آموزه های سید جمال الدین اسدآبادی
چون ما درگفتار دیگری از اصول تجدد خواهی دینی نزد اهل سنت بحث کرده ایم(1) این مقاله را به بررسی زندگی و افکار رهبران تجددخواهی اختصاص می دهیم. نخستین آن رهبران، سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی بود. در سالهای اخیر با شدت یافتن بحران سیاسی کشورهای عرب و دولتهای غربی و اوج گرفتن مبارزات ضد استعماری ملتهای اسلامی، زندگی و افکار سیدجمال، توجه مورخان سیر بیداری این ملتها را به خود جلب کرده است. دو مسأله درباره ی سید همیشه میان شرح حال نویسان او محل اختلاف بوده است: یکی ملیت و دیگری مذهب او، اختلاف مربوط به ملیت سید این است که آیا او افغانی بوده است یا ایرانی. چون سید خود را افغانی می خوانده و نخستین شرح حال نویس عرب او، شیخ محمد عبده، که یار و مرید او بوده زادگاه او را بر اساس گفته های خود سید افغانستان دانسته است. اغلب نویسندگان تاریخ فکری و سیاسی معاصرعرب مدتها در ملیت افغانی او تردیدی نداشتند. با انتشار کتاب «مجموعه ی اسناد و مدارک چاپ نشده درباره ی سید جمال الدین مشهور به افغانی» در سال 1342،(2) دلایل تازه ای درباره ی ایرانی بودن سید به دست آمد و بر اساس آنها چند محقق ایرانی و اروپایی کتابهای تازه ای درباره ی او نوشتند که درآنها بسیاری از مطالبی که از دیرباز راجع به زندگی سید، مسلم دانسته می شد در محل تردید آمد.این دلایل روی هم رفته نشان می دهد که در حالی که سید در ایران بستگان و آشنایانی داشته است که تولد او را در سال 1839/1254، در اسدآباد همدان و وقایع دوره ی جوانی او را در ایران و سپس تحصیلاتش را در نجف و کربلا گواهی داده اند، در افغانستان چنین شهودی که همزمان با او زندگی کرده باشند و ملیت افغانی او را تأکید کنند وجود نداشته اند. و آنچه مورخان افغانی و عرب در این باره نوشته اند بر اساس ادعای خود سید استوار بوده است. بعلاوه هنگامی که نام سید نخست بار در سال 1866 در کشاکشها دست داشته است درگزارش خود به دولت انگلیس او را غیرافغانی می خواند و از اصل و ملیت او اظهار بی خبری می کند. و این معلوم می دارد که سید که در آن هنگام نزدیک به سی سال داشته مدعی ملیت افغانی نبوده یا اصل و نسب او را در افغانستان کسی نمی شناخته است.(3)
دلایل دیگر ایرانی بودن سید در ضمن بررسی مسأله ی دوم یعنی مذهب سید آشکار می شود. در این مورد نویسندگان سنی افغان و عرب کوشیده اند تا فرض افغانی بودن یا دعوی خود سید را دلیلی بر سنی بودن او نیز بشمرند. ولی از نوشته های سید قرائن بسیاری بر تشیع او می توان یافت که مهمترین آنها تأکید اوست بر ارزش اجتهاد، و آشناییش با آراء فلاسفه اسلامی»(4) که این آشنایی همواره در مدارس شیعی بیشتر میسر بود تا در مدارس سنی.(5)
ولی آنچه درباره ی سید اهمیت دارد تأثیر اندیشه های او بر جنبشهای سیاسی کشورهای اسلامی در قرن گذشته و حاضر است که در آن به هیچ روی تردید نمی توان کرد. گسترش نهضت ضد استعماری و حس وطن دوستی در مصر قرن سیزدهم به رهبری او و مریدانش روی داد، و در قرن حاضر نیز سعد زغلول، مؤسس حزب وقد که زمانی ابتکار مبارزات ضد استعماری مرم مصر را برعهده داشت از شاگردان او بود. از آن مهمتر نویسندگان امروزی عرب، از هرحزب و دسته، او را یکی از پایه گذاران اصلی جنبش عرب در راه یگانگی و استقلال می شمارند.(6)
در ترکیه ظهور فکرمشروطه خواهی و ترقی خواهی، خاصه در مبانی آموزش و تربیت با ذکر مکرر نام او همراه است.(7)
در ترکیه ظهور فکر مشروطه خواهی و ترقی خواهی، خاصه در مبانی آموزش و تربیت با ذکر مکرر نام او همراه است.(7) در ایران مورخان انقلاب مشروطیت در شناخت قدر و مقام او در بروز انقلاب همداستانند.(8) در این بخش ما بیشتر با عقایدیا وقایع زندگی و زمانه ی سید و نیز اندیشه ی سیاسی او مربوط است، وقایع زندگی و عقاید سیاسی و دینی او را با هم بررسی می کنیم.
با توجه به آنچه گفتیم، اختلاف اساسی شرح حال نویسان سید درباره ی محل تولد و نخستین مراحل زندگی اوست. به روایت لطف الله اسدآبادی خواهرزاده ی سید، او در سال 1839/1254 در اسدآباد همدان زاده شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به قزوین و تهران رفت و از آنجا عازم عراق شد و در نجف و کربلا محضر علمای شیعه مخصوصاً شیخ مرتضی انصاری را درک کرد. معاصران دیگر سید، مسافرت او به عراق و تحصیلاتش را در نجف، تأیید کرده اند.(9) ولی شاگردی او در محضر شیخ مرتضی انصاری محل گفتگوست.(10) در سن شانزده سالگی عراق را ترک کرد و به ایران برگشت و از راه بوشهر رهسپار هند شد. از این مرحله به بعد، اختلاف شرح حال نویسان، کمتر و دست کم برسر مسیر سفرهای او اتفاق نظر هست. تا اینجا تحصیلات سید بیشتردر علوم قدیمه یعنی صرف و نحو عربی و فقه اللغه و الهیات و عرفان و منطق و فلسفه و ریاضیات صورت گرفته بود، ولی در هند فرصتی پیدا کرد تا با علوم و آداب اروپاییان آشنا شود. درباره ی تأثیر معارف غربی بر افکار سید بعد سخن خواهیم گفت، ولی قدر مسلم این است که اگر سید از زمان نوجوانی اندیشه های انقلابی یا اصلاحی درباره ی رابطه ی دین و اجتماع در سرداشته این اندیشه ها بر اثر اقامت در هند قوت گرفته است. پس از هند به مکه رفت و بر سر راه در چند نقطه توقف کرد و سپس احتمالاً از راه و به هرحال از راه عراق و ایران در حدود سال 1866/1283 وارد افغانستان شد. درآنجا بزودی در کشاکشها و زمینه چینی های دسته های گوناگون هیئت حاکمه بر ضد یکدیگر شرکت جست و در همین زمان بود که نخستین بار نام او به عنوان «سید رومی» در ماجراهای سیاسی به میان آمد. یک چند مشاوره و دوست نزدیک دوست محمد امیر افغانستان بود و پس از درگذشت او و درگیری جنگ میان جانشینش شیرعلی و فرزندان دوست محمد، جانب یکی از پسران دوست محمد به نام اعظم (یا اعظم خان) را گرفت. مقامات انگلیسی آن دوره درگزارشهای خود سید را که با نفوذ انگلیس سخت مبارزه می کرده است به خدمتگزاری سیاست و کوشش در تشویق حکومت افغانستان به اتحاد با روسیه متهم می کنند. در اواخر سال 1868 محمد اعظم به دست شیرعلی شکست خورد و به ایران گریخت و در راه تهران درگذشت. ولی سید در افغانستان ماند و کوشید تا شیرعلی را که از جانب انگلیسیان پشتیبانی شده بود به زیرنفوذ خود درآورد اما موفق نشد. شیرعلی به او بدبین گشت و او را از افغانستان بیرون راند. سید از آنجا به بمبئی و قاهره و سپس به استانبول رفت.
بیشتر شرح حال نویسان مدعی هستند که سید هنگام ورود به استانبول در کشورهای اسلامی شهرتی به هم رسانده بود و همه ی مردان سرشناس او را می شناختند. ولی از جانب دیگر مشهور است که سید، که چنانکه گفتیم در افغانستان به سید رومی یعنی ترکی معروف بوده، در استانبول خود را افغانی معرفی می کند و این دوگانه گویی در موضوع ملیت از کسی که چنان شهرتی داشته باشد بعید می نماید. این اندازه معلوم است که سید با برخی از پیشروان اصلاحات فرهنگی و آموزشی عثمانی در دوره ی «تنظیمات» آشنا بوده است و آنان حضور سید را هم به دلیل تربیتش در علوم قدیمه و هم ترقی خواهی و آشنایی با معارف اروپایی درجمع خود مغتنم می شمردند. چون با همکاری کسانی چون او می توانستند برنامه های اصلاح طلبانه ی خود را در قالب شعائر اسلامی به مردم عرضه کنند، تا از نکوهش بدخواهان در امان باشند.(11) ولی واقعه ای در طی اقامت سید در استانبول سبب شد که وضع به مراد ایشان درنیاید. وآن اینکه به مناسبت گشایش دارالفنون استانبول که قرار بود مرکز اشاعه ی علوم و فنون جدید باشد، سخنرانیهایی از طرف تجددخواهان درموضوعات گوناگون برای همگان برگزار شد. سید که به عضویت شورای عالی آموزشی یعنی بالاترین هیئت مأمور تجدید سازمان فرهنگی عثمانی منصوب شده بود، یکی از این سخنرانیها را در باب پیشرفت علوم و صناعات ایراد کرد و با وجود همه ی احتیاطی که در تهیه ی خطابه به کار برده بود، مطلبی که در ضمن آن در تشبیه نبوت به صناعت گفت، دستاویزی برای شیخ الاسلام فهمی افندی و دیگر روحانیان ارتجاعی فراهم کرد.
هیاهو برخاست که دارالفنون کانون تبلیغ افکار ضد مذهبی است و کارگردانان نظام آموزشی تازه در پی نشر زندقه و الحادند. تحسین افندی رئیس دانشگاه و سید جمال بیش از کسان دیگر مورد حمله قرار گرفتند. مریدان سید این فتنه را نتیجه ی آن می دانند که سید بزودی منصب او را بگیرد، ولی با توجه به اینکه سید درآن زمان سی و سه سال بیشتر نداشته و کسی هنوز او را «علماء اعلام» نمی شناخته، بلکه به دلیل عضویتش در شورای عالی آموزش همه او را در زمره ی تجدد خواهان می دانسته اند، این گمان درست به نظر نمی آید. محتمل تر آن است که کهنه اندیشانی که در جامعه ی روحانیت وجود داشتند نه تنها با سید و تحسین افندی و دارالفنون، بلکه با کوششهایی که برای اشاعه ی آموزش عالی به شیوه ی نو انجام می گرفت مخالف بوده اند و علاوه بر نگرانی از تأثیر آنها بر معتقدات دینی مردم، بحق بیم داشته اند که با این اقدامات، انحصار تعلیمات عالی از دستشان بیرون رود. در این میان خطابه ی سید بهانه ای مغتنم برای برانگیختن احساسات مذهبی بر ضد نظام تازه ی آموزشی برای ایشان فراهم کرد. اندکی پس از این واقعه ی، تحسین افندی از ریاست دارالفنون برکنار و سید از استانبول اخراج شد و دارالفنون را نیزپس از یکسال بستند.(12)
سید در محرم سال 1287/بهار 1871 به قاهره رفت و در آنجا بود که پرثمرترین دوره ی زندگی خود را آغاز کرد. کم و بیش همه ی کسانی که در بخش نخست این کتاب از آنان نام بردیم و بسیار کسان دیگر از نویسندگان و روشنفکران مصری و سوری در این دوره - بطور دیگر از نویسندگان و روشنفکران مصری و سوری در این دوره - بطور مستقیم یا غیرمستقیم - از عقاید سید اثر پذیرفتند. در میان پیروان و مریدان سید در مصر نام دو تن را پیشتر یاد کردیم که یکی شیخ محمد عبده پیشوای جنبش تجدد خواهی دینی بود و دیگری سعد زغلول بنیادگذار حزب وفد و رهبری پیکار مصریان در راه استقلال ملی، ولی نکته ی درخورتوجه بیشتر آن است که این پیروان و مریدان منحصر به جامعه ی مسلمان مصر نبودند، بلکه برخی همچون یعقوب صنوع یهودی و لوئی صابونچی و ادیب اسحق و شبلی شمیل مسیحی به ادیان دیگر تعلق داشتند. در ضمن، وجود این همه یاران و آشنایان سید جمال در مصر و گواهیهایی که درباره ی کوششها و کارهای سید جمال داده اند سبب شده است تا درباره ی این دوره از زندگی او که هشت سال زمان گرفت کمتر از دوره های دیگر اختلاف پیش آید. هم در این دوره بود که جنبش میهن پرستانه ی مصریان بر ضد دخالتهای انگلیس و فرانسه نیروگرفت و سرانجام با قیام عرابی پاشا به اوج خود رسید. سید در رهبری این جنبش سهمی بزرگ داشت، بخصوص که بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران مصری که در بسیج کردن و بیداری افکارعمومی می کوشیدند مرید او بودند.
بطور کلی در این دوره، روزنامه نگاری در مصر رونق فراوان پیدا کرد و این امر از یک سو نتیجه ی مهاجرت برخی از روشنفکران و نویسندگان سوری به مصر بر اثرفشار و آزار حکومت عثمانی بود، و از سوی دیگر معلول بیداری سیاسی مردم مصر و نیاز آنان به آگهی از رویدادها و دگرگونیهای سیاسی. ولی شک نیست که حضور سید نیز در این میانه تأثیر بسیار داشت، زیرا به تشویق او بود که سلیم النقاش و ادیب اسحق مجله ی «مصر» و روزنامه ی «التجاره»، و سلیم عنحوری روزنامه ی «مرآه الشرق» و باز ادیب اسحق روزنامه ی «مصر الفتات» را به دو زبان فرانسه و عربی منتشر کردند.
یک گوشه از فعالیتهای سید در مصرکه زمینه ی گفتگو و مناقشه درباره ی شخصیت سیاسی او شده، عضویتش در جمعیت فراماسونری مصر بوده است.(13) چون فراماسونری در برخی از کشورهای مسلمان همواره بعنوان یکی از عوامل سیاست استعماری شناخته شده طبعاً عضویت سید در آن، در مقام یکی از رهبران مبارزه ی مسلمانان بر ضد استعمار، بهانه ای به دست مخالفان برای عیب گیری از او داده است، ولی ستایشگران سید عضویت او را در فراماسیون صرفاً تدبیرسیاسی هوشمندانه ای در راه هدف اصلی او یعنی پیکار با استعمار انگلستان می دانند، چنانکه محمد محیط طباطبائی می نویسد: « سید هرعنوانی و اقدامی را برای پیشرفت نظریه ی سیاسی خود مفید می دانست بدان دست می زد و قید عقیده و محل انتشار و روش خاصی را که مضر به توسعه ی افق نفوذ فکری برای اصلاحات عالم اسلام می دانست از میان برداشته و چند صباحی از دسته ی فراموسونهای مصری که وسائل نشر عقیده و افکار در اختیار داشتند استفاده کرده بود».(14)
انگیزه ی سید برای پیوستن به جمعیت فراماسیون مصر هر چه بود، پس از یک چند به اتهام الحاد و نشر عقاید سوسیالیستی و نیهیلیستی از آن بیرون رانده شد.(15) لژ «کوکب الشرق» که سید در سال 1878به ریاست آن برگزیده شد، در وقایع سیاسی مصر درآن سال و سال بعد مقام مهمی داشت، خاصه در زمینه سازیها و کشاکشهای میان طرفداران حلیم، پسرمحمد علی، و توفیق، پسراسمعیل، برای احراز از خدیوی مصر. سید خود می نویسد که چون از توفیق پشتیبانی می کرده و اعضای لژ هواخواه حلیم بودند میانشان اختلاف افتاد و اعضای لژ از روی دشمنی تهمتهایی بر او نهادند.(16)
با توجه به این نکته و نیز نتیجه ی کلی کوششهای سید در مصر و دیگر کشورهای اسلامی، یعنی بیداری مسلمانان و همت گماردن آنان به پیکار با استعمار، نارواست که عضویت او را در جمعیت سیاسی او تردید کنیم.(16)
سید پس از آنکه از مصر بیرون رانده شد به هند رفت که در آن زمان استوارترین پایه ی استعمار انگلیس در خاورزمین بود انگلستان پس از درسهایی که از شورش هند (در سال 1856/1274) گرفته بود می کوشید تا در میان مردم هند دوگانگی بیندازد. یکی از حیله های انگلیس برای رسیده به این مقصود جلب دوستی و همکاری مسلمانان بر ضد هندوان بود، از این رو برخلاف شیوه ی گذشته ی خود اکنون به مسلمانان، برای استخدام در دستگاه های دیوان هند امتیازات بیشتری می داد تا بدین وسیله نفوذ هندوان را در دستگاه های اداری خود خنثی کند. مسلمانان نیز به تدریج از این سیاست استقبال می کردند، زیرا هیچ گاه در زمینه ی تجارت، سابقه و تجربه ای نداشتند و درگذشته بر اثر سیاست انگلیس از استخدام اداری نیز محروم بودند، این دگرگونی روش سیاسی انگلستان را به سود خود می دیدند. یکی از موانع استخدام مسلمانان تا آن زمان این بود که برای احراز صلاحیت استخدام می بایست در مدارس دولتی، که آموزگاران مسیحی و هندو داشت، درس بخوانند و مسلمانان بطبع از فرستادن فرزندان خود به این مدارس پرهیز داشتند، ولی اکنون رهبرانی در جامعه ی مسلمانان هند پیدا شده بودند که آنان را به برخورداری از دانش های نو تشویق می کردند و از آن جمله فراگرفتن فن اداره ی و حکومت غربی را برای رفع واماندگی مسلمانان لازم می دانستند.
یکی از این رهبران، سر سید احمدخان بود که به سبب بنیادگذاری دانشگاه علیگره ی هند، در سال 1294، و به نام یکی از پیشوایان برجسته ی تجددخواهی درآن سرزمین شهرت فراوانی دارد.
سرسید احمدخان در سال 1232 هجری قمری در دهلی زاده شد، در بیست سالگی به خدمت دولت درآمد، چند سال بعد کتابی درباره ی آثار باستانی دهلی به عنوان «آثار الصنادید» نوشت که مایه ی شهرت او در محافل شرق شناسی انگلستان گشت و انجمن پادشاهی آسیایی هند او را به عضویت خود پذیرفت و از طرف انگلستان مستمریها و نشانهایی به او داده شد. پس از شورش هند کتابی به زبان اردو در شرح علل آن شورش نوشت و از سیاست انگلیس سخت انتقاد کرد. در سن پنجاه و دو سالگی سفری به انگلستان کرد و به گفته ی یکی از مریدان او، آن سفر در وجود سید احمد خان اثری شگرف کرد و مانند برقی در دل او بر افروخت و حقیقت حال ملت خود و «نقائص آن در پیش چشم وی بغته مکشوف گردید و واضح دید که بزرگترین سبب عقب ماندن هندیان همانا استیلای جهل است و سبب عمده ی آن تعصب کورکورانه است که به واسطه ی آن هندیها از انگلیسها و سایر فرنگیها اجتناب ورزیده و از علوم و تمدن آنها نیز پرهیز کرده و علوم طبیعی و فلسفی را مخالف دین شمرده و به عادات و رسوم اجدادی متمسک هستند و لذا یک انجمن ترجمه بنا کرد که منظور از آن نزدیک کردن علوم فرنگی بود به اذهان هندیان».(17)
این سوابق سبب شده بود که افکار تجددخواهی سید احمد، به رغم همانندیهایی که با افکارخود سید جمال در زمینه ی مبارزه با خرافات و ضرورت فراگرفتن علوم غربی داشت، در نظرملیون هندی رنگ استعماری بگیرد.
سید جمال در برابر این اوضاع برای آنکه بهتر بتواند ماهیت استعمار انگلیس را آشکار کند و شیوه های رنگارنگ و پرفریب آن را به مسلمانان بشناساند، در پی آن برآمد تا هم درجبهه ی سیاسی و هم در جبهه ی فرهنگی بر مظاهر نفوذ انگلستان در هند بتازد. از این رو اندیشه های فرهنگی سیدجمال در این دوره در جهت مقابل عقاید سید احمد قرار می گرفت. اگر سید احمد از اصلاح دین سخن می گفت، سید جمال مسلمانان را از فریبکاری برخی مصلحان و خطرات افراط در اصلاح برحذر می داشت. و اگر سید احمد ضرورت فراگرفتن اندیشه های نو را برای مسلمانان تأکید می کرد، سید جمال بر این موضوع اصرار داشت که اعتقادات دینی بیش از هرعامل دیگر، افراد انسان را به رفتار درست رهنمون می شود. و اگر سید احمد مسلمانان را به پیروی از شیوه های نو درتربیت تشویق می کرد، سید جمال این شیوه ها را طبعاً برای دین و قومیت مردم هند زیان آور می دانست. بدین سان سید جمال که تا آن زمان به جانبداری از اندیشه ها و دانشهای نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند در برابر متفکران نوخواهی چون سید احمد ناگزیر به پاسداری از عقاید و سنن قدیمی مسلمانان شهرت یافت. با این وصف، چنانکه خواهیم دید، در این دوره نیز از رأی پیشین خود درباره ی ضرورت تحرک فکر دینی روبرنتافت.
پی نوشت ها :
1. «تجدد فکردینی نزد اهل سنت»، در کتاب «دین و جامعه»، انتشارات موج، تهران (1352).
2. جمع آوری و تنظیم اصغر مهدوی و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه، تهران.
3. تفصیل این دلایل در دو کتاب زیرآمده است: هما پاکدامن، «جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی»، ص23-44. (Homa Pakdaman, Djamal, ed - Din Assad Abadi dit Afghani, Paris, 1969, p. 23-44)
نیکی کدی، «سید جمال الدین «الافغانی»، ص1-58 و 427-441
(Nikkie Dedclie, Sayyid Jamal Ad-Din (Al Afghani), University of California, Los Angeles, 1971, pp, 1-58/427-441)
4. درباره ی مذهب سید، ازجمله رجوع شود، به بخش آخر همین فصل.
5. حورانی، «اندیشه ی عرب»، ص108.
6. جرجی زیدان «بناه النهضه العربیه»، قاهره (بدون تاریخ)، ص 70به بعد، احمد امین، «زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث»، قاهره (1948) ص59 به بعد، انورالجندی، «الفکرالعربی - المعاصر»، ص78 به بعد، و کتاب یاد شده ی انور عبدالملک (به فرانسه).
7. نیازی برکش، «ظهور لادینی درترکیه»، موفره آل، 1964، ص181.
8. ناظم الاسلام کرمانی، «تاریخ بیداری ایرانیان»، تهران (1333) ص66 به بعد، «خاطرات سیاسی امین الدوله»، تهران (1341) ص 129-130، مهدی ملک زاده، «زندگانی ملک المتکلمین»، تهران (1325) ص 85، ایضاء «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران»، تهران (1328) ج1، ص189، احمد کسروی، «تاریخ مشروطه ایران»، تهران (1344 چاپ ششم 1344) ص11، محیط طباطبایی، «نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین»، تهران (1350)، مخصوصاً ص 17-61.
9. «مجموعه ی اسناد و مدارک چاپ نشده درباره ی سید جمال الدین»، ص10-101.
10. محیط طباطبایی، به روایت نیکی کدی، کتاب یاد شده، ص 20.
11. کدی، کتاب یادشده، ص58-60.
12. کدی، کتاب یادشده، ص58-60.
13. درباره ی مدارک مربوط به عضویت سید در فراماسونری ــ کتاب مهدوی و افشار، ص24-25.
14. محمد محیط طباطبائی، «اسناد و مدارک درباره ی سید جمال الدین اسدی آبادی»، تألیف صفات الله جمالی اسدآبادی، تهران (چاپ دوم)، ص 39-40، همچنین کتاب صدرواثقی، «سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی»، شرکت سهامی انتشار، تهران (1348)، ص69-77.
15. مهدی و افشار، لوحه ی 15.
16. برای دیدن چند سند، درباره ی دشمنی ویژه انگلیس و عمال او در هرگوشه و کنار با سید، رجوع شود از جمله به مقاله ی «چند سند درباره ی سند سید جمال الدین»، از محمد گلبن، در کتاب «یادنامه ی علامه ی امینی» چاپ تهران، شرکت انتشار، (1352) کتاب اول، ص105-133.
17. پیشگفتار سید تقی فخرداعی گیلانی بر«ترجمه ی تفسیرالقرآن» سید احمدخان، بخش دوم، چاپ آفتاب، تهران (1332)ص ب.