نویسنده: دکتر علی محمّد الماسی
تعلیم و تربیت در ایران، از حمله ی مغول تا استقرار دولت صفوی
در اوایل قرن هفتم هجری مملکت ما دچار بلیه ای هولناک شد که دنیا را از ژاپن تا آلمان ویرانه کرد و صدماتی به عالم فرهنگ و تمدن وارد آورد که مانند آن تا کنون دیده نشده است. این بلیه عبارت بود از هجوم قومی وحشی و خون خوار و غارتگر به نام مغول که بی رحمی و قساوت و فجایع اعمال آن ها به حدی شدید بود که اگر اسناد مسلم وجود نداشت وقوع آن اعمال باور کردنی نبود. هر کس که در مقابل آن ها ایستادگی می کرد او را می کشتند و هر کس تسلیم می شد از دم تیغ می گذراندند. اگر عده ی کمی را از بین نمی بردند برای استفاده از هنر و صنعت آن ها بود یا برای به کار بردن آن ها در صفوف مقدم سپاه خود، چنان چه این تیره بختان در این فاجعه باز زنده می ماندند آن ها را به قتل می رساندند تا از اسیران جدید در حملات بعد استفاده کنند.حملات مغول
چنگیزخان در 616 هجری شروع به حمله کرد و تا 621، که از ایران بازگشت، مملکت ما را تا ری و کاشان و همدان و آذربایجان تسخیر کرد و کرورها آدم از دم شمشیر گذراند به طوری که از هزار نفر یک تن زنده نماند. منارهای جداگانه از کله ی مردان و زنان و کودکان برپا و شهرها را با خاک یکسان کرد. اولاد چنگیز کار او راتعقیب کردند تا نوبت هلاکو رسید. وی در 650 از قراقوروم، پایتخت مغولستان، آهنگ ایران کرد و وقتی به سمرقند رسید عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشا به خدمت او درآمد. در 654 هلاکو قلاع اسماعیلیه را گشود و در 656 بغداد را گرفت و قتل عام کرد. و المستعصم بالله سی و هفتمین خلیفه ی عباسی را به هلاکت رساند و خلافت بنی عباس را منقرض ساخت و به سال 663 بمرد.غازان از احفاد هلاکو در 694 به سلطنت رسید و اسلام آورد و به این ترتیب رابطه اش با قراقوروم قطع شد و در امر سلطنت مستقل گردید. غازان خواجه رشیدالدین فضل الله صاحب جامع التواریخ را وزارت داد و مدرسه و مؤسسات خیریه ای نزدیک تبریز ساخت.
برادرش سلطان خدابنده، سلطانیه را نزدیک زنجان بنا کرد و بعد از او پسرش پادشاه شد و وقتی در 736 درگذشت سلسله ی مغول رو به انقراض رفت و مملکت به دست چهار سلاله ی کوچک افتاد: ملوک کرت در شمال شرق، سربداران در سبزوار، آل مظفر در فارس و مرکز، و جلایریان در شمال غرب و مغرب.
حملات تیمور
هنوز جراحات وارده از هجوم مغول التیام نیافته بود که امیر تیمور، تاتاری جفاکار و سفاک، در ماوراءالنهر ظهور کرد و از سال 782 شروع به حمله به ایران نمود و تا 807 که وفات یافت با 600 - 700 هزار سپاهی چندین بار به مملکت ما هجوم آورد و هر بار با کشتن صدها هزار نفر و غارت کردن و ویران ساختن شهرها با غنایمی که گرد می آورد به سمرقند، پایتختش باز می گشت. در 798 مسکو را تصرف کرد و در 800 هندوستان را فتح نمود؛ بین 802 و 803 سوریه را تا ساحل مدیترانه گرفت و عثمانی ها را شکست داد و ازمیر را خراب کرد و سلطان عثمانی را امیر نمود و مصر را منقاد ساخت.پس از تیمور، شاهرخ و پسرانش چندی سلطنت کردند و از ثروت هنگفتی که تیمور از غارتگری ها به دست آورده بود بخشی را صرف هنرهای زیبا و مخصوصاً معماری و صنایع کتاب نمودند.
اواسط قرن نهم هجری بین احفاد شاهرخ بر سر سلطنت جدال برخاست و مشرق ایران به دست سلطان حسین بایقرا (نتیجه ی امیر تیمور) آذربایجان و مغرب و جنوب ایران به دست ترکمن ها (قره قوینلو آق قوینلو) افتاد تا اسماعیل صفوی پس از دو سال، به رشادت و دلاوری، آن ها را مغلوب کرد به سال 907 در تبریز تاج بر سر نهاد.
بدترین نتیجه ی هجوم
شصت و پنج سال هجوم متوالی و لشکرکشی و قتل عام و غارت و آتش سوزی و ویرانی و هتک عرض و ناموس و ایجاد وحشت و دهشت از طرف مغول و تاتار تأثیر بسیار هولناک در روحیه ی مردم داشت که از همه شوم تر انحطاط اخلاقی بود که تا به امروز در رفتار و کردار ما هویدا است. مغول ها برای رسیدن به منصب و مقام و یا حفظ آن از کشتن پدر و پسر و برادر ابا نداشتند. از ترس یا حسادت تقریباً تمام وزرای خود را به قتل رساندند. شکنجه و عقاب و ضبط اموال و نیست کردن خدمت گزاران ارجمند و خاندان های بزرگ، به طور ناگهانی، از حوادث جاری و عادی بود.اطمینان مردم نسبت به آینده به کلی سلب شد و نومیدی و یأس همه را فرا گرفت و ناپایداری روزگار در دماغ همه رسوخ یافت، تملق و چاپلوسی از زورمند همه جا رایج شد، صراحت لهجه و شهامت و عفت از میان رفت. گوشه گیری و خاموشی و تسلیم به قضا و قدر دستور صلحا شد.
عقاید نویسندگان درباره ی تربیت
در این دوره چهار تن از نویسندگان ایران درباره ی تربیت اظهار نظر کرده اند که از اساتید درجه ی سوم هستند و به ترتیب تاریخ عبارت اند از: اوحدی (متوفا در 738) صاحب جام جم، عبدالرحمن جامی (متوفا در 898) نویسنده ی بهارستان و هفت اورنگ، جلال الدین دوانی (متوفا در 910) صاحب اخلاق جلالی، و حسین واعظ کاشفی (متوفی در 910) صاحب اخلاق محسنی و روضه الشهداء. چون در این کتاب بنا بر اختصار است، به شرح حال و نظریات مشهورترین آن ها یعنی جامی اکتفا خواهد شد.جامی
مولانا عبدالرحمن جامی در نزد پادشاهان و بزرگان و علما و عرفای عصر خود بسیار معزز و محترم بود و در فرهنگ زمان خود نفوذ بسیار داشت.پس از استیلای مغول و تاتار، جامی بزرگترین شاعری است که در اراضی متصرفی آن ها ظهور کرده است. به واسطه ی استغنای طبع و عزت نفس و داشتن مشرب عرفان در آسیای صغیر و هندوستان هم مورد احترام خاص بوده و منشآتش سرمشق نویسندگان آن ممالک واقع شده است.
جامی پس از فراگرفتن زبان فارسی و صرف و نحو عربی نزد پدر با وی به هرات رفته و مدتی در نظامیه ی آن جا تحصیل کرد. سپس به سمرقند رهسپار شد و از محضر شیخ فتح الله تبریزی، استاد الغ بیک (پسر شاهرخ) استفاده نمود. با الغ بیک آشنا شد و شهرت بسیار پیدا کرد و از بزرگان و علما حرمت بسیار دید. در همان جا در سلک عرفا داخل شد.
وقتی سلطان حسین بایقرا در هرات به سلطنت نشست نسبت به جامی ارادت خاصی نشان داد. سلطان محمد فاتح، پادشاه معروف عثمانی، جامی را به قسطنطنیه دعوت کرد، ولی جامی را اجابت نکرد.
جامی هفت مثنوی به تقلید نظامی سروده و آن را هفت اورنگ خوانده است. دیوانی هم در غزلیات دارد. در نثر کتاب نفحات الانس را در ترجمه ی احوال عرفا نوشته است. چند رساله نیز در عروض و قافیه و صرف و نحو و منطق و تصوف و موسیقی تألیف کرده است. جامی دو کتاب درسی برای فرزندش نگاشته: یکی به نام بهارستان به تقلید گلستان سعدی و دیگری به نام فواید الضیائیه در نحو عرب که آن را شرح جامی خوانند.
نظریات جامی: جامی نظریات خود را در باب تربیت در بهارستان و هفت اورنگ در ضمن مطالب دیگر و در تلوپندها و اندرزها بیان داشته که به اجمال در این جا ذکر می شود.
منظور از تربیت به عقیده ی جامی: کسب کمال و به طلبی است، که اگر تعقیب شود سعادت نصیب گردد. سعادت را هم در پنج چیز می داند: صحت بدن، ایمنی، سعت رزق، رفیق شفیق، و فراغت.
سازمان: در ضمن مثنوی ها از دبستان نام می برد. خود نیز در مدرسه ی نظامیه هرات تحصیل کرده است، در انتخاب معلم نیک محضر تأکید می کند و حرمت چنین معلمی را از پدر بیشتر می داند چنان که می فرماید:
کسی گفت چونی چنین رنج بر
به تعظیم استاد بیش از پدر؟
بگفتا زد آن نقش آب و گلم
وزین تربیت یافت جان و دلم
از آن شد تن من پذیرای جان
وزین آمدم زنده ی جاودان
امام محمد غزالی چنین عقیده ای را در چهار قرن قبل از جامی ابراز کرده بود، که قبلاً به آن اشارت رفت.
اوقات کار شبانه روز باید سه قسمت شود: قسمتی صرف تحصیل، قسمت دیگر عمل کردن به آن چه آموخته اند، قسمت سوم حشر با دانشمندان. برنامه ی تحصیل باید عبارت باشد از قرائت و حفظ قرآن، حسن خط، هنر، و علمی که انسان ناگزیر از کسب آن است.
راجع به اهمیت هنر گوید:
قیمت مرد نه از سیم و زر است
قیمت مرد به قدر هنر است
ای بسا بنده که از کسب هنر
قدرش از خواجه بسی بیشتر است
وی بسا خواجه که از بی هنری
در ره بنده ی خود پی سپر است
جامی به فرزندش توصیه می کند که در پی شاعری نرود، زیرا شعر را انحطاط بزرگ روی داده است و برای مدح از ستمکاری و سفلگان به کار می رود.
روش:
1- در روش تربیت برای مصاحبت و همنشینی تأثیر زیاد قایل است و جمله ای که در جلال الدین مولوی دویست و اندی سال قبل از جامی فرموده به این بیان تذکر داده است:بخردی گوهر خرد سفته است
مار بد به ز یار بد گفته است
مار بد جز به گرد تو نتند
یار بد عقل و دین ز بن بکند
مار بد را چون بینی اش، دانی
یار بد را شناخت نتوانی
و به واسطه ی فسادی که در اثر هجوم مغول و تاتار در اخلاق پدید آمده بود، به فرزندش توصیه می کند تا بر صورتش مو نروئیده با کسی معاشرت نکند.
2- برای یاد گرفتن، به عقیده ی جامی باید مطالب را به حافظه سپرد. این کار هم از راه تکرار میسر تواند باشد.
3- خوی گرفتن با کتاب و مطالعه را لازم می داند و ابیات نغزی در وصف کتاب و مطالعه سروده است.
4- آن چه طفل فرا می گیرد باید بدان عمل کند:
چو کسب علم کردی در عمل کوش
که علم بی عمل زهری است بی نوش
5- عقیده مند به تنبیه بدنی است و در آن اثر نیکو می بیند ولیکن به فرزند توصیه می کند که خود را سزاوار تنبیه ننماید.
در اثر شیوع فساد، جامی مانند سایر نویسندگان این دوره نسبت به زنان خوش بین نیست تا آن جا که توصیه به تجرد می کند.
تأثیر هجوم و استیلا در فرهنگ
هجوم و استیلای مغول و تاتار بسیار شدید و جبران ناپذیری بر فرهنگ ما وارد ساخت. قتل عام و غارت و سوزاندن و ویران کردن شهرها و کتابخانه ها و کاخ ها باعث شد که اولاً هزاران جلد کتاب نفیس به کلی از بین برود و نتیجه ی قرن ها تحقیق و تفکر زایل شد و تنها اسامی و عناوین بعضی از آثار مفقود در پاره ای از کتب باقی ماند. ثانیاً هزاران مدرس و ادیب و نویسنده و دانشمند کشته شدند و عده ی قلیلی که توانستند جان به سلامت به در برند هندوستان و آسیای صغیر مهاجرت کردند که از این جمله می توان بهاءالدین ولد پدر جلال الدین مولوی را نام برد که با فرزند به قونیه رحل اقامت افکند. ثالثاً مساجد و زوایا و اماکن مقدسه و مکاتب و مدارس به عده ی بی شماری کن فیکون شد و به کلی از بین رفت.در نتیجه ی این ضربت ها اولاً ترقیات و پیشرفت هایی که در کلیه ی رشته ها در دوره ی قبل حاصل شده بود فوراً متوقف گشت و تنزل و انحطاط آغاز گردید. در تمام این دوره فقط یک خورشید عالمتاب ظهور کرد و آن خواجه حافظ بود که در شیراز پرورش یافت و شیراز در اثر تدابیر اتابکان سلغری و امرای آل مظفر تا حدی از قتل عام و غارت و انهدام مصون ماند. ثانیاً انشای فارسی پر از تکلف و تصنع شد زیرا این سبک مورد پسند سلاطین مغول و تاتار بود و در تشویق و ترویج آن کوشش می شد. اغلب نویسندگان سعی کردند که خداوندان قدرت و صاحبان زور را متصف به اخلاق کریم کنند و هر ناکس را ارجمند نشان دهند و در بدیع و قافیه و ظواهر عبارت هنرنمایی کنند. ثالثاً زبان ترکی در آذربایجان و شمال غربی ایران رایج شد زیرا در قسمت اعظم این دوره مراغه و تبریز و سلطانیه پایتخت مغول و تاتار بود و این امر در معمول شدن زبان ترکی تأثیر فراوان داشت.
در مقابل لطمات مذکور در دو رشته از امور فرهنگی فی الجمله جنبشی نمایان شد. یکی تاریخ نویسی و دیگری علم نجوم: سلاطین مغول و تاتار علاقه مند به ضبط فتوحات خود و معتقد به تأثیر اوضاع کواکب در سرنوشت انسان بودند و از این رو مورخان و منجمان را تشویق می کردند. هلاکو به تأسیس رصد خانه ی مراغه و تدوین زیج ایلخانی کمک کرد و الغ بیک، نوه ی تیمور، در سمرقند رصد خانه برپا و زیج تألیف نمود. در این دوره کتب تاریخ متعدد به سلک تحریر درآمد که از همه مهم تر تاریخ جهانگشا تألیف عطامک جوینی و جامع التواریخ گردآورده ی خواجه رشیدالدین فضل الله، وزیر غازان و سلطان خدابنده الجایتو است.
در نتیجه ی ارتباط با چین و تبت در زمان مغول، مصنوعات ایران و چین مبادله شد و در صنایع دو کشور تأثیر نمود. در دوره ی تیموری معماری و هنرهای زیبا مخصوصاً خط و نقاشی و تذهیب و صحافی و تجلید و کاغذسازی بیش از پیش ترویج شد و ترقی کرد.
منظور از تربیت: چهار منظور که در فصل گذشته ذکر شد، در این دوره تعقیب می گردید ولی در اثر مصایبی که بر مردم وارد آمد مفهوم و معنای اخلاق عملاً دگرگون شد. برای صیانت خویش و جلوگیری از فحشا و فساد رهبران قوم و مصادر امور نسبت به فاتح اظهار انقیاد کردند. به حیله و فریب متشبث شدند - همه چیز او را ستودند - به حد افراط کوچک ترین صفت نامذموم او را بزرگ کردند - تملق و چاپلوسی را به حد اعلی رساندند. البته به این وسیله رفته رفته به مقصود نایل شدند و معناً بر فاتحین غلبه کردند ولی اخلاق خودشان هم رو به تباهی رفت. اطاعت صرف و عدم صراحت لهجه و گزاف گویی عادت شد - ظاهرسازی و عدم توجه به باطن و معنی متداول گشت - بدبینی و سوءظن نسب به یکدیگر و مخصوصاً نسبت به زنان رواج پیدا کرد - فکر و بیان آن تابع لفاظی و عبارت پردازی گردید.
سازمان: سازمان تربیت و تعلیم مانند دوره ی قبل بود ولی چنان که فوقاً مذکور افتاد عده ی زیادی از مکاتب و مساجد و مدارس و زوایا و تکایا و بقاع با خاک یکسان شد و موقوفات آن ها از بین رفت و تا آخر قرن هفتم کسی در فکر ترمیم آن ها یا ساختن بنای جدید نبود.
هشتاد سال پس از هجوم مغول غازان در تبریز شروع به ساختن مکتب و مدرسه و خانقاه کرد و سلاطین بعد تا حدی به او تأسی جستند. همین طور بیست و پنج سال پس از حملات امیرتیمور اولاد او به تأسیس مسجد و مدرسه پرداختند و از مساجدی که بنا کردند از همه زیباتر مسجد گوهرشاد است که زن شاهرخ در نیمه ی اول قرن نهم در مشهد برپا ساخت.
برنامه: اساس برنامه در این دوره همان بود که در فصل سوم تشریح شد ولی تغییراتی در آن روی داد که به ترتیب زیر می توان خلاصه کرد.
1- زبان عربی مقام سابق را از دست داد زیرا بغداد که کانون فرهنگ اسلامی و مقر خلافت بنی عباس بود سقوط کرده و سلطه ی معنوی تازیان از بین رفته بود.2- تعلیم مذهب و علوم دینی بیش از پیش تقویت شده و مردم به آخرت و عقبی متوجه و به اعراض از دنیا هدایت شدند.
3- در زبان فارسی ظاهرسازی و مغلق نویسی و به کار بردن کلمات نامأنوس و مطنطن معمول گردید. شعر، که در آغاز مورد فهم مغول نبود، رو به سستی و پستی گذاشت.
4- آموختن شنا که در دوره ی قبل، از مواد ضروری شمرده می شد به واسطه ی فسادی که در اخلاق عمومی پیدا شد و کودکان را به چشم ناپاک می نگریستند تقریباً متوقف گردید. اوحدی در جام جم گفته است:
به شنایش چه می بری چون بط
دانش آموزش و فصاحت و خط
کودک خویش را برهنه در آب
چه کنی پیش بنگیان خراب
5- آموزش دختران که در دوره ی پیش مجاز بود در این دوره از معاصی محسوب گشت چنان که باز اوحدی نوشته است:
چزخ، زن را خدای کرد به حل
قلم و لوح گو به مرد بهل
کاغذ و کفن، دواتش گور
بس بود گر کند به دانش زور
در این دوره مخصوصاً در مدتی که سلاله های کوچک فرمانروایی داشتند کتاب هایی نوشته شد که بعضی از آن ها در مدارس جزو کتب درسی قرار گرفته است. از جمله کتاب مطّول در معانی بیان تألیف سعدالدین تفتازانی که شرحی است بر کتاب تلخیص المفتاح خطیب قزوینی، صرف میر در صرف عربی و کبری در منطق که هر دو به فارسی است، تألیف میر سید شریف جرجانی، مواقف در علم کلام، تألیف قاضی عضدالدین ایجی، فواید الضیائیه تألیف جامی که شرحی است بر کتاب کافیه ابن حاجب در نحو که اکنون به شرح جامی معروف است. نصاب الصبیان ابونصر فراهی که معانی لغات را به شعر فارسی بیان کرده و در اوان حمله ی مغول تألیف شده در مکاتب معمول گردید. گلستان سعدی هم جزء کتب درسی مکاتب بود.
روش: در این دوره روش تعلیم سخت و خشن شد. محافظت پسران و دختران از شر عناصر ناپاک برای همگی وظیفه مهم گشت.
در مدارس آزادی بحث در مسائل دینی و علمی که در دوره ی قبل مؤثر در ترقی فرهنگ بود از میان رفت. اظهار عقیده متروک شد و پذیرفتن اقوال و عقاید قدما از روی تعبد جزو فرایض گردید. مدرسین درباره ی موضوع درس دیگر از خود نظری ابراز نمی کردند و فقط به ظاهر کلمات قدما قناعت می نمودند. قوه ی ابتکار را زایل و جای استدلال و منطق را تأویلات مذهبی گرفت.چون زبان فارسی با تکلف و تصنع توأم شد رکود و تحجر پدید آمد.
نتیجه
در اثر هجوم مغول و تاتار و نزول این بلای ناگهانی و قتل عام و انهدام شهرها و مدارس و مکاتب و مساجد و از بین رفتن کتب و کشته شدن مدرسین و علما، مملکت ما که می بایست مضمحل شده باشد به واسطه ی فرهنگ پرمایه ی دوره ی قبل و نیروی تابناکی که داشت باقی ماند. مشعل علم و ادب موقتاً خاموش شد ولی از نو شروع به درخشیدن کرد. اما شدت مصایب وارده به حدی بود که رسیدن به پایه ی دوره ی پیش میسر نشد. در اغلب علوم و فنون تقلید ناقصی از عصر قبل به عمل آمد و بیشتر تألیفاتی که شد در شرح کتب پیشین بود. بنابراین این بلیه مذکور نه تنها از پیشرفت جلوگیری کرد بلکه موجب انحطاطی شد که فرهنگ ایران به مدارج سابق هم نرسید.البته ملت ایران قبایل مغول و تاتار را در اثر همان فرهنگ و تمدن در خود مستحیل کرد به طوری که اقوام مذکور اوصاف نژادی خود را از دست دادند و به آداب و عادات و رسوم ملی ما آشنا شدند و بدان ها خوی گرفتند و رفته رفته به صورت ایرانی در آمدند و مروج فرهنگ ما گشتند. چون تیمور و شاهرخ بر ممالک پهناوری فرمانروایی داشتند نفوذ فرهنگ ایران در ماوراءالنهر و قفقاز و آسیای صغیر و شمال هندوستان توسعه یافت و زبان فارسی در آن خطه ها رواج حاصل کرد ولی شیوه ی تکلف آمیز و ملال انگیز که در آن وقت معمول بود در خارج از ایران انتشار یافت و در آن نواحی تصور شد که سبک تحریر فارسی باید همیشه مُعَقَد و متکلف باشد.
ظهیرالدین بابر از نواده های تیمور پس از تصرف هندوستان زبان فارسی را در آن شبه قاره زبان رسمی کرد و اعقابش از او پیروی کردند. در ترویج زبان و ادبیات، معماری و هنرهای ایران صمیمانه کوشیدند.
در اثر علاقه ی پادشاهان تیموری به هنرهای زیبا، شعرا و نقاشان و مذهبان و خطاطان و صحافان نوازش بسیار دیدند. بایسنغر پسر شاهرخ شخصاً خط ثلث را بسیار نیکو می نوشت و کتیبه ی مسجد گوهرشاد مشهد که مادرش برپا ساخت به خط او است. در نتیجه ی همین توجه و دلبستگی ترقیات مهمی در صنایع ظریفه آغاز شد که در دوره ی صفوی به حد کمال رسید.
منبع : تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران