مترجم: محمد توکّل
زبان، فرهنگ، نهادها و رابطه شان با علم
وقتی به تاریخ انسان، تاریخ پیش از علم انسان، مراجعه می کنیم، می بینیم: برای مدت مدیدی تنها کاری که انسان در خط سیر علم انجام می داد، تشخیص وقایع و ثبت آنها بود. در نتیجه، تجربیات رومزه ثبت می شدند ولی این کار علی رغم دقیق بودنش در پشت باب مهمی که انسان را وارد دروازه علم می کرد باقی می ماند. این باب مهم، تعمیم(2) و دسته بندی کردن اشیاء(3) و یا در یک کلام تجرید(4) نام داشت. بدون این باب، قدم قبلی ثبت فاکت(5) ها که مواد خام(6) علم بود و علم باید روی آن بنا شود، در خودش درجا می زد.به بیان دیگر مشاهدات انسان غیر تعمیم گر، داده های تجربی را که لازمه علم است و علم نهایتاً از آنها ساخته می شود، ارائه می دادند ولی علم را به وجود نمی آوردند. تنها وقتی انسان توانائی تعمیم را پیدا کرد (و به دنبال آن) امکان یک رویکرد علمی اصیل را به منصه ظهور رساند. در اینجا سؤال می شود چرا انسان این قدم اساسی و مهم را برای ورود جدی به علم، با تعریف امروزی آن، برای این همه مدت برنداشت؟ نظریه های مختلفی وجود دارند تا این واقعیت را مطالعه و علت یابی کنند. یکی از آنها رویکرد زبانشناسانه(7) است.
انسان ما قبل علم سرو کارش با پدیده های خیلی مشخص بوده است و این در زبان او منعکس است. از چند استثناء که بگذریم به نظر می رسد، یک رابطه معکوس قوی بین درجه پیچیدگی فرهنگی(8) (با توجه به تکنولوژی، علم، نهادها و رابطه با دیگر مردم) و تمایل به کارگیری اسمهای مشخص شده، که به اشیاء خیلی مشخص، و نه به طبقات اشیاء، مربوط می شود وجود داشته باشد.
در زبان اقوام ابتدائی استرالیا و سیبری و جنگل نشینان آفریقا پیچیدگی غنیی از اشکال اسمی وجود دارد. برای مثال، یک سری از کلمات وجود دارند که معنای «خانه من»، «خانه پدر من» و «خانه دائی زن من» می دهد، ولی یک کلمه که مفهوم مجرد «خانه» به طور کلی را برساند وجود ندارد.
ادوارد ساپیر تقسیم بندی سه گانه ای از زبان دارد(9).
1- زبانهای تحلیلی(10): در این گونه زبانها، یا این که، مفاهیم اصلاً در یک کلمه واحد ترکیب نمی شوند(11)، مثل زبان چینی، یا به تعداد بسیارکم ترکیب می شوند، مثل زبان انگلیسی و فرانسه. در این زبان ها لغت اهمیت کمتری دارد در حالی که جمله اهمیت زیادی دارا می باشد (به منظور فهم و ابزار مفاهیم).
2- زبانهای ترکیبی(12): در این زبانها مفاهیم به صورت خوشه ای با هم جمع شده و در قالب یک کلمه درمی آیند(13). مثل زبانهای عربی، لاتین و فنلاندی. به هر حال در این زبانها سعی می شود شعاع این ترکیب محدود باشد.
3- زبانهای چند ترکیبی(14): همانطور که از اسمش پیداست حالت شدید زبان ترکیبی است، یعنی ابزار جزئیات در کلمه به افراد می رسد(15).
زبان های اخیر نشان دهنده آنست که در فرهنگهای آنها رسیدن به قضایای علمیِ تعمیم یافته مشکل است. این بدان معنا نیست که زبان به تنهایی بازدارنده پیشرفت معرفت تجدیدی است، بلکه بدان معناست که هم قلّت معرفت علمی و هم ساخت زبانیِ زبان چند ترکیبی منعکس کننده فرهنگی هستند که زمینه مناسبی را جهت تحلیل مفاهیم مجرد که از شرایط لازم پیشرفت علم است، به وجود نمی آورد(16). به هر حال نسبت دادن تأثیر زبان بر معرفت و اندیشه در حد افراط، به جبر زبانی تفکر و علم کشیده می شود. مَثَل اعلای آن نظرات تئودور ورف است.
بنا به نظر ورف، مشخصات زبان بر تفکر تأثیر تعیین کننده ای دارند. او نظریه عامی، که پروسه فکری همه انسانها را دارای یک ساخت منطقی مشترک می داند که قبل از زبان و مستقل از آن عمل می کند را رد می کند. وی معتقد است که طرحهای زبانی(17) خودشان تعیین می کنند که انسان چه چیز را تصور می کند و چگونه درباره آن فکر می کند.
بنا به نظر ورف، اصل نسبیت زبانی بدین معناست که به کار گیرندگان گرامرهای مختلف، به وسیله گرامرهایشان، به مشاهدات مختلف و ارزیابیهای متفاوت از مشاهده خارجی یکسان سوق داده می شوند، و «بنابراین آنها به عنوان مشاهده کنندگان، مشابه نیستند و باید به جهان بین های مختلف برسند».
برای مثال زبان انگلیسی و زبانهای مشابه، طبیعت را مجموعه ای از چیزها و وقایع مجزا می بینند؛ ایده ای که به طور ضمنی در فیزیک کلاسیک و نجوم وجود دارد. مفاهیم زمان و ماده که در علوم اروپای غربی مفاهیمی اساسی اند، به طبیعت زبانی که درآن پیشرفت کرده اند، وابسته اند. بدین لحاظ است که ورف از علوم جدید به عنوان علوم اروپائی نام می برد.
بحث رابطه بین زبان و علم می تواند اشاره ای به چگونگی رابطه اجزاء یک فرهنگ با یکدیگر باشد که یک کلیت واحد را می سازند. حال طرح های نهادی یک فرهنگ را بشناسیم:
1- نهادهای اولیه، تعریف کننده آن شیوه های بنیاد یافته ای هستند که بدون آنها جامعه قادر نیست به حیات خود ادامه دهد. مهمترین آنها عبارتند از: نهادهای معیشتی و خانواده. نهاد اولی اعضای فعلی گروه را قادر می سازد با شکار، ماهیگیری، پرورش دام، زراعت و غیره، به زندگی خود ادامه دهند و دومی نسلهای جدید اعضاء را، از طریق سیستم های ازدواج و نهادهای حاکم بر روابط پدران و فرزندان و غیره، تهیه می کند.
2- نهادهای ثانویه، تعریف کننده ترتیبات بنیاد یافته و روابط قدرتی هستند که از سازمان گرفتن و اجراء دقیق تر نهادهای اولیه ناشی می شوند. برای مثال، آنها شامل سیستم های اقتصادی برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم و در برگیرنده روشهای کنترل سیاسی که در شکلهای سلطه، جنگ و حکومت ظاهر می شوند و نیز سیستمهای طبقه، کاست و غیره می باشند.
3- نهادهای ثالت، تعریف کننده آن کوششهای انسانی است که به وسیله علائم، عبادات و سایر فعالیتهای ذهنی و خلاق می تواند فهم، درک و کنترل بیشتری بر جهان طبیعی، اجتماعی و خصوصی خودش داشته باشد. در این مقوله هنر، مذهب، زبان، میتولوژی و اساطیر، نمایشنامه و بازی، جادو و علم قرار می گیرند.
با این تقسیم بندی جامعه شناسی علم، مطالعه و بررسیِ علم، به عنوان یک نهاد ثالث و رابطه اش با نهادهای دیگر خواهد بود. در این مطالعه هم ریشه های اجتماعی علم و هم نتایج اجتماعی آن مطرح می شود(18).
مفهوم منظومه(19) در برگیرنده اجتماعی - تاریخی
در تقسیم بندی نهادها دیدیدم که علم همراه با فلسفه، هنر و غیره، یک فعالیت اجتماعی است که به وسیله آن، جامعه، جهان طبیعی و فرهنگی را تعبیر می کند. بدین ترتیب علم جزو نهادهای ثالث است و تحت تأثیر منظومه بزرگ تر فشارها و نیازها و دستاوردهائی است که مشخصه یک گروه، جامعه و جهان اند.کلمه منظومه ابتدا در نجوم(20) (به معنی طالع بینی) بکار گرفته شده و به معنی آن مجموعه ای از وقایع نجومی است که در هنگام تولد یک فرد، طبیعت و کیفیت حیات او را تعیین می کند. ما در مطالعه خود منظومه را به این معنا نمی گیریم، بلکه پیشرفت علم و ایده های علمی را در منظومه ای از عوامل اجتماعی - تاریخی قرار می دهیم تا از طرفی پیدایش آنها و ظهورشان را در یک شرایط زمانی - مکانی خاص، بهتر بفهمیم و هم پذیرش آنها را و هم تأثیرات اساسی شان را روی اقتصاد، سیاست و عادات در یک موقعیت اجتماعی - تاریخی معین درک کنیم.(21)
بدین طریق، یعنی با قرار دادن علوم در متن تاریخی - اجتماعی خودشان، ما می توانیم بعضی از معماهای طرح شده در تاریخ علم را بهتر بفهمیم. برای مثال:
وضعیت علمی در یونان باستان
با وجود پیشرفتهای زیادی که در سازمان منطقی علم در یونان باستان انجام شده بود، علوم آن زمان در آستانه ورود به جهان بینی جدید در جا زد و متوقف ماند. یونانی ها قدمهای بزرگی در جمع آوری داده های تجربی، طبقه بندی واقعیتها، تحلیل منطقی گزاره ها و حتی مقدمات تئوری آزمایش تجربی(22) برداشته بودند.(23) اما بکار بستن و اعمال این مجموعه در حال رشد معرفتی به مسائل تکنیکی، به کشف بیشتر روابط علّی (یا علیتی)، و به سوی پاسخگوئی به مشکلات کشاورزی و صنعتی، به طور اعجاب انگیزی ضعیف بود. چرا وضع چنین بود؟ محققان اتفاق نظر دارند که این به خاطر پارامترهای فردی نبود، زیرا دانشمندان یونانی افرادی بودند که در مهارتها، نبوغ ها و ذهنیت ها کمبودی نداشتند. علت را باید در ساخت نظام اجتماعی جستجو کرد که در آن علم برای یک اقلیت مرفه یک تفنن، فراغت و یک تأمل بود. اساس یا شالوده این جدایی تئوری علمی و عمل علمی، (که در آن حتی حرف هایی نظیر پزشکی و معماری در مرتبه پائین تر احترام و حرمت قرار داشتند) سیستم بردگی بود. در اجتماعی با این ساخت، نظرگاه حاکم این بود که کاوش در معرفت علمی مخصوص طبقه تحصیلکرده مرفه و فارغ بود(24)، در حالی که کاربرد روزمره معرفت تجربی علمی در زمینه هائی از قبیل معدن، راهسازی، رنگسازی و غیره کار آدمهای معمولی و بردگان بود. این، هم سدی در راه پیشرفت تئوری های علمی تجربی بود و هم مانع در رشد سازمان منطقی تر و به لحاظ مفهومی پیچیده تر فعالیتهای تکنیکی. مثال دیگر: مقایسه بین وضع علمی در آتن و اسپارت. وضع و حرکت علمی در آتن به مراتب از اسپارت بهتر بود. آتن یک جامعه باز و غیر سنتی بود و در تماس با ایده های جدید (آورده شده از سرزمینهای خارجی به وسیله تجار) و از نظر ذهنی و فکر متحرک؛ اما اسپارت، اجتماعی بود نظامی - کشاورزی، خودکفا، بسته، سنتی و مقدس(25)، بریده از تجارت خارجی و دریانوردی و در ستیز با ایده های جدید و از خارج آمده، ایزوله و پایبند به معتقدات و مقدسات خود. این اختلاف در دو منظومه، دو نوع واقعیت فکری و ذهنی و در نتیجه دو زمینه مختلف پذیرش علمی را پدید آورده بود. بکر(26) تأثیر تماس فرهنگی - اقتصادی با محیط خارجی آتن را چنین شرح می دهد:(27)«(خارجی) همراه با خود جنبه های مختلف فرهنگ عامه جدید و عادات جدیدی را می آورد. رفت و آمدهای مکرر او و تغییرات در محل سکونت او باعث تقویت تمایلات تجاری ناوابسته اش می شد، و این ناوابستگی به انسانهائی که موقتاً با آنها می زیست منتقل می شد. با توجه به اینکه خودش به لحاظ احساسی وابسته به پیوندهای محکم خویشاوندی و محلی - منطقه ای نبود، سردی و بی علاقگی اش محبت و گرمای وحدت بخش درون گروهی را تخفیف می داد ...، و از رسوم محلی آزاد بود...، او هر چیز را تحت تدقیق عقلی قرار می داد... و در نتیجه از یک سطح تجرید برخوردار بود... و از جالب ترین همه تجریدها، یعنی پول (زیمل Simmel) استفاده می کرد... تجرید و تحرک ذهنی دست به دست هم پیش می روند».(28)
در اینجا در حقیقت، زمینه فرهنگی بود که در متن آن اندیشه علمی توانست ریشه بگیرد و در آن نقطه نظر غیر دینی (لائیک) با خصومت خیلی کمتری کوششهای متفکران را برای فهم اسرار طبیعت مورد استقبال قرار دهد. به هر حال در مورد مسائل اجتماعی روح تحقیق آزاد با مشکلاتی مواجه شد؛ شاهد آن محاکمه سقراط به اتهام بی دینی است. اما حتی در این زمینه، می توانیم مطمئن باشیم که میزان محدودیت و فشار اجتماعی برای تأیید، مطابقت با عادات رسمی و هنجارهای سنتی در آتن، به طور قابل ملاحظه ای کمتر از آن بود که در اسپارت مشاهده می شد.
این دو مثال تنها نمونه هائی از قرار دادن علم به عنوان یک نهاد اجتماعی در منظومه عاملهای تاریخی - اجتماعی موجود در یک فرهنگ مشخص بودند.
مسیری که علم دارد از سیستم اجتماعی - اقتصادیی که در آن مطرح می شود مستقل نیست؛ بنابراین یک اقتصاد برده داری، دیدیم که، مشوق علمی بود که نتوانست برشکاف بین تئوری و کاربرد فائق آید و بدان وسیله، هم تئوری و هم عمل، هر دو خسارت دیدند.
در ضمن، نتیجه ای که از مطالعه دوم (اسپارت - آتن) می شود گرفت اینست که هر چقدر فرهنگ بیشتر در جریان ایده های جدید، بوسیله تماس با تمدنها و جوامع مختلف قرار گیرد، امکانات کشف زمینه های علمی جدید بیشتر خواهد بود. پیشرفت تجارت نیز خودش دانشهای مربوط به دریانوردی مثل نجوم، اقیانوس شناسی، نقشه برداری، هواشناسی و ریاضیات را به پیش می برد. از طرف دیگر پیشرفت علم در تماس پیوسته با قسمتهای دیگر سیستم فکری یک فرهنگ است. اهمیت موضع مقامات مذهبی و اصول مذهب در پیشرفتهای علمی شایان توجه است. قدرت سیاسی حکومت، هم مشوق و هم دلسرد کننده کار علمی است. در زمان های اخیر، صنایع آموخته اند که کمکهای مالی که در دسترس تحقیقات علمی می گذارند سود زیادی را می تواند به آنها برگرداند.
بنابراین، رویکرد ما در برگیرنده مفهوم جامعه شناختی تعادل دینامیک (و جزئی) نهادهای اجتماعی است که تعامل متقابل دارند و در چارچوب بزرگتر ساخت اجتماعی - اقتصادی موجود در یک زمان و مکان رشد می کنند. بُعد تاریخی هرگز نباید فراموش شود و یا آنقدر مورد تأکید واقع شود که هر موقعیت اجتماعی، کاملاً و تماماً یگانه به نظر رسد. وظیفه جامعه شناسی علم ارائه مفاهیمی است که به اندازه کافی انتزاعی باشند تا اجازه دهند فرهنگهای مختلف به لحاظ تحلیل نهادهای علمی شان مورد مقایسه قرار بگیرند، و در عین حال به اندازه کافی عینی باقی بمانند آنچنان که رشد تاریخی و روابط داخلی موجود در یک جامعه خاص دیده نشود.
منظومه دربرگیرنده قرون وسطی و ابتدی عصر جدید
مثل فعالیتهای سازمان یافته ی اجتماعی دیگر، کار علمی نیز در سراسر فرهنگ پخش نمی شود و همه افراد را در بر نمی گیرد. معمولاً کار علمی به وسیله انسانهای معینی، در محلهای مشخصی و در چارچوب نُرمهای نهاده شده ای که هم خود این گونه فعالیت را تعریف می کنند و هم عملکرد اجتماعی و پایگاه آن را، انجام می پذیرد.علم به عنوان یک نهاد اجتماعی، در برگیرنده هم جنبه های مادی و هم جنبه های غیر مادی فرهنگ است. با رشد تقسیم کار، آژانسهای (بنیادهای) تخصص یافته ای مثل دانشگاهها، رصدخانه ها، آزمایشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی برای دانشمندان و تشویق کار آنها تأسیس می یابند.
پیدایش دانشگاههای بزرگ در قرون وسطی، همراه با کمیابی رو به رشد کار بردگی(29) از یک طرف و تبادل ثمر بخش فکری با جهان عرب، از طرف دیگر، برای رشد علمی پارامترهای بسیار مؤثری بودند. در قرن دوازده برنامه دروس سنتی آنقدر توسعه یافته بودند تا موضوعات مختلف تکنیکی و علمی را در برگیرند.
«بنابراین، «حساب نظری»، اصول اساسی اعداد را که در محاسبات چرتکه ای در تجارت بکار می رفت، مطالعه می کرد. «موسیقی نظری»، هم آوائی های مجرد را که بوسیله آواها و ادوات تولید می شد، مطالعه می کرد. «هندسه نظری»، اصول اساسی مورد استفاده در اندازه گیری اجسام، در نقشه برداری و در بکارگیری نتایج مشاهده حرکات اجرام آسمانی بوسیله وسائل نجومی، را مورد توجه قرار می داد. «علم اوزان»، اصول اساسی تعادل و اهرم را مورد توجه قرار داد وبالاخره علم «وسائل ریاضی»، نتیجه همه علوم ریاضی دیگر را به طرف اهداف مفید سوق داد؛ برای سنگ تراشی، برای وسائل اندازه گیری و جابجائی اجسام، برای آلات موسیقی و نوری و برای نجاری»(30)
توجه به رابطه داخلی بین هنرهای مکانیکی(31) و علوم نظری(32)، وجه ممیزه این دوره، از نظرگاههای متفکران تحصیلکرده دوره باستان کلاسیک می باشد که همانطور که گفتیم شکاف عمیق بین صنعتگران تحصیل نکرده و فیلسوفان نظری اشرافی، باعث تأخیر در پیدایش علوم تجربی شد.
در این رابطه، باید توجه کرد که سه عنصر ترکیب می شوند تا ثمربخش ترین پیشرفت علوم را به وجود آورند؛ اول، تئوری های ذهنی که ارائه دهنده فرضیه ها برای تحقیق علمی و جمع آوری مشاهدات واقعی اند؛ دوم، ابزار منطقی - ریاضی استدلال که تحلیل، طبقه بندی و تعمیم اطلاعات را ممکن می سازد؛ و سوم، که حداقل با اهمیت مساوی با دو تای قبلی است، بکارگیری و اعمال تئوری علمی و تحلیل منطقی است برای کنترل و مشاهده مواد تجربی جهان خارجی. در این آخرین مورد، در عمل علمی، در آزمون تجربی، و در تکنیک ها بود که جهان فکری رومی - یونانی، علی رغم نبوغش در نظریه و دوران باستان در زمینه هائی مثل طب، مهندسی و مکانیک کاربردی نیست، بلکه تأکید بر تفاوت اساسی گریزناپذیر در نظرگاه، و در ارزشهای فرهنگی است که مردان دانش یونانی را به طور برجسته ای از نظائرشان در قرون وسطی و به ویژه در دوره جدید (قرن هفده تا حال) متمایز می سازد.
با مراجعه به دانشگاههای قرون وسطی، ما بر می خوریم به تأکید بیدار کننده ای بر معرفت تجربی. کرومبی(33) مثال های زیادی از مؤسسات آموزش عالی قرن دوازده ارائه می دهد. دانشکده پزشکی دانشگاه سالرنو(34) برای فارغ التحصیل شدن شرط گذراندن دوره پنجساله تشریح یا کالبد شکافی انسانی و جراحی را داشت. در دانشگاه شارترز(35) لیست منابع مطالعاتی دوره هنرها شامل «نسبت بالائی از کارهای نقشه برداری، اندازه گیری و نجوم عملی» می شد. اندکی بعد، دانشگاه آکسفورد تأکید زیادی بر موضوعات ریاضی، نه تنها نظریات اقلیدس، بلکه نجوم و نورشناسی نیز، اعمال کرد. قابل توجه است که نورشناسی، کتاب درسی اش ترجمه ای بود از فرهنگ نورشناسی(36) ابن هیثم به زبان عربی که در همان اواخر ترجمه شده بود، و نجوم، کتاب درسی اش ترجمه ای بود از عربی کتاب هیئت بطلمیوس.
به لحاظ جامعه شناختی، این تمایل به علم تجربی ریشه در نیاز به تنظیم در امور کلیسا، کشور و تجارت داشت. تقویم مراسم و زندگی روزانه صومعه ها زمانبندی دقیق تری را ایجاب می کرد و همین کمک کرد به فراهم آمدن ساعت مکانیکی در قرن سیزده که با چرخ دنده کار می کرد. با اهمیتی مساوی، اگر نه بیشتر، تغییراتی بود که در حال اتفاق افتادن در جهان تجارت بود و مؤثر بر گسترش علاقه رو به تزاید به معرفت ریاضی.
«در قرون وسطی تجارت دچار تغییر شد، از اقتصاد پایاپای مبتنی بر کالاها و خدمات، به اقتصاد مبتنی بر واحدهای مجرد، اول سکه های طلا و نقره وبعد اسناد اعتباری(37) و برات و سفته ...(38)، [این نکته نیز قابل تأمل است که] مسائل مربوط به بهره، تخفیف و مبادله پولی، محرک و باعث مهم تحقیقات ریاضی بودند.»(39)
همین اشتغال ذهنی به استاندارد کردن، مبتنی بر تجرید، در قلمروهای دیگر انعکاس یافت، به ویژه در نقشه برداری، همانطور که در رشد وسیع نقشه های پورتان(40) برای استفاده در دریانوردی مشهود است، و در کوشش جهت استاندارد کردن مقیاس طول، وزن و حجم. مثال آخر در مورد رشته های هنر است؛ توجه خاصی برای مسائل ریاضی ابراز شد از قبیل مسائل نما یا پرسپکتیو در نقاشی، و مسائل همنوائی، گام و جا انداختن علائم در موسیقی.
خلاصه کلام اینکه - علوم در قرون وسطی در یک چارچوب جدیدی از شرایط تاریخی - اجتماعی رشد کرد. این شرایط جهت گیری جدیدی را بوجود آورد که تقریباً (و نه کاملاً) در جهان کلاسیک قدیم وجود نداشت، و آن عبارت بود از تأکید فزاینده بر کاربرد معرفت علمی در حل مسائل مربوط به کنترل انسان بر محیط فیزیکی اش. عوامل اجتماعی متعددی مؤثر است که نمی توانیم به تحلیل آنها بپردازیم. کافی است اشاره کنیم به فاکتورهای مذهبی... (برای مثال رویکرد کلیسا به بردگی به عنوان یک چیز غیر مسیحی)، فاکتورهای جمعیتی (به ویژه تخلیه نسبی شهرها) و فاکتورهای اقتصادی (برای مثال خودکفائی اجتماعات کشاورزی).(41)
ثانیاً، تماس روزافزون اروپای مسیحی با جهان عربی که به دستیابی فرهنگ فراموش شده قدیمی و نیز به دانشهای گرفته شده از ملل دیگر منتج شد (مثل صفر و سیستم عربی اعداد که قبلاً اعراب از هندی ها گرفته بودند). ثالثاً، احیاء تجارت با تأثیر فکری همراه با آن، با توجه به تماسهای فرهنگی و نیازهای حاصل از فعالیتهای تجاری برای تحقق استانداردیزه کردن(42)، کمی کردن(43) و تکنولوژی دریائی پیشرفته، شرایط اساسی برای رشد علمی را به وجود آورد و نهایتاً رشد صنعت، از طریق به کارگیری قدرت آب و قدرت باد و روشهای جدید استفاده از توان حیوانات؛ همگی در نسخ بردگی، و بنابراین در شهور علم جدید، سهم داشتند.
منظومه این عوامل، همچنان که دیدیم، تأکیدی جدید در دانشگاه های قرون وسطی، و نوع جدیدی از دانشمند را به وجود آورد که در کار علمی اش تمایل به رابطه بسیار نزدیک تر نظریه و عمل داشت. در قلمرو ایدئولوژیکی تأکید قرون وسطی بر عقلانیت(44) خدا و عقلانیت جهان طبیعی منبعث از عقلانیت الهی، که بزرگ ترین سخنگویش قدیس توماس آکوئیناس(45) است، همانطور که وایتهد(46) خاطر نشان کرده است، عادات تفکر دقیق و عقیده به اینکه جهان طبیعی دارای یک نظمی است که می تواند کشف شود، را غرس کرد.(47)
همراه با این تغییرات در هنجارهای مربوط به فعالیتهای مردان دانش، تغییری که به طور نزدیکی با جانشینی تصوف و عرفان متفکران قبلی کلیسا در ارتباط بود بوسیله عقلانیت جدیداً کشف شده، در آثار علمی فرهنگ مادی جامعه افزایش زیادی داشت. آثار مخصوصاً برجسته شامل بسط بی سابقه مقالات علمی، کتابهای کاری و غیره بود که با اختراع حروف چاپ تسریع شد؛ تولید ظروف سفالی و وسائل شیشه ای برای تحقیقات کیمیاگری؛ پیشرفت در زمینه عدسی ها برای مطالعات نورشناختی و کاربرد بعدی آنها در میکروسکوپ و تلسکوپ؛ جمع آوری داروهای قابل استفاده در پزشکی که بسیار توسعه یافته بود، و کتابهای اطلاعاتی در باب تشریح و جراحی و غیر آن. بنابراین، اینها شرایط مهمی بودند مؤثر بر رشد بی سابقه علم به عنوان یک جزء حیاتی ساخت نهادی قرون وسطی.
پی نوشت ها :
1. Science and Social Structure, in Science as Social Institution, Gerard DeGre, Random House, NY, 1968.
2. Generalization
3. به جای پرداختن به شیء خاص مورد مواجهه. م. ت.
4. Abstraction
5. Fact
6. Raw Material
7. Linguistic approach
8. Cultural Complexity
9. Edward Sapir: Language, New York, Harcourt, Brace & Co., 1939. pp. 135-36.
10. ANALYTIC LANGUAGES
11. مثل کلمه «خانه».
12. SYNTHETIC LANGUAGES
13. مثل کلمه «بره» (یعنی گوسفند نر).
14. POLYSYNTHETIC LANGUAGES
15. مثل کلمات مطروحه در زبانهای اقوام ابتدائی که در بالا آمد.
16. به بیان دیگر بدلیل ضعف تعمیم، نوع ترکیبی زبان سنخیت و هم خوانی با رشد علمی ندارد - یا اولی برای دومی مناسب نیست. م. ت. در ضمن برای مباحث اخیر در مورد عملکردهای اجتماعی و نتایج زبان مراجعه کنید به
Iosepn Bram: Language and Society (studies in Sociology), New York, Random House, Inc, 1955.
17. LINGUISTIC PATTERNS
18. بحثی آگاهانه در مورد مفاهیم فرهنگ، کارکرد، و نهاد ارائه شده است بوسیله:
Ely Chinoy: Sociological Perspective: Basic Concepts and Their Application (studies in sociology), New York, Random House, Inc., 1954.
19. Constellation
20. Astrology
21. Karl Mannheim: Essays in the Sociology of Knowledge, London, Routledge and Kegan Paul, Ltd., 1952, P. 134.
22. Experimentation
23. Benjamin Farrington: Greek Science, 2 vols.,
Harmondsworth, Penguin Books, 1949.
24. Educated Leisure Class
25. Sacred
26. Becker
27. Harry E. Barnes and Howard Becker: Social Thought from Lore to Scicnce, Boston, D. C. Heath & Company, 1938, Vol. I.
28. Ibid., Vol. I, pp. 145-46.
29. Slave Labour
30. A. C. Crombie: Augustine to Galileo, The History of Science A. D. 400 - 1650, London, Falcon Press, Ltd., 1952, p. 147. Quoted by permission of Harvard University Press and William Heinemann, Inc
31. MECHANICAL ARTS
32. Theoretical Sciences
33. Crombie
34. Salerno
35. Charters
36. Optica Thesaurus
37. Letters of Credit (LC)
38. Bill of Exchange
39. Ibid., P. 151.
40. Portan
41. Agrarian Communities
42. Standardization
43. Quantification
44. rationality
45. St. Thomas Aquinas
46. Whitehead
47. Alfred N, Whitehcead: Science and the Modern World, New York. The Macmillan Co., 1925, esp. pp. 17-19.