نویسنده: شهاب سبزی
دیگر عادت کرده ایم همراه هر کدام از انیمیشن های شرکت های دیزنی و پیکسار شاهد یک بازی بر همان اساس باشیم که این بازی ها اغلب از کیفیت لازم برخوردار نیستند. اما G-Force عنوانی است که برخلاف عموم فیلم / بازی ها، کیفیت بهتری دارد و تا حدی توانسته همگام با انیمیشن موفقیت هایی کسب کند.
بازی داستان انیمیشن را روایت می کند؛ اما از ضعف هایی نیز رنج می برد. مثلاً در طول بازی هدف گروه G-Force از انجام کارهای شان مشخص نمی شود و بازیباز بدون این که بداند برای چه نهادی کار می کند تنها به انجام مأموریت ها می پردازد. به نظر می رسد سازنده ها همه چیز را در این مورد به داستان انیمیشن محول کرده اند.
شخصیت اول بازی یک خوکچه ی هندی (Guinea Pig) بسیار بامزه به نام داروین (Darwin) است که برای FBI کار می کند. مأموریت جدید داروین، جاسوسی و نفوذ به تجهیزات یک شرکت تولید لوازم خانگی است که توسط لئونارد سیبر اداره می شود و هدف تسخیر دنیا را در سر می پروراند. علاوه بر داروین که رهبر گروه G-Force نیز به شمار می رود چند شخصیت دیگر در بازی وجود دارند که هر کدام قسمتی از داستان بازی را به خود اختصاص می دهند. البته شخصیت پردازی ها چندان جالب نیست و تیم سازنده، شناساندن شخصیت ها به بازیباز را به مشاهده ی انیمیشن واگذار کرده است. گیم پلی بازی را می توان ترکیبی از المان های اکشن، مخفی کاری و پلتفرمر به شمار آورد که از بازی های دیگر الگوبرداری کرده است. بخش اکشن و مبارزه های بازی شباهت زیادی به سری Ratchet&Clank دارد. تنوع و تعداد زیاد سلاح ها و دشمنان و سرعت بالای مبارزه ها، از ویژگی های خوب اکشن بازی به شمار می رود. سلاح اصلی داروین یک شمشیر لیزری شبیه به LightSaberهای جنگ ستارگان است که می تواند از فاصله های متوسط به تعداد زیادی از دشمنان ضربه بزند. البته حرکات چند ضربی نیز برای این شمشیر در نظر گرفته شده که با وجود ساده بودن زیبایی خاصی به مبارزه ها بخشیده است. علاوه بر این تعداد بسیار زیادی سلاح دیگر نیز در بازی وجود دارند که با پیشروی در مراحل به داروین سپرده می شوند. ایده ی جالب دیگری که در بازی وجود دارد، به دست آوردن تراشه ها (Chip) با کشتن هر کدام از دشمنان است که به وسیله ی آن ها می توان در مکان هایی به نام کیوسک داد و ستد (Vending Kiosk) به ارتقا، خرید سلاح ها و مهمات، افزایش میزان سلامتی و افزایش قدرت پرداخت. البته تراشه ها تنها با کشتن دشمنان بدست نمی آیند و با جستجوی تمام مناطق بازی و از بین بردن اشیای موجود در محیط ها (به سبکDMC) می توان آن ها را بدست آورد.
علاوه بر داروین یک شخصیت قابل بازی دیگر به نام موچ (Mooch) (یک مگس کوچک) نیز حضور دارد. موچ در مواقعی که داروین پشت درهای بسته گیر کرده به کمک او می رود و راه را برایش باز می کند. کنترل موچ در بازی بسیار عالی کار شده و یادآور شخصیت Eve در بازی Wall-E است. البته برای کنترل موچ محدودیت هایی نظیر زمان و فاصله (Distance) نیز در نظر گرفته شده که انجام بازی را نفس گیرتر و جذاب تر می کند.
ماروین می تواند برای پرواز از جت پک (Jetpack) استفاده کند که صحنه های جالب و نفس گیری را به وجود می آورد؛ اما تأکید بیش از حد سازندگان بر این بخش ها، موجب شده جذابیت بخش پلتفرمر بازی تا حدی پایین آید. البته پرواز کردن در این بازی در پرش های محدود و پروازهای کوتاه خلاصه می شود. با این حال بخش های پلتفرمر بازی به خوبی می تواند بازیباز را سرگرم کند.
بزرگترین نکته مثبت بازی تنوع بسیار عالی در ظاهر و رفتار دشمنان است. در طول بازی با انواع و اقسام لوازم موجود در خانه در قالب دشمن مواجه می شوید که ظاهر هر یک با دیگری متفاوت است. مثلاً دشمنان از ماوس کامپیوتر گرفته تا آب میوه گیری متغیر هستند. علاوه بر این برخی دشمنان نقاط ضعف ویژه خود را دارند که تنها با شلیک و ضربه زدن به آن نقاط ضعف می توانید شکست شان دهید (یادآور دشمنان Dead Space!).
بازی در بخش گرافیک و جلوه های بصری چندان خوب نیست. به غیر از شخصیت های بازی بافت بقیه اشیا از کیفیت لازم برخوردار نیست. البته محیط های بازی از جزییات کافی بهره می برند؛ اما همین بالا بودن جزییات هم قربانی عدم کیفیت تصاویر شده است. دموهای CG به هیچ وجه از کیفیت انیمیشن تبعیت نمی کنند و سازندگان بازی در این بخش هم کم کاری کرده اند. در کنار این موارد افکت های انفجار و ضربه زدن با شمشیر از زیبایی خاصی برخوردار است و با این که از لحاظ فنی مشکلاتی دارد؛ اما باز هم راضی کننده به نظر می رسد. هم چنین نسخه های PS3 و X360 بازی قابلیت پشتیبانی از عینک های سه بعدی را دارد که در صورتی دسترسی به این امکانات، امتحانش به هیچ وجه خالی از لطف نیست. علاوه بر این موسیقی بازی با تمامی صحنه ها و سکانس ها همخوانی دارد. مثلاً زمانی که به مخفی کاری می پردازید، ریتم موسیقی بازی آرام می شود و برعکس، هنگام اکشن و مبارزه ها، ضرب آهنگ موسیقی افزایش می یابد. از میان صداپیشگان انیمیشن سم راکویل (Sam Rockwell) صدای خود را به داروین داده و از میان باقی شخصیت ها هم هرلی (Hurley)، موچ و لئونارد سیبر صدای شان را از دوبلورهای فیلم وام گرفته اند.
G-Force برخلاف اکثر فیلم / بازی ها یک عنوان نسبتاً سرگرم کننده است که می تواند علاوه بر هواداران خود فیلم، عموم بازیبازها را نیز جذب خود کند. در پایان باید گفت اگر می خواهید این بازی را امتحان کنید، حتماً اول فیلم را ببینید تا بخش اعظم داستان آن را از دست ندهید.
دهه ی 80 هالیوود دورانی بود که فیلم های درجه 2 یا به اصطلاح B-Movie های زیادی عرضه شدند. قهرمانان بی نام و نشان همه جا را گرفته بودند و طرفداران سینما به عشق قهرمانان عضلانی اسلحه به دست، به سینما می رفتند. سال ها گذشت و دوران این گونه فیلم ها منسوخ شد. تا این که کونتین تارانتینو و رابرت رودریگز با فیلم های Kill Bill و Grand House یادی از این فیلم ها کردند و در این میان استودیو AM2 هم سعی کرده تا یک بازی با حال و هوای B-Movie بسازد.
روبی مالونه (Rubi Malone) شخصیت اصلی بازی WET، آدم کشی است که قرار است کیفی حاوی یک قلب آماده پیوند را برای تریور اکرز (Trevor Ackers) بدزدد. تریور در حال حاضر به عنوان نفر دوم باند تبهکاران اکرز مشغول به کار است و این قلب را برای بازگرداندن سلامتی پدرش می خواهد. روبی موفق می شود قلب را به صورت سالم به تریور برساند و پدر وی از این حادثه جان سالم به در ببرد. 1 سال از این حادثه می گذرد و حالا ویلیام اکرز خود به دنبال روبی آمده است. ویلیام به روبی اطلاع می دهد که پسرش به چین رفته و حالا در هنگ کنگ در باند معاملات مواد مخدر دست دارد. وی از روبی می خواهد که پسرش را به آمریکا برگرداند و برای همین موضوع پول بسیار خوبی به وی پرداخت خواهد کرد. روبی پیشنهاد ویلیام را قبول می کند و به هنگ کنگ می رود. کل داستان بازی در همین چند خط خلاصه می شود و از آن جا که B-Movie ها اصولاً هیچ وقت از داستان قویی بهره نمی بردند پس نباید از WET هم انتظاری داشت! جالب اینجاست که سازندگان برای ادای احترام به B-Movie ها تیزرهای بی ربط و قدیمی متعلق به دهه 70 را در بین مراحل قرار داده اند که بعضی مواقع جالب هستند.
گیم پلی WET مخلوطی از حرکات اکروباتیک وار است، روبی قابلیت های پرش های مکس پین و شمشیر زنی عروس (شخصیت اصلی بیل را بکش) و راه رفتن روی دیوار و چندین حرکت دیگر را دارد. با این که صحنه های اکشن بازی خوب کار شده اند و با روح هستند و وجود این قابلیت ها در نیمه اول بازی بسیار جالب است اما به مرور بسیار خسته کننده می شوند. با توجه به این که تمامی قدرت ها در همان شروع بازی در دسترس هستند هیچ انگیزه ای در بازیباز برای ادامه بازی از نیمه دوم باقی نمی ماند. مبارزه با باس های بازی هم چنگی به دل نمی زند و تقریباً بسیار شبیه به هم طراحی شده اند. قالبیت ارتقای اسلحه و حرکات روبی هم در بازی وجود دارد که تمامی این قابلیت ها را می توان در همان نیمه اول بازی به دست آورد. طراحی مراحل WET را هم می توان بسیار کلیشه ای خواند و هم می توان آن را تحسین کرد! اگر Stranglehold را بازی کرده باشید متوجه خواهید شد که محیط تخریب پذیر چه قدر به هیجان بازی اضافه می کند در مراحل اول تعداد زیادی اشیا قابل تخریب در بازی وجود دارد که بازی را جذاب تر از پیش می کند اما با پیشروی هر چه بیشتر در بازی عملاً محیط خالی و خالی تر از قبل می شود. اغلب مأموریت های بازی به رفتن از نقطه A به B و کشتن تمامی دشمنان بدون هیچ معمایی خلاصه می شود. با این حال در میان هر دو الی سه مرحله یک مرحله جذاب و نفس گیر در بازی وجود دارد. مرحله ای همچون اتوبان و سقوط هواپیما از این دست مراحل هستند که جذاب و نفس گیر کار شده اند. در این مراحل المان های پلتفرمر به همراه المان های اصلی گیم پلی و صحنه های quick time event مخلوط شده اند. در کنار این مراحل (که البته تعدادشان چندان زیاد نیست) بعضی مراحل به نام RageMode وجود دارد که طی آن صفحه کاملاً به صورت قرمز تبدیل می شود و روبی باید تمام دشمنان خود را از بین ببرد. وجود همین دو عامل باعث شده است که WET قابل تحمل شود. یکی دیگر از نکاتی که باعث جذابیت بازی می شود سیستم کنترل نوآورانه بازی است که به بازیباز اجازه می دهد راحت تر با دشمنان خود مبارزه کند. روبی همیشه با دو اسلحه به دشمنان حمله می کند. کنترل این دو اسلحه کاملاً متفاوت است. نشانه یکی از اسلحه ها به صورت auto-aim تنظیم شده است و دیگری را بازیباز کنترل می کند. این سیستم نشانه گیری به بازیباز اجازه می دهد در کمترین زمان بیشترین تعداد دشمن را از بین ببرد. در کل نکته فوق العاده ای در گیم پلی WET دیده نمی شود هر چند گیم پلی بازی بد هم نیست. یکی دیگر از نقاط ضعف بازی مدت زمان بسیار کم آن است و بازی طی 7-8 ساعت به اتمام می رسد و با توجه به نبود هیچ گونه بخش آن لاین و یا چند نفره تا حدود زیادی از ارزش بازی کاسته می شود.
اما یکی از نکات مهم بازی که باعث می شود تکراری بودن بازی کمتر به چشم بیاید آهنگ سازی عالی بازی است. بازی دارای تعداد زیادی آهنگ های کانتری و راک با تم دهه 80 است که با جو بازی هماهنگی دارد. جالب اینجاست که حتی شعرها و آهنگ ها هم با مراحل بازی تطبیق دارد و به طور مثال در یکی از مراحل Rage Mode آهنگی درباره یک زن خشن خوانده می شود که به طرز فوق العاده ای با مرحله هماهنگ است.
در کنار آهنگ سازی، صداگذاری به لطف استفاده از بازیگران مشهور هالیوودی همچون مالکوم مک دوال (بازیگر تحسین شده آثاری همچون پرتقال کوکی و سریال Heroes) والیزا دوشکو (بازیگر سریال Dollhouse) یکی از نقاط مثبت بازی به حساب می آید. گرافیک بازی هر چند فوق العاده نیست اما در نوع خودش قابل قبول کار شده است و به جز نقص در طراحی بعضی شخصیت ها، بازی مشکل اساسی ندارد. به لطف استفاده از موتور اختصاصی استودیو AM2 یعنی Gaia بازیبازها می توانند از یک گرافیک خوب لذت ببرند. هر چند افکت نویز موجود در صفحه بسیار اعصاب خورد کن است که خوشبختانه با رجوع به منو بازی می توان آن را حذف کرد. در کل WET یک بازی جذاب است که هدف خاصی را دنبال نمی کند و اگر از صحنه های آهسته و اغراق آمیز لذت می برید WET مطمئناً شما را سرگرم خواهد کرد.
منبع: مجله ی بازی رایانه، شماره ی 32
بازی داستان انیمیشن را روایت می کند؛ اما از ضعف هایی نیز رنج می برد. مثلاً در طول بازی هدف گروه G-Force از انجام کارهای شان مشخص نمی شود و بازیباز بدون این که بداند برای چه نهادی کار می کند تنها به انجام مأموریت ها می پردازد. به نظر می رسد سازنده ها همه چیز را در این مورد به داستان انیمیشن محول کرده اند.
شخصیت اول بازی یک خوکچه ی هندی (Guinea Pig) بسیار بامزه به نام داروین (Darwin) است که برای FBI کار می کند. مأموریت جدید داروین، جاسوسی و نفوذ به تجهیزات یک شرکت تولید لوازم خانگی است که توسط لئونارد سیبر اداره می شود و هدف تسخیر دنیا را در سر می پروراند. علاوه بر داروین که رهبر گروه G-Force نیز به شمار می رود چند شخصیت دیگر در بازی وجود دارند که هر کدام قسمتی از داستان بازی را به خود اختصاص می دهند. البته شخصیت پردازی ها چندان جالب نیست و تیم سازنده، شناساندن شخصیت ها به بازیباز را به مشاهده ی انیمیشن واگذار کرده است. گیم پلی بازی را می توان ترکیبی از المان های اکشن، مخفی کاری و پلتفرمر به شمار آورد که از بازی های دیگر الگوبرداری کرده است. بخش اکشن و مبارزه های بازی شباهت زیادی به سری Ratchet&Clank دارد. تنوع و تعداد زیاد سلاح ها و دشمنان و سرعت بالای مبارزه ها، از ویژگی های خوب اکشن بازی به شمار می رود. سلاح اصلی داروین یک شمشیر لیزری شبیه به LightSaberهای جنگ ستارگان است که می تواند از فاصله های متوسط به تعداد زیادی از دشمنان ضربه بزند. البته حرکات چند ضربی نیز برای این شمشیر در نظر گرفته شده که با وجود ساده بودن زیبایی خاصی به مبارزه ها بخشیده است. علاوه بر این تعداد بسیار زیادی سلاح دیگر نیز در بازی وجود دارند که با پیشروی در مراحل به داروین سپرده می شوند. ایده ی جالب دیگری که در بازی وجود دارد، به دست آوردن تراشه ها (Chip) با کشتن هر کدام از دشمنان است که به وسیله ی آن ها می توان در مکان هایی به نام کیوسک داد و ستد (Vending Kiosk) به ارتقا، خرید سلاح ها و مهمات، افزایش میزان سلامتی و افزایش قدرت پرداخت. البته تراشه ها تنها با کشتن دشمنان بدست نمی آیند و با جستجوی تمام مناطق بازی و از بین بردن اشیای موجود در محیط ها (به سبکDMC) می توان آن ها را بدست آورد.
علاوه بر داروین یک شخصیت قابل بازی دیگر به نام موچ (Mooch) (یک مگس کوچک) نیز حضور دارد. موچ در مواقعی که داروین پشت درهای بسته گیر کرده به کمک او می رود و راه را برایش باز می کند. کنترل موچ در بازی بسیار عالی کار شده و یادآور شخصیت Eve در بازی Wall-E است. البته برای کنترل موچ محدودیت هایی نظیر زمان و فاصله (Distance) نیز در نظر گرفته شده که انجام بازی را نفس گیرتر و جذاب تر می کند.
بزرگترین نکته مثبت بازی تنوع بسیار عالی در ظاهر و رفتار دشمنان است. در طول بازی با انواع و اقسام لوازم موجود در خانه در قالب دشمن مواجه می شوید که ظاهر هر یک با دیگری متفاوت است. مثلاً دشمنان از ماوس کامپیوتر گرفته تا آب میوه گیری متغیر هستند. علاوه بر این برخی دشمنان نقاط ضعف ویژه خود را دارند که تنها با شلیک و ضربه زدن به آن نقاط ضعف می توانید شکست شان دهید (یادآور دشمنان Dead Space!).
بازی در بخش گرافیک و جلوه های بصری چندان خوب نیست. به غیر از شخصیت های بازی بافت بقیه اشیا از کیفیت لازم برخوردار نیست. البته محیط های بازی از جزییات کافی بهره می برند؛ اما همین بالا بودن جزییات هم قربانی عدم کیفیت تصاویر شده است. دموهای CG به هیچ وجه از کیفیت انیمیشن تبعیت نمی کنند و سازندگان بازی در این بخش هم کم کاری کرده اند. در کنار این موارد افکت های انفجار و ضربه زدن با شمشیر از زیبایی خاصی برخوردار است و با این که از لحاظ فنی مشکلاتی دارد؛ اما باز هم راضی کننده به نظر می رسد. هم چنین نسخه های PS3 و X360 بازی قابلیت پشتیبانی از عینک های سه بعدی را دارد که در صورتی دسترسی به این امکانات، امتحانش به هیچ وجه خالی از لطف نیست. علاوه بر این موسیقی بازی با تمامی صحنه ها و سکانس ها همخوانی دارد. مثلاً زمانی که به مخفی کاری می پردازید، ریتم موسیقی بازی آرام می شود و برعکس، هنگام اکشن و مبارزه ها، ضرب آهنگ موسیقی افزایش می یابد. از میان صداپیشگان انیمیشن سم راکویل (Sam Rockwell) صدای خود را به داروین داده و از میان باقی شخصیت ها هم هرلی (Hurley)، موچ و لئونارد سیبر صدای شان را از دوبلورهای فیلم وام گرفته اند.
G-Force برخلاف اکثر فیلم / بازی ها یک عنوان نسبتاً سرگرم کننده است که می تواند علاوه بر هواداران خود فیلم، عموم بازیبازها را نیز جذب خود کند. در پایان باید گفت اگر می خواهید این بازی را امتحان کنید، حتماً اول فیلم را ببینید تا بخش اعظم داستان آن را از دست ندهید.
معجونی خونین
نویسنده: کسری کریمی طاردهه ی 80 هالیوود دورانی بود که فیلم های درجه 2 یا به اصطلاح B-Movie های زیادی عرضه شدند. قهرمانان بی نام و نشان همه جا را گرفته بودند و طرفداران سینما به عشق قهرمانان عضلانی اسلحه به دست، به سینما می رفتند. سال ها گذشت و دوران این گونه فیلم ها منسوخ شد. تا این که کونتین تارانتینو و رابرت رودریگز با فیلم های Kill Bill و Grand House یادی از این فیلم ها کردند و در این میان استودیو AM2 هم سعی کرده تا یک بازی با حال و هوای B-Movie بسازد.
روبی مالونه (Rubi Malone) شخصیت اصلی بازی WET، آدم کشی است که قرار است کیفی حاوی یک قلب آماده پیوند را برای تریور اکرز (Trevor Ackers) بدزدد. تریور در حال حاضر به عنوان نفر دوم باند تبهکاران اکرز مشغول به کار است و این قلب را برای بازگرداندن سلامتی پدرش می خواهد. روبی موفق می شود قلب را به صورت سالم به تریور برساند و پدر وی از این حادثه جان سالم به در ببرد. 1 سال از این حادثه می گذرد و حالا ویلیام اکرز خود به دنبال روبی آمده است. ویلیام به روبی اطلاع می دهد که پسرش به چین رفته و حالا در هنگ کنگ در باند معاملات مواد مخدر دست دارد. وی از روبی می خواهد که پسرش را به آمریکا برگرداند و برای همین موضوع پول بسیار خوبی به وی پرداخت خواهد کرد. روبی پیشنهاد ویلیام را قبول می کند و به هنگ کنگ می رود. کل داستان بازی در همین چند خط خلاصه می شود و از آن جا که B-Movie ها اصولاً هیچ وقت از داستان قویی بهره نمی بردند پس نباید از WET هم انتظاری داشت! جالب اینجاست که سازندگان برای ادای احترام به B-Movie ها تیزرهای بی ربط و قدیمی متعلق به دهه 70 را در بین مراحل قرار داده اند که بعضی مواقع جالب هستند.
اما یکی از نکات مهم بازی که باعث می شود تکراری بودن بازی کمتر به چشم بیاید آهنگ سازی عالی بازی است. بازی دارای تعداد زیادی آهنگ های کانتری و راک با تم دهه 80 است که با جو بازی هماهنگی دارد. جالب اینجاست که حتی شعرها و آهنگ ها هم با مراحل بازی تطبیق دارد و به طور مثال در یکی از مراحل Rage Mode آهنگی درباره یک زن خشن خوانده می شود که به طرز فوق العاده ای با مرحله هماهنگ است.
در کنار آهنگ سازی، صداگذاری به لطف استفاده از بازیگران مشهور هالیوودی همچون مالکوم مک دوال (بازیگر تحسین شده آثاری همچون پرتقال کوکی و سریال Heroes) والیزا دوشکو (بازیگر سریال Dollhouse) یکی از نقاط مثبت بازی به حساب می آید. گرافیک بازی هر چند فوق العاده نیست اما در نوع خودش قابل قبول کار شده است و به جز نقص در طراحی بعضی شخصیت ها، بازی مشکل اساسی ندارد. به لطف استفاده از موتور اختصاصی استودیو AM2 یعنی Gaia بازیبازها می توانند از یک گرافیک خوب لذت ببرند. هر چند افکت نویز موجود در صفحه بسیار اعصاب خورد کن است که خوشبختانه با رجوع به منو بازی می توان آن را حذف کرد. در کل WET یک بازی جذاب است که هدف خاصی را دنبال نمی کند و اگر از صحنه های آهسته و اغراق آمیز لذت می برید WET مطمئناً شما را سرگرم خواهد کرد.
منبع: مجله ی بازی رایانه، شماره ی 32