نویسنده: ورونیکا ایونس
ترجمه باجلان فرخی
ترجمه باجلان فرخی
اوزیریس
اوزیریس از خدایان باستانی غلات و پیروان وی احتمالاً این خدا را با خود از سوریه به مصر آوردند. خدایان آن مردمان روستایی عنچتی Andjeti نام داشت و در دورههای پیشدودمانی در شهر او در دلتا اسکان یافته بودند. فتیش این مردمان موسوم به چد Jed و نشان دهندهی تصویر چهار ستون، یک پس از دیگری، ستون فقرات یک انسان یا به احتمال زیاد یک درخت سرو سوری بود با شاخههای بریده و این فتیش را نیایشگران اوزیریس با خود از سوریه بدین مکان آورده بودند؛ و هم بدیل دلیل بود که مرکز کیش آنان چد نام داشت. این شهر بوزیریس Busiris یا پیش اوزیره Pre-usire نام گرفت و اوزیره همانا شکل مصری نام اوزیریس است. معنی اوزیریس چندان روشن نیست و از آن به مفهوم سریرآفرین یا چشمخانه یا قدرت چشم یاد شده است.کیش باروری و حاصلخیزی اوزیریس به سرعت، و ظاهراً با مسالمت، در قسمتهای دیگر مصر نیز گسترش یافت. دیگر خدایان آداب تدفین و فتیشهای دودمانی و از آن شمار خدایان تدفین ابیدوس و فراعنهی مرده در اوزیریس جلوه گر و با گسترش مراسم تدفین اوزیریس خدای برتر مصر شد. با گذشت زمان در تفسیرهای مربوط به زمان آغازین اوزیریس با خدایان نه گانهی هلیوپولیس پیوند یافت و تصور این که این گیاه خدا پسر زمین خدا، جب، باشد تصوری ساده بود.
در نوشتههای پلوتارک گزارش کاملی از اوزیریس و اسطورهی او وجود دارد و این گزارشها با اهرام نوشتهها قابل تطبیق و کهنترین اسنادی است که به ما رسیده است. در این گزارش نوت مادر اوزیریس و او را در تبس و در نخستین روز پنجه با پنج روز افزون شده بر سال زائید، و این پنج روز را تحوت بدان دلیل بر سال افزود که عاشق نوت بود. به هنگام زاده شدن اوزیریس در معبد صدائی شنیده شد که ندا داد: «شهریار برزرگ و نیک زاده شد»، «سرور همگان به روشنائی آمد». در این روایت رع پدر اوزیریس و حورس و اوزیریس وارث او، و تحوت پدر ایزیس وجب پدر ست و نفتیس است. در روایتی از این شمار ایزیس و اوزیریس به هنگامی که رحم مادر بودند عاشق یکدیگر شدند و در آن جا بود که نطفهی حورس بسته شد. ایزیس و اوزیریس بعد از زاده شدن ازدواج کردند و اوزیریس بر تخت پدر خود جب نشست.
روایات افسانهای گویای آن است که مردمان آغازین وحشی و آدم خوار بودند و این اوزیریس بود که بدانان کیفیت تغذیه، کشت و زرع و از آن شمار، کشت غلات و تاک و نیز راه و رسم شهروندی را یاد داد. اوزیریس به مردمان یاد داد خدایان را نیایش و آنان فدیه و قربانی بدهند و در این راه اوزیریس را دبیرش تحوت یاری کرد تا هنرها را ابداع و علوم و اشیاء را نامگذاری کند. اوزیریس بدین روایت سالهای بسیار بی ستیز و با اقتداری صلح آمیز فرمانروائی کرد و هنگامی که مصر متمدن شد برای آموزش تمدن به دیگر مردمان جهان به سفر پرداخت و ایزیس را نایب السلطنه خود قرار داد. پس اوزیریس همراه خدمه، نوازندگان و بسیار از خدایان فرودست به سفر پرداخت. اوزیریس در این سفر با سخن گفتن و سرود خوانی مردمان سرزمینهای دیگر را تشویق کرد راه و رسم رعایای او را در مصر در پیش گیرند و بدانان یاد داد به کشت گندم و جو و تاک بپردازند، بدانان آموخت به شهرسازی بپردازند و در اتیوپی مردم را آموخت با ایجاد آبراهه و سد آب رود نیل را به مزارع خویش جاری سازند. به هنگام غیبت و سفر اوزیریس، دبیر او تحوت جانشین وی را در کارها یاری میکرد و هم او بود که ایزیس را در برخورد با دسیسههای ست کمک میکرد. ست نه تنها جویای برهم زدن نظم موجود و به دست گرفتن فرمانروائی که خواستار عشق ایزیس و عشقبازی با او بود.
سرانجام اوزیریس از سفر بازگشت و ست به یاری عاسو Aso، شهبانوی اتیوپی، و هفتاد و دو فتنه جوی دیگر بر آن شد که اوزیریس را از سر راه خود بردارد؛ و در جای دیگر این کتاب از این توطئه به تفصیل سخن می گوئیم اما به اختصار باید گفت که اوزیریس سرانجام در هفدهمین روز ماه حتحور [(اواخر ماه شهریور یا مهر)] و بیست و هشتمین سال فرمانروائی خویش به دام ست و یاران او افتاد و ست تن از هم گسیختهی وی را به آب نیل افکند. پس ایزیس به جستجوی اوزیریس برخاست و با یافتن تن مردهی وی و به کمک جادوی خود و یاری تحوت، نفرتیس، آنوبیس و حورس، اوزیریس را به زندگی بازگردانید. اما اوزیریس به هرحال مرده بود و به دنیای مردگان تعلق داشت و با آن که میتوانست پس از رستاخیز مدعی تاج و تخت خود شود ترجیح داد که شهریار سرزمین مردگان باشد و هم بدین دلیل ستیز با ست و گرفتن حقّ خویش را به پسر خود حورس، که بعد از مرگ وی زاده شد، وانهاد.
روایات مربوط به اسطورهی اوزیریس بسیار و شاید بیش از روایات دیگر مربوط به خدایان مصری است. این روایات با گذشت زمان تغییرات بسیار یافته و آن چه در آن تردیدی نیست این است که اوزیریس در اسطورههای مربوط به خدایان آغازین و در کیش رسمی خدائی فرعی بود و اسطورههای وی با هیچ یک از نظامهای کیهانشناسی مصر پیوندی نداشت؛ و با این همه اوزیریس با گذشت زمان در شمار خانوادهی خدایان هلیپولیس و تبس در آمد. کاهنان این مراکز که از گسرتش کیش اوزیریس هراسان و از آن بیم داشتند که کیش نو، آئین کهن آنان را مورد تردید قرار دهد با گذشت زمان و به تأثر از اعتقادات عامه اوزیریس را در شمار خدایان کیش خود قرار دادند؛ و چنین بود که روایات مربوط به رنجهای اوزیریس و قدرت او به عنوان رئیس یک خانوادهی آرمانی او را به شهریاری نمونه و سرانجام مهمترین عضو خانوادهی خدایان تبدیل کرد.
چنین مینماید که اسطورهی اوزیریس برگرفته شده از ماجرای شهریاری یکی از فرمانروایان واقعی و چگونگی گسترش صلحآمیز تمدن در این اسطوره با گرایش به وحدت خدایان دلتا با خانوادهی اوزیریس و اشاعهی این کیش تا دوردست ابیدوس با فراهم شدن عوامل وحدت مصر سفلی و میانه پیوند دارد. روایات مربوط به اوزیریس مختلف و بخشی از این روایات را در ماجرای ایزیس و ست بررسی میکنیم.
با آن که اوزیریس شخصیت اسطورهای خود را در هیأت روحی وحشت زده از جهان زیرین آغاز کرد با گذشت زمان در نقش خدائی مرده و محبوب نمایان شد که برای نیایش کنندگان خویش و فرمانروائی دادگر و امید زندگانی شادمانه و ابدی بعد از مرگ در جهان دیگر بود. قلمرو جهان زیرین در این اسطورهها در زیر اقیانوس نون یا در آسمانهای شمالی قرار داشت و سرزمینی آرام و پرنعمت بود.
اوزیریس در آغاز با باروری زمین و کشاورزی پیوند داشت. در این اسطورهها اوزیریس نماد چرخهی زایش، بالیدن، مرگ و تولد دیگر باره در تقویم کشاورزی و چون خاستگاه غلات تاکستانها و درختان و باروری و حاصلخیزی تن مردهی وی و رستخیز او با کاسته شدن و طغیان آب نیل پیوند داشت. از سوی دیگر زایش و مرگ وی با طلوع و غروب خورشید پیوند یافت و رقابت جاودانهی وی با برادرش ست گویای ستیز جاودانی نیل زاینده و صحرای مرگبار و رویاروئی زندگی و مرگ بود.
غالباً اوزیریس در سراسر مصر در تثلیث خانوادگی و همراه با ایزیس و پسر وی حورس که بعد از مرگ پدر تولد یافت نیایش میشد. مرکز اصلی کیش اوزیریس در بوزیریس Busirds، خاستگاه کهن وی در دلتا، و اییدوس در مصر میانه قرار داشت؛ و مرکز کیش وی چون خدائی مرده در اکثر گزارشها در نزدیکی ندیت Nedit، یعنی جائی که کشته و ایزیس تن مرده او را یافت، قرار دارد. در ندیت از اوزیریس با عنوان نخستین ساکن غرب یاد میشد و این نامی بود که اوزیریس از خدای اصلی ابیدوس یعنی خنتی- امنتیو khenti- Amenti به معنی شهریار مردگان به وام گرفته بود. در «فرمانروائی قدیم» فراعنهی مرده را در ابیدوس دفن میکردند و بر مزار هریک از آنان یک «استل» برپا میکردند. بسیاری از خویشان این فراعنه در نزدیکی مذبح این نیایشگاه دفن میشدند و با گذشت زمان ابیدوس نیایشگاهی شده بود که مصریان شخصاً یا به وکالت آن را زیارت میکردند و بعدها چنین مراسمی یکی از مراسم تدفین بود.
اوزیریس در بسیاری از تصاویر وی چون شهریاری مرده و مومیائی شده و با دستانی برافراشته که نمادهای قدرت برتر، عصای چوپانی سرکج و تازیانه ئی، که در برخی روایات شلاق تنبیه خطاکاران نام دارد، تصویر شده است. در این تصاویر تن اوزیریس به رنگ سرخ، به عنوان نماد خاک، و سبز، نماد گیاه، ترسیم شد، و بر چانهی وی ریشی با شکوه و بر سر وی تاج عاطف Atef که ترکیبی است از تاج سفید نیل علیا و دو پر سرخ رنگ به عاریت گرفته شده از بوزیریس قرار دارد و گاهی برفراز این تاج قرص خورشید یا یک جفت شاخ نیز ترسیم شده است. در نقشهای دیگر اوزیریس به هیأت شهریاری نشسته برسریر و به هنگام رستاخیز در حالت نیمه برخاسته از تابوت و به هیأت ستون چد و جعبهای که محتوی سر اوست ترسیم شده است.
ایزیس
ایزیس (یا ایزت Eset) نیز در آغاز خدابانوئی مستقل و مشهور بود که نیایش وی از دورههای پیش دودمانی در دلتای شمالی و در سبتوتس رواج داشت؛ و همانند اوزیریس و به همان دلایل او نیز به نظام اساطیری هلیوپولیس راه یافت. بدین سان ایزیس نیز سرانجام در مجموعهی خدایان هلیوپولیس قرار گرفت و با ترکیب با دیگر خدابانوان به هیأت خدابانوی بزرگ مادر جلوه گر شد.پس از چندی ایزیس را همسر اوزیریس خدای دلتای غربی همسایه شناختند و هم بدین دلیل است که نام ایزیس به معنی مسند و پاسداری سریر اوزیریس از جانب وی پیوند دارد. ایزیس دختر جب و نوت و میگفتند که در روز چهارم از پنجهی کبیسه زاده شد. در این روایات حورس فرزند وی نیز از پیوند ایزیس و اوزیریس و پس از مرگ اوزیریس تولد یافت.
ایزیس به دلیل نقشی که بعد از مرگ اوزیریس به عهده گرفت بسیار محترم و در اسطورهی اوزیریس گوئی که خود اوزیریس کوچک است. در این روایات ایزیس با برادر خود اوزیریس ازدواج کرد و وی را در اشاعهی تمدن یاری و خود بسیاری از هنرهای خانگی و از آن شمار آرد کردن غله، کتان ریسی و بافندگی را به زنان یاد داد. ایزیس خدابانوی مادر است و هم بدین دلیل در این روایات کشاورزی را از ایزیس یاد میگیرد. (1)
[در روایت مرگ اوزیریس و رستاخیز وی] ایزیس چون ساحرهی بزرگ، آگاه از جادوگری و داروسازی، که به یاری تحوت آن را میآموزد، نمایان میشود و پیش از مرگ اوزیریس به هنگام غیبت وی و زمانی که اوزیریس برای اشاعهی تمدن به سفر رفته است زن اندیشمندی است که قلمرو فرمانروائی شوهر را در برابر توطئههای برادرش، ست، حفظ میکند.
میگویند وقتی ایزیس از خبر مرگ اوزیریس آگاه شد لباس بیوگی و ماتم پوشید، نیمی از موی خود را برید و پس از سوگواری به جستجوی جعبهای برآمد که ست نعش اوزیریس را در آن نهاده و به آب نیل سپرده بود. ایزیس در این سفر در امتداد نیل به سفر پرداخت و سرانجام کودکانی را یافت که بدو گفتند که جعبهای را دیدهاند که جریان رود آن را در امتداد شاخهی تانتیک Tantic به دریا برده است. پس خدایان به یاری ایزیس آمدند و بدو گفتند که جریان آب تابوت اوزیریس را به بیبلوس در سرزمین فنیقیه برده و در ساحل فنیقیه تابوت در درون تنهی انجیری کهن مدفون شده است. خدایان گفتند یا که ایزیس به نیروی جادو دریافت که مالاکاندر Malacander شهریار بیبلوس با دیدار آن درخت آن را مناسب ستونی برای کاخ خود یافته و از آن درخت ستونی زیبا برآورده است.
میگویند ایزیس به بیبلوس رفت. شهبانوی اشتریت Astarate هم در آن زمان پسری زائیده بود و ایزیس با ندیمه شهبانو دوست شد. ندیمهی ملکه با بوی خوش و خدائی ایزیس به کاخ بازگشت و اشتریت با احساس بوی خوش ندیمه از وی ماجرا را پرسید و از او خواست که ایزیس را به دربار بیاورد؛ و چنین بود که اشتریت ایزیس را دایهی فرزند خویش کرد.
ایزیس کوشید با بهره گیری از قدرت جادو کودک را جاودان سازد و چنین بود که با انگشت خود او را شیر میداد و شبها از انگشت خود چراغی میافروخت تا میرائی را از تن کودک دور سازد. روزی شهبانو دایه را که به هیأت پرستوئی در آمده و پیرامون ستون در بردارندهی تابوت اوزیریس پرواز میکرد غافلگیر و با برآوردن فریادی از حیرت جادوئی را که طی آن فرزند وی جاویدان میشد باطل کرد.
شرح تصویر: تندیس رومی اوزیریس آخرین خدائی که چون شهریاری بر زمین فرمان راند، با تاج شکوهمند فرعون و در هیأت یک جنگجو. اوزیریس در اصل خدائی روستائی از خدایان دلتا بود که کیش وی با صلح و آرامش گسترش یافت. مرکز اصلی کیش او ابیدوس در مصر میانه و کیش وی با کیش مردگان پیوند نزدیک داشت. موزهی واتیکان.
پس ایزیس ملکه را از هویت خود آگاه و به درخواست شهبانو شهریار ستون کاخ خود را به ایزیس داد. ایزیس بی درنگ ستون را شکافت و به تابوت اوزیریس دست یافت. ایزیس بر تابوت افتاد و چنان با صدای بلند زاری کرد فرزند نوزاد شهریاز از آن زاری مُرد. با این همه شهریار بیبلوس اسباب سفر ایزیس را مهیا و با نهادن یک کشتی در اختیار وی وسایل سفر وی را به مصر فراهم ساخت. ایزیس بعد از در آمدن به کشتی تابوت را گشود و تن اوزیریس را به آغوش کشید و پسر شهریار بیلبوس وقتی که خواست جسد را از او جدا سازد ایزیس به خشم در وی نگاه کرد و این پسر نیز به فرزند نوزاد و مردهی شهریار پیوست.
یأس بزرگ ایزیس از آن بود که برای اوزیریس پسری نزاده بود و هم بدیل دلیل فرزندی نداشت تا جانشین پدر شود و انتقام پدر را از ست بگیرد. میگویند با این همه ایزیس به نیروی جادو با شوهر مردهی خویش همبستر و از او صاحب فرزند پسری شد که همانا حورس بود؛ نیز میگویند ایزیس به هنگامی که در هیأت یک زغن بر تن شوی خود زاری میکرد از او باردار شد.
میگویند ایزیس در بازگشت به مصر در باتلاقهای کنار دلتا و نزدیک بوتو Buto پنهان شد تا تن اوزیریس را به دور از چشم ست مخفی کند و هم در آن جا فرزند خود را که پسر اوزیریس بود بزاید. با این همه ست به تصادف و در شبی مهتابی و به هنگام شکار تابوت اوزیریس را در باتلاق یافت و تن برادر مرده یخویش را چهارده پاره و آن را در سراسر خاک مصر پراکنده ساخت.
ایزیس دیگربار صبورانه به گردآوری تکههای پراکنده شوهر خود پرداخت و تکههای پراکنده را گردآوری کرد. هرجا که ایزیس پارهای از تن شوهر خود را یافت مراسم تدفینی برپا و استلی برپا کرد تا ست مطمئن شود که تن او واقعاً دفن شده است. میگویند ایزیس تمام پارههای تن اوزیریس مگر آلت نرینگی او را که ست آن را به نیل افکنده بود یافت. میگویند وقتی ست آلت نرینگی اوزیریس را به نیل افکند خرچنگ نیل آن را بلعید و هم بدین دلیل نفرین شد. ایزیس اما آلت نرینگی دیگری ساخت و با پیوستن قسمتهای مختلف تن شوهر خود به یکدیگر تن شوهر را با روغن تدهین کرد. بدین سان ایزیس برای نخستین بار مراسم آئینی حنوط را به جا آورد و اوزیریس را زندگی جاوید داد؛ که در مصر همیشه تصور بر این بوده است جاودان شدن روح میسر نیست مگر آن که کالبد مومیائی و حفظ شود. نفتیس در این راه خواهر خود ایزیس را یاری کرد و در برخی از روایات، انوبیس، تحوت، حورس و حتی چهار پسر حورس وی را در این کار یاری کردند و همهی این ملحقات بعد از اشاعه این اسطوره بدان افزوده شده است.
میگویند ایزیس پس از یافتن تن پاره پارهی همسر خویش آن را حنوط و امکان رستاخیز وی را فراهم ساخت. ست با آگاه شدن از این ماجرا خشمگین و ایزیس را اسیر و به زندان افکند. ایزیس به یاری وزیر خود تحوت از زندان گریخت و با فرزندی که در بطن خود داشت از دید ست پنهان شد. ایزیس به یاری هفت اژدرمار در باتلاقهای بوتو پنهان شد و هم در آن جا بود که حورس از وی تولد یافت. ایزیس از این که برای شوهر مردهی خود جانشینی زاده بود خرسند و منتظر زمانی شد که حورس بالغ و جویای تاج و تخت پدر خویش از ست شود.
آنچه گفته شد از کهنترین روایات مربوط به جدال حورس و ست بود و از این ستیز در اسطورهی حورس سخن خواهیم گفت. میگویند ایزیس سرانجام به جستجوی یاری خدای بزرگ برآمد. زاریها و تمناهای او در «زورق میلیونها سال» شنیده شد و آن را از رفتن بازداشت. تحوت از زورق نزد ایزیس آمد و شگفت زده از این که ایزیس با تمام قدرت جادوئی خویش در برابر مشکلات ناتوان شده بود بدو اطمینان داد که از آن پس مورد حمایت رع قرار خواهد گرفت. وقتی زورق خورشید از رفتن بازماند جهان در تاریکی فرو رفت و تحوت ایزیس را گفت تا بدان هنگام که حورس بهبود یابد ادامه مییابد.
با آمدن تحوت به یاری ایزیس از جانب رع، ایزیس دریافت که ایستادن زورق خورشید به مفهوم تاریکی جهان و اگر حورس میمرد همهی جهان و آفریدههای رع نابود و ست اصل بدی بر جهان غالب میشد؛ و ایزیس آرزومند آن بود که خود حورس بود و مرگ او را به چشم نمیدید. پس تحوت با نام خورشید زهر را از تن حورس خارج کرد و ایزیس را آرامش داد، که اگر زورق خورشید راکد میماند چاهها میخشکید، گیاهی نمی روئید، غلهای و غذائی نبود، معابد تعطیل میشد، جهان به پریشانی آغازین باز میگشت و تاریکی بر جهان چیره میشد.
پس طلسم خورشید خدا رع بر زهر پیروز و ایزیس و ساکنان باتلاق شادمان شدند. تحوت از ایزیس خواست حورس را پرستاری و وی را برای جانشینی اوزیریس آماده سازد. تحوت رسالت خویش را انجام و ماجرا را به رع گزارش داد؛ و این داستانی بود که مصریان به علت جذابیت آن و نیز روشن کردن پیوند نمادین رع و فراعنه تحت تأثیر قرار داد. حورس در این اسطوره نهادینه یا نمونهی اصلی فراعنه و رع حامی پسر خود فرعون و با سعادت و رفاه وی و مردمان پیوند داشت و مدام او را در برابر یورش دشمنانش پاسداری میکرد. وظیفه مردمان حمایت از فرعون بود که اگر فرعون آسیبی میدید نظم جهان به هم میخورد و مردمان نیز نابود میشدند.
حورس تحت حمایت رع بود و مادرش در باتلاقهای بوتو از او پاسداری میکرد. ایزیس در هنرهای شفابخش استاد و با طلسمهایی که از تحوت گرفته بود مردمان و فرزند خویش را یاری میکرد. ایزیس جادوگری بزرگ و بر آن بود که با شناخت نام نهان و رمزی [یا اسم اعظم] رع به فرمانروائی زمین دست یابد. در جادوی مصری شناخت نام دیگری موجب تسلط فرد بر وی برخوردار شدن فرد از قدرت بود؛ که هر نام کلیدی برای راه برن به هویت دیگری و شناخت هر نام کاربرد جادو را در مورد صاحب نام میسر میساخت.
میگویند رع پیر و ناتوان شده و آب از دهانش مدام جاری بود. ایزیس از آب دهان رع و خاک ماری بزرگ را قالب زد و با جان دادن مار به قدرت جادو آن را بر گذرگاه روزانه رع در حد فاصل دو جهان قرار دارد. روز بعد هنگامی که رع راه روزانه خود را به پایان میبرد آتشی بزرگ از کام مار سر بر آورد و مار رع را نیش زد. رع فریادی چنان دردمندی برکشید که همه خدایان به بالین وی شتافتند. رع خدای قدرتمند را یارای معالجهی خویش نبود و چرا که ماری وی را گزیده بود که آفریدهی وی نبود و خدایان دیگر نیز نمیتوانستند او را یاری کنند.
پس ایزیس چنان که گوئی وی را از این ماجرا خبری نیست به رع نزدیک و از وی پرسید «چه پیش آمده است؟ آیا مار شما را نیش زده است؟ اگر این مار از آفریدههای شما نیست مرا یارای آن است که با طلسم خود بر او غلبه کنم!» رع از رنجی که از نیش مار میبرد سخن گفت: «نه آتش است و نه آب که سردتر از آب و داغتر از آتشم! تمام تنم خوی کرده است. میلرزم و چشمانم تار میشود و مرا یارای دیدن آسمان نیست.» و ایزریس رع را گفت: «پدر آسمانی نامت را به من بگو که زنده ماندن زمانی میسر است که نامت را فاش کنی» و رع پاسخ داد: «من آفرییندهی زمینم، آفرینندهی کوهها و آن چه بر زمین است. من آبها را پدید آوردم، من آسمان را ساختم و روح خدایان را در آن جاری ساختم. وقتی چشمانم را میگشایم روز بر میآید و زمانی که چشمانم را میبندم شب فرامی رسد. آب نیل به فرمان من جاری است. روزها و ساعتها را من آفریدم. پدید آورنده جشن سال نو منم. بامدادان خپری ام، نیمروز رع، و غروبگاه اتوم» و ایزیس گفت: «اما این رع را مداوا نمیکند چرا که هنوز نام نهان خود را نگفتهاید، با گفتن نام اعظم است که رع رهائی مییابد.» پس رع از خدایان دیگر نهان شد و نام خود را در خاطر ایزیس جای داد و هم در آن زمان ایزیس را گفت که جز حورس هیچ کس نباید از نام اعظم او آگاه شد. پس ایزیس پسر خود حورس را فراخوند و او را گفت که رع بدو وعده داده است که دو چشم خود را به حورس بدهد و با این کلام زهر را از تن رع خارج ساخت.
این اسطوره گویای قدرت تثلیث اوزیریس، ایزیس و حورس و انتقال قدرت آسمانی به فرعون فرزند و همانند حورس است. کیش ایزیس در تمام دورههای تاریخی مصر قدرت داشت و این قدرت تا سدهی ششم میلادی در جزیرهی فیله Philae در مصر علیا ادامه یافت. در تاریخ مصر نقش ایزیس همانند اوزیریس دیگرگون و شکلهای جدیدی مییابد. در بخش بزرگی از این باورها ایزیس خدابانوی مادر و از صفات حتحور و نوت برخوردار و وارث اسطورههای خورشیدی آنان است.
با این همه ایزیس در اصل همسری سوگوار و وفادار و در این نقش به هیأت موجودی پردار و دارای قدرت پرواز و در بسیاری نقشهای خو همراه خواهر خویش نفتیس است. ایزیس در نقش پردار خویش حافظ و پاسدار «کوزهی امعاء و احشاء مردگان» [(اوانی الحشاء) و تابوت سنگی مردگان اند. در نقشهای دیگر ایزیس پاسدار اوزیریس و دیگر مردگان همراه وی و در این نقشها نیز بالدار است. تاج ایزیس اغلب قرصی است آراسته به پر و با شاخهای گاو و این نماد او را با حتحور پیوند میدهد. در برخی از نقشها ایزیس دارای سر ماده گاو است و این نقش اشاره به روایتی است که طی آن به علت فراموش کردن انتقام از ست پسرش حورس سر او را از بدن جدا و تحوت سر ماده گاوی را به جای سر او قرار میدهد. در نقشهای دیگر ایزیس با نقش هلال ماه بر تارک ای با تاجی از نیلوفر آبی و خوشههایی از غله یا در حالت حمل تودهای از شاخهها میوه و غله نشان داده شده و در چنین نقشی ایزیس حامی کودکان در برابر بیماریهاست. حمایل یا کمربند ایزیس برای زنان مصر نماد زایائی و برخوردار شدن از قدرت مادری بود.]
پی نوشت ها :
1- از دید انسان شناسی، جامعه شناسی تاریخی و با اتکا به روایات اسطورهای سرزمینهای مختلف شروع کشاورزی در همهی مناطق زمین از زنان بود. م
منبع: ایونس، ورونیکا؛ (1385) اساطیر مصر، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.