نویسنده: دکتر سعید فاطمی
«کرنوس» جوان ترین و جسورترین تی تانهاست که یونانیها او را گاهی بشکل انسان مجسم میکنند و در سنت های قدیمی وابسته به تورات «گناه اولیه» یا «معصیت کبیره» را به او نسبت میدهند.
(گناهان کبیره که منشأ همه فسادها و معاصی بشمار میروند هفت دسته و بشرح زیر هستند: تکبّر، رشک، بخل، توجه به لذائذ شهوانی، شکم پرستی، خشم، تنبلی).
«هزیود» در تئوگونی (نسب نامه خدایان) بیت 138 میگوید: «اورانوس» زمین را از باروری خود خسته کرده بود و ناچار باید «کرنوس» که جسور و بی پروا بود به این داستان پایان می بخشید اما اگر کرنوس از پدر خود نفرت داشت پدرش «اورانوس» نیز به فرزندان خود کینه میورزید و حتی اجازه دیدن، درخشیدن روز را بدانان نمیداد.
«هزیود» در اینجا شاعرانه تاریخ تاریک و مشکل زمان «کرنوس» و جنایت او را تجزیه و تحلیل میکند.
این قطعه آنقدر زیبا و شیرین است که باید آنرا بطور دقیق ترجمه نمود:
«... زمین (گایا) با عظمت خود ناله کرد و بخود پیچید؛ او گرفتار نیرنگی شده بود که هرگز در ژرفنای اندیشه و خیال تصور آنرا ننموده بود؛ حیله ای که خائنانه و وحشتناک بود؛ دژم و خشم آلود سلاح فلزی را خلق کرد و از آن داسی ساخت و سپس رو به فرزندان خود آورد و گفت: مرا حمایت کنید!
در برابر پدری که حس ترحم و شفقت ندارد مرا یاری کنید، با اینکه پدر شما است اما شما نیز از گزند هوسبازی و جنون هرزگی او هرگز در امان نخواهید بود».
«گایا- زمین» میدانست که نخستین جنایت را پایه گذاری کرده است ولی گمان می کرد که در اجرای این انتقام و تحریک، حق با اوست اما فرزندان «اورانوس» جسارت قیام علیه کسی که زندگی خویش را مدیون او بودند نداشتند. همه ساکت ماندند جز «کرنوس» که بمادرش «گایا- زمین» گفت:
من ننگ دارم که فرزند اورانوس باشم و داس تیز و برنده را از مادر گرفت تا پدر را بقتل برساند و درست بدان هنگام که پدرش (اورانوس- آسمان) با مادرش (گایا- زمین) همخوابه شد بیضه های پدر را قطع و او را اخته نمود و چنانکه قبلاً گفتیم این نخستین جنایت، بدون ثمر نماند و از خونیکه بر زمین ریخت خدایان منتقم بوجود آمدند و ژئانها (غولها) و نمف ها (حوری ها) نیز متولد شدند.
نظریه ی هزیود کاملاً روشن است بدین معنی که کینه جنایت را بوجود می آورد و جنایت مجازات را بدنبال دارد و از نخستین اعصار این رویه همواره معمول بوده است.
کرنوس «Cronos» (ساتورن «Saturne» رومی ها) پسر اورانوس و گایا «Uranus-Gaia» و پدر زئوس «Zeus» (ژوپیتر) در بین تیتانها جوانترین آنها بود و مادرش او را کمک کرد تا از پدر انتقام گیرد.
بدینطریق که با داسی بیضه های پدر را قطع نمود و برادران خود یعنی سیکلوپ ها «Cyclopes» (غولهائی که یک چشم در وسط پیشانی داشتند) را مجدداً زندانی کرد و حکومت جهان را باختیار خویش درآورد و با (رئا Rhea) خواهر خود ازدواج نمود ولی چون پدر و مادرش (اورانوس- گایا) به او یادآوری کرده بودند که بدست یکی از فرزندانش کشته (یا از سلطنت محروم) خواهد شد وی عمومی فرزندان خود را پس از تولد بلادرنگ میبلعید.
بموجب نظریه «هزیود» شش فرزند از (کرنوس- رئا) بوجود آمدند که عبارت بودند از: هستیا «Hestia»- دمتر «Demeter»- هرا «Hera»- پلوتن «Pluton»- پوزئیدن «Poseidon»- زئوس «Zeus».
کرنوس که بوسیله «هاتف اورانوس» میدانست که یکی از این فرزندانش او را از تخت بزیر خواهد کشید پنج فرزند اول خود را بلعیده بود اما همسرش بمحض تولد زئوس فرزند خود را مخفی کرد و قطعه سنگی در میان پارچه ئی پیچید و بجای فرزند بشوهر داد تا آنرا بخورد!
«رئا» در دوره رومیها با سی بل «Cybele» یکی شد. او ربه النوع بزرگ فریژی «Phrygie» است که (ببریس ها Bebryces) در آن ناحیه ساکن بودند.
(رئا) یا (سی بل) را «مادر خدایان» باید دانست و بافتخار او در سال 204 پیش از میلاد مجلس سنای روم علامت این ربه النوع را که سنگ سیاهی بود از ناحیه فریژی به شهر روم آورد و در کوه پالاتن «Palatin» معبدی برای او ساخت. (پالاتن یکی از هفت تپه قدیمی شهر روم است که بنا به سنت های قدیمی میگویند نخستین ساکنان روم در این محل جا گرفتند و امپراطوران روم در این ناحیه قصور خود را ساختند).
نویسندگان کلاسیک یونان سی بل را تجسم عادی (رئا) مادر زئوس و سایر خدایان او را همسر کرنوس میدانستند.
تا دوره ی امپراطوری روم جشن های بزرگی بافتخار سی بل برگزار میشد و او را با تاجی بشکل برج در حالیکه چند شیر ارابه اش را میکشیدند مجسم مینمودند.
پس از آنکه زئوس (ژوپیتر) با حیله مادرش از مرگ حتمی نجات یافت سی بل (رئا) فرزند خود را مخفیانه به جزیره (کرت Crete) فرستاد و طفل از شیر بزی که (آمالته Amalthee) نام داشت پرورش یافت.
زئوس چون بسن صباوت رسید آرتشی تهیه کرد و خواست قدرت «کرونوس» را درهم بشکند بهمین جهت با الهه احتیاط (متیس Metis) مشورت کرد و معجونی به پدر خورانید تا تمام فرزندان خود را که بلعیده بود بدنیا بازگرداند.
زئوس با کمک برادران و خواهران خود که دوباره بدنیا آمدند به پدر (کرونوس) و تیتان ها حمله کرد و پس از دهسال جنگ تیتانها (پسران آسمان و زمین) در اثر صاعقه زئوس از آسمان طرد شدند.
(گایا) به زئوس اندرز داد که (سیکلوپ ها) و غول هائی که هر کدام یکصد دست و پنجاه سر داشتند و پدرش (کرنوس) آنها را در آخرین طبقه جهنم بنام (تارتار Tartare) زندانی نموده بود آزاد نماید تا در نبرد علیه پدر توفیق یابد.
صاعقه و رعد از نیروهای منحصر بفرد سیکلوپ ها بود که پس از آزادی آن قدرت را به زئوس منتقل ساختند.
به هادس «Hades» (پلوتن «Pluton» رومیها) که خداوند دنیای جهنم و ارواح بود (پسر ساتورن و رئا و برادر زئوس و نپتون و همسر پرسفون) کلاه سحرآمیزی داده شد که هر کس آنرا بر سر مینهاد هیچکس نمیتوانست او را ببیند و به «پوزئیدن Poseidon» (نپتون Neptune) که خدای دریاها بود سه شاخه ای عطا گردید که اگر بزمین یا دریا مینهاد به لرزه درمیآمدند.
پیروزی خدایان باعث شد که حکومت دنیا را میان خود بدین طریق تقسیم کنند.
آسمان به زئوس (ژوپیتر)، دریاه به پوزئیدن (نپتون) و دنیای زیرزمینی به هادس (پلوتن) تعلق گرفت.
هنوز خدای خدایان از باده پیروزی سرمست بود که ژئان ها «Geants» قیام کردند. (ژئانها فرزندان گایا «Gaia» و اورانوس بودند که پس از مجروح شدن اورانوس بدست کرنوس خونی که ریخت زمین را باردار ساخت و آنان بوجود آمدند).
با آنکه این موجودات منشاء خدائی داشتند فناپذیر بودند و ممکن بود کشته شوند اما گیاهی از زمین روئیده شد که ژئانها را از خطر مرگ نجات میداد.
ژئانها بدین جهت مشهور شدند که با خدایان جنگیدند و شکست خوردند. آنها موجودات عظیمی بودند که نیروی فوق العاده و قیافه ترسناکی داشتند بدین معنی که ریش و موی سر آنها مانند جنگلی آنان را پوشانیده بود.
رقیب اصلی ژئان ها نخست زئوس و بعد «آتنا Athena» بود که علیه آنان او قیام کردند.
گفتیم که ساتورن (کرنوس) در اثر قیام زئوس و خواهران و برادرانش از آسمان تبعید گردید ولی او به ژانوس «Janus» در ایتالیا پناهنده شد.
(ژانوس یکی از خدایان کهن رومی است که دو صورت داشت یکی بعقب و دیگری بجلو نگاه میکرد. گویند که او اهل تسالی «Thessalie» بود (ناحیه ای از یونان مرکزی است که محصور بکوه المپ و پند «Pinde» و اوتا «Oeta» و اوسا «Ossa» و پلیون «Pelion» است). وی بر فراز ناحیه ای که بعدها ژانی کول «Janicule» نام گرفت شهری ساخت و مدتی بر لاسیوم «Latium» حکومت کرد. ژانوس، (سارتون) را که بوسیله زئوس از آسمان رانده شده بود بعنوان میهمان نزد خود پذیرفت و در کاپیتول «Capitole» او را مستقر نمود (1).
عصر طلائی معرف پیشرفتهائی است که به ژانوس منسوب است. او بود که استفاده از قایق را معمول کرد، سکه را اختراع نمود و بمردم عدالت را آموخت.
(گناهان کبیره که منشأ همه فسادها و معاصی بشمار میروند هفت دسته و بشرح زیر هستند: تکبّر، رشک، بخل، توجه به لذائذ شهوانی، شکم پرستی، خشم، تنبلی).
«هزیود» در تئوگونی (نسب نامه خدایان) بیت 138 میگوید: «اورانوس» زمین را از باروری خود خسته کرده بود و ناچار باید «کرنوس» که جسور و بی پروا بود به این داستان پایان می بخشید اما اگر کرنوس از پدر خود نفرت داشت پدرش «اورانوس» نیز به فرزندان خود کینه میورزید و حتی اجازه دیدن، درخشیدن روز را بدانان نمیداد.
«هزیود» در اینجا شاعرانه تاریخ تاریک و مشکل زمان «کرنوس» و جنایت او را تجزیه و تحلیل میکند.
این قطعه آنقدر زیبا و شیرین است که باید آنرا بطور دقیق ترجمه نمود:
«... زمین (گایا) با عظمت خود ناله کرد و بخود پیچید؛ او گرفتار نیرنگی شده بود که هرگز در ژرفنای اندیشه و خیال تصور آنرا ننموده بود؛ حیله ای که خائنانه و وحشتناک بود؛ دژم و خشم آلود سلاح فلزی را خلق کرد و از آن داسی ساخت و سپس رو به فرزندان خود آورد و گفت: مرا حمایت کنید!
در برابر پدری که حس ترحم و شفقت ندارد مرا یاری کنید، با اینکه پدر شما است اما شما نیز از گزند هوسبازی و جنون هرزگی او هرگز در امان نخواهید بود».
«گایا- زمین» میدانست که نخستین جنایت را پایه گذاری کرده است ولی گمان می کرد که در اجرای این انتقام و تحریک، حق با اوست اما فرزندان «اورانوس» جسارت قیام علیه کسی که زندگی خویش را مدیون او بودند نداشتند. همه ساکت ماندند جز «کرنوس» که بمادرش «گایا- زمین» گفت:
من ننگ دارم که فرزند اورانوس باشم و داس تیز و برنده را از مادر گرفت تا پدر را بقتل برساند و درست بدان هنگام که پدرش (اورانوس- آسمان) با مادرش (گایا- زمین) همخوابه شد بیضه های پدر را قطع و او را اخته نمود و چنانکه قبلاً گفتیم این نخستین جنایت، بدون ثمر نماند و از خونیکه بر زمین ریخت خدایان منتقم بوجود آمدند و ژئانها (غولها) و نمف ها (حوری ها) نیز متولد شدند.
نظریه ی هزیود کاملاً روشن است بدین معنی که کینه جنایت را بوجود می آورد و جنایت مجازات را بدنبال دارد و از نخستین اعصار این رویه همواره معمول بوده است.
کرنوس «Cronos» (ساتورن «Saturne» رومی ها) پسر اورانوس و گایا «Uranus-Gaia» و پدر زئوس «Zeus» (ژوپیتر) در بین تیتانها جوانترین آنها بود و مادرش او را کمک کرد تا از پدر انتقام گیرد.
بدینطریق که با داسی بیضه های پدر را قطع نمود و برادران خود یعنی سیکلوپ ها «Cyclopes» (غولهائی که یک چشم در وسط پیشانی داشتند) را مجدداً زندانی کرد و حکومت جهان را باختیار خویش درآورد و با (رئا Rhea) خواهر خود ازدواج نمود ولی چون پدر و مادرش (اورانوس- گایا) به او یادآوری کرده بودند که بدست یکی از فرزندانش کشته (یا از سلطنت محروم) خواهد شد وی عمومی فرزندان خود را پس از تولد بلادرنگ میبلعید.
بموجب نظریه «هزیود» شش فرزند از (کرنوس- رئا) بوجود آمدند که عبارت بودند از: هستیا «Hestia»- دمتر «Demeter»- هرا «Hera»- پلوتن «Pluton»- پوزئیدن «Poseidon»- زئوس «Zeus».
کرنوس که بوسیله «هاتف اورانوس» میدانست که یکی از این فرزندانش او را از تخت بزیر خواهد کشید پنج فرزند اول خود را بلعیده بود اما همسرش بمحض تولد زئوس فرزند خود را مخفی کرد و قطعه سنگی در میان پارچه ئی پیچید و بجای فرزند بشوهر داد تا آنرا بخورد!
«رئا» در دوره رومیها با سی بل «Cybele» یکی شد. او ربه النوع بزرگ فریژی «Phrygie» است که (ببریس ها Bebryces) در آن ناحیه ساکن بودند.
(رئا) یا (سی بل) را «مادر خدایان» باید دانست و بافتخار او در سال 204 پیش از میلاد مجلس سنای روم علامت این ربه النوع را که سنگ سیاهی بود از ناحیه فریژی به شهر روم آورد و در کوه پالاتن «Palatin» معبدی برای او ساخت. (پالاتن یکی از هفت تپه قدیمی شهر روم است که بنا به سنت های قدیمی میگویند نخستین ساکنان روم در این محل جا گرفتند و امپراطوران روم در این ناحیه قصور خود را ساختند).
نویسندگان کلاسیک یونان سی بل را تجسم عادی (رئا) مادر زئوس و سایر خدایان او را همسر کرنوس میدانستند.
تا دوره ی امپراطوری روم جشن های بزرگی بافتخار سی بل برگزار میشد و او را با تاجی بشکل برج در حالیکه چند شیر ارابه اش را میکشیدند مجسم مینمودند.
پس از آنکه زئوس (ژوپیتر) با حیله مادرش از مرگ حتمی نجات یافت سی بل (رئا) فرزند خود را مخفیانه به جزیره (کرت Crete) فرستاد و طفل از شیر بزی که (آمالته Amalthee) نام داشت پرورش یافت.
زئوس چون بسن صباوت رسید آرتشی تهیه کرد و خواست قدرت «کرونوس» را درهم بشکند بهمین جهت با الهه احتیاط (متیس Metis) مشورت کرد و معجونی به پدر خورانید تا تمام فرزندان خود را که بلعیده بود بدنیا بازگرداند.
زئوس با کمک برادران و خواهران خود که دوباره بدنیا آمدند به پدر (کرونوس) و تیتان ها حمله کرد و پس از دهسال جنگ تیتانها (پسران آسمان و زمین) در اثر صاعقه زئوس از آسمان طرد شدند.
(گایا) به زئوس اندرز داد که (سیکلوپ ها) و غول هائی که هر کدام یکصد دست و پنجاه سر داشتند و پدرش (کرنوس) آنها را در آخرین طبقه جهنم بنام (تارتار Tartare) زندانی نموده بود آزاد نماید تا در نبرد علیه پدر توفیق یابد.
صاعقه و رعد از نیروهای منحصر بفرد سیکلوپ ها بود که پس از آزادی آن قدرت را به زئوس منتقل ساختند.
به هادس «Hades» (پلوتن «Pluton» رومیها) که خداوند دنیای جهنم و ارواح بود (پسر ساتورن و رئا و برادر زئوس و نپتون و همسر پرسفون) کلاه سحرآمیزی داده شد که هر کس آنرا بر سر مینهاد هیچکس نمیتوانست او را ببیند و به «پوزئیدن Poseidon» (نپتون Neptune) که خدای دریاها بود سه شاخه ای عطا گردید که اگر بزمین یا دریا مینهاد به لرزه درمیآمدند.
پیروزی خدایان باعث شد که حکومت دنیا را میان خود بدین طریق تقسیم کنند.
آسمان به زئوس (ژوپیتر)، دریاه به پوزئیدن (نپتون) و دنیای زیرزمینی به هادس (پلوتن) تعلق گرفت.
هنوز خدای خدایان از باده پیروزی سرمست بود که ژئان ها «Geants» قیام کردند. (ژئانها فرزندان گایا «Gaia» و اورانوس بودند که پس از مجروح شدن اورانوس بدست کرنوس خونی که ریخت زمین را باردار ساخت و آنان بوجود آمدند).
با آنکه این موجودات منشاء خدائی داشتند فناپذیر بودند و ممکن بود کشته شوند اما گیاهی از زمین روئیده شد که ژئانها را از خطر مرگ نجات میداد.
ژئانها بدین جهت مشهور شدند که با خدایان جنگیدند و شکست خوردند. آنها موجودات عظیمی بودند که نیروی فوق العاده و قیافه ترسناکی داشتند بدین معنی که ریش و موی سر آنها مانند جنگلی آنان را پوشانیده بود.
رقیب اصلی ژئان ها نخست زئوس و بعد «آتنا Athena» بود که علیه آنان او قیام کردند.
گفتیم که ساتورن (کرنوس) در اثر قیام زئوس و خواهران و برادرانش از آسمان تبعید گردید ولی او به ژانوس «Janus» در ایتالیا پناهنده شد.
(ژانوس یکی از خدایان کهن رومی است که دو صورت داشت یکی بعقب و دیگری بجلو نگاه میکرد. گویند که او اهل تسالی «Thessalie» بود (ناحیه ای از یونان مرکزی است که محصور بکوه المپ و پند «Pinde» و اوتا «Oeta» و اوسا «Ossa» و پلیون «Pelion» است). وی بر فراز ناحیه ای که بعدها ژانی کول «Janicule» نام گرفت شهری ساخت و مدتی بر لاسیوم «Latium» حکومت کرد. ژانوس، (سارتون) را که بوسیله زئوس از آسمان رانده شده بود بعنوان میهمان نزد خود پذیرفت و در کاپیتول «Capitole» او را مستقر نمود (1).
عصر طلائی معرف پیشرفتهائی است که به ژانوس منسوب است. او بود که استفاده از قایق را معمول کرد، سکه را اختراع نمود و بمردم عدالت را آموخت.
پی نوشت ها :
1- کاپیتول یکی از هفت تپه معروف روم قدیم است و گویند که بر روی یک قله آن معبد ژوپیتر و بر قله دیگر برج و باروئی بنام (آراکس Arx) ساخته شده بود. طبیعت صخره سهمناک (تارپئین Tarpeienne) را در این محل بوجود آورده بود و خائنین را از این نقطه به پائین پرتاب میکردند و ضرب المثل معروف: (تخته سنگ تارپئین نزدیک کاپیتول است) در موردی گفته میشود که مبین سقوط پس از پیروزی و یا رسوائی و ننگ همگام موفقیت باشد.
منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.