وقایع ماه صفر [1]

روز اول ماه صفر سال 38 هـ .ق. جنگ صفین رخ داد. ماجرا از آن جا آغاز شد که مولای متقیان علی (علیه السلام) پس از آن که با پافشاری مردم خسته از جور و بی عدالتی و تشنه عدالت علوی، خلافت ظاهری را پذیرفتند، همان گونه
شنبه، 25 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
وقایع ماه صفر [1]
وقایع ماه صفر[1]
 

تألیف: گروه پژوهش های فارسی مؤسسه جهانی سبطین(علیهماالسلام)



 

یکم صفر

1ـ وقوع جنگ صفین
2ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) به شام
1ـ وقوع جنگ صفین
روز اول ماه صفر سال 38 هـ .ق. جنگ صفین رخ داد. ماجرا از آن جا آغاز شد که مولای متقیان علی (علیه السلام) پس از آن که با پافشاری مردم خسته از جور و بی عدالتی و تشنه عدالت علوی، خلافت ظاهری را پذیرفتند، همان گونه که به مردم وعده کرده بودند از هیچ تخلف و ظلمی چشم پوشی نکردند؛ به همین علت در نخستین روزهای خلافت خود، دستور عزل معاویه که صلاحیت حکومت را نداشت صادر فرمودند؛ ولی او با قلدری تمام از دستور امیرمؤمنان (علیه السلام) سرپیچی کرد و به کار شکنی و تضعیف حکومت مولا علی (علیه السلام) پرداخت؛ لذا حضرت پس از پایان یافتن فتنه جمل خود را برای سرکوبى این طغیانگر ظالم آماده ساختند.
سپاه امیرمؤمنان (علیه السلام) و سپاه معاویه در محلى به نام صفین در جنوب شهر رقّه در کنار رود فرات، رویاروى یکدیگر صف آرایى کردند. پس از آن که نامه‌ها و پندهاى مولاى متقیان در قلب سخت‌تر از سنگ معاویه اثرى نکرد، در اول صفر سال 38 هـ .ق. دو سپاه، آرایش جنگى به خود گرفتند.(1) در طول جنگ صفین جلوه هایی از احسان و کرم خاندان عصمت و طهارت به ظهور رسید.
سپاهیان معاویه چند بار بر آب تسلط پیدا کردند ولى دو مرتبه سپاهیان مولاى متقیان (علیه السلام) آن را باز پس ‌گرفتند‍‍؛ در زمانى که معاویه خبیث بر آب تسلط پیدا مى‌کرد، مانع از رسیدن آب به سپاه حضرت على‌(علیه السلام) مى‌شد اما سپاهیان اسلام در زمانى که بر آب مسلّط مى‌شدند، از رسیدن آب به سپاه معاویه جلوگیرى نمى‌کردند.
بیان این نکته خالى از لطف نیست که آزادسازى آب یکبار به دست مبارک امام حسین (علیه السلام) انجام شد و حضرت سید الشهداء هم پس از تسلط مانع از رسیدن آب به دشمن نشدند. البته از خاندان کرم و لطف این نکته دور از انتظار نیست؛ چرا که ذات اهل بیت‌(علیهم السلام) لطف و کرم مى‌باشد و ذات دشمنان اهل بیت خباثت و پلیدی.
پس از این که آثار شکست در سپاه معاویه ظاهر شد، عمروبن-عاص نیرنگ باز دستور داد تا سپاهیان معاویه صفحاتی از قرآن کریم را بر سر نیزه‌ها کنند و تمام سپاه فریاد زنند که بین ما و شما کتاب خدا حاکم داور باشد، تا بدین گونه از هلاکت حتمى نجات یابند.
لشکریان امیرمؤمنان(علیه السلام) فریب خوردند و خواهان پایان جنگ و تن دادن حضرت علی (علیه السلام) به حکمیت شدند. هرچه امیرمؤمنان تلاش کردند تا سپاهیان را براى ادامه جنگ و رسیدن به پیروزى که در چند قدمى آنان بود راضى کنند، بى‌فایده بود.
سرانجام حضرت را تهدید و وادار به قبول حکمیت کردند و به اصرار فراوان، ابوموسى اشعرى را حکم سپاه حضرت قرار دادند. امیرمؤمنان(علیه السلام) در اوج مظلومیت در این باره فرمودند: « من پیش از امروز امیر شما بودم لکن امروز فرمانم نمى‌برید و مأمورم ساختید».
در حکمیت نیز ابوموسى فریب خدعه عمروعاص را خورد و همان افراد که به اصرار، حضرت را مجبور به قبول حکمیت کرده بودند، خود منکر آن شدند و گروه خوارج را تشکیل دادند.(2)
2ـ ورود کاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به شام
در روز اول صفر سال 61 هـ .ق. کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام)را وارد شهر شام کردند. شهرى که مردمان آن به علت تبلیغات سوء معاویه بر ضد اهل بیت‌(علیهم السلام) با اسلام ناب، بیگانه و پیرو اسلام معاویه شده بودند. اهل شام براى ورود اهل بیت‌(علیهم السلام) به دستور یزید ملعون مجالس جشن بر پا کردند و به شادى و پایکوبى پرداختند.(3) سهل بن سعد ساعدى از اصحاب پیامبر‌(صلی الله علیه و اله) نقل مى‌کند که در مسیر حرکتم به بیت ‌المقدس به شام ‌رسیدم. وقتى وارد شهر شدم، شهر را آذین بندى شده و آماده براى جشن دیدم. زنان با دف و طبل به شادى مى‌پرداختند. تصور کردم که در این منطقه عیدى است که من از آن خبر ندارم. پس از جستوجو و پرسش فهمیدم که وا اسفا!، شادى مردم به جهت ورود اهل بیت داغدار‌(علیهم السلام) به شام است.
شامیان پست در اجراى دستور یزید ملعون کوتاهى نکرده بودند و بر فراز بام ‌ها بیرق‌هاى رنگارنگ بر افراشته و در هر گذرى بساط شراب برپا کرده بودند؛ مردم دسته دسته به سوى دروازه‌ شهر مى‌رفتند تا به تماشاى کاروان اسرا بنشینند. این‌ها همه در حالى بود که آل الله(علیهم السلام) مصیبت زده و عزادار بودند.(4)
سرهاى مقدس شهدای اهل بیت‌(علیهم السلام) را یکى پس از دیگرى از دروازه ساعات وارد نمودند. پیشاپیش همه سرها، سر نورانى قمر بنى‌هاشم‌(علیه السلام) بود. در میان سرها، سر مطهر سیدالشهداء با عظمت و شکوه فوق العاده در حالى که لبخندى بر لبان مبارکش بود به چشم مى‌خورد؛ باد محاسن شریفش را به چپ و راست مى‌برد. (5)
سهل بن سـعد ساعدی مى‌گـوید: « بـه خـدمت امام زیـن‌العابدین(علیه السلام) رسیدم و پس از عرض سلام و ادب خود را معرفى کردم. آن گاه امام به من فرمودند: «اگر مى‌توانى پولی به نیزه دار سر پدرم بده که آن را از میان ما بیرون ببرد تا از توجه این تماشاگران به حرم پیامبر‌(صلی الله علیه و اله) کاسته شود».
سهل در ادامه مى‌گوید: «رفتم و چهارصد دینار طلا به او دادم و از او خواستم تا سرها را از میان زنان بیرون ببرد. او نیز قبول کرد و آنها را از میان بانوان بیرون برد».(6)
در شام چه بر اهل بیت عصمت و طهارت گذشت، قلم را یاراى نوشتن نیست، اما همین بس که سیدالساجدین‌(علیه السلام) اوج مصایب آل الله (علیهم السلام) را در شهر شام دانستند و آرزو کردند که اى کاش نبودم و شهر شام را با این وضعیت نمى‌دیدم.»(7)

دوم صفر

1ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
2ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌(علیهما السلام)
3ـ شکست قیام زنگیان و کشته شدن «صاحب الزنج»
1ـ ورود اسراى اهل بیت‌(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
پس از این که کاروان اسیران وارد شام شدند، آنان را روانه مسجد جامع شهر کردند و در آن‌جا منتظر ماندند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود. پس از این که اجازه ورود داده شد، اهل بیت‌(علیهم السلام) را در روز دوم صفر سال 61 هـ .ق. در حالى که دست مرد‌ها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید کردند.
یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود. سر مقدس سالار شهیدان را شست وشو داده و در حالى که محاسن مبارکش را شانه زده بودند، در تشتى از طلا مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب مى‌کرد. عقیله عرب زینب کبرى(سلام الله علیها) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: «وا حسیناه! وا حبیب رسول الله!» که از صداى آن حضرت، حاضران به گریه افتادند. (8)
ابو برزه‌ اسلمى که از اصحاب رسول اکرم‌(صلی الله علیه و اله) بود خطاب به یزید گفت: «به لب و دندان کسى بى‌احترامى مى‌کنى که من شاهد بودم رسول خدا(صلی الله علیه و اله)، همین لب‌ها و دندان‌ها را مى‌بوسید و به حسن و حسین (علیهما السلام)مى‌فرمود: "شما سرور جوانان اهل بهشتید" اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند!».(9)
یزید آب جو طلب مى‌کرد و به یاران خود مى‌داد و در حین قمار بازى و شرابخواری، نسبت به سر مقدس ابا عبدالله الحسین‌(علیه السلام) هَتک حرمت مى‌نمود که قلم از نوشتن آن شرم دارد.
سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) مى‌فرماید: «به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدل‌تر ندیده‌ام!» امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) در این باره فرمودند: «شیعیان ما هرگز آب جو نمى‌خورند چرا که مخصوص دشمنان ماست ... و نخستین بار یزید، در مقابل سر نازنین جدم حسین بن على‌(علیهما السلام) آن را نوشید».(10)
امام زین العابدین‌(علیه السلام) در اوج مصیبت و مظلومیت اما با کمال شجاعت و صلابت وارد مجلس شدند و خطاب به یزید فرمودند: «اگر رسول الله(صلی الله علیه و اله) ما را در این حالت ببینند گمان دارى با تو چه خواهد کرد؟!»
سپس فرمودند: «اى یزید! واى بر تو! اگر مى‌دانستى چه عمل زشتى را مرتکب شده‌اى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عمو‌هاى من چه کرده‌اى مسلماً به کوه‌ها مى‌گریختی! و روى خاکستر مى‌نشستى و فریاد بلند مى‌کردی!»
«سَر پدرم حسین فرزند فاطمه و على‌(علیه السلام) را بر سر دروازه شهر آویختی؟ ... تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت مى‌دهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است».(11)
در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بى‌خیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت‌(علیهم السلام) نقش بر آب شود؛ یعنی زینب کبرى(سلام الله علیها)، پیام آور کربلا و بیان‌گر نهضت حسینى، بار دیگر وارد میدان شود و به وظیفه سنگین خویش عمل کند. آن حضرت با وجودى که داغدار و مصیبت زده بودند، با عظمت و شکوه، چونان مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و همچون پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین على بن ابى‌طالب‌(علیه السلام) به پا خاستند و خطبه‌اى بلیغ ایراد فرمودند. سخنان عقیله عرب(سلام الله علیها) آن چنان در میان مردم تأثیر گذاشت که شیون و ناله از تمام اهل مجلس بلند شد تا جایى که یزید که در ابتدا مست و مغرور و مشغول باده‌گسارى و بى‌احترامى بود، سر شرم فرو آورد و براى آرام کردن فضاى مجلس گناهان کشتن امام حسین‌(علیه السلام) را بر گردن ابن زیاد انداخت.
از دیگر وقایعى که در مجلس یزید رخ داد و باعث رسوایی و خوارى یزید شد، خطبه امام زین العابدین(علیه السلام) در آن مجلس بود. خطبه‌اى که امام در آن ضمن معرفى صحیح خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) از جنایات یزید پرده برداشت. در اثر افشاگرى و مشخص شدن چهره پلید یزیدیان، مردم تحت تأثیر قرار گرفتند و انگیزه بیدارى در آنان تقویت و نفرت و خشم مردم از این عمل روزافزون شد تا جایى که یزید از کرده خویش ابراز پشیمانى می‌نمود و گناه خود را برگردن ابن‌زیاد خبیث مى‌انداخت.
البته این پشیمانى ظاهرى و در راستاى حفظ موقعیت و مقام و تاج و تخت خود بود چرا که بعد از واقعه عاشورا ابن‌ زیاد به شام آمد و یزید مال فراوان به او بخشید و او را به حرمسراى خود برد و از کرده‌ خویش شادمان و مست بود.(12)
در نهایت به سبب مبارزات پنهان و آشکار اهل بیت‌(علیهم السلام) در حالت اسیرى در شام، یزید ذلیل گشته و وضعیت شام بر ضد او و به هوادارى امام حسین‌(علیه السلام)، تغییر کرد و قیام امام حسین در کربلا با مجاهدتهای حضرت زینب و امام زین العابدین(علیه السلام) به کمال رسید.
2 ـ شهادت جناب زیدبن على بن الحسین‌ (علیه السلام)
در دوم صفر سال 121 هـ .ق. زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) به شهادت رسید.
شیخ مفید‌ می نویسد: «زید فردی عابد، پرهیزکار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بود. پیوسته قرآن تلاوت مى‌کرد و به همین دلیل به حلیف القرآن شهرت پیدا کرده بود.»(13)
از جمله دلایل شهرت زید، قیام خونین او بر ضد هشام بن عبدالملک از خلفاى عباسى، در زمان امام جعفر صادق‌(علیه السلام) مى‌باشد. شایان یادآوری است که عده‌اى به امامت او بعد از امام سجّاد(علیه السلام) اعتقاد دارند؛ شاید اینان دلیل قیام زید را به امامت رسیدن خویش قلمداد کرده باشند حال آن که این مطلب صحیح نیست؛ زیرا او نسبت به امامت امام باقر(علیه السلام) و پس از ایشان امام صادق‌((علیه السلام) آگاهى و معرفت داشت.(14) به هر ترتیب در اثر این قیام او به طرز مظلومانه و دلخراشى به شهادت رسید.
در مورد گریه ائمه معصومین‌(علیه السلام) براى زید روایات زیادى وارد شده؛ از جمله آمده است که رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) خبر شهادتش را پیشاپیش داده بودند.حذیفه بن یمان می گوید: «پیامبر(صلی الله علیه و اله) هرگاه به زید بن حارثه نگاه مى‌کردند مى‌فرمودند: "کشته راه خدا و مظلوم اهل بیت من و کسى که در امت من به دار آویخته خواهد شد، همنام زید است"»؛ سپس به او اشاره مى‌کردند و مى‌گفتند: « زید بیا در کنار من و به من نزدیک شو. نام تو اسمى است که آن را دوست دارم و تو همنام عزیز اهل بیت من هستی».(15)
همچنین حمزه بن حمران از اصحاب امام جعفر صادق‌(علیه السلام) روایت کرده است که امام از یادآورى رنج‌ها و فجایعى که بر جناب زید روا داشتند، به شدت محزون و گریان مى‌شدند.(16)
در سال 121 هـ .ق. زید با انگیزه خون خواهى امام حسین‌(علیه السلام)، و براى بر پایى معروف و ریشه کنى منکر با گروهى از شیعیان، در کوفه بر ضد دولت اموى به پاخاست. والى عراق «یوسف بن عمر ثقفى» از طرف هشام ابن عبدالملک مامور شد تا شورش را سرکوب کند. جنگ خونینى بین سپاهیان ابن عمر ثقفی و سپاه زید در گرفت. سپاهیان کوفه چونان گذشته، بیعت شکسته، زید را تنها گذاشتند و جناب زید با تعدادى اندک تا پاى جان ایستادگى کردند و سرانجام به فیض شهادت نایل شدند. در جنگ تیرى به پیشانى او اصابت کرد. پس از این که نتوانستند تیر را خارج کنند در اثر آن به شهادت رسید و جسد غرق به خونش را در نهر آبى دفن کردند. روى قبر را با گل و خاک پوشاندند و آب روى آن جارى ساختند. جاسوسان اموى، ابن عُمر را آگاه کردند. او قبر زید را شکافت و جسد مطهرش را بیرون آورد؛ سر نازنینش را جدا ساخت و براى هشام فرستاد. همچنین بدن زید را عریان کرده، در «کناسه» کوفه به دار آویخت. نزدیک چهار سال بدن آن بزرگوار برهنه بر دار آویخته بود. پس از روى کار آمدن ولید بن یزید عبدالملک، فرزند زید به نام یحیى در خراسان قیام کرد. ولید هم به تلافى این کار، بدن زید را با دارش سوزاند و خاکسترش را در کنار فرات بر باد دادند.این صفحات گوشه‌اى از جنایات خلفاى ستمگر بنى امیه است و بار دیگر قساوت و شقاوت آنان را به اثبات مى‌رساند.(17)
3ـ شکست قیام زنگیان و کشته شدن «صاحب الزنج»
قیام بردگان و غلامان در قرن سوم هجرى به فرماندهى شخصى به نام على بن محمد که خود را منتسب به علویان مى‌دانست، براى مدتى طولانى خواب خوش را از چشمان حکومت ظلم و جور عباسى گرفته بود.قیام زنگیان یکى از بزرگترین نهضت‌هاى محرومان بر ضد خلفاى عباسى بود. امیر زنگیان که به «صاحب الزنج» شهرت پیدا کرده بود، پس از گرد آورى بردگان در اطراف خود در 27 رمضان سال 255 هـ .ق. قیام خود را آغاز نمود. معتمد عباسى، خلیفه وقت، در مدت 15 سال جنگ و گریز تلفات زیادى را براى سرکوب آنان متحمل شد. اما خوى رفاه طلبى و اشرافى گرایى در گروه صاحب الزنج رخنه کرد و سپاهیانش پس از سال‌ها نبرد به تاراج اموال و کشتن مردم بی‌گناه پرداختند و براى خود قصر و کاخ‌هاى مجلل ساختند و آنان که بر ضد برده دارى قیام کرده بودند، خود به برده‌گیری از خلق خدا مشغول شدند.
این امر موجب ضعف و سستى آنان شد و در نهایت با خیانت سرداران «صاحب الزّنج» و محاصره طولانى مدت، فرمانده عباسى توانست در دوم صفر سال 270 هـ .ق. او را شکست دهد و با کشته شدن صاحب الزنج این ماجرا خاتمه پیدا کرد.(18)
خالی از لطف نیست که در مورد انتساب صاحب الزّنج به اهل بیت و علوى دانستن وى که به ویژه در کتب اهل سنت بر آن تأکید مى‌شود مطالبی را یادآور شویم:
1. با وجودى که قیام وى در زمان امام حسن عسکرى (علیه السلام) رخ داده، هیچ گونه تأییدى از جانب آن حضرت در این باره روایت نشده است. علامه مجلسى درباره صاحب الزّنج مى‌نویسد: «او از جهت نسب، مذهب و کردار، هیچ گونه رابطه‌اى با اهل بیت‌(علیهم السلام) نداشت و امام به طور کلى او را نفى کرده بود».(19)
2. به دلیل جاذبه‌اى که خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در بین مردم داشتند و به دلیل قداست و محبت مردم نسبت به ایشان، بعید نیست اطرافیان «امیر زنگیان» از این امر خشنود بوده، از آن حمایت مى‌کردند و به ترویج این انتساب مى‌پرداختند.
3. دسیسه خود عباسیان براى منزوى کردن شیعه و ایجاد بدبینى در مردم مى‌تواند علت دیگر موضوع باشد.
4. نباید از راویان متعصب و مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) نیز غافل شد؛ چرا که آنان با بیان گفته‌هاى ضعیف و یا جعل حدیث، همیشه سعى در خدشه دار کردن مذهب شیعه داشتند ولى غافل از این که اراده الهى بر اعتلا و سرافرازى مکتب اهل بیت(علیهم السلام) قرار گرفته و هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. تتمه المنتهی: ص 39.
2. تتمه المنتهی: ص 46.
3. منتهی الآمال: ص 591.
4. مستدرک سفینه البحرا: ج 6، ص 294.
5. منتهی الآمال: ص 594.
6. همان، ص 591.
7. همان، ص 616.
8. الدمعه الساکبه، ج 5، ص 105.
9. منتهی الآمال: ص 601.
10. عیون اخبار الرضا: ج 2، ص 25
11. الارشاد: ص 231 - بحارالانوار: ج 45، باب 39، ص 136.
12. تذکره الخواص: ص 146.
13. الارشاد: ص 286 - بحارالأنوار، ج 46، ص 186.
14. منتهی الآمال: ص 732.
15. همان.
16. وقایع الایام: ص 189.
17. منتهی الآمال: ص 737.
18. روز شمار قمری: ص 32.
19. کشف الغمه: ج 3، ص 305 - بحارالانوار: ج 50، ص 293.

منبع:(تاریخ نشر: 1384 ه.ش)، روز شمار تاریخ اسلام، قم، مؤسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام)، نوبت چاپ: اول.



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.