چکیده
استعمارگران از آغاز استعمار تلاش کردهاند تا مسلمانان را زیر نفوذ خود قرار دهند و آنها را به خود وابسته نگه دارند. استعمارگران با شیوههاى گوناگون، تلاش کردهاند تا جلوى پیشرفت مسلمانان را به هر نحو ممکن بگیرند و هر از گاهى به بهانههاى گوناگون، براى غارت منابع کشورهاى اسلامى تاخت و تاز نموده، دست به چپاول و غارتگرى زدهاند. در شرایط کنونى، استعمار نو عمدتا از طریق رسانههاى جمعى و ترویج فساد تلاش دارد تا در کشورهاى اسلامى نفوذ کند و فرهنگ اسلامى را تخریب سازد.کلید واژهها: دگرگونى، تخریب، جهان اسلام و فرهنگ.
بررسى مفاهیم
الف. استعمار: (2) اصطلاح «استعمار» اشاره دارد به حالت زیردستى یا بندگى اجتماع، کشور یا ملتى که از لحاظ سیاسى، یا اقتصادى و یا فرهنگى زیر سلطهى اجتماعى یا ملت پیشرفتهاى است. (3)این اصطلاح از سوى واحدهاى ضعیفتر به کار برده مىشود تا هر گونه اقدامى را که از سوى واحدهاى ملى نیرومندتر علیه خواستهایشان به عمل مىآید، تبیین کند. (4)
سیاست مبتنى بر برده کردن، سودجویى از منابع طبیعى و بهرهکشى از مردم و کشورهایى که از نظر اقتصادى کم رشد هستند و ممانعت از پیشرفت فنى و اقتصادى و فرهنگى آنها براى تحکیم سلطهى سیاسى، نظامى و اقتصادى دولت استعمارگر است. به عبارت دیگر، استعمار جریانى است که از طریق آن، یک ملت قدرتمند،سلطهى اقتصادى، نظامى، سیاسى، و اجتماعى خود را بر یک جامعه یا ملت ضعیف اعمال مىکند. این جریان ممکن است همراه با نابودى بومیان جامعه یا بهرهکشى از آنان و یا به کمک و شرکت بخشى از افراد آن جامعه صورت گیرد. (5)
ب. استعمار نو: (6) این اصطلاح در دههى 1950 مصطلح شد و منظور از آن نوعى استعمار است که در لباس تازه و از طریق سلطه و کنترل اقتصادى و فرهنگى، همان اهداف استعمار قدیم (قرون 16 – 19) را پى مىگیرد. (7)
«استعمار» به نظر سید جمالالدین اسدآبادى، استعباد و برده ساختن آزادان و آزادگان و تخریب نزدیکتر است تا به عمران و آبادانى. (8)
استعمار فرانو و جهان اسلام
در دورهى استعمار، استعمارگران با نفوذ مستقیم خود در سه حوزهى مهم سیاسى، اقتصادى و فرهنگى فعالیت نمودند. البته فعالیت در این سه حوزه یکسان نبوده است، بلکه به نظر مىرسد در آغاز، حوزهى سیاسى نظامى و اقتصادى بیشتر برجسته بوده است، در حالى که در دوران استعمار نو و فرانو یعنى دوران به ظاهر استقلال کشورهاى اسلامى، استعمارگران بیشتر در جهت گسترش استعمار فرهنگى و سیاسى فعالیت مىکنند.الف. عرصهى سیاست
استعمار نو در بعد سیاسى، علاوه بر ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و به قدرت رساندن حاکمان وابسته، تلاش دارد تا کشورهاى اسلامى را تجزیه کند.در استعمار سیاسى، استعمارگران به جاى لشکرکشى، جنگ و خونریزى، تلاش مىکنند که با انجام توطئههایى، صحنهى سیاسى را در یک کشور به نفع خود تغییر دهند و براى این کار، استعمارگران نقشههاى گوناگونى را براى جهان اسلام طراحى نمودهاند که در ذیل، بدانها اشاره مىشود:
1. به قدرت رساندن غرب زدگان یا افراد خودى :
در این مرحله، استعمارگران عناصرى را از میان افراد خودشان برمىگزیند و با استفاده از نقاط ضعف آنان، در وجودشان ایجاد شیفتگى و وابستگى مىکنند و اگر بتوانند آنها را با دادن وعدههاى ریاست و حمایت، رسما مزدور خود مىسازند و بدین وسیله، به تدریج، بر ارکان حکومت و همهى شئون آن کشور تسلط پیدا مىکنند. این عناصر ممکن است افرادى را در سطح رئیس یک دولت تا سطوح پایینتر شامل گردد.2. مقابله با حکومتهاى مستقل :
استعمارگران نو گاه با بهانههاى گوناگون، علیه حکومتهاى مستقل فعالیت مىکنند. تبلیغات و برچسب زدن، تقویت مخالفان، ایجاد ناامنى، و تحریم اقتصادى از جمله فعالیتهاى سیاسى استعمارگران براى براندازى و تضعیف حکومتهاى مستقل است.استعمارگران با تسلط سیاسى خود اهداف اقتصادى نیز دارند و غالبا سلطهى سیاسى با سلطهى اقتصادى همراه است. براى این مورد، مىتوان نمونههاى زیادى را در کشورهاى اسلامى برشمرد که بیشتر حاکمان کشورهاى اسلامى به غرب وابستهاند و سیاستهاى کلانشان از سوى غرب به آنها القا مىشود.
3. تجزیهى دنیاى اسلام :
هدف اصلى استعمارگران از سلطه یافتن بر کشورهاى اسلامى این بود که دولت بزرگ عثمانى را به چندین قطعه پراکنده تقسیم نمایند. در اجراى سیاست پراکنده سازى و تجزیه طلبى، جهان اسلام بیشترین آسیب را دیده است. خط مشى مزبور چنان فراگیر بود که به گفتهى میرشفیق، نخستین گام در اجراى آن، جداسازى ترکیه و مستقل نمودن آن و سپس منفصل ساختن کشور ایران از موجودیت سراسرى مسلمانان بوده و آن گاه جدا کردن بخشهاى وسیعى از سرزمین مسلمانان در ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکستان و قزاقستان از امت اسلامى در دومین گام بود و در نهایت، قسمت اعظم سیاست استعمارى به کشورهاى عربى اختصاص یافت که آنها را به دهها دولت و حکومت تقسیم کردند. برخى تصور کردهاند که فلسفهى تجزیه و تقسیم کشورهاى عربى، به خاطر تضاد منافع فرانسه و انگلستان بوده که موجب گشته است تا هر یک بخشى از جهان عرب را به نفع خویش جدا و مستقل اعلام نمایند. اما میرشفیق در تحقیق خود مىنویسد: اگر اختلافات دو دولت مزبور (انگلستان و فرانسه) موجب تقسیم کشورهاى عربى گشته بود، مىبایست به دو یا سه بخش بیشتر تقسیم نگردد، در حالى که مشاهده مىکنیم منطقهاى که زیر سلطه یک دولت استعمارى قرار داشته به چندین بخش تقسیم شده است؛ مانند لبنان که از سوریه جدا شد، با اینکه هر دو کشور زیر نفوذ فرانسویان قرار داشت. (9)به هر صورت، امروز مشاهده مىکنیم که کشورهاى عربى از سوى استعمارگران به 22 دولت مستقل تقسیم و تجزیه شده است و به گفتهى میرشفیق، آنچه تاکنون به دست آمده همهى آن چیزى نبوده که استعمار خواستار آن بوده است؛ چه آن که فرانسه در نظر داشت سوریه را نیز به سه یا چهار دولت تقسیم کند و مراکش را به پنج دولت و جزیرةالعرب را به چند شیخنشین تجزیه کند که به دلایلى موفق به این کار نشد. (10)
یکى از نمونههاى ایدهآل که استعمارگران در نظر داشتند سایر کشورهاى اسلامى را مانند آن تجزیه و تکه تکه نمایند، شیخنشینهاى خلیج فارس هستند که یک جزیرهى کوچک یا بخش ناچیزى را به عنوان یک دولت مستقل اعلام نمودهاند. (11)
استعمارگران در جهان اسلام، به گونهاى سیاست تجزیه طلبى خویش را عملى ساختهاند که به قول میرشفیق، تا ابد اختلافات مرزى بین کشورهاى اسلامى، همچنان وسیلهاى در خدمت درگیرىها و جنگهاى مرزى باشد تا مصالح استعمارگران تأمین گردد. (12)
اگر نگاهى به نقشههاى جغرافیایى کنونى جهان اسلام بیندازیم به وضوح مشاهده مىکنیم که میان لبنان و سوریه و میان اردن و سعودى و میان مراکش و الجزایر و دو یمن جنوبى و شمالى و میان ترکیه و سوریه و میان ترکیه و عراق و بین ایران و عراق، ایران و پاکستان، ایران و افغانستان، و پاکستان و افغانستان اختلافات مرزى وجود دارند؛ چرا که این مرزها از سوى استعمارگران کشیده شدهاند. در کشورهاى مزبور، موضوعات مورد اختلاف به حدى است که در برخى موارد، یک کشور خواستار انضمام کشور دیگرى به خاک خویش بوده و معتقد است: کشور مزبور از سرزمین اصلى او تجزیه گشته است.
به هر روى، آنچه مسلم است اینکه مرزهایى را که استعمار در میان کشورهاى اسلامى کشیده است بدون در نظر گرفتن ملاحظات قومى و منافع کشورها بوده، بلکه قرار دادن مرزهاى کنونى به عنوان مرزهاى بینالمللى صرفا به خاطر این بوده که اولا، ملتهاى اسلام ارتباطشان با یکدیگر محدود گردد احساس تعلقشان با هم کم شود؛ و ثانیا اختلاف و درگیرى مرزى و ناامنى همواره بر سر مرزها وجود داشته باشد و کشورهاى اسلامى به نحوى همواره درگیر باشند.
مجتهدزاده، از محققان برجستهاى که تحقیقات ارزندهاى دربارهى مرزهاى استعمارى نموده است، مىنویسد: نمایندگان استعمارى بریتانیا در قرن نوزدهم و سرآغاز قرن بیستم سرزمینهایى را در این بخش از جهان (کشورهاى اسلامى) آن گونه میان قبیلهها و تیرههاى گوناگون تقسیم کردند که براى همیشه موضوع کشمکش و اختلاف میان این قبیلهها و تیرهها باشد. دیورانت، افسر استعمارى هند بریتانیا که در سال 1873 مرزهاى افغانستان و هند بریتانیا (پاکستان کنونى) را تعیین مىکرد، بخش مهمى از پشتونستان را، که میان مرزهاى کنونى افغانستان و رود سند واقع است، طى قراردادى با افغانستان، به هند بریتانیا (پاکستان کنونى) داد. در مقابل، سرهنگ هنرى مک ماهون، افسر استعمارى دیگر هند بریتانیا، که در سال 1903 تا 1905 مرزهاى ایران و هند بریتانیا (پاکستان کنونى) و مرزهاى ایران و افغانستان را تعیین مىکرد، بخشى از شمال بلوچستان خاورى (پاکستان کنونى) را به افغانستان بخشید. بدینسان، استعمار هند بریتانیا زمینهى جغرافیاى سیاسى را در آن بخش از جهان چنان چید که افغانستان و پاکستان براى همیشه درگیر اختلافات سرزمینى باشند؛ اختلافاتى که در دههى 1960 به اوج خود رسیده بود، ولى در نتیجهى میانجیگرى متوقف ماند. (13)
استعمار پیر انگلیس در مرز غربى افغانستان نیز خط مرزى را به گونهاى ترسیم نموده است که معضل مرزى همواره بین ایران و افغانستان وجود داشته باشد. مجتهدزاده در این باره مىنویسد: مرز میان ایران و افغانستان و اختلافات بر سر چگونگى تقسیم آب هیرمند و دیگر حقوق مربوط به این رودخانهى بینالمللى هنوز حل نشده (14) و این رودخانه به گونهاى همواره یک نقطهى اختلاف بین ایران و افغانستان بوده است. این یکى دیگر از سیاستهاى استعمارى غرب در کشورهاى اسلامى است.
مسلم است که خطهاى مرزى کشورهاى اسلامى ساختهى دست استعمارگران است و به هیچ وجه، منفعت کشورهاى اسلامى در نظر نبوده، بلکه این مرزهاى استعمارى غالبا تحمیلى و در جهت تأمین منافع خود استعمارگران بوده است. دربارهى تحمیلى بودن این مرزها، الیور روا، کارشناس مسائل سیاسى و اجتماعى در افغانستان، مىنویسد: خطوط مرزى افغانستان عملا توسط بریتانیایىها و با توافق روسها ترسیم شده بود. انگلیسىها عهدنامهى «گندمک» (مه 1879) و خط مرزى «دیورند» (1893) و روسها موافقتنامههاى 1888 آمو دریا و 1895 پامیر را به افغانستان تحمیل کردند. (15)
4. تبلیغ جدایى دین از سیاست :
یکى از اهدافى که استعمارگران در دوران استعمار از آن حمایت مىکردند و آن را در جهان اسلام تبلیغ و ترویج مىنمودند، عبارت بود از: «سکولاریزم» یا جدایى دین از سیاست. استعمارگران در این بعد، توفیقات زیادى داشتند و آن را در جهان اسلام به عنوان یک نظریهى مهم مطرح ساختند و بسیارى از متدینان را با خود همسو کردند.امام خمینى قدس سره با درک این واقعیت، در کتاب حکومت اسلامى خود، به این طرح استعمار اشاره نموده، مىنویسند: جدایى دیانت از سیاست تبلیغ استعمار است. (16)
پس از آن که در عصر حضور، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله الگوى بسیار موفقى از حکومت دارى در صدر اسلام ارائه دادند و تا حدى در زمان خلفا نیز آن الگو مد نظر بود، اما در عصر امپراتورى، بین رهبرى دینى و سیاسى فاصله ایجاد شد که این امر ضربهاى جبران ناپذیر بر حوزهى سیاست مسلمانان وارد آورد؛ چرا بین رهبرى سیاسى و رهبرى دینى در جهان اسلام جدایى انداخت. مرحوم مودودى در این باره مىنویسد: در عصر امپراتورى، رهبرى مسلمانان در مسائل اخلاقى و معنوى به عهدهى علما و فقها واگذار شد و زمام شئون سیاسى به دست حکام سپرده شد، در حالى که در گذشته چنین نبود. (17) از همین جا، شکافى بین دو رهبرى دینى و سیاسى پدید آمد و به تدریج، دامنهى آن گسترش یافت تا اینکه به جاى تعاون و همکارى، به قول مودودى، آتش جنگ در میان آنها شعلهور گردید و همواره حتى تا امروز این کشمکش ادامه دارد. (18)
اما در عصر استعمار، استعمارگران این سیاست را اتخاذ کردند که براى ادارهى کشورهاى اسلامى و نهادهاى گوناگون اجتماعى - به گفتهى مودودى - از فارغ التحصیلان مراکز تعلیمى استعمارى بهره جستند (19) استعمارگران براى رسیدن به اهداف پست خویش، پستهاى حساس جوامع مسلمانان را به دست عدهاى به ظاهر مسلمان که جز نامى از اسلام نداشتند، تحویل دادند. در نتیجه، چرخ امور اقتصاى با دست آنها بگردش درآمد. این سیاست ظالمانه در تمام کشورهاى اسلامى اعمال گردید، به گونهاى که اکنون نیز آثار شوم آن مشاهده مىشود. (20)
نظریهى «جدایى دین از سیاست» در میان مسلمانان طرف داران زیادى، حتى از متدینان پیدا کرد. برخى از علما تا آنجا پیش رفتند که سخن دربارهى تشکیل حکومت اسلامى را ناروا مىدانستند. به همین دلیل، در گذشته، به این امر زیاد توجه نمىکردند. اسفندیارى در این بارهى مىنویسد: اقامهى حکومت اسلامى در گذشته، چندان اهتمامى نمىشد و حتى برخى معتقد به حرمت تشکیل حکومت در عصر غیبت بودند. (21)
در عصر استقلال نیز استعمارگران هر چند در ظاهر، از کشورهاى اسلامى بیرون رانده شدند، اما عمالشان از تحصیل کردگان غرب براى پیشبرد مقاصد اربابان خود، سر از پا نمىشناسند و شبانه روز براى غربى شدن کشورهاى اسلامى فعالیت مىکنند. به قول مودودى با کمال تأسف، طبقهاى که در بیشتر ممالک اسلامى حاکمند، همواره مىکوشند قطار زندگى را در مسیرى که غیر مسیر اسلام است و با عواطف و احساسات مذهبى و عقاید دینى ملت مغایرت دارد، به حرکت درآورد. (22)
ب. عرصهى فرهنگ
استعمارگران نقش اسلام را در تمدن اسلامى به خوبى درک کرده و از یاد نبرده است. آنها به خوبى دریافتهاند که فرهنگ و شریعت اسلامى یگانه رمز وحدت بین ملتهاست و هر زمان لازم باشد علما و روشن فکران دینى با فرهنگ و شریعت اسلامى مىتوانند مردم را علیه استعمار بسیج نموده، نظام بیمار نهادهاى اجتماعى را ترمیم نمایند. غرب این مسئله را به خوبى دریافتهاند که اسلام راستین تمدن ساز است و همیشه مىتواند به عنوان یک قدرت در برابر غرب مطرح باشد. از این رو، تصمیم گرفته است تا اگر بتواند اسلام را از بین ببرد و اگر نتواند در جهت تحریف آن گامهاى مؤثرى بردارد. بدین روى، تلاش کرده است تا از طریق استعمار فرهنگى، فرهنگ اسلام را از جامعهى اسلامى بزداید و فرهنگ غرب را جایگزین آن کند. در این فرایند، نابودى اسلام و دور ساختن آن از قلمرو باور مردم و محو آن از تمدن و فرهنگ اسلام هدف اصلى است. مىتوان گفت: استعمارگران در صدد جنگ با اسلام و فرهنگ اسلامى برآمدهاند. تجزیهى جغرافیایى جهان اسلام، دامن زدن به اختلافات، به قدرت رساندن حاکمان لائیک و مستبد در کشورهاى اسلامى، و تجزیهى فرهنگى مقدمهاى براى این طرح بزرگ (از بین بردن فرهنگ اسلامى) است.استعمارگران براى اعمال این طرح، چند کار مهم در جهان اسلام انجام دادهاند که در ذیل، به صورت گذرا بدان اشاره مىشود:
1. ایجاد دگرگونى در باورها :
استعمارگران در این مرحله، تمام تلاش خود را بر این داشتند تا اندیشهى مسلمانان را دگرگون سازند. آنها ارزشهاى غربى را در کشورهاى اسلامى تبلیغ کردند و از دموکراسى، حقوق بشر، آزادى، مادى انگارى و مانند آن سخن به میان آوردند تا جهان بینى مسلمانان را دگرگون سازند. به عبارت دیگر، آنها دریافتهاند که براى دگرگونى در فرهنگ اسلامى، لازم است باورها و اندیشهها را دگرگون کنند؛ زیرا اگر باور انسان تغییر کند، رفتار او نیز تغییر مىنماید. آنها براى عملى کردن این کار، تلاش کردند تا طرز تفکر غربى را در جهان اسلام به عنوان الگو مطرح سازند. به گفتهى میرشفیق، استعمارگران تلاش مىکنند تا طرز تفکر. غربى در کشورهاى اسلامى نمونه و الگو شود و براى اندیشه و فرهنگ مردم و حداقل دولت مردان و صاحب نظران ملت، الگوهاى غربى پیش رو باشند و ارزشهاى غربى و اروپایى در پهنهى تمدن و فرهنگ، جایگزین ارزشهاى ارزندهى اسلامى شوند و اخلاق و آداب و رسوم و شکل ظاهرى زندگى در غذا خوردن، لباس پوشیدن، مسکن، آموزش و پرورش و مانند آن دچار دگرگونى کلى شده، و به سبک غربى درآیند. (23)2. دگرگونى در منزلت دانش آموختگان دینى :
استعمارگران نو تلاش کردهاند تا در جهان اسلام، دانش آموختگان دینى را ناکارآمد جلوه دهند و در مقابل، اهمیت را به دانش آموختگان غربى و آکادمیک دهند. میرشفیق در این باره مىنویسد: در مجامع و محافل رسمى، موقعیت علماى اسلام و تحصیل کردههاى مستعد را ندیده گرفتند و حتى کوشیدند تا آنان را در جامعه بىاهمیت جلوه دهند. این ترفند موذیانه از چند طریق پىگیرى مىگشت:الف. نجات بخشى فرهنگ غربى :
نسبت به شخصیت علمى و اجتماعى علماى اسلام سکوت مطلق اعمال مىشد و یا ارزشهاى فرهنگ غربى را در میان مردم به عنوان تنها معیار فضیلت و عظمت اجتماعى قلمداد مىنمودند تا بدین وسیله، افکار عمومى را از پیوستن به دانشمندان متعهد اسلامى منصرف سازند. (24)ب. به حاشیه راندن متدینان :
با یک سیاست گام به گام، استعمارگران تحصیل کردههاى متدین را از مراکز قضاوت و آموزش و پرورش دور ساختند و به جاى آنها، دانشجویان غربزدهاى را استخدام مىکنند که دستورالعملها و قوانین خاص غرب زدگى را به اجرا درآورند.ج. معیار قرار دادن غرب :
استعمارگران مبدأ و معیار دانش، پیشرفت و توسعه را خود قرار دادند و شاخصهاى پیشرفت، توسعه و دانش را خود معرفى کردند و کشورهاى جهان سوم و از جمله کشورهاى اسلامى را با آن مىسنجند تا پیشرفت، توسعه و دانش آنها را اندازه گیرى نمایند. در این میان، مسلمانان نیز آگاهانه یا ناآگاهانه تلاش کردهاند معیارهاى غربى را در خود به وجود آورند و به هر نحو شده به سبک غربى تحقیق کنند، طبق معیارهاى آنها برنامههاى درسىشان را تنظیم نمایند و روى هم رفته، در حوزهى علمى نیز ظواهر غربى را رعایت کنند.د. تلاش براى نفوذ در مراکز دینى :
استعمارگران کوششى پیگیر انجام دادهاند تا اوقاف اسلامى و مساجد را تحت نظر دولتهاى غربزده درآورند و حقوق ماهیانهى علما و طلاب علوم دینى را خود به دست بگیرند. البته در این زمینه، در حوزههاى شیعى توفیقى نداشتهاند، اما در حوزههاى اهل تسنن تا حد زیادى موفق بودهاند.ه. کم توجهى به مراکز دینى :
استعمارگران برنامهى آموزش مسائل اسلامى را در مدارس لغو کرده و دانشگاههاى بزرگ شیوههاى ذیل را پیش گرفتهاند: بىتوجهى به برنامهریزى و دروس دینى و اسلامى، از رسمیت انداختن دانشنامههاى دانشگاههاى اسلامى، تقویت دانشکدههایى که به سبک غربى اداره مىشدند، دادن امتیاز و موقعیت رشد به دانشجویانى که فارغ التحصیل دانشکدههاى غربى یا به سبک غربى بودند. (25)و. تهى سازى منابع اسلامى :
یکى از کارهاى مهم استعمار در عصر استعمارگرى، در کنار دگرگونى نظام آموزشى، تهى کردن جامعهى اسلامى از فرهنگ اسلامى بوده است؛ مثلا، کتابخانهها، که مراکز تولید اندیشه و فکرند، از کتابهاى اسلامى خالى کرده و در مقابل، از کتابهاى غربى پر کردهاند. براى نمونه، اوکر آدامز، وزیر فرهنگ سیرالئون، در دیدار خود در تاریخ 19 فروردین 1386 با مشاور فرهنگى رئیس جمهور ایران و رئیس سازمان اسناد و کتابخانهى ملى ایران، بیان داشت: استعمار چند صد ساله کشورهاى افریقایى توسط کشورهاى غربى عامل اصلى مشکلات اقتصادى و فرهنگى قارهى افریقا بوده است. وى در این دیدار، همچنین افزود: متأسفانه کتابخانههاى افریقا به عنوان مهمترین مراکز تولید اندیشه، از کتابهاى مفید و همخوان با فرهنگ اسلامى و شرقى خالى مانده و این خود یکى از بزرگترین بلاهایى است که در طول دوران سیاه استعمار بر سر مردم افریقا آمده.(26)3. ترویج فرهنگ ابتذال و فساد :
استعمارگران براى ترویج فساد، برنامههاى متنوعى را در نظر گرفتهاند و بودجههاى کلانى براى آن اختصاص دادهاند. عمدهترین کارهایى که آنان در این زمینه انجام مىدهند، عبارتند از:الف. تبلیغ رسانهاى :
غرب با تبلیغ فرهنگ خود، در صدد است با استفاده از ابزارهاى گوناگونى همچون رادیو، تلویزیون، برنامههاى ماهوارهاى، پایگاههاى مبتذل اینترنتى، لوحهاى فشردهى ضد اخلاقى، روزنامه و سایر رسانههاى جمعى، زمینهى فساد و گناه را در جامعه فراهم سازد که نتیجهى آن تهى کردن جامعهى اسلامى از معنویت و فرهنگ اسلامى است.ب. هدف قرار دادن نیروى فعال جامعه :
استعمارگران براى اینکه فرهنگ اسلام را در کشورهاى اسلامى از بین ببرند، ترویج فساد و فحشا را نزدیکترین و کمخرجترین راه تشخیص داده و براى اعمال اهداف خود، نیروى فعال جامعه (جوانان) را هدف گرفته و بودجههاى کلانى را براى این کار اختصاص دادهاند.سید احمد خاتمى دربارهى برنامهى استعمارگران به منظور ترویج فساد در جامعهى اسلامى چنین بیان داشت: در دى ماه سال 1383 در همایشى که در دانشگاه «تل آویو» برگزار شد، عنوان گردید که یکى از راههاى مبارزه با انقلاب اسلامى گسترش بىحجابى و بىبندوبارى در جامعه است. (27)
ج. توزیع و ترویج مشروبات الکلى :
بررسىهاى نیروى انتظامى حاکى از این است که مشروبات الکلى بیمه شده وارد کشور مىشود. به بیان دیگر، اگر سر دستهى چنین باندى بتواند مشروبات خود را در داخل کشور به فروش برساند به پول هنگفتى دست خواهد یافت و اگر هم توسط پلیس ضبط شود، هیچ گونه زیان مالى متحمل نخواهد شد. جالب است بدانید پنج میلیون لیتر مشروبات الکلى آن هم فقط ده روز پس از تولید آن، توسط پلیس کشف مىشود. (28) روشن است که مشروبات الکلى، فسادهاى اجتماعى زیادى به دنبال مىآورد.د. فعالیت سازمانهاى غیر دولتى در کشورهاى اسلامى :
امروزه ما در کشورهاى اسلامى، به وضوح شاهد کانونها و سازمانهاى غیر دولتى (29)هستیم که به ظاهر، خدمات انسان دوستانه انجام مىدهند؛ اما در واقع، با فرهنگ اسلامى مبارزه مىکنند. نمونهى این سازمانهاى غیر دولتى را در افغانستان فراوان مىتوان دید که بیش از دهها سازمان به نامهاى گوناگون در افغانستان در ظاهر، مشغول خدمت و در واقع، مشغول ترویج فرهنگ غربى هستند. (30)استعمارگران تجربهى موفق خود در آندلس (اسپانیا) را، روزگارى کانون علم و دانش مسلمانان بود، آزمودند. آنان این کشور اسلامى را از طریق اشاعهى فحشا فتح کردند. یکى از نویسندگان در این باره مىنویسد: مهمترین قسمت طرح استعمار براى فتح اندلس، اشاعهى فساد و شراب خوارى در بین جوانان مسلمان به منظور آماده کردن زمینهى لازم براى فاصله گرفتن آنان از واقعیتهاى موجود و دورى از اسلام و فرهنگ و ارزشهاى متعالى آن و در نتیجه، شکست همه جانبهى قدرت اسلام در اندلس بود. آنان براى نابود کردن حکومت اسلامى در اسپانیا، به دختران اروپایى مأموریت دادند جوانان مسلمان آن سرزمین را از جادهى عفاف و پاکى خارج نمایند و در مهلکهى شهوت و گناه و فساد بیفکنند. دختران با این کار خود، جوانان را شهوت پرست به بار آوردند. (31) استعمارگران براى ترویج بیشتر فساد، چند کار دیگر نیز انجام دادند تا آندلس را نابود ساختند:
ه. بازگشایى مدارس مجانى :
امروزه این نوع مدارس و دانشگاهها در جهان اسلام فراوانند؛ مدارسى که دختر و پسر در کنار هم تحصیل مىکنند و به فعالیتهاى آموزشى، اقتصادى و اجتماعى مشغولند. (32)و. ایجاد تفرجگاهها :
مراکزى دایر کردند که در آنها زنان زیباروى اروپایى تلاش مىکردند جوانان مسلمان را در دام شهوت و گناه اسیر کنند. (33)ز. توزیع شراب در میان مسلمانان :
امروزه نه تنها شراب، بلکه قرصهاى روان گردان و انواع مواد مخدر با قیمت بسیار ناچیز در جهان اسلام میان جوانان توزیع و پخش مىشوند. اینها کرامت انسانى را از بین مىبرند و بدین وسیله، به فساد اخلاقى، بیمارىهاى واگیردار و ناهنجارىهاى اجتماعى نیز دامن مىزنند. (34)امروزه ما در کشورهاى اسلامى شاهد همین نوع مبارزه از سوى استعمار نو هستیم که با ترویج فساد و بىبندوبارى مىخواهد جهان اسلام را فتح نماید. در نتیجهى این طرح، امروز ما شاهدیم که در کشورهاى اسلامى، آموزش تربیت محور، خدمت محور، خدا محور و انسانساز جاى خود را به آموزش کار محور، انسان محور و دنیا محور داده است. امروزه متأسفانه رشتههاى اسلامى و دینى، حتى در میان مسلمانان، از جایگاه نازلترى برخوردار است و حتى در میان متدینان هم از دانشکدههاى علوم اسلامى استقبال زیادى نمىشود.
ح. طرد هنجارها و قوانین اسلامى از میان مسلمانان :
یکى از شیوههاى استعمارى در بخش فرهنگى این است که آنها تلاش مىکنند تا قوانین اسلامى و هنجارهاى برگرفته شده از آن را از جوامع اسلامى بزدایند. میرشفیق در این باره مىنویسد: شریعت اسلامى را از قلمرو جامعهى اسلامى طرد کردند و به تدریج، روابط داخلى و زندگى شخصى افراد را نیز از مدار اسلام دور ساختند. (35)همهى این کارها براى این بوده است که اسلام را از صحنهى زندگى مردم بر کنار نمایند؛ زیرا استعمارگران درک کرده بودند که اسلام تنها محور وحدت جهان اسلام و زیر ساز تمدن، فرهنگ، آداب و رسوم و هنجارهاى رفتارى مسلمانان است و در سایهى چنین دینى است که مسلمانان رفتار اجتماعى خود را تنظیم نموده، سیاست، روابط اجتماعى و اقتصادى خود را بر اساس آن سامان مىدهند، و یگانه محرک جنبشهاى اسلامى و آزادى خواه در برابر رفتارهاى خودسرانه و افسار گسیختهى استعمارگران همین اسلام است. از این رو، براى ادامهى استعمارگرى لازم دیدهاند اسلام را از صحنهى اجتماعى و دنیوى جهان اسلام بیرون برانند.
در میان شیوههاى استعمارى و سلطهگرى، آنچه از همه خطرناکتر و در عین حال، مخفىتر است همین سلطهى فرهنگى است. خطرى که در این زمینه جبههى اسلامى ما را تهدید مىکند، گستردگى جبههى تهاجم، پیچیدگى آن و صدماتى است که از نظر معنوى به روح آن وارد مىکند و افکار، عقاید و ارزشها را در درون به نابودى مىکشد و حیات معنوى را مختل مىسازد.
اسپنسر، فیلسوف معروف انگلیسى، مىگوید:
اخلاق و آداب و زبان و تمدن خودتان را به اقوام و مستملکات خود بیاموزید و آنان را به حال خودشان واگذارید که همیشه از آن شما خواهند بود! (36)
معناى این سخن آن است که بدون تردید، تسلط فرهنگى پیشدرآمد سلطهى دائمى است. پس مىتوان نتیجه گرفت که به هر میزان که یک جمعیت یا حکومت در میان فرهنگ یک ملت نفوذ پیدا کند، به همان اندازه، سلطهى خود را بر آنان بیمه کرده و توان خود را در استثمار و بهرهکشى از آنها بالا برده است. این تجربهاى است که دولتهاى استعمارگر غربى به خوبى آن را آموختهاند و به نتایج مؤثر آن دست یافتهاند.
امروز دشمنان اسلام و بشریت براى انجام مقصود خویش، با استفاده از همهى ابزارها و شیوهها و با به کارگیرى برترین فنآورىها و جدیدترین روشهاى علمى، جبههاى را که به وسعت قلبهاى معتقد و سالم و دین باور در سراسر جهان اسلام، مورد هجوم ناجوان مردانهى خویش قرار دادهاند. در تهاجم فرهنگى، دیگر مسئلهى آمدن بیگانه به داخل یک خاک مطرح نیست، بلکه سخن از بیگانه شدن از خویش، و از درون پوسیدن است؛ زیرا وقتى فرهنگ جامعهى اسلامى با فرهنگ غربى همساز گردد، دیگر روح اسلام از بین رفته است و مسلمانان خود با میل و رغبت،حاضرند در خدمت غرب باشند.
امام خمینى قدس سره مىفرمودند:
ما از حصر اقتصادى نمىترسیم، ما از دخالت نظامى نمىترسیم، آن چیزى که ما را مىترساند وابستگى فرهنگى است. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مىگیرد و ساده اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آنها امکان پذیر است... بىجهت و منباب اتفاق نیست که هدف اصلى استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است. (37)
اینجاست که با توجه به ظرافت و اهمیت موضوع و با عنایت به گسترهى جبههى تهاجم و ارقام کلانى که از سوى دشمنان اسلام در زمینهى اخیر سرمایه گذارى شده، مىتوان به میزان هشیارى لازم و تلاش بىوقفه و همه جانبه در جلوگیرى از آلودگىهاى حاصل شده از سم پاشىهاى آنان پى برد. اگر چه متأسفانه تاکنون دربارهى استعمار فرهنگى، از نظر مبانى فکرى و نظرى، در جهان اسلام کار علمى و تحقیقى انجام نشده است، اما غرب بودجهى کلانى را براى تهاجم فرهنگى در جهان اسلام اختصاص داده است. روشن است که امروزه تفکیک مرزهاى استعمار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى بسیار دشوار گردیده است و سیطره در یک بعد، سیطره در سایر ابعاد را نیز لازم دارد. به عبارت دیگر، تسلط فرهنگى مستلزم تسلط سیاسى و اقتصادى نیز هست و بعکس.
4. وضع قوانین غربى :
استعمارگران براى ایجاد اختلاف در کشورهاى اسلامى در حصار مرزهاى خودساختهشان، براى دولتهاى دست نشاندهى خود، قانونهاى جداگانهاى وضع کردهاند که این قوانین با هویت و فرهنگ اسلامى مغایرت داشته و در نتیجه، این قوانین، ملت یک پارچهى اسلام را از همدیگر جدا کردهاند.5. ترویج نمادهاى غیر اسلامى :
استعمارگران نمادهاى اسلامى را، که حاکى از همبستگى اجتماعى بوده از بین بردهاند و نمادهاى جدیدى براى مسلمانان معرفى کردهاند. اگر در گذشته نمادهاى واحد اسلامى مىتوانستند در میان امت اسلامى وحدت و انسجام و وفاق اجتماعى را به نمایش بگذارند، پس از این، نمادهاى مشترک اسلامى تحت الشعاع قرار مىگیرند و تجزیهى فرهنگى از اینجا شروع مىشود؛ زیرا پرچمها دیگر نماد اسلامى محسوب نمىشوند و به تعداد کشورهاى اسلامى پرچم وجود دارد. سرودهاى ملى نیز در کشورهاى اسلامى هر جا ساز خود را مىنوازد.6. مقابله با زبان عربى و ترویج زبانهاى بیگانه :
زبان عربى، که زبان اسلام است، دیگر در کشورهاى اسلامى جایگاه گذشته و شایستهى خود را ندارد (38) و استعمار کارى کرده است که زبان خود، زبان بینالمللى محسوب شود. اکنون مسلمانان تلاش مىکنند تا زبان انگلیسى و فرانسوى بیاموزند و دانستن زبانهاى استعمارى نشانهاى از منزلت بالاى اجتماعى محسوب مىگردد. روشن است که یادگیرى زبان انگلیسى همراه با یادگیرى فرهنگ غربى نیز هست و بدین وسیله، مسلمانان با فرهنگ بیگانه آشنا مىشوند، و از آن، چه بسا متأثر نیز مىگردند.7. تغییر الگوى پوشش اسلامى :
لباسهاى بلند و حجاب کامل از ویژگىهاى پوشش اسلامى بوده که استعمارگران در این زمینه نیز تلاش کردهاند تا از یک سو، همرنگى در پوشش مسلمانان را از بین ببرند، و از سوى دیگر، با پوشش نیمه عریان غربى، زمینهى بىبندوبارى را در کشورهاى اسلامى فراهم سازند. از این رو، عمال استعمارگر در کشورهایى مانند ترکیه، ایران و افغانستان جشن کشف حجاب گرفتند و به تدریج، لباس اسلامى جاى خود را به لباس غربى داد، به گونهاى که اگر در آغاز، لباس غربى )کت و شلوار( با اعتراض متدینان مواجه گردید و دربارهى نماز خواندن با آن تشکیک مىشود و پوشیدن آن را به عنوان »تشبه به کفار« حرام مىدانستند، اکنون همین لباس، لباس رسمى برخى کشورهاى اسلامى گردیده است و به آن افتخار مىکنند. جالبتر از آن اینکه اخیرا برخى از رسانههاى جمعى تبلیغ کردند که بر اثر تحقیقات انجام شده، به دست آمده است که کت و شلوار یک لباس بومى کشورهاى اسلامى است.8. تغییر الگوى ساختمان سازى :
دربارهى سبک خانهها نیز قضیه به همان منوال است که در مورد پوشش اسلامى بیان شد. امروزه حتى متدینان خانههاى سنتى و با سبک معمارى اسلامى خود را ویران نموده، تلاش مىکنند معمارى غربى را جایگزین آن نمایند. آشپزخانههاى بىدر و دیوار یکى از ویژگىهاى ساختمانهاى غربى است که خود تبعات منفى از لحاظ فرهنگى دارد.9. تخریب فرهنگ وقف : (39)
یکى از کارهایى که استعمار انجام داده و تأثیرى منفى بر فرهنگ امت اسلامى گذاشته تخریب فرهنگ «وقف» در کشورهاى اسلامى است. از این طریق، استعمارگران زیربناى کجى را در نظام وقف کار گذاشتند که نتیجهاش منجر به تخریب و ویرانى موقوفات و فرهنگ وقف و از بین رفتن میراث ارزشمند فرهنگى جهان اسلام شد. صواف، از دانشمندان عربى، در این باره مىنویسد:استعمارگر غاصب مسئولیت اوقاف مسلمانان را به این انگلیسى حیلهگر [مستر کوک که از سوى انگلیس در عراق مسئولیت اوقاف را به عهده داشت] سپرده بود تا اساسنامههاى مخرب و ویران کنندهاى در این مؤسسه به وجود آورد و آن را از وظیفهى خطیر و اسلامى خود باز دارد، قلمرو مزبور را به جانبى سوق دهد که استعمار مىخواهد، تا اینکه در سایهى کوششهاى این حیلهگر و سایر یارانش، قلمرو اوقاف به ادارهى مردهها تبدیل شد. (40)
از بین بردن وقف، تبعات منفى فراوانى داشته که از منظر یک عالم اجتماعى، بسیار مهم است. برخى از این تبعات در ذیل بیان مىگردد:
الف. به خطر افتادن استقلال نهاد روحانیت :
با از بین رفتن موقوفات، استقلال روحانیان نیز از بین رفت و علما در کشورهاى اسلامى، به نحوى به دولتها وابسته گردیدند، بخصوص آن که دولت معاش آنها را در نظر گرفته بود. این امر موجب شد روحانیان استقلال خود را از دست بدهند و در جهت سیاستهاى دولت سخن بگویند. پس از این، شاهد افزایش علماى دربارى بودهایم، اگر چه علماى زیادى بودهاند که با حفظ استقلال خود، همواره سخن حق را در هر شرایطى بیان داشتهاند.ب. از بین رفتن عزت نفس :
عزت نفس علما به شدت آسیب دید؛ زیرا تا وقتى موقوفات در اختیار علما بود، مایحتاج نهاد روحانیت از این طریق تأمین مىشد، اما پس از آن که موقوفات از بین رفت، دیگر روحانیان مجبور بودند یا به دربار چشم بدوزند و یا به زکات و هدایاى مردم.ج. از بین رفتن اقتدار و منزلت اجتماعى :
تا زمانى که موقوفات در اختیار علما بود، آنها مىتوانستند به مردم و در کارهاى خیر کمک کنند و از این طریق، منزلت، موقعیت و اقتدار اجتماعى براى خود کسب نمایند؛ اما با از بین رفتن موقوفات، به اقتدار علما به شدت آسیب وارد شد.د. تضعیف مراکز مذهبى و دینى :
هر چند مردم مسلمان که باور عمیقى به اسلام داشتند، نگذاشتند مدارس مذهبى، مکاتب، مساجد و سایر مراکز دینى کاملا تعطیل شوند و به نحوى این مراکز با کمکهاى مردم اداره مىشدند، اما به هر حال، چون منبع مهم تأمین کنندهى این مراکز، که همان موقوفات بود، از بین رفت، اثرى منفى بر مراکز دینى گذاشت.ه. از بین رفتن میراث فرهنگى :
موقوفات اسلامى، که در کشورهاى اسلامى از قدمت زیادى برخوردار بودند و هر کدام میراث ارزشمندى به شمار مىآمدند که یادگارى از دوران پیشرفت مسلمانان بودند، با توطئهى استعمارگران از بین رفتند. صواف در این باره مىنویسد:نتیجهى چنین توطئهاى [سپردن مسئولیت موقوفات به دست نمایندگان استعمار] این بود که املاک اوقاف رو به ویرانى رفت و زمینها و باغات آن بایر ماند، خانهها و ساختمانهایش ویران گردید، مساجد و مدارسش از بین رفت، کتابهاى نفیس، که ارزش آنها از طلاى هموزن خود هم بیشتر بود، و همچنین کتابخانههاى متراکم، که همه پر از کتب اسلامى بود، به غارت و سرقت رفت. (41)
وى در جاى دیگر، برخى دیگر از تبعات منفى تخریب موقوفات را چنین بیان داشته است:
قلمرو اوقاف به ادارهى مردهها تبدیل شد. دیگر مرکز اوقاف نه دانش را بهره مىداد و نه دانشمندى را تربیت مىکرد، نه هادیانى برمىانگیخت و نه مبلغى به سرزمینها اعزام مىکرد، نه مسجدى مىساخت و نه به مسجدى مىرسید. (42)
صواف در ادامه، از سرنوشت یکسان موقوفات در تمام جهان اسلام خبر داده، مىنویسد:
آنچه انسان را به تعجب وامىدارد این است که اکثر اوقاف کشورهاى مسلمان و قوانین آن به همین سرنوشت مبتلا هستند، قوانینى که اوقاف کشورهاى اسلامى را اداره مىکند همهى آنها عوامل تخریب اوقاف و نابودى تعالیم دین است و وسیلهاى براى مبارزه با ثمربخشى و پیشرفت دین و رجال دینى به شمار مىروند. این تعجب موقعى برطرف مىشود که بدانیم محرک این خرابکارىها در همهى کشورهاى مسلمان، یکى است و آن هم استعمار خائن. (43)
ج. عرصهى مذهب
1. ترویج اختلافات مذهبى :
هر چند پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله در میان مسلمانان شکاف ایجاد شد و دو تفکر طرفدار نصب و عدم نصب خلیفه به وجود آمد، اما در دورهى استعمار، از سوى استعمارگران، به اختلافات بین شیعه و سنى بیشتر دامن زده شد و آنان از یک سو، مسئلهى اختلاف شیعه و سنى را مطرح کردند، و از سوى دیگر، آیین وهابیت را در جهان اسلام به وجود آوردند که هدف اساسى این آیین نو بنیاد، ضدیت با مذاهب اسلامى و بخصوص شیعیان است. عملکرد آن در جهان اسلام، بهترین شاهد براى این مدعاست. آنها شیعیان را حتى مسلمان نمىدانند، بلکه طبق اعتقاداتشان شیعیان یا کافرند و یا دست کم مشرک! شعارهایى که آنها بر درها مىنویسند، نیز کتابهایى که در این زمینه نوشتهاند مدعاى مزبور را به خوبى اثبات مىکند. (44)امروز ما در عراق و در سایر کشورهاى اسلامى، شاهد دستهاى پنهان استعمارگران براى ایجاد اختلاف مذهبى هستیم، و در گذشتهى نه چندان دور، شاهد پدیدهى «طالبان» و وهابیت از مذاهب و گروههاى ساختهى دست استعمار نو در کشورهاى اسلامى بودیم که اولین هدف آنها مخالفت و ضدیت با سایر مذاهب اسلامى است.
در قرون اخیر، استعمارگران نو براى ایجاد اختلاف و دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنى، از یک سو، و ایجاد برخى مذاهب و گروههاى نو بنیاد از سوى دیگر، تلاش کردهاند تا آتش اختلاف را بین مسلمانان شعلهور نمایند. بىشک، استعمار در به وجود آوردن وهابیت نقش فعالى ایفا کرده و براى «طالبان» نیز سرمایه گذارى نموده و تبلیغات فراوانى نیز علیه انقلاب ایران داشته است و همواره تلاش مىکند تا به هر نحو، جلوى این الگوى موفق را در جهان اسلام بگیرد. یکى از حربههایى که استعمار از آن براى موهن جلوه دادن این انقلاب در جهان از آن استفاد مىکند شیعه بودن این نظام است.
در این باره، بجاست به بخشى از گزارش مؤسسه «کارنگى» نیویورک دربارهى معرفى اسلام، گذشته و آیندهى آن و نقش اسلام در جهان تحت عنوان گزارش رئیس مؤسسهى وارتان گریگوریان توجه نمایید: در این گزارش آمده است: آیة الله خمینى انقلاب اسلامى را رهبرى کرد و رژیمى اسلامى بر سر کار آورد. عربستان از سوى دیگر، رهبرى جریانى را بر عهده داشت که سعى مىکرد جلوى موج انقلاب ایران را بگیرد، و چون مىخواست مانع بسط الگوى شیعى به عنوان کشورى اسلامى شود، سعى کرد اسلام خود را، که ترکیبى از اسلام وهابى و سکولاریسم پادشاهى بود، به کشورهاى اسلامى صادر کند که البته این کار همراه با کمکهاى سخاوتمندانه به گروههاى اسلامگرا، مدارس اسلامى و مذهبى در پاکستان، و آسیاى مرکزى بود. سعودىها با این کار، هم حمایت و وجههى داخلى کسب مىکردند و هم کشورهاى سکولار اسلامى و امریکا از آنها پشتیبانى مىکردند. (45) البته نویسنده در پایان، خود به تغییر استراتژى عربستان نیز اشاره مىکند که پس از حملهى روسها در افغانستان، دو کشور ایران و عربستان همکارىهایى نیز با هم داشتهاند.
طى سالهاى اخیر، مقامات سیاسى - نظامى امریکا در جریان سفرهاى زنجیرهاى به کشورهاى عربى و اسلامى، سعى کردهاند به عمد، موضوع شیعه - سنى دامن بزنند و کشورهاى عرب را به جانبدارى از یک طرف تشویق کنند. تقریبا بدون استثنا، تمامى مقامات امریکایى در سفرهاى خود، ایران و شیعه را عمدهترین خطر براى کشورهاى عربى قلمداد کردهاند و ضمن بازگو کردن خواستههاى خود از زبان مقامات کشورهاى مورد نظر، دیدگاههاى انعکاسى را به عنوان اظهار نگرانى همین کشورها دربارهى خطرات شیعه براى اهل سنت فهرست نمودهاند. براى مثال، دعاى تلاش ایران براى ایجاد »هلال شیعى« براى نخستین بار، توسط عبدالله دوم پادشاه اردن، و دقیقا پس از دیدار با مقامات امریکایى عنوان شد که نشان مىداد آنها در تحریک پادشاه جوان و تازه کار اردن موفق بودهاند. پىگیرى همین شبهه موجب شد حتى سعود الفیصل، وزیر خارجهى عربستان، هم بعدا با جملات تقریبا مشابهى از همین موضع اظهار نگرانى کند.
2. برجسته کردن هویت نژادى و تضعیف هویت دینى :
استعمارگران تلاش کردهاند تا هویت اسلامى مسلمانان را در کشورهاى اسلامى کم رنگ جلوه دهند و براى مسلمانان، هویت نژادى، قومى و زبانى را برجسته سازند. در این زمینه، مىتوان از شعارهایى همچون «پان ترکیسم، پان عربیسم، پان ایرانیسم» و مسئلهى عرب و عجم و امثال آن یاد نمود.3. رواج الگوهاى رفتارى غربى و مقابله با اخوت اسلامى :
استعمارگران همچنین در هر کشورى یک نظام نوبنیاد با شیوههاى غربى برپا ساختهاند که به گفتهى میرشفیق، با مرور زمان، احساس برادرى و اخوت اسلامى با دیگر برادران اسلامى را در سایر کشورها از دست بدهند. براى هر کشورى، قوانین مخصوص به آن وضع شده است و به هر ملتى شخصیت دومى که تنها در سایهى یک موجودیت سیاسى مجزا از کل جهان اسلام قابل دوام است، داده شده. اقتصاد و نظامهاى مربوط به آن بر محور دولت مستقل و تجزیه شده پایه ریزى گشت و اندیشه و تفکر و فرهنگ را در محدودهى یک ملت کوچک مرزبندى نمودند و بدین روى، روح جدایى از امت یک پارچه و متحد اسلامى، چنان در ملل کوچک هر کشورى ریشه دوانید که هر قومى در داخل یکى از قسمتهاى تجزیه شده، تاریخ مبارزات خویش با استعمار را جداى از نبرد دیگر ملتها، به رشتهى تدوین درآورد و از این رهگذر، احزاب سیاسى، روزنامهها، رهبرىها و جنبشهاى اجتماعى، شکل تجزیه شده به خود گرفتند و فاجعهى تجزیه تا ژرفناى ملت اسلامى ریشه دوانید. (46)4. وارونه معرفى کردن اسلام :
یکى از شیوههایى که استعمار نو براى جهان اسلام طراحى کرده و از آن تبلیغ نموده، اسلام استعمارى بوده است. آنها براى رسیدن به مطامع استعمارى خود، لازم دیدند تا اسلام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى را کنار بگذارند و صرفا اسلام عبادى و جنبهى عبادى اسلام را برجسته سازند و علیه اسلام راستین، که مانع منافع آنهاست، تبلیغ نمایند. امام خمینى قدس سره مىفرمایند:استعمارگران با وسایل مختلف، علیه اسلام تبلیغ کردند...، به طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شدهاند. (47)
استعمارگران تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست... و راجع به زندگى و ادارهى جامعه چیزى ندارد. (48)
امام خمینى قدس سره معتقد بودند: امروزه میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مىشود تفاوت وجود دارد. براى اثبات این مدعا، ایشان اذهان را به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث با رسالههاى عملیه هست توجه مىدارند:
قرآن و کتابهاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رسالههاى عملیه، که مراجع آن را مىنویسند، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مىتواند داشته باشد، بکلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث، که حدود 50 کتاب (فصل یا باب) است سه - چهار کتاب (فصل) مربوط به عبادت و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است. (49)
د. عرصهى اقتصاد
یکى دیگر از انواع استعمار، سلطهى اقتصادى است. در این شیوه، استعمارگران کوشش مىکنند اقتصاد مسلمانها را تحت کنترل خود درآورند تا از یک سو، فعالیتهاى اقتصادى جهان اسلام را به انحرافى و وابستگى سوق دهند، و از سوى دیگر، از منابع زیرزمینى و معادن آنها به نفع خویش بهرهبردارى کنند و در نتیجه، کشورهاى اسلامى را همیشه وابسته به خود نگه دارند. همچنین از این راه مىکوشید مانع خودکفایى مسلمانان شوند و نگذارند آنها صاحب صنعت و فنآورى گردند. براى این کار، استعمارگران چند گام برداشتند که عبارتند از:1. تخریب بنیادهاى اقتصاد اسلامى :
در گام نخست - به گفتهى میرشفیق - تلاش کردند پایهها و بنیادهاى اقتصاد مستقل و خودکفاى امت اسلامى را تخریب کنند. استعمار صنایع سنتى جوامع اسلامى را در هم شکستند تا بازار را براى جذب و فروش کالاها و فرآوردههاى خود آماده سازد. کشاورزى و تولید حیوانى و دام دارى را ویران ساختند تا خودکفایى را نابود و کشور را به مزرعهاى براى تولید یکى دو نوع فرآوردهى کشاورزى مورد نیاز استعمار تبدیل کند. (50)2. سیاست وابستگى اقتصادى کشورهاى اسلامى به اقتصاد غربى :
در گام دوم، پس از تخریب بنیادهاى اقتصادى در جهان اسلام، کشورهاى اسلامى را به خط وابستگى کامل اقتصادى به غرب وارد ساختند. این امر موجب شد تا جهان اسلام به صورت یک بازار مصرف کنندهى کالاهاى خارجى درآید. آنان مواد خام اولیه و محصولات کشاورزى مسلمانان را، که به صورت اقتصاد تک محصولى اداره مىشد، به نازلترین قیمت خریدارى مىکنند و فرآوردههاى صنعتى خویش را به گرانترین قیمت بر کشورهاى اسلامى مىفروشند. (51)3. تحقیر صنایع داخلى و ارج نهادن به صنایع غربى :
استعمارگران براى اینکه طرح اقتصادى خود را به خوبى پیش ببرند، همهى صنایع داخلى را کوچک شمردند و آنها بىکیفیت و عقب مانده معرفى کردند و در مقابل، از صنایع خود به بهترین وجه تبلیغ کردند و آنها را نشانهى پیشرفت و تجدد دانستند. با این گونه تبلیغات از سوى استعمارگران، مسلمانان باور کردند که جنس برتر و مرغوب خارجى است و با خریدن اجناس خارجى، به عقب ماندگى و وابستگى خود بیشتر کمک کردند و نادانسته آب به آسیاب دشمن ریختند.4. تغییر الگوى مصرف :
استعمارگران براى اینکه اقتصاد جهان اسلام را از بین ببرند، با تبلیغات خود، الگوى مصرف را در میان مسلمانان متناسب با منافع و تولیدات کالاهاى خود تغییر دادند. از سوى دیگر، - به قول استاد مصباح - به وسیلهى تبلیغات و برنامهریزى، روحیهى مصرفگرایى را در جامعهى مسلمانان تقویت کردند. آن گاه با پرداخت یارانههاى کلان و صدور کالاهاى ارزان به کشورهاى مورد نظر، کارخانههاى داخلى کشورها را به ورشکستگى کشاندند و با هر توطئهاى، از پیشرفت صنایع آنها جلوگیرى کردند تا بازار مسلمانها را در انحصار کالاهاى خود درآورند تا سرانجام، بتوانند شریانهاى اقتصادى آنان را کاملا در اختیار بگیرند. (52)5. غارت منابع طبیعى کشورهاى اسلامى :
نقشهى استعمار از آغاز این بوده که مسلمانان را عقب نگه دارد تا بتواند به فرمودهى امام خمینى قدس سره، از سرمایه، مخازن زیرزمینى، منابع، زمینها و نیروى انسانى آنها استفاده کند. (53)6. سنگ اندازى در مسیر پیشرفت :
به دلیل آن که استعمارگران خواهان عقب ماندگى مسلمانان هستند، هر وقت احساس کنند یکى از کشورهاى اسلامى پیشرفت مىکند، به مشکل تراشى و بهانهجویى متوسل مىشوند تا جلوى رشد آن کشور را بگیرند. نمونهى عینى آن را در برخورد غرب با ایران و بخصوص پس از دست یافتن ایران به فنآورى هستهاى مشاهده مىکنیم.استعمار فرانو در جهان اسلام
امروزه استعمار فرانو از شیوههاى نوین براى سیطرهى خود در جهان و بخصوص جهان اسلام بهره مىگیرد که عمدتا از شیوهى تهاجم فرهنگى است. در این شیوه، هدف دگرگونى باورها و اندیشههاست؛ زیرا اگر باورها دگرگون شوند رفتار اجتماعى و سیاسى افراد و جامعه نیز دگرگون مىشود.استعمار فرانو عمدتا براى رسیدن به هدف خود، از رسانهها و تبلیغات مداوم در قالب فیلمها و مجموعههاى تلویزیونى بهره مىگیرد. اکنون بخش عمدهى زندگى مردم در اختیار همین تصاویر متحرکى است که از سوى رسانهها پخش مىشود و از این طریق، بر زندگى و رفتار اجتماعى آنها تأثیر مىگذارند و ارزشها، اندیشهها و هنجارهاى بستهبندى شده از سوى استعمار فرانو را به خورد مردم مىدهد. کوک، که در زمینهى سینما و تلویزیون تحقیقات ارزشمندى انجام داده است، دربارهى نقش این گونه فیلمها بر رفتار افراد مىنویسد:
بخش عمدهاى از زندگى ما را تصاویر عکاسى شدهى متحرک در بر گرفته است...
تصاویر عکاسى شدهى متحرک قسمتى از نماى عمومى جامعههاى مدرن صنعتى شدهاند و از نظر جسمى و روانى، به رفتار و کردار ما شکل مىدهند. (54)
وى در جاى دیگر، از تأثیر رسانه و فیلم بر زندگى انسان، مىنویسد: [فیلمها] اظهار نظر مىکنند و ارتباط ما را با واقعیت مادى به صورتى پیگیر تعریف مىکنند. (55)
آنچه که در نقش رسانهها باید بدان توجه نمود و در غرب نیز بدان توجه شده و از سوى مکتب «فرانکفورت» به آن انتقاد گردیده «صنعت فرهنگى» است که فرهنگ جهت داده شده، غیر خودجوش، و ساختگى است که مکتب مزبور آن را مجموعهاى از افکار از پیش بستهبندى شدهى تودهگیر مىداند که توسط رسانههاى همگانى انتشار مىیابد. (56)
به هر صورت، آنچه مسلم است ورود این شیوهى جدید به کشورهاى اسلامى و تأثیر آن بر رفتار و بینش مردم است که در گام نخست، اندیشهى مردم را هدف قرار داده است و با دگرگونى اندیشهى استعمار فرانو، به هدف اصلى خود مىرسد؛ زیرا رفتارها و هنجارهاى اجتماعى نیز دگرگون مىشوند و دیگر مردم با رغبت خود، براى تأمین خواستههاى استعمار، بدون هیچ گونه مقاومتى تلاش خواهند کرد.
استعمار فرانو با کمک شعارهاى همچون «جهانى سازى، آزادى، دموکراسى و حقوق بشر»، در صدد استحالهى فرهنگى و ناتوى فرهنگى است. این استعمار از طریق رسانهها در صدد دگرگونى اندیشههاست و در این زمینه، مىکوشد تا صنعت فرهنگى را، که مملو از اطلاعات بسته بندى شده و دروغین است، به خورد مردم بدهد تا مردم با کمال میل خواستهها و فرهنگ استعمارگران را بپذیرند و در برابر آن، مقاومت نشان ندهند.
امروزه استعمار فرانو چهار بهانهى مهم را براى دخالت در امور داخلى کشورهاى اسلامى، مستمسک خود قرار داده است:
1. نقض حقوق بشر :
استعمارگران بسیارى از کشورهاى اسلامى را به خاطر نقض حقوق بشر، گاه تهدید مىکنند و گاه آنها را تحریم و تحت فشار قرار مىدهند.2. فقدان دموکراسى :
امریکا با دو بهانه، به عراق حمله کرد: از بین بردن سلاحهاى کشتار جمعى، و دیگرى به وجود آوردن دموکراسى!3. از بین بردن تروریسم :
حملهى امریکا به افغانستان به این بهانه صورت گرفت که مىخواهد ریشهى تروریسم را بخشکاند!4. نبود آزادى :
شکى نیست که مبانى آزادى در اسلام و غرب متفاوتند. آنها خود را معیار قرار دادهاند و چه بسا کشورى را به خاطر نبود آزادى، تهدید و یا تحریم مىکنند و اگر لازم ببینند، مداخله هم مىکنند.همچنان که بیان شد، غرب خود را معیار قرار داده است و آزادى، حقوق بشر و دموکراسى کشورهاى اسلامى با خود مىسنجد و آن گاه از طریق تبلیغات رسانهاى، مسلمانان را متهم مىکند و به بهانههاى گوناگون، آنها را تحت فشار قرار مىدهد.
نتیجهگیرى
1. با گسترش وسایل ارتباط جمعى، استعمار نو در جهان، بخصوص جهان اسلام، مطرح گردید. استعمار نو با پشتوانهى نظریههاى کلان فرهنگى، بهترین راه را براى نفوذ در جهان اسلام، از طریق رسانهها به منظور دگرگونى در فرهنگ جامعه دانسته است. استعمارگران به خوبى دریافتهاند براى دگرگون کردن رفتار، باید از دگرگونى در باورها و اعتقادات شروع کرد. دگرگونى در حوزهى اعتقاد و باور نیز زمانى ممکن است که فرهنگ جامعه، که پاسدار ارزشهاست، دگرگون شود.2. نظام رفتارى در جامعه، همواره از طریق نظام فرهنگى هدایت و کنترل مىشود. بنابراین، براى تحقق رفتارى خاص، لازم است نظام فرهنگى جامعه متحول گردد.
3. بهترین شیوه براى دگرگونى نظام فرهنگى «صنعت فرهنگى» (57) است؛ به این معنا که باید از طریق رسانهها، پیامهاى خاص (عمدتا دروغ) را به خورد مردم داد و به تدریج، اندیشه و باور آنها را عوض کرد. با عوض شدن اندیشه، رفتار نیز عوض مىشود.
4. استعمارگران در حوزهى فرهنگى، تلاش کردند با تخریب بنیانهاى فرهنگ پویاى اسلامى، فرهنگ مبتذل غربى را در جهان اسلام ترویج نمایند. براى این کار، سرمایهى کلانى اختصاص دادند و از رسانهها بیشترین استفاده را نمودند.
5. استعمار نو با سیاستهاى راهبردى جدید خود، تلاش دارد تا در جامعهى اسلامى فرهنگ غربى را ترویج نماید و فرهنگ اسلامى را در کشورهاى اسلامى از بین ببرد. با این کار موفق مىشود تا مسلمانان را از خود بیگانه سازد و آن گاه مسلمانان با کمال میل به خواستههاى استعمارگران تن مىدهند.
پینوشتها:
1- کارشناس ارشد جامعه شناسى.
2- colonialism.
3- فرهنگ علوم اجتماعى، ص 57.
4- همان.
5- على آقابخشى، ص 95.
6- New colony.
7- همان.
8- علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین، ص 94.
9- اسلام رودرروى انحطاط معاصر، ص 118.
10- همان، ص 119.
11- شاید تجزیهى جهان اسلام، بخصوص کشورهاى عربى، با اشغال سرزمین فلسطین نیز بىارتباط نباشد. اسرائیل، که به فرمودهى امام خمینى به عنوان یک غدهى سرطانى در منطقه است، در جهت برآورده شدن اهداف استعمارگران، امروزه در قلب جهان اسلام فعالیت مىکند و با کمال تأسف، دولتهاى اسلامى نیز در این میان، فلسطین را تنها گذاشته و به مرزهاى ساختهى استعمارگران فکر مىکنند.
12- همان.
13- تاریخ معاصر ایران، ص 44.
14- همان.
15- افغانستان، اسلام و نوگرایى، ص 35.
16- ولایت فقیه، ص 16.
17- اسلام در دنیاى امروز، ص 32.
18- همان.
19- همان.
20- براى اطلاع بیشتر، ر. ک: همان، ص 49.
21- بعد اجتماعى اسلام، ص 204.
22- همان، ص 61.
23- اسلام رودرروى انحطاط معاصر، ص 131.
24- شاید بر اساس همین سیاست است که استادى منزلت اجتماعى بالاترى دارد که تحصیل کردهى غرب باشد، و تحقیقى ارزشمند است که به شیوهى غربى صورت گرفته باشد، و منابعى از اهمیت بالایى برخوردارند که به زبان غربى باشند.
25- همان.
26- ...www.mehr.
27- سید احمد خاتمى، کیهان فرهنگى، ص 3.
28- همان.
29- NGO = non governmental organization.
30- مشاهدات شخصى نگارنده در سال 1384 در افغانستان.
31- اشاعهى فساد و فرهنگ پوچگرایى - توطئهى همیشهى استعمار، ص 17.
32- همان، ص 16.
33- همان.
34- همان.
35- اسلام رودرروى انحطاط، ص 133.
36- تهاجم فرهنگى، ص 45، به نقل از: اسلام بر سر دوراهى.
37- همان، ص 43.
38- براى نمونه توجه کنید به کارى که آتاتورک در ترکیه انجام داد. وى اولا، حکومت مذهبى ترکیه را به یک حکومت غیر مذهبى تغییر داد. ثانیا، آداب و رسوم غربى را در ترکیه رواج داد و مردم را مجبور به پوشیدن لباسهاى اروپایى کرد. ثالثا، کتابت عربى را نیز به الفباى لاتین تبدیل نمود.
39- دربارهى فرهنگ وقف خوب است به این نکته توجه شود که در میان شیعیان و اهل سنت، تا حدى تفاوت وجود دارد؛ زیرا در جامعهى شیعى، علما همواره با استعمارگران مبارزه کردهاند و استقلال خود را حفظ نمودهاند، اما در جامعهى سنى، وقتى استعمارگران بر اوقاف مسلمانان مسلط شدند، ساختارى را پى ریختند که نتیجهاش از بین رفتن موقوفات و وابستگى روحانیان بود.
40- استعمار در سرزمینهاى توحید، ص 179.
41- همان، ص 180.
42- همان، ص 178.
43- همان.
44- نگارنده خود در پاکستان در جاهاى گوناگون بر در و دیوار، شعارهایى را به این مضمون مشاهده کرده است: شیعهى کافر، شیعهى کافر، کسى که از غیر خدا مدد (کمک) بخواهد مشرک است. توسل به غیر خدا شرک است. زیارت عتبات و امثال آن شرک است.
45- www.persianarticle.
46- همان، ص 121.
47- ولایت فقیه، ص 4.
48- همان.
49- همان، ص 5.
50- اسلام رودرروى انحطاط معاصر، ص 221.
51- همان، ص 149.
52- تهاجم فرهنگى، ص 42.
53- ولایت فقیه، ص 12.
54- تاریخ جامع سینماى جهان، ص بیست و یک.
55- همان.
56- ر. ک. نظریهى جامعه شناسى در دوران معاصر، ص 204.
57- «صنعت فرهنگى» اصطلاحى است که از سوى مکتب «فرانکفورت» در انتقاد از رسانهها؛ مطرح شده که روساختار فرهنگى جامعه نوین را ساخته و پرداخته است. آن گونه که ریتزر بیان داشته است، صنعت فرهنگى تولید کنندهى فرهنگ تودهاى است که فرهنگى جهت داده شده، غیر خودجوش، ساختگى و دروغین است و به صورت افکار بستهبندى شده توسط رسانههاى همگانى وارد ذهن مردم مىشود. این فرهنگ در جهت ساکت کردن، سرکوبى و خرفت کردن تودههاى مردم عمل مىکند (نظریهى جامعه شناسى در دوران معاصر، ص 261).
/ج