نویسنده: رضا مرادی غیاث آبادی
تا آنجا که می دانیم نام ایران با نام های هم خانواده با آن در کتیبه ها و متون سلوکی و اشکانی/ پارتی بسیار مهجور است. دانسته نیست که اشکانیان هویت سیاسی یا کشور و قلمرو خود را با چه عنوانی می نامیده اند. برخی پژوهشگران همچون ا.گوتشمید، یوزف مارکورات و ارنست هرتسفلد، بر این باور بودند که نام «آریا» بر روی یکی از سکه های گودرز اشکانی (40 تا 51 میلادی) ضرب شده است. اما پژوهش های بعدی نشان داد که این نظر ناشی از قرائت نادرست نام «اَرَشک» بوده است.(1) هر چند که با این وجود، نمی توان منکر بی ارتباطی «اَرَــ » (Ara) در بخش آغازین نام ارشک (لقب عمومی بسیاری از پادشاهان اشکانی و برگرفته از نام نخستین پادشاه آنان) با آریا شد. احتمالی که با داده های فعلی نه قابل رد است و نه قابل تأیید.
به گزارش مارکورات، نام «اَریک» در جغرافیای موسی خورنی (تاریخ نگار ارمنی سده پنجم میلادی) مطابق با خراسان است و ترکیب «اَریک پارت» (پارت آریایی/ پارت ایرانی) نیز رایج بوده است.(2)
با وجود سکوت نسبی اشکانیان پیرامون نام ایران /آریا، حکومت همزمان و همسایه شرقی آنان یعنی کوشانیان از این نام بهره برده و آنرا بکار گرفته اند.
«کَنیشکَه» پادشاه کوشانی در سده نخست میلادی در سنگ نبشته ی رباطک که آنرا در سال نخست پادشاهی خود نگاشته است، آشکار از نام «اَریَئو» (آریایی/ایرانی) برای نامیدن یکی از دو زبان به کار رفته در کتیبه یاد کرده است (بخش دوازدهم و پیوست یکم).
به رغم ابهام و کمبود منابع و تناقض های موجود در منابع پیش از ساسانیان، نام ایران به فراوانی در کتیبه ها و متون پهلوی ساسانی از آغاز این دوره و همزمان با پادشاهی اردشیر باباکان تا اواخر آن بکار رفته است. اما این فراوانی منابع در دوره ساسانی، گره از کار نمی گشاید و چندان برای مقصود ما در این گفتار مفید واقع نخواهد شد. چرا که در این دوره، نام ایران و ایرانشهر معمولاً برای نامیدن یک مفهوم سیاسی که کشور ایران باشد، بکار رفته و پیچیدگی چندانی در بر ندارد. اما با این حال به برخی از آنها (دستکم به خاطر آشنایی با شکل تلفظ و ترکیب های لغوی) اشاره می شود.
نخستین و کهن ترین کتیبه از دوره ساسانی که نام ایران را در بر دارد، اثری از اردشیر بابکان (نخستین پادشاه ساسانی/سده سوم میلادی) در نقش رستم است. در اینجا سنگ نگاره ای از اردشیر بابکان دیده می شود که او را سوار بر اسب در برابر اهورامزدا نشان می دهد که او نیز بر اسبی سوار است و نماد پادشاهی را به اردشیر تقدیم می کند. بر روی شانه اسبی که اهورامزدا بر آن سوار است، سنگ نبشته ای (ANRm-a) به سه زبان پهلوی، پارتی و یونانی نوشته شده است که معرف شخصیت حاضر در سنگ نگاره است: «این پیکر بغ اورمزد».
در سوی دیگر سنگ نگاره و بر شانه اسبی که اردشیر بر آن سوار است، سنگ نبشته ی دیگری (ANRm-b) نیز به همان سه زبان نوشته شده است که اردشیر را شاه ایران خطاب می کند: «این پیکر بغ مزدیسن، اردشیر شاهان شاه ایران است که چهر از یزدان دارد. پسر بغ بابک شاه».
عبارت «شاه ایران/شاهان شاه ایران» و نیز «شاه ایران و انیران» به فراوانی در بسیاری از دیگر کتیبه های پادشاهان ساسانی آمده است. کتیبه هایی همچون سنگ نبشته های شاپور یکم در حاجی آباد، تنگ براق، نقش رجب، بیشاپور، بر بدنه کعبه ی زرتشت در نقش رستم (این اثر یکی از بزرگترین و مهمترین کتیبه های ساسانی است). بر سنگ نگاره پیروزی بر والرین/والریانوس در نقش رستم؛ سنگ نبشته های نرسی در بیشاپور و پایکولی (3) (این اثر نیز یکی دیگر از بزرگترین و مهمترین کتیبه های ساسانی است.)؛ سنگ نبشته های شاپور دوم و شاپور سوم در تاق بستان؛ و سنگ نبشته ی شاپور سگانشاه در تخت جمشید.(4)
تلفظ نام ایران در کتیبه ها و متون ساسانی متنوع و جالب توجه است. در کتیبه هایی که به خط و زبان پهلوی ساسانی نگاشته شده اند، نام ایران با آوای «اِران» (Eran) ثبت شده است. در حالیکه در نسخه ی پهلوی پارتی (اشکانی) همین کتیبه ها، نام ایران به شکل «اَریان» آمده است. تفاوت این دو گونه تلفظ نام ایران این پرسش را پیش می نهد که آیا اشکانیان، کشور خود را «آریان» نمی نامیدند؟
با اینکه در کتیبه های بر جای مانده از ساسانیان، بیشتر از نام «اِران» برای نامیدن کشور تحت حاکمیت استفاده شده است؛ اما در متون پهلوی عصر ساسانی، بجز بهره گیری از نام «اِران» از عبارت «اِرانشهر» (ایرانشهر) نیز بهره گرفته شده است. ترکیب ایرانشهر از «آریانام خْشَثْرَم» به معنای «شهریاری ایران/پادشاهی ایران» می آید و ارتباطی با مفهوم امروزی «شهر» ندارد.
به رغم بهره گیری بیشتر ساسانیان از نام ایران و ایرانشهر برای نامیدن کشور و شاهنشاهی زیر قلمرو خود، به نظر می رسد که مانویان و متون مانوی بیشتر تمایل به استفاده از نام پارس و شاهنشاهی پارس را داشته اند. نیولی با استناد به مری بویس و ترجمه ی هنینگ از متن مانوی M42 که به زبان پارتی نگارش یافته و در آن از «شهریاری پارس» برای نامیدن کشور ایران استفاده شده است، گمان می دهد که مانویان تمایلی آشکار و معنادار به استفاده از عبارت کهن تر شاهنشاهی پارس داشته اند.(5) او همچنین یادآور می شود که در متون مانوی قِبطی، واژه «پرسیس» معادل با ایران آمده و در دو متن مانوی کفالیه/ کفالیا (kephalaia) و «هومیلیوس زردَروست»(Homilios zaradroust) نام پارس به صورت «پرزرن» بکار رفته است.
با وجود استفاده زیاد ساسانیان از نام های ایران و ایرانشهر، از نام پارس یا صورت های دیگر آن استفاده چندانی نشده است. اما در معدود جاهایی که این نام بکار رفته است، معمولاً مفهوم کشور ایران و یا مردم ایران می رساند و به ندرت ممکن است دلالت بر ناحیه جغرافیایی خاص در درون ایران کند. در متن پهلوی «شهرستان های ایران» که در آن تعداد 60 شهر و ناحیه متبوع آنها در ایران زمین معرفی شده است، نام پارس به چشم نمی آید و در دیگر متون پهلوی (همچون «بندهش») هر گاه که از نام پارس یا پارسیان استفاده شده، معمولاً دلالت بر ایران و ایرانیان می کند.
این شیوه در تاریخ نامه های دوران اسلامی نیز به دیده می آید. در آثار تاریخی و جغرافیایی دوران اسلامی، نام های ایران، ایرانشهر، پارس، فارس، فرس و عجم همگی با یکدیگر مترادف هستند و همانا نام کشور یا مردم ایران زمین را بر اساس یک خاطره ی تاریخی و یا با توجه به گستره ی معاصر آن می رسانده است.
با این حال و همچون زمان ساسانیان، گاهی نام پارس یا فارس برای نامیدن ولایت و ناحیه ای در جنوب ایران کاربرد داشته است. این مفهوم با توجه به شکل بکارگیری نام پارس/فارس در جمله دریافت می شود. دریافتی که همواره با اطمینان و قطعیت صورت نمی پذیرد و جای حدس و گمان های دیگر را پیش رو می نهد.
با اینکه در متن پهلوی «نامه تَنسَر» (از سده سوم میلادی) ترکیب «اِرانشهر» برای نامیدن آن کشور و شاهنشاهی بکار رفته است؛ اما در ترجمه ی فارسی ابن اسفندیار (به واسطه ترجمه ی عربی ابن مقفع) نام پارس/فارس معادل با اِرانشهر آمده است. این نشان می دهد که ظاهراً در زمان ابن اسفندیار (سده ششم و هفتم هجری)، نام فارس در میان مردم تداول و شهرت بیشتری داشته است. اما با این حال مری بویس نظر جالب دیگری را پیش می کشد که البته با مخالفت نیولی مواجه شده است. بویس معتقد است که در ادبیات پهلوی و بخصوص در نامه تنسر، دو نام «پارس» و «فارس» کاربردی مجزا داشته اند. اولی برای نامیدن بخشی از کشور که استانی در جنوب باشد، بکار می رفته و دومی، معادل با ایرانشهر به سراسر شاهنشاهی اطلاق می شده است.(6)
پس از دوره ساسانیان و در سده های نخستین دوران پس از اسلام، هر دو نام ایران و فارس (و به ویژه نام ایران) تا اندازه زیادی مهجور می شدند و استفاده از آنها (جز در متون ادبی و تاریخی) به ندرت اتفاق می افتد.
از سده سوم هجری به بعد، خاطره تاریخی نام «ایران» با مفهوم سیاسی آن در نواحی ماوراء النهر (فرارود)، افغانستانِ امروزی، آذربایجان و دیگر جاها مجدداً احیاء می شود. شواهدی از این دوره در سروده های برخی شاعرانِ همزمانِ با سامانیان، غزنویان، شروانشاهان و اتابکان (همچون رودکی، فردوسی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی، مسعود سعد سلمان، سنایی، نظامی گنجوی و خاقانی شروانی) در دست هست که شاهان همزمان با خود را با عنوان های «شاه ایران»، «شهنشاه ایران»، «خسرو ایران» و یا با عبارت های دیگری که در پیوند با ایران بوده، خطاب می کرده اند. این شواهد نشان می دهد که بدون اینکه نام ایران مفهوم زنده ی سیاسی داشته باشد، خاطره ی تاریخی آن تا آن اندازه زنده و محبوب بوده است که به شعرهای شاعران راه یابد و شاه وقت را خطاب قرار دهد. پراکندگی جغرافیایی چنین اشعاری، با شمار شاعران فارسی زبان در هر ناحیه در پیوند بوده است. فراوانی چنین سروده هایی در ماوراءالنهر و افغانستان امروزی، ظاهراً به دلیل حضور تعداد بیشتری از شاعران فارسی زبان در قیاس با نواحی دیگر بوده است.
در دوران پس از اسلام، استفاده از نام ایران با مفهوم سیاسی آن، به زمان ایلخانان مغول بازمی گردد. در این زمان، یعنی پس از حمله مغول و غلبه آنان بر دستگاه خلافت عباسیان، مجدداً مفهوم سیاسی ایران زنده می شود و پادشاهان آنان خود را با خط و زبان فارسی «شاهنشاه ایران» خطاب می کنند.
دلیل احیای نام ایران در عصر مغول و ایلخانان، نه الزاماً علاقه و توجه آنان به نام و هویت ایران، که علاقه و توجه مردم و خردمندان کشور برای احیای نام ایران پس از فروپاشی خلافت عباسیان بود. غلبه مغول بر دستگاه خلافت، احساس غرور ملی مردم را پس از چند سده بیدار کرده بود و آنان در اندیشه کوشش برای نفوذ و تأثیرگذاری بر غلبه کنندگانی بودند که اکنون فاقد هویت ملی مستقل بودند و آمادگی زیادی برای پذیرفتن یک هویت تازه داشتند. کوششی که با موفقیت همراه بود.
مفهوم سیاسی نام ایران پس از زبان ایلخانان همچنان به حیات خود ادامه داد و در عصرهای تیموریان، صفویان و قاجاریان تأکید بیشتری بر آن شد. تأکید فراوان تر صفویان بر نام ایران در حالی بود که در شرق ایران و در زمان احمدشاه اَبدالی دُرّانی (1126 تا 1152 خورشیدی/ 1747 تا 1773 میلادی) به سرزمینی که زودتر از ایران امروزی، با نام هایی مرتبط با «ایران» شناخته می شد، هویت مستقل سیاسی دادند و در همان زمان یا چند دهه بعدتر، آنرا «اوغانستان/افغانستان» نامیدند. نامی که تا آن زمان فقط برای وزیرستان و برخی نواحی پشتو نشین جنوب و جنوب شرقی بکار می رفت.
اما با این حال در طول این دوره ی وسیع، نام ایران در میان غربیان کماکان به صورت یکی از نام های خانواده پارس (همچون پرشیا) باقی ماند تا اینکه امان الله شاه و رضاشاه، منفرداً و با فاصله کمی از یکدیگر، از کشورهای خارجی می خواهند که از نام های «افغانستان» و «ایران» به عنوان نام های رسمی برای شناسایی این دو کشور استفاده کنند. دستوراتی که معایب خاص خود را داشتند و بر پیچیدگی ها و ابهام های نام ها و مفاهیم کهن می افزودند.
به گزارش مارکورات، نام «اَریک» در جغرافیای موسی خورنی (تاریخ نگار ارمنی سده پنجم میلادی) مطابق با خراسان است و ترکیب «اَریک پارت» (پارت آریایی/ پارت ایرانی) نیز رایج بوده است.(2)
با وجود سکوت نسبی اشکانیان پیرامون نام ایران /آریا، حکومت همزمان و همسایه شرقی آنان یعنی کوشانیان از این نام بهره برده و آنرا بکار گرفته اند.
«کَنیشکَه» پادشاه کوشانی در سده نخست میلادی در سنگ نبشته ی رباطک که آنرا در سال نخست پادشاهی خود نگاشته است، آشکار از نام «اَریَئو» (آریایی/ایرانی) برای نامیدن یکی از دو زبان به کار رفته در کتیبه یاد کرده است (بخش دوازدهم و پیوست یکم).
به رغم ابهام و کمبود منابع و تناقض های موجود در منابع پیش از ساسانیان، نام ایران به فراوانی در کتیبه ها و متون پهلوی ساسانی از آغاز این دوره و همزمان با پادشاهی اردشیر باباکان تا اواخر آن بکار رفته است. اما این فراوانی منابع در دوره ساسانی، گره از کار نمی گشاید و چندان برای مقصود ما در این گفتار مفید واقع نخواهد شد. چرا که در این دوره، نام ایران و ایرانشهر معمولاً برای نامیدن یک مفهوم سیاسی که کشور ایران باشد، بکار رفته و پیچیدگی چندانی در بر ندارد. اما با این حال به برخی از آنها (دستکم به خاطر آشنایی با شکل تلفظ و ترکیب های لغوی) اشاره می شود.
نخستین و کهن ترین کتیبه از دوره ساسانی که نام ایران را در بر دارد، اثری از اردشیر بابکان (نخستین پادشاه ساسانی/سده سوم میلادی) در نقش رستم است. در اینجا سنگ نگاره ای از اردشیر بابکان دیده می شود که او را سوار بر اسب در برابر اهورامزدا نشان می دهد که او نیز بر اسبی سوار است و نماد پادشاهی را به اردشیر تقدیم می کند. بر روی شانه اسبی که اهورامزدا بر آن سوار است، سنگ نبشته ای (ANRm-a) به سه زبان پهلوی، پارتی و یونانی نوشته شده است که معرف شخصیت حاضر در سنگ نگاره است: «این پیکر بغ اورمزد».
در سوی دیگر سنگ نگاره و بر شانه اسبی که اردشیر بر آن سوار است، سنگ نبشته ی دیگری (ANRm-b) نیز به همان سه زبان نوشته شده است که اردشیر را شاه ایران خطاب می کند: «این پیکر بغ مزدیسن، اردشیر شاهان شاه ایران است که چهر از یزدان دارد. پسر بغ بابک شاه».
عبارت «شاه ایران/شاهان شاه ایران» و نیز «شاه ایران و انیران» به فراوانی در بسیاری از دیگر کتیبه های پادشاهان ساسانی آمده است. کتیبه هایی همچون سنگ نبشته های شاپور یکم در حاجی آباد، تنگ براق، نقش رجب، بیشاپور، بر بدنه کعبه ی زرتشت در نقش رستم (این اثر یکی از بزرگترین و مهمترین کتیبه های ساسانی است). بر سنگ نگاره پیروزی بر والرین/والریانوس در نقش رستم؛ سنگ نبشته های نرسی در بیشاپور و پایکولی (3) (این اثر نیز یکی دیگر از بزرگترین و مهمترین کتیبه های ساسانی است.)؛ سنگ نبشته های شاپور دوم و شاپور سوم در تاق بستان؛ و سنگ نبشته ی شاپور سگانشاه در تخت جمشید.(4)
تلفظ نام ایران در کتیبه ها و متون ساسانی متنوع و جالب توجه است. در کتیبه هایی که به خط و زبان پهلوی ساسانی نگاشته شده اند، نام ایران با آوای «اِران» (Eran) ثبت شده است. در حالیکه در نسخه ی پهلوی پارتی (اشکانی) همین کتیبه ها، نام ایران به شکل «اَریان» آمده است. تفاوت این دو گونه تلفظ نام ایران این پرسش را پیش می نهد که آیا اشکانیان، کشور خود را «آریان» نمی نامیدند؟
با اینکه در کتیبه های بر جای مانده از ساسانیان، بیشتر از نام «اِران» برای نامیدن کشور تحت حاکمیت استفاده شده است؛ اما در متون پهلوی عصر ساسانی، بجز بهره گیری از نام «اِران» از عبارت «اِرانشهر» (ایرانشهر) نیز بهره گرفته شده است. ترکیب ایرانشهر از «آریانام خْشَثْرَم» به معنای «شهریاری ایران/پادشاهی ایران» می آید و ارتباطی با مفهوم امروزی «شهر» ندارد.
به رغم بهره گیری بیشتر ساسانیان از نام ایران و ایرانشهر برای نامیدن کشور و شاهنشاهی زیر قلمرو خود، به نظر می رسد که مانویان و متون مانوی بیشتر تمایل به استفاده از نام پارس و شاهنشاهی پارس را داشته اند. نیولی با استناد به مری بویس و ترجمه ی هنینگ از متن مانوی M42 که به زبان پارتی نگارش یافته و در آن از «شهریاری پارس» برای نامیدن کشور ایران استفاده شده است، گمان می دهد که مانویان تمایلی آشکار و معنادار به استفاده از عبارت کهن تر شاهنشاهی پارس داشته اند.(5) او همچنین یادآور می شود که در متون مانوی قِبطی، واژه «پرسیس» معادل با ایران آمده و در دو متن مانوی کفالیه/ کفالیا (kephalaia) و «هومیلیوس زردَروست»(Homilios zaradroust) نام پارس به صورت «پرزرن» بکار رفته است.
با وجود استفاده زیاد ساسانیان از نام های ایران و ایرانشهر، از نام پارس یا صورت های دیگر آن استفاده چندانی نشده است. اما در معدود جاهایی که این نام بکار رفته است، معمولاً مفهوم کشور ایران و یا مردم ایران می رساند و به ندرت ممکن است دلالت بر ناحیه جغرافیایی خاص در درون ایران کند. در متن پهلوی «شهرستان های ایران» که در آن تعداد 60 شهر و ناحیه متبوع آنها در ایران زمین معرفی شده است، نام پارس به چشم نمی آید و در دیگر متون پهلوی (همچون «بندهش») هر گاه که از نام پارس یا پارسیان استفاده شده، معمولاً دلالت بر ایران و ایرانیان می کند.
این شیوه در تاریخ نامه های دوران اسلامی نیز به دیده می آید. در آثار تاریخی و جغرافیایی دوران اسلامی، نام های ایران، ایرانشهر، پارس، فارس، فرس و عجم همگی با یکدیگر مترادف هستند و همانا نام کشور یا مردم ایران زمین را بر اساس یک خاطره ی تاریخی و یا با توجه به گستره ی معاصر آن می رسانده است.
با این حال و همچون زمان ساسانیان، گاهی نام پارس یا فارس برای نامیدن ولایت و ناحیه ای در جنوب ایران کاربرد داشته است. این مفهوم با توجه به شکل بکارگیری نام پارس/فارس در جمله دریافت می شود. دریافتی که همواره با اطمینان و قطعیت صورت نمی پذیرد و جای حدس و گمان های دیگر را پیش رو می نهد.
با اینکه در متن پهلوی «نامه تَنسَر» (از سده سوم میلادی) ترکیب «اِرانشهر» برای نامیدن آن کشور و شاهنشاهی بکار رفته است؛ اما در ترجمه ی فارسی ابن اسفندیار (به واسطه ترجمه ی عربی ابن مقفع) نام پارس/فارس معادل با اِرانشهر آمده است. این نشان می دهد که ظاهراً در زمان ابن اسفندیار (سده ششم و هفتم هجری)، نام فارس در میان مردم تداول و شهرت بیشتری داشته است. اما با این حال مری بویس نظر جالب دیگری را پیش می کشد که البته با مخالفت نیولی مواجه شده است. بویس معتقد است که در ادبیات پهلوی و بخصوص در نامه تنسر، دو نام «پارس» و «فارس» کاربردی مجزا داشته اند. اولی برای نامیدن بخشی از کشور که استانی در جنوب باشد، بکار می رفته و دومی، معادل با ایرانشهر به سراسر شاهنشاهی اطلاق می شده است.(6)
پس از دوره ساسانیان و در سده های نخستین دوران پس از اسلام، هر دو نام ایران و فارس (و به ویژه نام ایران) تا اندازه زیادی مهجور می شدند و استفاده از آنها (جز در متون ادبی و تاریخی) به ندرت اتفاق می افتد.
از سده سوم هجری به بعد، خاطره تاریخی نام «ایران» با مفهوم سیاسی آن در نواحی ماوراء النهر (فرارود)، افغانستانِ امروزی، آذربایجان و دیگر جاها مجدداً احیاء می شود. شواهدی از این دوره در سروده های برخی شاعرانِ همزمانِ با سامانیان، غزنویان، شروانشاهان و اتابکان (همچون رودکی، فردوسی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی، مسعود سعد سلمان، سنایی، نظامی گنجوی و خاقانی شروانی) در دست هست که شاهان همزمان با خود را با عنوان های «شاه ایران»، «شهنشاه ایران»، «خسرو ایران» و یا با عبارت های دیگری که در پیوند با ایران بوده، خطاب می کرده اند. این شواهد نشان می دهد که بدون اینکه نام ایران مفهوم زنده ی سیاسی داشته باشد، خاطره ی تاریخی آن تا آن اندازه زنده و محبوب بوده است که به شعرهای شاعران راه یابد و شاه وقت را خطاب قرار دهد. پراکندگی جغرافیایی چنین اشعاری، با شمار شاعران فارسی زبان در هر ناحیه در پیوند بوده است. فراوانی چنین سروده هایی در ماوراءالنهر و افغانستان امروزی، ظاهراً به دلیل حضور تعداد بیشتری از شاعران فارسی زبان در قیاس با نواحی دیگر بوده است.
در دوران پس از اسلام، استفاده از نام ایران با مفهوم سیاسی آن، به زمان ایلخانان مغول بازمی گردد. در این زمان، یعنی پس از حمله مغول و غلبه آنان بر دستگاه خلافت عباسیان، مجدداً مفهوم سیاسی ایران زنده می شود و پادشاهان آنان خود را با خط و زبان فارسی «شاهنشاه ایران» خطاب می کنند.
دلیل احیای نام ایران در عصر مغول و ایلخانان، نه الزاماً علاقه و توجه آنان به نام و هویت ایران، که علاقه و توجه مردم و خردمندان کشور برای احیای نام ایران پس از فروپاشی خلافت عباسیان بود. غلبه مغول بر دستگاه خلافت، احساس غرور ملی مردم را پس از چند سده بیدار کرده بود و آنان در اندیشه کوشش برای نفوذ و تأثیرگذاری بر غلبه کنندگانی بودند که اکنون فاقد هویت ملی مستقل بودند و آمادگی زیادی برای پذیرفتن یک هویت تازه داشتند. کوششی که با موفقیت همراه بود.
مفهوم سیاسی نام ایران پس از زبان ایلخانان همچنان به حیات خود ادامه داد و در عصرهای تیموریان، صفویان و قاجاریان تأکید بیشتری بر آن شد. تأکید فراوان تر صفویان بر نام ایران در حالی بود که در شرق ایران و در زمان احمدشاه اَبدالی دُرّانی (1126 تا 1152 خورشیدی/ 1747 تا 1773 میلادی) به سرزمینی که زودتر از ایران امروزی، با نام هایی مرتبط با «ایران» شناخته می شد، هویت مستقل سیاسی دادند و در همان زمان یا چند دهه بعدتر، آنرا «اوغانستان/افغانستان» نامیدند. نامی که تا آن زمان فقط برای وزیرستان و برخی نواحی پشتو نشین جنوب و جنوب شرقی بکار می رفت.
اما با این حال در طول این دوره ی وسیع، نام ایران در میان غربیان کماکان به صورت یکی از نام های خانواده پارس (همچون پرشیا) باقی ماند تا اینکه امان الله شاه و رضاشاه، منفرداً و با فاصله کمی از یکدیگر، از کشورهای خارجی می خواهند که از نام های «افغانستان» و «ایران» به عنوان نام های رسمی برای شناسایی این دو کشور استفاده کنند. دستوراتی که معایب خاص خود را داشتند و بر پیچیدگی ها و ابهام های نام ها و مفاهیم کهن می افزودند.
پی نوشت ها :
1.نیولی، گراردو، آرمان ایران، ترجمه سیدمنصور سیدسجادی، تهران، 1387، ص 141.
2.مارکوارت، یوزف، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه مریم میراحمدی، تهران، 1373، ص 22؛ لوزینسکی، فیلیپ، خاستگاه پارت ها، ترجمه رقیه بهزادی، تهران، 1380، ص 17.
3. Humbach,Helmeut, The sassanian Inscription of paikuli, wiesbaden, 1978.
4.برای آگاهی بیشتر از و دستیابی به حرف نوشت، آوانوشت و ترجمه کتیبه های ساسانی بنگرید به: عریان، سعید، راهنمای کتیبه های ایرانی میانه، تهران، 1382.
5.نیولی، همان، صفحه 189 و 190.
6.نیولی، همان، صفحه 191.