تغییرات اجتماعی و هنجارهای فرهنگی علم

پیشرفت علوم جدید در قرنهای شانزده و هفده آغاز شد. دوره های کلاسیک و قرون وسطی، هم بنیادهای روش عقلی و هم بنیادهای روش تجربی را فراهم آورده بودند. اما با وجود این دستاوردهای مؤثر، علوم، کم و بیش در حاشیه
پنجشنبه، 7 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تغییرات اجتماعی و هنجارهای فرهنگی علم
 تغییرات اجتماعی و هنجارهای فرهنگی علم

نویسنده: جرارد دگره
مترجم: محمد توکّل



 

سنتز قرن 17

پیشرفت علوم جدید در قرنهای شانزده و هفده آغاز شد. دوره های کلاسیک و قرون وسطی، هم بنیادهای روش عقلی و هم بنیادهای روش تجربی را فراهم آورده بودند. اما با وجود این دستاوردهای مؤثر، علوم، کم و بیش در حاشیه هدف های فرهنگی بزرگ تر دوره های قبل قرار داشتند. همان طور که دیدیم دوره کلاسیک (باستانی) مبتلا بود به جدائی نسبی تئوری و عمل، و قرون وسطی اساساً به هدفهای فرهنگی آن جهانی (آخرتی)، که عناصر مهم آن نجات، خیر، گناه، وحی و ایمان بودند، توجه خاص داشت و نتیجتاً اگر علاقه ای هم به مسائل علوم طبیعی وجود داشت از اهمیت دست دومی برخوردار بود.
قبل از قرن هفده، پیشرفتهای قابل ملاحظه ای در استدلال ریاضی و در تحلیل فلسفه طبیعی مبتنی بر مشاهده معمولی و تجربه روزانه حاصل شده بود اما استفاده سیستماتیک از آزمون تجربی به عنوان وسیله کشف هنوز معمول نشده بود. غالب وسائل تخصصی و محل های تخصصی لازم در تحقیق علمی تا قرن هفده تحقق نیافت(2). به عنوان محصولات انقلاب علمی قرن هفده ما شاهد امکان تراش عدسی ها برای میکروسکوپ و تلسکوپ، پاندول برای اندازه گیری وقت صحیح تر، وسائل اساسی برای آزمایشگاههای فیزیک از قبیل ترمومتر (دماسنج)، بارومتر (فشارسنج) و پمپ هوا هستیم.
مهم ترین حوادث منجر به تحول علم در قرن 17، منحصراً پیدایش وسائل مشاهده علمی نبود. همراه با اینها، رویکرد ذهنی و روانی دانشمند به موضوع کارش نیز در حال تغییر بود. این جهت گیری جدید بر دو تغییر مهم متکی بود: اولاً این عقیده که ریاضیات می تواند و باید ارائه دهنده وسیله ای باشد که جهان طبیعی را کاملاً قابل فهم کند؛ ثانیاً، اعتقاد در حال رشد به اینکه مشاهده و تجربه(3)، متدهای لاینفک در کسب معرفت علمی هستند(4).
همکاری تجربه و مشاهده با روش ریاضی، مثالش، همکاری دقیق مشاهده و جهانشناسی ریاضی در مشارکت نجومی تیکوبراهه(5) و کپلر(6) است. براهه، مجموعه ای خارق العاده و وسیع از مشاهدات کم نظیر و طاقت فرسای حرکتهای سیاره ای را برای کپلر آماده کرده بود. کپلر هم که وارث غنی این داده های مشاهده ای بود، بقیه عمرش را وقف این کرد تا معادلات ریاضی مربوط به آنها را جستجو کند. به هر تقدیر، علاقه کپلر به دقت ریاضی، او را موفق ساخت تا به کشفیات بزرگی در مدارات سیاره ای و سرانجام به قانون حرکت سیاره ای برسد. این کشفیات بعد بنیان نجوم نیوتن شد.
هدف این توضیحات شرح بیوگرافی دانشمندان بزرگ تاریخ علم نیست. بلکه بررسی و تحقیق پیشرفت علوم در ظرف یا چارچوب جامعه شناختی و تاریخی آنها است. زیرا تنها از طریق چنین تتبعی است که ما می توانیم شروع به فهم آن جریانهای کلی اجتماعی کنیم که دانشمندان نیز این چنین ذکاوتمندانه به آنها جواب دادند، و کار آنها را به بار نشاند.

تغییرات اجتماعی و تغییرات جدید

در پایان قرون وسطی یک تأکید جدیدی بر معرفت کاربردی شروع به قدرت گرفتن کرد. در این دوره بود که تغییرات بسیار مهمی در ساخت اجتماعی اروپا در حال شکل گرفتن و وقوع بود. توسعه تجارت به ظهور مجدد شهر بعنوان نقطه مرکزی حیات اقتصادی منجر شد. کاسب(7)، بانکدار و صنعتگر حرفه ای با برتری اشرافی زمیندار، شوالیه(8) و راهب بعنوان تیپهای اجتماعی مطلوب به مبارزه برخاستند. اهمیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قلعه و صومعه (دیر)(9) رو به افول بود، در حالی که دولت شهرهای(10) بزرگ، که فلورانس یک مثال بارز آن بود، کم کم اهمیت مرکزی را در آن مرحله تاریخی کسب می کردند. اقتصاد شبه تیولداری با مشخصات نسبتاً ایستا، ذهنیت غیر متحرک و سازمان اجتماعی - اقتصادی فردی شده اش، مورد حمله اقتصاد شهری قرار گرفت که بر منفعت، پول و روابط بازار غیر فردی مبتنی است.
تولید برای بازاری در حال گسترش، انگیزه ای برای اختراع، کشف و روش های تولید، کاراتر شد. موقعیت اجتماعی صنعتگر، اهل حرفه، هنرمند و مهندس تحول یافت به طوری که تفاوت سنتی بین کار یدی و کار فکری، بین هنرهای مکانیکی و هنرهای آزاد(11) شروع به زایل شدن کرد و دانشگاه ها چنانکه دیدیم تکنیک های آزمون تجربی را بکار گرفتند. آزمایش تجربی و تربیت فکری - ریاضی، دوش به دوش به کار گرفته شدند. مثال آن گالیله است.
تحت تأثیر این تمایلات اجتماعی، تعبیر از طبیعت نیز دچار تغییر شد. تأکید بر علت و معلول جای تأکید بر غایت را گرفت. سؤال چگونه (How) جای چرا (Why) را اشغال کرد. دو مثال از تفاوت این دو رویکرد را ذکر می کنیم.
مثال اول: همراه با ارسطو مدرسی ها(12) سقوط اجسام را با تئوری مکانهای طبیعی شرح می دادند. طبق آن، فرض بر این بود که هر جسم مکان درست خودش را دارد، که به طرف آن حرکت می کند هرگاه به جای غلطی برده شود. آشکارا برای اجسام بی روح آن تصوری را داشتند که از گاوی که در تلاش رفتن به اصطبل خو گرفته خود است. چون تئوری مکانهای طبیعی اطلاعاتی درباره جزئیات تجربی سقوط اجسام نمی داد، نمی توانست برای خمپاره آتش کن های عصر جدید که آرزو داشتند گلوله هایشان را درست به هدف نشانه روند، بکار گرفته شود. این باید که به وسیله قانون سقوط اجسام گالیله که با محاسبه منحنی سقوط اجسام توسط او همراه بود جانشین می شد.
مثال دوم: حتی تا اواخر قرون وسطی کارکرد پمپ مکش طبق نظریه ترس از خلاء(13) شرح داده می شد و آن عبارت بود از اینکه آب در لوله پمپ بالا می رود به دلیل این که طبیعت نسبت به جای خالی (خلاء) خصومت و تنفر دارد. حفاران چاه در دوره جدید نمی توانستند از این تئوری در محاسبات خود کمک بگیرند. دو تن از شاگردان گالیه، ویویانی و توریچلی(14) فشار جو را کشف و محاسبه کردند. تئوری آنها هم جواب دهنده دقیق کارکرد پمپ مکش و هم جوابگوی محاسبات حفاری بود(15).

تأثیر تمایلات و گرایشهای سیاسی و اقتصادی

نظم عقلی به طبیعت دادن بر طبق اصول علت و معلول و تمایل به پیش بینی و کنترل، همراه و موازی بود با گرایشات و روندهای تاریخی مهمی در زمینه های سیاسی و اقتصادی. تحولاتی که در تفکر و عمل سیاسی «ملت - کشورهای»(16) در حال ظهور، نمود می یافت برای رشد علوم جدید اهمیت مخصوصی داشت.
سقوط تدریجی فئودالیسم همراه بود با صعود طبقه متوسط تجار، بانکداران و کارخانه دارانی که جانشین زمینداران فئودالی می شدند که از موقعیت مسلط در حیات اقتصادی برخوردار بودند. این طبقه متوسط جدید در مراحل اولیه، پشتیبان قدرت سلطنتی شد در مقابل تجزیه طلبی، استقلال محلی(17)، و امتیازات ویژه ای که مشخصه اقتصاد فئودالی بود. آرزوی پادشاهان در بسط قدرت سلطنتی با احتیاج گروه تجار به شرایط فعالیت اقتصادی با قابلیت پیش بینی و یکدستی بیشتر منطبق بود. در این روند، برای مثال، پادشاه توانست با مالیاتهای اخذ شده از تجار، نیروی دریایی خود را تقویت کند که از طرفی در خدمت اقتدار سلطنتی بود و از طرفی دیگر حافظ کشتیرانی تجاری در مقابل دستبرد دزدی دریائی.
بسط قدرت شاهی توانست امنیت بیشتری را در مقایسه با زمان فئودالیته در سطح داخلی بوجود آورد که خود باعث می شد تجار بتوانند با خطر کمتری از جانب راهزنان به نقل و انتقالات تجاری از یک جزء کشور به جزء دیگر دست بزنند.
از طرف دیگر، بکارگیری سیستم پولی یکدست تر سراسری بوسیله پول ملی که جایگزین پولهای محلی فئودالیته ها شد، جریان کالاها را تسهیل کرد. و این با ساختن جاده ها و کانالها و حذف موانع گمرکی محلی بیشتر تحقق یافت.
سمبل این پیشرفتها در قلمرو تفکر، ایده حکومت قانون بود در مقابل ایده فئودالی - اشرافی حکومت مردان اصیل النسب. به نظر تجار، حکومت این چنین مردانی به دمدمی و بوالهوسی و پارتی بازی و در نتیجه به اوضاع غیر قابل تحمل، عدم قابلیت پیش بینی در قلمروهای قانون، قراردادها، و روابط تجاری منتج می شد.
بنیانگذاری محاکم سلطنتی و نهایتاً تدوین قانون امکان بیشتری را در برقراری نظام روابط اقتصادی با حساب و کتاب که تحت حمایت سیستم قضائی ملت - کشور باشد، به وجود آورد.
این تمایلات و گرایشهای مختلف، اما به هم مربوط تاریخی در یک سیستم ارزش فرهنگی جمع شد، که به طور استثنائی با به وجود آمدن و پذیرش جهان بینی جدید مردان علم، دمساز بود. عقلانیت تجار همتایش عقلانیت روش علمی بود. کنترل طبیعت به عنوان مقصود علم، مترادف با کنترل اجتماع و اقتصاد، فراهم آمده با همدستی تجار و پادشاه بود. حکومت قانون به عنوان یک اصل، اهداف فرهنگی یک نظام طبیعی و یک نظام اجتماعی را به هم گره زد - هر دو طرفدار تسلط انسان بر محیط فیزیکی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اش بودند.
شاید بهترین کشوری که نشان دهنده این فرآیند پیشرفت وحدت ملی باشد، فرانسه قرن هفده باشد. در همین زمان، هلند نیز به عنوان قدرت بزرگ تجاری در حال صعود بود و تسلط اسپانیا را به نحو موفقی مخدوش کرده بود. فلسفه طبیعت دکارت در فرانسه و در هلند مورد پذیرش قرار گرفت و راه را برای ایده های نیوتن که در سال 1687 در انگلستان چاپ شد، باز کرد. انگلستان هم که کشمکش های مهم سیاسی و مذهبیش را حل کرده بود، در اواخر قرن هفده به فرانسه و هلند پیوست و به عنوان یکی از مراکز پیشرو انقلاب فکری ای که می بایست برداشت انسان از موقعیت خودش در جهان را اساساً عوض کند مطرح شد. البته نباید فراموش کرد که این تحولات بدون رنسانس علمی قبلی دولت - شهرهای ایتالیا ممکن نبود.

تأثیر پروتستانتیسم

از نظر تاریخ، رشد ملت - کشورها و توسعه مؤسسات تجاری همراه بود با رشد آنچه را که ماکس وبر «ریاضت کشی این جهانی» در پروتستانتیسم قرن شانزده (به ویژه در شعبه های کالونیستی آن) نامیده است(18). این جهت گیری جدید مذهبی، بسیاری از قلمروهای حیات غیردینی یا دنیوی(19) از جمله علم را تحت تأثیر قرار داد. اگرچه جهان بینی قرون وسطی جایگاه مهمی برای عقلانیت(20) قائل بود، تأکید اصلی آن بر عقل به عنوان وسیله ای برای فهم جهان بود و نه برای تغییر جهان. اما الهیات کالونیسم این ایده را ترغیب می کرد که تغییر جهان به صورتی که عقلانیت الهی را کامل تر نشان دهد یک وظیفه مسیحی انسان است. با اینکه کالونیسم معتقد بود که انسان یک وسیله منفعل در غایات مقدور الهی است، در عین حال ذهنیت مذهبی کالونیسم این عقیده را القاء کرد که موفقیت در مسائل دنیوی دلیلی است بر رستگاری فرد و این، فعالیت خالصانه علمی و اقتصادی را ترغیب می کرد.
در ضمن این ترکیب خاص ریاضت کشی با فعالیت شدید در مسائل تجارت عقلانی این جهانی یک تفوق روانی به پروتستانتیسم بر کاتولیسیسم در زمینه علوم تجربی و نیز در مؤسسات تجاری داد. زیرا در حالی که علم کاتولیکی به طور بارزی ذهنی بود، علم جدید جهت گیری تجربی و عملی داشت و در حالی که تجار کاتولیک بیشتر علاقه مند به کارهای سوداگرانه ای بودند که مبتنی بود بر انتظارات سود سریع جهت امکان بازنشستگی بیک زندگی اشرافی با فراغت، تجار پیوریتن، نوعاً، تأکید بر جمع آوری عقلانی، منظم و مستمر ثروت، به عنوان یک تکلیف داشتند.
یک شاهد متقاعد کننده که نشان دهنده رابطه بین کالونیسم و رشد علوم جدید باشد، مطالعه مرتون است. برای مثال، او نشان می دهد که در قرن هفدهم تعداد پیوریتن های مشارکت در علم و تکنولوژی در انگلیس به نسبت بیشتر از فرقه های دیگر مذهبی و مخصوصاً کاتولیک ها بود(21).
پروتستان ها همچنین چشم اندازی را ارائه کردند که همراه با سقوط اقتصاد فئودالی که به نحو سنتی جهت گیری شده بود، شرایط لازم را برای رشد علم تجربی فراهم کرد و آن چشم انداز عبارت بود از به زیر سؤال بردن اقتدار (اعتبار - سلطه) و سنت(22). این مخالفت با اقتدار کلیسای کاتولیک در قلمروی الهیات منجر به سهولت در بررسی انتقادی نظرات قدما و مدرسی ها در علوم منجر شد.
گسترش شک گرایی(23) به رفتار سؤال گرانه اعتقادات سنتی، به قلمرو فزاینده و وسیع تر حیات اجتماعی و فرهنگی اقتصادی، کلیسائی، فلسفی و علمی ریشه دواند.
بیش از هر زمان دیگر خواسته شد که ادعاهای علمی بر مبنای مشاهده و آزمون تجربی باشد. اقتدار یک ارسطو، یک بطلمیوس، یا یک جالینوس، دیگر زمینه کافی برای اعتبار یک حکم علمی به حساب نمی آمد. احکام و نظرات اقتدار سنتی و فهم عامه، هر دو به محک آزمایش تجربی سپرده شدند. گزاره ای که نمی توانست به طور تجربی تصدیق شود، به بیان حامی مشهور این دیدگاه جدید، دیوید هیوم، باید «به شعله ها سپرده شود: برای اینکه آن، محتوی هیچ چیز نیست جز سفسطه و توهم»(24)
شکاکیت به اقتدار، ارتباط نزدیکی با ارزیابی مثبت فردگرایی به عنوان یک ارزش فرهنگی داشت. فرد، هم در قلمرو رستگاری مذهبی ملاک قرار گرفت (که به وسیله تعریف آن با دستاوردهای فرد و رابطه مستقیمش با خدا و نه رابطه کلیسا و غیره) و هم در قلمرو علم (که نظر فرد دانشمند با پشتیبانی تجربه حسی اش مسیر کشف حقیقت دانسته شد). تا امروز، دانشمند مشخصاً به هر تلاشی از جانب گروههای غیر علمی، اعم از اقتصادی، سیاسی یا مذهبی، در قضاوت کارش یا کنترل روش یا موضوع پژوهش با دیده شک می نگرد.
نتایج فردگرایی و ضدیت با سلطه گرایی به عنوان نرمهای فرهنگی جدید، به نحو بارزی، در قلمرو اقتصادی قابل مشاهده اند. اعتقاد به فردگرایی این عقیده را در تجار رشد داد که آنها بهتر از هر کس دیگری می دانند که چگونه فعالیتهای خود را شکل دهند و منافع خود را حداکثر کنند. محدودیت های سنتی که به وسیله جامعه، کلیسا، صنف و غیره اعمال می شد، رو به تحلیل رفت و هنگامی که طبقات متوسط از استقلال اقتصادی نسبتاً خوبی برخوردار شدند، اتحاد موقت خود با سلطنت را شکستند. یک مثال در این مورد، انقلاب کبیر فرانسه است.
می بینیم که تغییرات روابط قدرت اجتماعی - اقتصادی به تغییرات در نرمهای فرهنگی، ایدئولوژی از جمله مذهبی، فلسفه و نقطه نظرهای علمی وابسته بود.
سؤال تقدم و اولویت در این مسائل نباید ما را در اینجا به خود مشغول کند، برای اینکه ما به این فرآیند به عنوان یک فرآیند تغییرات مستمر با عامل های به هم مربوط می نگریم. تغییر در وضعیت قدرت، ارائه دهنده چارچوب مساعدی برای پذیرش ایده های مذهبی جدید و کشفیات علمی بود، و این ها به نوبه خود رشد نهادهای سیاسی و اقتصادی را تسریع کردند. به همان اندازه که نیروهای فرهنگی و ساختار نهادی به طور متقابل عمل می کنند، تغییرات در یک قلمرو حیات اجتماعی با درجات مختلف قلمروهای دیگر را تحت تأثیر قرار می دهند.

ارزشهای فرهنگی علوم جدید

همانطور که ذکر کرده ایم، رویکرد ما به یک پدیده اجتماعی، رویکردیست که آن را به عنوان محصول هم وضعیت اجتماعی - تاریخی واقعی و هم حالتهای ذهنی و هدفهای فرهنگی موجود در آن وضعیت تلقی می کند. علوم جدید یکی از این پدیده های اجتماعی است.
ارزشهای فرهنگی ای که در دوره اخیر تاریخی رشد کردند و در مساعدت به فهم ظهور جهان بینی علمی جدید اهمیت ویژه ای دارند، به طور خلاصه عبارتند از:
1- عقلگرایی: رشد و تظریف ابزار منطقی و به ویژه ریاضی، استدلال و تعقل.
2- تجربه گرایی(25): تأکید فزاینده بر مشاهده (علمی) و آزمایش تجربی به عنوان روش تصدیق و دستاورد معرفت جدید به وسیله تجربه حسی.
3- روش منطقی - آزمونی(26): ترکیب استدلال یا تعقل قیاسی و روشهای ریاضی با رویکرد آزمون تجربه گرایی.
4- عقیده به حکومت قانون: هم در طبیعت و هم در جامعه. (در این نظریه جامعه جزئی از طبیعت است).
5- پراگماتیسم یا اصالت عمل(27): بکارگیری معرفت برای تغییر و کنترل (و نه تفکر محض منفرد).
6- ریاضت دنیایی: در قلمرو علمی، رشد نرمهای سیستماتیک، خالصانه و بی طرفانه کسب معرفت به عنوان یک تکلیف.
7- شک گرایی: در مورد اقتدار و سنت.
8- فردگرایی(28): اعتقاد به تعقل، قضاوت و تجربه دانشمند (و نه به محکهای سیاسی و مذهبی) در راه کسب حقیقت علمی.
باید مجدداً یادآور شویم که این ارزشهای فرهنگی در یک خلاء اجتماعی ظاهر نشدند، بلکه آنها کاملاً با منظومه های جدید قدرت سیاسی و اقتصادی در ارتباط بودند. این ارزشها، در قرون جدید، به معرفت جویی انسان دادند به ظهور رساندند. آنها نرمهای جدیدی را در ارزیابی معرفت فراهم کردند و بعضی از مقبول ترین عقاید و اعمال جهان بینی های کلاسیک و قرون وسطائی را به شک و تردید مبدل نمودند.
به هر تقدیر نکته حائز اهمیت این است که چشم انداز علمی انسان جدید عوض شد، همین طور تمرکز تحقیقی اش، و مجموعه مسائل مورد مطالعه اش. گروه جدیدی از مسائل مهم شناخته شدند و جایگزین گروه مسائل قبلی گشتند که جذبه خود را از دست داده بودند.
البته اینکه آیا این رویکرد جدید بهتر بود و در حقیقت یابی و تعالی اخلاقی مناسبتر، مسئله ای است که به وسیله جامعه شناسی علم نمی توان به آن پاسخ داد. جواب را باید در متافیزیکها و اخلاقهایی یافت که فرد خود را به آن وابسته می داند. صحبت هائی از این نوع را به فصل آخر وا می گذاریم.

پی نوشت ها :

1. Social Chinge and the Cultural Norms of Science, G. De Gre, Random House, New York, 1968.
2. Cf. Martha Ornstein: The Role of Scientific Societies in the Seventeenth Century, Chicago, University of Chicago Press, 1938, esp. Chapter 1.
3. Observation + Experiment
4. John H. Randall: The Making of the Modern Mind, Boston, Houghton Mifflin Co., 1926, p. 217.
5. Tycho Brahe
6. John Kepler
7. Businessman
8. Knight
9. Monastry
10. City - State
11. Liberal Arts
12. Scholastics
13. horror vacui
14. Viviani & Toricelli
15. E. Zilsel and G. de Santillana: "The Development of Rationalism and Empiricism", International Encyclopedia of Unified Science, 11 :8:60-61 (1941).
16. Nation - State
17. Local Autonomy
18. Max Weber: The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalim, trandslated by Talcot Parsons, NewYork, Charles Scribner s Sons, 1930.
19. Secular Life
20. Rationalism
21. Robert K. Merten: Science, Technology and Society in 17th Century England, Bruges, Belgium, St. Catherine Press, Ltd., 1938.
22. Tradition
23. Skepticism
24. David Hume: Enquiry Concerning Human Understanding, Part III, see. 12.
25.Empiricism
26. Logico - Experimental
27. Pragmatism
28. Individualism

منبع: توکل، محمد؛ (1389)، جامعه شناسی علم: مباحث نظری، تهران: جامعه شناسان، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط