انواع قناعت

قناعت از واژه هایی است که تمام شؤون زندگی انسان را شامل می شود. گرچه در ابتدای امر آنچه از واژه قناعت به ذهن می رسد مسایل مالی و خرج و مخارج زندگی است ولی با مراجعه به آیات و روایات و کتاب های اخلاقی روشن می شود که
جمعه، 10 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انواع قناعت
انواع قناعت

نویسنده: محمدرضا محمدی



 

انواع قناعت

گستره یا انواع قناعت

قناعت از واژه هایی است که تمام شؤون زندگی انسان را شامل می شود. گرچه در ابتدای امر آنچه از واژه قناعت به ذهن می رسد مسایل مالی و خرج و مخارج زندگی است ولی با مراجعه به آیات و روایات و کتاب های اخلاقی روشن می شود که دایره آن بسیار گسترده تر است. به عنوان مثال روایاتی که می گویند: «من قَنَعَ بِالکَفافِ» یا «اَلهِم نَفسَکَ القَنُوعِ» و ... که می فرماید به مقدار کفاف قناعت کند یا قناعت را به نفس خود الهام نما و گفته شد که منظور از قناعت رضایت به مقدار نیاز، ضرورت و کفاف است و طبیعی است که مقدار نیاز و کفاف در امور و زمینه های مختلفی است، گرچه یکی از مصادیق رایج و بارز آن امور مالی و خرج و مخارج است. مصادیق قناعت با توجه به مفهوم آن، در برگیرنده جنبه های معیشتی انسان می باشد و موارد آن بر حسب سبک زندگی، نوع فرهنگ، تغییر نیازها و منابع، گستره وسیعی را شامل می شود که در زیر به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:

1و 2. قناعت در لباس و مسکن

انسان باید در مقدار و نوع لباس نیز قناعت کند. آنچه در مسأله لباس و سایر موارد ملاک است شأنیت افراد است و نمی توان همه افراد را با یک چشم نگاه کرد. به عنوان مثال انتظاری که از یک فرد نوجوان و جوان با توجه به ویژگی های خاص آن سن می رود هرگز از فرد مسن متوقع نیست و چه بسا اگر فرد مسن در مسأله لباس پوشیدن به شیوه جوان عمل کند ناپسند و مذموم باشد و گاهی باعث شهرت و انگشت نما شدن وی می شود که مورد نهی قرار گرفته است. خلاصه این که انسان باید متناسب با نیازهای سنی و موقعیت خود رفتار نماید.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: در ذلت و خواری انسان همین بس که لباسی بپوشد و یا مرکبی سوار شود که او را انگشت نما کند. (1)
تهیه کردن لباس و مسکن به مقدار مورد نیاز و کفایت انسان، همان قناعت و ممدوح است.
قناعت در لباس اعم از کمیت و کیفیت است، مثلاً اگر برای شخصی یک دست لباس کافی است، اگر بیشتر تهیه کند قناعت نکرده است. اگر شأن او لباس با قیمت الف است، اگر به آن اکتفا نکند قناعت نکرده است. از این رو باید به مقدار کفاف و نیاز رضایت داشته باشد.
منظور از قناعت در لباس این نیست که انسان به ساده ترین و ارزان ترین نوع لباس اکتفا کند و یا یک لباس را چندین سال استفاده کند، بلکه منظور این است که انسان برای تهیه لباس جدید و زیبا، خود را بیش از اندازه به زحمت نیندازد و به مقدار مورد نیاز لباس تهیه کند. از نظر اخلاقی انسان باید چه مقدار دنبال لباس و مسکن باشد؟ باید گفت به طور مسلم به اندازه ای که نیاز انسان به لباس و مسکن را برطرف سازد و این مقدار به طور طبیعی ارزش منفی ندارد. اما اگر انسان سر دو راهی قرار گیرد و مسکن مورد نظر خود را تهیه کند یا تکلیف الاهی را انجام دهد و چنانچه این دل بستگی به لباس مانع انجام تکلیف الاهی شود، این ارزش منفی دارد. (2)
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
کُلُّ بَناءٍ لَیسَ بِکَفافٍ فَهُوَ وَبالٌ علی صاحِبِه یَومَ القیامَة؛ (3) هر ساختمان و خانه ای که بیش از مقدار کفاف و نیاز انسان باشد روز قیامت وبال گردن صاحبش می شود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
کُلٌّ بَناءٍ وَبالٌ علی صاحِبِه الاّ ما قَلَّ و کَفی؛ (4) هر بنایی وبال گردن صاحبش می شود مگر آن که کم و به مقدار کفاف باشد.
پس انسان باید در تهیه لباس، خانه و سایر وسایل زندگی به مقدار نیاز و کفاف اقدام کند و بیش از آن به طور معمول برای انسان دل بستگی به دنیا می آورد و به همان میزان، از آخرت خود باز می مانند. البته مقدار نیاز و کفاف افراد بر حسب تعداد افراد، محیط معیشتی و موقعیت اجتماعی افراد متفاوت می کند. زمانی داشتن منزل با فلان متراژ مورد نیاز است ولی در تزئینات آن، گاهی قناعت نمی شود و چه بسا مصداق اسراف باشد که در قرآن و روایات مذمت شده است. بنابراین قناعت در لباس این است که اول انسان بیش از مقدار نیاز و کفایتش لباس تهیه نکند و دوم هر لباسی را در جایگاه و موقعیت خودش و به طور مناسب استفاده کند. البته شاید فردی در نوع لباس قانع باشد و به مقدار شأن و نیاز خود لباس تهیه کند، اما در عین حال در همان نیز اسراف کند مثل این که لباس مهمانی را برای محل کار استفاده نماید.

3. قناعت در خوردن و آشامیدن

یکی از زمینه هایی که انسان باید قناعت (مقدار نیاز و کفاف) را رعایت کند، خوردن و آشامیدن است و باید از افراط (پرخوری) و تفریط (کم خوری) پرهیز نماید که بدین وسیله سلامت جسمی و روحی خود را تضمین کرده است ضمن این که هزینه و مخارج زندگی او نیز کاهش می یابد. امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند:
لَو اِقتَصَدَ النّاسُ فی المَطعَمِ لاستَقامَت ابدانُهُم؛ (5) اگر مردم در خوردن میانه روی کنند بدنشان سالم می ماند، زیرا پرخوری باعث بسیاری از بیماری ها می شود.
منظور از قناعت در خوردن و آشامیدن مانند معنای قناعت این است که به مقدار نیاز بدن از آب و غذا استفاده کند و در این زمینه دل را مشغول تهیه بهترین غذا و آشامیدنی نکند و از آب و غذا به مقدار رفع نیاز بهره گیری نماید، البته نه به این معنا که غذای خوب و مقوی استفاده نکند (قل مَن حرَّم زینة الله التی اَخرَج لِعِبادِه).
طبیعی است که نیاز افراد در مقدار و نوع غذا متفاوت است. آنچه ملاک است این است که هر فری مقدار مورد نیاز و کفاف خودش را در نظر بگیرد و تا گرسنه نشده سراغ غذا نرود و قبل از سیر شدن هم دست از غذا بکشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم می فرمایند: بخور هر وقت میل داری و دست بکش قبل از سیر شدن. (6)
از این روایات استفاده می شود که تا انسان نیاز به غذا ندارد (گرسنه نیست) سراغ غذا نرود و بیش از مقدار مورد نیاز و کفاف هم استفاده نکند. عدم قناعت به این معنا است که بدون اشتها، سراغ غذا برود و به مقدار بیشتری از نیازش غذا بخورد. شاعر خوش بیان هم می گوید:
نه چندان بخور که از دهانت در آید
نه چندان که از ضعف جانت بر آید
انسان قانع ضمن این که در مقدار خوردن و آشامیدن قناعت می کند در نوع غذا و آشامیدنی هم قانع است. چنانچه فیض کاشانی در تعریف قناعت گفته بود که از نظر مقدار به کمتر و از نظر نوع به پست تر اکتفا کند و این طور نباشد که حرص و طمع غذای لذیذ را داشته باشد.

4. قناعت در خواب

خواب یک نیاز اساسی و ضروری برای انسان است و مثل خوردن و آشامیدن از نیازهای فیزیولوژیک محسوب می شود.
قرآن کریم می فرماید:
وَ جَعلنا نَومَکُم سُباتاً؛ (7) یعنی خواب را مایه آرامشتان قرار دادیم.
خوب خوابیدن به اندازه خوب خوردن و خوب هضم کردن برای سلامت جسمانی و روانی اهمیت دارد. در حین خواب است که اعضای بدن انرژی خود را ترمیم می کنند و سلولهای عصبی احیا می شوند. خواب خستگی مفرط را برطرف می کند. با این وجود، خواب فقط یک کنش عصبی فیزیولوژیک نیست، از لحاظ روان شناختی، تأثیر ترمیم کننده خواب به اندازه ای است که اشخاص تنیده و عصبی را با خواباندن درمان می کنند و گاهی ریشه برخی از بیماری های عصبی- روانی بی خوابی یا پر خوابی است. (8)
ضمن این که خواب امری بسیار مفید و لازم است و همان گونه که بی خوابی و کم خوابی فرد را با بیماری های عصبی- روانی روبرو می کند، پرخوابی نیز سبب مشکلات برای فرد می شود.
پس با توجه به این که خواب یک نیاز فیزیولوژیک است، باید مثل هر نیاز دیگری به مقدار ضرورت و کفایت از آن استفاده کرد و از پرخوابی پرهیز نمود. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
کَثرةُ النّومِ مَذهَبَةٌ لِلدّین و الدُّنیا؛ (9) خواب زیاد باعث از بین رفتن دین و دنیا می گردد.
بدن انسان به مقدار معینی خواب نیاز دارد که بر حسب سن افراد فرق می کند. به طور مثال نوزاد احتمالاً در شبانه روز حدود 20 ساعت بخوابد وفرد جوان و میان سال 6 تا 8 ساعت به خواب نیاز داشته باشد و هر چه سن بالاتر رود مقدار خواب هم کمتر می شود. چنانچه میزان نیاز به خواب تأمین نشود بر عملکرد فرد تأثیر می گذارد و میزان کارآیی او پایین می آید. همچنین اگر انسان زیاد و بیش از اندازه معمول بخوابد از امور لازم زندگی باز می ماند. چنین فردی خسته به نظر می رسد و خواب زیاد باعث از دست دادن دین و دنیا می شود. در مورد دنیا روشن است که فرد از کار و تلاش باز می ماند و در رابطه با دین هم واضح است که نماز و عبادت شخص پرخواب قضا می شود و هنگام انجام عبادت نیز خسته است و حال مناسبی برای عبادت ندارد.
بر اساس بعضی از احادیث و تعاریفی که علمای اخلاق از واژه قناعت ارائه داده اند انسان باید نفس قانعی داشته باشد و اگر نفس قانع باشد در هر زمینه ای مقدار نیاز و کفاف را رعایت می کند و برای بیش از آن دچار حرص و طمع نمی شود و از جمله آن موارد خواب است.

نظریه قناعت

همان گونه که در ساختمان جسم انسان هیچ عضو اضافی و بی مصرف آفریده نشده است در ساختمان روح و روان انسان نیز هر انگیزه، غریزه، قوه و میل، نقش حیاتی دارد. (10)
مهم این است که انسان از این استعدادها و توانایی های خدادادی به درستی استفاده کند و آن ها را به طور صحیح هدایت و رهبری نماید و تحت کنترل در آورد تا از خطر انحراف در امان بماند.
انسان در زندگی مادی و معنوی خود نیازهایی دارد که تلاش او هم برای تأمین و برآورده شدن این نیازها می باشد و اگر این نیازها تأمین شود باعث تضمین سلامت جسم و روان او می شود. مهم این است که انسان برای ارضای این نیازها مقدار مورد نیاز و کفایتش را در نظر بگیرد و حرص بیش از آن نداشته باشد.
اصولاً احساس نیاز و سیری از آن نفس است یعنی نفس و روان انسان است که به چیزی احساس نیاز می کند یا احساس سیری به او دست می دهد و عمده تلاش انسان در سراسر زندگی از قبیل شغل، میزان کار و در آمد و.... برای نیل به همین بی نیازی است که در سایه بی نیازی به آرامش روحی و روانی به دست می آید، ولی باید توجه داشت که واقعیت بی نیازی و نیازمندی در چیزهای خارجی و کالاهای مادی نمود نمی یابد و بود و نبود این موارد تأثیر مهمی در پیدایش غنا و فقر مادی دارند. غنا مانند عاملی برای آرامش نفس و بی نیازی آن، و فقر مانند عاملی برای پریشانی خاطر و نیازمندی، به طور کلی در اموال و امکاناتی که در دست افراد است خلاصه نمی شود، زیرا منشأ فقر و غنا، نفس آدمی است، پس غنا کار نفس است. امام علی علیه السلام می فرمایند: الهم نفسک القنوع؛ (11) یعنی قناعت را به نفست تحمیل نما و غنای نفس در سایه قناعت پیدا می شود. امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
مَن قَنَع بما یَکفیه اِستَغنی و مَن لَم یَقنع بِما یکفیهِ لَم یُدرکِ الغَنی ابداً؛ (12) هر کس به مقدار کفاف قناعت کند بی نیاز می گردد و هر کس به مقدار نیاز قناعت نکند هرگز به بی نیازی نمی رسد.
هر چه هم تلاش کند شاید به ظاهر ثروتمند و بی نیاز شود ولی در درون خود پیوسته فقیر و نیازمند است و فقری که همواره حضور دارد همین فقر است که انسان آن را در درون خود احساس می کند و هر چه به دست آورد چیز دیگری می خواهد زیرا این غنای مادی و خارجی به تنهایی برای او کفاف و آرامش خاطر فراهم نمی کند.
فقر روانی علاوه بر آن که فقر حاضری و دایمی است و با دست یافتن به کالاها و امکانات مادی و نیازهای زندگی فرد از میان نمی رود، پیوسته با افزوده شدن غنای ظاهری افزایش پیدا می کند و آثار آن فرد را غرق در خود می کند و هرگز چنین فردی روی بی نیازی را به خود نمی بیند. (13)
اگر انسان بخواهد نیازهای خود را برطرف سازد تنها راه آن پناه بردن به دریای بی کران خدا می باشد که از همه چیز بی نیاز و همه موجودات نیازمند او هستند «انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید؛ (14) همه موجودات محتاج به خدا هستند و خداوند بی نیاز و ستایش شده است.»
انسان برای رفع نیازهایش باید به محدودیت امکانات و منابع هستی توجه داشته باشد. قرآن در این باره می فرماید:
قَد جعلَ اللهُ لِکل شَیئی قَدراً؛ (15) خداوند برای هر چیزی مقدار و اندازه ای قرار داده است.
و در جای دیگر می فرماید:
و اِن من شیئی الاعندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ (16) هر چیزی خزاینش نزد ما است و جز به مقدار معین آن را نازل نمی کنیم.
اصولاً حکیم بودن خداوند که آیات زیادی صراحت به آن دارد، مفهومی جز این ندارد که همه چیز آفرینش برنامه و حد و اندازه دارد.
پس جامعه انسانی که جزیی از مجموعه نظام هستی است اگر بخواهد سالم زندگی کند باید این اصل (کل شیئی عنده بمقدار) بر سراسر آن حاکم باشد. با توجه به این که انسان موجود محدودی است باید حد خود را شناخته تا در آن چارچوب حرکت کند و پایش را از گلیم خود بیشتر دراز نکند و اگر به این محدودیت هستی پی ببرد خواسته های خود را که نامحدود است تعدیل می نماید و به مقدار نیاز به امکانات و منابع بسنده می کند. آن تعریفی که از قناعت ارائه شد اینجا معنا پیدا می کند، که قناعت را می توان دیدگاه فرد نسبت به هستی (بعد شناختی)، رضایت دادن به محدودیت ها و مقدرات هستی (بعد عاطفی) و عمل نمودن بر وفق این محدودیت ها و کنار آمدن با آن ها (بعد عملی و رفتاری) تعریف نمود.
بعد شناختی: اگر انسان بفهمد امکانات و منابع موجود محدود می باشند، توقع و خواسته های خود را کنترل می کند و برای همین امکانات محدود برنامه ریزی می نماید.
بعد رفتاری: از آن جا که شناخت، مقدمه عمل است اگر انسان حکمت و محدودیت منابع و امکانات را درک کند ضمن فضیلت بودن شناخت هستی برای او، بر اساس آن عمل می کند و در حیطه و چارچوب خود حرکت کرده و آنچه از او خواسته شده را انجام می دهد.
بعد عاطفی: انسانی که رفتارش مطابق وظیفه خواسته شده از او باشد از نظر عاطفی احساس رضایت می کند و آرامش خاطر از مهم ترین خواسته های انسان است و بیشترین تلاش انسان برای کسب آن می باشد و این از مهم ترین ویژگی های افراد سالم و خودشکوفا به حساب می آید. (17)
نتیجه: از آن جا که امکانات و منابع محدود است باید استفاده از آن ها نیز محدود باشد و به مقدار نیاز و ضرورت استفاده کند. منظور از قناعت هم رضایت دادن به مقدار کفاف می باشد و این که از حداقل امکانات حداکثر استفاده را نماید که بدین وسیله زمینه رشد و تکامل جامعه هم فراهم می شود. از این رو در جوامع پیشرفته، واژه قناعت خیلی برای آن ها مطرح نیست (زیرا فرهنگ حاکم بر آن ها فرهنگ مصرف گرایی است که سرمایه داران خط و سیر جامعه را مشخص می کنند و به طور طبیعی سرمایه داران برای حفظ منافع بیشتر خود، خواهان تولید بیشتر هستند و وقتی تولید زیاد می شود که تقاضا باشد و به همین خاطر فرهنگ مصرف گرایی را رواج می دهند.) اما در همین جوامع از کمترین امکانات حداکثر استفاده را می کنند، لذا ضایعات مواد مصرفی را دوباره به مواد قابل مصرف تبدیل می کنند. مثلاً کاغذهای باطله را جمع آوری کرده و دوباره تبدیل می کنند که از این امر با واژه Recycling به معنای بازگردانی، بازیابی کردن، به کار دیگری زدن (آریانپور، 1377) یاد می کنند گر چه این معنا با قناعت مصطلح تفاوت زیاد دارد.
به طور خلاصه، اگر انسان بخواهد نیازهای خود را برطرف سازد و به بی نیازی دست یابد راهی جز این ندارد که تلاش کند تا احساس بی نیازی به او دست دهد و احساس بی نیازی فقط و فقط در سایه روحیه قناعت حاصل می شود. انسان حریص که قناعت در زندگی او راه نداشته باشد هرگز سیر نمی شود فقط خاک، شکم حریص را پر می کند و انسان حریص چشمانی گرسنه تر از شکم دارند.
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
اَلغَنیُّ مَن اِستَغنی بِالقَناعَة؛ (18) بی نیاز کسی است که با قناعت احساس بی نیازی کند.
امام صادق علیه السلام هم می فرمایند:
فَامّا الغَنی فَموجودٌ فِی القَناعة فَمَن طلبَهُ فِی کِثرةِ المالِ لَم یَجِدهُ؛ (19) اما بی نیازی در قناعت یافت می شود و هر کس آن را در زیادی مال جست و جو کند آن را نخواهد یافت.
انسانی که دارای روحیه و ملکه قناعت شود به او احساس سیری دست می دهد و دیگر نیازی نمی بیند دست ذلت به طرف هر کس دراز کند و یا چشم طمع به مال و ثروت دیگران داشته باش و در نتیجه در مقابل سرمایه داران و ثروت اندوزان رکوع و کرنش کند (که از مصادیق شرک به خدا است) چنین فردی به مقداری که رفع نیاز کند و بلکه به کمتر از آن هم، راضی خواهد بود و اصل قناعت هم رضایت به مقدار کم است. در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جبرئیل سوال فرمود:
ما تَفسیرُ القَناعَة قالَ یَقنَع بِما یُصیبُ مِنَ الدّنیا یَقنَع بِالقَلیل و یَشکرُ الیَسیر؛ (20) پیامبر از جبرئیل معنای قناعت را پرسید، جبرئیل گفت به مقداری که از دنیا به او می رسد قانع باشد به کم قناعت کند و شکرگذار همان مقدار کم هم باشد.
جالب این است که جبرئیل امین می گوید به آنچه از دنیا به او می رسد قانع باشد، یعنی حرص و طمع زیاده طلبی نداشته باشد؛ در ادامه می فرماید: نه تنها به آنچه از دنیا به او می رسد قانع باشد، بلکه می فرمایند به مقدار کم قانع باشد یعنی چه بسا فردی از امکانات زیاد دنیوی به او برسد ولی نباید در خرج و خوراک و لباس و مسکن و غیره، به مقدار بیش از کفاف و نیاز بهره گیری کند و یا حرص و جمع آوری بیشتر از اموال دنیا را داشته باشد.

قناعت منافاتی با تولید و رفاه جامعه ندارد

با توجه به روایات مربوط به قناعت که می فرماید: انسان به مقدار زیاد کفاف باید قناعت کند، ممکن است به ذهن بعضی برسد که پس قناعت باعث ترویج روحیه رکود و عقب ماندگی و تنبلی است. در پاسخ باید گفت: قناعت به معنای نداشتن نیست و منافاتی هم با تلاش ندارد بلکه در جهت روحیه ای است که بتوانیم از حداقل امکانات هم زیستی پیدا کنیم و با تلاش بیشتر زندگی بهتری داشته باشیم منتها طوری زندگی کنیم که عزت نفس خود را با چشم طمع به مال دیگران از دست ندهیم (نصر اصفهانی، 1378).
تلاش برای زندگی بهتر خود و عیال نه تنها مذموم نیست بلکه عبادتی در حد جهاد در راه خدا دانسته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
اَلکادُّ عَلی عیالِه من حل کَالمُجاهد فی سَبیل الله؛ (21) کسی که برای مخارج عیال خود تلاش کند مثل کسی است که در راه خدا جهاد می کند.
معروف است که ائمه علیهم السلام دست پینه بسته کارگرانی را که برای رفع احتیاج زندگی کار و تلاش می کردند، می بوسیدند.
از دیدگاه عقل و شرع، قناعت به معنای نداشتن و فقیرانه زندگی کردن نیست؛ لذا آیات و روایات فراوانی در مورد ارزش کار، تلاش و تولید وارد شده است بلکه تجلی عملی قناعت در زهد است و حقیقت زهد هم این است که انسان به آنچه دارد مغرور و شعف زده نشود و برای آنچه از دست می دهد محزون و غمگین نباشد لِکَیلا تأسَوا عَلی مافاتَکُم و لاتَفرَحوا بِما آتاکم. (22)
همان گونه که در مفهوم قناعت گفته شد قناعت رضایت دادن به مال و منال و امکانات به مقدار نیاز و کفاف است، اصل زهد هم این است که انسان از دنیا به مقدار ضرورت و نیاز بهره برداری کند و محبت دنیا در دل انسان جای نگیرد. (23)

قناعت نشانه رضایت مندی

احساس رضایت برای هر انسانی مطلوب است و بیشتر تلاش انسان برای دست یافتن به احساس رضایت می باشد. کسی را نمی توان یافت که احساس رضایت را نخواهد، با این وجود در زندگی های امروزه، نارضایتی احساس فراگیر شده است. مصیبت زمان ما این است که به هر چه دست پیدا می کنیم هرگز برایمان کافی نیست. به هر خواسته ای می رسیم همیشه خواسته دیگری جای آن را می گیرد، لذا می بینیم افرادی هم که در زندگی هیچ گونه کمبودی ندارند باز هم احساس سیری نمی کنند بلکه حریص تر می شوند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند:
یَشیبُ ابن آدم و تَشبُّ فیه خَصلتانِ الحِرصُ وَ طُولُ الاَملِ؛ (24) انسان پیر می شود ولی دو چیز در وجود او جوان تر (قوی تر) می شود حرص و آرزوهای دراز.
دلیل این که انسان هر چه داشته باشد باز هم احساس رضایت نمی کند به خاطر این است که احساس رضایت با آن چه در زندگی داریم یا حتی کارهایی که در زندگی انجام می دهیم به دست نمی آید. احساس رضایت چیزی نیست که آن را در بیرون (با به دست آوردن مال و سرمایه و ...) پیدا کنیم. ممکن است مقدار کمی از آن را در بیرون بیابیم اما این مقدار پس از مدتی ما را ارضا نمی کند و آن وقت عطشمان بیشتر می شود. هر قدر بتوانیم تلاش می کنیم اما هیچ میزان از دارایی، قدرت یا شهرت و اعتبار، ما را برای همیشه راضی و خشنود نمی کند. (جانسون، 1380).
گاهی انسان ها احساس رضایت را در چیزی می جویند ولی تا به آن می رسند، رضایت را در چیزی برتر از آن جست و جو می کنند. بنابراین احساس رضایت را به سختی می توان حفظ کرد؛ زیرا ما فقط برای تجارب بیرونی و تملک های مادی ارزش قائلیم در نتیجه ما در بیرون از وجود خودمان دنبال احساس رضایت می گردیم و با یک ذهنیت "درست همین که .... "زندگی می کنیم. همین که شغل پیدا کنم خیالم راحت می شود؛ همین که ازدواج کنم راحت می شوم؛ همین که پول دار شوم، دلواپسی ندارم؛ همین که رئیس شوم، خانه بزرگتر تهیه کنم و... هر چه جلو می رویم احساس رضایت هم سریع تر حرکت می کند و در نهایت به آن نمی رسیم.
برای دست یابی به احساس رضایت باید شعار ایمان به خدا جای "درست همین که به شغل برسم، دارای خانه شوم، سرمایه دار گردم و ..." را بگیرد. (جانسون، 1380).
در سایه ایمان به خدا، انسان به مخزن بی انتهای الاهی متصل شده و چیزی فراتر از آن تصور نمی شود تا انسان در حسرت آن بنشیند و با ایمان قلبی به خدا، انسان تمام هستی را در اختیار می گیرد و احساس کمبود و نیاز نمی کند. منظور از قناعت هم همین معنا می باشد و روایات فراوانی هم این مطالب را تأیید می کند. امام علی علیه السلام در حدیثی می فرمایند: «اَلقَناعَة مالُ لایُنفَذُ: قناعت سرمایه تمام شدنی نیست». در جای دیگر نیز می فرمایند: «اَلقَناعَة عِزٌ وَ غِنی؛ قناعت عزت و بی نیازی است». (25)

پی نوشت ها :

1. حسین حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15، ص 196.
2. محمد تقی مصباح، اخلاق در قرآن، قم، پارسایان، 1377.
3. حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، ج 5، ص 237، 1372.
4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 393، 1416.
5. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 59، ص 266، 1403.
6. مجلسی، 1403.
7. نبأ (78)، 9.
8. دادستان، 1378.
9. محمد کلینی، الکافی، ج 5، ص 86.
10. مصباح، 1371.
11. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 57، ص 9، 1403.
12. ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج 8، ص 280.
13. حکیمی، 1410.
14. فاطر (35)، 15.
15. طلاق (65)، 3.
16. حجر (15)، 21.
17. مزلو، 1934.
18. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 392، بی تا.
19. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 93، 1362.
20. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 64، ص 373، 1403.
21. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 101، ص 72، 1362.
22. حدید (57)، 23.
23. محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، 1408.
24. محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 106، 1408.
25. حسین حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 15، ص 278.

منبع: محمدی، محمدرضا؛ (1388) قناعت و سلامت روان، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط