توحید، مقصود از ما اَوْحی
س 1-مقصود از «ما اَوْحی» که خداوند در گفتارش به پغیمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحی نموده چیست، آنجا که می فرماید:«وَ اَوْحی اِلی عَبْدِهِ ما اَوحی»(نجم: 10)
- و خداوند به بنده اش آنچه را که باید وحی کند، وحی فرمود.
ج- آیه شریفه فوق در مقام تعظیم امری است که خداوند به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وحی نموده، و بیانگر آن است که آنچه وحی شده امر قابل توجّهی از معارف الهیّه بوده است. به نظر می رسد قدر متیقّن از آن «توحید» بوده است، زیرا معرفتی شریفتر از توحید وجود ندارد، و امکان ندارد اثر انگشت (دخالت) خداوند متعال در کاری نمایان نباشد. و هر کاری از او، و به او، و به سوی او منتهی شود. خداوند متعال در همین سوره می فرماید:
«وَ اَنَّ اِلی رَبِّکَ الْمُنتَهی، وَ انَّهُ هُوَ اضْحَکَ وَ ابکَی، وَ انَّهُ هُوَ اماتَ و اَحیا، وَ انَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الاُنْثی، مِنْ نُطْفَهٍ اِذا تُمْنی، وَ اَنَّ عَلَیْهِ النَّشاَهَ الاُخری، وَ انَّهُ هُوَ اغْنی و اَقْنی، و انَّهُ هُوَ رَبُّ الشّعْری، وَ انَّهُ اَهْلَکَ عاداً الاُولی، وَ ثُموداً فَما اَبْقی.» (نجم: 42-51)
- و اینکه پایان کار به سوی پروردگار توست، و هم اوست که منحصراً می خنداند و می گریاند، و می میراند و زنده می گرداند، واوست که دو نوع: نر و ماده را از نطفه ای که فرو می ریزد، آفرید، و پدید آوردن عالم دیگر بر عهده اوست، و هم اوست که بی نیاز می کند و سرمایه می بخشد، و پروردگار ستاره «شِعْری» است، و عادیان قدیم و ثمود را هلاک نمود، و کسی را باقی نگذاشت.
غلبه روم بر فارس چگونه موجب شادمانی مؤمنان است؟
س 2- خداوند متعال می فرماید:«غُلِبَتِ الرُّومُ فی اَدْنَی الاَرْضِ، وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فی بِضْعِ سِنینَ، للهِ الاَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ، وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُومِنونََ بِنَصْرِ اللهِ، یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ، وَهُوالْعَزیزُ الرَّحیمُ.» (روم: 2-5)
- رومیان شکست خوردند، در نزدیکترین سرزمین، ولی بعد از شکستشان در ظرف چند سال به زودی پیروز خواهند گردید، کار، در گذشته و آینده از آن خداست و در آن روز است که مؤمنان از یاری خدا شاد می گردند، و هر که را بخواهند یاری می کند، و اوست شکست ناپذیر مهربان.
غلبه روم بر فارس چگونه موجب فرح و شادمانی مؤمنان است؟
ج- مغلوب شدن و شکست فارس و کسر شوکت و عظمت آنها، سرور و فرح برای اهل ایمان بود؛ زیرا در آن زمان حجاز، مدینه، مکّه، عراق و غیر اینها در تحت سیطره فارس، و شامات تحت سیطره روم بود، و خداوند متعال در این آیات وعده غلبه رومیان را بر فارس می دهد، و به واسطه آن، شادی و سرور برای مؤمنان حاصل می شود.
وقتی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای خسرو پرویز (پادشاه وقت ایران) نامه فرستاد و وی را به اسلام فراخواند، خسروپرویز، نامه حضرت را پاره کرد و نیز مأموری فرستاد که نویسنده نامه را احضار کند. هنگامی که آن مأمور نزد پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید، حضرت به او فرمود: صاحب تو (خسروپرویز) کشته شده است! وی به ایران بازگشت و دید خسروپرویز درگذشته است.
مراتب تقوی
س 3- آیا مراد از «متّقین» در گفتار خداوند متعال، «متّقین بالفعل» می باشد آنجا که می فرماید: «ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فیه هُدَیً لِلْمُتَّقینَ.» (بقره: 2)- این کتاب که هیچ تردیدی در [حقانیت] آن نیست، مایه هدایت تقواپیشگان می باشد.
ج- بله، منظور «متّقین بالفعل» است.
س 4- اگر منظور «متّقین بالفعل» باشد، دیگر احتیاجی به هدایت ندارند که قرآن، هادیِ آنها باشد؟
ج- تقوی مراتب دارد، و متّقین دارای مراتب هستند، و هدایت در اینجا که می فرماید «هُدیً للمُتَّقینَ» نیز هدایت بعد از هدایت است که مختصّ تقوی پیشگان است و برای غیر متّقین نیست، چنانکه مقصود از طلب هدایت در سوره حمد که مکرّر در نماز می خوانیم و می گوییم: «اِهْدنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ» (حمد: 5):(ما را به راه راست هدایت نما) با اینکه خود نماز از مصادیق هدایت به صراط مستقیم است نمازگزاران به نماز هدایت شده اند، طلب هدایت بعد از هدایت است.
بنابراین، مراد از هدایت متّقین، مراتب بعد از هدایت اوّلی است که هدایت اوّلی آنان قبل از قرآن و به سبب فطرت خدادادی و دست نخورده آنان است، و هدایت دوّم هدایت به قرآن می باشد.
پس متّقین بین دو هدایت واقع گردیده: هدایت اول که به وسیله آن جزو متّقین شده اند، و هدایت دوّم که خداوند متعال بعد از تقوی به واسطه قرآن به آنان کرامت فرموده است؛ چنانکه کفّار و منافقین نیز بین دو گمراهی و ضلالت واقعند. خداوند متعال می فرماید:
«فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً»(بقره: 10)
- دلهایشان بیمار است، لذا خداوند بر بیماری آنان افزود.
و همچنین می فرماید:
«یُضِلُّ بِهِ کَثیراً و یَهْدِی بِهِ کَثیراً، و ما یُضِلُّ بِهِ اِلَّا الفاسِقینَ»(بقره: 26)
- خداوند بسیاری را به واسطه قرآن گمراه، و بسیاری را هدایت می نماید، البته جز گناهکاران را گمراه نمی نماید.
نیز می فرماید:
«فَلَمَّا زاغُوا، ازاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ» (صفّ: 5)
- پس چون [از حقّ] برگشتند، خداوند دلهایشان را برگردانید.
هدایت در قرآن کریم
س 5- خداوند متعال در بعضی آیات، قرآن را کتاب هدایت برای عموم مردم معرّفی نموده، از آن جمله می فرماید:«شَهْرُ رَمَضانُ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآن هُدَیً لِلنَّاسِ». (بقره: 184)
- ماه رمضان که قرآن در آن برای هدایت مردم نازل شده است.
و در بعضی از آیات دیگر، قرآن را وسیله هدایت خصوصِ متّقین و تقوا پیشگان معرّفی نموده است. مانند اینکه می فرماید:
«ذلِکَ الْکتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًِی لِلْمُتَّقینَ.» (بقره: 2)
- این کتابی که در [حقّانیت] آن هیچ تردیدی نیست، مایه هدایت تقوا پیشگان است.
آیا این دو دسته که از آیات با هم تنافی ندارند؟
ج- خیر، تنافی ندارند؛ زیرا قرآن دو نوع هدایت دارد: یکی برای توده مردم، چنانکه می فرماید: «هُدَیً للنَّاسِ» و دیگری برای خصوص متّقین، چنانکه می فرماید: «هُدیً لِلْمُتَّقینَ» و این هدایتِ بعد از هدایت است؛ یعنی قرآن یک نوع هدایت برای عموم مردم دارد، و یک نوع برای خصوص متّقین و کسانی که به او ایمان دارند و از محاربه الهی برکنار هستند، که بعد از ایمان به مرحله اوّل، به مرتبه بالاتر ایمان هدایت می شوند.
س 6- آیا ممکن است یک آیه، هم هدایت برای عموم مردم باشد و هم برای متّقین؟
ج- بله، ممکن است که از یک آیه عموم مردم یک طور استفاده کنند، و متّقین طور دیگر. توضیح اینکه: کافری که مؤمن نیست و در عین حال لجوج و معاند نیز نیست، اگر در اثر شنیدن قرآن ایمان آورد، یک نوع هدایت است که مشمول عموم مردم «ناس» شده است. و بعد از این ایمان نیز اگر هدایت شود، هدایت فوق العاده ای نصیب او می گردد. خداوند متعال می فرماید:
«وَ الَّذینَ جاهَدوُا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا، وَ اِنَّ اللهَ لَمعَ المُحْسِنینَ.» (عنکبوت: 69)
- و کسانی که درباره ما بکوشند، به یقین آنها را به راه های خود را رهنمون می گردیم و قطعاً خدا با نیکوکاران است.
س 7- آیا با اینکه اهل تقوی، هدایت یافته اند، اینکه خداوند سبحان می فرماید: «هُدَیً لِلْمُتَّقینَ»(بقره: 2): (قرآن، مایه هدایت اهل تقوی است) تحصیل حاصل نیست؟
ج- تحصیل حاصل نیست؛ تقوی، مراتب دارد. یکی از مراتب تقوی این است که انسان ایمان بیاورد، مرتبه دیگر ایمان روی ایمان است و ... درست مانند «اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُستَقیمَ» (فاتحه: 6): (ما را به راه راست هدایت فرما) است؛ زیرا نماز خودش صراط مستقیم است، ولی باز نمازگزار می گوید:«اِهْدِنا الصِّراطَ الْمُستَقیمَ»
بنابراین هدایت، مراتب دارد، هدایتِ فوق هدایت؛ همچنین تقوی هم دارای مراتب است، تقوی فوقِ تقوی.
س 8- خداوند متعال درباره قرآن می فرماید:
«قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینُ، یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ، وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاذْنِهِ، وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مستقیمِ». (مائده: 15 و 16)
- قطعاً برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشنگر آمده است. خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند، به وسیله آن کتاب به راه های سلامت رهنمون می سازد، و به توفیق خویش، آنان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد.
آیا «اِتَّبَعَ رِضْوانَهُ» خود هدایت نیست؟
ج- بله «اِتَّبَعَ رِضْوانَهُ» خود هدایت است، ولی «یَهْدی بِهِاللهُ مِنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» از قبیل هدایتِ بعد از هدایت است.
هدایت تکوینی در قرآن کریم
س 9-معنای «وَ لِکُلِّ وَجْهَهٍ هُوَ مُوَلِّیها.» (بقره: 148): (و برای هر کسی قبله ای است که روی خود را به آن سوی می کند). چیست؟ج- یعنی برای هر کدام هدف و مقصودی است که به آن متوجّه است.
س 10- آیا مرجع ضمیر «هُوَ» لفظ «کُلِّ» است، و یا به خداوند متعال برمی گردد؟
ج- به «کُلِّ» برمی گردد.
از آیه به دو نکته استفاده می شود:
1- برای هر چیزی از و جمله انسان، هدفی خاصّ، مشخّص و مقدّر شده است.
2- از این جمله به ضمیمه ادامه آیه شریفه که می فرماید: «فاسْتَبِقُوا الْخَیرْاتِ»(بقره: 148): (پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید.) استفاده می شود که هدفهای خیر را دنبال کنید، تا به سعادت که قصد شماست، برسید.
س 11- منظور از «هدایت» در ایه شریفه «وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدی»(اعلِی:3):(و خدایی که اندازه گیری کرد و هدایت نمود.) چگونه هدایتی است؟
ج- هدایت تکوینی است. برای نمونه هر سنگی که از بلندی و حالت استقامت، بدون سرگردانی به زمین می افتد، مقصود خود را می یابد، خداوند متعال در این آیات کیفیت هدایت را بیان نموده و می فرماید:
«سَبِّحْ اسْمَ رَبِّکَ الاَعْلی، اَلَّذی خَلَقَ فَسَوَّی وَالَّذی قَدَّرَ فَهَدی...»(اعلی: 1-3)
- نام پروردگار والای خود را به پاکی بستای، همان که آفرید و هماهنگی بخشید، و آن که اندازه گیری کرد و راه نمود.
یعنی در آفرینش و حیثیّت وجودی اشیا، آثار هدایت خداوند وجود دارد، و این هدایت از آن خودشان نیست، از آن خداست. و این اوست که تمام موجودات اعمّ از حیوانات، نباتات و جمادات را هدایت و دستگیری می کند.
هدایت خدا و هدایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
س 12- آیا از گفتار خداوند متعال که هدایت را از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نفی می کند، استفاده نمی شود که ایصال الی المطلوب کار پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست، آنجا که می فرماید:«اِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ اَحْبَبْتَ» (قصص: 56)
- این تو نیستی که هر که را دوست داشته باشی هدایت کنی.
ج- خداوند متعال در این آیه به پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که تو در هدایت، مستقلّ نیستی، بلکه هدایتت به دست خداوند است، پس در واقع آیه شریفه استقلال در هدایت را نفی می کند نه اصل هدایت را؛ زیرا خداوند متعال در آیه دیگر اصل هدایت را برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ثابت نموده و می فرماید:
«وَ اِنَّک لَتَهْدی اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(قصص: 7)
- و به راستی که تو [مردم را] به خوبی به راه راست هدایت می کنی.
معنای قریه در قرآن کریم
س 13- چرا در آیه «وَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَهٍ اَکابِرَ مُجْرِمیها،لِیَمکُرُوا فیها...» (انعام: 123): (بدین گونه، در هر آبادی گناهکاران بزرگش را می گماریم تا در آن به نیرنگ پردازند...) «قریه» به معنای روستا استعمال شده و لفظ «مدینه» یعنی شهر نیامده است؟ج- «قریه» به معنای مجمع و محلّ گردآمدن مردم است که شهر و روستا را شامل می شود و اختصاصی به روستا ندارد.
حسن ابدی و برای همیشه
س 14- مقصود از حُسْن در آیه شریفه «لَقَدْ خَلْقْنا الاِنسانَ فِی احْسَنِ تَقْویمٍ»(تین: 4): (قطعاً انسان را در بهترین اعتدال آفریدیم.) و نیز آیه شریفه «اَلَّذی اَحْسَنَ کُلِّ شَیءٍ خَلَقَهُ»(سجده: 7): (همان کسی که هر چیزی را که آفریده، نیکو آفریده است) چیست؟ج- حُسن ابدی و برای همیشه است.
س 15- آیا از آیه «وَ الْکافِروُنَ هُمُ الظّالِمُونَ»(بقره: 254): (و قطعاً کافران ستمگرانند). حصرِ ظالمان درکافران استفاده می شود.
ج- خیر، فقط برای تأکید است.
عزت ذاتی و عزت بالعرض
س 16- این دو آیه چگونه قابل جمع است. قرآن کریم در جایی می فرماید:«فَاِنَّ العِزَّهَ للهِ جمیعاً.»(نساء: 139)
- عزت و سرافرازی همگی از آن خداوند است.
و در جای دیگری می فرماید:
«وَ للهِ العِزَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوْمِنینَ.» (منافقون: 8)
- و عزّت و سربلندی از آن خدا و رسولش و مؤمنان است.
ج- عزّت ذاتی از آن خداست و به دیگران هم عطا می نماید. نظیر «علم غیب»، «توفّی» و «شفاعت». (1)
معنای زَوْجَیْن در قرآن کریم
س 17- مراد از «زَوْجَیْن» در گفتار خداوند متعال چیست، آنجا که می فرماید:«وَ مِنْ کُلِّ شَیءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ». (ذاریات: 49)
- و از هر چیز، یک جفت آفریدیم.
ج- احتمال دارد مقصود از آن در تکوینیات، همان فاعل و منفعل، یا عمل و عکس العمل باشد.
س 18- فاعل و منفعل در کوه و خاک چیست؟
ج- علت و معلول، زیرا آنها را نیز خداوند متعال از علتی خلق نموده و هیچگاه از آن جدا نمی شوند، مثلاً خود سنگ معلول بوده، و علتّ آن هم سببی است که سنگ از آن به وجود می آید.
س-19- اگر قرآن برای مردم نازل شده و باید معانی الفاظ آن برای آنان مفهوم و واضح باشد، چگونه همگان این معنی (علّت و معلول) را از «زَوْجَین» برداشت نمی کنند؟
ج- خداوند متعال می فرماید:
«کِتابٌ انْزَلناهُ اِلَیْکَ مُبارَکٌ لیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ.»(ص: 29)
- قرآن، کتاب مبارک و خجسته است که ما به تو نازل نمودیم، تا در آیات آن تدبّر و ژرف اندیشی کنند.
و این معنی از قرآن کریم فهمیده می شود اما با تدبّر، چنانکه فهم بیانات اهل بیت علیهم السلام نیز مبتنی بر تدبّر است، و تدبّر از «دبر» به معنای سنجش آمده، و با سنجیدن آیات متشابه با محکمات و نکات فراوان به دست می آید، پس مردم قرآن را می فهمند اما با تدبر و تامّل.
بنابراین، باید در آیاتی که کلمه «زوج» در آنها استععمال شده تأمل کرد و با هم سنجید، مانند آیه شریفه زیر که می فرماید:
«سُبحانَ الَّذی خلَقَ الاَزْواجَ کُلِّها مِمّا تُنْبِتُ الاَرضَ وَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ.» (یس: 36)
- پاک و منزه است خداوندی که تمام جفت ها را آفرید، اعمّ از آنچه که زمین آن را می رویاند، و یا از خودشان، و یا از آنچه که از آن آگاهی ندارند.
معنای وَ عَلی اللهِ قَصدُ السَّبیلِ و مِنْها جائِرٌ
س 20- مقصد از گفتار خداوند متعال که می فرماید:«وَ عَلی اللهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ.» (نحل: 9): (و نمودن راه راست بر عهده خداوند است. و برخی از آن [راه ها] کژ است.) چیست؟ج- «سبیل» یعنی دین، و «قصد» به معنای میانه، «و قصْدُ السَّبیل» از قبیل اضافه صفت به موصوف است، یعنی دین میانه و معتدل. و «عَلَی الله» یعنی بر خداوند است که برای مردم بفرستد، و مقصود از «وَ مِنها جائِرٌ» دین های شرک آمیز است.
عدم منافات بین تضرّع و حزن در هنگام بلا
س21- از برخی آیات قرآن استفاده می شود که حزن و اندوه مطلوب است، مانند گفتار خداوند متعال که می فرماید:«وَ لَقَدْ ارْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ، فَاخَذْناهمُ بِالبَساءی وَ الضَّراءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ». (انعام: 42)
- و به یقین ما به سوی امّتهایی که پیش از تو بودند [پیامبرانی] فرستاده ایم، و آنان را به تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم، تا به زاری و خاکساری درآیند.
آیا این آیه با آیه «اَلا اِنَّ اَوْلیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.» (یونس: 62) (آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است، و نه آنان اندوهگین می شوند). منافات ندارد؟
ج- آیه اول مربوط به اهل عذاب است و خداوند متعال می فرماید که ما برای آنها بلا می فرستیم تا «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» و آیه دوم درباره اولیای خداست که خوف و حزنی برای آنها نیست؛ و «تضرّع» هم غیر از «حزن» است، بنابراین دو آیه با هم تنافی ندارند.
س 22- خداوند متعال در جایی مردم را در مواقع گرفتاری و بلا، به صبر و شکیبایی امر نموده، و می فرماید:
«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشِیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ اللجُوعی وَ نَقْصِ مِنَ الاَمْوالِ وَ الاَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ، وَ بَشِّرٍ الصّابِرینَ، الَّذینَ اذا اَصابَتْهُمْ مُصیبَهً، قالُوا: اِنّا للهِ و اِنا الیهِ راجِعُونَ.» (بقره: 155 و 165)
- و قطعاً شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را، همان کسانی را که چون مصیبتی به آنان می رسد، می گویند: ما از آن خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم.
آیا این آیه با آیه گذشته که به تضرّع و بی صبری امر می نماید: «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» منافات ندارد؟
ج- جایگاه دو آیه فرق می کند، همان گونه که بیان شد آیه «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» مربوط به اهل عذاب است، زیرا در هنگام نزول عذاب معنی ندارد که گفته شود: «ما بر شما عذاب نازل می کنیم، شما صبر کنید و تماشا نمایید» بلکه در این هنگام باید از آنها خواسته شود که برای رفع آن، تضرّع و زاری نمایند؛ ولی آیه «وَ بَشِّر الصّابِرینَ» مربوط به اهل ایمان است که در وقت گرفتاری و مصیبت و هنگامی که پروردگار با گرفتن بعضی از نعمت ها آنان را امتحان می کند، صابر و شکیبا هستند.
پی نوشت ها :
1. آیات قرآنی در رابطه با این سه موضوع: علم غیب، توفّی و شفاعت به ترتیب زیر است:
الف- علم غیب.
خداوند سبحان در سوره نمل آیه 65 می فرماید: «قُل لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمواتِ والاَرضَ الْغَیْبَ اِلّا اللهُ»
بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند، غیب نمی دانند، بجز خدا.)
و در سوره یونس، آیه 20 می فرماید: «فَقُل: اِنَّما الْغَیْبُ للهِ»: (پس بگو: غیب منحصراً از آن خداست.)
و در سوره هود، آیه 123 می فرماید: «وَللهِ غَیْبُ السَّمواتِ و الارضِ، وَ الَیْهِ یُرْجَعُ الاَمرُ کُلَّهُ.»: (و غیب آسمانها و زمین منحصراً از آن خداست، و تمام کارها به او بازگردانده می شود).
از این آیات و نظایر آن برمی آید که علم غیب منحصر به خدای سبحان است، ولی در سوره جن، آیه 26 می فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ، فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً اِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ.»: (خداوند دانای غیب است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند، مگر رسولی را که مورد پسند او باشد.) از این آیه برمی آید، که خداوند علم غیب را به «مَنِ ارْتَضی منْ رَسُولٍ» اظهار می کند و از مجموع آیات استفاده می شود که خداوند متعال بالذات، و رسول او بالعرض عالم است.
ب- توفّی
خداوند در سوره زمر، آیه 42 توفی را منحصراً به خود نسبت داده و می فرماید: «اللهُ یَتَوَفَّی الانْفُسَ حینَ مَوتِها»: (خداوند، خود جانها را به هنگام مرگ آنها، باز می ستاند.)
و در سوره سجده، آیه 11 به ملک الموت نسبت داده و می فرماید: «قُلْ: یَتَوَفّاکُم مَلَکَ الْمَوْتِ الَّذی وَکِّلِ بِکُمْ»: (بگو: ملک الموت که بر شما گمارده شده جانتان را باز می ستاند.)
و در سوره انعام، آیه 61، به فرشتگان و اعوان ملک الموت نسبت داده و می فرماید: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا.»: (فرستادگان ما جان او را باز می ستانند.)
از مجموع این آیات نیز برمی آید که توفّی بالذّات به خدا، و بالعرض به ملک الموت، و فرستادگان اسناد دارد.
ج- شفاعت
خداوند سبحان در سوره زمر، آیه 44 شفاعت را منحصراً به خود نسبت داده و می فرماید: «قُلْ للهِ الشَّفاعَهُ جَمیعاً»: (بگو: شفاعت همگی منحصراً از آن خداست):
ولی در سوره نجم، آیه 26، سوره بقره، آیه 255، و سوره یونس، آیه 3 به دیگران نسبت می دهد، از آن جمله در سوره نجم، آیه 26 می فرماید: «وَ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ اِلّا مِنْ بَعْدِ اَنْ یَاذنَ اللهُ لِمَنْ یشاءُ»: (و شفاعت آنان کارساز نیست مگر بعد از اینکه خداوند به هر کس خواست اذن دهد.)