ترجمه باجلان فرخی
خدایان آغازین
نون
نون یا نو همانا بی نظمی (کائوس) یا آشفتگی آغازین بود که همهی آفرینش در آن نهان و چهار غوک دو جنسی یا نر و ماده و خدایان مارسر پاسدار آن بودند. اتوم از نون برخاست و هم بدین دلیل او را پدر خدایان مینامند، اگر چه پسر وی در مقام از او بزرگتر بود. در اساطیر هرموپولیس نون «بی کران»، «هیچی»، «هیچ جا» و «تاریکی» نام داشت. او را به هیأت مردی ریشدار و گاهی با سر غوک، سوسک، یا ماری مجسم میکردند که تا کمر در آب ایستاده و زروق خورشید را که در آن خورشید به یاری سرگین غلتانی در حال صعود بود، نگه داشته بود. سرگین غلتان متکی بر ایزیس و نفتیس و خدمهی زورق شو وجب بود. ایزیس، نفتیس، شو و جب در نوشتههای کهن خدایانی بودند که از نون پدیدار شدند اما در همین نوشتهی گفته شده است که نون را کرانهای نبود و در آغاز همه کیهان را پرکرده بود. نون شو، را در خود داشت، هوائی که آسمان را از زمین جدا میکرد.نون راکد تصور میشد، چرا که چونان آبی بود که در پایان کندن چاهی بدان دست مییافتند، و نیز آب آشفته و طغیانی نیل تصور میشد. برخی روایات نون زمین را احاطه کرده و زمین در آن شناور بود، و سرانجام روزی فرا میرسید که نون زمین را در خود میکشید و اتوم به هیأت آغازین خود در میآمد و اوزیریس به جای رع بر آبهای نون زورق میراند. نون خدایی مفید و زایندهی شو و تفنوت و چنین تصور میشد که پاسدار جهان در برابر بی نظمی است که از نیروهای اهریمنی مارها بر میخیزد.
اتوم
اتوم یا تم Tem یا توم Tum از خدایان آغازین هلیوپولیس و خورشید خدائی پیش دودمانی بود. مفسران دینی هلیوپولیس او را «یگانهی کامل» مینامیدند و این تعریف اشاره به باوری بود که طی آن اتوم خود را بیرون از آبهای نون به ارادهی خویش یا با جاری ساختن نام خویش بر زبان هستی بخشید. نیز او را نب- ئر- جر Neb- er- dger، سرور برتر، یا جهان خدا مینامیدند.بدان سان که دیدیم او را بنیان گذار انئاد هلیوپولیس میپنداشتند و در توجه به کیش نیایش حیوانات و نرگاو منیفس Menevis نرگاو انئاد نام نهاده بودند. در برخی روایات اتوم همانا ماری است در نون و سرانجام بدین هیأت باز میگردد اما در ارتباط با رع که یکی از هویتهای اوست مار دشمن اوست. در روایاتی دیگر گاه به هیأت خدائی با سری چون سر موش مصری نمایان میشود و این در پیوند با روایتی است که طی آن وقتی ماری بدو حمله کرد برای دریدن مار به هیأت موش مصری در آمد.
با این همه اتوم در اغلب روایات به هیأت مردی ریشدار و غالباً پیر و در حالتی که به کندی به جانب افق غرب میرود و چون خورشید غروب کننده تصویر میشود. چون آفرینندهی خدایان و انسانها و پدیدآورندهی نظم در آسمان و زمین او را خدای دو جهان [(دارین)] مینامیدند و در چنین نقشی سکنت (پسکنت) Pschent یا تاج دو طبقه نیل علیا و سفلی بر سر و عصای سلطنتی موسوم به عنخ را که نشان زندگی و نماد قدرت است در دست دارد.
شو
شو و خواهر دوقلوی او تفنوت نخستین جفت از خدایان نه گانهی هلیوپولیس و آفریدهی رع بودند. شو نمود هوا و سپهر و نام وی به معنی برافراشتن و جدا کننده و برگرفته شده از مهمترین نقش اسطورهای وی یعنی جدا کردن فرزندان خود (جب، زمین، و نوت، آسمان) از یکدیگر و شکل دادن جهان به هیأت کنونی آن است. جدا کردن آسمان و زمین از یکدیگر به فرمان رع یا که به سبب حسادت شو انجام یافت، و در روایتی این جدائی به هنگام اوج گرفتن رع و زمانی که نوت در هیأت ماده گاوی از تابش خورشید نیمروز گیج بود انجام یافت.در بسیاری از تصایور شو را میتوان در هیأت مرد ریشداری دید که بر فراز جب ایستاده یا زانو زده و با دستهای خود جب و نوت را از یکدیگر دور نگه داشته است. در این تصاویر بر سر شو پر شتر مرغی قرار دارد که همانا نماد هیروگلیف نام وی و در برخی از نقشها شمار پر شتر مرغ چهارپر و نماد چهار ستون پایهی آسمان است. در برخی از نقشها نیز شو به هیأت یک شیر یا ستونی از هوا ترسیم شده است.
در بسیاری از متنهای مصری نام شو به معنی «تهی شده» و در برخی از متنها به معنی خدای فضای تهی است. در این روایات شو یاور اتوم و بخشی از قدرت او در آفرییندگی است. هم بدین روایت است که جهان با پیدایی حرکت پدیدار و با این حرکت آسمان و زمین از هم جدا میشوند. در این روایات نون، اتوم و شو کهنترین خدایان و هم زمان زاده شدهاند. شو در چنین نقشی خدای روشنائی و بر فراز نوت ایستاد و کلاهی خورشیدی بر سر دارد. در برخی از متنهای دوره «شهریاری جدید» هم پای رع – حرخت است.
با آن که در برخی روایات پس از رع در زمین تحوت جانشین وی میشود اما در بسیاری از روایات جانشین رع پس از رفتن او به آسمان همانا پسر وی یعنی شو است. شو پس از رسیدن به فرمانروائی زمین معابد بسیاری برای خدایان بنا نهاد که همهی این معابد روبه روی چهار ستون آسمان بنا شده و کاخ او در افق شرق قرار داشت. کاخ شو به نام حت نب Het Nebs کاخی استوار و نیایشگاهی نفوذناپذیر بود. پسران اپیپ اما که ساکن صحرا بودند به مصر یورش بردند و ویرانیهای بسیاری پدید آوردند. پسران اپیپ با این همه نتوانستند به معابد و نیایشگاه آسیبی برسانند و سرانجام از خدایان شکست یافتند.
پس از این ماجرا شو بیمار و بینائی خود را از دست داد. در کاخ او مشکلات بسیار پدیدار و سرانجام این اختلافات جاری شدن شوربختی بر جهان بود. هم در این زمان بود که جب پسر شَو عاشق مادر خود تفنوت و از شیدائی آواره شد. سرانجام اما جب به کاخ پدر بازگشت و زمانی که پدرش به آسمان رفته بود به مادر خود تجاوز کرد و تاج و تخت پدر را تصاحب نمود. شو نتوانست یا که جرأت نیافت به زمین باز گردد و هم در آن زمان بود که تاریکی و توفان زمین را پر کرد.
تفنوت
تفنوت خواهر و همسر شو و در بسیاری روایات روح شو و نیز پدید آورندهی شبنم و رطوبت بود. در این روایات تفنوت یاری کننده شوهر خود در جدا نگهداشتن آسمان از زمین و از سرشگی که از چشمان وی بر زمین میریزد نباتات پدیدار میشوند. در کیهان شناخت ممفیس، تفنوت همانا زبان بتاح و نماد مفهوم آفرینش همراه شو و در برخی روایات همانا خدابانو ماعت، روح و نظم جهان، است.در این روایات تفنوت را نیز شخصیتی خورشیدی است و هر بامداد همپای شوهر خود شو خورشید نوزاده را که از کوههای شرق سر میکشد دریافت میدارند. در روایتی تفنوت چشم چپ حورس و در نقش چشم رع در هیأت ماده شیر یا سیاه گوشی به صحرای نوبیا میگریزد. رع در این روایت شو را به هیأت نر شیری به دنبال چشم خویش میفرستد، تحوت به هیأت میمون در میآید و تفنوت را به نیرنگ به جانب دامنه کوه خاستگاه خورشید، زادگاه اوزیریس، میکشاند و به نیروی جادو بر او پیروز میشود. در روایتی تفنوت پس از بازگشتن از نوبیا همسر شو و در روایتی دیگر همسر تحوت شد و به روایتی دیگر چون یوریس، مار مقدس نماد قدرت، بر پیشانی رع قرار گرفت.
در نقاشیهای کهن تفنوت به هیأت ماده شیر یا انسانی با سر شیر و با تاجی از قرص خورشید و یوریس ترسیم شده و در نقشهایی که از وی به عنوان حامی رع و فرعون یاد میشود به هیأت یوریس نمایان و در برخی روایات نیز حامی اوزیریس پس از مرگ است.
انحور
انحور Anhur [(اینحرت)] یا اونوریس Unuris به معنی «آنکو دور شده را بازگردانید» یا «حامی آسمانها» و همانند شو است که پس از بازگردانیدن تفنوت از نوبیا بدین نام نامیده میشود. در این روایت اسطورهیای چشم حورس در هیأت خدابانوی شیرماده سخمت توسط غزالی فریفته و به صحرایی نوبیا میرود. انحور خدای تانیس و سبنوتس Sebennytos نزدیک ابیدوس چشم را مییابد و در بازگشت با این شیر ماده که بعدها محیت Mehit یا می- حسی Mai- hesi نام یافت، ازدواج میکند.بدین سان انحور با حورس جنگجو پیوند داشت. در بسیاری از نقشها انحور به هیأت امیری با خفتان بلند، دست یا دست برافراشته و سوار بر گردونه جنگی و در حال شکست دادن دشمنان دیده میشود. همانند شو بر کلاه این خدا چهار پر بلند دیده میشود. انحور نزد مردم حامی آنان علیه دشمنان، ارواح خبیث و حیوانات آزار گر بود.
کیش انحور از زمان فرمانروائی جدید «و طی دوره بطلیموس» گسترش یافت و این خدا برخلاف شو خدائی مردمی و مردم عادی او را رهاننده خویش میدانستند. این خدا با خدایان خورشید نیز پیوند داشت و نیایشگاه او در ابیدوس او را با اوزیریس گرائی نیز پیوند میدهد.
جب
جب (یا گب)، خدای زمین را غالباً پسر شو و تفنوت و نوت را خواهر دوقلوی وی و همسر او میپنداشتند. در برخی روایات جب پدر خورشید و ماه، رع و تجوت، و پدر خدایان مینامیدند. بدین روایت پیش از آفرینش جهان جب و نوت در هم خفته بودند و رع که از این ماجرا خشنود نبود شو را فرمان داد آنان را از هم جدا و با جدایی آنان فضا و نور هستی یافت.در بسیاری از تصایور اسطورهای جب، همانا زمین و در زیر نوت خفته است در حالتی که یک آرنج وی تکیه گاه او و زانوی او خم شده و این هیأت کوهها و درههای زمین را شکل میدهد. در این تصویر بر تن جلب لکههای سبز رنگ گیاهان پدیدارو نماد زمینهی گیاه خدابودن اوست. در روایتی جب غاز بزرگ و پرهیاهوئی است که «غدغد بزرگ» نام دارد و از تخم اوست که خورشید زاده میشود و در روایتی دیگر جب به هیأت انسانی است که بر تارک او غازی نشسته است. در روایتی جب «نرگاو نوت» نام دارد و در بسیاری روایات جب و نوت پدر و مادر اوزیریس، ایزیس، ست و نفتیس اند.
در روایتی رع یا اتوم به هنگام پیری فرمانروائی را به جب وانهاد و نوت را ملکه آسمان کرد؛ غالباً اما تصور بر آن بود که جب سومین شهریار زمین و کسی بود که بعد از خلع پدرش شو از سلطنت به جای وی نشست. در روایت خلع شو و نشستن جب بر سریر پدر پس از تجاور جب به مادر خود طوفانی بزرگ نه روز بر زمین نازل و همه چیز در تاریکی فرو رفت. پس از نه روز طوفان فرونشست، تاریکی ناپدید شد و پس از هفتاد و پنج روز جب عازم دیدار قلمرو فرمانروائی خویش شد. در شرق با جب از شجاعت بزرگ پدر او سخن رفت و گفته شد که چه گونه شو با قرار دادن مار مقدس یوریس بر تارک خود شهریاری خویش را استوار کرد. پس جب بر آن شد که یوریس را بر تارک خود قرار دهد و وقتی در صندوقی را که یوریس در آن خفته شود گشود یوریس زهر قتال خود را به جانب جب و همراهان وی پرتاب کرد. بسیاری از همراهان جب نابود و جب به تبی سوزان و دردناک گرفتار شد. درد جب را درمان نبود تا خدایان او را گفتند برای درمان خویش عارت Aart رع را بر سر خود بگذارد. پس جب عارت را در صندوقی سنگی نهاد و آن را بر تارک خود قرار داد و تب وی فرو نشست. چند سال بعد هنگام که عارت را در دریاچهی مقدس نزدیک حب نب میشستند عارت دیگرگون و به هیأت تمساحی که سبک [سویک] نام یافت در آمد و به ژرفای دریاچه فرو رفت.
پس از این ماجرا جب بر آن شد به سنت خدائی پیشنیان خویش بر زمین فرمان براند و با مشاوران خود برای ساختن معابد، ایجاد ولایات، خانه سازی و اسکان، ساختن شهرها و باروها و ادامه کار آبیاری، که شو آن را آغاز کرده بود، به مشورت نشست. جب بر آن شد که فتور سالهای آخر شهریاری شو را جبران کند همان گونه که شو بعد از فرمانروائی پدر خود اتوم چنان کرده بود. پس جب معابد بسیاری بنا کرد و نظم و نیک انجامی را پدید آورد.
جب پس از 1773 سال بر آن شد که از فرمانروائی دوری و شهریاری را به حورس و ست وانهد، چنین کرد و فرمانروائی قلمرو شمال را به حورس و فرمانروائی قلمرو جنوب را به سمت وانهاد. اما بدان سان که خواهیم دید ست با حورس به ستیز برخاست، ست خواستار فرمانروائی بر تمام قلمرو جب بود و کار او موجب پیدائی ستیزی دودمانی شد.
پس جب به قلمرو رع رفت و در جایگاه تحوت به داوری نشست. در بسیاری روایات جب به جای رع داور ستیز حورس و ست است و هم در این داوری است که پس از رفتن به آسمان فرمانروائی را به حورس واگذار میکند. در روایتی دیگر جب نیز از زور قبانان زورق رع است و چنین بود که در اشاره به اسطورهی جب و فرمانروایی او بر زمین فرمانروایان مصر تخت شهریاری را «سریرِ جب» مینامیدند.
نوت
نوت خدابانوی آسمان و در بسیاری از روایات زنی است که طاق آسمان را شکل داده است. در این راه شو تکیه گاه نوت و چنان است که فقط نوک انگشتان دست و پای نوت بر زمین نهاده شده است. در روایتی نوت پس از جدائی از جب هر شب نزد او باز میگردد و چنین است که در پایان هر روز تاریکی فرا میرسد؛ در توفانهایی که طی روز بر پا میشد تصور بر آن بود که نوت نزد جب بازگشته است.بدان سان که گفته شد در برخی از روایات جب پدر خورشید و ماه و نوت نیز خواه به عنوان مادر و خواه ماده گاوی که یک چشم او خورشید و چشم دیگر او ماه است با خدایان خورشیدی پیوند دارد. رع جب و نوت را از یکدیگر جدا و ازدواج آنان را ممنوع کرده بود. اما هنگامی که نوت با جب ازدواج کرد رع خشمگین و چنین مقدور کرد که نوت در هیچ یک از روزهای سال باردار نشود. اما تحوت که از سرنوشت نوت غمین بود تدبیری اندیشید و آن چه را مازاد بر هفتاد و دو بخش نور ماه بود یعنی هفتاد و دو بخش از نور ماه را گرفت و از آن پنج روز اضافی پدید آورد، پنج روز که همانا پنجه افزوده شده بر پیش از سال جدید تقویم مصری (1) است. چنین شد که نوت میتوانست که در هریک از روزهای پنجه صاحب فرزندی شود و چنین بود که اوزیریس، حوت، ست، ایزیس و نفتیس از او زاده شدند.
توت اما خدابانوی مادر و در بسیاری از روایات صاحب فرزندان بسیار بود. هیروگلیف یا تصویر نام نوت کمابیش شبیه رحم زن و نیز ظرفی از آب است. در بسیاری از تصاویر نوت به هیأت ماده خوکی ترسیم شده که بچه خوکهای بسیاری پستان او را میمکند (ستارگان) و در روایتی نوت هر بامداد این بچهها را میبلعد. در بسیاری از روایات نوت ماده گاوی زیباست. وقتی قلمرو زمین رع- اتوم دچار طغیان شد بر پشت ماده گاوی، نوت، نشست و به آسمان رفت. نوت به هنگام بالا بردن رع خسته شد و برگزیدگان خدایان حورس، ست، تحوت و سوپد Sopdu و نمادهای چهارفصل دست و پای توت را گرفتند و چنین بود که رع به آسمان رفت. در این روایت شکم نوت بر شو متکی و شکم وی نماد اقیانوس جهان یا رودی است که زورق خورشید بر آن بادبان میکشد.
نوت در برخی روایات مادر رع و در روایاتی دیگر دختر او و در بسیاری روایات خورشید هر بامداد از رحم او زاده میشود. در بسیاری از روایات خپری هر بامداد خورشیدی را که در طول تمام شب در جهان زیرین و از ورطههای نون به جلو رانده به نوت تحویل میدهد و در روایت نوت چون ماده گاو زایندهی خورشید سرخی آسمان هر بامداد همانا خونی است که از نوت به هنگام زادن خورشید جاری میشود.
در پیوند با خپری، زایش مجدد و احیاء خورشید، نوت حامی مردگان نیز بود و بدین دلیل در بسیاری از تصاویر آسمان پرستارهای است که مردگان بدو پناه میبرند. نوت در نقش پناهگاه مردگان بالدار و آنان را در زیربال خود گرفته و در بسیاری از تابوتها نقش تن او در قسمت داخلی تابوت منقوش و این نقش مرده را در روی آوردن روح به نوت و آمرزیده شدن یاری میدهد.
نفتیس
میگویند دومین دختر نوت در پنجمین روز پنجهی کبیسه زاده شد. نفتیس با آن که با ست ازدواج کرد به اوزیریس وفادار بود. نام دیگر او نبحیت Nebhet به معنی «بانوی خانه» و احتمالاً با کاخ اوزیریس پیوند دارد. نفتیس همسر ست خدای خشکسالی و توفان بود و هم بدین دلیل وی را فرزندی نبود. بزرگترین آرزوی وی داشتن فرزندی از اوزیریس بود. به روایتی مست کرد یا به هیأت ایزیس در آمد و با خفتن با اوزیریس صاحب فرزندی به نام انوبیس Anubis شد، اما به سبب ترس از انتقام ست فرزند نوزاد را سر راه نهاد. ست پس از آگاه شدن از این ماجرا برادر خود اوزیریس را کشت و نفتیس از خانهی شوهر خود گریخت و درجستجوی تن اوزیریس به ایزیس پیوست و ماجرای انوبیس را با وی در میان نهاد. ایزیس در جستجوهای خود برای یافتن اوزیریس فرزند نفتیس انوبیس را یافت و آن را به فرزند خواندگی پذیرفت.پس از این ماجرا نفتیس در دادخواهیهای ایزیس بدو پیوست و ایزیس خواهر خود را مورد حمایت خویش قرار داد و دیگرانی را که از ترس ست از وی گریخته بودند به کمک جادو به شکل حیوانات مختلفی در آورد تا بتوانند از ست پنهان شوند. ایزیس و نفتیس با یافتن تن مردهی اوزیریس او را حنوط و پس از در آمدن به هیأت پرندگان بر تابوت او به سوگواری پرداختند؛ و هم بدین دلیل بود که نقش ایزیس و نفتیس پردار در حالت سوگواری بر تابوتها نقش میشد. در روایات مختلف آمده است که نفتیس یاور مردگان است و آنان را در تالار داوری اوزیریس کمک میکند.
حورس
حورس شکل لاتین گرفته شده از حور Hor مصری به معنی چهره و نامی است که نیایشگران شاهین – خدا و نخستین مهاجمان دره نیل خدای خود را بدان نام میشناختند. شاهین – خدا، خدای آسمان و خورشید و ماه چشمان او و شاید معنی حور از چنین ترکیبی به وجود آمده بود. شاهین نماد پیروزی و جنگجوئی و شاید بدین دلیل بود که خدای این مردمان مهاجم و پیروز به هیأت شاهین در آمد و با گذشت زمان شهریاران زمینی تجسم زمینی حورس خوانده شدند. در آن زمان شهریار رع را نیایش میکردند و بدین دلیل بود که حورس نماد خورشید و در مخالفت با دین وارداتی و دولتی از جانب مردم پسر اوزیریس خوانده شد.در برخی از زمینهها دو حورس مذکور کاملاً از یکدیگر متمایز و بارزترین شکل برهمکنش این دو پیدائی اسطورههای گوناگون است. با گذشت زمان حورس خورشیدی و اوزیریس به جای یکدیگر گرفته میشوند. نتایج این خطا در مراکز کیش حورس متفاوت و چنان است که دست کم میتوان از پانزده حورس خدا- نام برد. تشخیص اصل و نسب این حورس ها آسان نیست و با این همه در اسطورههایی که حورس در آن پسر اتوم، رع، جب یا نوت است خدائی خورشیدی و جائی که فرزند اوزیریس است اوزیریسی است. در این زمینه نخست شکلهای مختلف حورس خورشیدی را بررسی میکنیم.
حروریس
حروریس Haroeris یا حر- ور Har wer از کهنترین شکلهای حورس و شکل گرفته از ترکیب شاهین خدا با خدای بومی ور Wer به معنی یگانه بزرگ و خدای روشنایی و خدائی است که خورشید و ماه چشمان او هستند. با آن که در این شکل از شخصیت حورس بیشتر از چشم راست او به عنوان خورشید یاد میشود او را مخنتی – عین- عرتی Mekhenti- en- irty یعنی آن که بر جبینش چشمی نیست مینامیدند و حورس دارای این نام حامی کوران بود. محنتی- عرتی – مرتی Hor- merti در تصایور با او جا Udjat یا یوریس Uraevs، و با چشمان حورس در دست تصویر شده است.در برخی روایات حروریس یا حورس پسر و گاهی شوهر حتحور و در روایات دیگر برادر اوزیریس و ست است. پیش از این از نبرد خشن حورس و ست که طی آن چشم حورس آسیب دید سخن گفتیم این روایت به اشکال مختلف و در شکلی که حورس پسر اوزیریس است بیان شده و در روایتی نیز حورس یک چشمش را به عنوان نماد زندگی به اوزیریس میدهد و یک چشم میشود. پس از این ماجرا حورس به تخت شهریاری مینشیند و خدایان دربارهی او به داوری میپردازند. بدین سان در این اسطوره حورس دارای دو چشم و دیگر اشکالی که در آن شاهین- خدا با رع پیوند دارد به حورنبتی Hornubti، حورس غلبه یافت بر ست یا حورس نوُمبوس (مرکز کیش ست) تغییر نام میدهد.
حوربحدتی
حوربحدتی Hours Behdety از اشکال حورس اکبر در دلتای غربی و در بحدت Behdet نیایش میشد. با افزون شدن پیروان حوربحدتی و تأسیس مرکز این کیش در ادفو Edfu این منطقهی از مصر علیا با گذشت زمان به حدت نام گرفت و مصر علیا نیز هرکانوپولیس Hierakonopolis نامیده شد. در پیوند حورس با ادفو روایت چنین است که:زمانی که رع نه خورشید- خدا که فرمانروای زمین و شهریار مصر سفلی و علیا بوده، و هنگامی که سلطنتی در نوبیا برپا بود، شهریار خبر مییافت که در مصر توطئهای علیه وی شکل میگیرد. رهبر این بدخواهان سِت بود و نیروهای اهریمنی یاور او بودند. شهریار مصر سپاهیان خود را به جانب نیل سفلی به حرکت در آورد و با اردو زدن در ادفو پسرش حورس را به نبرد ست و دشمنان خویش فرستاد. حورس به آسمان پرکشید و به هیأت قرص خورشید دشمنان را شکست داد و آنان را فراری ساخت. چنین بود که با رسیدن خبر پیروزی حورس به شهریار از آن زمان به بعد حروس را شهریار و مردمان مصر وی را حورس ادفو نامیدند.
سپاه دشمن اما هنوز کاملاً نابود نشده بود و دشمنان رع به هیأت تمساحها و اسبهای آبی زورق رع را مورد تهاجم قرار میدادند. حورس و یارانش دیگر بار بر دشمنان رع تاختند و آنان را از زورق او دور کردند. پس حورس به هیأت خورشید پردازی در آمد و با نشستن بر دماغه زورق رع در نیل سفلی و علیا به تعقیب دشمنان پرداخت و آنان را به سختی شکست داد. در این نبرد حورس رهبر دشمنان یعنی ست را اسیر و گردن زد و فرمان داد کالبد ست را برای عبرت دشمنان در سراسر مصر به تماشا نهادند.
در بخش دوم این داستان شخصیتهای داستان به گونهای تغییر میکنند و حورس پسر اوزیریس را به خطا جای حورس پسر رع را میگیرند. پس از آنکه حورس رهبر دشمنان یعنی ست را گردن میزند، ست دیگر بار زنده و با اوزیریس به دشمنی میپردازد. سِت به هیأت اژدرماری در میآید و نبردی هولناک در میگیرد و این جنگ حتی تا مرزهای دور آسیا گسترش مییابد. حورس در این بخش از داستان انسانی است با سرِ شاهین که نیزهای سه شاخ در دست دارد و در نبرد با دشمنان غلبه مییابد. حورس برای تثبیت پیروزی خویش دیگر بار به نیل علیا زورق میراند و در آن جا نیز شورشی دیگر را فرو مینشاند، و چنین است که رع به پاداش پیروزی حورس فرمان میدهد از آن پس در تمام معابد تندیسی از قرص خورشید برپا کنند و مردمان برای راندن دشمنان قرص خورشید را نیایش میکنند.
در این روایت حورس به حدتی به هیأت قرص خورشید پرداز ترسیم میشود و بر فراز معابد و مکانهای مقدس جای میگیرد در نقشهای دیگر اشاره بدین روایت حورس به حدتی شاهینی است که در میدانهای نبرد بر فراز سرفرعون پرواز میکند و در چنگال او یک پشه پران یا که خرمنکوب نماد شهریاری و حلقهای جادوئی دیده میشود. یکی از نمادهای حورس به حدتی عصائی است که دسته یا سر آن به هیأت سر شاهین و در نقش برجستههای بَس Bas، معبد ادفو، حورس فرمانده سپاهیان رع- حراختی Ra-Harakhte در برابر سِت قرار دارد و در چنین نقشی حورس را نمیتوان از رع جدا دانست.
حراختی
حراختی حورس افق یا حورس دو افق و همانا حورس خدای آغازین روشنائی بود. حورس در این هیأت با رع یگانه و سفر روزانه خود را از افق شرق تا غرب طی و در مسیر راه خپری Khepri و اتوم نیز نامیده میشود. رع و حراختی هر دو خورشید خدای دربار شهریاران و با ترکیب آنها به هیأت رع- حراختی کیش آنان در سراسر مصر گسترش یافت. در تصاویر حراختی به هیأت شاهین یا انسانی با سر شاهین، تاج سه طبقه، دیسک خورشید یا تاج یوریس و عاطف ترسیم میشد.حورماخیس
حورماخیس Hurmakhis، حورس افق و نماد خورشید برخاسته از افق در پیوند با خپری نماد رستاخیز و زندگانی جاوید بود. در تصاویر و تندیسها حورماخیس گاهی به هیأت انسانی با سر شاهین و با تاجهای مختلف و گاه به شکل شیری با سر شاهین یا قوچ مجسم میشد. مشهورترین این تندیسها تندیس ابوالهول sphinixes در جیزه است که انسانی غول آسا با سر شیر و دستار سلطنتی و یوریس را به تماشا نهاده است. ابوالهول صخره تندیسی است که نزدیک آرامگاه خفرع khephern (خفرن) از فراعنهی سلسلهی چهارم برپا شده است. چهره این تندیس همانا چهرهی خفرع و ابوالهولهایی از این دست غالباً نماد جاودانگی فرعون بود.حورماخیس تنها خورشید خدای نماد خرد ژرف بود. در روایتی آمده است که تحوتمس سوم [(حولیات)] از فراعنهی سلسلهی هیجدهم به هنگام ولیعهدی روزی به هنگام شکار در سایهی حد فاصل پنجههای بزرگ حورماخیس جیزه به خواب رفت و در خواب حورماخیس را دید که بدو گفت «پسرم تحوتمس! مرا بنگر!، من پدر تو هستم حورماخیس – اتوم- خپری. دیری نخواهد گذشت که تاج سفید و سرخ را بر فراز سریر جِب بر سر خواهی نهاد. من تو را در این راه یاری میکنم بدان شرط که شنهایی که مرا فرو پوشیده است از من بزدائی» تحوتمس شنهای پیرامون ابوالهول را پاک کرد و چنین بود که به هنگام معهود تحت حمایت رع- حورماخیس به فرعونی رسید؛ و جنبش علیه آمون- رع که در توجه به اتون Aten و اتون گرائی به اوج خود رسید از همین زمان آغاز شد.
حتحور
حتحور از خدابانوان آسمان در هیأت ماده گاو نیایش میشد و گاه او را آفرینندهی جهان میپنداشتند. چنین مینماید که نام وی به معنی «خانهی سیما» و شاید با «فتیش» کهنی پیوند دارد که کیش حتحور از آن برخاسته است. سیمای حتحور به هیأت ماده گاوی ترسیم میشد که بعدها با عود مصری پیوند یافت. حتحور از اندک خدایانی است که سیمای او به هیأت کامل ترسیم میشد. نام حورس برگرفته شده از همین ریشه و بدین سان حتحور با حورس پیوندی نزدیک دارد.با این همه حتحور را در آغاز دختر نوت و رع میپنداشتند. چنین بود که حتحور را نیز همانند نوت ماده گاو و از آن جا که محبوب رع بود وی را نیز همسر رع میدانستند. در این روایت احی Ihy حاصل آمیزش رع به هیأت نر گاو با حتحور است؛ احی خدای موسیقی و در تصاویر با تاج دو طبقه و به هیأت یک جوان ترسیم شده است. در روایتی حتحور چشم رع را برای مطیع کردن رعایای طاغی رع بر زمین به وام میگیرد و هم بدین دلیل چشم رع نیز نامیده میشود. در این روایت حتحور پس از یک روز انسانهای طاغی را مقهور و مطیع و به هیأت ماده شیری به آسمان باز میگردد، در برخی نقشها حتحور به هیأت شیر مادهای که یادآور خدابانو سخمت است نمایان و در حال چشیدن خون انسانها ترسیم میشود. حتحور در این نقشه تشنه خون انسانها و در این راه از آن جا که رع نه خواستار نابودی انسانها که خواستار مطیع شدن آنهاست تدبیری میاندیشید و تدبیر آن بود که آبجو را با رنگ تمشک به رنگ خون در آورند و حتحور با نوشیدن آبجوی سرخ و دیدن مزارعی که بر زمین با این آمیزه رنگین شده است چندان مست میشود که کار خود را فراموش و به شخصیت اصلی خویش باز میگردد.
حتحور برخلاف سخمت خدابانوی شادمانی و نماد مادری زنان است. در برخی روایات به عنوان همسر رع غالباً با نوت اشتباه میشود و در این نقش او را مادر حورس میخوانند. در بسیاری از روایات حتحور همسر حورس ادفو [(حورس الادفوی)] یکی از هیأتهای حورس اکبر و نام او در این نقش به معنی خانهی حورس است. در پیوند با این روایت ازدواج حتحور و حورس ادفو را هر سال به هنگام بردن تندیس حتحور از نیایشگاه دندره به نیایشگاه حورس در ادفو Edfu جشن میگرفتند و بدین روایت ثمرهی این ازدواج حورس کودک [(حورس الطفل)] بود. هم بدین دلیل بود که ایزیس در برخی از نقشها با شاخ گاو ترسیم و چون مادر حورس مورد تکریم قرار میگرفت. در برخی از این روایات زمانی که از حتحور به عنوان مادر حورس یاد نمیشود از وی به عنوان پرستار وی سخن میرود.
در برخی از روایات و نقشها حتحور شیردهندهی فرعون یا حورس زنده و از وی با عنوان شهبانو حتحور یاد میشود. زن فرعون دارای عنوان کاهنهی بزرگ و در چنین نقشی کاهنههای دیگر یا زنان غیر رسمی خدا [و فرعون] را در مراسم رقص و نوازندگی و در مراسم آیینی معبد حورس و خدایان دیگر رهبری میکرد. در این مراسم از کاهنههای فرودست با عنوان هفت حتحور یاد میشد و حتحور همانا خدابانوی رقص و موسیقی و نماد وی یک عود مصری بود که در طی مراسم توسط پسر او احی حمل میشد. از سوی دیگر حتحور خدابانوئی خوشدل و امیدوار و نیز خدابانوی عشق است و هم بدین دلیل بود که او را بر وسایل آرایش زنان ترسیم میکردند و نزد همهی زنان از شهبانو تا زنان دیگر به هیأت ماما و حامی زنان باردار شناخته میشد. پیوند حتحور با باروری و حاصلخیزی وی را با طغیان نیل و طلوع ستارهی کلب Dog- Star و سوتحیس Sothis مربوط میسازد و در چنین نقشی حتحور به هیأت ماده گاوی که ستارهای در میان شاخهایش ترسیم شده تصویر میشد.
پس از گسترش کیش اوزیریس نقش حتحور تا حدی دیگرگون و با اعتقادات جدید پیوند یافت و در چنین نقشی او را غالباً خدابانوی درخت توت انجیر مینامیدند و در بسیاری از تصاویر وی را به هیأتی میبینیم که سر او به هیأت سر یک ماده گاو در درون شاخسار توت انجیر ترسیم شده، توت انجیری که در ساحل رود روئیده و سر حتحور ورود مرده را به دنیای مردگان خوشامد میگوید و بدو آب و غذا میدهد. درخت توت – انجیر شاید با روایتی پیوند دارد که طی آن تن مغروق اوزیریس در ساحل بیلوس در فنیقیه در درون توت انجیری که وی را در میان گرفت نهان شد. در بسیاری تصاویری نیز حتحور به هیأت ماده گاوی ترسیم شده که مزید بر شیر دادن زندگان فرعون مرده و دیگر مردگان را شیر میدهد. در این تصاویر گاهی حتحور به هیأت ماده گاو و گاهی به شکل زنی ترسیم شده و بدین سان حتحور مسؤول نگهداری مردگان در دورهی مومیائی بودن و راهنمای سفر آنان به تالار داوری اوزیریس و توزین ثواب و گناه آنان است. در دورههای بعد زمانی که مرد مرده را اوزیریس مینامیدند زن مرده نیز حتحور نام داشت.
حتحور در برخی از تصاویر به هیأت ستارهی «ماده گاو درخشان» (2) یا زنی با سر ماده گاوی به شکل یک عود مصری نشان داده میشود و در فاصله دو گوش گاو دیسک خورشید قرار دارد. حتحور در نقش عود مصری خدابانوی شادمانی، مادر، شیر دهنده زندگان و مردگان و در برخی از تصاویر خدابانوی غرب است و در حالی که بر بلندای کوهی ایستاده است خورشید غروب را به آغوش میکشد که در چنین نقشی ترکیبی است از شخصیت خورشیدی و اوزیریسی حتحور.
انوبیس
انوبیس خدائی بود که به هیأت سگ یا که شغال تصور میشد و چنین مینماید که کیش او از تانیس Thanis در نزدیک ابیدوس Abydos برخاسته و در اکثر نقاط مصر گسترش یافته است. شغال در مصر حیوان صحاری است و مصریان انوبیس را با صحرای غربی یا دیار مردگان پیوند میدادند. انوبیس در نقش خدای مراسم تدفین خنتی- امنتیو khenti- Amentiu نخستین مقیم غرب، نام دارد و این نامی است که اوزیریس نیز بدین نام نامیده میشد.چنین مینماید که انوبیس در نخستین جلوههای خود خدای مرگ و با فرعون پیوند داشت. در مراسم آئینی و کهن فرعون در بیست و هشتمین سال فرمانروائی خود با سم افعی در معرض مرگ قرار میگرفت و در این مراسم انوبیس یا کاهنی که نماد او بود، به همراه یک افعی شرکت میجست، با آن که این مراسم مهجور و دگرگون شد انوبیس پیام آور مرگ باقی ماند و بعدها در چنین نقشی جنگجوئی بود که چندین خنجر و یک افعی یا مارکبرای چنبرزده را به همراه داشت؛ و گفتنی است که اوزیریس نیز در بیست و هشتمین سال فرمانروائی خود [به دست برادرش] کشته شد.
از آن جا که انوبیس از سرنوشت مردگان خبر میداد از این طریق با جادو تفأل پیوند داشت. در پایه بسیاری از جامها تفأل کهن نقش انوبیس را میتوان دید که خدایان را از رازهای آینده آگاه میسازد. وقتی انوبیس با کیش اوزیریس و دنیا بعد از مرگ پیوند یافت او را فرزند اوزیریس و نفتیس نامیدند. پیش از این خواندید که نفتیس با فریب دادن اوزیریس و در آمدن به هیأت اوزیریس از او باردار و انوبیس از وی زاده شد و بعدها همین شغال یا که سگ بود که ایزیس را بعد از مرگ اوزیریس به سوی تابوت شوهرش هدایت کرد. ایزیس بعد از زاده شدن انوبیس وی را به فرزندی پذیرفت و انوبیس بعد از بزرگ شدن پاسدار او شد. پس از یافته شدن تن اوزیریس، انوبیس در نقش شناساننده داروها و زهرها به مردم مرهم و داروهائی فراهم ساخت که با آنها ایزیس و نفتیس را در مومیائی کردن اوزیریس یاری کرد. بدین سان انوبیس مراسم تدفین اوزیریس را ترتیب داد و این نخستین مراسم تدفینی بود که الگوی مراسم تدفینهای آتی شده؛ و در روایتی دیگر سرپرستی مراسم تدفین اوزیریس را انوبیس و تحوت هر دو به عهده داشتند.
با گذشت زمان انوبیس سه نقش مهم را به عهده گرفت: انوبیس در این نقشها ناظر حنوط تن مردگان و بازدارندهی تن مومیائی از فاسد شدن، دریافت کننده مردهی مومیائی شده در آرامگاه و انجام دهنده مراسم و راهنمائی روح مرده برای دادن فدایای آسمانی است؛ و در چنین نقشی است که در حالی که دست خود را بر تابوت مرده نهاده و از او پاسداری میکند ترسیم میشود. مهمتر از همه ناظر توزین [ثواب و گناه] روح مرده است و بدین دلیل است که در تصاویر او غالباً در کنار ترازوی توزین نیک و بد در حال گزارش حاصل توزین به تحوت و اوزیریس دیده میشود.
در بسیاری از تصاویر انوبیس به هیأت انسانی با سر شغال، یا سگ که ایزیس را همراهی میکند ترسیم میشود و در برخی تصاویر به هیأت شغال یا سگی دیده میشود که بر پایهی یکی از ستونهای آرامگاه در کمین نشسته است. نماد انوبیس گاهی پوست گاوی سیاه و سفید است. با لکههایی خون که از تیری آویخته است اما همیشه چنین نیست و نمیتوان این نماد را قطعی دانست.
اوپواوت
اوپواتوت Upuaut، یا وپواوت، گرگ- خدای بومی اسیوط Asyut، یا لیکوپولیس Lycoplis، در مصر میانه بود. این خدا با خنتی- امینتو از خدایان ابیدوس و انوبیس پیوند داشت و گاهی آنان را با هم اشتباه میکردند. اوپواوت به معنی گشایندهی راهها احتمالاً خدای جنگ و پیشاهنگ سپاه سلطنتی در جنگ بود. از زمانی که اوپوات با اوزیریس پیوند یافت در بسیاری از تصاویر و کارهای صلح آمیز اوزیریس در کنار وی تصویر میشد و بعدها او را انتقام گیرندهی اوزیریس و پسر وی میپنداشتند. در برخی از روایات نیز اوپواوت تجلی اوزیریس و در چنین شکلی سخم تاوی Eshmunein به معنی قدرت دو جهان نام داشت.در بسیاری از تصاویر اوپواوت بر عرشهی زورق اوف- رع به هنگام سفر رع در جهان زیرین وی را همراهی میکند و در برخی از این تصاویر او را بر عرشه زورق اوزیریس میبینیم. در اغلب روایات اوپواوت گشایندهی راههای غرب، یا جهان زیرین، و مردم او را چون رهنمای مردگان در کوره راههای تاریک جهان زیرین نیایش میرکردند. اوپواوت را به هیأت گرگی ایستاده یا انسانی گرگ سر و سلاح پوشیده نشان میدادند.
سشات
سشات Seshat خدابانوئی کهن بود که او را خواهر یا غالباً همسر تحوت میدانستند و بیش از آن که وظایف دبیری و کاتبی خدایان به تحوت نسبت داده شود این وظیفه را بدو نسبت میدادند. او را «بانوی کتاب» یا کتابدار آسمانی و حامی ریاضیدان و گزارشگران میدانستند. با آن که سشات در چنین نقشی همانند تحوت بود خدابانوئی درباری و خدای فرعون بود. در معابد شهریاری سشات و فرعون غالباً با هم تصویر شده و در برخی از این تصاویر سشات در حال گشودن طناب برای اندازه گیری معبد است در روایات مختلف سشات نویسندهی نام فرعون بر برگهای درخت زندگی، نزدیک اقامتگاه سشا، و محاسبه کنندهی طول زندگی فرعون با کندن چوبخط بر شاخهی نخلی بود که غالباً به همراه داشت؛ و در این نقش تا حدی شبیه انوبیس بود. سشات غالباً به هیأت زنی تصویر میشد که بر فراز سر او یک گل یا ستارهی حنوط و «یوریس» قرار داشت و ترسیم «یوریس» بر تارک او گویای نقش درباری است. غالباً ملبس به پوست پلنگ و با قلم و صفحه شستی کتابت تصویر میشد.پی نوشت ها :
1- در تقویم مصری هر ماه به شش بخش پنج روز تقسیم میشد. هر سال 72 بخش پنج روزه داشت که همانند همهی تقویمهای قمری و روستائی جمعاً 360 روز میشد و از آن جا که هر سال در تقویم شمسی 365 روز است به ناچار 5 روز آخر سال را نادیده میگرفتند و این روزها را بعد از گسترش کیش اوزیریس روزهای سوگواری این گیاهخدا بود. برای شناخت پنجه نک گاه شکاری در ایران باستان تقی زاده و باورها و دانستهها در ایلام و لرستان انتشارات مرکز مردم شناسی ایران مقدمهی باجلان فرخی، ص 73.
2- Star spangle cow
این ستاره ثور نیست چرا که ثور به معنی نر گاو است و حتحور خدابانوست.