جنگ جهانی اول و وورد ناخواسته ی ایران به این جنگ
مدتی بعد از شروع سلطنت احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول در سال 1332 هـ ق برابر با ماه اوت سال 1914 میلادی و سال 1293 هـ . ق به وقوع پیوست. علت اصلی آغاز این جنگ صرف نظر از اختلاف ها و دسته بندی هایی که قبل از شروع جنگ، بین بعضی از کشورها وجود داشت، قتل «آرشیدوک فرانسیس فردینالد»، ولیعهد اتریش به دست یک میهن پرست صرب بود. وی وارث تاج و تخت امپراتوری اتریش بود که با عبور از شهر سارایو (1)، در جنوب آن امپراتوری به تالار شهر رفت. در آن زمان ملی گرایان صرب خواستار عربستان بزرگ بودند، و انجمن های سری زیادی تشکیل یافت که بزرگ ترین و پرقدرت ترین این انجمن ها «اتحاد مرگ یا دست سیاه» نام داشت. ولیعهد اتریش در حال بازدید بود که بمبی را به سوی اتومبیلش پرتاب کردند، اما به او آسیبی نرسید و یک افسر و تعدادی تماشاچی کشته شدند. ولیعهد قصد داشت برای ملاقات یکی از زخمی ها به بیمارستان برود که هدف دو گلوله قرار گرفت و به اتفاق همسرش کشته شد و چند هفته ی بعد جنگ جهانی اول آغاز شد. در این رابطه یکی از رهبران انجمن اتحاد مرگ نوشت:«او را می کشیم تا بار دیگر روحیه ی جنگ آوری انقلابیون را به نقطه ی جوش برسانیم و راه انقلاب را هموار کنیم.» (2) صحنه های اصلی جنگ در کشورهای آلمان، اتریش و ایتالیا به عنوان گروه متحدین و فرانسه، روسیه و انگلیس به عنوان گروه متفقین برقرار بود. ایتالیا پس از شروع جنگ از جبهه ی متحدین خارج و به صفوف متفقین پیوست و در عوض امپراتوری عثمانی و جای آن ها را در جبهه ی متحدین گرفت. (3)
دولت اتریش پس از قتل ولیعهدش طی چند روز اول جنگ به کشورهای مختلف اعلان جنگ داد و نبردهای شدیدی بین قوای متحدین و متفقین صورت گرفت و کم کم دامنه ی جنگ به ژاپن و بعضی از کشورها مستعمره ی آسیایی انگلیس سرایت کرد. روس ها و انگلیسی ها در آسیا با عثمانی و آلمان ها درگیر شدند و کشیده شدن آتش جنگ به کشورهای آسیایی سبب شد تا علی رغم بی طرفی دولت ایران و اعلام مکرر آن، بخش وسیعی از سرحدات غربی، شمالی و شمال غرب ایران زیر چکمه های پولادین جنگ افروزان بین المللی قرار گیرد و دیری نگذشت که کشورهای صربستان، بلژیک، رومانی، ژاپن، ایالات متحده ی آمریکا، یونان، پرتغال و چند کشور دیگر هم به جبهه ی متفقین پیوستند.
شروع جنگ جهانی اول با شروع به کار دوره ی سوم مجلس شورای ملی و نخست وزیری مستوفی الممالک هم زمان بود. وی بی طرفی ایران را در جنگ اعلام نمود، ولی جو مجلس متشنج بود و اختلاف نظر شدیدی بین نمایندگان وجود داشت. دو حزب اعتدالیون و دمکرات در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند. طرفداران حزب اعتدالیون معتقد بودند که چون بخش زیادی از خاک ایران در اشغال نیروهای روس و انگیس است و ایران نیز در برخورد با تهاجم جنگ افروزان توانایی ندارد، باید از سیاست بی طرفی در جنگ حمایت کرد. طرفداران حزب دموکرات معتقد بودند که ایران هم مثل دولت عثمانی به طرفداری از آلمان ها وارد جنگ شود و به پشتیبانی آنان، خود را از قید استعمار همسایگان آزاد نماید. این طرز تفکرها نتیجه ای نداشت و سرانجام ایران نیز ناخواسته قدم به عرصه ی جنگ گذاشت و انگلیسی ها نواحی جنوبی، روس ها نواحی شمالی و عثمانی ها هم مناطق غرب و شمال غرب ایران را مورد تاخت و تاز قرار دادند.
دولت ذلیل و ناتوان نتوانست در برابر تعدی و نفوذ قوای نظامی و اشغال گر ایستادگی کند و حاکمان ضعیف و جان پرست کشور به جای دفاع از آب و خاک این مملکت، گوش به فرمان بیگانگان سپردند و هست و نیست ایران را بر باد یغما و چپاول سپردند و بنیه ی نظامی و مالی کشور را در پایین ترین سطح قرار دادند. و اگر همت بلند و عزم راسخ بعضی از مجاهدان و آزادی خواهان ایران نبود، دشمنان در همان روزهای اول جنگ سراسر کشور را به اشغال خود در می آورند و همه ی حیثیت مردم را نابود می کردند.
میرزا کوچک خان جنگلی شاهد وقایع اسف انگیز جنگ جهانی اول در ایران و خرابی های ناشی از حضور کشورهای روس و انگلیس و عثمانی بود و تحمل ویران گری ها و چپاول اموال و قتل و غارت انسان ها و منابع اقتصادی کشور برایش شکل بود و به همین جهت به فکر چاره جویی افتاد. او با عده ای از بزرگان و افراد با نفوذ به مذاکره پرداخت و پس از جلب نظر آنان تصمیم گرفت برای مقابله با تهاجم کشورهای بیگانه و سلطه گر، در جنگل های شمال ایران نهضتی را پایه ریزی و راه های دخالت و حضور بیش تر آنان را سد نماید.
میرزا کوچک خان برای عملی شدن هدف خود و آغاز فعالیتش به همراه علی خان دیوسالار معروف به سالار فاتح از تهران عازم شمال کشور شد، ولی از همان ابتدا بر سر تعیین مکان و مرکز مبارزه، با وی اختلاف نظر پیدا کرد. سالار فاتح اهل کجور (4) بود و جنگل های مازندران را به عنوان کانون مبارزه پیشنهاد می کرد. میرزا کوچک خان هم که اهل گیلان بود، جنگل های این منطقه را مرکز مبارزه اعلام می نمود. همین اختلاف عقیده سبب شد تا هیچ کدام، از نظر خود دست برندارند و چون به اتفاق دست نیافتند، به جدایی آن ها از یکدیگر انجامید. (5)
میرزا کوچک خان به تنهایی کار را پیگیری کرد و موافقان و متحدانی برای عملی شدن ایده های خود جست و جو نمود. طرز برخورد او با علاقه مندان و سخن شورانگیزش در جمع آنان، افراد زیادی را متوجه وی کرد. افزایش طرفداران میرزا و واکنش آنها به دخالت غیر قانونی دشمنان در امور ایران، آرامش نیروهای متخاصم را در نواحی شمالی کشور بر هم ریخت و این احساس و تفکر را در آن ها ایجاد کرد که همیشه فکر می کند در چند قدمی آنان مجاهدان و انقلابیون ایرانی در کمین نشسته اند. این وضعیت اثر منفی زیادی برای بیگانگان به وجود آورد. به طوری که در اواخر جنگ جهانی اول، انگلیسی ها برای تسلط بر بعضی از نواحی ایران و از جمله چاه های نفت قفقاز یکی از ژنرال های خود به نام «دنسترویل» (6) را با عده ای نیرو و مهمات به ایران فرستادند تا از راه بندر انزلی به تفلیس رفته و مقدمات تسلط بر چاه های نفت قفقاز را فراهم نماید. وی قبل از ورود به محل مأموریتش با نیروهای نهضت جنگل برخورد نمود و آنان راهش را سد نمودند و در اثر زد و خوردهایی که بین طرفین ایجاد شد، ژنرال روسی شکست را متوجه میرزا کوچک خان کرد و موفق به اشغال رشت و بندر انزلی شد.
کابینه ی وثوق الدوله و نهضت جنگل
میرزا کوچک خان جنگلی و نهضتی که او در شمال ایران آغاز کرده بود، برای میرزا حسن خان وثوق معروف به وثوق الدوله دغدغه ای بزرگ و نگران کننده به شمار می رفت. عمده این نگرانی به نوع بینش و نگرش میرزا و اقدامات او مربوط می شد. زیرا وثوق الدوله این افکار و اندیشه ها را مخالف دیدگاه خود می دانست و به همین دلیل وجود میرزا را در شمال کشور مانع بزرگی بر سر راه اجرای سیاست های دولت خود می دانست. تسلط میرزا کوچک خان بر نواحی شمالی ایران و به ویژه گیلان و تأثیر رفتار وی در سایر مناطق سبب شد تا محور ارتباطی منطقه ی انزلی تا عراق (7) از نظر کابینه ی وثوق، محوری نا امن باشد. این ناامنی با سیاست های انگلیس هم سازگاری نداشت و وثوق الدوله به خاطر تأمین خواسته های انگلیس، مایل نبود که خطری محور ارتباطی مذکور را تهدید نماید. انگلیسی ها پس از پیروزی در جنگ جهانی اول، متوجه ایران شد و تحقق آرزوهای خود را در وجود وثوق الدوله جست و جو می کردند.وثوق الدوله ابتدا برای سنجش موقعیت میرزا کوچک خان و پی بردن دقیق به عقاید او و هم چنین تشخیص میزان انعطاف و پذیرش میرزا، با آرامش و احترام با وی رابطه برقرار کرد و فردی به نام حاجی آقا شیرازی که از هر نظر شخص موجه و قابل قبولی برای میرزا بود را برای بررسی وضعیت و جلب اعتمادش به گیلان اعزام نمود و از او خواست تا پس از مذاکره راه را برای همکاری جنگلی ها با کابینه و مبارزه ی مشترک با دشمنان دولت هموار سازد و در صورت موفق بودن مذاکرات، قول حکومت گیلان را به میرزا کوچک خان بدهد. تلاشهای فرستاده ی وثوق به نتیجه نرسید و میرزا زیر بار هیچ یک از خواسته های وثوق الدوله نرفت.
در این زمان مهمترین تدبیر کابینه ی وثوق الدوله در قبال راه ارتباطی یاد شده، حول این محور بود که حاکم توانایی را برای منطقه ی گیلان انتخاب و منصوب نماید تا در صورت لزوم، بتواند در مقابل نهضت جنگل ایستادگی کند. بررسی های انجام شده توسط کابینه، به این نتیجه انجامید که فرد مورد نظر را حاکم گیلان کنند. این فرد «سردار معظم خراسانی» (8) نام داشت. عبدالله مستوفی در این رابطه چنین می نویسد:
«کار گیلان هم برای کابینه خیلی مهم بود. زیرا میرزا کوچک خان از مدتی پیش در آن جا قوایی گرد خود آورده و در مقابل هر قدرت خارجی و هر نیروی داخلی که رنگ و روی خارجی داشت و یا متمایل به آن ها بود، مقاومت می کرد. وجود او با حفظ راه انزلی به قزوین و بعضی از شهرهای دیگر که وجهه نظر انگلیسی ها بوده و همه جا پادگان گذاشته بودند، منافات داشت. برای این ولایت، حاکم مقتدر و نیرویی که بتواند در مقابل میرزا کوچک خان مقاومت کند، خیلی لازم به شمار می آید. وثوق الدوله، سردار معظم خراسانی را که بعد از کمیسیون مختلف که برای اجرای دو منطقه ی تحت نفوذ تأسیس کرده بودند، بیکار مانده بود، به حکومت گیلان فرستاد. عده ای قزاق ایرانی که در یک سال و چند ماهه ی اخیر به واسطه از بین رفتن دولت تزاری روس، مطیع تر و قدری ملی شده بودند، برای مقابله با میرزا کوچک خان به دنبال او روانه شدند.» (9)
سردار معظم خراسانی به همراه عده ای از قزاق های ایرانی، عازم گیلان شد و مخالفان و مقابله با میرزا کوچک خان جنگلی را بنا گذاشت.
کینه و عداوت کابینه ی وثوق الدوله نسبت به نهضت جنگل را می توان در نامه ی سپدار اعظم رشتی «فتح الله اکبر» که وزیر کشور بود، درک نمود. این نامه خطاب به مفاخر الدوله نوشته شده است:
«این شرح را به طور خصوصی عرض می کنم. البته از وضع کنونی و پیشرفت های مهم و اساسی و قابل تقدیر قشون های دولت امپراتوری در فرونت های (10) ایران و تخلیه و فرار قشون عثمانی و تصرف همدان و سایر شهرهای اشغال شده ی عثمانی ها از یک طرف و از طرف دیگر پیشرفت قشون انگلیسی ها در بین النهرین و سقوط کوت العماره و عزیزیه و تهدید بغداد، که احتمال قوی می رود تا این هفته به تصرف انگلیس در آید، شنیده اید. با این پیش آمدهای خوب، حقیقتاً انصاف نیست که از شرارت و غارت گری یک مشت جنگلی ها در گیلان جلوگیری نشود و زمینه های قلع و قمع آن ها فراهم نیاید. تعجب است با جدیتی که می شنوم مسیو بلم، قونسول دولت بهیه در این موضوع دارند، چرا این کار باید این قدر طول بکشد؟ در این موقع اگر سی صد الی چهارصد نفر از قشون دولت امپراتوری بتوانند به همراه طالشی ها بفرستند، یقین دارم با کمال سرعت به این کار خاتمه داده خواهد شد. به خصوص اگر امیر مقتدر را هم امیدوار و مسئول قرار دهید. به عقیده ی من موقع را نباید از دست داد و همین مراسله را به نظر جناب قونسول برسانید که زودتر اقداماتی بفرمایند و از نتیجه مرا مطلع سازید، و الا اگر از طرف خلخال و آن صفحات بخواهید اقدام کنید، کار دشوار خواهد بود و آن ها از جنگل های گیلان اطلاعی ندارند و می ترسم باز اسباب پیشرفت جنگلی ها فراهم شود...» (11)
مطالعه ی خطوط این نامه، دل هر ایرانی آزاده و وطن دوست را به درد می آورد. چه طور ممکن است کسی هم وطن و آب و خاک خود را برای خوشایند دیگران به مخاطره بیندازد و انسانی را که انگیزه ای جز خدمت به مردم و کشورش ندارد، به عده ای بیگانه و سلطه گر بفروشد؟
آیا اگر حاکمان ایران به سرافرازی و سربلندی مردم و کشور می اندیشیدند و در قبال مسئولیت ملی خود به فکر فرو می رفتند، دست به چنین اقدامات و ایراد سخنانی این چنین می زدند؟
وثوق الدوله نوکر حلقه به گوش انگلیسی ها بود و جهت سیاست های او برای حمایت از منافع آن دولت استعماری هدایت می شد و مسلماً در برابر این خوش خدمتی ها از سوی آن ها منافعی هم برای او تأمین می گردید. عملکرد وثوق الدوله و عکس العمل های خصمانه اش در برخورد با نهضت جنگل، باعث خرسندی انگلیسی ها می شد. آن ها برای تقویت مناسبت های ظاهری خود و هم چنین تقویت برنامه ها، مستقیماً وارد کار شدند و برای ملاقات با سران نهضت جنگل، مکاتباتی انجام دادند و روز دیدار با رییس نهضت را تعیین و ابلاغ کردند. پس از اطلاع میرزا از این موضوع، برنامه ی دیدار توقف شد و مورد مخالفت قرار گرفت و میرزا کوچک خان حاضر به ملاقات با آنان نشد و زمان دیگری را برای ملاقات تعیین نمود. پاسخ منفی او به خواسته ی انگلیسی ها، خشم آن ها را برانگیخت و به تهدید و زور متوسل شدند. عملی که متأسفانه نه در گذشته، بلکه در زمان حاضر نیز از شیوه های اعمال سلطه ی بعضی از قدرت های بزرگ و ستم گر جهان است.
وثوق الدوله در ادامه ی اقدامات خود برای تحقق کامل خواسته های انگلیس، تلاش نمود تا در صفوف پیروان و سران جنگل اختلاف و تفرقه و چندگانگی ایجاد نماید و اتفاقاً در یک زمان مناسب به اختلاف بین میرزا و حاجی احمد کسمایی پی برد و طرفداران و مجاهدان چریک وابسته به حاجی احمد که بر ضد میرزا کوچک خان به ایراد سخن می پرداختند را پر و بال داد و تحریک کرد تا دامنه ی انتقادها و مخالفت های خود را افزایش دهند. نقشه ی وثوق الدوله خوب گرفت و یکی از طرفداران سرسخت وثوق الدوله (12)، حاجی احمد کسمایی را فریب داد تا برای ملاقات با وثوق الدوله و عذرخواهی و تسیلم شدن به او، برادرش (13) را به تهران اعزام نماید. این اقدام نتیجه ی مثبتی داشت و حاجی احمد کسمایی که با میرزا کوچک خان پیمان همکاری و دوستی بسته بود، او را رها کرد و به دولت وثوق پیوست و لبخند شوق را بر لبان انگلیسی ها نشاند و پایه های نهضت جنگل را به سستی کشاند. وثوق الدوله با آغوش باز از او استقبال نمود و طی نامه ای به برادرش محمود کسمایی چنین نوشت:
«دو نامه ی جناب عالی که بیان گر مخالفت نداشتن آقای حاجی احمد کسمایی و بستگان و همراهان ایشان از امروز به بعد با دولت و حاضر بودن به قبول پیشنهادهای دولت به شروط تأمین جان و مال، توسط حضرت آقای سپهدار اعظم ملاحظه شد. نظر به این که هیأت دولت همیشه مایل به اصلاح این کار بوده، حتی الامکان خواسته اند به شکل مناسبی به این کار خاتمه دهند، در این موقع هم اظهارات جناب عالی را مورد توجه قرار داده و به موجب این حکم به آقای حاجی احمد کسمایی و برادران و بستگان و همراهان او تأمین جانی و مالی می دهند و خواهان توجه به شرط های زیر هستند:
1- ازاین تاریخ به بعد به هیچ وجه برخلاف مصالح دولت و اهالی گیلان اقداماتی صورت نگیرد.
2- پس از رسیدن قوای دولت به آن حدود، در همه ی زمینه ها مساعدت شود و در مبارزه با اشرار و مخالفین، وارد عمل شوند.
3- بعد از ورود اردوی دولتی به فومن و کسما و نقاط دیگر، همه ی آن ها اسلحه ی خود را تحویل فرمانده کل قوای دولتی دهند.
4- مطیع کلیه ی اوامر دولتی بوده و همه نوع برای خدمت گزاری دولت حاضر باشند.
وثوق الدوله عامل اصلی انگلیس در ایران بود و یکی از بهترین ادعاها بر این گفته، همان قرارداد معروف سال 1919 میلادی است که هم زمان با سال 1298 هـ ش بین ایران و انگلیس منعقد شد و ایران کاملاً تحت الحمایه ی انگلیس قرار گرفت و سلطه ی آن کشور بر ایران افزایش یافت. کابینه ی وثوق الدوله به دلیل اقدام فوق و انعقاد چند قرارداد دیگر و قراردادن کشور در بدترین شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به «کابینه ی قرارداد» معروف شد.
شرایط نامساعد قرارداد 1919 میلادی و هموار شدن زمینه برای از بین رفتن حاکمیت ایران در بسیاری از موارد و هموار شدن راه های نفوذ انگلیس، خشم مردم ایران و مبارزان را برانگیخت و بلافاصله عکس العمل هایی در بعضی از نقاط ایران آغاز گردید که می توان از شهید سید حسن مدرس و شیخ محمد خیابانی نام برد. مخالفت شهید مدرس با وثوق الدوله و اقدام ننگین وی سبب شد که احمد شاه زیر بار امضای قرار داد 1919 نرود. شیخ محمد خیابانی در تبریز علم مخالفت برافراشت و با سازمان دهی جمعی از مردم، به مقابله با وثوق و انگلیسی ها برخاست. با این عکس العمل ها، وثوق استعفا کرد و از راه همدان و غرب بغداد، به اروپا گریخت.
کاکس، وزیر مختار انگلیس که دوست وثوق الدوله و طرف انگلیسی قرارداد بود، از سوی دولت متبوعش احضار و مأمور عراق عرب شد. مشهور است که در این سفر، اتومبیل وثوق با یک گاو تصادف کرد و این موضوع سبب شد تا ذوق شعری، او را به سرودن منظومه ی معروفش وادار سازد. چند بیت این منظومه چنین است (14):
چو بد آید هر چه آید بد شود
یک بلا ده گردد و ده صد شود
آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ
فلسفه باطل شود، منطق دروغ
پهلوانی را بغلتاند خسی
پشه ای غالب شود، بر کرکسی
کور گردد چشم عقل کنجکاو
بشکند گردونه ای را شاخ گاو
وقتی انگلیسی ها منافع خود را در خطر دیدند، در صدد برآمدند تا قیام شیخ محمد خیابانی را خاموش کنند و او را از سر راه بردارند، آن ها راه مقابله با شیخ را در اقدام نظامی جست و جو می کردند. پس از اخذ تصمیم نهایی، با تحت فشار قرار دادن ایران، مخبر السلطنه حاکم تبریز مأموریت یافت تا با فرماندهی و هدایت قوای نظامی، ضمن محاصره و تصرف تبریز و ایجاد شرایط دشوار برای مخالفان، آن ها را مجبور به تسلیم و سکوت نماید. مخبرالسلطنه در انجام این مأموریت و اجرای نقشه سرافراز بیرون آمد و با شهادت شیخ محمد خیابانی، نهضت او به خاموشی گرایید. ولی دو سال بعد طرفداران شیخ، جان دوباره ای به نهضت بخشیدند و دست به مبارزه زدند و خواستار حذف رضاشاه از فرماندهی کل قوا شدند، اما توفیقی به دست نیاورند و رضاشاه آن ها را سرکوب کرد.
همان طور که قبلاً ذکر شد، حاجی احمد کسمایی به همراه جمعی از بستگان و نزدیکان خود تسلیم دولت وثوق شد، این موضوع برای میرزا کوچک خان بسیار دشوار و طاقت فرسا بود. اقدام او سبب شد تا صفوف منظم و یکپارچه ی جنگلی ها از هم گسیخته شود و نیروهای دولتی و انگلیسی ها از فرصت پیش آمده به خوبی بهره بردند. ایوب خان میرپنج، فرمانده قزاق های دولتی از راه زمین و هواپیماهای انگلیسی از هوا، به قتل و عام و تار و مار نیروهای جنگل پرداختند و آنان را مجبور کردند تا فومنات را تخلیه و به لاهیجان عزیمت نمایند و در آن جا با قوای دکتر ابراهیم حشمت الاطباء، تصمیم های مشترک و هماهنگ اتخاذ کنند تا بتوانند در برابر هجوم وحشیانه ی نیروهای مخالف خود پایداری کنند. در صورتی که با پی بردن نیروهای دولتی و انگلیسی ها به ضعف قوای جنگل و تعقیب مستمر آن ها، لاهیجان نیر محل امنی برای میرزا و یارانش نبود، از این رو در اولین فرصت به اطراف لنگرود و رودسر و تنکابن رفتند.
میرزا کوچک خان هنوز خاطره ی پیمان شکنی حاجی احمد کسمایی و تسلیم وی به دولت وثوق الدوله را فراموش نکرده بود و این عمل او را آزار می داد که کاسه ی صبر و حوصله ی دکتر ابراهیم حشمت الاطباء هم لبریز شد و خط بطلان بر پیمان های خود کشید و به راحتی تسلیم نیروهای دولتی شد و داغ تازه ای بر دل میرزا کوچک جنگلی گذاشت. میرزا پس از اطلاع از این جریان، افسرده و نگران شد و آیه ی استرجاع بر زبان راند. برخلاف نوع برخورد نیروهای دولتی با حاج احمد کسمایی، این افراد برخورد مناسبی با دکتر حشمت نداشتند، همین امر باعث شد تا او به اشتباه بزرگی که در زندگی مرتکب شد پی ببرد. ولی دیگر چاره ای نداشت و نمی توانست از دست قوای نظامی خلاصی یابد و دوباره به دامان جنگل و نهضت آن برگردد. مرحوم ابراهیم فخرایی، زمان اعدام دکتر حشمت را «روز یازدهم شعبان، سال 1337 هـ ق ثبت کرده است.» (15)
پی نوشت ها :
1- مرکز بوسنی.
2- تاریخ جهان، ج2، گروه نویسندگان، ترجمه ی عبدالرحمان صدریه، ص 830.
3- ایران در دوره ی سلطنت قاجار، علی اصغر شمیم، ص 553.
4- یکی از مناطق نزدیک کلاردشت.
5- کتاب گیلان، ج2، ابراهیم اصلاح عربانی، ص 184.
6- سرزمین میرزا کوچک خان، دکتر احمد کتابی، ص 126.
7- این راه ارتباطی از انزلی به قزوین و همدان و کرمانشاه و عراق عرب منتهی می شد.
8- وی همان عبدالحسین تیمور تاش است.
9- شرح زندگانی من، «تاریخ اجتماعی و اداری دوره ی قاجاریه»، جلد سوم، عبدالله مستوفی، ص 6.
10- Front، جبهه های جنگ.
11- سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص 162.
12- حاجی بحرالعلوم رفیع.
13- شیخ محمود کسمایی.
14- تاریخ بیست ساله ی ایران، ج1، حسین مکی، ص 19.
15- سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص 180.