استعمار نو و نقش تخریبى آن در جهان اسلام

استعمارگران از آغاز استعمار تلاش کرده‏اند تا مسلمانان را زیر نفوذ خود قرار دهند و آنها را به خود وابسته نگه دارند. استعمارگران با شیوه‏هاى گوناگون، تلاش کرده‏اند تا جلوى پیشرفت مسلمانان را به هر نحو ممکن بگیرند و هر از
شنبه، 11 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استعمار نو و نقش تخریبى آن در جهان اسلام
استعمار نو و نقش تخریبى آن در جهان اسلام

 

نویسنده: محمد جواد برهانى (1)



 

چکیده

استعمارگران از آغاز استعمار تلاش کرده‏اند تا مسلمانان را زیر نفوذ خود قرار دهند و آنها را به خود وابسته نگه دارند. استعمارگران با شیوه‏هاى گوناگون، تلاش کرده‏اند تا جلوى پیشرفت مسلمانان را به هر نحو ممکن بگیرند و هر از گاهى به بهانه‏هاى گوناگون، براى غارت منابع کشورهاى اسلامى تاخت و تاز نموده، دست به چپاول و غارت‏گرى زده‏اند. در شرایط کنونى، استعمار نو عمدتا از طریق رسانه‏هاى جمعى و ترویج فساد تلاش دارد تا در کشورهاى اسلامى نفوذ کند و فرهنگ اسلامى را تخریب سازد.
کلید واژه‏ها: دگرگونى، تخریب، جهان اسلام و فرهنگ.

بررسى مفاهیم

الف. استعمار: (2) اصطلاح «استعمار» اشاره دارد به حالت زیردستى یا بندگى اجتماع، کشور یا ملتى که از لحاظ سیاسى، یا اقتصادى و یا فرهنگى زیر سلطه‏ى اجتماعى یا ملت پیشرفته‏اى است. (3)
این اصطلاح از سوى واحدهاى ضعیف‏تر به کار برده مى‏شود تا هر گونه اقدامى را که از سوى واحدهاى ملى نیرومندتر علیه خواست‏هایشان به عمل مى‏آید، تبیین کند. (4)
سیاست مبتنى بر برده کردن، سودجویى از منابع طبیعى و بهره‏کشى از مردم و کشورهایى که از نظر اقتصادى کم رشد هستند و ممانعت از پیشرفت فنى و اقتصادى و فرهنگى آنها براى تحکیم سلطه‏ى سیاسى، نظامى و اقتصادى دولت استعمارگر است. به عبارت دیگر، استعمار جریانى است که از طریق آن، یک ملت قدرتمند،سلطه‏ى اقتصادى، نظامى، سیاسى، و اجتماعى خود را بر یک جامعه یا ملت ضعیف اعمال مى‏کند. این جریان ممکن است همراه با نابودى بومیان جامعه یا بهره‏کشى از آنان و یا به کمک و شرکت بخشى از افراد آن جامعه صورت گیرد. (5)
ب. استعمار نو: (6) این اصطلاح در دهه‏ى 1950 مصطلح شد و منظور از آن نوعى استعمار است که در لباس تازه و از طریق سلطه و کنترل اقتصادى و فرهنگى، همان اهداف استعمار قدیم (قرون 16 – 19) را پى مى‏گیرد. (7)
«استعمار» به نظر سید جمال‏الدین اسدآبادى، استعباد و برده ساختن آزادان و آزادگان و تخریب نزدیک‏تر است تا به عمران و آبادانى. (8)

استعمار فرانو و جهان اسلام

در دوره‏ى استعمار، استعمارگران با نفوذ مستقیم خود در سه حوزه‏ى مهم سیاسى، اقتصادى و فرهنگى فعالیت نمودند. البته فعالیت در این سه حوزه یکسان نبوده است، بلکه به نظر مى‏رسد در آغاز، حوزه‏ى سیاسى نظامى و اقتصادى بیشتر برجسته بوده است، در حالى که در دوران استعمار نو و فرانو یعنى دوران به ظاهر استقلال کشورهاى اسلامى، استعمارگران بیشتر در جهت گسترش استعمار فرهنگى و سیاسى فعالیت مى‏کنند.

الف. عرصه‏ى سیاست

استعمار نو در بعد سیاسى، علاوه بر ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و به قدرت رساندن حاکمان وابسته، تلاش دارد تا کشورهاى اسلامى را تجزیه کند.
در استعمار سیاسى، استعمارگران به جاى لشکرکشى، جنگ و خون‏ریزى، تلاش مى‏کنند که با انجام توطئه‏هایى، صحنه‏ى سیاسى را در یک کشور به نفع خود تغییر دهند و براى این کار، استعمارگران نقشه‏هاى گوناگونى را براى جهان اسلام طراحى نموده‏اند که در ذیل، بدان‏ها اشاره مى‏شود:

1. به قدرت رساندن غرب زدگان یا افراد خودى :

در این مرحله، استعمارگران عناصرى را از میان افراد خودشان برمى‏گزیند و با استفاده از نقاط ضعف آنان، در وجودشان ایجاد شیفتگى و وابستگى مى‏کنند و اگر بتوانند آنها را با دادن وعده‏هاى ریاست و حمایت، رسما مزدور خود مى‏سازند و بدین وسیله، به تدریج، بر ارکان حکومت و همه‏ى شئون آن کشور تسلط پیدا مى‏کنند. این عناصر ممکن است افرادى را در سطح رئیس یک دولت تا سطوح پایین‏تر شامل گردد.

2. مقابله با حکومت‏هاى مستقل :

استعمارگران نو گاه با بهانه‏هاى گوناگون، علیه حکومت‏هاى مستقل فعالیت مى‏کنند. تبلیغات و برچسب زدن، تقویت مخالفان، ایجاد ناامنى، و تحریم اقتصادى از جمله فعالیت‏هاى سیاسى استعمارگران براى براندازى و تضعیف حکومت‏هاى مستقل است.
استعمارگران با تسلط سیاسى خود اهداف اقتصادى نیز دارند و غالبا سلطه‏ى سیاسى با سلطه‏ى اقتصادى همراه است. براى این مورد، مى‏توان نمونه‏هاى زیادى را در کشورهاى اسلامى برشمرد که بیشتر حاکمان کشورهاى اسلامى به غرب وابسته‏اند و سیاست‏هاى کلانشان از سوى غرب به آنها القا مى‏شود.

3. تجزیه‏ى دنیاى اسلام :

هدف اصلى استعمارگران از سلطه یافتن بر کشورهاى اسلامى این بود که دولت بزرگ عثمانى را به چندین قطعه پراکنده تقسیم نمایند. در اجراى سیاست پراکنده سازى و تجزیه طلبى، جهان اسلام بیشترین آسیب را دیده است. خط مشى مزبور چنان فراگیر بود که به گفته‏ى میرشفیق، نخستین گام در اجراى آن، جداسازى ترکیه و مستقل نمودن آن و سپس منفصل ساختن کشور ایران از موجودیت سراسرى مسلمانان بوده و آن گاه جدا کردن بخش‏هاى وسیعى از سرزمین مسلمانان در ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکستان و قزاقستان از امت اسلامى در دومین گام بود و در نهایت، قسمت اعظم سیاست استعمارى به کشورهاى عربى اختصاص یافت که آنها را به ده‏ها دولت و حکومت تقسیم کردند. برخى تصور کرده‏اند که فلسفه‏ى تجزیه و تقسیم کشورهاى عربى، به خاطر تضاد منافع فرانسه و انگلستان بوده که موجب گشته است تا هر یک بخشى از جهان عرب را به نفع خویش جدا و مستقل اعلام نمایند. اما میرشفیق در تحقیق خود مى‏نویسد: اگر اختلافات دو دولت مزبور (انگلستان و فرانسه) موجب تقسیم کشورهاى عربى گشته بود، مى‏بایست به دو یا سه بخش بیشتر تقسیم نگردد، در حالى که مشاهده مى‏کنیم منطقه‏اى که زیر سلطه یک دولت استعمارى قرار داشته به چندین بخش تقسیم شده است؛ مانند لبنان که از سوریه جدا شد، با اینکه هر دو کشور زیر نفوذ فرانسویان قرار داشت. (9)
به هر صورت، امروز مشاهده مى‏کنیم که کشورهاى عربى از سوى استعمارگران به 22 دولت مستقل تقسیم و تجزیه شده است و به گفته‏ى میرشفیق، آنچه تاکنون به دست آمده همه‏ى آن چیزى نبوده که استعمار خواستار آن بوده است؛ چه آن که فرانسه در نظر داشت سوریه را نیز به سه یا چهار دولت تقسیم کند و مراکش را به پنج دولت و جزیرةالعرب را به چند شیخ‏نشین تجزیه کند که به دلایلى موفق به این کار نشد. (10)
یکى از نمونه‏هاى ایده‏آل که استعمارگران در نظر داشتند سایر کشورهاى اسلامى را مانند آن تجزیه و تکه تکه نمایند، شیخ‏نشین‏هاى خلیج فارس هستند که یک جزیره‏ى کوچک یا بخش ناچیزى را به عنوان یک دولت مستقل اعلام نموده‏اند. (11)
استعمارگران در جهان اسلام، به گونه‏اى سیاست تجزیه طلبى خویش را عملى ساخته‏اند که به قول میرشفیق، تا ابد اختلافات مرزى بین کشورهاى اسلامى، همچنان وسیله‏اى در خدمت درگیرى‏ها و جنگ‏هاى مرزى باشد تا مصالح استعمارگران تأمین گردد. (12)
اگر نگاهى به نقشه‏هاى جغرافیایى کنونى جهان اسلام بیندازیم به وضوح مشاهده مى‏کنیم که میان لبنان و سوریه و میان اردن و سعودى و میان مراکش و الجزایر و دو یمن جنوبى و شمالى و میان ترکیه و سوریه و میان ترکیه و عراق و بین ایران و عراق، ایران و پاکستان، ایران و افغانستان، و پاکستان و افغانستان اختلافات مرزى وجود دارند؛ چرا که این مرزها از سوى استعمارگران کشیده شده‏اند. در کشورهاى مزبور، موضوعات مورد اختلاف به حدى است که در برخى موارد، یک کشور خواستار انضمام کشور دیگرى به خاک خویش بوده و معتقد است: کشور مزبور از سرزمین اصلى او تجزیه گشته است.
به هر روى، آنچه مسلم است اینکه مرزهایى را که استعمار در میان کشورهاى اسلامى کشیده است بدون در نظر گرفتن ملاحظات قومى و منافع کشورها بوده، بلکه قرار دادن مرزهاى کنونى به عنوان مرزهاى بین‏المللى صرفا به خاطر این بوده که اولا، ملت‏هاى اسلام ارتباطشان با یکدیگر محدود گردد احساس تعلقشان با هم کم شود؛ و ثانیا اختلاف و درگیرى مرزى و ناامنى همواره بر سر مرزها وجود داشته باشد و کشورهاى اسلامى به نحوى همواره درگیر باشند.
مجتهدزاده، از محققان برجسته‏اى که تحقیقات ارزنده‏اى درباره‏ى مرزهاى استعمارى نموده است، مى‏نویسد: نمایندگان استعمارى بریتانیا در قرن نوزدهم و سرآغاز قرن بیستم سرزمین‏هایى را در این بخش از جهان (کشورهاى اسلامى) آن گونه میان قبیله‏ها و تیره‏هاى گوناگون تقسیم کردند که براى همیشه موضوع کشمکش و اختلاف میان این قبیله‏ها و تیره‏ها باشد. دیورانت، افسر استعمارى هند بریتانیا که در سال 1873 مرزهاى افغانستان و هند بریتانیا (پاکستان کنونى) را تعیین مى‏کرد، بخش مهمى از پشتونستان را، که میان مرزهاى کنونى افغانستان و رود سند واقع است، طى قراردادى با افغانستان، به هند بریتانیا (پاکستان کنونى) داد. در مقابل، سرهنگ هنرى مک ماهون، افسر استعمارى دیگر هند بریتانیا، که در سال 1903 تا 1905 مرزهاى ایران و هند بریتانیا (پاکستان کنونى) و مرزهاى ایران و افغانستان را تعیین مى‏کرد، بخشى از شمال بلوچستان خاورى (پاکستان کنونى) را به افغانستان بخشید. بدین‏سان، استعمار هند بریتانیا زمینه‏ى جغرافیاى سیاسى را در آن بخش از جهان چنان چید که افغانستان و پاکستان براى همیشه درگیر اختلافات سرزمینى باشند؛ اختلافاتى که در دهه‏ى 1960 به اوج خود رسیده بود، ولى در نتیجه‏ى میانجیگرى متوقف ماند. (13)
استعمار پیر انگلیس در مرز غربى افغانستان نیز خط مرزى را به گونه‏اى ترسیم نموده است که معضل مرزى همواره بین ایران و افغانستان وجود داشته باشد. مجتهدزاده در این باره مى‏نویسد: مرز میان ایران و افغانستان و اختلافات بر سر چگونگى تقسیم آب هیرمند و دیگر حقوق مربوط به این رودخانه‏ى بین‏المللى هنوز حل نشده (14) و این رودخانه به گونه‏اى همواره یک نقطه‏ى اختلاف بین ایران و افغانستان بوده است. این یکى دیگر از سیاست‏هاى استعمارى غرب در کشورهاى اسلامى است.
مسلم است که خطهاى مرزى کشورهاى اسلامى ساخته‏ى دست استعمارگران است و به هیچ وجه، منفعت کشورهاى اسلامى در نظر نبوده، بلکه این مرزهاى استعمارى غالبا تحمیلى و در جهت تأمین منافع خود استعمارگران بوده است. درباره‏ى تحمیلى بودن این مرزها، الیور روا، کارشناس مسائل سیاسى و اجتماعى در افغانستان، مى‏نویسد: خطوط مرزى افغانستان عملا توسط بریتانیایى‏ها و با توافق روس‏ها ترسیم شده بود. انگلیسى‏ها عهدنامه‏ى «گندمک» (مه 1879) و خط مرزى «دیورند» (1893) و روس‏ها موافقت‏نامه‏هاى 1888 آمو دریا و 1895 پامیر را به افغانستان تحمیل کردند. (15)

4. تبلیغ جدایى دین از سیاست :

یکى از اهدافى که استعمارگران در دوران استعمار از آن حمایت مى‏کردند و آن را در جهان اسلام تبلیغ و ترویج مى‏نمودند، عبارت بود از: «سکولاریزم» یا جدایى دین از سیاست. استعمارگران در این بعد، توفیقات زیادى داشتند و آن را در جهان اسلام به عنوان یک نظریه‏ى مهم مطرح ساختند و بسیارى از متدینان را با خود همسو کردند.
امام خمینى قدس سره با درک این واقعیت، در کتاب حکومت اسلامى خود، به این طرح استعمار اشاره نموده، مى‏نویسند: جدایى دیانت از سیاست تبلیغ استعمار است. (16)
پس از آن که در عصر حضور، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله الگوى بسیار موفقى از حکومت دارى در صدر اسلام ارائه دادند و تا حدى در زمان خلفا نیز آن الگو مد نظر بود، اما در عصر امپراتورى، بین رهبرى دینى و سیاسى فاصله ایجاد شد که این امر ضربه‏اى جبران ناپذیر بر حوزه‏ى سیاست مسلمانان وارد آورد؛ چرا بین رهبرى سیاسى و رهبرى دینى در جهان اسلام جدایى انداخت. مرحوم مودودى در این باره مى‏نویسد: در عصر امپراتورى، رهبرى مسلمانان در مسائل اخلاقى و معنوى به عهده‏ى علما و فقها واگذار شد و زمام شئون سیاسى به دست حکام سپرده شد، در حالى که در گذشته چنین نبود. (17) از همین جا، شکافى بین دو رهبرى دینى و سیاسى پدید آمد و به تدریج، دامنه‏ى آن گسترش یافت تا اینکه به جاى تعاون و همکارى، به قول مودودى، آتش جنگ در میان آنها شعله‏ور گردید و همواره حتى تا امروز این کشمکش ادامه دارد. (18)
اما در عصر استعمار، استعمارگران این سیاست را اتخاذ کردند که براى اداره‏ى کشورهاى اسلامى و نهادهاى گوناگون اجتماعى - به گفته‏ى مودودى - از فارغ التحصیلان مراکز تعلیمى استعمارى بهره جستند (19) استعمارگران براى رسیدن به اهداف پست خویش، پست‏هاى حساس جوامع مسلمانان را به دست عده‏اى به ظاهر مسلمان که جز نامى از اسلام نداشتند، تحویل دادند. در نتیجه، چرخ امور اقتصاى با دست آنها بگردش درآمد. این سیاست ظالمانه در تمام کشورهاى اسلامى اعمال گردید، به گونه‏اى که اکنون نیز آثار شوم آن مشاهده مى‏شود. (20)
نظریه‏ى «جدایى دین از سیاست» در میان مسلمانان طرف داران زیادى، حتى از متدینان پیدا کرد. برخى از علما تا آنجا پیش رفتند که سخن درباره‏ى تشکیل حکومت اسلامى را ناروا مى‏دانستند. به همین دلیل، در گذشته، به این امر زیاد توجه نمى‏کردند. اسفندیارى در این باره‏ى مى‏نویسد: اقامه‏ى حکومت اسلامى در گذشته، چندان اهتمامى نمى‏شد و حتى برخى معتقد به حرمت تشکیل حکومت در عصر غیبت بودند. (21)
در عصر استقلال نیز استعمارگران هر چند در ظاهر، از کشورهاى اسلامى بیرون رانده شدند، اما عمالشان از تحصیل کردگان غرب براى پیشبرد مقاصد اربابان خود، سر از پا نمى‏شناسند و شبانه روز براى غربى شدن کشورهاى اسلامى فعالیت مى‏کنند. به قول مودودى با کمال تأسف، طبقه‏اى که در بیشتر ممالک اسلامى حاکمند، همواره مى‏کوشند قطار زندگى را در مسیرى که غیر مسیر اسلام است و با عواطف و احساسات مذهبى و عقاید دینى ملت مغایرت دارد، به حرکت درآورد. (22)

ب. عرصه‏ى فرهنگ

استعمارگران نقش اسلام را در تمدن اسلامى به خوبى درک کرده و از یاد نبرده است. آنها به خوبى دریافته‏اند که فرهنگ و شریعت اسلامى یگانه رمز وحدت بین ملت‏هاست و هر زمان لازم باشد علما و روشن فکران دینى با فرهنگ و شریعت اسلامى مى‏توانند مردم را علیه استعمار بسیج نموده، نظام بیمار نهادهاى اجتماعى را ترمیم نمایند. غرب این مسئله را به خوبى دریافته‏اند که اسلام راستین تمدن ساز است و همیشه مى‏تواند به عنوان یک قدرت در برابر غرب مطرح باشد. از این رو، تصمیم گرفته است تا اگر بتواند اسلام را از بین ببرد و اگر نتواند در جهت تحریف آن گام‏هاى مؤثرى بردارد. بدین روى، تلاش کرده است تا از طریق استعمار فرهنگى، فرهنگ اسلام را از جامعه‏ى اسلامى بزداید و فرهنگ غرب را جایگزین آن کند. در این فرایند، نابودى اسلام و دور ساختن آن از قلمرو باور مردم و محو آن از تمدن و فرهنگ اسلام هدف اصلى است. مى‏توان گفت: استعمارگران در صدد جنگ با اسلام و فرهنگ اسلامى برآمده‏اند. تجزیه‏ى جغرافیایى جهان اسلام، دامن زدن به اختلافات، به قدرت رساندن حاکمان لائیک و مستبد در کشورهاى اسلامى، و تجزیه‏ى فرهنگى مقدمه‏اى براى این طرح بزرگ (از بین بردن فرهنگ اسلامى) است.
استعمارگران براى اعمال این طرح، چند کار مهم در جهان اسلام انجام داده‏اند که در ذیل، به صورت گذرا بدان اشاره مى‏شود:

1. ایجاد دگرگونى در باورها :

استعمارگران در این مرحله، تمام تلاش خود را بر این داشتند تا اندیشه‏ى مسلمانان را دگرگون سازند. آنها ارزش‏هاى غربى را در کشورهاى اسلامى تبلیغ کردند و از دموکراسى، حقوق بشر، آزادى، مادى انگارى و مانند آن سخن به میان آوردند تا جهان بینى مسلمانان را دگرگون سازند. به عبارت دیگر، آنها دریافته‏اند که براى دگرگونى در فرهنگ اسلامى، لازم است باورها و اندیشه‏ها را دگرگون کنند؛ زیرا اگر باور انسان تغییر کند، رفتار او نیز تغییر مى‏نماید. آنها براى عملى کردن این کار، تلاش کردند تا طرز تفکر غربى را در جهان اسلام به عنوان الگو مطرح سازند. به گفته‏ى میرشفیق، استعمارگران تلاش مى‏کنند تا طرز تفکر. غربى در کشورهاى اسلامى نمونه و الگو شود و براى اندیشه و فرهنگ مردم و حداقل دولت مردان و صاحب نظران ملت، الگوهاى غربى پیش رو باشند و ارزش‏هاى غربى و اروپایى در پهنه‏ى تمدن و فرهنگ، جایگزین ارزش‏هاى ارزنده‏ى اسلامى شوند و اخلاق و آداب و رسوم و شکل ظاهرى زندگى در غذا خوردن، لباس پوشیدن، مسکن، آموزش و پرورش و مانند آن دچار دگرگونى کلى شده، و به سبک غربى درآیند. (23)

2. دگرگونى در منزلت دانش آموختگان دینى :

استعمارگران نو تلاش کرده‏اند تا در جهان اسلام، دانش آموختگان دینى را ناکارآمد جلوه دهند و در مقابل، اهمیت را به دانش آموختگان غربى و آکادمیک دهند. میرشفیق در این باره مى‏نویسد: در مجامع و محافل رسمى، موقعیت علماى اسلام و تحصیل کرده‏هاى مستعد را ندیده گرفتند و حتى کوشیدند تا آنان را در جامعه بى‏اهمیت جلوه دهند. این ترفند موذیانه از چند طریق پى‏گیرى مى‏گشت:

الف. نجات بخشى فرهنگ غربى :

نسبت به شخصیت علمى و اجتماعى علماى اسلام سکوت مطلق اعمال مى‏شد و یا ارزش‏هاى فرهنگ غربى را در میان مردم به عنوان تنها معیار فضیلت و عظمت اجتماعى قلمداد مى‏نمودند تا بدین وسیله، افکار عمومى را از پیوستن به دانشمندان متعهد اسلامى منصرف سازند. (24)

ب. به حاشیه راندن متدینان :

با یک سیاست گام به گام، استعمارگران تحصیل کرده‏هاى متدین را از مراکز قضاوت و آموزش و پرورش دور ساختند و به جاى آنها، دانشجویان غرب‏زده‏اى را استخدام مى‏کنند که دستورالعمل‏ها و قوانین خاص غرب زدگى را به اجرا درآورند.

ج. معیار قرار دادن غرب :

استعمارگران مبدأ و معیار دانش، پیشرفت و توسعه را خود قرار دادند و شاخص‏هاى پیشرفت، توسعه و دانش را خود معرفى کردند و کشورهاى جهان سوم و از جمله کشورهاى اسلامى را با آن مى‏سنجند تا پیشرفت، توسعه و دانش آنها را اندازه گیرى نمایند. در این میان، مسلمانان نیز آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش کرده‏اند معیارهاى غربى را در خود به وجود آورند و به هر نحو شده به سبک غربى تحقیق کنند، طبق معیارهاى آنها برنامه‏هاى درسى‏شان را تنظیم نمایند و روى هم رفته، در حوزه‏ى علمى نیز ظواهر غربى را رعایت کنند.

د. تلاش براى نفوذ در مراکز دینى :

استعمارگران کوششى پیگیر انجام داده‏اند تا اوقاف اسلامى و مساجد را تحت نظر دولت‏هاى غرب‏زده درآورند و حقوق ماهیانه‏ى علما و طلاب علوم دینى را خود به دست بگیرند. البته در این زمینه، در حوزه‏هاى شیعى توفیقى نداشته‏اند، اما در حوزه‏هاى اهل تسنن تا حد زیادى موفق بوده‏اند.

ه. کم توجهى به مراکز دینى :

استعمارگران برنامه‏ى آموزش مسائل اسلامى را در مدارس لغو کرده و دانشگاه‏هاى بزرگ شیوه‏هاى ذیل را پیش گرفته‏اند: بى‏توجهى به برنامه‏ریزى و دروس دینى و اسلامى، از رسمیت انداختن دانش‏نامه‏هاى دانشگاه‏هاى اسلامى، تقویت دانشکده‏هایى که به سبک غربى اداره مى‏شدند، دادن امتیاز و موقعیت رشد به دانشجویانى که فارغ التحصیل دانشکده‏هاى غربى یا به سبک غربى بودند. (25)

و. تهى سازى منابع اسلامى :

یکى از کارهاى مهم استعمار در عصر استعمارگرى، در کنار دگرگونى نظام آموزشى، تهى کردن جامعه‏ى اسلامى از فرهنگ اسلامى بوده است؛ مثلا، کتاب‏خانه‏ها، که مراکز تولید اندیشه و فکرند، از کتاب‏هاى اسلامى خالى کرده و در مقابل، از کتاب‏هاى غربى پر کرده‏اند. براى نمونه، اوکر آدامز، وزیر فرهنگ سیرالئون، در دیدار خود در تاریخ 19 فروردین 1386 با مشاور فرهنگى رئیس جمهور ایران و رئیس سازمان اسناد و کتاب‏خانه‏ى ملى ایران، بیان داشت: استعمار چند صد ساله کشورهاى افریقایى توسط کشورهاى غربى عامل اصلى مشکلات اقتصادى و فرهنگى قاره‏ى افریقا بوده است. وى در این دیدار، همچنین افزود: متأسفانه کتاب‏خانه‏هاى افریقا به عنوان مهم‏ترین مراکز تولید اندیشه، از کتاب‏هاى مفید و همخوان با فرهنگ اسلامى و شرقى خالى مانده و این خود یکى از بزرگ‏ترین بلاهایى است که در طول دوران سیاه استعمار بر سر مردم افریقا آمده.(26)

3. ترویج فرهنگ ابتذال و فساد :

استعمارگران براى ترویج فساد، برنامه‏هاى متنوعى را در نظر گرفته‏اند و بودجه‏هاى کلانى براى آن اختصاص داده‏اند. عمده‏ترین کارهایى که آنان در این زمینه انجام مى‏دهند، عبارتند از:

الف. تبلیغ رسانه‏اى :

غرب با تبلیغ فرهنگ خود، در صدد است با استفاده از ابزارهاى گوناگونى همچون رادیو، تلویزیون، برنامه‏هاى ماهواره‏اى، پایگاه‏هاى مبتذل اینترنتى، لوح‏هاى فشرده‏ى ضد اخلاقى، روزنامه و سایر رسانه‏هاى جمعى، زمینه‏ى فساد و گناه را در جامعه فراهم سازد که نتیجه‏ى آن تهى کردن جامعه‏ى اسلامى از معنویت و فرهنگ اسلامى است.

ب. هدف قرار دادن نیروى فعال جامعه :

استعمارگران براى اینکه فرهنگ اسلام را در کشورهاى اسلامى از بین ببرند، ترویج فساد و فحشا را نزدیک‏ترین و کم‏خرج‏ترین راه تشخیص داده و براى اعمال اهداف خود، نیروى فعال جامعه (جوانان) را هدف گرفته و بودجه‏هاى کلانى را براى این کار اختصاص داده‏اند.
سید احمد خاتمى درباره‏ى برنامه‏ى استعمارگران به منظور ترویج فساد در جامعه‏ى اسلامى چنین بیان داشت: در دى ماه سال 1383 در همایشى که در دانشگاه «تل آویو» برگزار شد، عنوان گردید که یکى از راه‏هاى مبارزه با انقلاب اسلامى گسترش بى‏حجابى و بى‏بندوبارى در جامعه است. (27)

ج. توزیع و ترویج مشروبات الکلى :

بررسى‏هاى نیروى انتظامى حاکى از این است که مشروبات الکلى بیمه شده وارد کشور مى‏شود. به بیان دیگر، اگر سر دسته‏ى چنین باندى بتواند مشروبات خود را در داخل کشور به فروش برساند به پول هنگفتى دست خواهد یافت و اگر هم توسط پلیس ضبط شود، هیچ گونه زیان مالى متحمل نخواهد شد. جالب است بدانید پنج میلیون لیتر مشروبات الکلى آن هم فقط ده روز پس از تولید آن، توسط پلیس کشف مى‏شود. (28) روشن است که مشروبات الکلى، فسادهاى اجتماعى زیادى به دنبال مى‏آورد.

د. فعالیت سازمان‏هاى غیر دولتى در کشورهاى اسلامى :

امروزه ما در کشورهاى اسلامى، به وضوح شاهد کانون‏ها و سازمان‏هاى غیر دولتى (29)هستیم که به ظاهر، خدمات انسان دوستانه انجام مى‏دهند؛ اما در واقع، با فرهنگ اسلامى مبارزه مى‏کنند. نمونه‏ى این سازمان‏هاى غیر دولتى را در افغانستان فراوان مى‏توان دید که بیش از ده‏ها سازمان به نام‏هاى گوناگون در افغانستان در ظاهر، مشغول خدمت و در واقع، مشغول ترویج فرهنگ غربى هستند. (30)
استعمارگران تجربه‏ى موفق خود در آندلس (اسپانیا) را، روزگارى کانون علم و دانش مسلمانان بود، آزمودند. آنان این کشور اسلامى را از طریق اشاعه‏ى فحشا فتح کردند. یکى از نویسندگان در این باره مى‏نویسد: مهم‏ترین قسمت طرح استعمار براى فتح اندلس، اشاعه‏ى فساد و شراب خوارى در بین جوانان مسلمان به منظور آماده کردن زمینه‏ى لازم براى فاصله گرفتن آنان از واقعیت‏هاى موجود و دورى از اسلام و فرهنگ و ارزش‏هاى متعالى آن و در نتیجه، شکست همه جانبه‏ى قدرت اسلام در اندلس بود. آنان براى نابود کردن حکومت اسلامى در اسپانیا، به دختران اروپایى مأموریت دادند جوانان مسلمان آن سرزمین را از جاده‏ى عفاف و پاکى خارج نمایند و در مهلکه‏ى شهوت و گناه و فساد بیفکنند. دختران با این کار خود، جوانان را شهوت پرست به بار آوردند. (31) استعمارگران براى ترویج بیشتر فساد، چند کار دیگر نیز انجام دادند تا آندلس را نابود ساختند:

ه. بازگشایى مدارس مجانى :

امروزه این نوع مدارس و دانشگاه‏ها در جهان اسلام فراوانند؛ مدارسى که دختر و پسر در کنار هم تحصیل مى‏کنند و به فعالیت‏هاى آموزشى، اقتصادى و اجتماعى مشغولند. (32)

و. ایجاد تفرجگاه‏ها :

مراکزى دایر کردند که در آنها زنان زیباروى اروپایى تلاش مى‏کردند جوانان مسلمان را در دام شهوت و گناه اسیر کنند. (33)

ز. توزیع شراب در میان مسلمانان :

امروزه نه تنها شراب، بلکه قرص‏هاى روان گردان و انواع مواد مخدر با قیمت بسیار ناچیز در جهان اسلام میان جوانان توزیع و پخش مى‏شوند. اینها کرامت انسانى را از بین مى‏برند و بدین وسیله، به فساد اخلاقى، بیمارى‏هاى واگیردار و ناهنجارى‏هاى اجتماعى نیز دامن مى‏زنند. (34)
امروزه ما در کشورهاى اسلامى شاهد همین نوع مبارزه از سوى استعمار نو هستیم که با ترویج فساد و بى‏بندوبارى مى‏خواهد جهان اسلام را فتح نماید. در نتیجه‏ى این طرح، امروز ما شاهدیم که در کشورهاى اسلامى، آموزش تربیت محور، خدمت محور، خدا محور و انسان‏ساز جاى خود را به آموزش کار محور، انسان محور و دنیا محور داده است. امروزه متأسفانه رشته‏هاى اسلامى و دینى، حتى در میان مسلمانان، از جایگاه نازل‏ترى برخوردار است و حتى در میان متدینان هم از دانشکده‏هاى علوم اسلامى استقبال زیادى نمى‏شود.

ح. طرد هنجارها و قوانین اسلامى از میان مسلمانان :

یکى از شیوه‏هاى استعمارى در بخش فرهنگى این است که آنها تلاش مى‏کنند تا قوانین اسلامى و هنجارهاى برگرفته شده از آن را از جوامع اسلامى بزدایند. میرشفیق در این باره مى‏نویسد: شریعت اسلامى را از قلمرو جامعه‏ى اسلامى طرد کردند و به تدریج، روابط داخلى و زندگى شخصى افراد را نیز از مدار اسلام دور ساختند. (35)
همه‏ى این کارها براى این بوده است که اسلام را از صحنه‏ى زندگى مردم بر کنار نمایند؛ زیرا استعمارگران درک کرده بودند که اسلام تنها محور وحدت جهان اسلام و زیر ساز تمدن، فرهنگ، آداب و رسوم و هنجارهاى رفتارى مسلمانان است و در سایه‏ى چنین دینى است که مسلمانان رفتار اجتماعى خود را تنظیم نموده، سیاست، روابط اجتماعى و اقتصادى خود را بر اساس آن سامان مى‏دهند، و یگانه محرک جنبش‏هاى اسلامى و آزادى خواه در برابر رفتارهاى خودسرانه و افسار گسیخته‏ى استعمارگران همین اسلام است. از این رو، براى ادامه‏ى استعمارگرى لازم دیده‏اند اسلام را از صحنه‏ى اجتماعى و دنیوى جهان اسلام بیرون برانند.
در میان شیوه‏هاى استعمارى و سلطه‏گرى، آنچه از همه خطرناک‏تر و در عین حال، مخفى‏تر است همین سلطه‏ى فرهنگى است. خطرى که در این زمینه جبهه‏ى اسلامى ما را تهدید مى‏کند، گستردگى جبهه‏ى تهاجم، پیچیدگى آن و صدماتى است که از نظر معنوى به روح آن وارد مى‏کند و افکار، عقاید و ارزش‏ها را در درون به نابودى مى‏کشد و حیات معنوى را مختل مى‏سازد.
اسپنسر، فیلسوف معروف انگلیسى، مى‏گوید:
اخلاق و آداب و زبان و تمدن خودتان را به اقوام و مستملکات خود بیاموزید و آنان را به حال خودشان واگذارید که همیشه از آن شما خواهند بود! (36)
معناى این سخن آن است که بدون تردید، تسلط فرهنگى پیش‏درآمد سلطه‏ى دائمى است. پس مى‏توان نتیجه گرفت که به هر میزان که یک جمعیت یا حکومت در میان فرهنگ یک ملت نفوذ پیدا کند، به همان اندازه، سلطه‏ى خود را بر آنان بیمه کرده و توان خود را در استثمار و بهره‏کشى از آنها بالا برده است. این تجربه‏اى است که دولت‏هاى استعمارگر غربى به خوبى آن را آموخته‏اند و به نتایج مؤثر آن دست یافته‏اند.
امروز دشمنان اسلام و بشریت براى انجام مقصود خویش، با استفاده از همه‏ى ابزارها و شیوه‏ها و با به کارگیرى برترین فن‏آورى‏ها و جدیدترین روش‏هاى علمى، جبهه‏اى را که به وسعت قلب‏هاى معتقد و سالم و دین باور در سراسر جهان اسلام، مورد هجوم ناجوان مردانه‏ى خویش قرار داده‏اند. در تهاجم فرهنگى، دیگر مسئله‏ى آمدن بیگانه به داخل یک خاک مطرح نیست، بلکه سخن از بیگانه شدن از خویش، و از درون پوسیدن است؛ زیرا وقتى فرهنگ جامعه‏ى اسلامى با فرهنگ غربى همساز گردد، دیگر روح اسلام از بین رفته است و مسلمانان خود با میل و رغبت،حاضرند در خدمت غرب باشند.
امام خمینى قدس سره مى‏فرمودند:
ما از حصر اقتصادى نمى‏ترسیم، ما از دخالت نظامى نمى‏ترسیم، آن چیزى که ما را مى‏ترساند وابستگى فرهنگى است. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مى‏گیرد و ساده اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آنها امکان پذیر است... بى‏جهت و من‏باب اتفاق نیست که هدف اصلى استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است. (37)
اینجاست که با توجه به ظرافت و اهمیت موضوع و با عنایت به گستره‏ى جبهه‏ى تهاجم و ارقام کلانى که از سوى دشمنان اسلام در زمینه‏ى اخیر سرمایه گذارى شده، مى‏توان به میزان هشیارى لازم و تلاش بى‏وقفه و همه جانبه در جلوگیرى از آلودگى‏هاى حاصل شده از سم پاشى‏هاى آنان پى برد. اگر چه متأسفانه تاکنون درباره‏ى استعمار فرهنگى، از نظر مبانى فکرى و نظرى، در جهان اسلام کار علمى و تحقیقى انجام نشده است، اما غرب بودجه‏ى کلانى را براى تهاجم فرهنگى در جهان اسلام اختصاص داده است. روشن است که امروزه تفکیک مرزهاى استعمار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى بسیار دشوار گردیده است و سیطره در یک بعد، سیطره در سایر ابعاد را نیز لازم دارد. به عبارت دیگر، تسلط فرهنگى مستلزم تسلط سیاسى و اقتصادى نیز هست و بعکس.

4. وضع قوانین غربى :

استعمارگران براى ایجاد اختلاف در کشورهاى اسلامى در حصار مرزهاى خودساخته‏شان، براى دولت‏هاى دست نشانده‏ى خود، قانون‏هاى جداگانه‏اى وضع کرده‏اند که این قوانین با هویت و فرهنگ اسلامى مغایرت داشته و در نتیجه، این قوانین، ملت یک پارچه‏ى اسلام را از همدیگر جدا کرده‏اند.

5. ترویج نمادهاى غیر اسلامى :

استعمارگران نمادهاى اسلامى را، که حاکى از همبستگى اجتماعى بوده از بین برده‏اند و نمادهاى جدیدى براى مسلمانان معرفى کرده‏اند. اگر در گذشته نمادهاى واحد اسلامى مى‏توانستند در میان امت اسلامى وحدت و انسجام و وفاق اجتماعى را به نمایش بگذارند، پس از این، نمادهاى مشترک اسلامى تحت الشعاع قرار مى‏گیرند و تجزیه‏ى فرهنگى از اینجا شروع مى‏شود؛ زیرا پرچم‏ها دیگر نماد اسلامى محسوب نمى‏شوند و به تعداد کشورهاى اسلامى پرچم وجود دارد. سرودهاى ملى نیز در کشورهاى اسلامى هر جا ساز خود را مى‏نوازد.

6. مقابله با زبان عربى و ترویج زبان‏هاى بیگانه :

زبان عربى، که زبان اسلام است، دیگر در کشورهاى اسلامى جایگاه گذشته و شایسته‏ى خود را ندارد (38) و استعمار کارى کرده است که زبان خود، زبان بین‏المللى محسوب شود. اکنون مسلمانان تلاش مى‏کنند تا زبان انگلیسى و فرانسوى بیاموزند و دانستن زبان‏هاى استعمارى نشانه‏اى از منزلت بالاى اجتماعى محسوب مى‏گردد. روشن است که یادگیرى زبان انگلیسى همراه با یادگیرى فرهنگ غربى نیز هست و بدین وسیله، مسلمانان با فرهنگ بیگانه آشنا مى‏شوند، و از آن، چه بسا متأثر نیز مى‏گردند.

7. تغییر الگوى پوشش اسلامى :

لباس‏هاى بلند و حجاب کامل از ویژگى‏هاى پوشش اسلامى بوده که استعمارگران در این زمینه نیز تلاش کرده‏اند تا از یک سو، همرنگى در پوشش مسلمانان را از بین ببرند، و از سوى دیگر، با پوشش نیمه عریان غربى، زمینه‏ى بى‏بندوبارى را در کشورهاى اسلامى فراهم سازند. از این رو، عمال استعمارگر در کشورهایى مانند ترکیه، ایران و افغانستان جشن کشف حجاب گرفتند و به تدریج، لباس اسلامى جاى خود را به لباس غربى داد، به گونه‏اى که اگر در آغاز، لباس غربى )کت و شلوار( با اعتراض متدینان مواجه گردید و درباره‏ى نماز خواندن با آن تشکیک مى‏شود و پوشیدن آن را به عنوان »تشبه به کفار« حرام مى‏دانستند، اکنون همین لباس، لباس رسمى برخى کشورهاى اسلامى گردیده است و به آن افتخار مى‏کنند. جالب‏تر از آن اینکه اخیرا برخى از رسانه‏هاى جمعى تبلیغ کردند که بر اثر تحقیقات انجام شده، به دست آمده است که کت و شلوار یک لباس بومى کشورهاى اسلامى است.

8. تغییر الگوى ساختمان سازى :

درباره‏ى سبک خانه‏ها نیز قضیه به همان منوال است که در مورد پوشش اسلامى بیان شد. امروزه حتى متدینان خانه‏هاى سنتى و با سبک معمارى اسلامى خود را ویران نموده، تلاش مى‏کنند معمارى غربى را جایگزین آن نمایند. آشپزخانه‏هاى بى‏در و دیوار یکى از ویژگى‏هاى ساختمان‏هاى غربى است که خود تبعات منفى از لحاظ فرهنگى دارد.

9. تخریب فرهنگ وقف : (39)

یکى از کارهایى که استعمار انجام داده و تأثیرى منفى بر فرهنگ امت اسلامى گذاشته تخریب فرهنگ «وقف» در کشورهاى اسلامى است. از این طریق، استعمارگران زیربناى کجى را در نظام وقف کار گذاشتند که نتیجه‏اش منجر به تخریب و ویرانى موقوفات و فرهنگ وقف و از بین رفتن میراث ارزشمند فرهنگى جهان اسلام شد. صواف، از دانشمندان عربى، در این باره مى‏نویسد:
استعمارگر غاصب مسئولیت اوقاف مسلمانان را به این انگلیسى حیله‏گر [مستر کوک که از سوى انگلیس در عراق مسئولیت اوقاف را به عهده داشت] سپرده بود تا اساس‏نامه‏هاى مخرب و ویران کننده‏اى در این مؤسسه به وجود آورد و آن را از وظیفه‏ى خطیر و اسلامى خود باز دارد، قلمرو مزبور را به جانبى سوق دهد که استعمار مى‏خواهد، تا اینکه در سایه‏ى کوشش‏هاى این حیله‏گر و سایر یارانش، قلمرو اوقاف به اداره‏ى مرده‏ها تبدیل شد. (40)
از بین بردن وقف، تبعات منفى فراوانى داشته که از منظر یک عالم اجتماعى، بسیار مهم است. برخى از این تبعات در ذیل بیان مى‏گردد:

الف. به خطر افتادن استقلال نهاد روحانیت :

با از بین رفتن موقوفات، استقلال روحانیان نیز از بین رفت و علما در کشورهاى اسلامى، به نحوى به دولت‏ها وابسته گردیدند، بخصوص آن که دولت معاش آنها را در نظر گرفته بود. این امر موجب شد روحانیان استقلال خود را از دست بدهند و در جهت سیاست‏هاى دولت سخن بگویند. پس از این، شاهد افزایش علماى دربارى بوده‏ایم، اگر چه علماى زیادى بوده‏اند که با حفظ استقلال خود، همواره سخن حق را در هر شرایطى بیان داشته‏اند.

ب. از بین رفتن عزت نفس :

عزت نفس علما به شدت آسیب دید؛ زیرا تا وقتى موقوفات در اختیار علما بود، مایحتاج نهاد روحانیت از این طریق تأمین مى‏شد، اما پس از آن که موقوفات از بین رفت، دیگر روحانیان مجبور بودند یا به دربار چشم بدوزند و یا به زکات و هدایاى مردم.

ج. از بین رفتن اقتدار و منزلت اجتماعى :

تا زمانى که موقوفات در اختیار علما بود، آنها مى‏توانستند به مردم و در کارهاى خیر کمک کنند و از این طریق، منزلت، موقعیت و اقتدار اجتماعى براى خود کسب نمایند؛ اما با از بین رفتن موقوفات، به اقتدار علما به شدت آسیب وارد شد.

د. تضعیف مراکز مذهبى و دینى :

هر چند مردم مسلمان که باور عمیقى به اسلام داشتند، نگذاشتند مدارس مذهبى، مکاتب، مساجد و سایر مراکز دینى کاملا تعطیل شوند و به نحوى این مراکز با کمک‏هاى مردم اداره مى‏شدند، اما به هر حال، چون منبع مهم تأمین کننده‏ى این مراکز، که همان موقوفات بود، از بین رفت، اثرى منفى بر مراکز دینى گذاشت.

ه. از بین رفتن میراث فرهنگى :

موقوفات اسلامى، که در کشورهاى اسلامى از قدمت زیادى برخوردار بودند و هر کدام میراث ارزشمندى به شمار مى‏آمدند که یادگارى از دوران پیشرفت مسلمانان بودند، با توطئه‏ى استعمارگران از بین رفتند. صواف در این باره مى‏نویسد:
نتیجه‏ى چنین توطئه‏اى [سپردن مسئولیت موقوفات به دست نمایندگان استعمار] این بود که املاک اوقاف رو به ویرانى رفت و زمین‏ها و باغات آن بایر ماند، خانه‏ها و ساختمان‏هایش ویران گردید، مساجد و مدارسش از بین رفت، کتاب‏هاى نفیس، که ارزش آنها از طلاى هم‏وزن خود هم بیشتر بود، و همچنین کتاب‏خانه‏هاى متراکم، که همه پر از کتب اسلامى بود، به غارت و سرقت رفت. (41)
وى در جاى دیگر، برخى دیگر از تبعات منفى تخریب موقوفات را چنین بیان داشته است:
قلمرو اوقاف به اداره‏ى مرده‏ها تبدیل شد. دیگر مرکز اوقاف نه دانش را بهره مى‏داد و نه دانشمندى را تربیت مى‏کرد، نه هادیانى برمى‏انگیخت و نه مبلغى به سرزمین‏ها اعزام مى‏کرد، نه مسجدى مى‏ساخت و نه به مسجدى مى‏رسید. (42)
صواف در ادامه، از سرنوشت یکسان موقوفات در تمام جهان اسلام خبر داده، مى‏نویسد:
آنچه انسان را به تعجب وامى‏دارد این است که اکثر اوقاف کشورهاى مسلمان و قوانین آن به همین سرنوشت مبتلا هستند، قوانینى که اوقاف کشورهاى اسلامى را اداره مى‏کند همه‏ى آنها عوامل تخریب اوقاف و نابودى تعالیم دین است و وسیله‏اى براى مبارزه با ثمربخشى و پیشرفت دین و رجال دینى به شمار مى‏روند. این تعجب موقعى برطرف مى‏شود که بدانیم محرک این خراب‏کارى‏ها در همه‏ى کشورهاى مسلمان، یکى است و آن هم استعمار خائن. (43)

ج. عرصه‏ى مذهب

1. ترویج اختلافات مذهبى :

هر چند پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله در میان مسلمانان شکاف ایجاد شد و دو تفکر طرفدار نصب و عدم نصب خلیفه به وجود آمد، اما در دوره‏ى استعمار، از سوى استعمارگران، به اختلافات بین شیعه و سنى بیشتر دامن زده شد و آنان از یک سو، مسئله‏ى اختلاف شیعه و سنى را مطرح کردند، و از سوى دیگر، آیین وهابیت را در جهان اسلام به وجود آوردند که هدف اساسى این آیین نو بنیاد، ضدیت با مذاهب اسلامى و بخصوص شیعیان است. عملکرد آن در جهان اسلام، بهترین شاهد براى این مدعاست. آنها شیعیان را حتى مسلمان نمى‏دانند، بلکه طبق اعتقاداتشان شیعیان یا کافرند و یا دست کم مشرک! شعارهایى که آنها بر درها مى‏نویسند، نیز کتاب‏هایى که در این زمینه نوشته‏اند مدعاى مزبور را به خوبى اثبات مى‏کند. (44)
امروز ما در عراق و در سایر کشورهاى اسلامى، شاهد دست‏هاى پنهان استعمارگران براى ایجاد اختلاف مذهبى هستیم، و در گذشته‏ى نه چندان دور، شاهد پدیده‏ى «طالبان» و وهابیت از مذاهب و گروه‏هاى ساخته‏ى دست استعمار نو در کشورهاى اسلامى بودیم که اولین هدف آنها مخالفت و ضدیت با سایر مذاهب اسلامى است.
در قرون اخیر، استعمارگران نو براى ایجاد اختلاف و دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنى، از یک سو، و ایجاد برخى مذاهب و گروه‏هاى نو بنیاد از سوى دیگر، تلاش کرده‏اند تا آتش اختلاف را بین مسلمانان شعله‏ور نمایند. بى‏شک، استعمار در به وجود آوردن وهابیت نقش فعالى ایفا کرده و براى «طالبان» نیز سرمایه گذارى نموده و تبلیغات فراوانى نیز علیه انقلاب ایران داشته است و همواره تلاش مى‏کند تا به هر نحو، جلوى این الگوى موفق را در جهان اسلام بگیرد. یکى از حربه‏هایى که استعمار از آن براى موهن جلوه دادن این انقلاب در جهان از آن استفاد مى‏کند شیعه بودن این نظام است.
در این باره، بجاست به بخشى از گزارش مؤسسه «کارنگى» نیویورک درباره‏ى معرفى اسلام، گذشته و آینده‏ى آن و نقش اسلام در جهان تحت عنوان گزارش رئیس مؤسسه‏ى وارتان گریگوریان توجه نمایید: در این گزارش آمده است: آیة الله خمینى انقلاب اسلامى را رهبرى کرد و رژیمى اسلامى بر سر کار آورد. عربستان از سوى دیگر، رهبرى جریانى را بر عهده داشت که سعى مى‏کرد جلوى موج انقلاب ایران را بگیرد، و چون مى‏خواست مانع بسط الگوى شیعى به عنوان کشورى اسلامى شود، سعى کرد اسلام خود را، که ترکیبى از اسلام وهابى و سکولاریسم پادشاهى بود، به کشورهاى اسلامى صادر کند که البته این کار همراه با کمک‏هاى سخاوتمندانه به گروه‏هاى اسلامگرا، مدارس اسلامى و مذهبى در پاکستان، و آسیاى مرکزى بود. سعودى‏ها با این کار، هم حمایت و وجهه‏ى داخلى کسب مى‏کردند و هم کشورهاى سکولار اسلامى و امریکا از آنها پشتیبانى مى‏کردند. (45) البته نویسنده در پایان، خود به تغییر استراتژى عربستان نیز اشاره مى‏کند که پس از حمله‏ى روس‏ها در افغانستان، دو کشور ایران و عربستان همکارى‏هایى نیز با هم داشته‏اند.
طى سال‏هاى اخیر، مقامات سیاسى - نظامى امریکا در جریان سفرهاى زنجیره‏اى به کشورهاى عربى و اسلامى، سعى کرده‏اند به عمد، موضوع شیعه - سنى دامن بزنند و کشورهاى عرب را به جانب‏دارى از یک طرف تشویق کنند. تقریبا بدون استثنا، تمامى مقامات امریکایى در سفرهاى خود، ایران و شیعه را عمده‏ترین خطر براى کشورهاى عربى قلمداد کرده‏اند و ضمن بازگو کردن خواسته‏هاى خود از زبان مقامات کشورهاى مورد نظر، دیدگاه‏هاى انعکاسى را به عنوان اظهار نگرانى همین کشورها درباره‏ى خطرات شیعه براى اهل سنت فهرست نموده‏اند. براى مثال، دعاى تلاش ایران براى ایجاد »هلال شیعى« براى نخستین بار، توسط عبدالله دوم پادشاه اردن، و دقیقا پس از دیدار با مقامات امریکایى عنوان شد که نشان مى‏داد آنها در تحریک پادشاه جوان و تازه کار اردن موفق بوده‏اند. پى‏گیرى همین شبهه موجب شد حتى سعود الفیصل، وزیر خارجه‏ى عربستان، هم بعدا با جملات تقریبا مشابهى از همین موضع اظهار نگرانى کند.

2. برجسته کردن هویت نژادى و تضعیف هویت دینى :

استعمارگران تلاش کرده‏اند تا هویت اسلامى مسلمانان را در کشورهاى اسلامى کم رنگ جلوه دهند و براى مسلمانان، هویت نژادى، قومى و زبانى را برجسته سازند. در این زمینه، مى‏توان از شعارهایى همچون «پان ترکیسم، پان عربیسم، پان ایرانیسم» و مسئله‏ى عرب و عجم و امثال آن یاد نمود.

3. رواج الگوهاى رفتارى غربى و مقابله با اخوت اسلامى :

استعمارگران همچنین در هر کشورى یک نظام نوبنیاد با شیوه‏هاى غربى برپا ساخته‏اند که به گفته‏ى میرشفیق، با مرور زمان، احساس برادرى و اخوت اسلامى با دیگر برادران اسلامى را در سایر کشورها از دست بدهند. براى هر کشورى، قوانین مخصوص به آن وضع شده است و به هر ملتى شخصیت دومى که تنها در سایه‏ى یک موجودیت سیاسى مجزا از کل جهان اسلام قابل دوام است، داده شده. اقتصاد و نظام‏هاى مربوط به آن بر محور دولت مستقل و تجزیه شده پایه ریزى گشت و اندیشه و تفکر و فرهنگ را در محدوده‏ى یک ملت کوچک مرزبندى نمودند و بدین روى، روح جدایى از امت یک پارچه و متحد اسلامى، چنان در ملل کوچک هر کشورى ریشه دوانید که هر قومى در داخل یکى از قسمت‏هاى تجزیه شده، تاریخ مبارزات خویش با استعمار را جداى از نبرد دیگر ملت‏ها، به رشته‏ى تدوین درآورد و از این رهگذر، احزاب سیاسى، روزنامه‏ها، رهبرى‏ها و جنبش‏هاى اجتماعى، شکل تجزیه شده به خود گرفتند و فاجعه‏ى تجزیه تا ژرفناى ملت اسلامى ریشه دوانید. (46)

4. وارونه معرفى کردن اسلام :

یکى از شیوه‏هایى که استعمار نو براى جهان اسلام طراحى کرده و از آن تبلیغ نموده، اسلام استعمارى بوده است. آنها براى رسیدن به مطامع استعمارى خود، لازم دیدند تا اسلام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى را کنار بگذارند و صرفا اسلام عبادى و جنبه‏ى عبادى اسلام را برجسته سازند و علیه اسلام راستین، که مانع منافع آنهاست، تبلیغ نمایند. امام خمینى قدس سره مى‏فرمایند:
استعمارگران با وسایل مختلف، علیه اسلام تبلیغ کردند...، به طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام گم‏راه و دچار اشتباه شده‏اند. (47)
استعمارگران تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست... و راجع به زندگى و اداره‏ى جامعه چیزى ندارد. (48)
امام خمینى قدس سره معتقد بودند: امروزه میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مى‏شود تفاوت وجود دارد. براى اثبات این مدعا، ایشان اذهان را به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث با رساله‏هاى عملیه هست توجه مى‏دارند:
قرآن و کتاب‏هاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‏هاى عملیه، که مراجع آن را مى‏نویسند، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‏تواند داشته باشد، بکلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث، که حدود 50 کتاب (فصل یا باب) است سه - چهار کتاب (فصل) مربوط به عبادت و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است. (49)

د. عرصه‏ى اقتصاد

یکى دیگر از انواع استعمار، سلطه‏ى اقتصادى است. در این شیوه، استعمارگران کوشش مى‏کنند اقتصاد مسلمان‏ها را تحت کنترل خود درآورند تا از یک سو، فعالیت‏هاى اقتصادى جهان اسلام را به انحرافى و وابستگى سوق دهند، و از سوى دیگر، از منابع زیرزمینى و معادن آنها به نفع خویش بهره‏بردارى کنند و در نتیجه، کشورهاى اسلامى را همیشه وابسته به خود نگه دارند. همچنین از این راه مى‏کوشید مانع خودکفایى مسلمانان شوند و نگذارند آنها صاحب صنعت و فن‏آورى گردند. براى این کار، استعمارگران چند گام برداشتند که عبارتند از:

1. تخریب بنیادهاى اقتصاد اسلامى :

در گام نخست - به گفته‏ى میرشفیق - تلاش کردند پایه‏ها و بنیادهاى اقتصاد مستقل و خودکفاى امت اسلامى را تخریب کنند. استعمار صنایع سنتى جوامع اسلامى را در هم شکستند تا بازار را براى جذب و فروش کالاها و فرآورده‏هاى خود آماده سازد. کشاورزى و تولید حیوانى و دام دارى را ویران ساختند تا خودکفایى را نابود و کشور را به مزرعه‏اى براى تولید یکى دو نوع فرآورده‏ى کشاورزى مورد نیاز استعمار تبدیل کند. (50)

2. سیاست وابستگى اقتصادى کشورهاى اسلامى به اقتصاد غربى :

در گام دوم، پس از تخریب بنیادهاى اقتصادى در جهان اسلام، کشورهاى اسلامى را به خط وابستگى کامل اقتصادى به غرب وارد ساختند. این امر موجب شد تا جهان اسلام به صورت یک بازار مصرف کننده‏ى کالاهاى خارجى درآید. آنان مواد خام اولیه و محصولات کشاورزى مسلمانان را، که به صورت اقتصاد تک محصولى اداره مى‏شد، به نازل‏ترین قیمت خریدارى مى‏کنند و فرآورده‏هاى صنعتى خویش را به گران‏ترین قیمت بر کشورهاى اسلامى مى‏فروشند. (51)

3. تحقیر صنایع داخلى و ارج نهادن به صنایع غربى :

استعمارگران براى اینکه طرح اقتصادى خود را به خوبى پیش ببرند، همه‏ى صنایع داخلى را کوچک شمردند و آنها بى‏کیفیت و عقب مانده معرفى کردند و در مقابل، از صنایع خود به بهترین وجه تبلیغ کردند و آنها را نشانه‏ى پیشرفت و تجدد دانستند. با این گونه تبلیغات از سوى استعمارگران، مسلمانان باور کردند که جنس برتر و مرغوب خارجى است و با خریدن اجناس خارجى، به عقب ماندگى و وابستگى خود بیشتر کمک کردند و نادانسته آب به آسیاب دشمن ریختند.

4. تغییر الگوى مصرف :

استعمارگران براى اینکه اقتصاد جهان اسلام را از بین ببرند، با تبلیغات خود، الگوى مصرف را در میان مسلمانان متناسب با منافع و تولیدات کالاهاى خود تغییر دادند. از سوى دیگر، - به قول استاد مصباح - به وسیله‏ى تبلیغات و برنامه‏ریزى، روحیه‏ى مصرف‏گرایى را در جامعه‏ى مسلمانان تقویت کردند. آن گاه با پرداخت یارانه‏هاى کلان و صدور کالاهاى ارزان به کشورهاى مورد نظر، کارخانه‏هاى داخلى کشورها را به ورشکستگى کشاندند و با هر توطئه‏اى، از پیشرفت صنایع آنها جلوگیرى کردند تا بازار مسلمان‏ها را در انحصار کالاهاى خود درآورند تا سرانجام، بتوانند شریان‏هاى اقتصادى آنان را کاملا در اختیار بگیرند. (52)

5. غارت منابع طبیعى کشورهاى اسلامى :

نقشه‏ى استعمار از آغاز این بوده که مسلمانان را عقب نگه دارد تا بتواند به فرموده‏ى امام خمینى قدس سره، از سرمایه، مخازن زیرزمینى، منابع، زمین‏ها و نیروى انسانى آنها استفاده کند. (53)

6. سنگ اندازى در مسیر پیشرفت :

به دلیل آن که استعمارگران خواهان عقب ماندگى مسلمانان هستند، هر وقت احساس کنند یکى از کشورهاى اسلامى پیشرفت مى‏کند، به مشکل تراشى و بهانه‏جویى متوسل مى‏شوند تا جلوى رشد آن کشور را بگیرند. نمونه‏ى عینى آن را در برخورد غرب با ایران و بخصوص پس از دست یافتن ایران به فن‏آورى هسته‏اى مشاهده مى‏کنیم.

استعمار فرانو در جهان اسلام

امروزه استعمار فرانو از شیوه‏هاى نوین براى سیطره‏ى خود در جهان و بخصوص جهان اسلام بهره مى‏گیرد که عمدتا از شیوه‏ى تهاجم فرهنگى است. در این شیوه، هدف دگرگونى باورها و اندیشه‏هاست؛ زیرا اگر باورها دگرگون شوند رفتار اجتماعى و سیاسى افراد و جامعه نیز دگرگون مى‏شود.
استعمار فرانو عمدتا براى رسیدن به هدف خود، از رسانه‏ها و تبلیغات مداوم در قالب فیلم‏ها و مجموعه‏هاى تلویزیونى بهره مى‏گیرد. اکنون بخش عمده‏ى زندگى مردم در اختیار همین تصاویر متحرکى است که از سوى رسانه‏ها پخش مى‏شود و از این طریق، بر زندگى و رفتار اجتماعى آنها تأثیر مى‏گذارند و ارزش‏ها، اندیشه‏ها و هنجارهاى بسته‏بندى شده از سوى استعمار فرانو را به خورد مردم مى‏دهد. کوک، که در زمینه‏ى سینما و تلویزیون تحقیقات ارزشمندى انجام داده است، درباره‏ى نقش این گونه فیلم‏ها بر رفتار افراد مى‏نویسد:
بخش عمده‏اى از زندگى ما را تصاویر عکاسى شده‏ى متحرک در بر گرفته است...
تصاویر عکاسى شده‏ى متحرک قسمتى از نماى عمومى جامعه‏هاى مدرن صنعتى شده‏اند و از نظر جسمى و روانى، به رفتار و کردار ما شکل مى‏دهند. (54)
وى در جاى دیگر، از تأثیر رسانه و فیلم بر زندگى انسان، مى‏نویسد: [فیلم‏ها] اظهار نظر مى‏کنند و ارتباط ما را با واقعیت مادى به صورتى پیگیر تعریف مى‏کنند. (55)
آنچه که در نقش رسانه‏ها باید بدان توجه نمود و در غرب نیز بدان توجه شده و از سوى مکتب «فرانکفورت» به آن انتقاد گردیده «صنعت فرهنگى» است که فرهنگ جهت داده شده، غیر خودجوش، و ساختگى است که مکتب مزبور آن را مجموعه‏اى از افکار از پیش بسته‏بندى شده‏ى توده‏گیر مى‏داند که توسط رسانه‏هاى همگانى انتشار مى‏یابد. (56)
به هر صورت، آنچه مسلم است ورود این شیوه‏ى جدید به کشورهاى اسلامى و تأثیر آن بر رفتار و بینش مردم است که در گام نخست، اندیشه‏ى مردم را هدف قرار داده است و با دگرگونى اندیشه‏ى استعمار فرانو، به هدف اصلى خود مى‏رسد؛ زیرا رفتارها و هنجارهاى اجتماعى نیز دگرگون مى‏شوند و دیگر مردم با رغبت خود، براى تأمین خواسته‏هاى استعمار، بدون هیچ گونه مقاومتى تلاش خواهند کرد.
استعمار فرانو با کمک شعارهاى همچون «جهانى سازى، آزادى، دموکراسى و حقوق بشر»، در صدد استحاله‏ى فرهنگى و ناتوى فرهنگى است. این استعمار از طریق رسانه‏ها در صدد دگرگونى اندیشه‏هاست و در این زمینه، مى‏کوشد تا صنعت فرهنگى را، که مملو از اطلاعات بسته بندى شده و دروغین است، به خورد مردم بدهد تا مردم با کمال میل خواسته‏ها و فرهنگ استعمارگران را بپذیرند و در برابر آن، مقاومت نشان ندهند.
امروزه استعمار فرانو چهار بهانه‏ى مهم را براى دخالت در امور داخلى کشورهاى اسلامى، مستمسک خود قرار داده است:

1. نقض حقوق بشر :

استعمارگران بسیارى از کشورهاى اسلامى را به خاطر نقض حقوق بشر، گاه تهدید مى‏کنند و گاه آنها را تحریم و تحت فشار قرار مى‏دهند.

2. فقدان دموکراسى :

امریکا با دو بهانه، به عراق حمله کرد: از بین بردن سلاح‏هاى کشتار جمعى، و دیگرى به وجود آوردن دموکراسى!

3. از بین بردن تروریسم :

حمله‏ى امریکا به افغانستان به این بهانه صورت گرفت که مى‏خواهد ریشه‏ى تروریسم را بخشکاند!

4. نبود آزادى :

شکى نیست که مبانى آزادى در اسلام و غرب متفاوتند. آنها خود را معیار قرار داده‏اند و چه بسا کشورى را به خاطر نبود آزادى، تهدید و یا تحریم مى‏کنند و اگر لازم ببینند، مداخله هم مى‏کنند.
همچنان که بیان شد، غرب خود را معیار قرار داده است و آزادى، حقوق بشر و دموکراسى کشورهاى اسلامى با خود مى‏سنجد و آن گاه از طریق تبلیغات رسانه‏اى، مسلمانان را متهم مى‏کند و به بهانه‏هاى گوناگون، آنها را تحت فشار قرار مى‏دهد.

نتیجه‏گیرى

1. با گسترش وسایل ارتباط جمعى، استعمار نو در جهان، بخصوص جهان اسلام، مطرح گردید. استعمار نو با پشتوانه‏ى نظریه‏هاى کلان فرهنگى، بهترین راه را براى نفوذ در جهان اسلام، از طریق رسانه‏ها به منظور دگرگونى در فرهنگ جامعه دانسته است. استعمارگران به خوبى دریافته‏اند براى دگرگون کردن رفتار، باید از دگرگونى در باورها و اعتقادات شروع کرد. دگرگونى در حوزه‏ى اعتقاد و باور نیز زمانى ممکن است که فرهنگ جامعه، که پاسدار ارزش‏هاست، دگرگون شود.
2. نظام رفتارى در جامعه، همواره از طریق نظام فرهنگى هدایت و کنترل مى‏شود. بنابراین، براى تحقق رفتارى خاص، لازم است نظام فرهنگى جامعه متحول گردد.
3. بهترین شیوه براى دگرگونى نظام فرهنگى «صنعت فرهنگى» (57) است؛ به این معنا که باید از طریق رسانه‏ها، پیام‏هاى خاص (عمدتا دروغ) را به خورد مردم داد و به تدریج، اندیشه و باور آنها را عوض کرد. با عوض شدن اندیشه، رفتار نیز عوض مى‏شود.
4. استعمارگران در حوزه‏ى فرهنگى، تلاش کردند با تخریب بنیان‏هاى فرهنگ پویاى اسلامى، فرهنگ مبتذل غربى را در جهان اسلام ترویج نمایند. براى این کار، سرمایه‏ى کلانى اختصاص دادند و از رسانه‏ها بیشترین استفاده را نمودند.
5. استعمار نو با سیاست‏هاى راهبردى جدید خود، تلاش دارد تا در جامعه‏ى اسلامى فرهنگ غربى را ترویج نماید و فرهنگ اسلامى را در کشورهاى اسلامى از بین ببرد. با این کار موفق مى‏شود تا مسلمانان را از خود بیگانه سازد و آن گاه مسلمانان با کمال میل به خواسته‏هاى استعمارگران تن مى‏دهند.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد جامعه شناسى.
2- colonialism.
3- فرهنگ علوم اجتماعى، ص 57.
4- همان.
5- على آقابخشى، ص 95.
6- New colony.
7- همان.
8- علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین، ص 94.
9- اسلام رودرروى انحطاط معاصر، ص 118.
10- همان، ص 119.
11- شاید تجزیه‏ى جهان اسلام، بخصوص کشورهاى عربى، با اشغال سرزمین فلسطین نیز بى‏ارتباط نباشد. اسرائیل، که به فرموده‏ى امام خمینى به عنوان یک غده‏ى سرطانى در منطقه است، در جهت برآورده شدن اهداف استعمارگران، امروزه در قلب جهان اسلام فعالیت مى‏کند و با کمال تأسف، دولت‏هاى اسلامى نیز در این میان، فلسطین را تنها گذاشته و به مرزهاى ساخته‏ى استعمارگران فکر مى‏کنند.
12- همان.
13- تاریخ معاصر ایران، ص 44.
14- همان.
15- افغانستان، اسلام و نوگرایى، ص 35.
16- ولایت فقیه، ص 16.
17- اسلام در دنیاى امروز، ص 32.
18- همان.
19- همان.
20- براى اطلاع بیشتر، ر. ک: همان، ص 49.
21- بعد اجتماعى اسلام، ص 204.
22- همان، ص 61.
23- اسلام رودرروى انحطاط معاصر، ص 131.
24- شاید بر اساس همین سیاست است که استادى منزلت اجتماعى بالاترى دارد که تحصیل کرده‏ى غرب باشد، و تحقیقى ارزشمند است که به شیوه‏ى غربى صورت گرفته باشد، و منابعى از اهمیت بالایى برخوردارند که به زبان غربى باشند.
25- همان.
26- ...www.mehr.
27- سید احمد خاتمى، کیهان فرهنگى، ص 3.
28- همان.
29- NGO = non governmental organization.
30- مشاهدات شخصى نگارنده در سال 1384 در افغانستان.
31- اشاعه‏ى فساد و فرهنگ پوچ‏گرایى - توطئه‏ى همیشه‏ى استعمار، ص 17.
32- همان، ص 16.
33- همان.
34- همان.
35- اسلام رودرروى انحطاط، ص 133.
36- تهاجم فرهنگى، ص 45، به نقل از: اسلام بر سر دوراهى.
37- همان، ص 43.
38- براى نمونه توجه کنید به کارى که آتاتورک در ترکیه انجام داد. وى اولا، حکومت مذهبى ترکیه را به یک حکومت غیر مذهبى تغییر داد. ثانیا، آداب و رسوم غربى را در ترکیه رواج داد و مردم را مجبور به پوشیدن لباس‏هاى اروپایى کرد. ثالثا، کتابت عربى را نیز به الفباى لاتین تبدیل نمود.
39- درباره‏ى فرهنگ وقف خوب است به این نکته توجه شود که در میان شیعیان و اهل سنت، تا حدى تفاوت وجود دارد؛ زیرا در جامعه‏ى شیعى، علما همواره با استعمارگران مبارزه کرده‏اند و استقلال خود را حفظ نموده‏اند، اما در جامعه‏ى سنى، وقتى استعمارگران بر اوقاف مسلمانان مسلط شدند، ساختارى را پى ریختند که نتیجه‏اش از بین رفتن موقوفات و وابستگى روحانیان بود.
40- استعمار در سرزمین‏هاى توحید، ص 179.
41- همان، ص 180.
42- همان، ص 178.
43- همان.
44- نگارنده خود در پاکستان در جاهاى گوناگون بر در و دیوار، شعارهایى را به این مضمون مشاهده کرده است: شیعه‏ى کافر، شیعه‏ى کافر، کسى که از غیر خدا مدد (کمک) بخواهد مشرک است. توسل به غیر خدا شرک است. زیارت عتبات و امثال آن شرک است.
45- www.persianarticle.
46- همان، ص 121.
47- ولایت فقیه، ص 4.
48- همان.
49- همان، ص 5.
50- اسلام رودرروى انحطاط معاصر، ص 221.
51- همان، ص 149.
52- تهاجم فرهنگى، ص 42.
53- ولایت فقیه، ص 12.
54- تاریخ جامع سینماى جهان، ص بیست و یک.
55- همان.
56- ر. ک. نظریه‏ى جامعه شناسى در دوران معاصر، ص 204.
57- «صنعت فرهنگى» اصطلاحى است که از سوى مکتب «فرانکفورت» در انتقاد از رسانه‏ها؛ مطرح شده که روساختار فرهنگى جامعه نوین را ساخته و پرداخته است. آن گونه که ریتزر بیان داشته است، صنعت فرهنگى تولید کننده‏ى فرهنگ توده‏اى است که فرهنگى جهت داده شده، غیر خودجوش، ساختگى و دروغین است و به صورت افکار بسته‏بندى شده توسط رسانه‏هاى همگانى وارد ذهن مردم مى‏شود. این فرهنگ در جهت ساکت کردن، سرکوبى و خرفت کردن توده‏هاى مردم عمل مى‏کند (نظریه‏ى جامعه شناسى در دوران معاصر، ص 261).




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط