مترجم: محمد مهدی شریعتمدار
از تجاوز اسرائیل تا اولین عقب نشینی
هدف اصلی تجاوز اسرائیل به خاک لبنان در سال 1982، نابودی توان نظامی سازمان آزادی بخش فلسطین، به منظور پایان بخشیدن به مقاومت و برقراری امنیت اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی بوده است. در آن هنگام، اسرائیل ترس و نگرانی وسیعی از لبنانی ها نداشت و مقاومت لبنان و در نتیجه، توان مادی، نظامی و سیاسی آن را وابسته به مقاومت فلسطین می دانست و لذا وارد کردن ضربه به مقاومت فلسطین، به معنای سقوط تبعی مقاومت لبنان بود. بدین نکته باید جو مردمی متشنج از بعضی برخوردهای فلسطینی، به ویژه در مناطق جنوب را افزود که ناشی از حضور نظامی فلسطینی ها در روستاها و شهرها و دخالت آنان در امور اجتماعی مردم بود و حالتی از نفرت و برخورد را ایجاد کرده بود. از این رو، دشمن اسرائیلی مطمئن بود که با مقاومت مسلحانه ای به طور محدود رو به رورخواهد شد که برخوردار از جنبش حمایت مردمی نبوده، استفاده از این تجاوز را به سود منافع خود آسان می دید.با این همه، تجاوز به خاک لبنان نیازمند بهانه ای بود که تا به عنوان عکس العمل اسرائیل در قبال اقدامات فلسطینی و نه یک تجاوز ناگهانی جلوه کند. اسرائیل یک بهانه پوچ را مطرح کرد. در سوم ژوئن 1982، افرادی مسلح به روی شلومو ارگوف سفیر اسرائیل در انگلستان، در بیروت هتل «دورچستر» در لندن آتش گشودند، اما به رغم زخم های شدید، وی از مرگ نجات یافت. در چهارم ژوئن، اسرائیل اعلام کرد که این حمله را نقض آتش بس اعلام شده با سازمان آزادی بخش می داند که با نظارت آمریکا در سال 1981، مورد توافق طرفین قرار گرفته بود. بر همین اساس، اسرائیل دست به حملات هوایی علیه بعضی از اهداف فلسطینی در بیروت زد و سازمان آزادی بخش نیز با شلیک موشک و خمپاره به شمال فلسطین اشغالی، به این حمله پاسخ داد.
در ششم ژوئن، نیروهای اسرائیلی، در چارچوب عملیات وسیع موسوم به «سلامت الجلیل» به لبنان تجاور کردند تا به بیان آنها هدف «دور نگه داشتن ساکنان جلیل بالا از تیر رس آتش «تروریست ها» که از خاک لبنان گشوده می شود» تحقق بخشند.
«مناخیم بگین» نخست وزیر صهیونیستی اعلام کرد که صدور دستور به ارتش اسرائیل را برای عقب راندن فلسطینی ها به مسافتی برابر 40 کیلومتر دورتر از منطقه مرزهای بین المللی یعنی به حدود منطقه اولی در نزدیکی صیدا - به اطلاع ریگان رئیس جمهوری آمریکا رسانده است.
مقاومت در برابر تجاوز اسرائیل محدود و ناکارآمد بود. توجیه رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین در این مورد، غافلگیر شدن از حمله انجام شده و ناتوانی در جلوگیری از آن بود. پس از آن دستوراتی برای تحکیم مواضع در خطوط عقب صادر شد که ناشی از دریافت اطلاعاتی بود که حکایت از آن داشت که اسرائیل در منطقه اولی از ادامه پیشروی خودداری خواهد کرد. گروهی از مردم با گشاده رویی و جشن و سرور و پیشکش درخت کاج ( نماد کشور لبنان) به استقبال اسرائیلیان رفتند. اگر چه این اقدام، عکس العملی در برابر اشکالاتی بود که همواره با رزمندگان فلسطینی در منطقه جنوب لبنان رخ می داد، اما یک صحنه دردناک را به وجود آورد و بخشی از برنامه اسرائیل در حمله به خاک لبنان تلقی شد.
اسرائیل به اشغال منطقه اعلام شده بسنده نکرد، پیشروی خود را به سوی پایتخت (بیروت) ادامه داد و به آستانه این شهر در منطقه «خلده» رسید که با مقاومت نیروهایی از اسلام گرایان روبه رو شد، نیروهایی که از بعضی جوانان مؤمن و عناصر جنبش امل تشکیل یافته، از حمایت بعضی از فلسطینیان و نیروهای احزاب جنبش ملی لبنان و ارتش سوریه که مشرف بر منطقه عرمون بود، برخوردار بودند.
پیشروی زمینی ارتش متجاوز، به مدت دو هفته، در این منطقه متوقف شد. همین صحنه در درگیری هایی که در اطراف دانشکده علوم، وابسته به دانشگاه لبنان، در طول این حادثه رخ داد، تکرار شد و 13 نفر از نیروهای مقاومت که در جلوگیری از پیشروی نیروهای متجاوز مشارکت داشتند، مفقود الاثر شدند. (1) نیروهای اسرائیلی در دانشکده علوم مستقر شدند و به سمت منطقه لیلکی پیشروی نکردند. همچنین درگیری هایی با نیروهای ملی و فلسطینی در نقاط پراکنده ای به ویژه پس از ورود اسرائیل به پایتخت - که بعداً صورت گرفت - روی داد.
بیروت دشوارترین شرایط تاریخ خود را در اثر بمباران هوایی ویرانگر اسرائیل و محاصره نقاط ورودی مختلف خود شاهد بود. مواد و نیازمندی های مردم کمیاب و کارها تعطیل شد، تعداد زیادی از مردم آواره شدند و شهدا و مجروحان بسیای به خاک و خون کشیده شدند و ساختمان هایی به طور کامل بر ساکنان خود ویران شد.
آمریکا توانست توافقی میان اسرائیل و سازمان آزادی بخش را ترتیب دهد که بر اساس آن، رزمندگان فلسطینی و در رأس آنان یاسر عرفات و سایر رهبران فلسطینی، با همراه داشتن بعضی سلاح های شخصی از بیروت خارج شوند. بدین ترتیب، هدف اسرائیل در نابودی زیر ساخت های سازمان آزادی بخش فلسطین و دور ساختن خطر فلسطینیان از مرزهای شمالی خود تحقق یافت.
نیروهای چند ملیتی و در رأس آنها نیروهای آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی و ایتالیایی در 21/ 8/ 1982 وارد لبنان شدند تا بر اجرای توافق نظارت کنند. در 23/ 8/ 1982 بشیر جمیل، در سایه حضور تانک ها و ارتش اسرائیل، به عنوان رئیس جمهوری لبنان انتخاب شد و در 30/ 8/ 1982 یاسر عرفات از بیروت خارج شد.
در 14/ 9/ 1982 بشیر جمیل، پس از انفجار بمب در ساختمان حزب کتائب (فالانژها) در اشرفیه - که در آنجا حضور داشت. به قتل رسید. در پی این حادثه، نیروهای اسرائیلی وارد بیروت شدند و دو اردوگاه صبرا و شتیلا را به محاصره خود در آوردند و با هماهنگی نیروهای لبنانی [شاخه نظامی فالانژها] در 16/ 9/ 1982 وارد اردوگاه ها شده، مرتکب قتل عام فاجعه باری شدند که طی آن، در حدود 1500 فلسطینی و لبنانی قربانی شدند.(2)
در 23/ 9/ 1982 امین جمیل به عنوان رئیس جمهوری لبنان و جانشین برادر خود انتخاب شد و نیروهای اسرائیلی در 28/ 9/ 1982 از بیروت خارج شدند.
به دنبال این تحولات سریع و پیاپی، گروه های مقاومت اسلامی تشکل خود را آغاز کرده، عملیات نظامی چندی علیه نیروهای اشغالگر در بیروت (3)، جاده ساحلی جنوب و بقاع غربی انجام دادند. اوج این اقدام ها، نخستین عملیات شهادت طلبانه ای است که شهید احمد قصیر در 11/ 11/ 1982 علیه مقر حاکم نظامی اسرائیل در صور انجام داد و به سان صاعقه و زلزله ای بر سر اسرائیل فرود آمد. در زمان انجام عملیات، هیچ گروهی مسئولیت آن را اعلام نکرد، همچنان که نام شهید نیز اعلام نشد، چرا که روستای او دیر قانون النهر، جزء مناطق اشغال شده بود. روش اجرای عملیات نیز اعلام نشد و اسرائیل هم برداشت روشنی از آنچه رخ داد، به دست نیاورد.
پس از عقب نشینی اسرائیل در سال 1985، جزئیات عملیات و نام مجری آن در همان روستای دیر قانون النهر، در مراسم پر شکوهی که در اواخر ماه آوریل برگزار شد، از سوی مقاومت اسلامی اعلام و فیلم ویدئویی جزئیات و مراحل عملیات نمایش داده شد.
پیمان 17 مه
از آنجا که ترتیبات امنیتی حافظ منطقه اشغال شده اسرائیل، ضامن امنیت این رژیم است، اسرائیل از برتری نظامی خود، اخراج سازمان آزادی بخش فلسطین از لبنان و حمایت های بین المللی آمریکا بهره جست تا مذاکرات خود را با لبنان، زیر سرنیزه های نظامی خود آغاز کند. این گفت وگوها در 28/ 12/ 1982 آغاز و حاصل 35 دور از مذاکرات میان لبنان و اسرائیل که با نظارت آمریکا صورت گرفت، پیمان 17 مه 1983 بود.نوار اشغالی سال 1978، به مساحت تقریبی 500 کیلومتر مربع که شامل 61 شهر و روستاست.
مساحت منطقه اشغال شده در سال 1982 به 3560 کیلومتر مربع (تقریباً 1/3 مساحت لبنان) رسید که 801 شهر و روستا را در برگرفت.
انعقاد پیمان 17 مه و ضمام امنیتی آن، شرایط اسرائیل را به طور کامل محقق ساخت و لبنان را در جایگاه ژاندارم مسئول برقراری امنیت اشغالگران، آن هم بر اساس جزئیات مورد نظر و مدیریت و مقررات اسرائیل قرار داد. نگاهی به بعضی از جزئیات این پیمان، این نتیجه را آشکارا به دست می دهد.
در ماده اول، پاراگراف دوم آمده است: «طرفین تأکید می دارند که حالت جنگی میان لبنان و اسرائیل پایان یافته، دیگر وجود ندارد.» و این به خارج کردن لبنان از میدان نبرد و درگیری، با اسرائیل به طور کامل است.
در ماده 3 آمده است: «طرفین به برقراری و اجرای ترتیبات امنیتی، از جمله ایجاد منطقه امنیتی اقدام می کنند.» این منطقه امنیتی، در بخشی از خاک لبنان و در حد فاصل مرزهای بین المللی تا منطقه اولی در حومه صیدا تعیین شد. البته هیچ چیزی اسرائیل را در برابر لبنان متعهد نمی ساخت، چرا که قدرت نظامی آن، امکان اشغال و تجاوز مستقیم را در هر لحظه و با پوشش بین المللی - آمریکایی برایش فراهم می ساخت و در مقابل، لبنان همواره در اسارت باقی مانده، در برابر اسرائیل مسئولیت داشت و می بایست هزینه آن را از حساب خود در داخل سرزمین هایش بپردازد تا آرامش و ثبات مناطق اشغال شده را فراهم کند.
مسأله از ترتیبات امنیتی نیز گذشت و به نظام فرهنگی و تبلیغی نیز رسید. در ماده 5 آمده است: «به منظور پایبندی به پایان بخشیدن به حالت جنگ، هر یک از طرفین، در چارچوب نظامات حقوق اساسی خود، از هر گونه تبلیغات خصمانه علیه طرف دوم خودداری می ورزد.»
تبعات و پیامدهای پیگیری مقررات پیمان نیز بر عهده طرف لبنانی گذاشته شد. در پیوست ترتیبات امنیتی آمده است : «نهادهای مسئول لبنان، تدابیر امنیتی ویژه ای برای کشف فعالیت های خصمانه و شناسایی و جلوگیری از ورود یا تحرک افراد مسلح غیر مجاز در منطقه امنیتی و سایر مناطق، اتخاذ می کنند.»
با این همه، سپردن این مأموریت باعث نشد تا دولت لبنان از اختیارات کامل در زمینه نیروی انسانی و تجهیزات برخوردار باشد. در پاراگراف «ط» از پیوست ترتیبات امنیتی آمده است: «نیروها، سلاح و تجهیزات نظامی که امکان ورود، تمرکز یا ذخیره آن در منطقه امنیتی یا انتقال آن از این منطقه وجود دارد، منحصر به مواردی است که در این پیوست و ذیل آن ذکر شده است.»
بالاترین سقف مجاز برای ارتش لبنان، دو تیپ نظامی با تعداد مشخصی از تانک ها، زره پوش ها، نفربرها، سلاح های ضد زرهی، سلاح های پدافند هوایی و تجهیزات مخابراتی و به طور مشخص 40 تانک، 12 خمپاره انداز 120 میلیمتری، 112 آر پی جی و.... تعیین شد. استقرار هر گونه موشک زمینی یا دریایی هم منع شده است. از لحاظ نیروی انسانی، تعداد افراد مجاز 4341 نفر، از جمله 323 افسر و 4118 نفر از درجه داران و سربازان بود که در سطح گردان ها و گروهان هایی توزیع شده اند که تمام جزئیات آن مشخص است.(4)
صدای مخالفت با این پیمان خفت بار به اوج رسید و تنها اقدام عملی، تحصنی بود که به دعوت تجمع علمای مسلمان در مسجد امام رضا (ع) در منطقه «بئرالعبد» در حومه جنوبی بیروت، در روز امضای آن صورت گرفت. اگر چه تحصن به نام حزب الله اعلام نشد - چرا که هنوز ساختار تشکیلاتی حزب علنی نشده بود - اما جوانان حزب الله در این تحصن شرکت داشتند. در این میان، نیرویی از ارتش لبنان، برای متفرق کردن متحصنان، اقدام به گشودن آتش کرد که در نتیجه آن، جوانی به نام محمد نجده به شهادت رسید. اقدامات خشونت آمیز دولت در زمان ریاست جمهوری امین جمیل افزایش یافت و ارتش لبنان در موارد متعدد به میدان آمد. از جمله در اوایل فوریه 1984، حومه جنوب بیروت، مورد حملات هوایی ویرانگری قرار گرفت که منجر به رویارویی با ارتش لبنان شد و با پیشرفت حوادث، آنچه بعداً به نام قیام 6 فوریه 1984 معروف شد، در غرب بیروت رخ داد. در این قیام، نیروهای احزاب و در رأس آنها جنبش امل و حزب ترقی خواه سوسیالیستی وارد پادگان های ارتش شدند. چهره و قدرت و توان رژیم لبنان در کنترل اوضاع مخدوش و به تدریج، منطقه غرب و حومه جنوب بیروت از سلطه امیل جمیل خارج شد.
پیمان 17 مه عملاً تحقق نیافت، زیرا هیأت وزیران لبنان، لغو آن را در جلسه 5 مارس 1984، در حالی اعلام کرد که اسرائیل همچنان بخش وسیعی از لبنان را در اشغال داشت.
این تحولات با رویداد دیگری که در ارتباط با نیروهای چند ملیتی بود - نیروهایی که نقش کمکی در دستیابی اسرائیل به خواسته های خود داشتند - همراه شد. دو نیروی شهادت طلب، مقرهای نظامیان نیروی دریایی آمریکا (مارینز) و نیروهای چتر باز فرانسوی را به طور هم زمان، در 23/ 10/ 1983 منفجر کردند و سازمان جهاد اسلامی، مسئولیت انفجار را که باعث کشته شدن 241 آمریکایی و 58 فرانسوی شد، بر عهده گرفت. این عملیات به عقب نشینی این نیروها از لبنان در 31/ 4/ 1984 انجامید.(5)
در نتیجه، پوشش سیاسی بین المللی برای اشغالگران اسرائیل، هدف خود را در به ثمر رساندن تجاوز به لبنان، براساس رؤیاهای صهیونیستی محقق نساخت: پیمان 17 مه لغو شد، نیروهای چند ملیتی از لبنان بیرون رفتند و تحولاتی داخلی در لبنان رخ داد که در محاسبات آنها وارد نشده بود و از بارزترین آنها کشته شدن بشیر جمیل و از دست رفتن قدرت و توان امیل جمیل در کنترل اوضاع بود.
زمینه های عقب نشینی اول
نیروهای اشغالگر، افزایش نقش روحانیون و اقدام آنان را برای بسیج مردم علیه اسرائیل دریافتند. از برجسته ترین آنها شیخ شهیدان شیخ «راغب حرب» بود که پس از بازگشت از کنفرانسی در تهران، به دنبال تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان، یکسره به روستای خود جیشیت رفت و حرکت بسیج عمومی را علیه اسرائیل آغاز کرد. اشغالگران تلاش کردند تا بر او فشار آورند، یک افسر اسرائیلی برای گفت وگو با وی به خانه اش رفت و او از دست دادن با وی خودداری کرد.راغب حرب در آن زمان جمله ای گفت که بعداً شهرت یافت: «مواضع ما سلاح ماست و دست دادن با دشمن به معنای شناسایی اوست.» اسرائیل پس از این ماجرا، در 8 مارس 1983 او را بازداشت کرد که در پی آن، تظاهرات مردمی و تحرکات فشرده ای از همه شهرها و روستاهای جنوب به سوی شهرک جبشیت و برای یاری رساندن به شیخ به راه افتاد، به گونه ای که در برابر این فشار مردمی مستمر، نیروهای اشغالگر ناچار به آزاد کردن او پس از 17 روز شدند. شیخ در حالی از زندان بیرون آمد که همچون فاتحان مورد استقبال واقع شد. او فعالیت، تدریس و نماز خود را در مسجد، به ویژه برپایی نماز پر شکوه جمعه را که به رغم همه تدابیر اشغالگران، به عنوان یک تجمع عظیم هفتگی در مسجد جبشیت مورد اهتمام واقع شد، ادامه داد. شیخ هر از چند گاهی به بیروت می آمد و در آخرین بار، به منظور شرکت در کنفرانس «جنایات صدام» در ژانویه 1984 به تهران سفر کرد و پس از آن، به روستای خود برگشت تا در انتظار تقدیر الهی باشد. در شب جمعه، 16 فوریه 1984 و پس از پایان قرائت دعای کمیل، او همراه تعدادی از مؤمنان در منزل مجاور خانه مسکونی اش نشستی داشت. پس از خروج از آن منزل در ساعات پایانی شب، مزدوران اسرائیل اقدام به ترور او کردند و بدین ترتیب، او نخستین روحانی است که پس از اشغال لبنان در سال 1982، به دست اسرائیل ترور شد و پس از او سید عبدالمطلب امین در 15/ 11/ 1984 به قتل رسید.
اسرائیل گروهی از عالمان دینی را به خارج از جنوب لبنان تبعید کرد و به کنترل اوضاع موجود و فضای اسلامی غافلگیر کننده ای که دشمنی آن با اسرائیل رو به رشد بود، پرداخت، فضای اسلامی در دو مسیر تفکیک ناپذیر حرکت می کرد: بسیج مردم از سوی روحانیون و آموزش نظامی در مرکز آموزشی بقاع. به تدریج دشمن دریافت که در برابر نیروی جدیدی قرار دارد که روز به روز گسترش می یابد.
نگرانی دشمن تنها در مقاومتی که در خاک لبنان صورت می گرفت، منحصر نبود، بلکه هراس او به احتمال انتقال این تجربه به داخل سرزمین های فلسطین هم کشانده شد. به ویژه پس از انجام عملیات جهادی در قلقیلیا، بیت المقدس و غزه از سوی مجاهدان فلسطینی، اسحاق رابین وزیر دفاع اسرائیل اظهار داشت که «ما بیم آن داریم که تاکتیک های «تروریستی» مورد عمل انقلابیون لبنان به کرانه غربی و نوار غزه منتقل شود.» (6)
دانی تسدکانی روزنامه نگار اسرائیلی نیز در روزنامه دافار نوشت: «موفقیت علمیات مسلحانه علیه نیروهای اسرائیلی در لبنان، دارای تأثیر روانی بر ساکنان عرب نوار اشغال شده غزه، به ویژه جوانان این منطقه بوده است و بی گمان، ضرباتی که بر ارتش اسرائیل در لبنان وارد شد، باعث سرور و شادمانی اقشار مردم ساکن نوار شد. کاشته شدن بذرهای تمرد، خود گویای همین امر است. البته دلایل دیگری هم وجود دارد که آنان را به تمرد وا دارد، چرا که زندگی زیر سلطه اشغالگری، به هیچ وجه نمی تواند زندگی معمولی و طبیعی تلقی شود.»(7)
مردخای بار اون عضو پارلمان اسرائیل نیز در روزنامه «علهمشمار» نوشت: «جرأت فراوانی که در عملیات جنگ چریکی شیعیان در جنوب لبنان وجود داشت و نیز حجم غیر قابل انکار موفقیت هایی که در ماه های اخیر صورت گرفت، یک مقایسه ضروری میان تروریسم شیعی و فلسطینی را در عرصه افکار عمومی مردم (اسرائیل) برانگیخت. برخی بر این باورند که افزایش فعالیت های خصمانه در میان ساکنان فلسطینی در مناطق (اشغال شده) در ماه های اخیر، خود برخاسته از الهامی است که از موفقیت های شیعیان در شمال حاصل شده است.»(8)
در این دوره، عملیات مقاومت در برابر اشغال، از سوی مقاومت اسلامی، مقاومت ملی و جنبش امل افزایش یافت و اسرائیل در برابر عملیات فشرده در عرصه جنوب لبنان غافلگیر شد. از این رو تصمیم به کاهش حضور گسترده نیروهای اشغالگر خود، در اثر فشار آتش مقاومت کنندگان شد. کابینه اسرائیل در نشست 14/ 1/ 1985، یک برنامه عقب نشینی سه مرحله ای را تصویب کرد که در 15 فوریه 1985 آغاز و در 30 آوریل همان سال پایان یافت. این عقب نشینی شامل مناطق صیدا، صور، نبطیه، روستاهایی از بقاع غربی مناطقی دیگر شد و نوار اشغال شده جنوب بقاع غربی، به مساحت تقریبی 1100 کیلومتر مربع، یعنی 55 درصد از مساحت کل جنوب و 11 درصد از مساحت لبنان - که به 10452 کیلومتر مربع می رسد. همچنان در اشغال باقی ماند.
نامه سرگشاده
از هنگام بنیان گذاری حزب، دو سال و نیم نخست برای شکل دادن فعالیت جهادی کار آمد که در مقاومت اسلامی تجلی یافت و سهمی در فرار اسرائیل از بخشی از لبنان در سال 1985 داشت و نیز برای طراحی دیدگاه سیاسی حزب با ویژگی های سازگار با ایمان به اسلام به عنوان یک راه حل و بالاخره برای طرح برنامه ای عملی که از طریق آن بتوان با موقعیت های موجود در لبنان به تعامل برخاست و بیانگر جریانی باشد که با نام «حزب الله» تبلور یافت، کافی بود.بدین ترتیب، نگرش عقیدتی، جهادی، سیاسی و اجتماعی حزب و اقدام به تحرک علنی و سیاسی، در روز اعلام نامه سرگشاده که هم زمان با نخستین سالگرد ترور شیخ شهیدان راغب حرب (قدس سره) در 16 فوریه 1985 صورت گرفت و از
نوار اشغال شده سال 1985، به مساحت 1100 کیلومتر مربع (حدوداً نیمی از مساحت دو استان جنوب و نبطیه که جمیعاً به 2034 کیلومتر مربع می رسد.) دارای 168 شهر و روستا
نوار اشغال شده 1978
نوار اشغال شده 1985
تجاوز سال 1982
سوی سخنگوی حزب جناب سید ابراهیم امین السید قرائت شد، رسماً مطرح شد.
با این اعلان، حزب الله وارد مرحله ای نوین در تاریخ خود شد؛ مرحله ای که آن را از فعالیت مقاومت آمیز زیر زمینی و بدون ارتباط با رسانه ها و طرف های سیاسی مختلف بیرون آورد و وارد فعالیت سیاسی علنی کرد که همگامی و پیگیری مقاومت به عنوان یک اولویت از یک سو و اقدام به بیان نگرش و دیدگاه و روش خود از سوی دیگر را شامل می شد. روشن است که هیچ فعالیت جهادی نمی تواند جدا از فعالیت سیاسی باشد، بلکه باید همگام با آن و در جهت تکامل و استفاده از فواید و نتایج پیاپی آن، در مسیر تحقق اهداف صورت پذیرد. همچنین فعالیت حزب الله نمی توانست محصور در مقاومت علیه اشغال، به عنوان یک هدف انحصاری باقی بماند. مقاومت اگر چه ابزار اصلی و دارای اولویت در جنبش حزب الله است، اما این حزب دارای پروژه جامعی است که برخاسته از نگرش اسلامی حزب در مورد فعالیت درعرصه لبنان با همه الزامات و نیازها و اقتضائات آن است. حزب الله به مسائل منطقی تر توجه دارد که برخاسته از ارتباط آنها با حوادث جاری لبنان و پیامدها و بازتاب های آن است که این خود ناشی از ایمان و مسئولیت شرعی حزب الله است.
حزب الله بسیج و تأکید بر مقاومت در برابر اشغال را همچنان تداوم بخشید. دوره پس از عقب نشینی در 1985 تا سه سال، شاهد انبوهی از عملیات برجسته مقاومت اسلامی بوده است که از جمله آنها می توان به عملیات «دو اسیر» (9)، نابودی پایگاه دشمن در حقبان، حمله و ورود به موقعیت های اشغالگران و مزدوران آنان در سجد، بئرکلاب، تومات نیحا، برعشیت، تپه علی طاهر، علمان شومریه، سویداء، سیدون و ریمات، عملیات بزرگ بدر، جلوگیری از پیشروی اشغالگران به شهرک لویزه در اقلیم التفاح و...اشاره کرد. این عملیات در حالی صورت گرفت که شاهد کاهش آشکار عملیات مقاومت ملی بودیم و فراگیری و گستردگی عملیات در مناطق مختلف،گویای گسترش حوزه عمل مقاومت اسلامی در طول خطوط تماس با نوار اشغال شده در جنوب لبنان و بقاع غربی بود.
علاوه بر عملیات کیفی و اثر گذار، سلسله عملیات کوچک و معمولی نیز همه روزه از طریق بمب گذاری، کمین یا شکار اشغالگران توسط تک تیر اندازان یا سایر روش های رویارویی که مورد عمل مقاومت بوده است، صورت می گرفت.
پی نوشت ها :
1- تا امروز هیچ اطلاعی از سرنوشت این افراد در دست نیست. حزب الله این افراد را جزء مفقود شدگانی تلقی می کند که تا کنون خواستار روشن شدن سرنوشت آنان از سوی اسرائیل است. حتی در عملیات مبادله اسیران که در سال 2004 انجام شد، اسرائیلی ها اعلام کردند که اطلاعی از سرنوشت آنان ندارند.
2- این آمار را منابع فلسطینی ذکر کرده اند اما منابع دفاع ملی لبنان، تعداد شهیدان و مفقود شدگان را 1239 نفر اعلام کردند که اغلب آنان، از زنان - سالخوردگان و کودکان فلسطینی بودند.
3- از جمله عملیاتی که مقاومت اسلامی در بیروت و حومه های آن اجرا کرد، کمین گذاری در منطقه مصیطبه و درگیری با گشتی نیروهای پیاده در منطقه پارلمانی را می توان ذکر کرد. همچنین عملیات در جاده سعدیات، منطقه قدیمی صیدا، تقاطع دانشگاه و محله قدیمی، علاوه بر علمیات وسیع در جنوب لبنان، از جمله آنهاست که همه آنها در اتاق عملیات مقاومت اسلامی، با ذکر تاریخ و نام افراد مستند سازی شده است.
4- جزئیات مذکور از کتاب 17 مه که از سوی مرکز وحدت اسلامی در 1988 منتشر شده، گرفته شده است.
5- کتاب 17 مه، ص 111.
6- روزنامه العهد، شماره 46، 26 شعبان 1405 هـ، ص 11.
7- روزنامه العهد، شماره 47، 4 رمضان 1405 هـ.، ص 8.
8- همان، ص 8.
9- بعضی از جزئیات این عملیات در بخش «اسیران و بازداشت شدگان در زندان های اسرائیل»، در این فصل آمده است.