چکیده
استعمار از زمان شکلگیرى تاکنون، اشکال متفاوتى را تحت تأثیر تحولات بینالمللى و فنآورى به خود گرفته و از ابزارها و فنون گوناگون متناسب با مقتضیات زمانى خاص، استفاده کرده است. »استعمار فرانو« شکل نوینى از استعمار است که با بهرهگیرى از ابزارهاى نوین و مشى جدید بین المللى در جهت تأمین منافع و اهداف سلطهگران عمل مىکند. این ابزارها بیش از آن که در حوزههاى سختافزارى باشند، در حوزههاى نرمافزارى نمود پیدا کردهاند. تبیین استعمار فرانو و شناخت ابعاد گوناگون آن را مىتوان گامى اساسى در محدود سازى و تقلیل پیامدهاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و امنیتى آن دانست.کلید واژهها: استعمار فرانو، دموکراسى، سلطهى اقتصادى، تهاجم فرهنگى و سازمانهاى غیر دولتى.
مقدمه
»استعمار فرانو« مفهومى است که پس از رهنمودهاى مقام معظم رهبرى مورد توجه محافل دانشگاهى و حوزوى قرار گرفته است. اهمیت پرداختن به این مسئله و تبیین ماهیت و ابعاد آن بدین صورت که مفهوم مزبور تأثیرات عمیقى بر تمام شئون جوامع، بخصوص کشورهاى اسلامى، دارد و استعمارگران فرانو عمدتا سعى دارند چنین مفهومى مطرح و بازشکافى نشود. مقام معظم رهبرى در این زمینه مىفرمایند:»استعمار« را براى ما تعریف کردند، »استعمار نوین« را هم در کتابهاى گوناگون براى ما تعریف کردهاند، اما استعمار را وقتى تعریف کردند که سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسىهاى دنیا زمانى براى ما تعریف کردند که سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمارى که امروز مطرح است، بالاتر از نو است، کاملا جدید است.
مقالهى حاضر گامى است در جهت شناخت و تبیین اجمالى این پدیده و آن را در سه بخش بررسى مىنماید: تعریف استعمار و مراحل گوناگون آن، تبیین مفهوم »استعمار فرانو« و ابعاد گوناگون آن، و تلاشهاى استعمار فرانو در ایران و مصادیقى از ظهور و بروز آن در کشورمان.
استعمار و مراحل آن
استعمار
»استعمار« در اصطلاح، به مفهوم تسلط یک کشور بر کشور دیگر به منظور بهرهبردارى از ذخایر و ثروتهاى خدادادى، نیروى انسانى و موقعیت جغرافیایى آن است. در فرهنگ علوم سیاسى آکسفورد در توضیح »Colonialism« »استعمار« آمده است:سیاست و عمل یک قدرت بزرگ که کنترل خود را بر سرزمین یک ملت یا مردم ضعیفتر گسترش مىدهد (2)
البته استعمار در لغت، به معناى زیاد کردن آبادانى و ارادهى آباد کردن است و وجه تسمیهى آن به همین دلیل بوده است.
در تبیین مراحل استعمار، مىتوان گفت: آغاز استعمارگرى همزمان با شکلگیرى آرایش سیاسى جهان غرب نوین بوده است. در واقع، رویکرد استعمارى با جوهر و ذات تمدن اومانیستى درآمیخته و در پیوند بوده و از آن جدایى ناپذیر است. مرحلهى اول استعمار، که از آن تحت عنوان »کلاسیک« یا »کهن« یاد مىشود، از اوایل قرن 15 آغاز و تا اواسط قرن 20 ادامه داشت. مهمترین شاخصهى این دوره از استعمار، به کارگیرى نیروى نظامى و عمدتا نیروى دریایى و اشغال سرزمینهاى دیگر کشورها بود. ویژگىهاى عمدهى این دوره از استعمار عبارت بودند از:
- اشغال نظامى سرزمینهاى مستعمره؛
- سلطهى مستقیم سیاسى و نظامى بر مستعمره از طریق نصب فرمانداران؛
- توسعه و گسترش فرهنگ استعمارى از طریق گروههاى تبشیرى مسیحى و همچنین اعزام دانشجو از کشور مستعمره به کشور استعمارگر و تربیت روشن فکران و عناصر مزدور براى ایفاى نقشهاى مشخص.
استعمار نو
مرحلهى دوم استعمار از نیمه دوم قرن 20 میلادى آغاز شد که تا دهههاى اخیر ادامه داشته است. دربارهى علت شکل گیرى آن، مىتوان گفت: با توجه به رشد فکرى جوامع و گسترش خیزشهاى مردمى و ضد امپریالیستى در میان ملل محروم آسیا، افریقا و امریکاى لاتین، استعمار چهرهى خود را تغییر داد و با تغییر سلطه گرایى مستقیم به استعمار غیر مستقیم روى آورد؛ یعنى به جاى هجوم استیلا جویانهى مستقیم و اشغال سرزمینهاى تحت سلطه، با روى کار آوردن دولتهاى دست نشانده و بومى، اهداف خود را دنبال مىکرد. ویژگىهاى مهم استعمار نو عبارت بودند از:- ادارهى غیر مستقیم امور سیاسى کشورها از طریق نصب عوامل سرسپرده و دست نشانده در رأس این کشورها؛ مانند پهلوى در ایران، آتاتورک در ترکیه، و نیز وضعیت حاکم بر کشورهاى حاشیهى خلیج فارس، اردن، عراق، سوریه و مصر و مانند آنها.
- با وجود رهایى از استعمار کهن، کشورهاى مستعمره همواره به عنوان حوزهى نفوذ استعمارگران سابق محسوب مىشد و شاهد دخالت آن کشور در امور داخلى خود مانند انتخابات، از بین بردن گروههاى ملى و میهنى بودند.
- طرح مسئلهى حاکمیت ملى کشورها و عضویت آنها در سازمان ملل متحد، در حالى که تصمیم گیرىهاى کلان در دست استعمارگران سابق بوده و سایر کشورها ملزم به قبول آن بودند.
- طرح ریزى نظام اقتصادى به ظاهر ملى و در جهت منافع استعمارگران؛ مانند هدایت اقتصاد کشورها به طرف رشتههاى مورد نظر، و خرید مواد اولیه - مانند نفت - به قیمتهایى که خود استعمارگران تعیین مىکنند.
استعمار فرانو
پس از شکست نسبى و سپرى شدن دوران حاکمیت فراگیر استعمارهاى کهن و نو، در سه دههى اخیر، چهرهاى جدید از استعمار به صحنه آمده است. این رویکرد با هدف »جهانى سازى« صورت گرفته است و قصد دارد با تسلط بر بازارهاى جهانى، سیاست مشابه سازى فرهنگى و ارزشى و از بین بردن فرهنگهاى بومى، ملى، نژادى و دینى را پىگیرى کند. به ویژه پس از فروپاشى شوروى )سابق( و هجوم اول امریکا به عراق در پى اشغال کویت در سال 1991 و طرح مجدد ایدهى »نظم نوین جهانى« توسط دولت بوش پدر، عصر جدیدى در رویکردهاى استعمار، و جوامع غربى، به ویژه دولت امریکا، آغاز شده است. رهبر معظم انقلاب این دوران را »استعمار فرانو« نام نهادهاند. البته برخى از آن تحت عنوان سلطهى جهانى (3)، استعمار مابعد تجدد (4) یا استعمار پسامدرن (5)یاد کردهاند.تبیین ابعاد استعمار فرانو
سیاستهاى استعمار فرانو عموما گسترده، پیچیده و درهم تنیدهاند و تمییز ابعاد آن به سادگى امکانپذیر نیست؛ حتى برخى از سیاستها مانند »جهانى سازى« در همهى ابعاد قابل طرح است. اما تبیین هر یک از این ابعاد به صورت مجزا، به فهم دقیقتر و گستردهتر آن کمک مىکند.ابعاد سیاسى
در بعد سیاسى، استعمار فرانو از راههاى گوناگونى اعمال نفوذ مىکند که برخى از آنها در ادامهى شیوههاى سیاسى استعمار نو قابل تحلیل است. مهمترین شاخصههاى این بعد از استعمار فرانو به شیوههاى ذیل قابل بررسى است:الف. فرایند دموکراتیک کردن کشورها: استعمارگران به تدریج، دریافتند براى ادامهى حیات خود در سرزمینهاى مستعمره، باید با استفاده از ساختارهاى به ظاهر دموکراتیک به جلب افکار عمومى بپردازند. در واقع، آنها همت خود را بر طراحى نظام سیاسى کشورها مبتنى بر الگوى لیبرال و دموکراسى معطوف کردند تا بتوانند نظامهایى به ظاهر مشروع و مردمى در کشورهاى مستعمره حاکم کنند و تمایلات ناسیونالیستى و استقلال طلبانهى ملتها را مهار کنند. از سوى دیگر، با توجه به سایر ابزارها از جمله جنگ رسانهاى، افکار عمومى را به سمت و سوى مورد نظر هدایت نمایند. این فرایند در واقع، نوعى دموکراسى هدایت شده قلمداد مىگردد و در جهت آن، ابتدا قدرتهاى استعمارى سعى مىکنند نامزدهاى مورد نظرشان در کشورهاى مورد نظر به قدرت دست یابند و در غیر این صورت، با روشهاى دیگر از جمله کودتا، قدرت و مشروعیت مخالفان را از بین مىبرند. از جملهى این موارد، مىتوان به انقلابهاى نارنجى و مخملى در اوکراین، گرجستان و قرقیزستان اشاره کرد. همچنین یکى از دلیل تراشىهاى امریکا براى حمله به افغانستان و عراق، برقرارى نظام دموکراسى در این کشورها بود.
ب. جهانى سازى: فرایند ارتباطات و تأثیرات پیچیده در زمینههاى گوناگون )اقتصاد، فرهنگ، سیاست( با درنوردیدن فاصلههاى زمانى و مکانى، به ویژه مرزهاى ملى، ابعاد جهانى مىیابد. این فرایند تا آنجا که محصول طبیعى گسترش و پیشرفت فنآورىهاى ارتباطى است، »جهانى شدن«، و جایى که ارادهى سلطهجویانه و یک سویهى قدرتهاى جهانى، به ویژه امریکا، به آن ضمیمه شود، »جهانىسازى« (6)یا »امریکایى سازى« نامیده مىشود (7) به عبارت دیگر، فرایندى که امروزه در جهان به نام »جهانى سازى« از آن یاد مىشود در واقع، طرح جهانى سازى استثمار و اعمال سلطهى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى نظام سرمایهدار است.
قدرتهاى استعمارى در حال حاضر، سلطهى گسترده و همه جانبهاى بر مطبوعات و رسانههاى جمعى و راهها، آبراهها و مجارى راهبردى جهان، ناوگانهاى عظیم حمل و نقل جهانى، شبکهى جهانى اینترنت و ماهوارهها و به طور کلى، فنآورىهاى پیشرفتهى ارتباطى دارند و آنها را در حوزهى انحصارى خود گرفتهاند، به گونهاى که انتشار اخبار و اطلاعات، جابهجایى کالاها، پول و هر چه در ارتباط انسانها با یکدیگر مطرح است، تحت کنترل و سیطرهى آنها قرار گرفته است. باید گفت: جهانى سازى فرایندى است که مىتواند در تمامى ابعاد سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى مطرح و بازشکافى شود و همپوشانى آن با سیاستها و ابزارهاى هر یک از این ابعاد تبیین گردد.
ج. نظم نوین جهانى: طرح »نظم نوین جهانى« تضمین کنندهى نقش امریکا به عنوان محور استعمار فرانو است. این اصطلاح اولین بار، توسط ویلسون، رئیس جمهور امریکا پس از جنگ جهانى اول و هنگام شکل گیرى جامعهى ملل مطرح شد. اما در دورهى جدید، به شکل گسترده پس از فروپاشى شوروى )سابق( توسط جرج بوش پدر مطرح گردید. در دوران حاضر، »نظم نوین جهانى« را به مفهوم ترویج قدرت فائقهى امریکایى قلمداد مىکنند که براى اقداماتش در سطح جهانى، الزامى به پاسخ گویى ندارد و حق دارد نفوذ خود را به سرتاسر جهان توسعه دهد. اقدام براى توسعهى »ناتو« به شرق، مداخله در کوزوو و حمله به عراق و تلاش براى منزوى ساختن دولتهاى غیر منعطف در برابر امریکا، مانند ایران و کرهى شمالى را باید در همین زمینه تفسیر کرد.
مهمترین ویژگى نظم نوین جهانى برترى سلطهى امریکا در جهان است. در نظم نوین جهانى، این نظریه القا مىشود که بدون سلطه و امپراتورى امریکا، نظام بینالمللى در اغتشاش، هرج و مرج و تاریکى و ظلمت فرو خواهد رفت. بنابراین، امریکا باید در قالب یک امپراتورى قدرتمند ظاهر شود. اختلاف سیاست مداران دو حزب قدرتمند امریکا یعنى دموکرات و جمهورى خواه در این خصوص، فقط بر سر سازوکارهاى اعمال این قدرت است. امپراتورى امریکایى در حال حاضر، به عنوان رویکردى پسندیده براى هدایت و مدیریت امریکا در آموزهى امنیت ملى ایالات متحده مورد پذیرش قرار گرفته است. نو محافظه کارانى مانند کاپلان و ویلیام کریستول، سردبیر هفته نامهى ویکلى استاندارد، و ماکسپوت در دورهى اول ریاست جمهورى بوش بر آن تأکید مىکردند. هنرى کسینجر و ریچارد هاوس نیز مایلند سیاست خارجى امریکا مبتنى بر یک ساختار امپراتورى باشد و از به کار بردن این واژه نیز ابایى ندارند (8)
نظم نوین جهانى در حقیقت، نظام سلسله مراتبى است که در آن، امریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان و سایر کشورها به عنوان قدرتهاى بزرگ، متوسط، کوچک و ذرهبینى مطرحند و امریکا به دلیل توانایى برخوردارى از قدرت نظامى، نقش پلیس و ژاندارم بینالمللى را ایفا مىکند. در این بین، تنها نظامهایى تحمل مىشوند که در جهت لیبرال - دموکراسى حرکت کنند و سایر دموکراسىها، به ویژه مردم سالارى دینى، حتى اگر خواست اکثریت مردم یک کشور باشند، طرد خواهند شد.
د. تشکیل سازمانهاى بین المللى: قدرتهاى استعمارى براى تأمین اهداف و منافع خود و به انقیاد کشاندن ملتها، تلاش کرده تا با ایجاد سازمانهاى بین المللى، دامنهى استعمار را فراگیر و همگانى سازند و آن را به صورت منسجم سازمان دهى کنند. نهادهایى مانند نظام قیمومت جامعهى ملل، (9) سازمان ملل و بخصوص شوراى امنیت در آن، عموما در جهت منافع بلند مدت قدرتهاى استعمارى گام برداشتهاند، به گونهاى که با سوء استفاده از جایگاه خود، از جمله »حق وتو«، همیشه سعى کردهاند سلطهى خود را به صورت مشروع و قانونى درآورند. در این زمینه، تشکیل رژیم صهیونیستى و وتوى بیشتر قطعنامهها علیه آن نمونهى بارزى از تلاش استعمارگران براى سلطه بر جهان است، در حالى که مىتوان گفت: ظالمانهترین، شدیدترین و بىشرمانهترین نوع استعمار در طول تاریخ، در حق مردم فلسطین اعمال شده است. (10) ارجاع سیاسى پروندهى هستهاى ایران به شوراى امنیت و صدور دو قطعنامه علیه ایران به خاطر تلاش قدرتهاى استعمارگر براى به انحصار درآوردن دانش و فنآورىهاى روز بوده است، در حالى که داشتن سلاح هستهاى در دست برخى کشورها مانند هند و پاکستان که در جهت سیاستهاى امریکا حرکت مىکنند، نه تنها با اعتراض امریکا مواجه نشده، بلکه حتى با حمایت این کشور همراه بوده است.
ه. طرح »خاورمیانهى بزرگ«: این طرح را مىتوان بخشى از طرح نوین جهانى و استعمار فرانو براى منطقهى خاورمیانه دانست که البته مورد حمایت و دفاع تمامى قدرتهاى استعمارى بوده داراى ابعاد سیاسى، فرهنگى و اقتصادى است. طرح »خاورمیانهى بزرگ« در مؤسسهى »هریتیچ« امریکا تهیه و در سال 1383 در اجلاس هشت کشور صنعتى بزرگ جهان به تصویب رسید و این کشورها رسما حمایت خود را از اجراى آن اعلام کردند. اهداف عمدهى این طرح عبارتند از: استحالهى کامل فرهنگى مردم منطقه و جلوگیرى از رشد بنیادگرایى اسلامى به شیوهى ایران، محور قرار گرفتن رژیم اشغالگر قدس به عنوان ژاندارم منطقه و کنترل و دسترسى آسان به نفت.
در این طرح، استفاده از روشهاى گوناگون پیشبینى شده است؛ از جمله: تغییر روش و محتواى آموزشى و انتقال علوم، به ویژه علوم انسانى، از کشورهاى گروه هشت به این منطقه، ایجاد تحول در ساختارهاى اجتماعى از طریق سازمانهاى غیر دولتى و تغییر در نظام آموزشى، ایجاد تحول در ساختارهاى جامعهى مدنى از طریق فعالیت آزاد رسانهاى و ایجاد سازمانهاى غیر دولتى و حمایت از دموکراسى در کشورها، توسعهى فرصتهاى اقتصادى از طریق تشکیل صندوق بینالمللى خاورمیانه و بانک توسعهى خاورمیانه با همکارى کشورهاى گروه هشت و گسترش تجارت آزاد.
با اجراى این طرح، از نظر فرهنگى و سیاسى و اقتصادى، این منطقه مستقیما زیر نظر قدرتهاى بزرگ اداره خواهد شد و حاکمیت ملى در این منطقه، کاملا کم رنگ خواهد گردید (11)
و. دیپلماسى عمومى: امروزه دگرگونىهاى سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و بینالمللى امکان تداوم شیوهى سلطه نوین استعمارى مستقیم و غیر مستقیم را از بین برده و از این رو، در نظم نوین، سلطهى نامرئى، غیر رسمى و پایدار هدف قرار گرفته است، به گونهاى که به ظاهر دولتهاى بزرگ نقشى در تصمیم گیرى و سیاست گذارى ندارند و با دولتهاى تحت سلطه نیز روابط رسمى و تشریفاتى وجود دارد و هیچ گونه امر و نهى و سیاستى تحمیل نمىشود.
دولتهاى استکبارى با بهرهگیرى از دیپلماسى عمومى بخشى از قدرت خود را در اطلاعات و در خدمت سیاستهاى خود قرار مىدهند. در این برنامه، هدف از اطلاع رسانى، تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومى مخاطبان است. ابزار اصلى خبر، فیلم، نشریه و متون تبلیغاتى از طریق سازمانهاى غیر دولتى به مردم کشورهاى دیگر با حذف دولت است. دیپلماسى عمومى به دنبال آن است که منافع ملى قدرت سلطهگر را از طریق اطلاع رسانى ویژه و هدفدار و تأثیر گذارى بر مخاطبان و گسترش گفت و گو میان شهروندان و نهادهاى غیر دولتى دو کشور، براى تحکیم نفوذ و فشار غیر مستقیم بر دولت هدف تأمین کند. از این رو، وسایل ارتباط جمعى از اهمیت راهبردى و بسیار تأثیرگذار برخوردارند. به عبارت دیگر، نگاهى به مجارى تعبیه شده براى القاى دیپلماسى عمومى حاکى از آن است که اساسىترین مجراى اعمال نفوذ دیپلماسى عمومى بر اساس تعریفهاى رسمى ارائه شده و نیز ابزارهاى تحت خدمت این سیاست، رسانهها در جمیع اشکال آن هستند. این فرایند تبادل اطلاعات از ابتدایىترین حالت آن یعنى تبادل اطلاعات میان سخنگویان و کارشناسان تا پیچیدهترین روشهاى تأثیر گذارى رسانهاى، عمدتا حول محور »تغییر تفکر« مىچرخد.
شواهد حاکى از آن است که ایالات متحده در هنگامى که تأثیر گذارى سریع براى تغییر یک فرهنگ و بینش را در دستور کار دارد، به سرعت بر شدت جریان انتقال اطلاعات در یک مدت زمان محدود به کشور هدف مىافزاید و نوعى بمباران تبلیغاتى را پیش از هر عملیات سیاسى اعمال مىکند. در مواردى که روند مورد نظر در چارچوب استحالهى فرهنگى انجام پذیرد، حاشیه ارزش بیشترى از متن پیدا مىکند و سعى مىشود بر تنوع اطلاعات منطقه افزوده گردد (12)
ابعاد فرهنگى
همان.استعمارگران پس از مدتى به این نتیجه رسیدند که باید بر روى ابعاد فرهنگى مستعمرات سرمایه گذارى کنند؛ چرا که تحقیر و نابودى فرهنگ مستعمرات و جاىگزینى فرهنگ غالب هزینهى کمترى نسبت به شیوههاى دیگر براى قدرتهاى استعمارى به دنبال خواهد داشت. علاوه بر آن، ملل مستعمره را به طور نظاممند و با میل و رغبت، به پذیرش سلطه فکرى و فرهنگى خود وادار مىکرد. به عبارت دیگر، قدرت مبتنى بر زور را به نفوذ دائمى تبدیل مىنمود. ابعاد فرهنگى استعمار فرانو را در سه مبحث پى مىگیریم:
الف. نابودى فرهنگهاى ملى و رواج فرهنگ و تفکر غرب: نابودى و تحقیر فرهنگ مستعمرات یا به عبارت دیگر، حمله به زیرساختهاى هویتى و تحمیل فرهنگ و ارزشهاى غرب، هدف و خط مشى تمامى قدرتهاى استعمارى بوده که در استعمار فرانو بر شدت وحدت آن افزوده شده است. استعمارگران در این امر، چنان موفق بودهاند که اصولا »تقلید از غرب« به صورت یک ارزش درآمده است. عمق نابودى ساختارهاى فرهنگى مستعمرات در حدى بوده است که بیشتر ملل مستعمره نه تنها خود را فاقد فرهنگ و تمدن مىدانند، بلکه بر این گمان باطل هستند که در طول تاریخ بشریت، هیج یک از ملل دیگر، به جز ملل اروپایى، فرهنگ و تمدن والایى نداشته است. بر این اساس، در حوزهى اقتصاد، فرهنگ »اصالت سود« ترویج مىشود و در حوزهى سیاست، اهداف و خط مشىهاى کلى و خط مشىها را نظریههاى ماکیاولیستى غرب معین مىسازد. در حوزهى هنر، تنها رسالتى که در نظر گرفته شده افزایش لذت است و در این زمینه، بیشتر فرآوردههاى صنایع فیلم سازى و موسیقى به سمت ایجاد حالات هیجانى شدید و آنى در افراد سوق داده مىشود. در ورزش نیز رقابتهاى خشن و جنجال برانگیز جاى رقابت مثبت، که تعالى انسان را به دنبال دارد، گرفته است. در حوزهى حقوق، حقوق بشر همان اصولى است که غرب به طور یک جانبه و بدون توجه به عرف، سنت، مذهب و قواعد حقوقى مورد احترام سایر ملل معین کرده است. استعمار فرانو محدودهى مذهب را نیز مشخص کرده و آن را امرى شخصى و نه اجتماعى مىداند. در حوزهى تفکر و اندیشه نیز کسى روشن فکر است که مقلد استکبار و مروج مفاهیم پذیرفته شدهى غرب باشد.
نتیجهى چنین وضعیتى بىهویتى، حقارت و سرگردانى مضاعف ملتهاى استعمار شده و به عبارت دیگر، »غرب زده« است، به گونهاى که - مثلا - نامها و اصطلاحات غربى به طور گسترده و غیر ضرورى و بعضا بدون فهم معناى آن، مورد استفاده قرار مىگیرد و حتى پیروى از سبک معمارى غربى بدون در نظر گرفتن شرایط محیطى رواج مىیابد. در واقع، نظریه و عناصر توسعهى ظاهرى، که عموما به عنوان روش زندگى امریکایى (13) به دیگر کشورها توصیه مىشود؛ به دلیل عدم سنخیت با فرهنگ و بافت آن جوامع، عواقب زیادى به بار مىآورد (14)
ب. تسلط بر نظام آموزشى: نظام آموزشى کارآمد و خلاق از جمله عوامل اساسى و مؤثر در ارتقا و پیشرفت کشورها محسوب مىشود. زمام داران، مدیران، مخترعان، اندیشمندان، هنرمندان و هر که جامعه براى حرکت تکاملى خود بدو نیازمند است، در درون نظام آموزشى شکل مىگیرد. نیروى انسانى متخصص، مدیر، مدبر و مسئولیتپذیر در کنار منابع مادى و ثروت، ضامن توسعهى پایدار و متوازن است. از این رو، در بررسى علل عقب ماندگى جوامع، از جمله موارد مورد مطالعه، تجزیه و تحلیل ساختار نظام آموزشى است. نظامهاى آموزشى کشورهاى جهان سوم عمدتا ناکارآمدند، در حالى که در کشورهاى غربى، وضعیت برخلاف این است. در این میان، وضعیت جوامعى که سوابقى درخشان در فرهنگ و تمدن بشرى داشتهاند و به نوعى صادر کنندهى علم و فرهنگ بودهاند، بیشتر جلب توجه مىکند و سؤال برانگیز است.
تسلط استعمارگران بر نظام آموزشى یکى از عوامل کلیدى موفقیت آنها در بقاى سلطهشان به شمار مىآید. یکى از ابزارهاى این سلطه تأسیس مدارس و مؤسسات آموزشى و میسیونرى و اعزام مبلغ به کشورهاى مستعمره است. در واقع، مستکبران مىدانستهاند که براى سلطه بر جوامع، باید سرمنشأ تفکر و پویایى جوامع، که رویکرد آنان را نسبت به هر چیز و هر کس تعیین مىکند و ضامن پیشرفت آنان است )یعنى نظام آموزشى را(، تحت کنترل خود درآورند. از این طریق، جوامع به طور منظم و ناخودآگاه، بدون کمترین مقاومتى و با میل و رغبت، پذیراى مستکبران شدهاند و افراد تحت سلطه از همان اوان کودکى، سرسپردگى و وابستگى را فرا گرفتهاند. در ایران، رژیم شاه براى نفوذ و سلطهى فرهنگ غربى، مشاوران و متخصصان امریکایى را در دستگاهها به کار گرفت. بدین روى، سیاست گذارىها، برنامه ریزى، تألیف و تدوین کتابهاى آموزشى و فرهنگى به وسیلهى آنان انجام شد. با وجود آن که این گونه اقدامات موجب نارضایتى فرهنگیان را فراهم ساخت، ولى مقامات بالاى رژیم بر تداوم فعالیت اصرار مىورزیدند (15)
آنچه براى قدرتهاى استعمارى بیشتر اهمیت داشت این بود که در زمینهى علوم انسانى و هنر، جوامع را کاملا تحت کنترل و نظارت داشته باشند. در این صورت، فرایند نظام آموزشى در زمینهى علوم تجربى نیز به آسانى تحت کنترل قرار مىگرفت. به طور خلاصه، هدف نهایى نظام آموزشى وارداتى غرب، همان گونه که جلال آلاحمد گفته، در »غرب زده پروردن« بوده است. (16)
سازمان دهى نظام آموزشى در کشورهاى جهان سوم، به گونهاى صورت گرفته است که فارغ التحصیلان آن قادر به ایجاد توسعهى واقعى و خودکفایى نیستند و نمىتوانند جایگاه و موقعیت جهانى خود را بهبود بخشند. این فارغ التحصیلان بر اساس نظام تقیسم کار بینالمللى، در حدى واجد تخصص و مهارت مىشوند که بتوانند نیازهاى مراکز استکبارى را در کشور خود تأمین کنند. از میان این فارغ التحصیلان، بیشتر نوابغ و نخبگان ضرورتا به خاطر محدودیتهاى تحمیل شده و پس از سالها تحصیل به خرج ملت خود، جذب مراکز استکبارى مىشوند و چرخهى تولید و فنآورى آنها را تقویت مىکنند و از این طریق، سالانه صدها میلیارد دلار به نفع سلطهى سرمایهدارى غرب و به زیان ملتهاى تحت سلطه مىشود. بدین دلیل است که کشورهاى جهان سوم هنوز براى ادارهى امور خود از کارشناسان و مستشاران خارجى بهره مىگیرند.
در حال حاضر نیز کشورهاى اروپایى و ایالات متحده در جذب دانشجو، به ویژه از میان طبقهى ممتاز و اشراف و کسانى که در ساختار قدرت سیاسى، اقتصادى و یا نظامى شریکند، به شدت تلاش مىکنند. جذب این افراد علاوه بر فواید اقتصادى کوتاه مدت، براى کشور میزبان در بلند مدت نیز به دلیل شکلگیرى علایق و روابط گستردهى فارغ التحصیلان با محل تحصیل، بسیار مفید و سودبخش است. از این فارغ التحصیلان، مىتوان در هنگام تصدى پستهاى گوناگون، براى تسهیل روابط، انعقاد قراردادها و دریافت امتیازات گوناگون بهره گرفت.
ج. جهانى سازى در فرهنگ: یکى دیگر از زمینههاى جهانى سازى و جهانى شدن، مبانى فرهنگى و تمدنى است. باید گفت: برخى از مبانى پدیدهى جهانى سازى، بخصوص در حیطهى فرهنگ و اندیشه، در تضاد کامل با فرهنگ ایرانى - اسلامى است؛ از جمله، غایت گرایى و غایتمندى که یکى از مبانى اصلى بیشتر فرهنگهاى بشرى است، مورد نقد و ایراد طرفداران فرایند جهانى سازى قرار گرفته است (17) اعتقاد به مبدأ و معاد و هدفمند بودن انسان و جهان در فرهنگ اسلامى مبتنى بر جهانبینى خاص این دین مبین است؛ اما در ذات جهانى سازى، معرفتزدایى و جوهر ستیزى تبلیغ مىشود که بر مبناى آن، هیچ شناخت و معرفت مسلمى نمىتواند مبنا قرار گیرد و بنابراین، غایتمندى کاملا زیر سؤال مىرود.
همچنین در جهانى سازى، هیچ فرهنگى نباید به آثار و احوال گذشتگان تکیه کند؛ زیرا از دید منادیان جهانى سازى، اینها چیزى جز اسطوره نیستند. این موضوع نیز در تضاد کامل با اعتقادات مسلمانان به قرآن و روایات به عنوان منبع تشریع قرار دارد. از سوى دیگر، به دلیل آن که اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین الهى براى بشریت آمده است، همگان را دعوت مىکند تا به فرامین بارى تعالى گوش سپارند و راه سعادت و خیر را در پیش گیرند که این موضوع نیز از سوى طرفداران جهانى سازى مانعى در راه جهانى شدن فرهنگ تلقى مىشود. (18)
انسان در عصر جهانى سازى و جهانى شدن، با بحران معنا روبهروست و در صدد است تا مبانى از دست رفتهى تفکر و اندیشهى خود را بار دیگر بیابد. (19)
د. گسترش سازمانهاى غیر دولتى: »سازمانهاى غیر دولتى« )NGO( به گروههایى اطلاق مىشود که با اهدافى مشخص و آشکار در زمینههاى فرهنگى، علمى، اجتماعى، خیریه و مانند آن به طور غیر انتفاعى و بدون وابستگى تشکیلاتى به دولتها فعالیت مىکنند. غیر سیاسى بودن از شاخصههاى مهم این سازمانها معرفى شده است. اهمیت این سازمانها تا حدى است که در سال 1993، دفتر عمران سازمان ملل، ابزارهاى پنج گانه براى رسیدن به توسعهى انسانى را این گونه برشمرد: دموکراسى، اقتصاد بازار آزاد، خصوصى سازى، اطلاع رسانى و سازمانهاى غیر دولتى. (20)
حمایتهاى معنوى و مادى بنیادهاى بینالمللى و سازمان ملل از سازمانهاى غیر دولتى به حدى است که قرن بیست و یکم را »قرن سازمانهاى غیر دولتى« خواندهاند. کارآمدى این سازمانها سبب شده است نظام سرمایهدارى، اهداف ذیل را در توسعهى آنها در نظر بگیرد:
1. تضعیف نقش دولتها یا به عهده گرفتن وظایفى که به طور سنتى از وظایف دولتهاست. پىگیرى این هدف، راه جهانى سازى را، به ویژه در خاورمیانهى اسلامى، هموارتر مىسازد. سخنان یکى از استادان دانشگاههاى کشورمان مؤید این ادعاست:
باید دیدگاههاى حاکم بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ در کشور ما به کلى عوض شود؛ یعنى یک جراحى عمیق باید انجام شود؛ چون دیگر عباراتى مثل »وطن من«، »فرهنگ بومى«، »اقتصاد ملى«، »سیاست ایرانى« یا »سیاست اسلامى« کاربرد ندارد... دولتهاى سنتى از یک طرف، نمىتوانند به نیازهاى جدید جوامع خود پاسخگو باشند، و از سوى دیگر، در تعامل با نظام بینالمللى ناکارآمدند. به همین خاطر، باید یک آلترناتیو )جانشین( معقول به جاى نظامهاى سنتى بر کشورها حکومت کند. الآن دانشمندان علم جدید سیاست و حکومت وقتى مىخواهند تعریفى براى این آلترناتیو ارائه دهند، یک راست مىروند سراغ NGOها؛ یعنى بهترین مجموعههایى که مىتوانند جانشین نظامهاى سنتى شوند، سازمانهاى غیر دولتى مىباشند؛ چون این سازمان بدون جنگ و خونریزى، نظامهاى سیاسى سنتى را فرومىپاشند و به تدریج، هر یک از آنها بر حسب تخصصشان جاى یکى از نهادهاى مدیریتى را مىگیرند... اگر برویم به سراغ ترویج و حاکم کردن NGOها، بدون آن که به براندازى متهم شویم، کارمان را انجام دادهایم. (21)
مایکل لدین، عضو شوراى امنیت ملى امریکا، که در مؤسسهى »اقدام امریکایى« به اجراى طرحهاى مطالعاتى مشغول است، طرح تغییر از درون را تنها راهکار کنونى براى مقابله با نظام اسلامى ایران مىداند. وى در مصاحبه با شکبهى CBN در 28 آوریل 2004 در پاسخ به این پرسش که »براى ضربه زدن به ملاها در ایران چه طرحى دارید؟« حمایت از سازمانهاى غیر دولتى داخل ایران و سازمانهاى صنفى را از جملهى این راهکارها برشمرد. »مؤسسهى بحرانهاى بینالمللى«، که سازمانى چند ملیتى است، معتقد است: تنها مبارزهى داخلى طولانى و مداوم به وسیلهى سازمانهاى غیر دولتى با تأثیر گذارى جامعهى بینالمللى در حاشیهى این مبارزات، مىتواند به تغییر شکل نظام سیاسى ایران بینجامد.
2. تعدیل دولتها با استفاده از ابزارهاى گوناگون از جمله اهرم فشار: نظام سرمایهدارى کوشیده است تا از سازمانهاى غیر دولتى، نوعى اهرم اصلاحات و اعمال فشار بر کشورها بسازد. یکى از استادان دانشگاه در همین زمینه گفته است:
اگر قدرت مانور اقتصادى را از دولت نگیریم و مردم را حقوق بگیر NGOها نکنیم، نمىتوانیم دموکراسى دلخواه را به ساختار حکومت تحمیل کنیم. (22)
3. فرهنگ سازى و زمینه سازى براى جنبشهاى اجتماعى: امروزه، که جریان تولید مفاهیم و اطلاعات جریانى یک طرفه از جانب غرب به سمت کشورهاى جهان سوم است، مىتوان سازمانهاى غیر دولتى را از بهترین ابزارهاى توزیع مفاهیم لیبرالیستى و ایجاد باورهاى جدید دانست. امروزه بنیادهاى بینالمللى، سازمان ملل و اتحادیه اروپایى، استانداردهاى حقوق بشر و حقوق زنان را تدوین مىکنند و سازمانهاى غیر دولتى در کشورهاى هدف، اقدام به ترویج همین استانداردها و پىگیرى شیوههاى دستیابى به آنها مىکنند.
روند توسعه و گسترش سازمانهاى غیر دولتى در کشور ما جالب توجه است. تا ابتداى سال 1376 بسیارى از سازمانهاى غیر دولتى را سازمانهاى خیریه تشکیل مىدادند؛ اما به تدریج، میزان رشد سازمانهاى غیر دولتى فرهنگى و اجتماعى بسیار بیشتر شد و کمترین زمینهى فعالیت به موضوعات مذهبى اختصاص یافت. طبق آمار وزارت کشور در سال 45، 1381 درصد NGOها فعالیت فرهنگى و 21 درصد آنها فعالیت اجتماعى و فقط قریب 16 درصد از آنها در امور خیریه فعال بودند و تعدادى نیز در زمینههاى مطبوعات، علمى و بهداشتى فعالیت مىکردند. (23)
در سال 1383 بیش از 37000 سازمان غیر دولتى در ایران ثبت شده بودند که 17000 مورد از نیروى انتظامى، 2000 مورد از سازمان ملى جوانان و 1700 مورد از مرکز آموزش عالى و صدها مورد نیز از مرکز مشارکت زنان مجوز گرفته بودند. (24)
ه. حمایت از عناصر مزدور: استخدام روزنامه نگاران مزدور و حمایت مالى از مطبوعات و رسانهها براى تبلیغ یکى از روشهاى استعمارى و سلطهگرایى امپریالیسم بوده است. براى مثال، هنگام انتخابات مجلس هفتم ایران در اسفند 1382، موریس کاپیتورن گزارشگر سابق حقوق بشر سازمان ملل در حاشیهى کنفرانس »دموکراسى براى ایران« در لندن، در مصاحبهاى به صراحت اعلام کرد:
فعالان جنبش دموکراتیک در ایران از نظر اقتصادى حمایت شده و به آنها کمک مالى مىشود. (25)
در جنگ امریکا علیه عراق، بازرس عمومى وزارت دفاع آمریکا اعتراف کرد: آن وزارت خانه طى قراردادى که با بنگاهى به نام »گروه لینکن« امضا کرده، به طور مخفیانه روزنامهنگاران و سازمانهاى مطبوعاتى و رسانهاى عراق را اجیر کرده و با پرداخت پول، کوشش کرده است اخبار مثبت و مورد نظر امریکا و قواى اشغالگر در روزنامهها و سایر رسانههاى آن کشور منعکس شود (26) کار تا آنجا پیش رفت که روزنامهى واشنگتن پست در سر مقالهى خود در 23 اکتبر 2006 تحت عنوان »پروپاگانداى کاشته شده«، دولت بوش و وزارت دفاع امریکا را مورد انتقاد قرار داد و اجیر کردن روزنامه نگاران را اگر هم خلاف قانون نباشد، غیر منطقى و غیر عقلایى دانست.
حتى »سازمان خبرنگاران بدون مرز«، که یک تشکیلات تماما غربى است و شاخصهاى آزادى مطبوعات آن کاملا اروپایى و امریکایى است، در گزارش سالانهى خود دربارهى »فهرست آزادى مطبوعات در دنیا«، ایالات متحده را از جنبهى آزادى مطبوعات در مقام 53 اعلام کرد که نسبت به سال 2002؛ یعنى کشورى که در مقام هفدهم قرار داشت، 36 درجه تنزل کرده است.
و. تسلط بر رسانهها و استفاده ابزارهاى رسانهاى: (27) شکل دهى و کنترل افکار عمومى یکى از مهمترین سیاستهایى است که حیات و تداوم قدرتها را رقم مىزند. در شرایط خاصى همچون شرایط جنگى و یا تغییر دولتها، انقلابها، و جنبشها، افکار عمومى اهمیت بیشترى در تعیین سرنوشت مسائل دارد. کنترل و هدایت این بعد از قدرت مردمى از طریق رسانهها و وسایل ارتباط جمعى صورت مىگیرد.
در نزاع میان دولتها، آنها که از قدرت رسانهاى برترى برخوردارند، موفق خواهند بود. امروزه ایالات متحدهى امریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان مهمترین قدرت رسانهاى به شمار مىآیند. خبرگزارىهاى پنج گانه »آسوشیتدپرس«، »یونایتدپرس«، »فرانسپرس« و »رویتر« به ترتیب متعلق به کشورهاى مذکور هستند. این خبرگزارىها کار تهیه و مخابرهى خبر به رسانههاى سرتاسر جهان را بر عهده دارند و در واقع، منشأ اصلى انتشار اخبار محسوب مىشوند، به گونهاى که مىتوان گفت: شبکهى B.B.C در انگلستان و A.B.C و C.B.S و N.B.C و C.N.N در امریکا از مشهورترین شبکههاى تلویزیونى جهان هستند که بخش عمدهاى از خبرها، تحلیلها و افکار عمومى مردم را در اختیار دارند. علاوه بر سلطهى قدرتهاى بزرگ بر رسانههاى جهانى، انحصار دیگرى نیز شکل گرفته و آن انحصار یهودیان بر رسانههاى کشور مذکور است. براى مثال، رابرت مرداک و کوانروبرک یهودى علاوه بر داشتن صدها نشریه در استرالیا، امریکا، کانادا و اروپا، شبکههاى تلویزیونى متعددى نیز در اختیار دارند و حجم عظیمى از رسانههاى سه قارهى مزبور از طریق این دو غول بزرگ جهانى به هم مربوط مىشوند.
مىتوان گفت: یهودیان و تعداد معدودى از کشورها در شکل دهى افکار جهانى بیشترین سهم را در اختیار دارند. با توجه به این واقعیت، موضوع »آزادى اطلاعات« و جریان خبر رسانى تا حدى غیر واقعى است. در این جریان، یک طرفه و قوى اطلاعات، نکتهاى که تأثیر انحصار اخبار بر کشورهاى پیرامونى را مشخصتر مىسازد این است که این کشورها حتى دربارهى خودشان نیز اطلاعات مورد نیاز را از طریق انحصارات جهانى کسب مىکنند.(28)
در واقع، در نظام بین الملل، انحصار رسانهها و قسمت اعظم تولیدات فرهنگى در اختیار مراکز سلطه است. این مراکز به واسطهى قدرت عظیم خود، تولید کننده و صادر کنندهى فرهنگ مورد نظر به جهان هستند. در میان این کشورها، ایالات متحدهى امریکا و قلب تبلیغاتى آن، »هالیوود«، بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است. 77 درصد برنامههاى تلویزیونى وارداتى کشورهاى جهان از امریکاست. (29) نسبت صادرات فیلم این کشور به واردات آن:، 20 به 1 است. ادارهى اطلاعات امریکا )C.I.A( سهم قابل ملاحظهاى در این صادرات، آن هم به طور رایگان دارد. محصولاتى که براى فروش عرضه مىشوند هر ساله درآمدهاى هنگفتى را نصیب ایالات متحدهى امریکا مىکند.(30)
قابل توجه است که طى نیم قرن گذشته، تولیدات فرهنگى غرب، به ویژه ایالات متحده، برهنگى زن را به نحوى بىسابقه در جهان گسترش داده است. تا پیش از این، حتى در غرب، »پوشیدگى« فرهنگ اکثریت جوامع بود و برهنگى نه تنها فضیلتى محسوب نمىشد، بلکه کارى وقیح، زشت و ناپسند به شمار مىآمد. اما امروزه در کمتر محصول فرهنگى است که فرهنگ برهنگى، که ناشى از برهنگى فرهنگى است، تبلیغ نشود.
علاوه بر جنبههاى غیر مستقیم بهرهگیرى از رسانهها، بهرهگیرى آشکار از این بعد قدرت را مىتوان - براى مثال - در به قدرت رساندن مهرههاى مورد نظر یا براندازى دولتهاى نامطلوب از نظر قدرتهاى استعمارى مشاهده کرد. جنگ روانى یا تبلیغاتى که ممکن است فرامرزى یا در درون کشور هدف صورت گیرد، در وقوع کودتاها، جنگها و آشوبهاى داخلى، اعتصابات و به طور کلى، شکست یا پیروزى دولتها، احزاب و گروههاى خواهان حاکمیت نقش مهمى ایفا مىکند. متهم کردن دولتها به نقض حقوق بشر، تروریسم، تلاش براى دستیابى به سلاحهاى کشتار جمعى، دخالت در درگیرىها و جنگهاى خارجى نیز در سطح جهانى، موقعیت و جایگاه دولتها را به چالش مىکشد.
در جنگ تبلیغاتى، امنیت داخلى و خارجى کشورها هر لحظه در معرض تهدید است. جنگ تبلیغاتى احتیاجى به اخذ مجوز از مجامع بینالمللى ندارد، شروع و پایان آن کمتر قابل پیشبینى است و ماهیت غافلگیرى بیشترى دارد، توان جامعهى جهانى را علیه دولتها به کار مىگیرد و ماهیت آن براى ملتها و افکار جهانى کمتر شناخته شده است.
در واقع، در استعمار فرانو، با استفاده از ابزارهاى گوناگونى همچون تلویزیون، مطبوعات، ماهوارهها، اینترنت و سینما، سعى شده است اهداف استعمار محقق شود. به طور خلاصه، جعل واقعیت و سانسور خبر، گسترش فساد و فحشا از طریق شبکههاى ماهوارهاى و جنگ روانى مهمترین نتایج این ابزارها هستند. رسانههاى حامى استعمار براى پیشبرد اهداف خود در داخل کشورهاى هدف، بر محورهاى خاصى تکیه مىکنند؛ از جمله ناکارآمد جلوه دادن نظام در امور ادارى، ایجاد اختلاف بین اقوام و اقلیتها، زیر سؤال بردن سیاستهاى دولت و تلاش براى ایجاد فاصله بین دولت و مردم. (31)
ابعاد اقتصادى
قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 159 - 208.اصولا سیاستهاى اقتصادى استعمار ناشى از »اصالت سود« و به تبع آن، »اصالت قدرت« بوده است. عمدهترین هدف استعمارگران طى مراحل گوناگون استعمار، غارت منابع و سرمایههاى مستعمرات و انتقال آنها به سرزمینهاى خود بوده است. از جمله اقدامات دوراندیشانهى استعمار، تغییر ساختار اقتصادى مستعمرات از طریق تک محصولى کردن کشورهاى مستعمره بوده که در نهایت، منجر به وابستگى کشورها، گرسنگى جهانى و سیل عظیم مهاجران و نیروهاى کار به کشورهاى صنعتى گردیده است. تک محصولى کردن عمدتا در حوزهى منابع اولیه بوده است، و گرنه عموما به لحاظ صنعتى، تجارى و مالى، کشورها وابسته به قدرتها بودهاند. در ادامه، مهمترین اقدامات استعمار فرانو در عرصهى اقتصادى را ذکر مىکنیم:
الف. سازمان دهى اقتصاد جهان: سازمان دهى اقتصاد جهانى یکى دیگر از اقدامات در این زمینه بوده است. طرح نقشهى تشکیل سازمانهاى اقتصادى بینالمللى و ایجاد یک نظام پولى واحد در جریان جنگ جهانى دوم شکل گرفت. در این زمینه، »گات« )موافقتنامهى عمومى تعرفه و تجارت( شکل گرفت که در 1990 سازمان تجارت جهانى )WTO( جایگزین آن شد. در 1944 هم »صندوق بینالمللى پول« و »بانک جهانى« به وجود آمد. این سازمانها عموما ابزارهایى براى حمایت پنهان و غیر مستقیم از منافع قدرتهاى استعمارى تلقى مىشوند. دو سازمان اخیر در قبال وامى که در اختیار کشورهاى نیازمند قرار مىدهند، حق ملتها در تعیین سرنوشت اقتصادى خود را به دست مىآورند، در حالى که بخشى از سرمایههاى این سازمانها را همین کشورها تأمین مىکنند. نکتهى مهم در این باب آن است که از طریق این سازمانها، هم استعمارگران به هدف خود رسیدهاند و هم در ظاهر، مسئولیتى متوجه قدرتهاى مستکبر نیست. از سوى دیگر، با برقرارى سلطهى دلار یعنى ایجاد یک نظم پولى، که در آن دلار امریکا پایه است، هر چه بیشتر کنترل اقتصاد جهانى را در دست گرفتهاند.
ب. جهانى سازى اقتصاد: همان گونه که ذکر شد، یکى از ابعاد جهانى سازى، بعد اقتصادى آن است. در این زمینه، با توجه به انحصارات خاص نظام سرمایه بر گلوگاههاى اقتصادى جهان و سایر منابع قدرت و از طریق سازمانهاى پیش گفته، ایجاد کامل نظام تجارت آزاد جهانى مد نظر است تا از طریق آن، در یک رقابت نابرابر، در نهایت، درجهى وابستگى کشورها به استعمارگران بیشتر شود.
برخى آمارها ابعاد عظیم جهانى اقتصاد را روشن مىسازند: در سال 1995، تولید ناخالص هفتاد کشور جهان از بین دویست کشور، بیش از ده میلیارد دلار بود. در حال حاضر، قریب بیست هزار شرکت چند ملیتى یک چهارم تولید جهانى، هفتاد درصد تجارت جهانى و هشتاد درصد سرمایه گذارىهاى مستقیم را در دست دارند.(32)
ابعاد نظامى
یکى از نکات جالب توجه، رویکرد جدید استعمار به استفاده از شیوههاى نظامى در دههى حاضر است که بیشتر یادآور عمر استعمار کهن است؛ اما به نحوى دیگر و با توجیهات دیگرى صورت مىگیرد. مهمترین این سیاستها در ادامه تشریح مىشود:الف. اشغال نظامى و دخالت مستقیم: این سیاست، که عموما بارزترین وجههى استعمار کهن بود، اکنون در استعمار فرانو مجددا به کار گرفته مىشود، با این تفاوت که اولا، هنگامى که سایر روشها مؤثر واقع نشد از آن استفاده مىکنند؛ و ثانیا، این روش در استعمار کهن با شعار »متمدن کردن اقوام وحشى« و »آبادانى سرزمینها« صورت مىگرفت؛ ولى در حال حاضر، همگان قبح این اعمال را قبول دارند. اما در استعمار فرانو، حملهى مستقیم نظامى با شعار »دموکراسى سازى« و هدیهى آزادى به کشورها صورت مىگیرد. در عین حال، استفاده از ابزار رسانههاى عظیم خبرى و ایجاد شرایط کاذب مانند یازده سپتامبر و توسل به بهانههایى مانند وجود دشمن فرضى، موجب مىشود تا اهداف واقعى استعمار مشخص نگردد و حتى با تعریف و تمجید مواجه شود. حملات نظامى امریکا به افغانستان و عراق (33) با این توجیهات صورت پذیرفتند و در پوشش ائتلاف علیه تروریسم و مبارزه با سلاحهاى کشتار جمعى، بار دیگر یکى از وجوه استعمار کهن به نحو دیگرى تکرار شد.
دربارهى این توجیهات - براى مثال - جرج بوش، رئیس جمهور امریکا، در کاخ »وایت هال« لندن )19 نوامبر 2003( چنین گفت:
ایالات متحده و انگلستان یک نهضت و وظیفهى مشترک در جهان را بر عهده دارند. ما در جست و جوى توسعهى آزادى و صلحى هستیم که آزادى به همراه مىآورد. ملتهاى ما به همراه یکدیگر به پاخاسته و در راه این ارزش متعالى، در سرزمینهاى دوردست هر ساعت دست به فداکارى مىزنند.(34)
دونالد رامسفلد، وزیر وقت دفاع ایالات متحده، هم در 29 آوریل 2003 در بغداد گفت:
درست برعکس بسیارى از ارتشها در جهان، شما نیامدهاید که فتح کنید، نیامدهاید که اشغال کنید، بلکه آمدهاید که آزاد کنید و مردم عراق این را مىدانند.
ب. ایجاد پایگاههاى نظامى: ایجاد پایگاههاى نظامى در اقصا نقاط جهان، از همان ابتداى توسعه طلبى قدرتهاى اروپایى مورد توجه قرار گرفت. وجود این پایگاهها با توجه به مشکلات ارتباطى و بعد مسافت میان سرزمینهاى استعمارى و مستعمرات و نیز توسعه طلبى امریکا در چند دههى اخیر، نقش بسزایى در تحکیم سلطهى استعمارگران داشته است.
امروزه ایالات متحده 2500 پایگاه نظامى در بیش از سى کشور جهان دارد. در این پایگاهها، قریب یک چهارم نیروهاى مسلح امریکا یعنى پانصد هزار سرباز از نیروى زمینى، دریایى و هوایى و قریب 1500 جنگنده و 250 ناو جنگى و تدارکاتى با دوازده هزار کلاهک هستهاى وجود دارند. علاوه بر اینها، باید پایگاههاى متحدان امریکا در جهان و پایگاههایى را که بنا به پیمانهاى نظامى به طور مشترک در اختیار امریکا و سایر کشورهاست - مانند پایگاههاى »ناتو« - در نظر گرفت. (35)دولت امریکا از این پایگاهها در جهت دستیابى به اهداف خود مانند اشغال نظامى سایر کشورها، تأمین امنیت دولتهاى متحد خود در منطقه، تضمین جریان مستمر انرژى، و تحت فشار قرار دادن دولتهاى دشمن خود در تمام مناطق جهان بهرهى زیادى مىگیرد.
استعمار فرانو در آیینهى کلام رهبرى
مقام معظم رهبرى در دیدارها و پیامهاى متعددى به بازشکافى »استعمار فرانو« پرداختند که اهم سخنان ایشان را با حفظ انسجام مطالب مرور مىکنیم:رهبر انقلاب در دیدار رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما )11 آذر 1383( پس از ترسیم وضع جدید جامعهى جهانى، که به یک کارزار تمام عیار تبلیغى تبدیل شده است، به جایگاه رسانهى ملى و چگونگى برخورد مردم با اشغالگران اشاره کردند و با تبیین واقعیتهاى تاریخى و اشاره به ایستادگى ملت هند در برابر انگلیس، دربارهى برترى قدرت مقاومت کنندگان و تفاوت اشغال سنتى و جدید چنین فرمودند:
در مقابل نیروى اشغالگر مسلطى که قدرت او با قدرت نیروى مقاومت کنندهى داخل شهر یا داخل کشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلى قوىتر است، در عین حال ایستادگى و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهرى اشغالگر فائق مىآید و برد را آنها مىکنند، نه آن چند گروهى که فرصت طلب بوده و با دشمن سازش و همکارى کردهاند؛ اینها جزو اولین کسانى خواهند بود که توى سرشان مىخورد. این، تصویر نه چنان دور از ذهنى است که همهى ما در مقابل خود داریم. شما این تصویر را در سطح بینالمللى توسعه دهید. واقعهاى است که در حال حاضر هم دارد اتفاق مىافتد. الآن منطقهى خاورمیانه، یا بگویید منطقهى اسلامى - خاورمیانه و شمال افریقا - حکم همان شهرى را دارد که دشمن آن را اشغال کرده و یا در حال اشغال است. البته این نوع اشغال با اشغال سنتى نظامى قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهى فرهنگى و اقتصادى و سیاسى کامل است؛ حتى در مواردى ممکن است بدون حضور اشغالگر باشد، مگر این که حضور نظامى یا حضور فوقالعاده لازم باشد. این اتفاق الآن دارد مىافتد. این که من منطقه را مثال مىزنم، چون نمىخواهم ماجرا را بازکنم، و الا اگر ما به سمت اقصاى آسیا یا امریکاى لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با کم و بیش تفاوتهایى وجود دارد، منتها من مىخواهم منطقهاى که مورد ابتلاى خودمان است و وحدت خاصى دارد را مطرح کنم.
الآن اشغالگر - مثل همان اشغالگرى که بخارست یا پاریس یا فلان کشور را تصرف کرده بود - در حال اشغال تدریجى است. این اشغالگر کیست؟ پاسخ این نیست که این اشغالگر دولت امریکا یا فلان دولت دیگر است؛ نه، این اشغالگر یک طبقهى اجتماعى است؛ طبقهاى که دولت امریکا و دولتهاى دیگر را به قدر توانایى و قدرت خود و آمادگى آنها، دارد هدایت مىکند. البته در بافت و ساخت این دولتها هم بدون شک، افراد این طبقه حضور دارند؛ اما هدایت، هدایت یک دولت نیست؛ هدایت یک مجموعهى طبقاتى است، که اگر بخواهیم در یک عبارت براى اینها اسم معین کنیم، باید بگوییم »زرسالاران اقتدار طلب«. هدفشان هم سیطره بر منابع حیاتى و مالى همهى دنیاست.
البته این سیطره، یک الزامات سیاسى دارد که همان »نظم نوین جهانى« است؛ یک الزامات علمى و ادارى دارد که به تدریج، خود را به آن نزدیک مىکنند. مسئلهى »جهانى سازى«، که امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبکههاى فرهنگى - مثل اینترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت این مجموعهى طبقاتى است. البته تحلیل جامعه شناختى اینها خیلى دقیق، ریز و مفصل است.
جمهورى اسلامى همان گروه مقاوم است. خیلىها فرصت طلبى کردند؛ خیلىها خیانت کردند و از پیش با دشمن ساختند - نظامها را مىگوییم؛ فعلا به ملتها کارى نداریم - خیلىها خودشان را کنار کشیدند و به بستر عافیت رفتند، به خیال این که زندگى را بگذرانند؛ خیلىها فریب خوردند و شعارها و حرفها و تبلیغات را پذیرفتند؛ یک گروه هم ایستاده و مىداند این سیطره به زیان اوست؛ مىداند این سیطره، او و منطقه را مصیبت زده و بدبخت خواهد کرد؛ مىداند اگر این سیطره کامل شود، صد سال - شاید هم بیشتر - مجموعهى بشرى عظیمى که در این منطقه زندگى مىکند، از کاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختى دور خواهد ماند؛ مىداند که سرآغاز دهلیز، یک استعمار تعریف نشده است.(36)
مقام معظم رهبرى در تبیین جنایتهاى استکبار و اقدامات جدید استعمار فرانو، در پیام خویش به کنگرهى عظیم حج )29 دى 1383( فرمودند:
استکبار همهى ظرفیت و توانایىهاى خود را به میدان آورده است. در یک جا با فشار سیاسى، در یک جا با تهدید اقتصادى، در جایى با ترفند تبلیغاتى و در جایى دیگر - مانند عراق و افغانستان و پیش از آن در فلسطین و قدس - با بم و موشک و تانک و چکمه پوشان نظامى، به عرصهى نبرد سرنوشت ساز وارد شده است. مهمترین ابزار این ددمنشان آدمخوار، پردهى نفاق و فریبى است که بر چهرهى خود کشیدهاند. جوخههاى تروریستى را تجهیز و به قصد جان بىگناهان روانه مىکنند، دم از مبارزه با تروریسم مىزنند، از دولت تروریست و جلادى که فلسطین را غصب کرده علنا پشتیبانى مىکنند و مدافعان جان به لب رسیدهى فلسطینى را تروریست مىنامند.
سلاحهاى کشتار جمعى اتمى و شیمیایى را تولید و توزیع و مصرف مىکنند و فجایعى مانند هیروشیما و حلبچه و خطوط دفاعى ایرانیان در جنگ تحمیلى پدید مىآورند و در عین حال، شعار کنترل سلاح کشتار جمعى سر مىدهند. آنان خود در پشت سر مافیاى کثیف مواد مخدرند و دم از مبارزه با مواد مخدر مىزنند. آنان نمایش علمگرایى و جهانى سازى علم مىدهند و آن گاه با پیشرفت دانش و فنآورى در جهان اسلام مقابله مىکنند و سر برآوردن فنآورى هستهاى صلحآمیز در کشورهاى اسلامى را گناهى بزرگ مىشمارند؛ از آزادى و حقوق اقلیتها سخن مىگویند و حق آموزش و تحصیل را از دختران مسلمان، به جرم پاىبندى به حجاب اسلامى سلب مىکنند؛ دربارهى آزادى بیان و عقیده داد سخن مىدهند و ابراز عقیده دربارهى صهیونیزم را جرم مىشمارند و بسیارى از آثار فکرى برجستهى اسلامى را و حتى اسناد به دست آمده از لانهى جاسوسى امریکا در تهران را، در امریکا اجازهى نشر نمىدهند؛ در باب حقوق بشر پرگویى مىکنند، اما دهها اردوگاه شکنجه چون »گوانتانامو« و »ابوغریب« به پا مىکنند یا در مقابل چنین فجایع کم نظیرى سکوت رضایت آمیز در پیش مىگیرند. آنها از احترام به همه مذاهب سخن مىگویند، اما از مرتد مهدورالدمى چون سلمان رشدى حمایت مىکنند و در رادیوى دولتى انگلیس، سخن کفرآمیز بر ضد مقدسات اسلامى مىپراکنند.
امروزه بر اثر گستاخى و بىپروایى حماقت آمیز زمام داران امریکا و انگلیس، نقاب خدعه و نفاق آنان شکاف برداشته و نفرت از این مستکبران به دست خودشان، دل ملتها و جوانان مسلمان را انباشته است. امروز در هر کشور اسلامى، انتخابات آزاد صورت گیرد، ملتها بر ضد خواستهى امریکا و انگلیس رأى خواهند داد. اکنون انتخابات عراق پیش روى ماست. هدف ملت عراق و رهبران راستین آنان از انتخابات، نقطهى مقابل هدف اشغالگران از آن است. ملت و رهبران عراق، انتخابات را براى تشکیل حکومتى مردمى و برخاسته از ارادهى مردم و براى عراقى مستقل و یکپارچه و آزاد مىخواهند. انتخابات از نظر آنان، باید پایان اشغال نظامى و سلطهى سیاسى امریکا و انگلیس باشد؛ باید به حضور فتنه انگیز صهیونیستها، که در زیر سایهى سلاح امریکایىها، خود را به کنارهى فرات رسانده و خواب آشفتهى »از نیل تا فرات« را تعبیرى ناقص کردهاند، خاتمه دهد؛ باید کدورتهاى فرقهاى و قومى را، که غالبا برانگیخته خباثت دشمنان مشترک است، به اخوت و اتحاد تبدیل کند.
اما انتخابات در خیال خام اشغالگران، هدف دیگرى دارد؛ آنان مىخواهند زیر نام »انتخاب مردمى«، مزدوران خود را، که غالبا به خاطر سوابق وابستگىشان به حزب »بعث«، ذلیل و رام دست اشغالگرانند، بر مردم حاکم کنند؛ مىخواهند هزینهى حضور نظامى را از دوش خود بردارند و به دست مزدوران خود، هر چه را هم هزینه کردهاند، از جیب و نفت عراق جبران کنند؛ مىخواهند استعمار را در شکل کاملا جدید آن در عراق مستقر سازند. در این استعمار فرانوین، مزدوران بیگانه مانند گذشته، به طور مستقیم از سوى استعمارگران به کار گماشته نمىشوند، بلکه در انتخاباتى که رأى مردم با تقلب و خدعههاى رایج نادیده گرفته شده، کسانى به نام »منتخب« مردم بر سر کار مىآیند؛ نام و ظاهر کار »دموکراسى« و باطن آن حاکمیت مطلق بیگانه بر ملت مظلوم است.(37)
دربارهى ماهیت »ناتوى فرهنگى«، باید گفت: افرادى همانند هانتینگتون، برژینسکى، کسینجر، فوکویاما و تافلر، که از سرشناسترین استراتژیستهاى نظام لیبرال - دموکراسى هستند، پس از جنگ سرد و فروپاشى نظام کمونیستى، اسلام را به عنوان دشمن جدید خود اعلام کردهاند و به صراحت، بر طبل جنگ با اسلام مىکوبند.
ماهیت ناتوى فرهنگى به لحاظ محتوایى، یک ماهیت »لیبرالیستى« است؛ لشکرى است که با ایدئولوژى »لیبرالیسم« به دنبال از بین بردن »اسلام« است. فرماندهان و سربازان این ناتو نیز با اندیشهاى که مبلغ آن هستند، شناخته مىشوند. این اندیشه اعتقادات، ارزشها و احکام اسلام و میوهى سیاسى آن یعنى »ولایت فقیه« و نظام اسلامى را مورد هجمه قرار داده است و قصد از بین بردن آنها یا کمرنگ کردنشان را در میان مردم دارد.
باید توجه داشت که این اندیشه در لیبرالیسم خلاصه نمىگردد، بلکه گسترهى وسیعى از مارکسیسم: نئومارکسیسم، و پست مدرنیسم، تا اندیشههاى اعزامى میان صوفیگرى و وهابیت را دربر مىگیرد؛ یعنى آنچه براى دشمن اهمیت دارد، اسلام زدایى است؛ خواه با لیبرالیسم، خواه با مارکسیسم و خواه با اندیشههایى که رنگ و بوى دینى و معنوى دارند.
استعمار فرانو در ایران
با توجه به این که استعمار فرانو به عنوان یک فرایند از سوى جریانهاى متعددى نسبت به تمامى کشورهاى مستضعف اعمال مىشود، بنابراین، تمامى آثار و پیامدهاى سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى آن به گونهاى در ایران نیز قابل مشاهده است. در این مبحث، انحصارا بخشى از مهمترین اقدامات عینى استعمار فرانو و آثار آن در ایران بررسى خواهد شد. به دلیل آن که مهمترین نمودهاى استعمار فرانو یعنى »نظم نوین جهانى« و »جهانى سازى« از طرحهاى اصلى دولت مردان ایالات متحده است، نقش اصلى در اقدامات استیلاجویانه علیه ایران متوجه این کشور است.جنگ نرم
در میان مراکز و سازمانهاى مطالعاتى امریکا، رویکردهاى متفاوتى دربارهى مواجهه با جمهورى اسلامى ایران دنبال مىشود که مهمترین آنها عبارتند از: جنگ نرم، تقابل گرایى، و تعامل گرایى. مهمترین این رویکردها، که در حال حاضر دنبال مىشود، »جنگ نرم« است. این رویکرد نیز عمدتا با دو طرح »دیپلماسى سیاه« و »فروپاشى« تبیین شده است.(38)الف. دیپلماسى سیاه: اساس رهیافت »دیپلماسى سیاه« سرنگونى جمهورى اسلامى ایران از طریق ایجاد روابط سیاسى و رسمى و استفاده از نخبگان مخالف است. این رهیافت بر این تحلیل استوار است که در داخل جمهورى اسلامى، به علت وجود زمینهها و بسترهاى رشد دموکراسى و وجود گزارههاى دموکراتیک در نظام کنونى، فرصتهاى مناسبى براى پیشبرد راهبرد و اهداف سرنگونى حکومت فراهم خواهد آمد که در این چارچوب، وجود روابط سیاسى، منابع و امکانات امریکا براى اقدام علیه جمهورى اسلامى را افزایش خواهد داد. این رهیافت بیشتر از سوى مؤسساتى همچون »کمیتهى خطر کنونى« (39) و »مؤسسهى هوور« (40) ترویج گردیده است.
»کمیتهى خطر کنونى«، که محافظهکارانى مانند جوزف لیبرمن، جیمز ولسى، مارک پالمر، و الیوت کوهن در آن عضو هستند، در گزارش خود در 20 دسامبر 2004 تحت عنوان »ایران؛ یک رویکرد جدید« راهکارهاى ذیل را براى مقابله با ایران ارائه کرده است: (41)
1. اعلام رسمى تمایل به برقرارى روابط با ایران توسط رئیس جمهور امریکا؛
2. بازگشایى سفارت امریکا در تهران؛
3. انهدام توانایى هستهاى ایران در صورت عدم تمکین؛
4. استفادهى گسترده از روشهاى نوین متناسب با جامعهى ایرانى؛ از جمله استفاده از زنان و جوانان ایرانى، راهاندازى برنامهها و مبادلات دانشگاهى، فرهنگى و حرفهاى، وارد کردن عوامل مرتبط به عنوان گردشگر به ایران و ملاقات آنان با عناصر و مراکز مستعد همکارى، فعال کردن سازمانهاى غیر دولتى امریکا در ایران، دعوت فعالان سیاسى جوان ایرانى به همایشهاى کوچک در امریکا و امکان برقرارى ملاقات میان آنان با عواملى از کشورهاى عربستان، فیلیپین، اندونزى و شیلى که داراى تجارب موفقیتآمیز در سازماندهى حرکت بر ضد نظام هستند، فعال کردن عوامل در سفارتخانههاى دوست در کشور ایران به منظور شرکت در جلسهى محاکمهى مجرمان و کمک مالى به خانوادههاى مجرمان مخالف نظام؛
5. تخریب ارکان نظام جمهورى اسلامى ایران؛
6. وضع تحریمهاى هوشمند علیه ایران؛
7. محاکمهى مقامات ایرانى؛
8. گسترش رسانههاى ضد ایرانى؛ این کمیته در کنار »رادیو فردا« و »رادیو امریکا« پیشنهاد مىکند بودجهاى در حد بودجهى این دو شبکه به منظور توسعهى شبکههاى تلویزیونى و رادیویى ضد ایرانى فارسى زبان به عناصر وابسته اختصاص داده شود و براى این منظور، سالانه دست کم ده میلیون دلار پیشنهاد کرده است. این مورد اخیرا در بودجهى 75 میلیون دلارى ضد ایرانى کنگرهى امریکا مورد توجه قرار گرفته است.
9. مذاکرهى مستقیم و گسترش روابط.
»مؤسسهى هوور« مرکزى وابسته به دانشگاه »استنفورد« محل تدریس کاندولیزار رایس و یکى از مخازن فکرى نومحافظهکاران است. طرح »دموکراسى در ایران« از جمله طرحهاى مهم این مؤسسه است که دکتر عباس میلانى و مایکل مک فال مدیریت آن را بر عهده دارند. این دو به همراه لرى دایموند در سال 2005 در گزارشى تحقیقاتى با نام »فراسوى تغییرات تدریجى؛ یک استراتژى جدید در قبال ایران« تلاش کردهاند تا رویکرد جدیدى را در قبال ایران در اختیار دولت مردان کاخ سفید قرار دهند. این مرکز راهکارها و توصیههاى گوناگونى علیه ایران ارائه داده است.(42)
رابرت کگلان، نظریهپرداز نومحافظهکار، نیز طى مقالهاى در واشنگتن پست در تاریخ 29 ژانویه 2006، راهکارهاى ذیل را براى تغییر در دولت جمهورى اسلامى ایران پیشنهاد داد:
1. فشار از بالا، همراه سازى از پایین؛
2. وضع تحریمهاى گسترده و هوشمند؛
3. عمومى کردن حمایتهاى سیاسى؛
4. برقرارى مجدد روابط رسمى با جمهورى اسلامى ایران؛
5. ایجاد یک سازمان منطقهاى و چند جانبه.
عباس میلانى و مک فال در تاریخ 28 ژانویه 2006 در مقالهاى تحت عنوان »مهار تهران«، که در واشنگتن پست منتشر گردید، نوشتند:
تنبیه ضعیف ایران توسط شوراى امنیت سازمان ملل اینک قطعى است، ولى این امر به تنهایى کافى نبوده و نیست؛ چرا که مردم و نخبگان ایران از برنامهى هستهاى این کشور حمایت مىکنند... اروپا و امریکا باید میان مردم و نخبگان قدرت شکاف و گسل ایجاد نموده و زمینهى حمایت داخلى از فعالیتهاى هستهاى ایران را دگرگون نمایند (43) اینان راهکارهاى دیگرى را نیز پیشنهاد کردند:
1. استفاده از وسایل ارتباط جمعى گوناگون مانند رادیو و اینترنت، که با استفاده از آن بتوان به شکل مستقیم با ملت سخن گفت و آنها را براى تغییر دولت تشویق و ترغیب کرد؛
2. بسیج حمایت بینالمللى از اتحادیههاى کارگرى، گروههاى مدنى و سازمانهاى حقوق بشر و همچنین گروههاى مذهبى مخالف دولت؛
3. حمایت مالى پنهان از شخصیتهاى حقیقى و حقوقى که آماده دریافت کمکهاى مذکور هستند؛
4. تحریم اقتصادى علیه نخبگان و حامیان مالى دولت جمهورى اسلامى ایران.
در شرایط کنونى، به نظر مىرسد مجموع راهکارهاى مزبور براى تغییر نرمافزارى حکومت ایران در میان سیاست گذاران کاخ سفید از جایگاه ویژهاى برخوردار است. سخنرانى سالانهى جرج بوش در کنگرهى امریکا و خطاب قرار دادن مستقیم شهروندان ایرانى و همچنین بیانیهى وزارت امورخارجهى امریکا در خصوص حمایت از حقوق کارگران و رانندگان شرکت واحد تهران در 31 ژانویه 2006 شواهد خوبى بر این ادعا هستند.
ب. فروپاشى: رهیافت »فروپاشى« یکى دیگر از رهیافتها در زمینهى جنگ نرم علیه جمهورى اسلامى ایران است. این رهیافت هر گونه رابطهى رسمى میان دولت امریکا و دولت ایران را مردود اعلام مىنماید و صرفا رابطه با جامعهها، سازمانها، گروهها و افراد را مبناى کار خود قرار داده است. این رهیافت از سوى دو مرکز مهم یعنى »بنیاد اعانهى ملى براى دموکراسى« (44) و »خانهى آزادى« (45)دنبال مىشود.
»بنیاد اعانهى ملى براى دموکراسى« سازمانى وابسته به »سیا« است و بخش عمدهاى از بودجهى آن توسط این سازمان تأمین مىگردد. راهکارهایى مانند جلب همکارى رهبران سیاسى و نیز قانون گذاران و احزاب میانهرو، که به دنبال بازکردن فضا، مشارکت زنان در سیاست و افزایش ارتباطات با سازمانهاى بینالمللى هستند، تشویق و تقویت انجمنهاى اقتصادى - بازرگانى و مخازن فکرى طرفدار بازار آزاد و در نهایت، تقویت روابط با اتحادیههاى کارگرى و جلب همکارى آنان از سوى این نهاد مطرح شده است. (46) این بنیاد به طور رسمى و از سوى کنگره در ضمن قانون »حمایت و آزادى ایران )2006( »مأمور اجراى »طرح دموکراسى سازى« در ایران گردیده است.
»خانهى آزادى« یکى دیگر از ابزارهاى سیاست خارجى ایالات متحدهى امریکاست و همواره طرح »دموکراسى« و »دموکراسى سازى« براى تأمین منافع راهبردى و بلندمدت این کشور بهره مىگیرد و بودجهى آن از سوى دولت ایالات متحده و دیگر متحدان غربى آن تأمین مىشود. این خانه براى »امریکایى سازى« در ایران، که آن را »دموکراسى سازى« مىنامد، برنامههاى گستردهاى را در دستور کار خود دارد. این برنامهها بیشتر در حوزهى رسانهها و وسایل ارتباط جمعى طراحى شده و تحت لواى یک برنامهى کلى به نام »توسعهى جامعهى مدنى - حمایت رسانهاى« به اجرا درآمدهاند.
طبق این برنامه، »خانهى آزادى« تلاش مىکند تا منبع اطلاعاتى جامعى براى فعالان حقوق بشر در ایران فراهم سازد و آنها را با منابع و همکاران دیگر خود در منطقهى خاورمیانه و شمال افریقا مرتبط سازد.(47)
طبق این برنامه، »خانهى آزادى« باید ماهنامهاى الکترونیکى و دو زبانه )فارسى - انگلیسى( طراحى و راهاندازى کند تا به وسیلهى آن فضاى مناسبى براى بحث و بررسى دموکراسى سازى و حقوق بشر - البته تنها در ایران و نه در کشورهاى همسو با منافع امریکا مانند مصر یا عربستان - فراهم آورد. این مجلهى الکترونیکى، که گذار نامیده شده، مؤظف گردیده است تا مجموعهاى از مقالات، بررسى و نقد کتاب، بررسى و نقد فیلم، گزارشهاى تصویرى، نامهها و بیانیهها، کاریکاتورهاى سیاسى و مانند آن از ایرانیان داخل و خارج با تمرکز بر روى حقوق بشر و چالشهاى دموکراسى سازى گرد آورد و با ایجاد امکانى براى بحث و تبادل نظر آنلاین در پایان هر مطلب، به نوعى، به نظرسنجى و ارزیابى افکار در دو رهیافت مذکور )دیپلماسى سیاه و فروپاشى( مىپردازد و راهکارهایى ارائه مىدهد که بر اساس آنها طى یک جنگ نرم و از طریق تغییر مشى فکرى دولت، گروهها، احزاب و مردم ایران، تغییر نظام در ایران حاصل خواهد شد و دولتى همسو با منافع امریکا به حکومت برسد.
اما مؤسسات دیگرى مانند »مؤسسهى واشنگتن براى سیاست خاورمیانه«، »مؤسسه اینترپرایز امریکا«، »بنیاد دفاع از دموکراسى« و »سازمان طرح قرن جدیدى امریکایى« کاملا رویکردى تقابل گرایانه علیه جمهورى اسلامى ایران اتخاذ کرده و معتقدند: از ابتدا، باید با خشونت و شدت با حکومت ایران برخورد شود تا تغییر جمهورى اسلامى هر چه زودتر محقق گردد. این مراکز عمدتا به نومحافظهکاران امریکا تعلق دارند که در کنار نشریاتى مانند واشنگتن تایمز، ویکلى استاندارد، آمریکن اینترپرایز و همچنین رسانههاى صوتى و تصویرى مانند فاکس نیوز و اسکاى نیوز انگلستان، رویکردهاى تندى علیه جمهورى اسلامى ایران در پیش گرفتهاند.
در سند امنیت ملى امریکا )2006(، که بیانیهى رسمى و علنى دولت مردان کاخ سفید است، محورهاى ذیل به عنوان گرایشهاى امریکا در برابر ایران قابل شناسایى است: (48)
1. حمایت آشکار از صداهاى مخالف نظام جمهورى اسلامى ایران توسط بالاترین سطوح تصمیم گیرى در امریکا؛
2. دخالت گسترده در امور داخلى ایران در محور انتخابات، حقوق بشر، زنان، رسانهها و احزاب؛
3. آموزش عناصر و تشکلهاى خارجنشین مخالف نظام جمهورى اسلامى و حمایتهاى سیاسى و مالى از آنها؛
4. ممانعت از دستیابى ایران به فنآورى و دانش پیشرفته؛
5. فعال سازى و حمایت از شبکههاى رسانهاى ضد ایرانى؛
6. تبلیغ و ترویج دوگانگى حاکمیت در ایران؛
7. راهاندازى جنگ عقیدتى و ایدئولوژیکى در منطقه؛
8. تلاش براى مشروعیت بخشى، گسترش و توانمند سازى سازمانهاى غیر دولتى ایرانى مخالف نظام جمهورى اسلامى ایران.
تسلیم قلبها و دلها به استعمار
استعمارگران در کنار تمامى اقدامات خود در استعمار فرانو، با ارائهى تصویرى مثبت از خویش، جنگ قلبها و دلها و یا جنگ اندیشهها را آغاز کردهاند. (49) در حالى که نقشهها و ترفندهاى استعمار براى استیلا و منفعت طلبى آشکار است، اما آنها همیشه سعى داشتهاند به صورت مستقیم و غیر مستقیم و با ابزارهاى گوناگون، به گونهاى عمل کنند که قلبها و دلهاى مردم استعمارزده نه تنها این ظلم و اجحاف را احساس نکند، بلکه به تعریف و تمجید از استعمار هم بپردازند. دستاورد »جنگ نرم« و تهاجم فرهنگى در ایران این بوده است که امروز عدهاى از روشن فکران و روزنامهنگاران به تأیید و تمجید اقدامات استعمارگران پرداخته و دقیقا در جهت اهداف آنها مىاندیشند و گام برمىدارند.براى مثال، در حالى که یکى از اهداف کشورهاى غربى ارائهى اسلام اروپایى و نرم (50) است، در داخل کشور نیز عدهاى در همین جهت، با ایجاد شبهاتى در رسالت پیامبران الهى، قرآن، عصمت امامان، حقانیت اسلام و تشیع به حرمت شکنى دین و مرزبانان آن، هجمه به احکام شرعى، شکستن حرمت علما و روحانیت، تخریب چهرهى حکومت دینى و ولایت فقیه پرداختهاند و در کنار این موارد، تلاش بىامانى براى ایجاد رابطه با امریکا و اسرائیل را آغاز کردهاند. به نمونههایى از این مواضع توجه کنید:
- اثبات حق حاکمیت به معناى حقوقى آن براى خدا، اشکالات فراوان دارد. آیهى )ان الحکم الا لله( به این معنا نیست که خداوند حق حاکمیت بر مردم دارد، تا بحث شود که این حق را به چه کسى سپرده است. (51)
- براى پرورش یک تجربهى معنوى، نیاز به اعتقاد به یک خداى ماوراى طبیعى نداریم. خلقت ما چنان است که با فقدان یک تجربهى معنوى، منبع دیگرى را جایگزین مىکند. موسیقى، ورزش و حتى بازىهاى کامپیوترى مىتوانند تبدیل به مذهب ملى همهى گروهها شوند و اینها بىشباهت به اسطورههاى کهن ادیان نیز نیستند. (52)
- قلم فقها در تاریخ، آغشته به خون آزاداندیشان بوده است. (53)
- باید به خواست مردم احترام گذاشت، حتى اگر غیر مشروع باشد، یا حداقل باید آن را تحمل کرد تا زمانى که از انتظارهاى خود برگردند. (54)
- دستورات »طالبان« با قوانین مصوب در ایران از یک کاسه است و هر دو ناشى از تفکر عدم بلوغ انسان، و مختص جامعهاى غیر بالغ است. (55)
- نظام اسلامى نیز چون هر نظام شرک آلود و طاغوتى، مردم را به خودى و غیر خودى، تقسیم کرده و خود را فراقانونى مىپندارد. (56)
- توهم تهاجم فرهنگى ناشى از احساس ضعف و ترس است، وگرنه فرهنگها همیشه با هم تعامل داشته و در تأثیر و تأثر از یکدیگر بودهاند. (57)
- فرهنگ شهادت، خشونت آفرین است. (58)
- امام در قبول قطعنامه، یک جام زهر نوشید و سعادت ملت را تضمین کرد؛ مذاکره با امریکا نیز احتیاج به نوشیدن جام زهر دیگرى دارد. (59)
موارد مذکور، که تنها بخشى از انبوه مطالب نشریات در این زمینه است، حاکى از موفقیت نسبى استعمار فرانو در بخشى از نقشهاش است. موارد مزبور دقیقا بازگو کنندهى دغدغهى مقام معظم رهبرى است که مىفرمایند:
استعمار فرانو یعنى:... دستگاه استکبارى کارى کند که عناصرى از ملتى که این مستکبر مىخواهد آن را قبضه و تصرف کند؛ بدون این که بدانند، به او کمک کنند.
دشمن، ایمان شما را سد مستحکم خود مىبیند و دلش مىخواهد این سد برداشته شود. حالا عناصرى از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن، اینها گر چه خودى مىباشند، اما دارند براى دشمن کار مىکنند. (60)
انحصار علمى
هنگام ملى شدن صنعت نفت در ایران، استعمار غرب و در رأس آن، انگلیس مىکوشید از ملى شدن صنعت نفت ایران جلوگیرى و سلطه گرایى اقتصادى و سیاسى خود را در ایران همچنان حفظ کند، تا آنجا که این ادعا مطرح شد که ملى شدن صنعت نفت ایران صلح و امنیت بینالمللى را به خطر انداخته است! امروز استعمار فرانو به رهبرى امریکا تلاش مىکند که از حق مسلم ایران در استفادهى صلحآمیز از فنآورى انرژى هستهاى ممانعت کند و با حفظ انحصار و برترى خود در خاورمیانه، به استقلال علمى و سیاسى ایران لطمه وارد آورد.جنجالهایى که در سالهاى اخیر دربارهى فنآورى هستهاى علیه ایران ایجاد کردهاند، نوعى تبعیض آشکار در نظام بینالمللى است که توسط استعمارگران قدیمى در لواى استعمار نو و فرانو انجام مىگیرد و هدف آن محروم کردن ایران از حق علمى و قانونى است. امریکا و قدرتهاى استعمار کهن مىخواهند حق تحصیل علم و دانش و آزمایش انرژى هستهاى را از ایران سلب کنند و اگر توانستند حدود کسب و تحقیق و توسعهى این علم را کنترل کنند. استعمار فرانو با استفاده از حربهى »نیتخوانى«، انگیزهى ملل و افراد را مورد پرسش قرار مىدهد، ولى حاضر نیست دیگران انگیزهى او را زیر سؤال ببرند.
در توجیه این تبعیض آشکار، کاندولیزا رایس، وزیر امورخارجهى امریکا، گفته است: سیاست گذارى و اهداف ایران با سیاست گذارى و اهداف امریکا 180 درجه تفاوت دارد و ایران بزرگترین چالش در صحنهى بینالمللى براى امریکاست. باید گفت این یک حقیقت است و چنین اعترافاتى براى ایران یک امتیاز و براى سیاست امپراتورى امریکا، یک درد و رنج سیاسى بزرگ است. رویدادهاى چند سال اخیر به ویژه نشان مىدهند که سیاست گذارىهاى امریکا دربارهى خاورمیانه چه قدر اشتباه، غیر عادلانه، غیرمنصفانه و حتى براى منافع مردم امریکا و صلح جهانى مصیبتبار بوده است. تحولات جهانى چند دههى اخیر نیز به خوبى ثابت مىکنند که چه قدر انقلاب اسلامى ایران در سطح ملى، بینالمللى و منطقهاى تأثیر گذار بوده و نهضتهاى آزادى خواهانه و استقلال طلبانه امروزى، از دنیاى اسلام گرفته تا امریکاى لاتین، از ثمرات مبارزات ضد استکبارى و ضد استعمارى مردم ایران بوده است. اظهارات رایس نیز گویاى افکار استعمارى فرانوى عصر ماست؛ زیرا او و همفکرانش این باور را در سر مىپرورانند که آنچه براى »منافع ملى« امریکا مطلوب نیست نباید مشروعیت جهانى و بینالمللى داشته باشد. (61)
موارد مزبور بخشى از نمودهاى عینى آثار استعمار فرانو در ایران است. بدین روى، یکى از سیاستهاى داخلى و خارجى در برنامهى دولت نهم، »حرکت در جهت تبیین و مقابله با استعمار فرانو و مبارزه با ترفندهاى نظام سلطهى جهانى« اعلام شده است. (62) مقابله با این پدیده بدون شناخت ابعاد و ظرفیتهاى آن امکانپذیر نیست. آنچه در مقابله و مواجهه با این پدیده، به ما امیدوارى مىدهد این است که استعمار فرانو یا سلطهگرایى، که امروزه بر تسخیر مغزها، جنگهاى روانى، فنآورىهاى جدید و واژههاى مطلوب تکیه مىکند، یک کمبود بزرگ دارد و آن کمبود نیروى انسانى، مشروعیت و مقبولیت عمومى و توانایى محدود اقتصادى و مالى است.
امروزه افکار عمومى جهان علیه سلطه گرایى امریکاست و این کشور از جنبهى توانایى مالى بعکس امپراتورىهاى یک قرن پیش، به جاى طلبکار بودن، بدهکار است و این بدهکارى روزانه یک میلیارد و 400 میلیون دلار افزایش مىیابد. »مدیریت جهانى« موضوعى متفاوت با پدیدهى »جهانى سازى« است. طوفان »کاترینا« و تسخیر عراق، نشان داد که امریکا از جنبهى دیوان سالارى و زیرساخت، از داخل و خارج بسیار آسیبپذیر است. تنش جهانى امروز بیشتر به زیان امریکا خواهد بود تا دیگران. (63)
نتیجهگیرى
در استعمار فرانو، بیش از آن که بر مؤلفههاى سختافزارى قدرت با هدف کسب و تقویت نفوذ و تسلط بر مناطق پیرامونى تأکید شود، بر مؤلفههاى نرمافزارى قدرت و بهرهگیرى از سیاستهاى فرهنگى - اطلاعاتى، که در فرایند تدریجى اعمال مىشود، تأکید مىگردد. استعمار فرانو سعى دارد در قالب و شکلى نوین و با بهرهگیرى از ابزارهاى نرم و در واقع، نوعى »براندازى نرم« در قالب ایجاد گسست بین افکار عمومى و نخبگان حاکم، مشارکت مردم در انتخابات و اعمال فشارهاى سیاسى از طریق بازیگران دولتى و غیر دولتى را کاهش دهد.در فرایند »براندازى نرم«، عوامل برانداز یا از زمینههاى نارضایتى موجود در جامعه براى پیشبرد اهداف خود بهره مىبرند و یا به طور مجازى، سعى در ایجاد نارضایتى نزد افکار عمومى و سپس بهره بردارى از آن دارند. از این رو، سیاست گذارى براى مقابله با تهدید »براندازى نرم« باید در دو جهت برنامهریزى شود: از یک سو، باید با برنامهریزىهاى مناسب نسبت به کاهش زمینههاى براندازى نرم اقدام کرد و مجارى مناسبى براى اصلاح در بخشهاى گوناگون سیستم تعریف نمود. و از سوى دیگر، با مدیریت مناسب از ارتباط نامطلوب عناصر و نهادهاى غیر دولتى با عوامل بیگانه و احتمال سوءاستفادهى بیگانگان از آنان جلوگیرى کرد. بعد اول سیاست گذارى براى مقابله با تهدید براندازى نرم از آن رو اهمیت دارد که بنبست در روند اصلاحات اسلامى و فساد مالى و ادارى، مهمترین عوامل منجر به ترغیب نخبگان و مردم براى پیوستن به صف مخالفان نظام سیاسى است. بعد دوم نیز از نظر حفظ امنیت ملى ضرورى است.
با در نظر گرفتن ابعاد دوگانهى سیاست گذارى و با توجه به این که محور اصلى استعمار فرانو، فرهنگى - سیاسى است، به طور خلاصه، پیشنهادهایى در زمینهى سیاست گذارىهاى کلان ارائه مىگردد:
1. پیشبرد طرحهاى توسعهاى در مناطق محروم و مرزى در ابعاد گوناگون براى از بین بردن ظرفیتهاى واگرایى و زمینههاى اعتراض اجتماعى؛ مانند فقر، ناامنى، تورم و بیکارى؛
2. پرهیز از تهدید انگارى بیش از حد در فعالیت نهادهاى غیر دولتى و گسترش آزادىهاى مشروع در چارچوب قانون اساسى؛
3. تقویت زیرساختهاى فرهنگى - آموزشى براى تقویت حس میهن دوستى و تکریم تکثر قومى با راهاندازى بستههاى آموزشى زبانهاى محلى و بستههاى آموزشى ایران شناسى در دورهى ابتدایى و راهنمایى؛
4. تقویت کنترل عام بر نهادهاى غیر دولتى با قانون گذارى مناسب در این حوزه؛
5. افزایش کارایى نظام ادارى و اجرایى کشور؛
6. نظارت و کنترل بر سازمانهاى مردم نهاد و موضوع فعالیت آنها و محل درآمدهایشان از طریق مالیات؛
7. عملیاتى کردن مردم سالارى دینى در کشور با تکیه بر آزادىهاى اساسى مردم در چارچوب قانون و تلاش براى عملیاتى کردن ظرفیتهاى قانون اساسى )دولت اسلامى، کشور اسلامى(؛
8. با توجه به این که »جنگ روانى« )مانند تضعیف اعتماد به نفس مردم، تضعیف ارادهى عمومى، سست کردن وحدت مردم و مسئولان، دامن زدن به اختلافات قومى، مذهبى و سیاسى و ترساندن همسایگان جنوبى(، »جنگ اقتصادى« )مانند ناکارآمد جلوه دادن بعد اقتصادى نظام، در مضیقه قرار دادن مردم به لحاظ اقتصادى، ایجاد تورم کاذب( و »مقابله با پیشرفت و اقتدار علمى ملت ایران« سه روش عمدهى دشمنان هستند، توجه به مؤلفههاى ذیل ضرورى است:
الف. ایجاد آگاهى و شناخت در بین مردم و بالا بردن اعتماد به نفس و تقویت خودباورى؛
ب. تولید ثروت و اجراى سیاستهاى اصل 44 و فراهم کردن زمینهها و شرایط لازم براى فعالیت بخش خصوصى و مردم؛
ج. انعقاد پیمانهاى مشترک با کشورهاى حوزهى خلیج فارس و اعتماد سازى در بین آنان؛
د. حمایت از فعالیتهاى علمى.
پینوشتها:
1- دانشجوى دورهى دکترى روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایى و پژوهشگر مرکز پژوهشهاى مجلس شوراى اسلامى.
2- فرهنگ علوم سیاسى آکسفورد، ص 147.
3- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 32.
4- حسین کچوئیان، کیهان، »استعمار فرانو یا استعمار مابعد تجدد«، 4 / 9 / 83.
5- شهریار زرشناس، »استعمار پسامدرن«، روزنامه جوان، 23 / 2 / 1385.
6- متن پیشنهادى سیاستهاى کلى جمهورى اسلامى ایران در خصوص جهانى شدن، ص 92.
7- برخى »Globalization« را جهانى شدن و »Globalism« را جهانى سازى ترجمه کرهاند.
8- www.tooba-ir.org.
9- دربارهى سوءاستفاده از نظام قیمومت جامعهى ملل، ر. ک: رشید خالدى، تجدید حیات امپراتورى )رد پاى غرب و مسیر مخاطرهآمیز امریکا در خاورمیانه(، ترجمهى محمود مهدوىفر و مهدى علىآبادى، تهران، مؤسسهى فرهنگى مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر تهران، 1385، ص 164.
10- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 242.
11- www.tooba-ir.org
و نیز ر. ک: حسن حسینى، طرح خاورمیانهى بزرگتر.
12- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 255 - 258.
13- The American way of life.
14- توسعه و تضاد؛ کوششى در جهت تحلیل انقلاب اسلامى و مسائل اجتماعى ایران، ص 545.
15- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ص 33.
16- غربزدگى، ص 176 و 177.
17- فرهنگى بومى و چالشهاى جهانى، ص 115 - 122.
18- همان.
19- در این زمینه، ر. ک: عبدالعلى قوام، جهانى شدن و جهان سوم، تهران، وزارت امورخارجه، 1382؛ على اصغر کاظمى، جهانى شدن فرهنگ و سیاست )نقد و تحلیل نظرى، معرفت شناختى(، تهران، قومس، 1380.
20- عملکرد سازمانهاى غیر دولتى زنان در ایران، روزنامه مردم سالارى، 30 / 3 / 1383.
21- »در محل سعادتآباد چه گذشت«، کیهان، 27 / 9 / 1381.
22- خبرنامهى سیاسى، فرهنگى، اجتماعى، ص 22.
23- www.womenrc.com.
24- Ibid.
25- کیهان، 11 / 11 / 1382.
26- حمید مولانا، کیهان، 11 / 8 / 1385.
27-**زیرنویس=»استعمار فرانو و ابزارهاى رسانهاى«، سخنرانى حمید مولانا، تالار کوثر، 18 اسفند 1383.
28- مطبوعات انگلیس؛ رکن چهارم یا چرخ پنجم، ص 11.
29- دنیاى 2000، ص 204.
30- تلویزیون و دکترینهاى آن در غرب، ص 201 - 215.
31- در زمینهى نقش و اهمیت رسانهها به عنوان ابزارهاى جدید ر. ک: نیل پستمن، تکنوپولى و تسلیم فرهنگ به تکنولوژى، ترجمهى صادق طباطبایى، تهران، روزنامهى اطلاعات، 1378؛ همو، نقش رسانههاى تصویرى در زوال دوران کودکى، ترجمهى صادق طباطبایى، تهران، روزنامهى اطلاعات، 1378؛ همو، زندگى در عیش، مردن در خوشى، ترجمهى صادق طباطبایى، تهران، روزنامهى اطلاعات، 1378؛ صادق طباطبایى، طلوع ماهوارهها و افول فرهنگ، تهران، روزنامهى اطلاعات، 1378.
32- جامعه شناسى سیاسى معاصر، ص 11.
33- اولین قطع نامهاى که در رابطه با عراق از سوى شوراى امنیت صادر شد، در آن قید گردید که دولت اشغالگر باید اقداماتى انجام دهد. این قطع نامه نام امریکا را نیاورد، اما ضمیر مرجع خود را بازمىشناسد. امریکا در ظاهر محکوم نشد، اما در واقع محکوم گردید. در این زمینه، ر. ک. گفت و گو با ضیائى بیگدلى، »حقوق و قواعد دستیابى به انرژى هستهاى«، شهروند، ش 31 )سال دوم، ش اول( )ویژهى نوروز 1386(.
34- طرح خاورمیانهى بزرگتر، ص 45.
35- همان.
36- www.khamenei.ir.
37- Ibid.
38- رویکردها و طرحهاى امریکایى دربارهى ایران، ص 131 - 137.
39- Committee on the Present Danger )CPD(.
40- The Hoover Institue.
41- "Iran-A New Approach, Committe on the Present Danger", Mark palmer, Decpember 20, 2004.
42- Abbas Milani, Washington Post.
43- Robert. Kagan, Washington Post.
44- National Endowment for Democracy )NED(.
45- The Freedom House.
46- Daft Strategy Document, p 7-9.
47- www.freedomhouse.org.
48- رویکردها و طرحهاى امریکایى دربارهى ایران، ص 29 و 30.
49- طرح خاورمیانه بزرگتر، ص 148.
50- همان، ص 131 - 159.
51- آبان، 28 فروردین، 1379.
52- عصر آزادگان، 16 فروردین، 1379.
53- جهان اسلام، 6 دى، 1377.
54- آریا، 18 فروردین، 1378.
55- راهنو، 14 شهریور، 1377.
56- ایران فردا، 14 مهر، 1377.
57- آبان، 11 شهریور، 1377.
58- نشاط، خرداد، 1378.
59- صبح امروز، 23 آبان، 1378.
60- طرح خاورمیانه بزرگتر، ص 39.
61- حمید مولانا، کیهان.
62- www.president.ir.
63- حمید مولانا، کیهان.
/ج