نویسنده: شهاب سبزی
مطمئناً بهترین کاری که سازندگان کمپانی کم سابقه ی 8Monkey Labs در خصوص این بازی انجام داده اند انتخاب نام Darkest of Days (DoD) بوده است، زیرا با اندکی اغراق، در طول مدتی که این بازی را انجام دهید سخت ترین و طاقت فرساترین لحظات عمرتان را سپری خواهید کرد! DoD با این که ایده های زیادی در خود دارد اما از آشفتگی شدیدی رنج می برد که گیم پلی و داستان را قربانی خود کرده و بازی را به یک عنوان پیش پا افتاده تبدیل کرده است.
شخصیت بازی سربازی به نام الکساندر موریس (Alexander Morris) است که به نقاط مختلفی از تاریخ فرستاده می شود تا افراد مهمی را نجات دهد و حتی المکان از وقوع فجایا جلوگیری کند. با این که سفر به زمان های مختلف به یک سوژه ی عادی در بازی ها تبدیل شده است و دیگر ایده ی جدیدی به شمار نمی رود اما در DoD این مسافرت های در زمان موجب می شوند در جبهه های مختلفی حاضر شوید و از این رو حداقل شاهد تنوع خوبی در مکان ها و لوکیشن ها باشید. بخش اکشن و مبارزات بازی به خاطر استفاده ی نادرست از المان ها بدترین ضربه ی ممکن را خورده است. مرحله های بازی وسیع هستند اما دست نخورده ماندن بیشتر این محیط ها و عدم توانایی استفاده از آن ها نکته ایست که به شدت توی ذوق می زند. مثلاً وقتی می خواهید از مسیر اصلی خارج شوید و از طریق جنگل به مقصدتان برسید، مسیر خود به خود بسته (Block) می شود! در واقع باید یک مسیر خاص را طی کنید و امکان این که از راه های مختلف به مقصد برسید وجود ندارد ضمن این که برای حرکت در این مسیرهای طولانی خبری از وسایل نقلیه نیست و باید تمام راه را با پای پیاده طی کنید که همین عامل باعث خستگی بازیباز و گاهاً یکنواختی بازی می شود. با این وجود موریس از یک GPS (به سبک FC2) برای تعیین مواضع و هدف ها بهره می برد که به دلیل خطی بودن مراحل، نبود این نقشه در بازی هم هیچ تفاوتی نداشت.
تنوع سلاح ها در بازی قابل قبول است و از سلاح های کلاسیک گرفته تا سلاح های مدرن و حتی سلاح های آینده در بازی وجود دارند. استفاده از سلاح های کلاسیک در نوع خود یک کابوس است زیرا علاوه بر این که قدرت کمی دارند، به منظور واقعی جلوه دادن آن ها، بارگذاری خشاب هایشان مدت زیادی طول می کشد (گاهی حدود 1 دقیقه!)، که همین زمان کافی است تا در بحبوحه ی مبارزه دشمن دخلتان را بیاورد.
به همین دلیل مراحل ابتدایی بازی که در آن ها تنها سلاح های کلاسیک را در اختیار دارید بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد بود. مشکلات بخش شوتینگ بازی با هدف گیری (Aiming) افتضاح و هوش مصنوعی ضعیف دشمنان کامل می شود. گاهی از یک قدمی دشمنان، هیچ کدام از تیرهایتان به آن ها نمی خورد و بسیار هم پیش می آید که دشمن از فاصله ی 1 کیلومتری به راحتی شما را مورد هدف قرار دهد. عجیب تر این که گاهی بدون این که بدانید چه کسی در حال شلیک به شماست مورد هدف قرار می گیرید! برای آزمایش کردن هوش مصنوعی دشمنان در بازی هم کافیست نزدیک آن ها شوید و دور آن ها بچرخید و عکس العملشان را تماشا کنید! با این وجود به هیچ وجه انتظار کارهای برنامه ریزی شده و منطقی نظیر سنگرگیری از آن ها نمی رود.
با شباهت های بی اندازه چهره ی دشمنان می توان کنار آمد اما شباهت هایی که بین یاران تان با دشمنان وجود دارد به هیچ وجه قابل بخشش نیست.
گاهی این شباهت آنقدر زیاد می شود که تفاوت بین دوست و دشمن را نمی فهمید و بی آن که بدانید کی دوست است و کی دشمن باید به طرف همه شلیک کنید. خوشبختانه شلیک به یاران خودی باعث مرگ آن ها نمی شود، که در غیر این صورت به پایان رساندن مراحل غیر ممکن می شد.
در بازی شاهد NPC های زیادی هستیم که اصلاً روی شخصیت آن ها کار نشده است.
حتی دیالوگ های این افراد هم در پایین ترین سطح ممکن قرار دارند و گاهی شوخی های مضحک و مسخره ای که در صحبت های افراد شنیده می شود. مراحل بالون سواری که در بازی گنجانده شده اند تا حدی می تواند سرگرم کننده باشد، به طوری که روی این بالون ها ارتفاع به خوبی حس می شود اما محدود بودن دید شخصیت بازی در این مراحل و زیاد بودن تعداد دشمنان باعث شده است که این مراحل هم تا حد زیادی مشکل شوند. در بعضی از مراحل هم که دشمن از بمب های دودزا استفاده می کند مجبورید از ماسک استفاده کنید. نکته ی عجیب پس از پوشیدن ماسک ها، میدان دید شخصیت بازی است، به طوری که به نظر می رسد دوربین در چشم راست موریس قرار دارد و کلیه ی محیط هایی که در سمت چپ وی هستند در ناحیه ی کور قرار می گیرند و از میدان مشاهده خارج می شوند!
در بخش گرافیک و صدای بازی هم مشکلات زیادی وجود دارد. جدا از این که بازی سرشار از باگ های ریز و درشت نظیر گیر کردن شخصیت ها در همه چیز است، محیط ها از بی کیفیتی و رنگ بندی سطح پایینی رنج می برند. انیمیشن و مدل شخصیت ها کاملاً خشک و مصنوعی هستند و بیشتر احساس می کنید که با روبات سروکار دارید تا با انسان. چهره ی شخصیت ها در هنگام صحبت کردن بسیار خشک و بی احساس به نظر می رسد و Lip Sync هم که در بدترین وضع خودش قرار دارد. شاید بتوان تنها نقطه ی قوت گرافیک بازی را طراحی اسلحه ها دانست که نسبت به باقی قسمت ها موفق تر عمل کرده است. صداگذاری شخصیت های موجود در بازی به غیر از شخصیت دکستر (Dexter) افتضاح کار شده اند. موسیقی ضعیف و بی حس و حال و افکت های صدای ضعیف مبارزات هم عواملی هستند که بخش صدای بازی را رسماً شکست خورده می کنند.
در پایان باید گفت که DoD آنقدر ضعیف است که ارزش یک بار امتحان کردن را هم ندارد!
منبع: مجله ی بازی رایانه، شماره ی 32
شخصیت بازی سربازی به نام الکساندر موریس (Alexander Morris) است که به نقاط مختلفی از تاریخ فرستاده می شود تا افراد مهمی را نجات دهد و حتی المکان از وقوع فجایا جلوگیری کند. با این که سفر به زمان های مختلف به یک سوژه ی عادی در بازی ها تبدیل شده است و دیگر ایده ی جدیدی به شمار نمی رود اما در DoD این مسافرت های در زمان موجب می شوند در جبهه های مختلفی حاضر شوید و از این رو حداقل شاهد تنوع خوبی در مکان ها و لوکیشن ها باشید. بخش اکشن و مبارزات بازی به خاطر استفاده ی نادرست از المان ها بدترین ضربه ی ممکن را خورده است. مرحله های بازی وسیع هستند اما دست نخورده ماندن بیشتر این محیط ها و عدم توانایی استفاده از آن ها نکته ایست که به شدت توی ذوق می زند. مثلاً وقتی می خواهید از مسیر اصلی خارج شوید و از طریق جنگل به مقصدتان برسید، مسیر خود به خود بسته (Block) می شود! در واقع باید یک مسیر خاص را طی کنید و امکان این که از راه های مختلف به مقصد برسید وجود ندارد ضمن این که برای حرکت در این مسیرهای طولانی خبری از وسایل نقلیه نیست و باید تمام راه را با پای پیاده طی کنید که همین عامل باعث خستگی بازیباز و گاهاً یکنواختی بازی می شود. با این وجود موریس از یک GPS (به سبک FC2) برای تعیین مواضع و هدف ها بهره می برد که به دلیل خطی بودن مراحل، نبود این نقشه در بازی هم هیچ تفاوتی نداشت.
تنوع سلاح ها در بازی قابل قبول است و از سلاح های کلاسیک گرفته تا سلاح های مدرن و حتی سلاح های آینده در بازی وجود دارند. استفاده از سلاح های کلاسیک در نوع خود یک کابوس است زیرا علاوه بر این که قدرت کمی دارند، به منظور واقعی جلوه دادن آن ها، بارگذاری خشاب هایشان مدت زیادی طول می کشد (گاهی حدود 1 دقیقه!)، که همین زمان کافی است تا در بحبوحه ی مبارزه دشمن دخلتان را بیاورد.
با شباهت های بی اندازه چهره ی دشمنان می توان کنار آمد اما شباهت هایی که بین یاران تان با دشمنان وجود دارد به هیچ وجه قابل بخشش نیست.
گاهی این شباهت آنقدر زیاد می شود که تفاوت بین دوست و دشمن را نمی فهمید و بی آن که بدانید کی دوست است و کی دشمن باید به طرف همه شلیک کنید. خوشبختانه شلیک به یاران خودی باعث مرگ آن ها نمی شود، که در غیر این صورت به پایان رساندن مراحل غیر ممکن می شد.
در بازی شاهد NPC های زیادی هستیم که اصلاً روی شخصیت آن ها کار نشده است.
در بخش گرافیک و صدای بازی هم مشکلات زیادی وجود دارد. جدا از این که بازی سرشار از باگ های ریز و درشت نظیر گیر کردن شخصیت ها در همه چیز است، محیط ها از بی کیفیتی و رنگ بندی سطح پایینی رنج می برند. انیمیشن و مدل شخصیت ها کاملاً خشک و مصنوعی هستند و بیشتر احساس می کنید که با روبات سروکار دارید تا با انسان. چهره ی شخصیت ها در هنگام صحبت کردن بسیار خشک و بی احساس به نظر می رسد و Lip Sync هم که در بدترین وضع خودش قرار دارد. شاید بتوان تنها نقطه ی قوت گرافیک بازی را طراحی اسلحه ها دانست که نسبت به باقی قسمت ها موفق تر عمل کرده است. صداگذاری شخصیت های موجود در بازی به غیر از شخصیت دکستر (Dexter) افتضاح کار شده اند. موسیقی ضعیف و بی حس و حال و افکت های صدای ضعیف مبارزات هم عواملی هستند که بخش صدای بازی را رسماً شکست خورده می کنند.
در پایان باید گفت که DoD آنقدر ضعیف است که ارزش یک بار امتحان کردن را هم ندارد!
منبع: مجله ی بازی رایانه، شماره ی 32