اعتماد السلطنه که با سیاستهای انگلستان در ایران و بویژه حمایت آنان از میرزا علی اصغرخان امین السلطان - سرسخت ترین مخالف سیاسی خود- مخالف بود وسید جمال الدین را نیز یک شخصیت ضدانگلیسی یافته بود، تلاش می کرد تا ذهن ناصرالدین شاه را به سید جمال الدین خوشبین سازد و در همین راستا و در چارچوب وظیفه اش که ترجمه و قرائت روزنامه های غیرفارسی برای شاه بود مرتباً روزنامه عروة الوثقی را که چاپ پاریس بود به حضور شاه می برد و ترجمه این روزنامه را که سراسر در مذمت دولت انگلیس بود برای شاه می خواند. این شخص که به دوستی با روسها معروف بود میل داشت سید جمال را به ایران دعوت کند.(1) عباس میرزا ملک آرا برادر ناصرالدین شاه در یادداشتهای خود در این رابطه می نویسد:
«محمد حسن خان ملقب به اعتمادالسلطنه پسرحاجی علی خان که وزیر انطباعات است نوشتن روزنامه ایران و تاریخ ایران به عهده اوست به حضور شاه عرض کرده بود که وجود سید جمال الدین به جهت روزنامه و تاریخ ضروری است و باذن شاه تلغرافی به عدن که سید در آن موقع در نجد نزد ابن رشید بوده کرده حسب الامر شاه سید مذکور را به تهران دعوت نمود».(2)
سید جمال الدین که این دعوت را فرصت مناسبی برای انتشار افکار خود در تهران می دید، دعوت را پذیرفته و به تهران آمد. اگرچه عرفا سید می بایستی مهمان دعوت کننده خود یعنی اعتماد السلطنه باشد اما از آنجایی که صدراعظم - امین السلطان- وجود سید در تهران و ارتباط او با اعتمادالسلطنه را خطری برای خود می دید بنا به نوشته مرحوم محیط طباطبایی، حاجی محمدحسن امین الضرب را که در کار ضرابخانه دستیار او بود وادار کرد که به طور تلگرافی سید را قبل از اینکه به کاشان و قم برسد قبول به میزبانی و مهمانداری خود کند و بدین سبب ترتیب او را از چنگ رقیب خود اعتماد السلطنه بیرون آورد.(3)
اعتماد السلطنه در همان روزهای اول ورود سید به تهران به ملاقات با او شتافت و در روزنامه خاطرات خود در رابطه با این دیدار چنین یادداشت کرد:
«صبح خانه حاجی محمدحسین امین دارالضرب...دیدن سید جمال الدین رفتم، این شخص از بوشهر بگفته من آمده است و خیلی مرد با علم معتبری است، دو سه زبان می داند، در نوشتن عربی اول شخص است... و هر چند خواستم سید جمال الدین را خانه بیاورم و منزل بدهم راضی نشد»(4)
میرزا لطف الله خان اسدآبادی خواهر زاده سید که کتاب شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی را نوشته درباره این ملاقات می نویسد:
«صنیع الدوله را در دفعه ی اول ملاقات نمودن مرحوم سید لقب اعتماد السلطنه می دهند و ایشان تکلیف رئیس الوزرائی و ریاست دارالشورا به آن بزرگوار می نمایند. قبول نمی کنند و می گویند در دنیا طالب ریاست نبوده و نیستم و بجز تربیت و ترقی مسلمانان و آبادی وطن مقصد دیگری نداشته و ندارم...»(5)
سید جمال الدین در پاسخ به دیدار اعتماد السلطنه، بازدید او را پس داده و بخانه او می رود و یکبار نیز بتوسط او به حضور ناصرالدین شاه می رسد. امین الدوله در خاطرات خود می نویسد اعتماد السلطنه از ترس اینکه مبادا شاه کار روزنامه ها را به سید جمال واگذارد و علیرغم، دوستی ظاهری، درباطن با او دشمنی می کند(6) و تنها وقتی که سید ایران را ترک می گوید دغدغه خاطراو از این بابت پایان می یابد. البته اعتماد السلطنه علت عدم بکارگیری سید در کار انتشار روزنامه ها را ناشی از تصمیم شاه در رابطه با ندادن آزادی به مطبوعات می داند:
«در وقت ناهار که روزنامه عرض می کردم جهت خلع آن پدر دوم امپراطور برزیل را از سلطنت می خواندم که بیشتر بواسطه آزادی بود که از دوسال قبل تاکنون به روزنامه های مملکت خود داده بودند چشم و گوش اهالی را باز کرده بود. شاه بی مقدمه فرمودند چرا مدتی است که روزنامه اطلاع برای من نمی آورید معلوم شد که این فقره اثری کرده است و بخلاف میل وزیر اعظم آزادی به روزنامه های خود نمی دهد و سید جمال را مدیر روزنامه نخواهند فرمود».(7)
در جریان این سفر سید جمال الدین از آنجا که ناصرالدین شاه از حضور وی در ایران احساس خطر برای سلطنت خود نموده بود به امین الضرب دستور داد که زمینه خروج سید از تهران را فراهم کند و سید پس از آگاهی از این تصمیم شاه نامه ای به او نوشته و اذن خروج خواست و چون در این نامه اشاره ای به دعوت خود از طرف اعتماد السلطنه می کند متن این نامه را نقل می کنیم:
«عزم نجد و قطیف را داشتم صنیع الدوله (اعتماد السلطنه) برحسب امر شهریاری بدارالخلافه البهیه دعوتم نموده آمدم بحمدالله شرف شمول حاصل شد اکنون قصد عزیمت فرنگستان را دارم اجازه سلطان را فریضه ی ذمه ی خود می دانم و بجز استحصال اذن مقصد دیگر نیست. البته هر جا باشم خود را خادم مقاصد عالیه و مساعد افکار خیریه شهریاری که حفاظت دین و صیانت حوزه مسلمین است می دانم. اللهم اید بآرائه الصائبه هذه المله و شید بعزائمه الثابته اساس سلطنته هذه الامه الغراء و السلام. جمال الدین حسینی».(8)
بعد از این برخوردها سید جمال الدین تهران را به قصد روسیه ترک می کند و حدود دو سال در آن دیار سکنی می گزیند. در جریان سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگستان، اعتماد السلطنه هم که «ملتزم رکاب»بوده در شهر «پطرزبورغ»(9) با سید جمال الدین ملاقات می کند، از آنجایی که اعتماد السلطنه امید داشته سید جمال الدین را علیه امین السلطان تحریک کند از همان هنگام خروج سید از تهران تا این روزگار (1306 قمری) ارتباط خود را با وی قطع نکرده بود. اما برخلاف انتظار او، در این سفر سید جمال الدین با امین السلطان گرم گرفت و قرار شد که سید یکبار دیگر نیز به تهران بیاید. اعتماد السلطنه که در این شرایط اوضاع را بر وفق مراد خود نمی بیند. حضور مجدد سید را در تهران عامل فتنه می خواند و در خاطراتش می نویسد:
«از وقایعات تازه اینکه اولاً سید جمال الدین را امین السلطان محض تملق روسها به تهران خواهد آورد. شاه را هم راضی کرده است. باشد تا وجود این شخص اسباب فتنه بزرگی در ایران بشود که هیچ فایده بحال دولت و ملت نداشته باشد».(10)
پس از اینکه سید جمال الدین دومین سفرش را به تهران انجام داد اعتماد السلطنه چند بار با او در تهران و همچنین در حرم حضرت عبدالعظیم ملاقات نموده و تلاش کرد او را بر ضد امین السلطان تحریک کند و ظاهراً تا اندازه ای هم موفق می شود. از سوی دیگر ناصرالدین شاه و بویژه صدراعظمش امین السلطان که نمی توانند سید را در خدمت منافع خود درآورند و افشاء گریهای او را مخل حاکمیت خود تصور می کنند دستور اخراج سید را از ایران صادر می کنند. اعتماد السلطنه صدور این دستور را «ننگ بزرگی»برای دولت ایران می نویسد اما وقتی که کیف سید جمال الدین را که حاوی برخی از نامه های دولتمردان برای سید بوده به حضور شاه می برند، او از اینکه با سید جمال الدین «خصومت کامل»نداشته است خدا را شکر کرده و می نویسد:
«شکر خدا که من ابداً به این شخص(سید جمال الدین) کاغذ ننوشته بودم. باین جهت خوشحالم که خصومت کامل نداشتم»(11)
اعتماد السلطنه در کتاب دیگر خود موسوم به خلسه درباره ی علاقات و صحبت خود با سیدجمال الدین در شاه عبدالعظیم، این ملاقات را «برحسب اتفاق»نوشته و از تلاشهای خود برای محترمانه اخراج کردن سید از ایران سخن گفته است. مطابق ادعاهایش«این کتاب، وی تلاش می کرده تا از شاه«دستخط التفاقی»و با انگشتر، عبا، عصا و یا انفیه دانی برای سید جمال بگیرد و از شاه خواهش بکند که بگذارد سید جمال الدین همانطور که محترمانه آمده است از ایران برود و از شاه این خواهش را هم می کند ولی شاه با تحریکات امین السلطان با این خواهش مخالفت کرده و در نامه ای به او(اعتماد السلطنه) می نویسد که: «این فضولی ها شما را نیامده است». در ادامه این مبحث خلسه آمده است که وقتی سید جمال الدین را «جبراً و قهراً»از ایران اخراج کردند امین السلطان باین امید که در کیف او نامه های نوشته شده از طرف اعتماد السلطنه وجود دارد و می تواند از این طریق خیانت این شخص را به شاه به اثبات برساند، دستور ضبط کیف سید را صادر می کند اما برخلاف تصور او نامه ای دراین رابطه درکیف وجود نداشته است.(12)
پس از آنکه سید جمال الدین برای بار دوم از ایران اخراج شد خود را به لندن رسانیده و در روزنامه ها و مجامع این شهر انتقادات تندی را از اوضاع و روزگار تهران بعمل آورده، اعتماد السلطنه درتهران تلاش می کرد تا ترجمه ی مقالات و نامه های عربی او را به نظر ناصرالدین- شاه برساند و هدفش از این کارها این بود که اعتماد شاه را از امین السلطان سلب و یا حداقل سست کند.(13) سید جمال الدین هم در آغاز کار هدف اعتماد السلطنه را از جلب دوستی با خود نمی دانست و به قول ادوارد براون در کتاب انقلاب ایران او را با نظر شیوائی می نگریست.(14)
سید حتی در نامه ی معروفی که به میرزای شیرازی نوشت و او را به صدور حکم تحریم تنباکو تشویق کرد و در آن نامه رفتار زشت دولت ایران را نسبت به «پیشوایان ملت»متذکر شده از اعتماد السلطنه هم با عنوان «فاضل قانونگذار»یاد نمود و اینگونه نوشت:
«... همچنین از کتک و حبس و کشتار پیشوایان ملت آگاه خواهی شد... و از جمله آنها فاضل ارجمند حاجی سیاح و میرزا فروغی و میرزا محمدعلیخان و فاضل قانونگذار اعتماد السلطنه می باشند...»(15)
سید جمال الدین رونوشت این نامه را برای اعتماد السلطنه نیز به تهران فرستاد و روی پاکت نامه، اعتماد السلطنه را اینگونه خطاب کرده بود: «جناب جلالت مآب الشهید(16) اعتماد السلطنه»(17)اعتماد السلطنه هم این نامه را که سپس امین الدوله از عربی به فرانسه ترجمه کرده و به شاه داده بود با«کراهت خاطر»برای شاه ترجمه نمود.(18)
مکاتبات سید جمال الدین با اعتمادالسلطنه حتی تا ماههای آخر حیات اعتمادالسلطنه(فروردین 1313 قمری) نیز ادامه داشته است اما متأسفانه این نامه ها بدست ما نرسیده تا از مضمون دقیق آنها آگاه شویم. تاج السلطنه دخترناصرالدین شاه در کتاب خاطرات خود در این مورد می نویسد:
«زمانی که میرزا رضای کرمانی با دستورالعمل قتل ناصرالدین شاه از طرف سید جمال افغانی به تهران آمد کاغذی هم از سید مزبور به صنیع الدوله اعتماد السلطنه داشته. اما صنیع الدوله از ترس اینکه مبادا کاغذی که به او داده کشف بشود این مرد را به حضرت عبدالعظیم می فرستد و می گوید در آنجا باشید تا من به شما دستورالعمل بدهم صنیع الدوله کاغذ سید را... به صدر اعظم داده و او هم برای خیال ثانیه ای خود وسیله از این بهتر پیدا نمی کند و این امر را اغواء می کند که پدرم را بکشد»(19)
اگرچه مجموعه شواهدی که در صفحات گذشته به آنها اشاره شد نشان می دهند که روابط اعتماد السلطنه و سید جمال الدین اسدآبادی با یکدیگر تا اندازه زیادی حسنه بوده است اما بررسی خطوط فکری و دیدگاههای سیاسی این دو شخصیت نشان می دهد که این دو چندان سنخیتی با هم نداشته اند. واقعیت مطلب این است که این دو شخصیت همدیگر را خوب شناخته بودند و می دانستند که به لحاظ فکری هیچ همسازگری واقعی بین آنان وجود ندارد اما با این وجود هر کدام از این دو تن می خواستند از وجود دیگری برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود استفاده کنند بخصوص اعتماد السلطنه که مطابق نوشته های خودش اعتقاد چندانی به سید جمال الدین، سخنان و اقدامات او نداشته است. اما این شخص - همانگونه که قبلاًً بدان اشاره شد می خواسته از موقعیت مناسب سید برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود سوء استفاده کند و بخصوص می خواسته با تحرک سید علیه امین السلطان موقعیت رقیبش و حامی وی یعنی دولت انگلستان را نزد ناصرالدین شاه ضعیف کند. آنچه مسلم است سید جمال الدین و اعتماد السلطنه تنها در یک نقطه با هم اشتراک نظر داشته اند و آن هم دشمنی با دولت انگلستان بوده است. البته انگیزه این دو تن نیز از دشمنی با انگلستان یکسان نبوده است. سید جمال الدین به این دلیل با انگلستان مخالفت می کند که سیاستهای استعماری این کشور را در سرزمین های اسلامی را عامل مهمی در عقب ماندگی مسلمین می داند اما انگیزه دشمنی اعتماد السلطنه با انگلیسی ها در طول حیات سیاسی اعتماد السلطنه هیچگاه از او حمایت نکردند و به نظر می رسد یکی از دلایل این امر جانبداری اعتماد السلطنه از سیاست روسها در ایران بوده است.(20)
سید جمال الدین هم با وجودی که از ناخالصی اعتماد السلطنه نسبت به خود آگاه بود بخاطر کمک گرفتن از این شخص در راه پیشبرد مقاصدش هیچگاه او را مانند دیگر درباریان ناصرالدین شاه به باد انتقاد نگرفت و حتی در برخی از موارد از وی تمجیدهای فراوانی نیز نموده بعنوان مثال علیرغم اینکه در روزگاران توقف سید در روسیه مقاله ای برضد او در روزنامه اطلاع که تحت سرپرستی اعتماد السلطنه درج شده بود، در موقع ملاقات این شخص در سن پترزبورگ هیچ گونه انتقادی از وی ننمود و البته اعتماد السلطنه هم بعد از این برخورد بزرگوارانه سید دست او را بوسید و از درج آن مقاله ی توهین آمیز در روزنامه اطلاع عذرخواهی کرد.(21)
سید جمال الدین کار تمجید ازاعتمادالسلطنه را به جایی رسانید که در مورد او گفت: «درایران یک نفر عالم و تاریخدان اگر هست همین شخص(اعتمادالسلطنه) است».(22)
یکی از دلایل این گونه برخوردهای سید جمال الدین را با این قبیل اشخاص و حتی اشخاص منفی تر از اینها- همچون ناصرالدین شاه، سلطان عبدالحمید و امین السلطان- را باید در نگرش امیدوارانه سید به مسائل دید. سید قبل از ناامید شدن از شخصیت ها، همواره، به آنان خوش بین بود و شخصیت آنها را با دید مثبت تلقی می کرد. سید تنها زمانی که از اصلاح شخصیت ها مأیوس می شد لبه تیز انتقادات را متوجه آنان می کرد. این امر در مورد اعتمادالسلطنه نیز صادق بود و البته اعتمادالسلطنه درمقام مقایسه با دیگر دولتمردان عهد ناصری از ویژگیهای مثبت تری برخوردار بود چرا که او نیز می توانست همچون بسیاری از رجال عهد ناصری به جای پرداختن به تدوین، تألیف و ترجمه دهها کتاب(23) و مقاله عمر خود را صرف عیاشی و خوشگذرانی کند.
بهرحال سید هیچگاه بطور آشکارا نظر واقعی خود را درمورد اعتماد السلطنه بیان نکرد و فقط میرزا رضای کرمانی بود که در استنطاق خود بعد از به قتل رسانیدن ناصر الدین شاه قاجار، نظر واقعی سید جمال الدین را درباره اعتمادالسلطنه ابراز نمود.
دراین بازجویی وقتی از میرزا رضا سؤال شد که آیا در روز سیزده عید(سال 1313 قمری و همان روزمرگ اعتماد السلطنه) اعتمادالسلطنه را در حضرت عبدالعظیم ملاقات کردی یا خیر؟ جواب داد بلی با شمس العلماء او را دیدم ولی حرف نزدم. او آدم مزوری بود به سید خیلی اظهار ارادت می کرد ولی سید می گفت او آدم بد ذاتی است از او نباید ایمن بود.(24)
اعتماد السلطنه در کتاب خلسه آشکار نفرت باطنی خود را از سید جمال الدین ابراز داشته و او را درکنار میرزا ملکم خان در ردیف «سفهاء و بلهاء»دانسته و «احمق»معرفی نموده است:
«این احمق ها ملکم خان و سید جمال الدین که خود را اعقل ناس می دانند ذره ای شعور ندارند...خلاصه چون ملکم و سید جمال الدین از نادانی و اغراض نفسانی بعضی حرفها به میان آورده پاره ای از بی خبران گمراه کرده و حال آنکه جز خیال ریاست و جلب منفعت قصدی ندارند و باقی مقاصد را هیچ می شمارند.»(25)
مسلماً این سخنان را اعتماد السلطنه در روزگاری نوشته است که نتوانسته است از محبوبیت و نفوذ سید برای دستیابی به اهداف جاه طلبانه اش سوء استفاده کند و گرنه دلیلی نداشته است از شخصیتی همچون سید جمال الدین اسدآبادی که مورد احترام شخصیت های سیاسی و مذهبی جهان اسلام بوده است اینگونه با تخفیف یاد کند. البته بخشی از این برخوردها به ناکامی اعتمادالسلطنه در دستیابی به مناصب جاه طلبانه اش همچون مقام صدارت عظمایی ایران بازگشت می کند که مسلماً روشنفکران و روشنگرانی همچون سید سید جمال و ملکم خان و آقاخان کرمانی و...با عدم حمایت خود از این شخص زمینه های ناکامی او را تقویت کرده بودند.
بهرحال اعتماد السلطنه و سید جمال الدین اسدآبادی هر دو در فاصله چندماه رخ در نقاب خاک کشیدند و اتفاقاً در مورد علت مرگ هر دوی آنها ابهاماتی وجود داشته و برخیها علت مرگ آنان را توطئه مخالفینشان دانسته اند.
پینوشتها:
1- میرزا علی خان امین الدوله خاطرات سیاسی امین الدوله، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، (تهران، انتشارات-امیرکبیر، 1355 خورشیدی)، ص120.
2-عباس میرزا ملک آرا، شرح حال عباس میرزا ملک آراء، به کوشش دکتر عبدالحسین نوامی، (تهران- بابک 1361 خورشیدی) ص170.
3- محمدمحیط طباطبایی: نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، مقدمه و ملحقات از سید هادی خسروشاهی، قم دارالتبلیغ اسلامی، تاریخ مقدمه 1350 خورشیدی) ص 140.
4- محمدحسن خان اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، به کوشش ایرج افشار، (تهران، امیرکبیر، 1345 خورشیدی) ص 534.
5- میرزا لطف الله خان جمالی، شرح حال و آثارسید جمال الدین اسدآبادی، با مقدمه ج. ک. ایرانشهر، (بی جا، بی نا، بی تا)، ص 42.
6- امین الدوله، خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 129.
7- اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 77.
8- لطف الله جمالی، شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، ص44.
9- منظور شهر سن پترزبورگ است.
10- اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 753.
11- اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 835.
12- محمدحسن خان اعتماد السلطنه، خلسه، به کوشش و حواشی محمود کتیرائی(تهران، طهوری، 1348 خورشیدی) ص 166.
13- محمدمحیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، (بی جا، بعثت، 1366 خورشیدی، ص 73).
14- ادوارد جی گرانویل براون: انقلاب ایران، ترجمه احمدپژوه، (تهران، کانون معرفت، 1338 خورشیدی(ص399).
15- ابراهیم تیموری، تحریم تنباکو یا اولین مقاومت منفی در ایران، (تهران، جیبیی1361 خورشیدی) ص 57. احتمالاً این واژه الشهیر بوده است.
16- احتمالاً این واژه الشهیر بوده است.
17- اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص 895.
18-همان جا، ص 927.
19- تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه(نظام امانی) و سیروس سعدونیان(تهران، نشر، تاریخ ایران 1361 خورشیدی)، ص 58.
20- اعتماد السلطنه در راستای حمایت از روسیها کتاب «آئینه سکندری»را و در راستای مخالفت با انگلیسی ها کتاب خلقیات ما انگلیسی ها را که عبارت بود از برشمردن اوصاف ذمیمه انگلیسی ها تألیف و ترجمه کرد.
21- لطف الله اسدآبادی، شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، ص 104.
22- لطف الله اسدآبادی، شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، ص 105.
23- از مهمترین آثار اعتماد السلطنه می توان به مرآت البلدان، مطلع الشمس، تاریخ منتظم ناصری، تاریخ ایران، المآثر و الآثار، درر التیجان فی تاریخ بنی الاشکان، خلسه، صدرالتواریخ، روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، تاریخ خیرات حسان، سفرنامه تفلیس تا تهران، تاریخ اکتشافاتیکه دنیا و...اشاره کرد.
24- مسعود نوری: میرزا رضای کرمانی، (بی جا، انتشارات نور، 1361 خورشیدی) ص 84.
25- اعتماد السلطنه، خلسه، ص 18.
1- اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، خلسه، به کوشش و حواشی محمود کتیرائی، (تهران، طهوری، 1348 خورشیدی).
2- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار(تهران، امیرکبیر، 1345 خورشیدی).
3- امین الدوله، میرزاعلی خان، خاطرات سیاسی امین الدوله، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، (تهران، امیرکبیر، 1355 خورشیدی).
4- براون، ادوارد جی، گرانویل، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه(تهران، کانون معرفت، 1338 خورشیدی).
5- تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه(نظام مافی) و سیروس سورونایان، (تهران، نشر تاریخ ایران، 1361 خورشیدی).
6- تیموری، ابراهیم، تحریم تنباکو یا اولین مقاومت منفی در ایران، (تهران، جیبی، 1361 خورشیدی).
7- جمالی، میرزا لطف الله خان، شرح حال و آثار سید جمال الدین اسدآبادی، با مقدمه ح. ک ایرانشهر(بی جا، بی نا، بی تا).
8- محیط طباطبایی محمد، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران.(بی جا، بعثت، 1366 خورشیدی).
9- محیط طباطبایی محمد، نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، مقدمه و ملحقات از سید هادی خسروشاهی، (قم، دارالتبلیغ اسلامی، تاریخ مقدمه 1350 خورشیدی).
10- ملک آرا عباس میرزا، شرح حال عباس میرزا ملک آرا به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی، (تهران بابک، 1361 خورشیدی).
11- نوری مسعود، میرزا رضا کرمانی، (بی جا، انتشارات نور، 1368 خورشیدی).
منبع مقاله : متولی حقیقی، یوسف؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
/ج