آپولون و سنّت های هندو ایرانی و مصری

«ادوار اسکوره Edouard SCHURE» (1) که در زمینه ی فلسفه و روانشناسی و رابطه ی معنوی «میت» با «روح» و جنبه ی اسرارآمیز آن تحقیقات جامعی نموده است، به هنگامی که از «راما Rama» و «کریشنا Krishna» و
يکشنبه، 3 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آپولون و سنّت های هندو ایرانی و مصری
آپولون و سنّت های هندو ایرانی و مصری

نویسنده: دکتر سعید فاطمی



 
«ادوار اسکوره Edouard SCHURE» (1) که در زمینه ی فلسفه و روانشناسی و رابطه ی معنوی «میت» با «روح» و جنبه ی اسرارآمیز آن تحقیقات جامعی نموده است، به هنگامی که از «راما Rama» و «کریشنا Krishna» و «هرمس Hermes» و «موسی Moise» و «ارفه Orphee» و «فیثاغورس Pythagore» و «افلاطون Platon» و «مسیح Jesus» صحبت می کند «روح را کلید جهان زندگی» می شناسد و به جنبه ی معنوی و نقش اندیشمندی این رهبران فکر و اشاره می نماید.
رابطه ای که «فیثاغورس» با «آپولون» در زمینه ی اساطیری دارد در حقیقت نمودار وابستگی یک مکتب بزرگ فلسفی به یک «خدای عهد کهن» یا «میت» یونانی است.
شهر «دلف Delphes» و معبد آن بصورت آشیانه ی عقاب بر روی صخره هائی که به کره «پارناس» مشرف هستند قرار گرفته و از دور مجسمه ی بزرگ پیروزی که از برنز است و اسب های مفرغی و مجسمه های طلائی، همه نگهبان معبد «فوئبوس آپولون Phoibos Apollon» بشمار می روند.
«دلف» مقدس ترین مکان یونان بشمار می رفت و چنانکه یادآور شدیم در آنجا بود که «پی تی Pythie» پیشگوئی می نمود و فرزندان «آمفیک سیون Amphictyon» (2) جمع می شدند تا مراسم و سنت های وابسته به طریقت خود را انجام دهند و همه ی قوم هلن در اطراف معبد و گنجینه های اهدائی طواف می نمودند.
در آنجا مردان، زنان و کودکانی که از اقصی نقاط برای زیارت معبد خدای روشنائی آمده بودند مراسم خاصّ را انجام می دادند زیرا یونانیان از دورانهای بسیار قدیم، «دلف» را یک شهر مذهبی شناخته بودند. جنبه ی مرکزیتی که «دلف» پیدا نموده به نظر مردم عوام قدرتی است که «آپولون» به معبد خویش بخشیده است.
در پشت این معبد، دهلیزی است که شکاف بزرگی در سینه ی کوه ایجاد نموده و ابخره ی که از آن خارج می شود به مریدان، حالتی شبیه خلسه و سپس الهام وحی را می دهد.
«پلوتارک» در «زندگی های موازی Vies Paralleles» نوشته است که شبانی در کنار این شکاف کوه نشسته و غیبگوئی می نمود و اغلب مردم نخست او را دیوانه می شمردند ولی چون پیشگوئی های او به مرحله واقعیت پیوست توجّه همگان را به خود جلب نمود و از اینجا بود که «سه پایه ی پی تی» راهب معبد آپولون در دلف بوجود آمد. بخارهائی که از شکاف کوه خارج می شد «پی تی Pythi» را به حالتی شبیه تشنّج فرو می برد و در آن حالت بود که او پاسخ رازجویان را می داد.
«اشیل Eschyle» که خود فرزند یکی از راهب های الوزیس و آشنای به اسرار طریقت و سنّت های میتولوژی بوده است. در «اومنیدها Eumenides» از قول «پی تی» می نویسد که «دلف» نخست بهاتف «زمین Terre» و سپس به هاتف «تمیس Themis» اختصاص داشت و بالاخره مخصوص «فوئبه Phoebee» و در پایان منحصر به «آپولون» خدای روشنائی خورشید شد. هر یک از این نام ها نشان دهنده ی جنبه ی معنوی و سمبولیکی است که معابد خدایان یونان قدیم داشته است.
شاعران گفته اند که «ژوپیتر» دو عقاب را بدو سوی جهان (شرق و غرب) به پرواز درآورد تا مرکز کره ی زمین را پیدا کنند و آنان پس از گردش به دور جهان درست در «دلف» به یکدیگر رسیدند.
این احترام جهانی که نسبت به آپولون، در تمام سنّت های میتولوژی انجام می گیرد اهمیت معنوی خدای روشنائی را در سنّت های نوین و کهن نمودار می نماید، در حالیکه تاریخ به معنی واقعی در این زمینه توضیحی نمی دهد.
شاعران و متفکران و فلاسفه در زمینه ی اعتقادات معنوی انسان چیز تازه ئی نمی گویند در حالیکه پاسخ صحیح این رازجوئیها را باید در معابد و محرابهای کهن جست.
در اندیشه های مکتب «ارفه ای ها»، «دیونیزوس» و «آپولون» دو الهام بخش مختلف از یک منشاء خدائی بوده اند.
«دیونیزوس» نشانه ی حقیقت عرفانی و واقعیت همه چیزهائی بود که یک آشنای به اسرار می توانست بدان دست یابد.
اسرار زندگی اجتماعی وابسته به او بود و از گذشته و آینده، رابطه روح و جسم، آسمان و زمین صحبت می نمود.
«آپولون» نشانه و مجسّم کننده ی همه ی این اندیشه ها در زمینه ی زندگی اجتماعی انسان بود؛ او الهام بخش شاعران و پزشکان و قانونگزاران بشمار می رفت و علم را از دیدگاه خدایان و زیبائی را از نظر هنر و صلح را از راه عدالت و همگامی روح و جسم را از طریق تزکیه به انسان می آموخت.
در یک کلمه «دیونیزوس» جز روح الهی در زمینه ی تحول جهان چیز دیگری نمی تواند باشد و «آپولون» این نقش را در زندگی انسانی ایفا می کند.
راهبان، این افسانه و مقایسه ی این دو قدرت را بصور گوناگون برازجویان عرضه کرده و گفته اند که در زمان «ارفه Orphee»؛ «باکوس Bacchus» و «آپولون» برای تصرّف «سه پایه ی» معبد «دلف» مجادله ی نموده اند تا آن مکان را به قدرت خویش اختصاص دهند.
«باکوس» با کمال میل قدرت «دلف» را به برادر خود (آپولون) واگذار نمود و مقرّ معبد خویش را به کوه «پارناس Parnasse» که زنان تب (Thebaines) اسرار وابسته به او را انجام می دادند منتقل نمود. (3)
در حقیقت دو پسر «ژوپیتر» (دیونیزوس- آپولون) امپراطوری جهان را مابین خود تقسیم نمودند؛ یکی حکومت روح را در سلطه ی خویش گرفت و دیگری فرمانروائی بر زندگان را پذیرفت.
در شخصیت اسرار‌آمیز «آپولون» روشنائی خورشید می درخشد و او را باید همسان «ویشنو Vischnou» (4) در سنت های اساطیری هندو یا «میترا Mithras (5) (مهر) در میتولوژی ایرانی و «هوروس Horus» (6) در اساطیر «مصری» بشمار آورد.
«اشیل Eschyle» معتقد است که اندیشه های عرفانی و تعلیمی مردم سرزمین های مختلف آسیا افسانه «آپولون» را با زیبائی معنوی همگام ساخته و عظمت او را در اعماق روح و وجدان انسانی رسوخ داده و بسان «ناوک ایزدی» او که همچون ماری بالدار اما سفید از کمان طلائیش پرواز می کند به اوج آسمانها کشانیده است.
تولد «آپولون» برای الهگان آسمان با عظمتی بی همتا همگام بود و کمان و ترکش و چنگ مظاهری از حمایت هنر به شمار می رفتند و دریا با سرودی که امواج خروشان او ساخته بود مقدم خدای روشنائی را گرامی داشت و شعله هائی شبیه طلای مذّاب نمودار روشنی جاویدانی بود که سرچشمه اش خورشید و مظهر آن «آپولون» بشمار می رفت.
کشتن اژدهای دلف در حقیقت پیروزی خدای روشنائی بر اهریمن بدکرداری است.
در مذاهب کهن، مار نشانه ی جبر در سرنوشت و نتیجه بدکاری بشمار رفته است.
«آپولون» سمبل رازجویانی است که از راه دانش براز طبیعت دست می یابند و با اراده خود آن را مطیع خویش می سازند و بدین جهت است که «آپولون» سمبل تزکیه انسان بشمار می رود و میل دارد میان مردم و بخصوص چوپانها زندگی کند؛ به شهرها می رود و در مراسم کشتی گرفتن که میان جوانان برگزار می شود شرکت می نماید و گاهی در گفتگوهای شاعران نیز حضور می یابد.
ورزش و زورخانه، شعر و موسیقی را دوست می دارد و همه جا خود را حامی این هنرها بشمار می آورد.
در فصل پائیز «آپولون» به سرزمین سعادت و میان قومی که آنان را دوست می دارد (هی پربورئن ها) کوچ می کند.
این قوم اسرارآمیز با روشن بینی و روح بزرگ منشی خود در سپیده دم سعادت جاودانی زندگی می کنند و خداوند نور و روشنائی آنان را صمیمانه دوست می دارد و راهب ها و راهبه های خود را از میان آنان انتخاب می نماید.
به هنگامی که «آپولون» بخواهد به کسی بخشش عظیم اهدا نماید او را به سرزمین سعادتمندان جاوید رهبری می کند.
بهار فصلی است که «آپولون» به «دلف» باز می گردد تا سرودهای جاودانی را که به خاطر او ساخته و پرداخته اند بشنود و در این هنگام تنها آشنایان به اسرار خاصّ او می توانند او را بر ارّابه ای که قوها می کشند به بینند.
«آپولون» در معبدی که «پی تی» مبلّغ نظریات اوست سکنی می گزیند.
هزار دستان سرود عشق و سرمستی باز می خوانند و چشمه ی «کاستالی Castalie» (7) همچون نقره ی جوشان در پای او می خروشد و گوئی که رامشگران آسمانی هنر خویش را به پیشگاه آپولون عرضه می دارند.
در وابستگی «آپولون» به قوم «هی پربورئن» یک جنبه ی معنوی و عرفانی نهفته است.
سرزمین آنان، جائی جز مقرّ خدایان نمی تواند باشد؛ زیرا در آنجاست که سعادت واقعی و بهار بی خزان سلطه ی خویش را جاودانه پرتوافکن می سازد.
«میت» آپولون وابستگی عمیقی با قوم «هی پربورئن» دارد و به حقیقت این معنویّت، اسطوره ی خدای نور و روشنائی است که زیر چنین عنوانی برتری و اولویّت روح را بر جسم نشان می دهد.
«آپولون» مظهر نور غیر مادّی است که در عین حال قابل فهم و تصوّر است و «خورشید» سیمای مادّی و فیزیکی این حقیقت مرئی است که با نور خود جهان را روشنی می بخشد.
«قو» نشانه ی اندیشه ی تابناک شاعرانی است که الوهیّت نبوغ را در پیامبری روح انسانی و درخشش خورشید اندیشه ها مجسّم می سازد.
«آپولو هی پربورئن» نشانه ی نزول روح علوی در موجودات زمینی و خاکی است که در سنّت های مختلف مذهبی تعابیر گوناگونی از آن شده است. ادخال زیبائی معنوی در روح و جسم، تجسّم حقیقت که از الهامات خدائی سرچشمه گرفته باشد نمودار و سمبل این قدرت لایزال بشمار می آمد.
سخن در این است که آیا می توان راز معبد دلف را از حجاب رؤیائی آن بیرون کشید و به اسرار طریقت «آپولون» در سنّت های وابسته بدلف دست یافت؟
وابستگی قدرت «آپولون» با ستایشگری خورشید و نقش او در زندگی اجتماعی و روستائی و انجام امور زراعی نشان دهنده ی معنویّت خدائی است که سرچشمه ی قدرت او را نور و روشنائی تشکیل داده و هنرهای ظریفه را به قدرت لایزالش وابسته ساخته است.
پرستش و احترام به خورشید در حقیقت کلید همه ی اسرار و معجزاتی است که «آپولون» سمبل آنها بشمار می رود.
«آریائی ها» از نخستین روز تمدّن کهن خودشان ستایش خورشید را به انسان آموختند و سرچشمه ی فیّاض و جاویدان روشنائی و حرارت و زندگی را منشاء سعادت ابدی شمردند امّا در ورای این نور مرئی به آتش غیر مادّی و نوری که لمس نکردنی است دست یافتند و این راز خالقی است که انسان را آفرید و به او نیروی جاودانه ی عقل معنوی را عطا نمود تا از ظواهر به باطن راز خلقت اندیشه کند.
البته این نظریه بسیار کهن و قدیمی است و با سنّت های اساطیری مربوط به ستایش خورشید همگام است.
در سرودهای ودائی این معنویت بصورت «آگنی Agni» (8)، آتش جاودان و جهانی که در همه ی چیزها وجود دارد منعکس شده است.
در مذهب زرتشت، آتش و نور و ستایش خورشید در مراسم خاصّی که «میترا» در آن پرستش می شود جنبه ی معنویّت این قدرت روحانی را منعکس می کند. (9)
برای آشنایان به اسرار سنّت های میترائیسم (مهر پرستی)، خورشید انکساری از نور عالم عرفان به شمار می رود و جهان همچون غار تاریکی است که ستارگان و نور خورشید در آن می درخشند و نیروی آتش بر بدی فائق می شود و بصورت سمبلیک پیروزی «اهورامزدا» بر «اهریمن» است که در ارواح طیّبه نیز حلول می کند.
«ازیریس Osiris» در سنّت های کهن مصری همان نقش «میترا» را در سنّت های آریائی و «آپولون فوئبوس» را در اساطیر یونانی به عهده دارد.
بدانگاه که «هرمس Hermes» (10) در کاوش است تا منشاء همه ی چیزها را بداند در امواج اثیر، نوری را در حرکت می بیند که تمام اشکال موجودات زنده، وابسته به او است و چون به اعماق تاریکی ها ره می سپرد بار دیگر نقش جاویدان نور را منعکس می‌ یابد.
آتش، نور، حرارت، همه از اعماق آسمانها و زمین بازگوکننده ی بی نظامی مطلق جهان در زمان هرج و مرج (Chaos) هستند. در «کتاب مردگان» (11) مصریها، ارواح با سرگردانی دردآلودی بطرف این روشنائی که در قایق «ایزیس Isis» می درخشد رهنمائی می شوند. (12)
بنابراین نقش روشنائی و نور جاویدان همگام نیروی خورشید در سنّت های میتولوژی تأثیر معنوی و عرفانی دارد و به حقیقت از نظر نظام و اساس جهان شناسی؛ روشنی تصوّری ولی قابل درک بر روشنائی مادّی و قابل لمس اولویّت دارد.
این روشنی را، یونانیها در اندیشه ی شاعرانه ی خود بصورت میت «آپولون هی پربورئن» مجسّم نموده اند.
انسان در اثر تأمل و درون بینی می تواند از مظاهر موجود در ساختمان جهان به روح و عقل و بالاخره روشنی مُدرکه پی ببرد و این قدرت لایزالی را که یکی از عناصر اصلی و بی وزن و حدّ واسط میان صورت و ماده است درک نماید.
فیزیکدانان عصر نوین نیز به همین نتیجه رسیده اند یعنی از راه غلبه بر تجزیه ی مادّه، غیر ممکن بودن تسلط بر صورت را فهمیده اند.
در قرن شانزدهم «پاراسلس Paracelse» (13) به هنگام تحقیق و تجربه درباره ی ممزوج نمودن مواد شیمیائی چنین دریافت که استحاله ی این مواد می تواند نمودار استحاله ی روح نیز باشد.
فیزیکدانان قرن 17 و 18 جهان را بصورت یک موجود مرده ی فاقد نیروی حیات شناخته بودند که تنها قدرتهای آسمانی نظیر خورشید در سرنوشت وجودی او تأثیر می گذارند.
چون بشر، به راز نور دست یافت و دریافت که روشنی ماده ی غیر مشهود، ولی نافذ است امواج نور و روشنی و حرارت را بصورت قدرتی رام کردنی درآورد و در رابطه ی تبدلّات آنان به مطالعه پرداخت و در نتیجه به نظریات متفکرّان و عارفان یونانی در قرون گذشته صحّه گذاشت.
«نیوتن Newton» تمام زندگی خود را در تحقیق این نظریه گذرانید و برای موجودات زمینی یک منشاء آسمانی در کارگاه اندیشه خویش مجسم نمود و آنرا «هوش خدائی sensorium Dei» یعنی عامل اندیشه ای که در جهان بزرگ و بی انتها، کوچک و نادیدنی است (اتم) توصیف نمود.
این دانشمند برجسته در حقیقت به اندیشه عرفانی و توجهیات معنوی خود چرخش زمان و گردش جهان و وجود ستارگان را معلول قدرتی مافوق تعقّل بشری دانسته است.
این نیروی سیالّه ی بدون وزن که در ماوراء جوّ اثیر در تمام اجسام نفوذ می نمود و عامل منتقل کننده نور و حرارت و مایع فرّار بشمار می رفت «پاراسلس» در قرع انبیق خود و «نیوتون» در فضای لایناهی جستجو می کردند در حالی که یونانیان آن را بصورت عرفانی در «آپولون» مجسم می ساختند.
این ماده ی موجود در همه جهان، اما نادیدنی و لمس نکردنی که در عمق همه اشیاء و اجسام موجود است از نظر علم و میتولوژی با دو صورت مختلف توجیهی مشابه دارد.
در اصول تکوین عالم، «زرتشت» با «هراکلیت» و «فیثاغورس» و «سن پل» هم عقیده هستند با این تفاوت که به سبک دوران و زمان خود این مسائل را توجیه نموده اند.
همه جای «سی بل Cybele» (14) و «مایا Maia» (15) روح جهان به شمار می روند که وجود و اندیشه ی خالق را مجسم می نماید.
این روح نامرئی، اندیشه ی خالق است که واسطه ی بین نادیدنی و دیدنی- قوّه ی «نفس و جوهر» با «مادّه یا هیولی» است که جهان زیرین و برین را مجسم می نماید.
آینده و گذشته ی جهان در این روشنائی اختری و غیر مسلّم منعکس است.
حجابی که بر چهره ی «ایزیس» یا «سی بل» کشیده شده در حقیقت نسوج وجود هستی بشمار می رود و بنابراین در سنّت های عرفانی نور و روشنی معنویّت وابسته به خورشید چه در شرق و چه در غرب دارند. در «دلف» زنان جوان یا پیر که «پی تی» و یا «پی تونیس Pythonisse» نامیده می شوند نقش واسطه در روشن بینی و توجیه مفاهیم وابسته به خورشید و روشنائی را ایفا می کنند. بر سر در یکی از معابد وابسته به آپولون دو جمله معروف نوشته شده که نمودار وجوب شناسائی معنوی و ارزش آن در مسائل عرفانی است.
«خودت را بشناس». «آنکس که دست هایش آلوده است بدین درگاه روی نیاز نیارد». این کلمات نمودار آن است که دروغگو و شهوت پرست و عوام فریب نباید به معبد وابسته به خورشید که مظهر پاکی و روشنی است نزدیک شود زیرا حقیقت را با زشتی نمی توان آلوده ساخت.
«فیثاغورس» معتقد است که اسرار معابد در همین اصول و امور نهفته است که آشنای به اسرار با زنجیرهای سحرآمیز اراده ی خود باید آنها را بگشاید تا سجیّه «آپولون» را از آنچنان که هست نمودار سازد.
واقعیت در جوهر اعلی وجود قرار دارد و جسم انسانی آن روشنی عرفان را باید درک کند تا به حقایق دست یابد.
متفکرّان این حقیقت را درمی‌ یابند و تنها پیامبران هستند که به آن تسلط پیدا می کنند و انسانهای عادی جز سایه ئی از آن حقایق چیزی نمی فهمند و این است ذات حقیقی آپولون، خورشید آشنایان به اسرار غیب که بدون وجود او هیچ نیروئی در روی زمین قابل رؤیت نیست.
یکی از راهبه های معبد دلف بنام «تئوکلئا Theoclea» با توسل به اوراد مخصوص به خوابی کوتاه و رؤیائی فرو می رود و در آن حالت جذبه و خلسه شروع بدویدن نموده گیسوان بلند خود را بر باد می دهد و فریاد می نماید؛ چشمهایش چون کوره ئی آتشین، قرمز رنگ و وحشت زده می شوند؛ سر به سوی آسمان بلند نموده و خورشید را مورد خطاب قرار می دهد تا او را یاری کند.
«فیثاغورس» شخصاً به او نزدیک می شود و به او می گوید: برخیز و بدانجا رو که اندیشه ی من ترا رهنمون خواهد شد، زیرا تو اکنون «پی تونیس» (16) هستی!
بدینسان می توان تا اعماق روح و اندیشه ی عرفان وابسته ی به مکتب «دلف» و خدای آن (آپولون) پیش رفت و «آپولون» یونانی را با «ایزیس» (17) مصری همگام دانست.

پی نوشت ها :

1-کتاب «بزرگان آشنای به اسرار Grands Inities» در فصل مربوط به «فیثاغورس» صفحه 290 به بعد (چاپ Perrin 1949)
2- «آمفیک سیون» یکی از پسران «دوکالیون Deucalion» و «پی را Pyrrha» است که در میتولوژی یونان نخستین بانیان نسل انسانی به شمار می روند (دو کالیون پسر پرومته و پی را دختر اپی مته برادر اوست). غیر از «آمفیکسون»، «هلن Hellen» که پدر نخستین مردم سرزمین یونان یعنی هلن ها بشمار می رود و ملان تی آ Melantheia» و «پروتوگنی Protogenie» نیز فرزندان دو کالیون هستند. «آمفیکسیون» با دختر «کرانائوس» ازدواج نمود و به جای پدر زن خود به سلطنت آتن رسید ولی بدست «اریکتونیوس Erichthonios» از آتن تبعید شد (در فصل آتنا راجع به تولد اریکتونیوس از نطفه هفائیستوس که به پای او ریخت بطور تفصیل صحبت کرده ایم) بعضی از راویان نوشته اند که آمفیکسیون برای نخستین بار به احترام الهه آتنا پایتخت خود را آتن نام نهاد.
فرزندان و اعقاب او یک نوع اتحادیه ی مذهبی بوجود آوردند که نمایندگان سراسر یونان در مواقع معین در آن شرکت می کردند و آنرا «اتحادیه آمفیکسیونی» نام نهادند.
غیر از شهر آتن، آمفیکسیون بر «ترموپیل» نیز سلطنت می کرد و در این شهر و «دلف» اتحادیه ی آمفیکسیونی تشکیل می گردید.
3- باکوس نام لاتینی دیونیزوس یونانیهاست که پسر زئوس و سمله Semele و برادر آپولون پسر (زئوس- لتو) است.
4- «ویشنو» از فعل «ویش Vish» به معنی نفوذ و تسلط داشتن و مستولی بودن است. اول نیست بلکه مظهر نیروی آفتاب است که در سه گام از هفت ناحیه ی جهان می گذرد و کلیه ی اشیاء را با نور خویش احاطه می کند بعضی از مفسران، این سه گام را به مظاهر سه گانه ی نور که «آتش» و «برق» و «خورشید» باشد تعبیر کرده اند. بعضی دیگر آن را سه وضع خورشید یعنی موقع «طلوع» و هنگام «ظهر» و «غروب» دانسته اند. «ویشنو» به عنوان حامی شکست ناپذیر خوانده شده و این صفت باعث گردید که او را دارای قدرت خارق العاده بشمار آورند.
در «براهماناها» صفات دیگری برای ویشنو ذکر کرده اند که اثری از آنها در «بیدها» دیده نمی شود «مانو» فقط در یک جا از او نام می برد و او را همردیف «آگنی» و «ماه» و «میترا» و «هر Hara» و «اندر» و «یم» بشمار می آورد.
در «مهابهارت» و «پورانا» ها، ویشنو شخص دوم اقانیم سه گانه معرفی شده است. همچنین او را قائم بذات و مستولی بر همه ی چیزها شناخته اند و در این حالت او را به عنصر آب که قبل از خلقت این جهان در همه جا ساری و جاری بوده است منسوب داشته و بدین جهت «ویشنو» را «ناراین» یعنی متحرک در آبها خوانده اند (یا مقایسه و تطبیق تولد آپولون بر روی جزیره مواج ارتیژی این تشابه چقدر به یکدیگر نزدیک است).
«ویشنو» را به شکل مردی که روی ماری نشسته و چرت می زند و در سطح آب شناور می باشد مجسم ساخته اند (مار از خزندگانی است که در سنت «آسکلپیوس» فرزند آپولون دارای مقام و مرتبه و احترام است).
پرستندگان ویشنو او را مبدء عالی جمیع چیزها می دانند (خلاصه ئی از او پانیشاد- ترجمه از متن سانسکریت: بوسیله شاهزاده محمد داراشکوه صفحه 628 مربوط به لغات و اعلام سانسکریت ستون دوم سطر 19 به بعد چاپ 1340 تهران).
5- میترا یکی از خدایانی است که منشاء آریائی دارد و غالباً در برابر «وارونا Varuna» ی براهمن های هندو قرار گرفته است.
سنت هائی که درباره ی او اجرا می شد مربوط به تزکیه روحانی و صفای باطن و پاکی اخلاق در دوران کهن بوده است.
«میترائیسم» سنت ستایشگری خورشید است که وابستگی «میترا» و «آپولون» را از نظر شباهت قدرت اساطیری کاملاً مشهود می سازد. «میترا» با قدرتهای ناهنجار و بد پیکار می کند و به انسان قدرت زندگی روحانی و والا عطا می کند. در سنت های ودائی، میترا خدای روشنائی و نور است و در اوستا خدائی است که در کنار اهورامزدا جای می گرفته است.
در امپراطوری قدیم ایران، پرستش و نیایش «میترا» (مهر) تا سواحل مدیترانه رسوخ یافت و «خدای روشنائی شکست ناپذیر» شناخته شد. میترا، خدائی است که گاو نر مقدس را می کشد و از خون او زمین را آبیاری می کند تا بارور شود، در سنت های خاص میترا آشنایان به اسرار این طریقت با خون گاو مقدس مراسم خود را شروع می نمودند.
در برهان قاطع (جلد چهارم) صفحه 2060 «میترا» در سانسکریت Mitra و در اوستا و پارسی باستان Mithra و در پهلوی Mitr یا Mithr از ریشه ی Mith سانسکریت دانسته و به معنی پیوستن آورده است. اغلب خاورشناسان (مهر) را به معنی واسطه و میانجی ذکر کرده اند و «فردینان یوستی» آن را واسطه میان فروغ محدث و فروغ ازلی می داند یعنی مهر واسطه میان آفریدگار و آفریدگان است. در گاتها میثرا به معنی وظیفه و تکلیف دینی است (یسنا 5 و 46) در وندیداد پشت دهم به معنی عهد و پیمان است. در کتیبه های اردشیر دوم پادشاه هخامنشی (404- 359 ق م) نام میثرا در ردیف اهورمزدا و اناهیتا (ناهید) ذکر شده ولی نزد مورخان یونانی «میثرس Mithres» یاد شده است. استرابن نوشته است که ایرانیها خورشید را به نام «میثرا» ستایش می کردند.
6- تثلیث خدایان مصری یعنی «دن دراه Denderah» عبارتند از «ایزیس Isis» و «اوزیریس Osiris» و پسران «هوروس» که اغلب مجتمعاً به نام «آبیدوس Abydos» نیز نامیده می شوند و طلایه داران میتولوژی مصر در عهد عتیق به شمار می روند. «هوروس» در بعضی سنت های اساطیر مصر قدیم با خدائی بنام «Re» همسان یا تشبیه می شود که در اعتقادات عمومی همان خدای آفتاب (هوروس) است که چشمهایش با ماهتاب قیاس می شود.
در بعضی معابد بخصوص در معبد «هاتشپسوت Hatshepsout» در محل «دیرالبحاری» که به الهه «هاتور Hathor» تعلق دارد (این الهه قابل تطبیق با آفرودیت است) او را دختر «ر Re» و همسر یا بنابر بعضی روایات مادر «هوروس» دانسته اند.
«اساطیر در سراسر جهان Les mythologies a travers Ie monde»
تألیف: ژان کازنو J. Cazeneuve صفحات 75- 86- 87- 104- 238- 318
7- کاستالی دختر جوانی از اهالی دلف بود که مورد تعقیب آپولون قرار گرفت و ناچار خود را به رودخانه ای افکند که از آن تاریخ به نام «چشمه ی کاستالی» خوانده می شود و مخصوص آپولون است.
در بعضی روایات کاستالی را دختر آکلئوس Acheloos و همسر دلفوس Delphos پادشاه دلف دانسته اند که فرزندی بنام «کاستالیوس Castalios» پیدا نمود و پس از مرگ پدر بر ناحیه دلف حکومت کرد.
8- آگنی یا «آگنیه Agneya» متعلق به آتش یا خدای آتش در ودا بشمار رفته و در اعلام سانسکریت صفحه 495 خون و طلا نیز نامیده شده است.
9- ادوار اسکوره E. Schure در فصل مربوط به فیثاغورس (کتاب بزرگان آشنای به اسرار) صفحه 295 در سطر 23 به بعد از «میثرا Mithras» آتش مذکر و «میترا Mitra» روشنی مؤنث صحبت کرده است. در جلد دوم «لاروس جهانی» صفحه 225 Mithras و Mithra را یکی دانسته و او را وابسته به مذهب مزدائی و همسان Mitra در «ودا» دانسته است که روح سیال روشنی الهی و خدای حقیقت و راستی و ایمان واقعی است.
سنت های میترائیسم (مهرپرستی) از ایران به یونانیان آسیانشین و سپس در تمام امپراطوری روم قدیم نفوذ یافت و حتی باعث شد که قدرت مسیحیت مدت زمان زیادی نتواند در اذهان آن جوامع رسوخ یابد.
معابد بی شماری که اکثراً جنبه ی سمبولیک دارند و وابسته به ستایش میترا هستند هنوز پابرجا است و قربانی کردن گاو نر در غار مقدس از رسوم کهن این سنت بوده است.
10- هرمس پسر زئوس و مایا Maia و نوه ی اطلس (برادر پرومته) است. داستان سرقت گاوهای آپولون بوسیله ی هرمس از اسطوره های جالب یونانی است. هرمس خدای تجارت دزدی، فصاحت و پیامبر خدایان و به عنوان دوست واقعی بشر بشمار می رود. رومیها «مرکور» را همسان و مشابه هرمس دانسته اند.
11- le livre des morts
12- میتولوژی یونانی نقش «ایزیس» که هدایت قایق ارواح را در سنت های اساطیری مصری به عهده دارد در وظیفه ی کارن Charon که یکی از قایقرانان دنیای ارواح است واگذار کرده است. وظیفه ی «کارن» عبور دادن ارواح سرگردان از رودخانه آکرون Acheron است که بازای این کار مزدی برابر یک ابل Obole (سکه قدیمی) دریافت می داشت. کارن را بصورت پیرمردی زشت رو با ریشهای انبوه مجسم می نمودند که رفتارش خشن و ناهنجار بود.
13- فیلیپ پاراسلس شیمیدان و پزشک سوئیسی است (1541- 1493) که نظریات پزشکی او تا امروز هم مورد توجه علما است زیرا وی بین جهان علوی و جسم انسانی رابطه ی مرموزی را برقرار می داند.
14- «سی بل» الهه ی بزرگ فریژی است که مادر خدایان و یا «مادر بزرگ» آن خوانده می شود. قدرت او در سراسر طبیعت نفوذ داشت و معرف نیروی رستنی ها بود.
سی بل را گاهی تجسم رئا Rhea (مادر زئوس) می دانند. اهمیت سی بل از لحاظ جشن هائی است که تا دوره ی امپراطوری روم به خاطر او برگزار می شده است.
15- مایا، دختر اطلس و مادر هرمس و یکی از الهه های کوه سین Cyllene در آرکادی است و در بعضی سنت ها او را الهه ی آتش می دانستند ولی پس از رواج تمدن یونانی او مادر «مرکور» شناخته شد.
16- راهبه های خاص آپولون پی تونیس نیز نامیده می شدند.
17- ایزیس در ابتدا یک الهه مربوط به یکی از شهرهای دلتای نیل بود و در میتولوژی مصری تولد او را در مردابهای دلتا Delta می دانستند که برادرش ازیریس Osiris او را به همسری انتخاب نمود. او را به شکل زنی بالدار نشان می دهند که حامی زنان و بخصوص مادران است.
افسانه ی ایزیس و ایزیریس یکی از مهمترین اساطیر مصری است و چنانکه قبلاً اشارت رفت فرزند آنان «هوروس» است که قدرت او در اساطیر مصری بسان آپولون در سنت های یونانی است.

منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط