکده‏ى جهانى«، به تدریج، حاکمیت‏ها در مقابل نظام بین‏المللى رنگ باخت و این امکان براى قدرت‏هاى سیاسى و رسانه‏اى فراهم شد که بدون توجه به مرزهاى جغرافیایى، مستقیما ملت‏ها را طرف خطاب خود قرار دهند. از سوى دیگر، هر چند در این شیوه، قدرت‏هاى بزرگ، سلطه‏اى بر کشورهاى دیگر ندارند، اما سلطه‏ى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى آن دولت‏ها به حدى است که تصمیم‏گیرى‏ها و سیاست‏گذارى‏هاى دولت‏هاى دیگر در تمام عرصه‏هاى فرهنگى و اقتصادى باید در جهت منافع قدرت‏هاى بزرگ شکل گیرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامى با اشاره به اینکه سیاست امروز استکبار »استعمار فرانو« است، در تعریف »استعمار فرانو« فرمودند:
یعنى: دستگاه استکبارى کارى کند که عناصرى از ملتى که این مستکبر مى‏خواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون اینکه بدانند، به او کمک کنند... حالا عناصرى از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گر چه خودى هستند، اما دارند براى دشمن کار مى‏کنند... (3)
بر این اساس، استعمار فرانو اساسا یک شیوه‏ى عملیات فرهنگى - فکرى است و استعمارگران در این شیوه سعى مى‏کنند با ظاهرى مشروع و با شعارهاى فریبنده و نیز با استفاده از نیروهاى کاملا وابسته، که نه تنها از اشراف و خانواده‏هاى طبقه‏ى اشرافى، بلکه معدودى از روشن فکران، سیاسیون، مدیران و فن سالاران هستند، اهداف استعمارى خود را دنبال کنند. در این شیوه از استعمار، جهان اسلام جایگاه ویژه‏اى دارد.
هدف اصلى این پژوهش آن است که علل و عوامل شکل‏گیرى این شیوه از استعمارگرى را بررسى کند و سپس به شیوه‏هاى رفتارى آن با جهان اسلام بپردازد.

زمینه‏هاى شکل گیرى استعمار فرانو

در این شیوه از استعمار، قدرت‏هاى بزرگ به ظاهر سلطه‏اى بر کشورهاى دیگر ندارند، اما سلطه‏ى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى آن دولت‏ها به حدى است که تصمیم گیرى‏ها و سیاست گذارى‏هاى دولت‏هاى دیگر در تمام عرصه‏هاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى باید در جهت منافع قدرت‏هاى بزرگ شکل گیرد. استعمار فرانو از دهه‏هاى 60 و 70 میلادى به بعد شکل گرفت، اما سؤال اساسى این است که چه عواملى موجب شد «استعمار نو» در اعمال سیاست‏هاى خود، تجدید نظر کند و روش‏هاى جدیدى در مواجهه با دنیاى اسلام در پیش گیرد؟ در این قسمت، بررسى زمینه‏هاى شکل گیرى استعمار فرانو مى‏پردازیم.
به طور کلى، از دهه‏ى 60 میلادى به بعد، تحولاتى در عرصه‏ى بین‏المللى اتفاق افتادند که زمینه‏ساز تغییر استعمار نو به «فرانو» گردیدند. این عوامل به سه دسته تقسیم مى‏شوند:

الف. انقلاب اسلامى ایران

انقلاب سال 157 مردم ایران موجب شد دولت امریکا حامى بزرگ و پایگاه مهم خود در منطقه را، که به عنوان قطب نظامى خاورمیانه در کنار قطب اقتصادى عربستان روى آن برنامه ریزى‏هاى درازمدت داشت، از دست بدهد و به جاى آن، حکومتى با ایدئولوژى اسلامى و استکبار ستیز روى کار آید که به هیچ وجه، مورد پسند آنها نبود. کشورهاى غربى، بخصوص امریکا، براى آنکه پس از انقلاب اسلامى دیگر شاهد از دست دادن اقمار خود نباشند، به فکر تغییر ذهنیت‏ها و ارزش‏ها افتادند تا دیگر مردم تحت تأثیر فرهنگ‏هاى دینى و ملى علیه آنان مقاومتى از خود نشان ندهند. حتى این قضیه مورد تأیید بعضى از اسلام شناسان غرب در دنیاى معاصر از جمله جان اسپوزیتو است. وى اظهار مى‏دارد: بسیارى از ناشران به چاپ و انتشار کتاب‏هایى با موضوع اسلام توجه نشان نمى‏دادند تا اینکه انقلاب 1979 در ایران رخ داد و اسلام در صحنه‏ى سیاسى غرب حضور یافت و نظر آنان را به سوى خود جلب کرد. (4)

ب. گسترش وسایل ارتباط جمعى

گسترش وسایل ارتباط جمعى موجب شد ابزارى نسبتا قدرتمند با مخارجى کمتر در دست سیاست مداران قرار گیرد که براى استفاده از آن دیگر نیازى به لشکرکشى‏هاى گسترده و اعزام نیرو و سرباز به مناطق گوناگون جهان نبود، بلکه به وسیله‏ى آن مى‏توانستند از دورترین نقاط جهان بر ذهن شهروندان کشور مورد نظر، مطالب دلخواه خود را القا کنند و به تفکر آنها جهت دهند. با اعتلاى سطح سواد و دانش عمومى اقشار گوناگون جامعه در عصر استعمار فرانو، مسئله‏ى ایجاد و پیدایش رسانه‏هاى جدید مطرح شد. در این شیوه، ایجاد جریان یک سویه‏ى اطلاعات در سطح ملى و منطقه‏اى از سوى کشورهاى استعمارگر و صاحب قدرت اعمال مى‏شود. در این دوره، مسئله‏ى اطلاعات و رسانه‏هاى عمومى به گونه‏اى مطرح مى‏شود که بدون دست‏یابى و تغییر در ساختارهاى رسانه‏اى و اطلاعاتى، تأثیر بر مسائل فرهنگى امکان پذیر نیست. بدین سان و پس از تغییر در شیوه‏هاى استعمارى به طریق تأثیر گذارى بر فرهنگ مسلمانان، تحولات مهمى در برنامه‏ریزى‏هاى آنان براى استعمارگرى به وجود مى‏آید.
براى مثال، انجمن جهانى پژوهش‏هاى تبلیغ مسیحیت با صدور نشریه‏اى درباره‏ى میسیونرى و فعالیت آن در سال 1991 م اعلام کرد: تعداد مؤسسات میسیونرى و بنگاه‏هاى مربوط به آن در افریقا، بالغ بر 120880 و مخارج کلیساهاى فعال در زمینه‏ى ترویج مسیحیت 320 میلیارد دلار است و این انجمن براى حمایت از برنامه‏هاى مورد نظر خود، 163 میلیارد دلار کمک کرده است و رسانه‏هاى گروهى نیز، که در این باره همکارى داشته‏اند، قریب 9 / 8 میلیارد دلار درآمد کسب کرده‏اند. همچنین 82 میلیون دستگاه رایانه براى حفظ و نشر اطلاعات مربوط به ترویج مسیحیت به خدمت گرفته شده است. تعداد 88610 نسخه کتاب و 24900 هفته‏نامه انتشار یافته و تعداد 53 میلیون جلد انجیل به صورت رایگان توزیع شده است. شمار ایستگاه‏هاى فرستنده‏ى رادیو - تلویزیون ویژه‏ى ترویج مسیحیت نیز 2340 ایستگاه بوده که با جمع بندى آمار و ارقام مربوط به تبلیغ مسیحیت در سال 1991، هزینه‏ى آن به 181 میلیارد دلار مى‏رسد. (5)
این تنها نمونه‏اى از آمار و ارقام در خصوص فعالیت‏هاى فرهنگى و تبلیغاتى استعمار فقط در قاره‏ى افریقا و آن هم در خصوص یکى از اهداف استعمار، یعنى تبلیغ مسیحیت است.
پایان عصر جنگ سرد و سقوط کمونیسم و شکل‏گیرى نظام تک قطبى، بسترى ضرورى و بین‏المللى فراهم کرد تا استعمار غرب در جهان اسلام و تعریف آن، از مطلوب‏ترین و بهینه‏ترین روش براى تحقق منافع خود و دگرگونى بنیادى کمک بگیرد. از سال‏هاى 1996 م به بعد، سیاست جمهورى خواهان تشکیل یک سرکردگى خیرخواهانه‏ى جهانى - به اصطلاح خودشان - تحت رهبرى ایالات متحده امریکا بود و منظورشان عبارت بود از: مقاومت در برابر حکومت‏هاى استبدادى سربرآورده و ایدئولوژى‏هاى ستیزنده و در صورت امکان، غلبه بر ایشان در جهت دفاع و پشتیبانى از منافع امریکا. به همین دلیل، پس از کمونیسم، کینه و خصومت آنان نسبت به دنیاى اسلام شدت بیشترى یافته است.

شیوه‏هاى رفتارى استعمار با جهان اسلام

الف. دوره‏ى استعمار نو

در این دوره، روابط اقتصادى کشورهاى صنعتى استعمارگر با کشورهاى کوچک وارد مرحله تازه‏اى شد. بدین روى، کشورهاى صنعتى از راه صدور سرمایه و سازوکارهاى جهانى قیمت‏ها و داد و ستد مواد خام با کالاهاى ساخته شده و فشارهاى سیاسى و اقتصادى، از کشورهاى کم رشد بهره‏کشى مى‏کنند و این رابطه عنوان «استعمار نو» یا «نئوکولونیالیسم» به خود گرفته است. این شیوه از استعمار به فرموده‏ى مقام معظم رهبرى، این گونه است که در رأس کشورها، بیگانگان نمى‏آمدند حکومت کنند، از خود کشورها کسانى را مى‏گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت و مثل بسیارى از دولت‏هاى دیگر کشورهاى جهان سوم. (6)
لازم به ذکر است که در شیوه‏ى استعمار کهن، کشورهاى استعمارگر ضمن توجه به منابع اقتصادى، اهداف و منافع ایدئولوژیک خود را نیز دنبال مى‏کردند و در این زمینه، بیشترین برخورد را با دنیاى اسلام داشتند. به طور کلى، اندیشه‏ى قرون وسطایى ضد اسلامى اروپا در چارچوب حادثه جویى و اکتشافات جهان نو دنبال شد. پس از آن، به دنبال سفرهاى اکتشافى و روى آوردن به سمت شرق، یکى از هدف‏هاى آنان مبارزه با مسلمانان و - به اصطلاح - »جهاد با کافران« بود و این کینه جویى و انتقام گیرى را به شکل‏هاى گوناگون ادامه دادند. وقتى آلبوکرک، دریادار پرتغالى، در قرن پانزدهم میلادى به خلیج فارس آمد و جزیره‏ى هرمز را به زور از ایران گرفت، در یک سخنرانى براى سربازان خود گفت: بزرگ‏ترین خدمتى که باید به جاى آورد آن است که مسلمانان از این سرزمین بیرون افکنده شوند و آتش کیش محمدى براى همیشه، در اینجا خاموش گردد. وى افزود: پس از خدمت به خدا، باید پادشاه پرتغال را خدمت گزارد؛ زیرا روشن است که اگر پرتغال بازرگانى »مالاکا« را از چنگ مسلمانان درآورد، قاهره و مکه یکسره ویران خواهد شد. (7)
در قرن نوزدهم نیز میسیونرهاى مسیحى به عنوان جاده صاف کن استعمار در کشورهاى اسلامى در تخریب عقاید و اخلاق مسلمانان و پیوستن آنان به اردوگاه‏هاى امپریالیسم غربى کوشش مى‏نمودند. (8) براى مثال، هنرى مارتین، واعظ ارشد دانشگاه »کمبریج«، که در قرن نوزدهم به هند و ایران سفر مى‏کرد، در خصوص مسلمانان هند اظهار مى‏دارد:
من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسانى در پست‏ترین جلوه‏ى خود یک مسلمان است. (9)
و از خداى خود مى‏خواهد به زودى، قلمرو نفرت انگیزشان نابود گردد. (10)
حتى در این دوره‏ها، علاوه بر مبلغان مذهبى، برخى از دولت مردان و اندیشمندان اروپایى نیز در مخالفت با اسلام و مسلمانان و در هوا خواهى و همراهى استعمار، فعالیت مى‏نمودند. ولتر از جمله اندیشه‏ورزان عصر روشنگرى اروپا، در هواخواهى استعمار همکارى بسیار داشت.
به طور کلى، روش‏هاى استعمار کهن و نو در مقابله با جهان اسلام عبارتند از:
1. تصرف و اشغال سرزمین‏هاى اسلامى و از بین بردن استقلال سیاسى مسلمانان؛
2. تأسیس انواع مدارس اجنبى در سرزمین‏هاى مسلمانان و ارسال معلمانى که نشان صلیب به همراه خود داشتند تا در محیط این مدارس، تربیت فرزندان مسلمان را بر عهده بگیرند؛
3. اعزام هیئت‏هاى تبلیغى به همراه نیروهاى نظامى خود؛
4. اعزام فرزندان مسلمان به سرزمین غرب، براى آشنایى و تأثیر گذارى بر آنان؛
5. انتشار کتبى که جوانان مسلمان را به فساد سوق دهد؛
6. تسلط بر اوضاع اقتصادى و حکم‏رانى در بازارهاى مسلمانان و جذب بزرگ‏ترین رقم ثروت از بلاد مسلمانان؛
7. زنده کردن و عظمت دادن به تمدن‏هاى قدیمى؛
8. مشوب ساختن حقایق اسلام و قرار دادن آنها در معرض تهمت‏هاى ناروا؛
9. ایجاد تردید در حوادث تاریخى اسلام؛
10. تأسیس مذاهب و مکاتب گوناگون؛ فراماسونى، بهاییگرى، قادیانى و مانند آنها؛
11. توافق استعمار و صهیونیسم جهانى در راه مبارزه با اسلام و دفاع از حقوق یهودیان و قرار دادن مسئله‏ى فلسطین به مثابه‏ى یک مسئله‏ى ملى که هیچ ارتباطى با مسئله‏ى اسلامى ندارد.
12. زنده کردن احساسات ناسیونالیستى در بین مسلمانان؛ (11)
13. ایجاد قشرى غرب زده در جوامع اسلامى؛
14. بروز اختلافات مذهبى و تأکید بر مرزها و فاصله میان مسلمانان از لحاظ ملیت، جغرافیا و نظام حکومتى همراه با شرح نادرست و گم‏راه کننده‏ى از اصول اسلامى و تمجید و تقدیس از روش‏هاى مسیحى، تمدن غربى، نظام سیاسى و سلوک فردى مردم غرب. (12)

ب. دوره‏ى استعمار فرانو

در این شیوه از استعمار، که تغییر متوجه روش‏هاست و نه اهداف، استعمارگران سعى مى‏کنند با ظاهر مشروع و با شعارهاى »حقوق بشر، ایجاد صلح و امنیت، استقرار دموکراسى و آزادى« و نیز با استفاده از نیروهاى کاملا وابسته، که نه تنها از اشراف و خانواده‏هاى طبقه‏ى اشرافى، بلکه معدودى از روشن فکران، سیاسیون، مدیران و فن سالاران هستند، اهداف استعمارى خود را دنبال کنند.
این شیوه از استعمار، که غرب آن را براى گسترش اقتدار خود در حوزه‏هاى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى پایه‏ریزى نموده، با روش‏هاى مورد استفاده در عصر استعمار نو، متفاوت است. در این قسمت، به آن دست از سیاست‏هاى استعمار فرانو، که در مواجهه با جوامع اسلامى به کار برده مى‏شود، به طور خلاصه اشاره مى‏شود:

1. قدرت نرم افزارى :

استعمار فرانو در جهت مقابله با اسلام، نیروهاى خود را به دو بخش نرم‏افزارى (که شامل به کارگیرى قدرت رسانه‏اى و تبلیغاتى براى تأثیر گذارى و هدایت افکار عمومى جهان مى‏شود) و سخت‏افزارى (که شامل قدرت نظامى فراگیر در سطح جهان مى‏شود) تقسیم نموده و براى اعمال هر یک از این قدرت‏ها جهان را در تسلط گرفته است.
در بخش نرم‏افزارى، جهان را به چندین حوزه‏ى تمدنى تقسیم کرده‏اند تا با شناخت عوامل مخل و مزاحم در هر یک از حوزه‏هاى تمدنى، متناسب با همان حوزه، روش مبارزه را اتخاذ کنند. در این روش، حوزه‏ى تمدنى جایگزین واحد دولت - ملت مى‏شود. این حوزه‏ها شامل تمدن‏هاى گوناگونى مى‏شوند که در آنها درگیرى نهایى بین تمدن غربى با دو تمدن اسلامى و کنفوسیوسى خواهد بود و در این درگیرى، تمدن غرب پیروز خواهد شد. طرح این نظریه از سوى ساموئل هانتینگتون، دلایل گوناگونى داشت. او همچنین درگیرى بین اسلام و غرب را یک درگیرى بنیادین مى‏داند و مشکل غرب را نه «بنیاد گرایى اسلامى»، بلکه خود اسلام مى‏داند و مشکل اسلام را هم نه «سازمان سیا» بلکه خود غرب ذکر مى‏کند. (13) علاوه بر هانتینگتون، ریچارد نیکسون نیز در دو کتاب مشهور خود، فرصت را از دست ندهید و فراتر از صلح به تأیید این نظریه پرداخته و جهان اسلام را مهم‏ترین خطر براى غرب و امریکا برشمرده است. (14)
دلیل اصلى طرح این نظریه، شکل‏گیرى و گسترش فوق‏العاده‏ى اسلام سیاسى در اواخر قرن بیستم بود که در حال حاضر، هم اصلى‏ترین چالش فراروى تمدن غرب محسوب مى‏شود. گسترش این شیوه از تفکرات اسلامى، فوکویاما را نیز به ارائه‏ى نظریه واداشت. او مى‏گوید:
سکولارها قدرت جاذبه‏ى اسلام رادیکال را دست کم مى‏گیرند. اسلام رادیکال تنها در تعصب و آشتى ناپذیرى ضد امریکایى و دشمنى با غرب و ضد مدرنیسم خلاصه نمى‏شود، بلکه فراتر از این، اسلام رادیکال این برترى را دارد که در دل یک دین مقدس با بیش از یک میلیارد هواخواه، جاى گرفته که نه تنها نسل خود را تضمین کرده و آنها را در مساجد و مدرسه‏هاى دینى آموزش داده است، بلکه از یک سنت دیرین و ژرف دینى، انتظار »مهدى« گرى و کیش شهادت طلبى نیز بهره مى‏گیرد.... رادیکالیسم اسلامى بیرقى برافراشته که ریشه‏اش در ژرفاى تاریخ است و این بیرق قدرت جاذبه‏ى پرثبات‏ترى دارد تا درفش دین‏هاى جایگزین همانند »صلیب شکسته« و »داس و چکش«. (15)
ساموئل هانتینگتون از نظر سیاسى و چگونگى اعمال قدرت سخت افزارى نیز کشورها را به سطوح متفاوتى تقسیم مى‏کند که در سطح اول ایالات متحده امریکا قرار دارد که واجد همه‏ى مؤلفه‏هاى یک قدرت برتر جهانى است و صلاحیت بر عهده گرفتن مسئولیت صلح و امنیت بین‏المللى را دارد. دوم قدرت‏هاى عمده‏ى منطقه‏اى که بازیگرانى با نفوذ هستند، اما گستره‏ى منافعشان در همان منطقه است. سوم قدرت متوسط منطقه‏اى و چهارم سایر کشورها هستند.
تنوع تمدنى در حوزه‏هاى بیان شده باید به شکل‏گیرى یک تمدن جهانى با ارزش‏هاى واحد منجر شود که همان تمدن غربى است. این تمدن در عرصه‏ى اقتصاد، کاپیتالیسم و در عرصه‏ى سیاسى، لیبرال - دموکراسى و در عرصه‏ى فرهنگى، ارزش‏هاى غربى را حاکم خواهد ساخت. تقسیم کشورها را در سطحى که قرار دارند، ثبات بخشد و مانع ارتقاى سطح آنان گردد؛ و از سوى دیگر، امریکا را به عنوان پلیس بین‏الملل، مسئول برقرارى نظم و امنیت و حفظ وضع موجود بداند و زمینه ساز امپراتورى ایالات متحده گردد. این ایده به طور واضح، از سوى هانتینگتون بیان مى‏شود که تمدن غرب براى ماندن و پیروز شدن در پایان تاریخ، باید:
الف. از طریق تهاجم‏هاى همه جانبه، اتحاد احتمالى تمدن‏هاى رقیب را مختل کند.
ب. تمدن‏هاى منزوى شده و خود ساخته را در خود حل نماید.
ج. بحران‏هاى درونى خود را به تمدن‏هاى رقیب منتقل کند.
او با انتخاب مثال‏هاى گزینشى، مرزهاى اسلام را خونین به تصویر مى‏کشد و عوامل خشونتگراى مسلمانان را تغییر در موازنه‏ى جمعیتى درون کشورهاى اسلامى، گوارش ناپذیرى مسلمانان، نبود یک یا چند کشور کانونى در اسلام و مانند آن مى‏داند. (16)

2. جهانى سازى :

منظور از «جهانى سازى» طراحى است که برآیند آن حاکمیت ارزش‏هاى غرب در دو عرصه‏ى «فرهنگ» و «اقتصاد» است. ابزار این طرح در عرصه‏ى فرهنگ، قدرت رسانه‏اى و تبلیغات فرهنگ ساز با استفاده از روش‏هاى القاى مستقیم و غیر مستقیم است. در عرصه‏ى اقتصاد نیز گسترش فعالیت شرکت‏هاى بزرگ چند ملیتى و آزاد سازى تجارت از ابزار آن محسوب مى‏شوند. به گفته‏ى ابراهیم ابوربیع، جهانى شدن بازگشت به نوعى جدید از استعمار است که از مشابه سنتى‏اش (استعمار نو) ویرانگرتر و پنهان‏تر است. افزون بر این، جهانى شدن، که آخرین تجلى عقل جدید است، اولویت‏هاى جدید زندگى تشویق مى‏کند و مفاهیم جدیدى را جایگزین مفاهیم سنتى مربوط به پیوندهاى اجتماعى، رفاه و جامعه کرده است. اخلاقیات عقل غربى در سایه‏ى جهانى شدن به انباشت سریع ثروت و ملازمات آن، مانند قدرت تشویق مى‏کند. بنابراین، مبنا مصرف افراطى است و به نظر ریچارد فولک، بازتاب جهانى شدن نفوذ فرهنگى کنونى غرب، که متضمن پاى‏بندى آن به نوسازى است، سبب بحران چند بعدى نظام جهانى، مانند گرایش به مسلح شدن به سلاح اتمى و مادى‏گرایى و مصرف است. (17) بدین روى، جهان اسلام در مقابل این انحرافات خطرناک، بیشترین ضربه را متحمل مى‏شود و باید بر احیاى اخلاقیات اجتماعى و مالى و اقتصاد اسلام به عنوان اصولى توحیدى، تأکید نماید.

3. حربه دموکراسى سازى :

قبل از ورود به این بحث، لازم است به این نکته اشاره شود که استعمار فرانو نمى‏خواهد نظام جهان و بخصوص دنیاى اسلام دموکراتیک شود، بلکه مقصود طراحى نظام‏هاى سیاسى داخلى کشورها بر مبناى لیبرال - دموکراسى است. در واقع، راهبرد دموکراتیک کردن در جهت تأمین منافع امنیتى، سیاسى و اقتصادى استعمار فرانو است. این راهبرد با شعارهاى فریبنده‏اى همانند «مبارزه با تروریسم، تحکیم حقوق بشر و اشاعه‏ى دموکراسى» در پى آن است تا با تکیه بر قدرت رسانه‏اى و تأثیر گذار خود بر افکار عمومى جهان اسلام و حتى سیاست «تغییر رژیم» و جنگ پیش‏گیرانه، مسلمانان را به سمت و سوى مورد نظر خود هدایت کند. یکى از مهم‏ترین سرزمین‏هایى که استعمار فرانو به آن توجه ویژه‏اى داشته و در پى اعمال نفوذ در آن منطقه است سرزمین خاورمیانه است. باید توجه داشت که خاورمیانه به عنوان صحنه‏ى اصلى نبرد ایدئولوژیک و موقعیت جغرافیایى آن براى استعمار فرانو حایز اهمیت مى‏باشد. (18)
«ره‏نامه‏ى بوش» که تجلى دگرگونى درک راهبردى در بین نخبگان امریکایى است، اولویت خاورمیانه را جوهره‏ى راهبرد کلان جهانى امریکا در هزاره‏ى سوم ساخته است. (19) در این نظریه، که چیزى بیش از یک سیاست امپریالیستى نیست، براى ایجاد فضاى مساعد براى مبارزه با تروریسم در جهت منافع ملى امریکا، لازم مى‏بینند به بهانه‏ى دموکراسى و در اصل، تلاش براى تحکیم دولت صهیونیست، هر اقدامى انجام دهند و به همین دلیل است که بسیارى جنگ علیه تروریسم را فقط یک بهانه براى گسترش کنترل امریکا در جهان مى‏دانند. (20) 247. حتى به دنبال به قدرت رسیدن بوش در ژانویه 2001 م، همان گونه که در طول دهه‏ى 90 بارها به وسیله‏ى بنیادهاى پژوهشى محافظه کار اعلام گردیده بود، به طور قاطع بیان شد که منازعه‏ى اعراب و اسرائیل و در سطحى وسیع‏تر، غلبه‏ى فرهنگ خشونت در خاورمیانه، مبناى ارزشى و مفهومى دارد. از سوى دیگر، در پیش گرفتن سیاست »تغییر رژیم« به مثابه‏ى یک ابزار تعیین کننده در خدمت سیاست‏هاى استعمارى و رویکرد گسترش خواه و اشغال جویانه‏ى نظامى با هدف گسترش نظامى در منطقه‏ى خاورمیانه، امروزه جزو ماهیت سیاست‏هاى استعمارى غرب علیه دنیاى اسلام است. حال با این سیاست‏ها، استعمار فرانو در پى دموکراتیک کردن جهان اسلام و بخصوص خاورمیانه است، در حالى که فوکویاما معتقد است: برقرارى دموکراسى در خاورمیانه تنها از طریق مشارکت گروه‏هاى اسلامى میسر خواهد بود. (21) ولى استعمار فرانو همچنان به بهانه‏ى ایجاد دموکراسى، اما در واقع براى دست‏یابى به اهداف ذیل، تلاش مى‏نماید:
1. حمایت از رژیم‏هاى داراى گرایش غیر مذهبى، به خاطر جهت گیرى امریکایى آنها؛
2. در پیش گرفتن سیاست اقتصادى خاص که موجب گسترش سوء توزیع درآمد در کشورهاى عربى شده است؛
3. گسترش ارزش‏ها و شیوه‏هاى زندگى فرهنگ امریکایى - غربى بیگانه با اسلام؛ (22)
4. تلاش در جهت ایجاد جریانى فکرى - فرهنگى در کشورهاى اسلامى، به گونه‏اى که در جهت همکارى با استعمار غربى در نزدیک ساختن اسلام و مسیحیت و یا تبدیل آن به دینى فعالیت نماید که موجب جلب رضایت غرب شود؛ (23)
5. از بین بردن نظم داخلى کشورهاى اسلامى از طریق تبلیغات و جنگ روانى.
و ولستر معتقد است: هنگام وقوع یک جنگ، باید دقت هدف گیرى را بالا برد. در این هدف گیرى دقیق، دیگر نیازى نیست تمامى یک شهر را به همراه ساکنانش با بمبارانى گسترده با خاک یکسان کرد، آن گونه که در جنگ جهانى دوم صورت گرفت. در دهه‏ى 90 میلادى، چنان که و ولستر پیش‏بینى کرده بود، با انقلاب در فن‏آورى الکترونیک، چنین دقتى امکان پذیر است. (24) از این رو، جنگ روانى به دلیل آن که از یک سو، عامل روانى یکى از عناصر قدرت است و از سوى دیگر، به لحاظ اقتصادى نیز به صرفه است، استعمار فرانو بیشترین بهره‏ها را در جهت توسعه‏ى سلطه و قدرت خود، در دنیاى اسلام از این شیوه کسب کرده است.

نتیجه‏گیرى

هدف عمده‏ى این پژوهش درک چرایى و چگونگى شکل‏گیرى استعمار فرانو در رابطه با جوامع اسلامى بود. در بحث چرایى زمینه‏هاى شکل گیرى استعمار فرانو، به این مسائل پرداخته شد که وقوع حوادث و جریان‏هایى در سطح بین‏الملل از جمله انقلاب اسلامى سال 1357 ایران، که پیامدهاى ناگوارى براى استعمار نو - یعنى بیدارى امت اسلام و به خطر افتادن منافع استعمار در سرزمین‏هاى اسلامى - به دنبال داشت، گسترش وسایل ارتباط جمعى مخارج استعمارگرى را از نظر اقتصادى کاهش داد و قوت و برد استعمار را زیاد کرد. نیز پایان عصر جنگ سرد و سقوط کمونیسم موجب شکل گیرى نظام تک قطبى و تشکیل سرکردگى خیرخواهانه به رهبرى ایالات متحده‏ى امریکا - به اصطلاح خودشان - موجب تغییر سیاست‏هاى استعمار از « نو » به « فرانو » گردید.
در بحث چگونگى و شیوه‏هاى رفتارى استعمار فرانو با جوامع اسلامى، روش‏ها و تاکتیک‏هاى آن در سه بخش، « قدرت نرم‏افزارى » ، « جهانى سازى » و « حربه‏ى دموکراسى سازى » بررسى شد. در بخش «قدرت نرم‏افزارى»، استعمار فرانو در جهت مقابله با اسلام، عوامل قدرت خود را به دو بخش «نرم‏افزارى» و «سخت‏افزارى» تقسیم کرده است که در این دو روش، با به کارگیرى قدرت رسانه‏اى و تبلیغاتى و نیز قدرت نظامى فراگیر، اهداف تجاوزکارانه‏ى خود را در سرزمین‏هاى اسلامى توجیه مى‏نماید. تاکتیک جهانى سازى نیز طرحى است که هدف اصلى استعمار فرانو از طرح آن، ایجاد نظام‏هاى سیاسى داخلى کشورها بر مبناى لیبرال - دموکراسى است تا در جهت تأمین منافع امنیتى، سیاسى و اقتصادى استعمار فرانو تلاش نمایند. این راهبرد با شعارهاى فریبنده‏اى همانند «مبارزه با تروریسم، تحکیم حقوق بشر و اشاعه‏ى دموکراسى» در پى آن است تا با تکیه بر قدرت رسانه‏اى خود، بر افکار عمومى جهان اسلام و حتى سیاست «تغییر رژیم» و جنگ پیش گیرانه، مسلمانان را به سمت و سوى مورد نظر خود هدایت کند.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد تاریخ-
2- کتاب سروش، مجموعه مقالات (1)، ص 123.
3- معارف، ص 17.
4- گفت و گو با جان اسپوزیتو، پگاه حوزه، ص 16. و از سوى دیگر، موجب بیدارى مسلمانان گردید.
5- عون شریف قاسم، پگاه حوزه، ص 19.
6- سخنرانى مقام معظم رهبرى در دیدار با مردم قم.
7- Asia and Western Dominence, p. 49.
8- جامعه شناسى غربگرایى، ص 162 - 168.
9- نخستین رویارویى‏هاى اندیشه‏گران ایران با دو رویه‏ى بورژوازى غرب، ص 514.
10- همان.
11- نقشه‏هاى استعمار در راه مبارزه با اسلام، ص 21 - 23-
12- اندیشه‏ى نوین اسلامى در رویارویى با استعمار غرب، ص 31-
13- برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ص 408.
14- قبسات، ص 136.
15- مدرسه، ص 91.
16- احمد رهدار، پگاه حوزه، ص 6.
17- ابراهیم ابوربیع، پگاه حوزه، ص 19.
18- مطالعات خاورمیانه، ص 11.
19- Political Science Quartery, p. 305.
20- International Affairs, p.
21- مدرسه، ص 92.
22- جنبش‏هاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ص 213-
23- اندیشه‏ى نوین اسلامى در رویارویى با استعمار غرب، ص 22-
24- مدرسه، ص 89.




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط